مرثیه ای بر آن کُشتگان، که نعش ما را از بستر خاک برداشتند
در سال شصت و هفت دهان تاریخ باز ماند مردان و زنان زندانی بر آستانه بنفشه و غرور ایستادند و شهامت خم شد تا آنان بگذرند شعبده بازها و مسلسل ها ، شرمسار رقصیدند ستارگان از کمند آسمان گریختند و مهتاب آخرین آه را از دهان چکاوک و دریا شنید یک فوج فرشته با بالهای…
بیشتر بخوانید