ننگ آفرین
آن غلام ِ مُجد باز هم سر کشید با سیا یکجا به ما خنجر کشید شعراوخواندم به بارق گفته است تا هنوز هم آنچنان آشفته است گاه به سندان میزند گاهی به سنگ گوئیا جنرالی است رفته به جنگ می خطابم من برایش این چنین گوش کن ای مردک ننگ آفرین: واجبی بر شانه داری…
بیشتر بخوانید