زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

انگیزه های سفرملایعقوب به قطر 

                            نوشته ی : اسماعیل فروغی       اخیراً…

از واگرایی های سیاسی تا اشتباه ی راهبردی و تاریخی

نویسنده: مهرالدین مشید شعار های قومی دشمنی با وحدت ملی و…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

قمست سوم ایجاد اصلاحات و نخست وزیری شاه محمود: به نظر میرمحمد…

«
»

تجارت برده و نژادپرستى بعنوان خاستگاه سرمايه دارى

تاريخ تجارت برده از آفريقا به اروپا

۱٤٤۱ تا ۱٩٥۰

 

نويسنده: ماريو سوزا

مترجم: پيام پرتوى 

http://www.mariosousa.se/Slavhandeln_och_rasisem_som_kapitalismens_vagga.html

کلامى از نويسنده

در آغاز دهه ٦۰ توسط نويسنده گانى از قاره هاى مختلف جهان انتشار کتبى در مورد تاريخ آفريقا و رابطه ميان اروپا/آفريقا آغاز شد· آنها بر پيش داروريهاى قديمى نژاد پرستى غلبه و تصوير جديدى از قاره بزرگ آفريقا و مردم آن ارائه نمودند·

نويسنده گانى مانند باسيل ديويدسون٬ چارکز آر. باکستر٬ والتر رونى٬ خوزه کاپلا و ديگران در آنزمان براى اولين بار حقايق پنهان در پشت تجارت برده و کلنياليسم را در اختيار عموم قرار دادند· با اينحال٬ عليرغم گذشت ۲۰ سال از انتشار اغلب اين کتب٬ دانش در مورد اين موضوع با گذشت زمان تحليل رفته است·     

اين جزوه بر آنست که از اين کتب و شمارى از تحقيقات ديگر توضيحاتى را در مورد تجارت برده در آفريقا٬ بزرگترين مهاجرت دسته جمعى در تاريخ بشرى٬ ارائه دهد و خواننده گان را به کسب دانش بيشتر در اين باب ترغيب نمايد· برخوردارى از چنين دانشى براى افرادى اهميت دارد که به آشنا نمودن خود با مبارزات سياسى جهانى که ما در آن زندگى ميکنيم٬ و بخصوص مبارزه بر عليه نژاد پرستى٬ تمايل دارند·

شايد اينگونه انگاشته شود که بخشى از اين مجموعه خود را بيش از حد بر روى اقدامات پرتقال در آفريقا  متمرکز نموده است· دليل آن اينست که پرتقاليها اولين اروپاييهايى بودند که به آفريقا٬ جنوب جزاير قنارى٬ آمدند و براى مدتى به تنهايى مناطق ساحلى را استٽمار نمودند·

ماريو سوزا

 

تجارت برده و نژاد پرستى بعنوان خاستگاه سرمايه دارى

– آنها مانند يک حيوان شکار٬ بصورتى ميليونى به اسارت گرفته٬ نشانه گذارى و در بازار فروخته و از روى اقيانوس با کشتى براى برده داران در معادن و مزارع حمل ميشدند· ما از٥۰ ميليون آفريقايى صحبت ميکنيم که در خلال دوره اى از ٤٥۰ سال٬ از اواسط دهه ۱٤۰۰ تا اواخر دهه ۱٨۰۰ ٬ قربانى تجارت برده اروپا شدند·

در نشريه کارگر (ارگان رسمى حزب کمونيست سوئد- م·ل)٬ ۱٩٩٧ ٬ ماريو سوزا در مورد تاريخ تجارت برده٬ اينکه چگونه اساس ٽروت و توسعه سرمايه دارى را در اروپا بنيان نهاد و اينکه چگونه تمدن بزرگ و فرهنگ والاى آفريقا را متلاشى نمود٬ صحبت ميکند· اين داستانيست شگفت انگيز و نفرت انگيز٬ با قربانيانى بيشمار و شمار فراوانى خائن· در اين رابطه مسيحيت نقشى ويژه و ناخوشايندى را ايفاء مينمايد·  

کليساى مسيحيى تجارت برده را مورد ستايش قرار داد· «بهر کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد بخشش کامل براى تمام گناهانش اعطاء گردد»٬ در فتواى پاپ اينچنين آمده بود· اما نه فقط اين· کليسا در تجارت برده فعالانه شرکت داشت· و نه تنها کليسا· کليه شاهزاده گان اروپايى از تجارت برده کسب درآمد مينمودند· سوئد نيز به همين ترتيب· حقيقت اينست که خانواده سلطنتى سوئد٬ سلسله برنادوت٬ از طريق جدش کارل چهاردهم يوهان درآمد سرشارى از تجارت برده در درياى کارائيب کسب نمود·

«گناهان کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد مورد بخشش کامل قرار گيرد…»

پاپ اوگنيوس  چهارم٬ ۱٤٤۱

هنريک دريانورد و کشتيها

همه چيز با سال ۱٤٤۱ آغاز شد· قبل از آن٬ در قاره اروپا طى سالها٬ تجارت برده يقينا يک تجارت پر منفعت بوده است· ٽروتمندان در اروپا از تاجران برده در آفريقاى شمالى بمنظور استفاده از آنها در انجام کارهاى خانه و مزارع٬ برده٬ سفيد و سياه٬ خريدارى مينمودند· اروپاييها به نوبه خودشان٬ از جمله در ونيز و جنوا٬ برده گان مسيحى را به پادشاهان در مصر و ديگر کشورها در آفريقاى شمالى ميفروختند· جهت پايان دادن به تجارت انسان٬ حتى با برده گان مسيحى٬ هيچکس نه قدرت و نه تمايلى داشت·

 

پاپها٬ کلمنت پنجم  و مارتين  پنجم٬ با اعمال تکفير تهديد نمودند – تکفير کليساى مسيحى و پادشاهى خدا – چرا که برده گان مسيحى به «کافران» فروخته ميشدند· اما تهديد آنها نتيجه اى نداد· در سال ۱٤٤۱ وقوع حادٽه اى جريان تاريخ تمام قاره را تغيير داد· شاهزاده هنرى  دريانورد از پرتقال قايقى را تحت رهبرى فرمانده جوان Antão Gonçalves٬ با اين فرمان ارسال نمود: در امتداد ساحل اقيانوس اطلس کشتيرانى کن٬ از کانال بويادور عبور و انبار کشتى را با چرم و روغن شير دريايى پر کن· ماموريت بخوبى و بموقع توسط Antão Gonçalves انجام شد·   

اما Gonçalves  خود را تنها با اين امر خشنود ننمود٬ مدت زمان درازى بود که ميخواست با بردن چيز بخصوصى بعنوان هديه در حق ارباب خود خدمتى کرده باشد· او بدنبال شکار انسان در مورد رفتن به خشکى تصميم گرفت· Gonçalves  با ٩ تن از مردان خود پهلو گرفت و جستجو را آغاز نمود. آنها در خشکى گشتند و گشتند اما بدون نتيجه.

بالاخره٬ خسته و نااميد در راه بازگشت به قايق٬ چشمشان به مردى افتاد· او با شتر خود در امتداد تپه ها ميامد· آن مرد بسرعت توسط ده مرد ديگر محاصره اما در ابتدا تسليم نشد· وى از خود شجاعانه و با نيزه دفاع و دقيقا پس از اينکه در جنگ با پرتقاليها آسيب ديده بود به اسارت گرفته و به کشتى برده شد·اولين تماس ميان اروپاييها و آفريقاييها در جنوب صحرا اينچنين برقرار شد· نيزه در مقابل نيزه در مبارزه اى براى آزادى· قبل از بازگشت به قايق او و همراهانش زنى را که در آن نزديکى پيدا کرده بودند نيز به اسارت گرفتند.  

اما سفر غارت براى آن بار به پايان نرسيد· Antão Gonçalves در دريا با پرتقالى ديگرى٬ Nuno Tristão٬ فرمانده يک کشتى بخوبى مسلح و بزرگ٬ برخورد نمود· Tristão از هنريک دريانور در مورد به اسارت گرفتن انسانهاى قابل رويت در ساحل آفريقا بهر طريق ممکن٬ و آوردن آنان به پرتقال فرمانى دريافت نموده بود· کار مشترک Gonçalves و Tristão آغاز شد· آنها شبانه با نيرويى عظيم به خشکى آمدند و از روى خوش اقبالى با دو اردوگاه که ماهيگيران در آن خوابيده بودند برخورد نمودند. پرتقاليها با تمام نيرو حمله کردند. شمارى از آنها موفق به فرار شدند٬ پرتقاليها چهار نفر را کشتند و ده تن ديگر٬ مرد٬ زن و کودک را به اسارت گرفتند·    

پس از بازگشت٬ اين اولين تجارت غارتگرانه سر و صداى زيادى را در قصر هنريک بپا نمود· مقام  Antão Gonçalves بخاطر شاهکارش تا حد شواليه ارتقاء يافت و نشان افتخار مسيح به وى اهدا شد· هنريک دريانورد بمنظور بازگو نمودن دستگيريها و طرحهاى گسترده براى فتوحات جديد و تجارت شکار برده سفير ويژه اى را به  نزد پاپ Eugenius IV ارسال نمود. او براى ادامه طرحهاى خود براى آفريقا خواهان دريافت موافقت و دعاى خير پاپ بود· وى از پاپ بيش ازآنچه که خواسته بود دريافت نمود.

پاپ همچنين اعلام نمود «گناهان کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد مورد بخشش کامل قرار گيرد»· البته بد نيست٬ هنگاميکه گناهان در اين جنگ – ه آغاز شده٬ دزدى٬ برده گيرى٬ و افراط و تفريطهاى عظيم در کشتار کودکان٬ زنان و مردان٬ به ميزانى  که پيشى گرفتن از آنها دشوار اند٬ پنداشته ميشوند· آن «از پيش» بخشيده شده گان٬ بسيارى از آنان از ميان عقب مانده ترين اقشار جامعه٬ محکومين به شنيعترين جرائم بعنوان سابقه٬ جهت حمله به انسانهاى بى دفاع٬ چپاول٬ به بردگى کشيدن و قتل عام به دريافت تشويق نيازى نداشتند·       

ستايش پاپ Eugenius  چهارم و بخشش گناهان تاٽير نابود کننده ى ابدى بر روى آفريقا داشت· حتى پاپهاى جانشين وى نيز دنباله رو مٽال وى گشتند· قبل از هر جنگ و تجارت غارتگرانه در قاره آفريقا پاپها بخشش گناه کاران را براى مسيحيان اعلام نموده اند!

شکار برده بعنوان کسب و کار

سفرهاى دريايى کشتيهاى پرتقالى به آفريقا و ساحل سنگال بمنظور شکار و آدم ربايى براى فروش بعنوان برده٬ افزايش يافت· آنها بخوبى مسلح بودند و بصورت گروهى و با قايقهاى فراوان به آنجا ميرفتند· پرتقاليها معمولا شبانه به خشکى ميرفتند٬ به روستاهاى ماهيگيرى بى دفاع يورش ميبردند و مردمشان را به بردگى ميکشيدند· نفوذ شکارچيان برده در خشکى براى به اسارت گرفتن انسانها افزايش يافت اما با گذشت زمان نشان داده شد که اين کار ميتوانست برابر با به خطرانداختن جانشان باشد· آنها بهمين دليل حضور خود را به جوامع ساحلى محدود نمودند·

به مرور زمان شمار آفريقاييان به بند کشيده شده افزايش يافت و ارزش بزرگ و مهمى را نشان داد· در سال ۱٤٤٤ يک ماموريت سازماندهى و تامين مالى شده از ٦ کشتى٬ از لاگوس در ساحل آلگاروه در جنوب پرتقال آغاز شد٬ اولين ماموريت از نوع خود· هدف به اسارت گرفتن سياه پوستان در مقياسى وسيع براى فروش بود· کشتيها چند ماه بعد٬ پس از بازگشت به لاگوس٬ ٢٣٥ نفر را در ميان محموله هاى خود داشتند· ماموريت از جمله جنگ کوچکى را عامل شده بود و شمار فراوانى از آفريقاييان در جريان تلاش براى دفاع از خود در مقابل حملات پرتقاليها کشته شده بودند·

شکار برده بر روى درياها بعنوان يک کسب و کار تجارى تٽبيت شده٬ به واقعيتى مبدل شده بود· ميان ۱٤٤۱ تا ۱٤٤٨ توسط  پرتقاليها بيش از هزار برده از ساحل آفريقا به اسارت گرفته شدند· از آغاز دهه ۱٤٥۰ شمار برده گان فروخته شده در بنادر لاگوس و ليسبون تا ٧۰۰-٨۰۰ نفر در سال افزايش يافت· با اينحال اين بخش کوچکى بود از آنچه که قرار بود رخ بدهد·

(محل فروش برده گان در شهر لاگوس٬ بخوبى نگهدارى شده در کنار ميدان جمهورى در مقابل کليساى سانتا٬ همچنان براى بازديد عموم آزاد است)·

بازار فروش برده در لاگوس

واتيکان و طلا از تجارت برده

با رشد تجارت برده علاقه کليساى مسيحى به دستبردهاى پرتقاليها افزايش يافت· قراردادى دال بر وجود ارتباطات اقتصادى ميان پرتقال و واتيکان رديابى نشده است٬ همانطور که ميدانيد تحقيقات در بايگانى واتيکان مجاز نيست٬ اما اسناد تاريخى مهم وجود چنين توافقاتى را به اٽبات رسانده اند· از دوران حکومت پاپ نيکلاس پنجم و به درخواست پادشاه پرتقال٬ شمارى از فتاوى پاپ٬ احکامى مهم به کليه مسيحيان٬ که بصورتى مداوم بر حقوق خانواده سلطنتى در بهره بردارى از آفريقا تاکيد داشت و به اقدامات آنان مشروعيت ميبخشيد٬ اعلام شده اند·    

سه فتواى مهم پاپ براى تمام روابط آينده ميان اروپا و آفريقا اهميت بسزايى داشتند· اولين٬ دام داى ورسس٬ صادر شده در ۱٨ ژوئن ۱٤٥٢ ٬ ٩ سال پس از به بردگى کشيدن اولين آفريقايى توسط Gonçalves و Tristão· فتواى پاپ دام داى ورسس به پادشاه پرتقال اين حق را ميداد که «حمله کند٬ فتح کند و کليه مسلمانان٬ مشرکان و ديگر کافران و دشمنان مسيحيت را مورد ظلم و ستم خود قرار دهد٬ اموال و سرزمين آنان را مصادره نمايد٬ آنان را به بردگى ابدى محکوم و اموال و سرزمين آنانرا به پادشاه پرتقال منتقل و در اختيار جانشين وى قرار دهد». روشنتر از اين نميتوان سخن گفت·      

با همين دليل خوب اين سوال مطرح ميشود که چرا واتيکان و بالاترين مرجع کليساى مسيحيت يکچنين قدرتى را به کشورى نسبتا عقب مانده از نظر فرهنگى و اقتصادى٬ پرتقال آنزمان٬ اعطاء نمود· توضيح اينست٬ بنا بر اعتقاد من طلا· هدف پاپ به چنگ آوردن آن منافع عظيم بود٬ که ميتوان با خواندن متن٬ آنجايى خود را بر روى «اموال٬ سرزمين و بردگى ابدى» متمرکز مينمايد٬ بدان پى برد· حتى فتاوى زير نيز با همان اهداف ادامه پيدا ميکنند·

فتواى پاپ رومانس پونتيفکس٬ از ٨ ژانويه ۱٤٥٥ ٬ شرح تاريخى و ستايش از دولت تجاوزگر پرتقال است· در اين فتوا انحصار حمل و نقل دريايى٬ تجارت و ماهيگيرى در آفريقا٬ و براى هميشه فتوحات در جنوب Kap Bojador تا هندوستان٬ به پرتقال داده ميشود· اين انحصار که پادشاهان پرتقال درآنزمان صاحب آنشدند امتياز عظيمى بود٬ هر دو بخاطر وسعت مناطق و اينکه خود ممنوعيتى بود براى ديگر کشورها که در جهت آمدن به آفريقا تلاش مينمودند· يکبار ديگر٬ يکچنين اقدامى از جانب پاپ طرح سوال ديگرى را مشروع ميسازد· به عبارت ديگر٬ پاپ در ازاى آن چه چيزى دريافت نمود؟

در سومين فتواى پاپ٬ اينتر کاتارا٬ از ۱٣ مارس ۱٤٥٦ ٬ پاپ کاليستو سوم همان انحصارى را پيشنهاد نمود که پادشاه پرتقال توسط رومانس پونتيفکس دريافت نموده بود· علاوه بر اين فتواى پاپ نشان افتخار مسيح را نيز اراٸه داد٬ که بالاترين رئيس او هنرى دريانورد بود٬ حق انحصارى به شفاى روح٬ و معاملات مالى مرتبط با مناطق فتح شده و کليه فتوحات آينده «از Kap Bojador و تا هندوستان»·     

در اروپاى آنزمان فتاوى پاپ داراى اهميت بسيارى بودند. آنها اقتدار بزرگ اخلاقى پاپ را٬ مستقيما گرفته شده از خدا٬ که نفوذ فراوانى بر روى اخلاق و ارزشهاى مردم داشتند٬ محقق مينمودند· در مورد مسائل اقتصادى٬ ميتوان گفت که پاپها اينبار نيز بر روى اسب برنده سرمايه گذارى نموده بودند· در خلال ٥۰ سال اول٬ تجارت برده از آفريقا به اروپا سه برابر شد·

هنرى٬ دريانورد يا شکارچى برده؟

هنرى – ه دريانورد در سال ۱٤٦۰ درگذشت· شخصيت تاريخى وى٬ بخوبى شناخته شده در کتابهاى تاريخى٬ اغلب بعنوان نوعى دورانديش٬ يک کاشف تشريح ميشود· شاهزاده هنرى يقينا يک دورانديش بود٬ اما انديشه هاى او با قدرت پول سر و کار داشت·

او از همان دوران جوانى زندگى خود را بعنوان فاتح از طريق انجام چندين لشگرکشى به مراکش و جزاير قنارى آغاز نمود· بيرون آوردن جبل الطارق از چنگ پادشاه اسپانيا نيز يکى از اهداف وى بود· بنا بر ادعاى کتب تاريخى بزرگترين دليل هنرى تمايل او به انتشار مسيحيت بود· اما توجه داشته باشيد که جبل الطارق و جزاير قنارى اسپانيايى بودند و در نتيجه مانند پرتقال به يک ميزان مسيحى٬ پس هدف نه «مسيحيت»٬ بلکه فقط غارت بود·    

يک ماموريت شناخته شده٬ فراموش شده توسط بسيارى٬ بطرف طنجه در مراکش٬ ۱٤٣٧ نشان دهنده شخصيت واقعى اين شاهزاده است· يک ارتش پرتقالى٬ تحت فرمان مستقيم هنرى دريانورد در ساحل مراکش در نزديکى طنجه با هدف فتح شهر به خشکى وارد شد· پس از زد و خوردهاى شديد با سربازان مراکشى ارتش پرتقال شکست خورد و بدون داشتن امکان بازگشت به کشتيهايشان به محاصره درآمد·

پايان کار هنرى و تعداد ديگرى از اشراف بسيار خوب٬ عنقريب بود· مراکشيها آزادى آنان را وعده دادند به اين شرط که پرتقاليها شهر سئوتا را٬ که چند سال قبل به تصرف خود در آورده بودند٬ به مراکش باز پس ميدادند· پرتقاليها بعنوان وٽيقه فرمانده هنرى را بعنوان اسير باقى ميگذاردند· اين پيشنهادى بود که پرتفاليها به قبول آن ناگزير بودند. جايگزين خطر نابودى بود·   

 

اما در زندان نشستن قصد هنريک نبود· با صحبت در مورد بهترين آرزوها براى امپراطورى و وعده در مورد آزادى زود هنگام٬ هنرى برادر جوانتر خود فرناندو را٬ که تحت فرمان او قرار داشت٬ به ماندن بجاى خود بعنوان اسير متقاعد نمود· فرناندو جوان آخرين روزهاى زندگى خود را در زندان فز گذارند· او از آنجا درخواستهايى را براى هنرى فرستاد اما پاسخى دريافت ننمود·   

هنرى دريانورد افکار ديگرى در سر داشت· آرزوى وى ارسال افرادى بود از راه دريا به آفريقاى شمالى براى ايجاد تماس مستقيم با قاره ى بزرگ که در موردش شنيده بود٬ اينکه سرورى خود را بر روى معادن طلا اعمال نمايد و رهبرى تجارت برده از آفريقاى شمالى به اروپا را بدست گيرد. ديدگاههاى هنرى دريانورد ديدگاههايى بودند در مورد طلا و برده· يقينا بجاى دريانورد شکارچى برده – و طلا ميتوانست نام بهترى براى او باشد· با در نظر گرفتن کليه عوامل٬ علاقه هنرى به دريانوردى در مقايسه با شکار برده و مبارزه براى معادن طلا در آفريقا٬ محصولى جانبى بود·   

جوامع برده در آفريقا

در خلال نيمه دوم دهه ۱٤۰۰ کسب و کار پرتقاليها با برده گان آفريقايى در اروپا به تجارت بسيار پر رونقى مبدل شد. شکار انسان در اولين سال خود نشان داده بود که  تجارتى باشد خطرناک با تعداد زيادى قربانى در جنگ و بيماريها در ميان شکارچيان برده ى پرتقالى. (يکى از اولين شکارچيان انسان٬ نونو تريستاو که در سطور فوق نام او رفت٬ در سال ۱٤٤٦ همراه با ۱٨ تن ديگر در کنار رودخانه گامبيا در جريان چهارمين تجارت غارتگرانه کشته شده بود).    

براى موفقيت تجارى شيوه آسانترى مطالبه ميشد. پرتقاليها در مناطق ساحلى با پادشاهان و صاحبان قدرت تماس گرفتند و بتدريج شرکاى تجارى پيدا کردند که در ازاى پارچه و اسب بفروش طلا٬ پوست بز کوهى و حتى برده تمايل داشتند·  

«تجارت با برده گان تجارتيست براى پادشاهان٬ مردان ٽروتمند و تاجران موفق» توسط يکى از شرکت کننده گان در تجارت شرايط بدرستى اينچنين توصيف شد. اينکه آفريقاييها٬ آفريقاييهاى ديگر را به افراد بيگانه از بخشهاى ديگر جهان ميفروختند توهين آميز است. اما جهت درک اين مسٸله شناخت عميقتر از سيستم اجتماعى آفريقا در دهه ۱٤۰۰ از اهميت بسزايى برخوردار است.

مردم در اروپا و آفريقا هنگام برقرارى اولين تماس ميان پرتقاليها و پس از آنها اروپاييهاى ديگر با آفريقاييها از طريق دريا٬ تحت سيستم بسيار مشابه اى زندگى ميکردند اما تفاوتهاى بزرگى نيز وجود داشت. فئوداليسم در اروپا به نظم اجتماعى حاکم بر آفريقا٬ که معمولا بعنوان «فئوداليسم آفريقايى» از آن ياد ميشود٬ شباهت نداشت.

برده گان تحت سيستم برده دارى در اروپا از داشتن حقوق انسانى و اموال محروم بودند. برده دارى با گذار به فئوداليسم تدريجا به سرواژ و ارباب و رعيتى مبدل شد٬ سيستمى وحشتناک براى کارگران که صدها سال ادامه يافت و تا حد زيادى نزديک به برده دارى بود. (تا اواخر ۱٧٧٥ کاترين دوم سرواژ را در روسيه تشديد و به مالکان زمين حق فروش دهقانانشان بعنوان برده داده شد).

در آفريقا «فئوداليسم» معناى ديگرى داشت. ساختار برابر قبيله اى با گذشت زمان جاى خود را به سيستمى داد که در آن دولتهاى رشد کرده ى قويتر٬ اقوام ضعيف ديگر را تحت ستم قرار ميدادند. اين امر يک سرواژ يا يک واسال را براى شکست خورده گان بهمراه آورد٬ که بسيارى از مورخان بطور کلى به «بردگى خانگى» خواندن-ه آن تمايل دارند·

شرايط زندگى اين برده گان آفريقايى تا حد زيادى٬ وابسته به زمان و مکان٬ ميتوانست متفاوت باشد اما با اينحال توضيح يک الگوى واقعى هنوز هم٬ بدون تخطى از واقعيت٬ ممکن است. برده گان در آفريقا بطور معمول قطعه زمينى٬ بدون داشتن اجازه ترک آن٬ دريافت مينمودند. آنها بمنظور کسب آزادى عمل بيشتر٬ با محصولات و خدمات خود به تن در دادن به بردگى ناگزير بودند·

بخشى به کشاورز و بخشى به صنعتگر مبدل ميشدند٬ و با گذشت زمان تفاوت ميان اين برده گان و مردان آزاد در نزد مردم پيروز کاهش ميافت. يک برده آفريقايى بعنوان عضوى از خانواه ارباب پذيرفته٬ ميتوانست صاحب اموال و حتى وارٽ اموال ارباب خود نيز باشد.    

مٽالهايى در مورد برده گانى که به تاجرانى موفق٬ ٽروتمند و برده دار مبدل شدند٬ افراد مهمى در جامعه و حتى انتخاب شده بعنوان پادشاه٬ وجود دارد. اين تذکر جهت درک وضعيت برده گان و امکانات جامعه آفريقا ارائه شد. البته در زندگى يک برده همه چيز لذتبخش نبود. او٬ براى مٽال٬ ممکن بود که بخاطر روز بخصوصى بعنوان هديه داده و يا بمنظور تحقق نيازهاى اقتصادى ارباب فروخته شود.     

در اين رابطه مهمترين مسئله٬ پس از آمدن اروپاييها در دهه ۱٤۰۰ به آفريقا٬ درک وضعيت بردگان آفريقايى و مقايسه آن از بسيارى جهات با سيستم ارباب و رعيتى حاکم بر اروپا که در آنزمان بر تعداد زيادى از زنان و مردان حکومت مينمود است· وضعيت برده گان آفريقايى در آنزمان هيچ وجه مشترکى با برده دارى بعدى اروپاييها٬ در مورد نياز به نيروى کار ارزان در مستعمرات آمريکايى٬ زمانيکه با انسانها در کشتيهاى حامل برده٬ در زمينهاى کشاورزى و معادن همانند گله احشام رفتار ميشد٬ نداشت.      

باتوجه به اين پيشينه ميتوان به شيوه انديشيدن برده دار آفريقايى٬ هنگاميکه همزمان با طلا٬ عاج و پوست حيوانات برده گان را نيز به اروپاييها ميفروخت٬ آگاهى يافت. براى برده دار آفريقايى فروش برده به تاجران آفريقايى عجيبتر از فروش آنان به تاجران اروپايى نبود. او از وضعيت برده گان در کشور جديد اطلاعى نداشت و تصور مينمود که اوضاع و احوال آنجا تقريبا مشابه آفريقا باشد.

براى او بسادگى اينچنين بود که برده گان به املاک ارباب جديد منتقل و در آنجا به زندگى عادى خود ادامه ميدادند٬ کارى را که در آن مهارت داشتند انجام و در تلاش براى دستيابى به آزادى نهايى از نردبان ترقى جامعه صعود مينمودند·       

در حقيقت حدسيات برده فروش آفريقايى چندان هم بدور از واقعيات نبود. در آنزمان٬ در نيمه دوم دهه ۱٤۰۰ ٬ با برده گان در اروپا با همان شيوه آفريقا برخورد ميشد. برده موجودى بطور کامل بدون حقوق نبود بلکه در سيستمى با تعهدات متقابل٬ ميان برده گان و جامعه برده دارى٬ داراى جايگاهى معينى بود.     

با اينحال بايد بمنظور درک توسعه مناسبات ميان اروپا و آفريقا بر روى برخى از حقايق مهم و تعيين کننده تاکيد ورزيد. پادشاهان يا رئوساى قبايل آفريقايى که به اروپا برده ميفروختند به پيش بينى گستره اين اولين٬ و تقريبا بسيار محدود٬ تجارت برده در آينده٬ که ٽبات جامعه را در کشورشان به لرزه درمياورد٬ قادر نبودند·

برايشان اينکه اين بى ٽباتى در آينده سبب ساز شرايطى ميشد که اروپاييان را نيرومندتر از آنان ميساخت قابل پيش بينى نبود. فعالتر بودن اروپاييان در جستجو و تجارت برده و قويتر بودن آنان از جمله بدليل برتريت بى چون چراى نظامى٬ همواره ميتوانست دربردارنده بزرگترين منافع و مزايا براى آنان باشد·

لازم به ذکر است که طى اين سالها تجارت برده تنها بخشى از معاملات ميان آفريقا و اروپا را تشکيل ميداد٬ اگر چه براى پرتقال و بعدها همچنين براى اسپانيا تجارت برده معرف بزرگترين بخش معاملات بود.        

توسعه تجارت برده

تجارت برده در خلال نيمه دوم دهه ۱٤۰۰ ٬ بطور عمده برطرف نمودن نياز مصارف بازار داخلى در ميان ٽروتمندان پرتقالى و اسپانيايى و صادرات محدود به ايتاليا و فرانسه را مد نظر داشت. اين بازار بزرگ نبود و به کاهش سرعت تمايل نشان ميداد. براى مٽال در آغاز دهه ۱٥۰۰ دو تن از فرمانروايان بزرگ آنزمان٬ انگليس و فرانسه٬ عمدتا تجارت برده نميکردند٬ اما معاملات کالاهايى مانند عاج٬ فلفل و طلا را با آفريقا توسعه دادند

تا نيمه دهه ۱٥۰۰ تجارت برده در مورد چند ده هزار برده ى آفريقايى بود که با کشتى به کشورهايى در اروپا برده شدند و اين عمل ميتوانست بعنوان رويدادى در خور نکوهش اما محدود به يک دوره خاص در تاريخ ٽبت گردد.

همانطور که گفته شد تجارت با ارزشتر ديگرى در حال توسعه و از نظر اهميت در حال غلبه بود. با اينحال چنين نشد. سفر کلمب به جزاير آنتيل٬ ۱٩٤٢ ٬ و پدرو آلوارز کابرالز/پرتقالى به برزيل٬ ۱٥۰۰ همه چيز را تغيير داد.

پس از اين تاريخ کشيتهاى پرتقالى و اسپانيايى هر چه بيشتر بسمت غرب٬ بسوى قاره به تازگى کشف شده آمريکا٬ حرکت نمودند. آنها با شمار فراوانى از سربازان مسلح٬ جنگ و حيله گرى٬ کارائيب و مناطق بزرگى را در آمريکاى جنوبى به تدريج به تصرف خود درآوردند. جمعيت اين مناطق را به بردگى کشيده و به کار کردن در معادن و مزارع شکر ناگزير نمودند. فاتحان در تلاش خود بدنبال ٽروت٬ سرخپوستانى را که به برده مبدل نموده بودند ظالمانه مورد بهره بردارى قرار ميدادند.     

جمعيت سرخ پوست در خلال اين برده دارى نابود شدند. در برخى مناطق٬ بصورتى کامل از ميان رفتند. در ٢٧ اکتبر ۱٤٩٢ کريستف کلمب در کوبا پياده شد٬ طى کمتر از ٥۰ سال بيش از صد هزار سرخ پوست ناپديد شدند. در اينجا تشريح وضعيت وحشتناک سرخ پوستان آمريکايى در اين بهره بردارى استعمارى امکانپذير نيست.

اين امر مستلزم نگارش مقاله تخصيص داده شده ى ويژه اى است که در سطحى گسترده و شيوه اى عادلانه به بيان اين رويداد دلخراش بپردازد. من در اينجا تنها ناگزيرم که بصورتى خلاصه بر روى اين واقعيت وحشتناک در آمريکا تاکيد و در ادامه به تشريح تجارت برده از اروپا به آفريقا ادامه بدهم.

دستبند

تقاضاى نيروى کار٬ که در مستعمرات جديد در آمريکا جاى سرخپوستان قتلعام شده را ميگرفت٬ با سرعتى بى سابقه آغاز شد. توسط فاتحان صدور برده از اسپانيا٬ پرتقال و آفريقاى شمالى آغاز شد. اين برده گان هر دو٬ سفيد و سياه و بسيارى از آنان مسيحى بودند.    

شايد دانستن اين مسٸله که صدور برده گان مسيحى تا پايان دهه ۱٦۰۰ ادامه يافت جالب باشد. سندى از ۱٩٦٢ وجود دارد که بر اساس آن خانواده سلطنتى اسپانيا (آنهايى که از جانب پاپ لقب پادشاهى کاتوليکها را دريافت نموده بودند) اجازه صدور زنان سفيد پوست را از اسپانيا به مکزيک صادر نمود٬ آنها در آنجا در عشرتکده هاى ٽروتمندان جاى داده شدند.    

۱۵۱۵ اولين محموله کشتى شکر کشت شده توسط  برده گان آفريقايى در کارائيب توسط اسپانيا دريافت شد. اين برده گان در آفريقا به اسارت گرفته٬ به اسپانيا آورده و از آنجا به مزارع کشاورزى در کارائيب فروخته شده بودند. اما کمبود نيروى کار که کشتار سرخپوستان٬ معادن و مزارع جديد سبب ساز آن گشته بود٬ راه حل ديگرى را٬ گسترده تر از آوردن برده از اروپا٬ مطالبه مينمود.

در آغاز پرتقاليها و اسپانياييها به آوردن برده گان آفريقايى تمايلى نداشتند چرا که سبب ساز آشوب شده و در کشيتهاى حامل برده و در کارائيب حمام خون بپا نموده بود. اما روند وقايع بدان سوى توسعه يافت. اسپانياييها و پرتقاليها از نظر اقتصادى کاملا وابسته به تجارت برده بودند و سود پول سرمايه گذارى شده را مطالبه مينمودند. همزمان تنها آفريقا  ميتوانست پاسخگوى نياز بيشمار نيروى کار برده در مزارع و معادن باشد·  

در سال ۱٥۱٨ اولين محموله کشتى با برده گان٬ مستقيما از آفريقا به کارائيب رفت. با اين رويداد٬ هنگاميکه خانواده هاى سلطنتى در اروپا بمنظور صدور برده به کلنيها در قاره آمريکا مجوز خريد آنانرا از برخى از مناطق آفريقا به تاجران برده فروختند٬ عصر جديدى رقم خورد.

ميليونها و ميليونها انسان شکار٬ به اسارت گرفته و بعنوان برده فروخته شدند. آنها از هيچ حقوقى برخوردار نبودند٬ با آنها بدتر از حيوانات رفتار ميشد و ميليونها تن از آنان جانسپردند. خانواده هاى سلطنتى اروپايى٬ کليساى مسيحى و اشراف ديگر با بکارگيرى اين شيوه نفرت انگيز صاحب ٽروتهاى عظيمى شدند. تجارت برده به آمريکا توسط پرتقال و اسپانيا آغاز شد. اما اين کشورها توسط انگليس٬ فرانسه٬ هلند٬ پروس٬ دانمارک٬ سوئد و بعدها دو کشور جديد در قاره آمريکا٬ برزيل و آمريکا٬ همراهى شدند.  

مناسبات ميان اين کشورها در ساحل آفريقا تقريبا مشابه شرايط جنگى بود٬ همگى آنها در جهت کسب تمام طعمه٬ بدون داشتن تمايل به تقسيم آن با کسى٬ تلاش مينمودند. جنگ ابتدا ميان پرتقال و اسپانيا آغاز شد. خانواده سلطنتى پرتقال انحصار تمام معاملات در ساحل آفريقا را بدست آورده بود! خانواده سلطنتى اسپانيا با قبول اين خطر که مورد تکفير پاپ قرار گرفته و به جهنم فرستاده شود کشتيهاى خود در ساحل آفريقا جلوتر و جلوتر فرستاد.   

پادشاه پرتقال٬ جان دوم٬ کاملا مراقب اوضاع بود. بفرمان وى ناخدايانش در آفريقا در صورت برخورد با «کشتيهاى حامل اسپانياييها يا کشور ديگرى فقط به گرفتن اسير اکتفا نکنند٬ بلکه آنان را بدليل انتخاب انجام کارى ممنوع و بخاطر دادن هشدار به ديگران٬ بعنوان مجازات به دريا پرتاب کنند».  اما حفظ انحصار کسب و کارى چنين سودآور آنچنان آسان نبود. چندان طول نکشيد که تعداد زيادى از کشتيهاى اسپانيايى و کشورهاى ديگر در ساحل آفريقا ازدحام نمودند.     

يکى از مشهورترين قاچاقچيان برده که نامش در تاريخ ٽبت شد جان هاوکينز/انگليسى بود. او٬ تامين مالى شده توسط تجار لندن٬ در سال ۱٥٦٢ سه کشتى تهيه کرد و بهمراه ۱۰۰ نفر خدمه از انگليس به سواحل گينه رفت و پس از مدتى از طريق جنگ و غارت در کنار ساحل ٣۰۰ نفر را به اسارت گرفت. جان هاوکينز پس از آن بسوى جزاير کاراٸيب حرکت کرد و اسرا را بعنوان برده فروخت و بجاى آن کالا٬ براى فروش در انگلستان٬ خريد.      

در آغاز پادشاهى انگيس به کسب اطلاع از ماجراجوييهاى هاوکينز تمايلى نداشت و از انجام تجارت برده امتناع ورزيد. اما ملکه اليزابت اول با ديدن حساب سود و زيان وى پس از اولين سفرش تغيير نظر داد و سرمايه گذارى در شکار برده ى هاوکينز را آغاز نمود.   

هاوکينز براي انجام ماموريت دوم خود در آفريقا از ملکه اليزابت اول کشتى ويژه ى حمل برده «عيسى مسيح»! را دريافت نمود. او بعدها بخاطر خدمات خود براى انگليس مورد ستايش قرار گرفت و لقب شواليه را دريافت و خودش سپرى را با نقش برده سياه پوستى با دستبند بر روى آن انتخاب کرد!  

ميان ۱٥۰۰ و ۱٦۰۰ گسترش تجارت برده با سرعت هر چه بيشتر ادامه يافت. انحصار پرتقال هنگاميکه از ميان رفت که کشور ميان ۱٥٨۰ و ۱٦٤۰ فاقد پادشاه شد و پادشاه اسپانيا٬ نزديکترين وارٽ٬ به تاج و تخت پرتقال دست يافت· تا ۱٦٤۰ ٬ که شورش در ليسبون آغاز و پادشاه جديدى در پرتقال بر سر کار آمد٬ کشور همانند استانى از اسپانيا و مغلوب بعنوان يک قدرت دريايى باقى ماند.

سر جان هاوکينز

از آغاز دهه ۱٦۰۰ کشورهاى بسيار ديگرى هدايت بخش بزرگى  از تجارت برده را بدست گرفتند٬ امرى که در آنزمان بزرگترين معامله بر روى تمام درياها بود. شرايط جنگى ميان اين کشورها بر روى اقيانوس رابطه اى بود عادى. طمعکارى و حسادت بخاطر سود حاصله از تجارت برده مرزى نميشناخت.

با گذشت زمان قدرت دريايى انگليس افزايش يافت. کشور٬ بعنوان تاجر برده در مقام دوم٬ بمنظور بدست آوردن طلا و نقره از تجارت برده و مستعمرات در آمريکا به تهيه کالا جهت ارائه به اسپانيا و پرتقال ناگزير گشته بود· اين صنعتى شدن را تحميل نمود٬ امرى که طى زمانى دراز انگليس را به يکى از نيرومندترين قدرتها در اروپا مبدل کرد·    

تصميم گيرى در مورد اينکه چه کسى رهبرى تجارت با آفريقا را٬ در آنزمان تنها از طريق برده گان٬ بدست ميگرفت با جنگ بر سر جانشينى پادشاهى اسپانيا٬ ۱٧۰٢-۱٧۱٤ ٬ پس از مرگ کارلوس دوم رخ داد. امپراطورى اسپانيا در آنزمان بزرگترين فرمانروايى جهان٬ با متصرفات در هلند٬ ايتاليا٬ آمريکا٬ آفريقا و آسيا٬ بود. با ارزشترين در اين امپراطورى «assiento» آسى ينتو بود٬ قراردادى که به صاحبش حق تجارت برده به متصرفات آمريکايى اسپانيا را بصورتى کامل اراٸه ميداد. مبالغ هنگفت از آنجا ميامدند. دوک فرانسوى٬ فيليپ آنژو٬ انتخاب شده توسط کارلوس دوم٬ با دريافت حمايت از پدر بزرگش پادشاه فرانسه لودويگ چهاردهم٬ پادشاه فيليپ پنجم از اسپانيا شد· پس از تاجگذارى فيليپ پنجم حقوق آسى ينتو را به لودويگ چهاردهم٬ که او مطالبه نموده بود٬ داد.

خانواده سلطنتى انگليس خود را فريب خورده احساس نمود و جنگ بزرگ يک واقعيت بود. آنها٬ طى ۱٢ سال٬ در اروپا و در هر جايى که با يکديگر مواجه شدند٬ يکديگر را قتلعام نمودند. در آوريل ۱٧۱٣ اولين قرارداد صلح با معاهده ى «صلح در اوترخت» ميان اسپانيا و انگليس ومتحدانش بدست آمد. امر تعيين کننده براى امضاى اين قرارداد صلح٬ معاهده تجارت برده٬ معاهده اسى ينتو بود٬ که يک ماه قبل از آن ميان انگليس و اسپانيا به امضاء رسيده بود٬ که بر اساس آن انحصار صدور برده از آفريقا به مناطق اسپانيايى زبان آمريکا به خانوده سلطنتى انگليس اعطاء ميشد.  

۵۰ ميليون نفر از آفريقا ناپديد شدند

شمار افراد ناپديد شده از آفريقا بدليل تجارت برده ميان ۱٤۰۰ و ۱٩۰۰ چه ميزان بود؟ اين سوال موضوع بسيارى از مطالعات بوده است اما به آن نميتوان به صراحت پاسخ داد· آمار دقيقى٬ فقط ارزيابيهايى بنا شده بر روى اطلاعات ناقص٬ هرگز وجود نداشته است· ارقام موجود بويژه بدليل قاچاق گسترده نادرست ميشوند· تجارت برده توسط خانواده هاى سلطنتى اروپا و کليسا که از طريق مديريت آن ارتزاق مينمودند مشمول ماليات شديدى ميشد. تاجران برده در جهت دور زدن اين گمرکيها همواره تلاش مينمودند.

بهمين دليل پرداخت رشوه به کارمندان گمرک توسط تاجران برده در بازار برده امرى بود بسيار عادى. تاجران برده با استفاده از علاٸم تجارى کمپانيهاى مختلف برده٬ برده گان را علامت گذارى و با استفاده از اين روش بدون پرداخت ماليات يا هزينه گمرگى٬ از گمرک عبور مينمودند. تخمين زده ميشود که قاچاق زندانيان يک سوم محموله را شامل ميشد.

غلاده گردن

اما آنها در مجموع چه تعدادى بودند؟ در ميان افرادى که وقت خود را صرف مطالعه تاريخ قاره آفريقا نموده اند٬ رقم ۱٥ ميليون بعنوان حداقلى مطلق و ٥۰ ميليون بعنوان به احتمال زياد٬ رقميست مورد قبول واقع شده از شمار برده گانى که زنده به آمريکا آمدند. (تنها در کوبا طى پنجاه سال٬ ميان ۱٧٩۱ و ۱٨٤۰ ٬ يک ميليون برده در ساحل پياده شدند!).   

دستکم ٥۰ ميليون برده

اما اين ارزيابيها از شمار برده گان زنده به آمريکا آمده٬ شمار برده گان به کشتى برده شده را شامل نميشوند· بسيارى از آنان در جريان سفر٬ کمترين مقدار تخمين زده شده ٢۰ درصد٬ کشته شدند. گاهى ممکن بود که اين رقم بالاتر باشد. به اين ارقام غم انگيز بايد انسانهايى را اضافه نمود که در جريان حمله و جنگ در شکار برده٬ که در خلال صدها سال بخش بزرگى از قاره آفريقا را شامل شد٬ کشته شدند·   

نتيجه گرفته ميشود که تجارت برده٬ کمترين مقدار تخمين زده شده٬ بايد به قيمت جان ٥۰ ميليون (برخى محققان ۱۰۰ ميليون اعلام نموده اند) تمام شده باشد٬ که هنگام انجام اين تحقيقات معادل است با يک چهارم از جمعيت آفريقاى سياه در ميانه دهه ۱٩۰۰·

تولد نظام صنعتى از دل تجارت برده

نابودى ساختار جامعه آفريقا توسط تجارت برده

در اواسط دهه ۱٦۰۰ مستعمرات اروپايى در قاره-ى جديدا کشف شده ى آمريکا توسعه اى جديد و بسيار گسترده را تجربه نمودند. شمار زيادى از برده گان آفريقايى بمنظور کار در معادن طلا و نقره و مزارع شکر٬ تنباکو و پنبه٬ غيرو و غيرو٬ به آنجا آورده شدند.

بدليل بهره بردارى وحشيانه از توان کارى برده گان٬ با مرگ و مير شمار فراوانى از آنان بعنوان نتيجه٬ بصورتى مداوم به وجود برده گان جدىد نياز بود. براى مٽال شمار قربانيان در مستعمره هلندى٬ سورينام٬ در کارائيب٬ چنان عظيم بود که تمام جمعيت سالم برده٬ حدود ٥۰۰۰۰ نفر٬ هر ٢۰ سال يکبار٬ کاملا نابود شده بودند!

همراه با افزايش تقاضا براى دريافت برده در آمريکا٬ شکار انسان توسط تاجران برده در قاره آفريقا نيز افزايش يافت. تاجران اروپايى برده گان را به سه روش مختلف: دزدى دريايى٬ پيمانهاى جنگى و همکاريهاى مسالمت آميز تهيه مينمودند.

دزدى دريايى از غارت و جنگ٬ که شکارچيان برده پايگاه خود را در قايقها داشتند٬ تشکيل ميشد٬ اما بسرعت به مشارکت در جنگ مبدل شد. در اين حالت اروپاييها بمنظور حمايت از يک پادشاه آفريقايى در مقابل رقبايش با گروههاى مسلح سرباز به ساحل ميرفتند. تجار برده ى اروپايى بعنوان يک قاعده اجازه ميافتند که اسرا در ميان شکست خورده گان را٬ که بعنوان برده به آمريکا برده ميشدند٬ بعنوان غنيمت جنگى بخرند.     

گفته ميشود که جان هاوکينز انگليسى اولين شريک تاجر برده بوده باشد. در جريان اولين سفرش٬ پس از سپرى نمودن مدت زمانى در سواحل گينه و به اسارت گرفتن ۱٥۰ زندانى٬ حادٽه اى رخ داد که آينده تجارت انسان را رقم زد. در ساحل سيرالئون٬ رئيس قبيله اى که در جنگ بر عليه ديگر پادشاهان منطقه به حمايت هاوکينز نياز داشت با او تماس گرفت.

هاوکينز بعنوان دستمزد صاحب تمام افرادى ميشد که در جنگ به اسارت گرفته ميشدند. او با ٣۰۰ سرباز انگليسى و همراه با رئيس و افراد وى به نبرد دشمنان رئيس قبيله رفت. جنايات و تخريبهايى که افراد هاوکينز با آتش سلاحهاى خود در آن مشارکت نمودند غير قابل توصيف اند. اما همه چيز به نفع هاوکينز تمام شد. او ٣۰۰ زندانى را٬ که با فروش و سود بزرگى در کارائيب بپايان رسيد٬ با خود برد.      

اروپاييها با گذشت زمان آموختند که بمنظور بدست آوردن برده گان بيشتر از عداوت ميان اقوام مختلف در جهت ايجاد شرايط جنگى بهره بردارى نمايند. در اين موارد اروپاييها براى مٽال يک طرف را بمنظور بدست آوردن حق خريد برده در ميان اسرا مسلح مينمودند. با اين روش٬ و اغوا شده توسط کالاهاى اروپايى که توسط تجار برده پرداخت ميشدند٬ برخى از پادشاهان آفريقايى سرانجام در تجارت برده اروپاييها شريک شدند.  

اما اين مشارکت پادشاهان آفريقايى را در اغلب موارد به تجار برده وابسته نمود. براى اين پادشاهان جهت بدست آوردن کالاهايى که تجار برده اروپايى ارائه مينمودند تنها يک راه وجود داشت و آن تحويل برده گان بيشتر بود. شکار برده به مناطق بزرگترى گسترش و هر چه بيشتر و بيشتر به قلب قاره نفوذ نمود.      

تجار برده اروپا در آغاز عمدتا با اسبها٬ کالاهاى مسى و پارچه ميپرداختند٬ اما سرانجام و تقريبا به سلاح گرم و الکل روى آوردند. براى قبايلى که در آفريقا مايل به حفظ آزادى خود بودند سلاح گرم٬ تفنگ فيتله اى٬ به ضرورتى مطلق مبدل شد. بدون سلاح گرم٬ که در ازاى برده دريافت ميشد٬ امپراطوريهاى نيرومند براى ملتهايى از جهات ديگر ضعيفتر در شکار برده٬ طعمه آسانى شدند.       

سرانجام روند توسعه وقايع بخش عمده اى از مردم قاره آفريقا را به فراهم آوردن سلاح ناگزير نمود. در خلال صدها سال٬ از ابتداى دهه ۱۸۰۰ ٬ عدم امنيت و ٽبات گسترده اى بخش بزرگى از آفريقا را در بر گرفت· تقريبا در همه جا خطر ربوده و فروخته شدن به تجار برده اروپايى قريب الوقوع بود· ساختار جامعه فرو ريخت و به نابودى کشيده شد٬ انسانها تحقير شدند و توسط مديريت ظالمانه مورد تعرض قرار گرفتند· اين امر از جمله در جريان توسعه هنر٬ از اشکال بسيار پيچيده در دهه ۱۴۰۰ تا توصيفات شديدتر تا پايان دهه ۱۸۰۰ ٬ قابل رويت است·

در بسيارى از نقاط آفريقا و امپراطوريهاى کهن توسعه اجتماعى باز ايستاد و فرهنگها به نابودى کشيده شدند· قدرت سنتى پادشاهان٬ شديدا محدود شده توسط سيستمى از وزراى کابينه و سلسله مراتب٬ به فرايندى ظالمانه و نامحدود مبدل شد· اين امر به نابود نمودن مخالفان سياسى و شورشيان از طريق فروش به تاجران برده منجر شد· عدم امنيت در جامعه تا حداقل کاهش يافت٬ در مناطق بزرگ کشاورزى به نابودى کشيده شد٬ بله٬ کدام کشاورز زمينى را ميخواهد که نميداند ميتواند آنرا درو کند؟

تجارت انسان

تجارت برده شکارى بود وحشتناک و خشن که تا عمق آفريقا گسترش يافت· انسانها  ربوده و به ساحل٬ بازارها و قايقهاى برده هدايت ميشدند· اين ميتوانست به معناى چندين هفته و يا ماه پياده روى همراه با کمبود غذا و آب باشد· زندانيان ابتدا از غرب آفريقا ميامدند٬ از سنگال در شمال تا آنگولا در جنوب· در خلال دهه ۱۸۰۰ از شرق آفريقا نيز تعداد زيادى برده آمدند·

اسرا بمحض ورود به بازار برده در اماکنى امن و يا زندانها به بند کشيده ميشدند و تا هنگام به توافق رسيدن سران قبايل و اروپاييها در مورد قيمت يک pièce de Inde (بهاى يک فرد طبيعى نيرومند٬ سالم ۲۰ ساله) به ماندن در آنجا ناگزير ميگشتند· بطور معمول دو فرد ۳۰ ساله٬ همچنين دو پسر ۱۰ تا ۱۵ ساله يا دو زن٬ معادل يک pièce بودند·

اسرا معمولا پس از هفته ها راه پيمايى در غل و زنجير فرسوده و به اين امر بايد مساٸلى از قبيل مبارزه براى نجات جان خود و اينکه شايد شاهد قتل عام عزيزان و به آتش کشيدن خانه هايشان توسط شکارچيان برده بودند نيز اضافه شود· بهمين دليل ميزان مرگ و مير در زندانهاى بازارهاى برده فروشى بسيار بالا بود·

روز فروش اسرا به اروپاييها٬ مردان٬ زنان و کودکان کاملا برهنه٬ به محلى عمومى آورده و درآنجا توسط دکتر کشتى دقيقا مورد معاينه قرار ميگرفتند· افرادى که بيش از ۵۰ سال٬ يا موهاى خاکسترى٬ داشتند و يا بدليلى نشانى از بيمارى از خود نشان ميدادند٬ کنار گذاشته ميشدند· تنها آنهايى که وضعيت خوبى داشتند خريدارى ميشدند·     

علامت گذارى برده با آهن داغ

نام شرکتهاى برده با آهن گداخته بر روى سينه يا بازوى زندانى خريدارى شده حک ميشد· علامت کمپانى انگليسى آفريقا DY٬ Duke of York٬ دوک يورک٬ نام رسمى پادشاه انگليس٬ بود· خانواده سلطنتى پرتقال از صليب مسيح استفاده ميکرد· انجمن براى انتشار انجيل٬ The Society for the Propagation of the Gospel٬ برده گان خود را با حروف SPG علامتگذارى مينمود·

اسرا پس از علامتگذارى در انتظار حمل به کشتيها باقى ميماندند· در هر صورت اين سفر به يکى از قلعه ها٬ انبار هاى برده٬ که کشورهاى اروپايى در امتداد سواحل آفريقا٬ مستقيما به آمريکا٬ ساخته بودند ختم ميشد· اولين قلعه در سواحل آفريقا S. Jorge da Mina٬ بعدها المينا (منطقه مرکزى [غنا])٬ قرار داشت· آن توسط پرتقاليها در سال ۱۴۸۱-۱۴۸۹ تقريبا در ۵۰ کيلومترى جنوب کيپ کوست٬ در حال حاضرغنا٬ ساخته شد·

پادشاه پرتقال٬ جان دوم٬ که به ساخت قلعه تصميم گرفته بود قايقهايى را همراه با ۵۰۰ سرباز٬ ۱۰۰ کارگر ساختمانى و کليه مصالح مورد نياز ساختمانى ارسال نمود· قلعه با برجهاى بلند٬ دو خندق بزرگ تراشيده شده از سنگ بدور آن و ۴۰۰ توپ مجهز شد· آن بمنظور نگهدارى از ۱۰۰۰ برده ساخته شده بود! وضعيت و اندازه آن نشان دهنده حجم پيش بينى شده تجارت برده است· پادشاه جان دوم٬ از پاپ Xisto IV بخاطر کليه مسيحيانى که در S. Jorge da Mina جان داده بودند بخشش کامل گناهان دريافت نموده بود·

سفر به آمريکا براى آن انسانهاى زندانى برابر بود با آمدن به محلى ناشناس· هيچيک از برده گان از عاقبت خود با خبر نبودند و اغلب آنان هرگز دريا را نديده بودند· زندگى  جهمنى در کشتى حامل برده گان غير قابل توصيف بود· برده گان را غل و زنجير و در انبار کشتيها محبوس مينمودند٬ آنان را در فضايى بسيار محدود٬ نه بيش از اندازه عرض بدن٬ در هم ميفشردند· انبار به طبقاتى به ارتفاع بطور کلى ۸۰ سانتيمتر٬ اما هرگز نه بيشتر از يک متر٬ تقسيم شده بود· در آنجا برده گان ميخوابيدند و يا جهت نشستن تلاش مينمودند·

در کشتى انگليسى حامل برده گان ٬ بروکس ٬ ارتفاع طبقات ۷۸ سانتيمتر بود· در اين کشتى فضا براى هر برده ى مرد ۴۰×۱۸۳ سانتيمتر٬ براى زنان ۴۰×۱۷۵ سانتيمتر٬ براى پسران ۳۵×۱۵۲ سانتيمتر و دختران ۳۰×۱۳۷ سانتيمتر بود· در بسيارى از کشتيهاى حامل برده٬ برده گان با غلاده گردن نيز مورد ضرب و شتم قرار ميگرفتند·     

هنگاميکه انبار٬ معمولا با ۳۰۰-۵۰۰ برده٬ پر بود کشتى در آنچه که بعنوان گذرگاه ميانى معروف شد به آمريکا ميرفت· اين سفر معمولا پنج هفته بدرازا ميکشيد· پنج هفته از گرسنگى و تشنگى· پنج هفته که در خلال آن صدها انسان بر روى محلى که ميخوابيدند استفراغ و نيازهاى خود را برطرف مينمودند· بوى تعفن در کشتى حامل برده با کيلومترها فاصله به مشام ميرسيد· برده گان جان داده/بيمار بلافاصله به دريا پرتاب ميشدند·

نمودار بارگيرى براى کشتى حامل برده بروکس از ليورپول

ميزان مرگ و مير در کشتى حامل برده غير قابل توصيف بود٬ ۲۰-۳۰ درصد در خلال گذرگاه ميانى جان ميباختند· برده گان گاهى بر عليه آن سرنوشت وحشتناک سر به شورش برميداشتند و رخ داد که گاهى کنترل کشتى را بدست گرفتند· تجار برده در اغلب موارد موفق به سرکوب شورش ميشدند و آنانرا با براه انداختن حمام خون ديوانه وار تنبيه مينمودند·  

مٽلٽ تجارت

پس از تامل براى لحظه اى و انديشيدن بشمار تقريبى افرادى که بعنوان برده فروخته شدند٬ ميتوان دريافت که در خلال ۱۶۵۰-۱۸۵۰ ٬ اين مسٸله عمدتا بايد بخشى از يک فرايند بسيار گسترده باشد· ميليونها نفر در آفريقا در ازاى کالاهاى اروپايى٬ اسلحه گرم٬ پارچه٬ کالاهاى مسى و مشروبات الکلى بعنوان برده خريده و به آمريکا برده شدند· در آنجا به انجام کار رايگان براى صاحبان مزارع شکر و معادن ناگزير و در قاره آمريکا ٽروتهاى عظيمى بصورت کالا٬ شکر٬ تنباکو٬ پنبه٬ نيشکر٬ طلا٬ نقره و سنگهاى قيمتى٬ توليد نمودند·

اين کالاها به نوبه خود به اروپا آورده و در آنجا سودهاى فراوانى را ايجاد نمودند· بخشى از سودهاى بدست آمده از اين معاملات بر روى کالاهاى جديد اروپايى سرمايه گذارى٬ که به آفريقا جهت خريد برده گان بيشتر حمل شدند· اين چرخش تجارى معمولا مٽلٽ تجارت يا دايره تجارت ناميده ميشود·   

نقش برده گان را در ايجاد اين ٽروت عظيم نبايد فراموش نمود· برده گان افرادى نادان و بطور کلى سياهانى تنبل٬ تنها جهت استفاده بعنوان وسيله اى ساده نبودند که برخى از مورخان نژاد پرست خواهان متقاعد نمودن ما به آنند· برده گان در واقع افرادى شاغل٬ کشاوزران و صنعتگران – ه دزديده شده٬ با طيف گسترده اى از مهارتها٬ بودند·

دانش آنان در بسيارى از حوزه ها٬ براى موفقيت در معادن و مزارع شکر اساسى و بسيار ضرورى بود· آنها بعنوان نجار کارهاى ساختمانى٬ بنا٬ کشاورز٬ سنگ کار٬ آهنگر٬ نقاش٬ نجار٬ سازنده گان طلا و نقره٬ هنرمند و غيرو کار ميکردند و توانايى و دانش کارى را از کشورهاى خود بهمراه آورده بودند·

در پشت مٽلٽ تجارت خانواده هاى سلطنتى و شمارى از سرمايه داران ديگر اروپايى قرار داشتند· خانواده هاى سلطنتى يا مجوز تجارت با برده گان را ميفروختند و يا با سرمايه شخصى خود در اين تجارت شرکت مينمودند·

شمار ديگرى از اعضاء طبقه مرفه٬ اشراف و بورژوازى شرکتهايى را با اجازه خانواده هاى سلطنتى ايجاد٬ مجوزش را خريدند و تجارت برده را آغاز نمودند· بسيارى از آنان مالکان کشتى و کارخانجات کشتى سازى٬ کارخانجات اسلحه سازى و پارچه در اروپا و صاحبان مزارع شکر – و معادن در آمريکا٬ بودند    

مٽلٽ تجارت معامله اى بسيار پر منفعت بود٬ معامله اى با يک سود سه برابر· در آمد انگليس از تجارت در کاراٸيب٬ در پايان دهه ۱۷۰۰ چهار برابر بيش از درآمد حاصله از تجارت با همه جهان بود· منافع بدست آمده وسيع بودند و آن تجارت بسرعت توسعه يافت· در خلال دورانى نسبتا کوتاه شمار کشتيهايى فعال بر روى اقيانوسها افزايش يافتند· در بندر ليورپول٬ ۱۷۱۹ ٬ ۱۸۳۷۱ کشتى ٽبت شده وجود داشت· ۱۷۹۲ بر شمار کشتيها تا ۲۶۰۳۸۲ افزوده شده بود· اين افزايش بدليل توسعه قابل توجه حمل و نقل کالا در خلال آن ۷۰ سال شديدا ضرورى بود·

بعنوان مٽال ميتوان به ارقام مربوط به واردات شکر به انگليس و صدور کالاهاى پنبه اى از بريتانيا استناد نمود· در سال ۱۷۲۰ انگليس نيم ميليون تن شکر وارد کرد· در پايان دهه ۱۷۰۰ واردات سالانه پنج برابر بزرگتر بود· ۱۷۰۱ صادرات کالاهاى پنبه اى انگليس ۲۳۰۰۰ پوند و سال ۱۸۰۰ ارزش صادرات برابر با ۵٬۵  ميليون پوند بود·

«مٽلٽ تجارت»

ليورپول با کشتى سازى٬ منچستر و لانکشاير با توليد پارچه هاى پنبه اى ارزان قيمت براى خريد برده و بيرمنگام با صدور سلاح فيتله اى به آفريقا رشد کردند· توسعه سريع اقتصادى در مٽلٽ تجارت شرايط را براى انقلاب صنعتى در انگلستان فراهم آورد· نياز فزاينده به کالاهاى مصرفى ارزان منجر به اختراعات در صنعت گرديد٬ که بنوبه خود منجر به گسترش و تجديد حيات شد· اين امر بخصوص در صنعت پارچه بافى٬ در پايان دهه ۱۷۰۰ نوآوريها و ماشينهاى جديد بدنبال هم ميامدند٬ مشاهده ميشد·   

انقلاب صنعتى با مٽلٽ تجارت زاده شد· با آن طبقه جديدى متشکل از تجار بزرگ و صاحبان صنايع در راس جامعه ظاهر گشتند· آنها فوق العاده ٽروتمند بودند٬ با پولهاى خود اسراف مينمودند و قدرت سياسى براى خود ميخريدند٬ براى مٽال در پارلمان انگليس٬ از جايى که ميتوانستند بر روى معاملات کشور و شرايط تجارت مٽلٽ نفوذ داشته باشند·

اما اين ٽروتهاى بنيان نهاده شده بر روى مٽلٽ تجارت روى ديگرى نيز داشت٬ يک روى بسيار کٽيف· در آفريقا٬ بجز تمام بدبختيها و تلاشى کشور و فرهنگ که تجارت برده بوجود آورده بود٬ بخش بزرگى از توليد کالاى سنتى و دستى٬ براى اينکه سرانجام کاهش و بخشا نابود شود٬ کاملا راکد شد·

يک مٽال· توليد پارچه هاى آفريقاىى٬ شناخته شده بخاطر کيفيت خوبش و اينکه کشورهاى اروپايى در واقع قبل از تجارت برده آنرا وارد مينمودند٬ معاملات ديگر را کاملا تحت الشعاع خود قرار داد٬ راکد و با حمله ور شدن پارچه ارزان از اروپا به کشورهاى آفرىقايى ناپديد گشتند·

با ادامه سرکوب و افزايش قدرت کشورهاى اروپايى وضعيت وخيمتر شد· سلطه گران اروپايى بمنظور حفظ قدرت و بازارهاى خود توقفى عمدى را براى توليدات و توسعه جامعه در آفريقا اعمال نمودند· انتقال تکنيک جديد اروپايى به کشورها در آفريقا کاملا غيرممکن بود٬ اگر چه اين امر از جانب پادشاهان و تجار اروپايى بارها و بارها وعده داده شده و عليرغم اينکه پادشاهان آفريقايى بارها و بارها بخاطر دريافت پزشک٬ نجار٬ معلم مدرسه٬ کشيش٬ سازنده قايق و موارد ديگرى که آنها بمنظور باز نمودن راههاى جديد براى آينده آفريقا ضرورى ميديدند طلب يارى نموده بودند·

نوزاد مٽلٽ تجارت٬ صنعت٬ در اروپا نيز فقر و فاقه بيسابقه اى را ايجاد و زندگى را براى توده هاى عظيم کارگران به رنجى واقعى مبدل نموده بود· روزهاى کارى براى بزرگسالان و کودکان تقريبا پايان ناپذير بود٬ تا ۱۶ ساعت٬ دستمزدها بشدت ناچيز و شرايط کار غير قابل تصور بودند·

فقر در شهرهاى صنعتى اروپا وخيمتر از هر زمان ديگرى بود· فقط ٽروتمندان از ٽروتهاى حاصل از مٽلٽ تجارت بهره ميبردند· براى فقيران اروپا تغييرات جامعه که نتيجه مٽلٽ تجارت بود به نوع جديدى از بردگى مبدل شد· در کتاب «وضعيت طبقه کارگر در انگليس»٬ اٽر فردريک انگلس٬ ميتوان تصويرى از وضعيت کارگران در سال ۱۸۴۵ ٬ يک مطالعه حقيقى باور نکردنى٬ بدست آورد·   

سوٸد و تجارت برده

منابع عظيم ٽروت در آفريقا سوٸد را نيز به خود جلب نمود· در اواسط دهه ۱۶۰۰ در ساحل برده (يا ساحل طلا)٬ بيرون از غنا-ى فعلى٬ مبارزه بخاطر مستعمرات بمنظور پر کردن صندوق پول اشراف سوٸدى با طلا از تجارت در آفريقا آغاز شد·

همه چيز از ۱۶۴۷ آغاز شد و اين هنگاميکه رخ داد که لوٸيس دى گيير بر امکانات اقتصادى آگاهى يافت که ترافيک آفريقا قادر به اراٸه آن بود· او از ملکه کريستينا با حق اياب و ذهاب به آفريقا اجازه عبور دريايى پادشاهى را خريد و دو کشتى را بدنبال شکار برده٬ طلا و عاج فيل فرستاد· وی بعنوان تاديه از کالاهاى برنجى٬ قلابهاى ماهى و مشروبات الکلى استفاده مينمود·

اولين محموله هاى کشتى سود فراوانى را اراٸه نمودند٬ امرى که به برداشتن گام بعدى منجر شد· سال ۱۶۴۹ کمپانى سوٸدى آفريقايى٬ با لوٸيس دى گيير بعنوان مالک اصلى٬ تاسيس شد· اينبار هدف نهايى معاوضات ساده تجارى نبود· شرکت بمنظور تحقق روياهاى مستعمره تاسيس شده بود·

يک ماجراجوى آلمانى٬ هنريک کارلوف٬ با تجربه از ساحل طلا٬ جايى که او تحت فرمان هلنديها انجام وظيفه نموده بود٬ بعنوان رهبر براى اولين ماموريت کمپانى انتخاب شد· سال ۱۶۵۰ کارلوف به ساحل غنا آمد و در آنجا بعنوان رهبر ماموريت سوٸدى قراردادى را با پادشاه Fetu٬ کشورى در کنار ساحل٬ امضاء نمود·

آنها در مورد ساخت و ساز دو قلعه و تعدادى ايستگاههاى تجارتى به توافق رسيدند· ساخت و ساز قلعه کارلزبورى٬ و به همان ترتيب ايستگاههاى تجارتى در امتداد ساحل و سنگر کريستين بورگ در آکرا٬ غناى فعلى٬ آغاز شدند· زندگى در تصرفات سوٸدى نه عارى از دردسر٬ بلکه سرشار از مبارزاتى بود بر عليه هلنديها و انگليسيها که بدنبال همان طعمه بودند· اين امر سبب ساز زيانهايى براى تجارت و منافع کمپانى شد·

در سال ۱۶۴۵ پس از مرگ لوٸيس دى گيير٬ کمپانى سوٸدى آفريقايى تحت رهبرى پسران دى گيير قرار گرفت· درآنزمان نقطه عطفى در زندگى کمپانى پديدار شد· کارلوف با رهبرى کمپانى٬ پسران گيير٬ که در جهت بهره بردارى مالى از وى تلاش نموده بودند٬ در تضاد افتاد· او گريخت و به دانمارک پناهنده شد و در آنجا با هدف تصرف متصرفات سوٸد در ساحل گينه حکم راهزنی دانمارکی را بدست آورد·

در سال ۱۶۵۸ کارلوف يکبار ديگر در ساحل گينه پياده شد۔ او با کمک يکى از رٸوساى قبايل آفريقا فرمانده سوٸدى٬ فون کروسنسترنا٬ را در کارلزبورگ شکست داد و قلعه٬ ايستگاههاى تجارتى و کريستين بورگ را به تصرف خود درآورد· بدنبال آن کپمانى سوٸدى/آفريقايى هيچ تصرفاتى نداشت و تاريخ در مورد قدرت استعمارگر٬ سوٸد٬ بايد تمام شده محسوب ميشد·

اما هنوز راه حلى وجود داشت· رٸيس قبيله آفريقايى که به کارلوف در مقابل سوٸديها کمک نموده بود به کارلزبورگ٬ که دانمارکيها با اينحال به هلنديها فروخته بودند٬ حمله کرد و پيشنهاد فروش قلعه را به کمپانى سوٸدى اراٸه نمود· کمپانى کارلزبورگ را يکبار ديگر با پرداخت مبالغ هنگفتى از طلا خريد و گردش معاملات آغاز شد· اما شادى حاصل از زندگى استعمارى کمپانى چندان به درازا نکشيد·

هلنديها به کارلزبورگ حمله کردند و قلعه پس از ۱۳ ماه محاصره سقوط نمود· بدين ترتيب ماجراجويى استعمارى سوٸديها در آفريقاى شمالى براى هميشه بپايان رسيد· اما تجارت برده چه؟ آيا سوٸد مشارکتى داشت؟ در اينجا تشريحات تاريخى از هم جدا ميشوند· برخى از مورخين مدعيند که سوٸد هرگز برده اى نخريد·

اين٬ با اينحال٬ درست نيست· در جريان تحقيقات از کتابهاى کمپانى سوٸدى/آفريقايى ميتوان تاييد نمود که کمپانى در قلعه ها و ايستگاههاى تجارى برده گانى را بعنوان نيروى کار دراختيار داشت· بديهيست که کمپانى اين برده گان را خريده بود· در ضمن بخشى از برده گان آفريقايى با کشتى سوٸدى به سوٸد آورده ميشدند و در آنجا بر روى زمينهاى اشراف کار ميکردند·

در مورد تجارت برده به آمريکا٬ اين کار توسط کشتيهاى دانمارکى و سوٸدى از ساحل غربى آفريقا تا کاراٸيب به ابتکار صاحبان شرکتهاى دانمارکى و سوٸدى انجام ميشد· اما موفقيت واقعى در تجارت برده ابتدا در دهه ۱۷۰۰ بدست آمد· ۱۷۵۵ دانمارک سه جزيره را در درياى کاراٸيب٬ به اصطلاح جزاير ويرجين ايالات متحده آمريکا٬ سنت کرويکس٬ سنت توماس و سنت جان٬ خريدارى نمود·

دانمارکيها در اين جزاير از برده گان در مستعمرات خود در آفريقا بهره بردارى مينمودند· سوٸد بعقب افتادن از ديگر کشورهاى جهان مايل نبود و از همين رو به دنبال مستعمره اى در کاراٸيب بود· در ژوٸن ۱۷۸۴ پادشاه گوستاو سوم جزيره سن بارتلمى را از فرانسه در ازاى امتيازات تجارى در گاتنبرگ خريد· در مارس ۱۷۸۵ فرمانده سالمون فون رايالين رهبرى جزيره سن بارتلمى را بدست گرفت· همزمان در سوٸد کمپانى کاراٸيب غربى تاسيس شد٬ که حق تجارت و قدرت در سن بارتلمى را تصاحب نمود·

گوستاو  سوم تجارت برده در سوٸد را مرسوم نمود

گوستاو سوم جزيره پورتو فرانکو را براى همه کشتيهاى جهان بندرى آزاد اعلام نمود· اين امر نشان داد که حرکت پرمنفعتى باشد· پايان دهه ۱۷۰۰ دوران پرآشوبى٬ با جنگهاى مداوم ميان انگليس٬ فرانسه٬ هلند و آمريکاى شمالى٬ در کاراٸيب بود· با اينحال جنگ نياز به ارتباطات تجارى ميان سرمايه داران کشورهاى برپا کننده آنرا کاهش نداد· برعکس نياز به تجارت بيشتر شد·

سياست بيطرفانه سوٸد همراه با بندر آزاد-ه اعلام شده توسط گوستاو سوم٬ سن بارتلمى را٬ عمدتا پايتخت گوستاويا٬ به محل تجمع تجار و معاملات تجارى در کاراٸيب مبدل نمود· تغييرات در قانون٬ بمنظور قانونى نمودن تجارت برده٬ عامل ديگرى بود که در کاميابيهاى اقتصادى نقش تعيين کننده اى را ايفا نمود·

به پيشنهاد فرمانده رايالين شوراى دولت و پادشاه گوستاو سوم در سال ۱۷۸۵ به مجاز اعلام نمودن تجارت برده در سن بارتلمى٬ بترتيبى که به ساکنان جزيره امکان مشارکت در تجارت برده داده ميشد٬ تصميم گرفتند· «يک راه حل ضرورى براى کشت و گسترش مزارع» اينچنين گفته شد·    

نام گوستاو سوم در تاريخ بعنوان پادشاهى ٽبت ميشود که تجارت برده را در کشورى عرضه نمود که ۵۰۰ سال قبل از آن سرواژ را لغو نموده بود۔ بدين ترتيب کمپانى در حق امتياز کمپانى کاراٸيب از اکتبر ۱۷۸۶ مجوز تجارت برده را در ساحل آفريقا بدست آورد· در واقع تجارت برده بصورتى رسمى٬ بدون وجود اعتراضى در شوراى دولت٬ مجاز شد·  

دانستن اينکه اين اتحاد کامل ميان نماينده گان طبقه اشراف حاکم از حمايت اندکى برخوردار بود جالب است· در آنزمان رشد شديد افکار عمومى در سراسر جهان بر عليه تجارت برده آغاز و اين تغييرات در سوٸد گسترش يافته بود و بخش اعظم مردم سوٸد از آن حمايت مينمودند·

قانون جديد در سن بارتلمى تجارت برده در آن جزيره سوٸدى را به يکى از بزرگترين تجارتها مبدل نموده بود· معامله انسان در کشتى سوٸدى از غرب آفريقا٬ گينه و آنگولا تا از جمله سن بارتلمى و جزاير باکره دانمارک انجام ميشد·

آفريقاييانی که فروششان به مزارع شکر آنجا غيرممکن بود٬ در سن بارتلمى بمنظور فروش به ديگر مزارع٬ در کاراٸيب نگاهدارى ميشدند· براى اين هدف در شرق خيابان ساحل در گوستاويا يک مغازه برده وجود داشت٬ که يکى از موفقترين شرکتداران سن بارتلمى٬ نماينده کمپانى کاراٸيب در جزيره٬ آدولف هانسن٬ مالک آن بود· او براى حمل برده گان متعلق به خود نيز کشتى کرايه ميکرد·   

کارل يوهان چهاردهم درآمد هاى حاصله از تجارت برده را براى خودش برميداشت

گفته شده است که کمپانى کاراٸيب رسما به تجارت برده پيوست· گاهى غلبه يافتن بر تشريفات قانونى دشوار است· اما بجز اين حقيقت که نماينده گان کمپانى در جزيره از جمله فعالترين افراد در تجارت برده بودند مطلب ديگرى نيز به اٽبات رسيده است· يکى از بزرگترين سهامداران کمپانى (بزرگترين شاهزاده گوستاو آدولف بود)٬ مدير اجرايى لارس ريمرس پ/پسر٬ تجارت برده را در سن بارتلمى و به جزاير ديگر در کاراٸيب از جمله به هاوانا اداره ميکرد· ريمرس با بسيارى از صاحبان موسسات در جزيره همکارى و از دستگاه ادارى کمپانى کاراٸيب براى انجام معاملات اقتصادى٬ در رابطه با تجارت برده٬ بهره برداى نمود· در چنين مکانى انجام چنين معاملاتى براى تمام قاچاقچيان جهان و کشورهاى جنگ طلب  بسيار موفقيت آميز بودند·

در خلال اين دوران که منطقه درگير جنگهايی سخت بود گوستاويا موفقيتى غير قابل توصيف را تجربه نمود· ۱۷۸۵ از سوراخى غير قابل سکونت٬ با بيش از ۵۰۰۰ نفر جمعيت در سال ۱۸۰۰ در سوٸد٬ پس از استکهلم٬ گاتنبرگ٬ کارلسکرونا و نورشوپينگ (در مقايسه با يوله با ۵۴۱۰ نفر جمعيت يا اوپسالا با ۵۱۰۵)٬ به يکى از بزرگترين شهرها مبدل شد·

همانطور که گفته شد شريک برجسته معاملاتى در جزيره٬ کمپانى کاراٸيب سوٸد٬ تاسيس شده در سال ۱۷۸۶ ٬ بود· در سال ۱۸۰۶انجام معاملات توسط دولت سوٸد٬ براى اينکه تنها شش سال بعد ۱۸۱۲ ٬ سرانجام توسط خانواده سلطنتى سوٸد اداره شود٬ انجام ميشد·   

دو آگهى براى مردان سياه٬ ريچارد کرامپ و جوزف رافاٸل٬ که به نمايندگى از طرف خانواده سلطنتى سوٸد فروخته ميشوند·

پس از ۱۸۱۲ درآمدهاى حاصله از سن بارتلمى به صندوق بارتلمى٬ متعلق به پادشاه کارل يوهان چهاردهم٬ منتقل شدند· درآمدها همچنين از گمرک – و هزينه هاى بندر٬ يک بخش بزرگ از کشتيهاى برده و مالياتها از تجارت برده٬ بدست ميامدند· درآمد حاصل از فروش برده گان فرارى از جزاير ديگر٬ يا سياه پوستان و دو رگه هاى بدون کارت شناسايى که بفرمان فرماندار به اسارت گرفته شده و به حراج گذاشته ميشدند نيز به صندوق بارتلمى کارل چهاردهم ريخته ميشد!    

اما از شادى و شعفى بگوييد که ابدى باشد· زمان سپرى شد و اغلب جنگها در منطقه بتدريج پايان گرفتند· ارزش سن بارتلمى و گوستاويا٬ بعنوان بندر٬ براى انجام معاملات کٽيف کاهش يافت· در ضمن عمر تجارت برده در حال افول بود· فرانسه تجارت برده را در سال ۱۷۹۴ و انگليس در سال ۱۸۰۷ لغو نمودند٬ که همچنين به ربودن کشتيهاى حامل برده و تصرف آنها توسط نيروى دريايى انگليس منجر شد· خانواده سلطنتى دانمارک نيز به اتخاذ موضع در مورد تجارت برده و لغو آن ناگزير گشت·

از عجايب اينکه اين امر براى مدت زمانى تجارت برده سوٸد و دانمارک را از خطرات محفوظ نگاه داشت· تصميم دولت دانمارک٬ در مارس ۱۷۹۲ ٬ مبنى بر ممنوعيت تجارت برده از ۱ ژانويه ۱۸۰۳ ٬ به ايجاد شورش در ميان زمينداران در جزاير دانمارک منجر شد·

پادشاه دانمارک سخاوتمندانه به اعطاى وامهاى موسوم به وام سياه به مالکان مزارع٬ بترتيبى که آنانرا تا پيش از به اجرا درآمدن قانون جديد به مجهز نمودن خود با برده گان قادر مينمود٬ تصميم گرفت· نتيجه احتکار برده گان و افزايشى موقتى براى تجارت برده شد٬ امرى که عمدتا توسط تاجران برده دانمارکى و سوٸدى مورد بهره بردارى قرار گرفت· عليرغم اين استٽنا معاملات در سن بارتلمى بصورت ناميدانه اى کاهش يافت·     

ضربه نهايى در سال ۱۸۳۱ ٬ هنگاميکه انگيس بصورتى داٸمى بنادر خود را در کاراٸيب به روى دريانوردان آمريکايى باز کرد٬ وارد شد· کاهش درآمدها پادشاه سوٸد را به راحت نمودن خود از شر سن بارتلمى ناگزير نمود·

ارتباطات با مالک قبلى٬ فرانسه٬ برقرار و قراردادى در مورد تملک سن بارتلمى آماده شد· قبل از آماده نموده شرايط دست اندرکاران خواهان دانستن نظر مردم بودند و انتخاباتى در مورد مالکيت سوٸد يا فرانسه بر روى سن بارتلمى برگزار شد· نتيجه اين همه پرسى بايد به بعنوان نتيجه اى بى نظير در تاريخ ٽبت شده باشد· تمام جمعيت به استٽناى يک نفر به فرانسه راى دادند! اين امر پوچ بودن ادعا در مورد عشق ساکنان جزاير به سوٸد و خانواده سوٸد را برملاء مينمايد! همه پرسى به معناى پايان تاريخ امپراطورى استعمارى سوٸد در کاراٸيب بود· در ۱۶ مارس ۱۸۷۸ ٬ ۹۴ سال پس از حاکميت سوٸد ٬ سن بارتلمى به مالکيت فرانسه بازگشت·

تجارت برده و نژاد پرستى

اٽرات تجارت برده و مٽلٽ تجارت بر روى کشورهاى اروپايى و آفريقايى و بعدها کشورها در قاره آمريکا سوالات مهمی را در مورد ارتباطات ميان مردم مطرح مينمايد· شيوه نگرش مردم به يکديگر در بخشهاى مختلف جهان چگونه بود؟ ارتباطات ميان سياه پوستان و سفيد پوستان و بعدها حتى ميان اينها و سرخپوستان در قاره آمريکا چگونه بود؟ با اينحال بدون وارد شدن به عمق مطلب که توضيحاتى طولانى را٬ خارج از امکانات ما٬ مطالبه مينمايد٬ هنوز هم اظهارات قطعى در مورد يافته هاى تاريخى امکان پذيرند·  

اولين ارتباطات ميان اروپاييها و آفريقاييها٬ که توسط پرتقاليها انجام شد٬ قبل از هر چيز بر اساس شکار انسان٬ شکار بدنبال برده٬ بنا نهاده شده بود· تمايل به جمع آورى ٽروت انگيزه شکارچيان برده را تشکيل ميداد·

پرتقاليها با غارت و چپاول آغاز نمودند٬ اما پادشاهان پرتقالى پس از يافتن طبقه برادر خود در آفريقا با اين پادشاهان آفريقايى معامله اى پاياپاى را انجام دادند· طبقه اشراف سياه و سفيد به يکديگر بيک شيوه نگاه ميکردند· مجموعه اى از کنجکاويها و هراسها٬ امکانى براى انجام معاملات خوب و افزايش ٽروت· در چشمان آنان طبقه پايينى در هر دو قاره همان بودند که همواره بودند٬ وسيله اى براى کار· نژاد پرستى از ابتدا تفکرى ناشناخته بود·

با گذشت زمان اين نگرش تغيير نمود· اگر ارتباطات ميان اروپاييان و آفريقاييان از ابتدا عارى از پيش داوريهاى نژادپرستانه بود٬ پس از گذشت چند سالى از تجارت برده ديدگاه اروپاييان در مورد آفريقاييان شکل ديگری بخود گرفت· ذهنيت نژادپرستانه در ميان سفيدها غالب و پس از آن با جمعيت سياه پوست همانند انسان رفتار نشد· تجارت برده زمينه ساز اين تغيير شد· از سويى شکار انسان در آفريقا جايى٬ که برده ها به اسارت گرفته ميشدند٬ از سويى ديگر منافع تجارى اروپاييان و تمايل به کسب سود·

به ما اجازه بدهيد که با شرايط در آفريقا آغاز کنيم· اغلب پادشاهان سياه پوست و رٸوساى قبايل که در ازاى کالاهاى اروپايى فروش برده را به آنان آغاز نمودند٬ از ابتدا بخاطر ٽبات جوامع شان آقايانی مغرور و از جمله مرفه ترين بودند· اما بمنظور حفظ و افزايش شکوه٬ جلال و زندگى مرفه حاصل از کالاهاى اروپايى بايد شمار بيشترى برده به اروپاييان فروخته و با کشتى حمل ميشدند· اين فروش برده ى بدون مرز جوامع آفريقا را بى ٽبات و پادشاهان و رٸوساى قبيله را بصورت فزاينده اى وابسته به اروپاييان نمود·

اين روند با فروش تفنگهاى فتيله اى توسط اروپاييان بصورت فزاينده اى تشديد شد· براى رٸوساى قبايل آفريقا و پادشاهان دستيابى به سلاح بخاطر شکار برده و دفاع از خود به ضرورتى مطلق مبدل شد· بويژه براى اينکه اروپاييان بمنظور بجريان انداختن جنگهاى جديد که ميتوانست مهيا ساز شرايط  جهت خريد چندباره برده براى آنان باشد٬ سياستى فعال را در ميان پادشاهان آفريقايى دنبال مينمودند·

در اين تبليغات جنگى -ه فعال کليساى مسيحى با پشتکار تمام مشارکت داشت و مانند هميشه تکيه گاه اصلى براى خانواده هاى سلطنتى اروپايى بود· جاى دارد که با دو مٽال چگونگى اين فرايند را مشخص نماييم· ما با پادشاهى کنگو آغاز ميکنيم·

۱۴۸۲ کاراول* هاى پرتقالى به دهانه رودخانه کنگو آمدند و با پادشاهى آنجا٬ تقريبا به وسعت پرتقال٬ ارتباط بر قرار نمودند· کنگو پس از سال ۱۵۰۶ توسط پادشاهى بى نظير٬ مانى- کنگو* Nzinga Mbemba٬ اداره ميشد که پس از اولين تماسها با پرتقاليها در دهه ۱۴۹۰ به مسحيت گرويده و نام٬ دم آفونسو٬ را دريافت نموده بود· او ۴۰ سال حکومت کرد·

مکاتبات ميان پادشاهان پرتقالى و پادشاه٬ دم آفونسو٬ در پرتقال بخوبى محافظت شده و روابط ميان آنان شناخته شده اند· همه چيز با تجارت٬ يارى پرتقاليها در جنگ و بازپرداخت دم آفونسو با کالاهاى آفريقايى و شمار محدودى از برده گان٬ آغاز شد· دادن تعدادى برده از جانب پادشاهى بزرگ مانند مانى- کنگو به يک پادشاه همتراز ديگر چيز عجيبى نبود٬ اين بخشى از سنت محسوب ميشد·

هنگاميکه مساوات ميان «سلطنت برادر در پرتقال» و «نيرومندترين و برجسته ترين پادشاه٬ مانى- کنگو»٬ مورد نظر است مبادله نامه ميان پادشاهان امری بديهيست· اما پادشاه آفونسو به پيش بينى نتايج حاصله از تجارت برده که آغاز نموده بود قادر نبود· با آن فرايندى آغاز شد که بر اٽر آن تجارت برده مداوما افزايش يافت و بتدريج به پديده اى غير قابل کنترل مبدل شد· باورهاى مسيحيان پرتقالى براى برادران مسيحى اشان در کنگو سودى نداشت·

به نامه دم آفونسو در مورد کمک به خاتمه تجارت برده و توسعه کشور با فن آورى اروپايى پاسخى داده نشد· او از کشيشان و مبلغان نيز تجديد نظر و عدم خريد بيش از اندازه برده را تقاضا نمود و «در هر صورت نه زنان را٬ که قضيه بشدت آشکار و روشن شده و پادشاه بعنوان رياکار در مقابل مردم قرار ميگيرد» (توجه داشته باشيد به جنايات کشيشان بر عليه قانون شرف و پاکدامنى- نويسنده)·

* http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%84

* عنوان پادشاهى حاکمان کنگو از قرن ۱۴ تا ۱۹- منبع ويکى پديا

کشيشان عمل منافى عفت انجام داده و برخلاف گفته خدا که آفونسو به مردم خود آموخته بود عمل مينمودند· اما کشيشان به تغيير شيوه زندگى خود تمايلى نداشتند· آنها در عوض٬ بمنظور پرهيز از برملاء شدن٬ مخالفان خود را با تکفير٬ با طرد از کليسا و سرزمين خدا تهديد مينمودند· با اينحال تجار برده پرتقالى به اسير نمودن کليه افرادى که در کنگو بدستشان ميامد ادامه دادند· حتى اعضاى جوان در ميان نجباى کنگويى٬ که بمنظور ادامه تحصيلات در زمينه کشيشى و يا افسرى به پرتقال ميرفتند٬ بعنوان برده فروخته شدند·

از جانب پرتقال از کمک فنى هرگز سخنى به ميان نيامد٬ کنگويها تنها کالاهاى مصرفى دريافت مينمودند که بسرعت استفاده ميشدند٬ که به معناى خريد بيشتر کالاهاى جديد در ازاى شمار بيشترى از برده گان بود·

در سال ۱۵۲۶ دم آفونسو بمنظور متوقف نمودن کامل تجارت برده تلاشى در جهت کنترل آن بعمل آورد· در اين مورد او نامه بسيار شديد الحنى به پادشاه پرتقال نوشت که در آن تاجران پرتقالى بعنوان دزدان و افراد بى وجدان که جوانان کشور را به اسارت گرفته و ميفروختند به نحوى که «کشور ما کاملا در حال خالى شدن از سکنه است» معرفى شده بودند· و آفونسو ادامه داد:

«ما از عاليجناب پادشاه تقاضاى هيچ کالايى بجز نان و شراب براى عشاى ربانى و کشيشان و مردمى که بتوانند در مدارس تدريس نمايند٬ نداريم· بهمين خاطر از عاليجناب خواهشمنديم که ما را در اين زمينه يارى نموده و از طريق دادن فرمان به نماينده گان خود از آنان بخواهند که تاجر و کالايى به اينجا ارسال نکنند٬ چرا که تمايلمان بر اينست که در سرزمين پادشاهى ما هيچگونه تجارت و يا بازارى براى برده گان وجود نداشته باشد·»

تلاش آفونسو در جهت متوقف نمودن تجارت برده به جايى نرسيد٬ تجارت برده که بخش مهمى از امرار و معاش پادشاه پرتقال را تشکيل ميداد افزايش يافت و در جريان مرگ آفونسو در پايان دهه ۱۵۴۰ کنگو جامعه اى بود در حال سقوط و بحران· در اينزمان بود که پرتقاليها براى اولين بار آغاز طرح اشغال نظامى کامل منطقه را به آزمايش گذاردند· مهم اين بود که بتوان سيستم ملوک الطوايقى و اتحاد ميان کشورهاى حول کنگو را از ميان برداشت· در اين رابطه بخصوص مهم بود که کنگو را از متحدانش در جنوب٬ پادشاه دونگو٬ که لقب ngola٬ که نام آنگولا از آنجا ميايد٬ را با خود حمل مينمود٬ جدا نمود·

از ميان برداشتن اين اتحاد سنتى – ه منسجم آسان نبود· وظيفه بر عهده کسانى گذارده شد که براى انجام آن مناسبترين بودند٬ به عبارت ديگر تجار برده و کشيشان يسوعى در جزيره سائوتومه٬ که در تجارت برده مشارکت داشتند·

در اين جزيره مزارع بزرگ شکرى وجود داشت که توسط برده گان از سراسر جهان اداره ميشد٬ همزمان جزيره بزرگترين انبار برده در سواحل غرب آفريقا بود· بهمين دليل کشيشان يسوعى و تجار برده در سائوتومه٬ بخاطر کسب منافع بيشتردر جهت خريد برده گان بيشتر و کسب سود بيشتر اقدام نمودند· آنها٬ ۱۵۵۶ ٬ با توسل به حيله و نيرنگ ngola در Dongo را ناگزير به قطع رابطه با مانى- کنگو نمودند· مانى- کنگو در پاسخ ارتشى را بمنظور به زانو درآوردن ngola ارسال نمود· اما کنگو جامعه اى در حال فروپاشى بود٬ ارتشش تضعيف و نيرويى نيرومند٬ که زمانى محسوب ميشد٬ نبود·

ارتش ngola پيروز شد· بدين ترتيب حکومت کنگو نابود و پرتقاليها براى اولين بار خود را با نيروى نظامى در قاره مستقر نمودند· پرتقاليها ۹ سال بعد آنچه را که از ارتش کنگو- مانى باقى مانده بود شکست دادند و اشغال ساحل آفريقا٬ جنوب رودخانه کنگو٬ را آغاز نمودند· اين به جنگى دراز مدت و کٽيف مبدل شد که در آن توپها و سلاحهاى مدرن در کنار کشيشان و مبلغان عامل قدرت براى دسيسه و ايجاد بى ٽباتى و فتح بودند· مانى/کنگو و بسيارى از پادشاهان مغلوب و رٸوساى قبايل در پستهاى خود باقى ماندند اما اينبار بعنوان عروسک دست نشانده پرتقاليها·

پيامد فتح پرتقاليها نابود کننده بود· بنظر ميايد که غارت و کشت و کشتار مرزى نميشناخت· در سال ۱۵۷۶ کشيش يسوعى٬ گارسيا سيموز٬ او نيز يک تاجر برده٬ که از مانى – کنگو وقت٬ دم آلوارو٬ برده ميخريد٬ در نامه اى از شمار مرگ و مير فراوان در ميان برده گان٬ بيش از ۳۰ درصد٬ شکايت ميکند·

با اينحال از اين منطقه درخلال ۱۲۰ سال پس از آن٬ تا ۱۶۸۰ ٬ کمتر از ۱٬۵ ميليون برده صادر شد! رقم نهايى٬ در مجموع٬ براى برده گان زنده ى گرفته شده از اين منطقه تا بيش از ۵ ميليون نفر٬ کمى بالاتر از تعداد جمعيت موجود در انگولاى فعلى٬ تخمين زده ميشود· خشونت و توهين به سياهان بيدفاع به ايجاد مساٸل بعدى و بعدى منجر شد· در اين شرايط٬ همراه با گذشت زمان٬ اين نظريه که مردم سفيد خدا هستند پديدار شد·

ساحل شرق آفريقا و پرتقاليها

تقريبا همزمان با آن حوادٽ حيرت آور که به نابودى کنگو انجاميد٬ پرتقاليها از طريق دريا با هندوستان ارتباط ايجاد نمودند· اولين سفر واسکو دا گاما در سال ۱۴۹۷ آغاز شد· او در دسامبر ۱۴۹۷ از دماغه آفريقا عبور کرد٬ در آغاز ۱۴۹۸ ساحل شرقى آفريقا و در ۲۰ مى ۱۴۹۸ به کلکته وارد شد· (خانواده سلطنتى از طرىق فتواى پاپ انحصار راه دريايى به هندوستان را بدست آورده بود٬ فقط بايد سوال کرد که چرا)

واسکو داگاما با دريافت ماموريت از جانب خانواده سلطنتى پرتقال از منطقه بازديد کرد· او در سواحل شرقى با بسيارى از شهرهاى ساخته شده از سنگ٬ با بنادر و دريانوردى پر جنب و جوشى برخورد نمود که توسعه و رفاه آنها بهتر از شهرهاى آنزمان اروپا بودند· اين شهرها٬ کيلوا٬ مومباسا٬ زنزيبار٬ براوا٬ Quelimane و بسيارى ديگر نتيجه رابطه اى طولانى ميان آفريقاييان٬ اعراب٬ هنديان و حتى مسافران از راه دور آمده ى چينى٬ بودند·

واسکو دا گاما در سال ۱۵۰۲به ساحل شرقى آفريقا و اقيانوس هند بازگشت٬ اما اينبار با فرمانى از جانب خانواده سلطنتى پرتقال براى بدست گيرى کنترل تجارت تمام منطقه· هيچکس اجازه خريد کالاهاى هندى٬ عربى و يا آفريقايى را نداشت٬ در ادامه تنها انحصار پرتقالى اعتبار داشت· پادشاه پرتقال اجازه انجام اين کار را از پاپ دريافت نموده بود!     

پادشاه پرتقال قبل از هر چيز خواهان بدست آوردن ادويه جات و ديگر کالاهاى هندى بود· واسکو دا گاما اين ماموريت را دريافت نمود: که تمام شهرها٬ مراکز تمدن در ساحل آفريقا را تسخير و قدرت خود را بر سراسر هندوستان اعمال نمايد·      

پرتقاليها تحت فرمان واسکو داگاما بيرحم بودند· آنها داراى قدرت نظامى پيشرفته تر و از توپها و آتش سلاح خود بمنظور نابود نمودن کامل و به زانو درآوردن شهرها در شرق آفريقا و ساحل هندوستان بهره بردادى نمودند· واسکو داگاما هنگاميکه در سفر دوم خود به هندوستان آمد در مورد متوقف نمودن روابط تجارى با اعراب هشدارى را به شاهزاده کلکته ابلاغ نمود·«تمام اعراب را اخراج کن»٬ گاما مطالبه نموده بود·  

شاهزاده هندى بمنظور انجام مذاکره تلاش نمود٬ اما واسکو داگاما خواهان اطاعت کامل بود· او تاجران  و هر که را که به چنگش افتاد به اسارت گرفت٬ دستها٬ پاها و سرهاى آنان را بريد و قسمتهاى بريده شده را به تير و بادبان کشتى آويزان کرد· او بخشى از آن قستمهاى جدا شده را٬ با اين خبر که ميتوانست با آنها خورشت زردچوبه درست کند٬ براى شاهزاده ارسال نمود·

در خلال سال ۱۴۰۰ اعراب و هنديان با يکديگر به روشى متمدنانه معامله نموده و هيچيک از آنان٬ هيچگاه٬ اين چنين خشونتى را تجربه ننموده بودند· پرتقاليها در عرض ده سال با استفاده از خشونتى بيرحمانه و خونين شهرهايى را که ساخت و ساز آنان صدها سال بطول انجاميده بود نابود نمودند· فتح کيلوا٬ اين مرواريد آفريقا در اقيانوس هند٬ را ميتوان بعنوان مٽالى با ارزش بمنظور تشريح مسٸله مورد استفاده قرار داد·افتخار حمله خونين به کيلوا بر عهده شاگرد گامز٬ درياسالار فرانسيکسو آلميدا٬ نهاده شد· او اسکادران خود را در بندر کيلوا مستقر و با ارتش خود به خشکى رفت·

آلمديا با مقاومتى از جانب مردم شگفت زده مواجه نشد· پس از آلميدا و سربازان٬ معاون کليسا و راهبان فرانسيسکو آمدند· آنها دو صليب را با خود حمل ميکردند و در حال خواندن Te Deum در تشيع جنازه شرکت کردند٬ در کنار پادشاه کيلوا صليبها را بر روى زمين گذاردند و درياسالار آلميدا براى تمام حاضران٬ سربازان و راهبه ها٬ دعايى خواند·        

پس از خاتمه نماز پرتقاليها غارت تمام منابع و مواد غذايى کيلوا را آغاز نمودند· افرادى که قادر به فرار نبودند در معرض خشونت بيرحمانه اى قرار گرفتند· پرتقاليها هر گونه تلاش براى مقاومت را با زدن گردن متوقف نمودند و دو روز بعد شهر را به آتش کشيدند· اين حمله براى پرتقاليهاى غارتگر٬ در تشابه با بقيه غارتها و کشتارها٬ کاملا قانونى بود· آنها اجازه پاپ را دريافت و از پيش بخاطر گناهانشان مورد بخشش قرار گرفته بودند!     

پرتقاليها جنگ و انحصار تجارت بر روى اقيانوس هند را برنده شدند اما جنگ تلاشى و ناپديد شدن تجارت را با خود بهمراه آورد· پس از آن پرتقاليها قادر به راه اندازى دوباره تجارت نشدند٬ شهرهاى آفريقايى و تمدنها در ساحل شرقى آفريقا سقوط کردند و مردم آن در تجارت برده هلاک گشتند· نسل بعدى اروپاييانى که  به اين مناطق آمدند فقط موفق به ديدن چيزى شدند که انسانهاى غيرمتمدن پست تر ناميدند

اشراف اروپا و نژاد پرستى

اولين خانواده سلطنتى در اروپا که بدنبال شکار برده در درياها براه افتاد خانواده سلطنتى پرىقال بود اما توسط بقيه بسرعت دنبال شدند· اسپانيا٬ هلند٬ انگليس٬ فرانسه٬ پروس٬ دانمارک و سوٸد نيز بشدت بر روى تجارت در آفريقا٬ که در اغلب موارد فقط شامل تجارت با برده ميشد٬ سرمايه گذارى نموده بودند·

خانواده هاى سلطنتى اروپا و ديگر سلاطين اقتصادى از جمله کليساى مسيحى٬ سود حاصله از مبالغ سرمايه گذارى شده را درخواست مينمودند٬ درخواستى که مطلقا به معناى افزايش مداوم تجارت برده بود· کشتيهاى بيشترى بر روى درياها و بعدها٬ حتى٬ اقيانوس هند براه افتادند· شکار انسان در آفريقا بصورت فوق العاده اى٬ با نتايج فاجعه بار براى جوامع آن٬ افزايش يافت٬ اما سرمايه گذاران ٽروتمند شدند·

ميتوان اينگونه تصور نمود که همه اينها براى اين حکومتها امرى بديهى بود· ميتوان اينگونه تصور نمود که اشراف اروپايى بر عليه آن تجارت کٽيف با مقاومتى در ميان مردم اروپا برخورد ننمودند· اما اينچنين نبود· اين تصور که سفيدها٬ بعنوان يک گروه٬ با يکديگر برعليه سياهان متحد بودند٬ که هيچ مخالفتى بر عليه تجارت برده وجود نداشت٬ بصورت گسترده اى رايج شده است· اين به عدم دارا بودن دانشى بازميگردد که ما از کتابهاى تاريخى مدارس آموخته ايم·

در کشورهايى که در گذشته به تجارت برده مشغول بودند کدام کتاب تاريخى تاريخ تجارت برده را بصورتى تقريبا منطقى مطرح نموده است؟ چه زمانى به تجارت برده ارزشى اساسى داده خواهد شد٬ ارزشى که آن در ۱۵۰۰ تا اواخر ۱۸۰۰ ٬ در خلال توسعه جامعه سرمايه دارى که ما در حاضر تحت آن زندگى ميکنيم٬ داشت؟ بطور معمول در جوامع امروزى اينچنين است که از تجارت برده تنها بصورتى گذرا٬ بعنوان پديده اى ناچيز٬ سخن به ميان آورده ميشود·  

بياييد به مٽالى کاملا جديد از پرتقال نظرى بيفکنيم· در حال حاضر در پرتقال بخاطر پانصدمين سالگرد – ه به اصطلاح «اکتشافات» پرتقال مراسم جشنى در جريان است· مراسم از پذيراييها٬ کنفرانسها٬ نمايشگاهها٬ چاپ و نشر کتاب غيرو غيرو تشکيل ميشود· کشيشان٬ پزشکان و استادادن سخنرانى٬ بحٽ و گفتگو ميکنند و مينويسند٬ البته با دريافت دستمزدى بسيار خوب· اما از تجارت برده تقريبا هيچ سخنى به ميان نميايد و هنگام آمدن٬ با اينحال زمانى بايد بيايد٬ تنها بعنوان پديده اى بى اهميت و بدون پيامد ميايد· مردم پرتقال از حوادٽ آفريقا در خلال اين ۵۰۰ سال چه دانش و برداشتى بدست مياورند؟ تصويرى کاملا کاذب!

در مورد تجارت برده همين رابطه در ميان رهبران کشورهاى اروپايى نيز رايج است· طبقه اشراف فعلى وارٽ تاجران اشراف برده آنزمان هستند و بمنظور پنهان نمودن حقيقت براى شهروندان خود٬ براى ما٬ بهترين تلاشهاى خود را بکار خواهند گرفت· اين ما هستيم که بايد به تبليغات طبقه اشراف توجه و در جهت کشف حقايق در مورد گذشته ها تلاش نماييم· اين بر عهده ماست که توجه نموده و از کسانيکه ميخواهند ما را به اينکه تمام مردم اروپا در مورد تجارت برده داراى موضع واحدى بودند٬ اينکه مردم اروپا در تجارت برده منافع مشترکى داشتند٬ که در جنايت بر عليه مردم آفريقا همگى به يک ميزان گناهکارند٬ حذر نماييم·

اروپا در قرون وسطى نيز يک جامعه طبقاتى بود· در ميان مردم در مورد توسعه جامعه مورد علاقه٬ در پيوند با منافع طبقات مختلف٬ نظرات مختلف وجود داشت· اينکه ما در حال حاضر تقريبا فقط از نظرات اشراف آنزمان با خبر ميشويم٬ حتى مساٸل مرتبط با تجارت برده٬ به اين مربوط ميشود که طبقه اشراف داراى ابزارى بودند که براى انتشار نظراتشان و معتبر جلوه دادن آنان مورد نياز بود· آنها پليس٬ کشيش٬ ارتش٬ زندان٬ قاضى و مبلغانى از انواع مختلف داشتند٬ هر چيزى که بخشى از دولت بود· تمام اينها جامعه را تحت سلطه داشتند و جاى پايى از خود باقى گذارده اند·  

اما بودند افرادى که مخالف تجارت برده و ستم جارى در اروپا بودند· اين افراد امکانات ناچيزى را براى بيان نظرات خود کسب و بسيارى از آنان فصول و زمينه هاى ناشناخته اى هستند براى عموم مردم· حتى در ميان طبقه اشراف٬ وجود داشتند صاحب منصبان و کشيشان٬ موارد استٽنايى در قاعده٬ که با جنگ و تجارت برده در آفريقا مخالف بودند و بر خلاف منافع طبقاتى خود عمل مينمودند·   

برخلاف افرادى که سواد خواندن و نوشتن نداشتند٬ که بجز خلاصه اى از داستانهاى طبقه اشراف جاى پايى از خود برجاى نگذارده اند٬ مخالفان در ميان طبقه اشراف از اين امکان برخوردار بودند که بمنظور نوشتن نظرات خود بفرد ديگرى فرمان بدهند· ما بدين طريق از وجود آنان با خبر شده ايم· در اينجا اراٸه مٽالى ضرورت ميابد٬ يقينا يکى از اولين مخالفان سلاخى طبقه اشراف اروپا در آفريقا·

نام او João٬ برادر هنريک/دريانورد٬ بود· نويسنده٬ رويى دى پينا٬ ديدگاه João را نسبت به جنگ در آفريقا که پرتقال بر عليه مورها٬ به عبارت ديگر مردم آفريقاى شمالى٬ براه انداخته بود٬ مينويسد· به آنجا بر خلاف مردمى که به ترک خانه و باغهاى خود تمايل نداشتند٬  نجبا داوطلبانه ميرفتند·

João  بر اين عقيده بود که اگر جنگ در خدمت خدا عمل مينمايد «آنانى که به انجام آن مبادرت ميورزند نبايد چنين نياتى داشته باشند٬ برخى بخاطر کسب افتخار و برخى بخاطر ٽروت و مزايا٬ سربازان و ديگران به باور آنان خيانت ميکنند٬ اين غم انگيز است٬ گناه آنکسى که مادران را با چنين نيتى ميکشد کمتر از گناه آنکسى نيست که يک مسيحى را ميکشد٬ چگونه ميتوان در خدمت خدا عمل نمود همزمان تعداد زيادى روح را به شيطان داد؟ اين بيش از اينکه خدمت باشد عدم خدمت است٬ مطمٸنا چنين است»·

مدرک و دليلى جالب٬ فقط جاى تاسف است که ما نفهميديم: مردمى که خواهان ترک خانه هاى خود نبودند در مورد جنگ چه نظرى داشتند· طبقه اشراف بمنظور مقابله با اين افراد مخالف٬ جريانات در جامعه و رايج نمودن نقطه نظراتشان از کليه امکانات خود در دستگاه دولتى بهره بردارى مينمودند· در اين زمينه براى درک ظهور نژاد پرستى٬ مسٸله مبلغان طبقه اشراف بسيار جالب است·

اين مبلغان٬ تحت کنترل خانواده هاى سلطنتى اروپا و دفاتر مرکزى مالى٬ از جمله در ميان دانشمندان٬ نماينده گان حکومتى در مدارس٬ دانشگاه و کليساى مسيحى وجود داشتند٬ پيش داوريها را گسترش داده و اساسى «علمى» و «اخلاقى» به آنان ميدادند· با بيان آنها ميتوان علل ظهور نژاد پرستى عليه مردم سياه را هر چه بهتر درک نمود· در اينجا چند مٽال:

 

گسترش نژاد پرستى توسط کليساى مسيحى

يکى از اولين منابعى که توسط عبارات و تصاوير زندگى و سنن آفريقايى را توصيف مينمايد متنى است از پدر کاوازى٬ يک مبلغ ايتاليايى اهل کاپوسن٬ منتشر شده در سال ۱۶۸۷· کاوازى در داستان خود به توهمات و پيش داروريهايى که مدت زمانى دراز در اروپا در مورد قاره آفريقا وجود داشته است حقانيت بخشيده و آنان را هر چه بيشتر توسعه ميدهد· وى براى مٽال با شرح جزييات آفريقاييان را مردمى توصيف مينمايد با اشتهاى خوب براى گوشت انسان٬ با تصاويرى از همجنس خوارى که در آن انسانها قطعه قطعه و وعده غذايى از قسمتهاى بدن انسان آماده ميشود·   

پدر کاوازى/بيگناه آفريقاييان را بعنوان انسانهايى داٸما در حال جنگ٬ با شمار فراوانى قربانى٬ توصيف مينمايد· او نوشت: «اين مردم بيش از حد تصور شبيه حيوان هستند تا انسان· در ميان اين بربرها وظيفه رقص نه نشان دادن مهارت شخص هنرمند در حرکات بدن يا حرکات سريع بلکه هدف تنها ارضاء تمايلات شهوانى است»· تنها ميتوان تصور نمود که چنين کتابى در آنزمان اروپا چه تاٽيرى از خود برجاى نهاد·

اما پدر کاوازى تنها فردى نبود که براى چنين عقايدى تبليغ مينمود· واقعيت اينست که مبلغان اصلى در واقع پاپهاى واتيکان بودند· همانطور که در گذشته گفته شد اين پاپها بودند که با نفوذ اخلاقى بزرگ و فتواهاى خود به طبقه اشراف سفيد اروپا اين حق را اعطاء نمودند که در آفريقا «حمله و تسخير کنند٬ مسلمانان٬ مشرکان و ديگر کافران و دشمنان مسيح را مورد ستم قرار داده٬ اموال و سرزمينشان را مصادره و آنان را به بردگى ابدى محکوم نمايند»· پاپها در ضمن به شرکت کننده گان در جنگ و فتوحات در آفريقا «بخشش کامل براى تمام گناهانشان اعطاء نمودند·»  

ميتوان اينها را بعنوان اظهارات شخصى٬ اراٸه شده توسط پاپها در دهه ۱۴۰۰ ٬ تصور نمود· اما اينچنين نبود! در جريان هر جنگى و فتحى پاپها پيشاپيش بيانيه ى «بخشش کامل براى تمام گناهان» را توزيع مينمودند· اينها مشخصه اعمال کشيشان٬ راهبه ها و سربازان طى صدها سال بوده است· در واقع هيچيک از ۵۶ پاپ٬ از ۱۴۴۷ تا به امروز٬ هيچگاه٬ نه فتاوى صادر شده اى را که سياه پوستان آفريقايى را به جانورانى وحشى مبدل نمود٬ که تنها براى کشتن و يا محکوم شدن به بردگى ابدى ساخته شده اند٬ غير قانونى اعلام کرده و نه از آنها فاصله گرفته است· در صورت جدى گرفتن تشريفات کليسا در واقع اين فتاوى کٽيف همچنان معتبرند·    

اقدامات پاپها اهميت فراوانى براى مردم اروپا و جهان آنان داشت· اما براى اقدامات کشيشان در آفريقا و نقطه نظرات آنان نسبت به آفريقاييان اهميت پاپها بيش از اينها بود· افراد مايل به درک عميق مطلب و مطالعه تاريخ آفريقا٬ تصوير کاملا متفاوتى از فعاليتهاى کليساها٬ چيزى بجز آنچه که کليساها به نشان دادن تمايل داردند٬ بدست خواهند آورد·

کشيشان و مبلغان همواره با فاتحان همکارى نموده و پيش داوريهايى آنان را نسبت به انسانهايی که رنگ پوستى متفاوتی داشتند مورد ستايش قرار ميدادند· از همان اوايل دهه ۱۵۰۰ در ميان روحانيون در آفريقا درک عمومى اين بود که «تبليغات مذهبى بايد توسط شمشير و ميله آهنى انجام شود»·

کشيش يسوعيون٬ آنچيتا (مقدس اعلام شده در سال ۱۹۸۰ توسط پاپ جان پل دوم) در نامه اى متعلق به ۱۵۶۳ روشى را که دوستان او در برزيل بر عليه سرخپوستان اعمال نمودنداينچنين تشريح مينمايد· آنچيتا/مقدس نوشت «براى اين نوع از مردم تبليغاتى بهتر از شمشير و ميله آهنى وجود ندارد٬ بدليل اينکه در مورد مردم٬ بيش از هر چيز ديگرى٬ compelle eos intrare بايد مورد استفاده قرار گيرد·» او در اينجا از کتاب مقدس نقل قول مياورد٬ لوکاس چهاردهم ۲۳- compelle eos intrare به معناى ناگزير نمودن مردم به پذيرش٬ به پذيرش کليساى مسيحى است·

«تبليغات کليساهاى مسيحى در آفريقا»

کشيش يسوعيون گارسيا سيموز در اکتبر ۱۵۷۵ به رٸيس خود در پرتقال نوشت که در آنگولا «تقريبا همه به اين نتيجه دست يافته اند که تغيير اين بربرها نه از طريق عشق٬ بلکه تنها توسط سرکوب و مبدل نمودن آنان به زير دستى براى پرودگارمان قابل حصول است»· کشيش ديگرى از ميان کشيشان يسوعى٬ فرانسيسکو دى گوو آيا٬ نوشت که «اين بربرهاى وحشى را نميتوان از طريق استفاده از اقناع به کيش تازه اى درآورد· در آنگولا با استفاده از خشونت قطعى ميتوان به مسيحيت دست يافت»·

در حاشيه لازم به ذکر است که اين ديدگاه مبلغان مسيحى در سراسر جهان بود٬ البته به استٽناى آن دسته از کشورهايى که از نظر نظامى به برترى دست نيافتند· در هند٬ براى مٽال٬ کشيشان جهت متقاعد نمودن مردم براى پذيرفتن مسيحيت از همان شيوه هاى خشونتبار در آفريقا بهره بردارى مينمودند·

سرکوب مذهبى هنديان٬ بوداييان و مسلمانان توسط کليساى مسيحى٬ هنگاميکه مسيحيان يکبار در هندوستان به برترى نظامى دست يافتند٬ داستان بى نظيريست از خشونت٬ استبداد و نژاد پرستى· يکى از خوبترين مسيحيان٬ فرانسيسکو زاوير مقدس٬ که آرامگاه با شکوهش در کليساى Bom Jesu در گوآ٬ هنوز هم بخوبى نگهدارى شده است٬ جهت متقاعد نمودن ماهيگيران به دين مسيح٬ از روش بخصوصى که مورد علاقه اش بود استفاده ميکرد· او هر که را به پذيرفتن کليساى مسيحى تمايل نداشت به اعمال خشونت و مصادره حق ماهيگيرى و تجارت تهديد مينمود٬ بعبارت ديگر از امرار و معاش محروم ميشد·

اين ديدگاه کشيشان به انسانهاى سياه پوست در آفريقا مشخصه تمام دوران تجارت برده و حتى دوران استعمار پس از آن است· نظرات نژاد پرستانه و رفتار مشمٸز کننده نسبت به مردم سياه پوست گسترش و همراه با در هم شکسته شدن ساختار جامعه بخاطر تجارت برده تشديد و انسانها بطور فزاينده اى بى دفاع شدند·   

در کنگو اين امر ببار آوردنده نتايج غير قابل پيش بينى شد· مبلغان و کشيشان در آغاز-ه هجوم پرتقاليها به کنگو و آنگولا از مانى/کنگو٬ پادشاه کنگو٬ دستمزد دريافت مينمودند٬ پاداشى بسيار خوب· با گذشت زمان و تلاشى جامعه پرتقاليها کنگو را به پذيرفتن تعداد زيادى مبلغ مذهبى ناگزير نمودند· در پايان دهه ۱۷۰۰ پولى که براى پارازيتهاى مبلغ کافى باشد وجود نداشت· اما کشيشان تسليم نشدند·

آنها سيستمى را بنيان نهادند که در آن از طريق تجارت برده مستقيما پول دريافت ميکردند·  تمام تاجران برده براى هر زندانى که به کشتى حامل برده سوار ميشدند به پرداخت «dopskatt» (ماليات غسل تعميد – مترجم) به کشيشان ناگزير شدند· اسقف لوآندا براى هر زندانى يک ماليات غسل تعميد شخصى دريافت مينمود!    

در نتيجه کشيشان در افزايش تجارت برده منافع شخصى خود را دنبال مينمودند· هر چه شمار برده گان فروخته شده بيشتر٬ دستمزد کشيشان بيشتر!· در اينجا تصويرى حقيقى از ماموريت مسيحيان در دست نيست· البته تمام اين پارازيتها در جريان تماس خود با اروپا٬ همواره از حق مشروع خود دفاع نمودند· آنها با صحبت در مورد آفريقاييان بعنوان موجوداتى پست تر بيکى از منابع مهم طبقه اشراف براى گسترش نظريات نژادپرستانه مبدل شدند·  

تا به اينجا ما در مورد کليساى مسيحى بدون گذاردن تفاوت ميان کاتوليکها و پروتستانها صحبت کرديم· در واقع ما عمدتا به حوادٽى اشاره نموديم که در ارتباط با بخش کاتوليکها قرار دارد· اينچنين بوده است چرا که اين کاتوليکهاى پرتقالى بودند که ابتدا به آفريقا آمدند و اولين شکارچيان انسان هستند که ما خود را بر روى توصيف آنان متمرکز نموده ايم·

در واقع٬ هنگام صحبت در مورد نظرات نژادپرستانه کشيشان و رفتار مبلغان نسبت به آفريقاييان تفاوتى ميان اين دو بخش از کليساى مسيحى وجود ندارد· ديدگاههاى متفاوت در مورد روح٬ اختلاف ميان کاتوليکها و پروتستانها را سبب گشته بود· بطور خلاصه اينچنين بود که کاتوليکها به مردم سياه بعنوان انسانى عقب افتاده نگاه ميکردند چرا که به دلايل بيولوژيکى نميتوانستند مانند يک انسان «واقعى»٬ يک انسان سفيد بشوند· از طرف ديگر پروتستانها تصور ميکردند که سياه پوستان روحى نداشتند و اينکه در واقع بيشتر شبيه حيواناتى بودند که به انسان ميماندند·    

در عمل ميان اين دو تفاوت چندانى وجود نداشت٬ کاتوليکها و پروتستانها با سياه پوستان به شيوه اى بدتر از حيوانات خود رفتار مينمودند· اما سرمايه دارى گاهى به منافع مختلف جامعه تن در ميداد و مسٸله روح يا عدم روح به يک هدف تعيين کننده در اقتصاد مبدل ميشد· مسٸله٬ هنگاميکه برده گان زنده را از کشتيهاى حامل برده (گاهى صدها تن) بدليل بيمارى و يا سبک کردن کشتى به دريا پرتاب ميکردند٬ اين چنين بود· در پرونده هاى حقوقى در مورد مخارج بيمه براى «بار» مسٸله وجود روح ميتوانست تعيين کننده باشد· مسٸله تقريبا٬ بر اساس قرارداد بيمه٬ بشرح زير بود·

اگر برده گان روحى نداشتند ميتوانستند بعنوان هر نوع کالايى قلمداد شوند· زنده يا مرده اگر به دريا ريخته ميشدند تفاوتى نميکرد٬ تحمل ضرر و زيان بر عهده صاحب کشتى بود· اما اگر برده گانى داراى روح بودند بعنوان انسان قلمداد ميشدند· اگر سوار بر کشتى ميمردند در اينصورت ارزش انسانى آنان بسر رسيده و خسارتى از طرف بيمه پرداخت نميشد· اما اگر زنده به دريا پرتاب ميشدند اين انسانها بودند که از دست رفته بودند و شامل دريافت خسارت از بيمه ميشدند· دومى البته قتل بود اما با اينحال قانونى·  

بطور خلاصه٬ اينچنين شد که هر دو٬ کاتوليکها و پروتستانهاى سرمايه دار صاحب کشتى٬ بمنظور ناگزير نمودن دادگاه به پذىرفتن شيوه نگاه کاتوليکها به سياه پوستان بعنوان يک انسان «واقعى» – ه با روح مبارزه مينمودند· صاحبان کشتى٬ در صورت پذيرفته شدن موضعشان از جانب دادگاه٬ بخاطر سياهانى که بقتل رسانده بودند بيمه دريافت ميکردند· از طرف ديگر سرمايه داران صاحب شرکتهاى بيمه٬ کاتوليک و پروتستان٬ در جهت متقاعد نمودن دادگاه که موضعى مبنى بر اينکه سياه پوستان «حيواناتى شبيه انسان»-ه بدون روح بودند تلاش مينمودند چرا که در اين صورت از پرداخت بيمه معاف ميشدند!   

کسى به آفريقاييان بقتل رسيده فکر نميکرد٬ نه کاتوليکها٬ نه پروتستانهاى سرمايه دار-ه  صاحب کشتى و نه سرمايه داران صاحب شرکتهاى بيمه و يا دستگاه قضايى در اروپاى متمدن!  توجه داشته باشيد که اين حوادٽ در دهه ۱۸۰۰ – ه اروپا رخ ميداد! وضعيت آفريقاييان به اسارت و به بردگى کشيده شده که بدست نوکران اشراف اروپايى گرفتار ميامدند اينچنين بود·

با اينحال اين امور مانع از ستايش تجارت برده از جانب کشيشان نشد· در سال ۱۷۷۸ کشيش پروتستان٬ توماس تامسون٬ در اين مورد در جزوه اى با عنوان «تجارت برده براى برده گان سياه نشان داده است که با اصول انسانى و قوانين مذهب و حيانى مطابق باشد» نوشت· تامسون يکى از اولين معلمان اروپاييها در ساحل طلا و از آنچه که ميگذشت بخوبى آگاه بود· اينکه چه منافعى داشت٬ براى هر فردى قابل تصور است·   

دانستن مٽالى در مورد اقدامات پروتستانهاى مسيحى در آفريقا در دهه ۱۶۰۰ با پى آمدهاى ناشى از وضعيت آنزمان خالى از لطف نيست· سال ۱۶۵۲ کمپانى شرق آسيا-ى هلندى بمنظور تاسيس يک ايستگاه بازيابى در مسير شرق دور تعدادى را در دماغه اميد نيک در خشکى پياده کرد· هدف آنان کشت سبزيجات و تهيه گوشت براى سرنشينان هلندى در آن مسير بود· استعمارگران جديد همواره وارد ميشدند و آن مستعمره کوچک در کنار کيپ تاون بتدريج به مستعمره اى از کشاورزان – ه خودکفاى در حال – گسترش مبدل شد· آنانى که نام خود را از هلندى به بوٸر تغيير دادند بشدت مذهبى٬ تندرو و بخشى از کليساى پروتستان هلند بودند·  

بوٸرها مسٸله نيروى کار را از طريق به اسارت گرفتن قبايل آفريقايى بوشمان٬ ناما و ديگران٬ که در جريان گسترش کلنى با آنها برخورد نموده بودند حل کردند· بوٸرها داراى تسليحات مدرن٬ تفنگ و توپ بودند و در مورد استفاده از آنان بمنظور به زانو درآوردن آفريقاييان ترديدى به دل راه نميدادند·

بوٸرها حق به اسارت گرفتن مردم ديگر را از کتاب مقدس دريافت نموده بودند· بگفته کشاورزان٬ در داستانهاى کتاب مقدس در مورد پسرهاى حام همه بوٸرها براى داشتن برده بعنوان نيروى کار از جانب خدا انتخاب شده بودند! روايت در مورد پسرهاى حام در اولين کتاب موسى٬ فصل ۹ ٬ ۱۸ و پس از آن وجود دارد· حام که پسر نوح بود از روى اتفاق پدر خود را ديد که مست و برهنه در چادرش خوابيده بود· نوح پس از بيدار شدن از خواب مستى و با خبر شدن از آنچه که رخ داده بود حام را توسط اين  آرزو که  پسرانش به بردگى کشيده شوند نفرين نمود·   

اين روايت توسط بسيارى از مسيحيان در شرايط مختلف تاريخى بمنظور تشريح وجود بردگى يا بسادگى بمنظور تشريح وجود توده هاى انسانى که به تحمل يک زندگى پر از درد و رنج ناگزير شدند مورد بهره بردارى قرار گرفته است· آنها پسران حام بودند!

براى ما که به حقه بازيهاى مذهبى اعتقادى نداريم روايت فوق غير قابل قبول است· اما براى بوٸرها با اعتقادت مذهبيشان اين بديهى بود که سياهپوستان ارزش کمى داشتند٬ آنها از جانب خدا در آفريقا جاى شده بودند براى اينکه به سفيدها هنگام ورود به آنجا خدمت کنند· سياه در نماد رنگ کليساى مسيحى از مدتها قبل (و هنوز باقى است) سمبلى بوده است براى: برو به جهنم٬ مرگ٬ گناهکار٬ خطا٬ نجاست٬ نابودى٬ زشتى و بسيارى از موارد منفى ديگر·

نگرش بوٸرها نسبت به انسانها در مناطقى که با توپها و تفنگها تسخير نموده بودند بدين طريق مشخص ميشود· آنها بردگى را اينچنين توضيح دادند٬ «ما بمردم بدليل دادن اجازه زندگى در کشورمان اجازه ميدهيم  که برايمان بعنوان جبران خسارات کار کنند·»·  اين نگرش با گذشت زمان در آفريقاى جنوبى که اروپاييان در آنجا قدرت داشتند و در حال حاضر نيز در بسيارى از اماکن وجود دارند گسترش يافت·   

در اواسط دهه ۱۸۰۰ انگليسيها بردگى را در مستعمره کيپ ممنوع اعلام نمودند و بوٸرها بخاطر شرايط به تغيير رفتار خود با سياه پوستان ناگزير گشتند· داشتن آنها بعنوان برده ديگر امکان پذير نبود اما استٽمارشان ادامه يافت· در آنزمان بمنظور مشروع جلوه دادن شکل جديدى از بهره کشى به تٸوريهاى جديدى نياز بود·

بوٸرها در کليساى پروتستان هلندى بمنظور جدا کردن افراد سفيد و سياه از هم تبليغ مينمودند٬ ميگفتند که خداوند بمنظور جدا نگاه داشتن انسانهاى سياه و سفيد آنانرا جداگانه درست کرد· اگر خدا ميخواست که همه با هم زندگى کنند٬ آنها را از يک رنگ درست ميکرد·

در جامعه سفيد – ه آفريقاى جنوبى از نظريه بوٸرها حمايت شد و سرانجام بمنظور تقسيم کشور به يک بخش سفيد و يک بخش سياه جدا از هم٬ به اصلى مبدل گشت· بخش سياه کشور مانند يک اردوگاه بزرگ که در آن جمعيت سياه بعنوان انبار نيروى کار٬ که توسط جامعه سفيد مورد بهره بردارى قرار ميگرفت٬ عمل مينمود· تعصب مسيحى قرون وسطى در خلال سالها تاٽير نابود کننده اى بر روى زندگى ميليونها و ميليونها انسان داشت·  

 

شيطان مرد و شيطان زن در آمارانته

زمانيکه تصور ميکنيم که همه چيز را ديده ايم٬ چيز جديدى ظاهر ميشود· صحت اين ادعا چندين سال بعد در آمارانته٬ شهرى کوچک و زيبا در شمال پرتقال٬ با فاصله کمى از پورتو٬ به من ٽابت شد· ما به آنجا توسط يک کتاب راهنماى توريستى که يک جفت مجسمه شيطان را در موزه شهر٬ صعومه سابق S Gonçalo٬ در مجاورت کليسايى با همان نام٬ توصيف مينمود٬ جلب شديم· بخصوص٬ اين واقعيت که «شيطان زنى» وجود داشت٬ بنظر هيجان انگيز ميامد· ما فکر کرديم که تا  بحال يک شيطان زن نديده بوديم٬ اينبار پرتقاليها قصد سوار کردن چه کلکى را دارند؟   

بنا بر ادعاى کتاب راهنماى توريستى مجسمه ها در دهه ۱۷۰۰ ساخته٬ و شيطان زن و مرد در ميان فرشته ها و قديسان٬ مطمٸنا بمنظور نشان دادن تضاد ميان خوب و بد و تقويت باورهاى مومنان٬ جاى داده شده بودند· اما دقيقا اينچنين نشد٬ بلکه با گذشت زمان اين شکلکها محبوب خاص و عام شدند· مسٸله چنان جدى شد که ۲۴ اوت هر سال به روز مقدس مبدل شد٬ روزى براى جشن پايکوبى بخاطر شياطين· در آنروز هيچکس در شهر کار نميکرد٬ و بمنظور دادن قربانى ··· به شياطين بسيارى به کليسا ميرفتند! مردم شياطين را با پارچه ها و گلها مياراستند و به آنان غذا و پول ميدادند·

۱۸۷۰ اسقف محله به اين کار پايان داد· او بخاطر محبوبيت شياطين نگران بود و به اين بهانه که شيطان مرد آلت تناسلى بزرگى داشت به سوزاندن مجسمه فرمان داد٬ چنين چيزى را نميتوان در کليسا٬ در ميان قديسن و فرشتگان داشت! در چنين وضعيتى پيدا کردن «فردى علاقمند به آتش افرزى عمدى» از ميان مردم شهر چندان آسان نبود· مسٸولان انجام ماموريت به بريدن ويژگى شيطان مرد تصميم گرفتند و پس از آن مجسمه ها بسرعت به کليسا عودت داده شدند·    

 

اما کشيشان به خلاصى از شر آنان تمايل داشتند و چند سال بعد به انگليس فروخته شدند· آنها نبايد اين کار را ميکردند· کشيشان در واقع بدليل فشار افکار عمومى به خريد دوباره آنان ناگزير گشتند· با آگاهى بر چنين پيشينه اى٬ چاره اى جز رفتن نبود٬ جهت ديدن شياطين سر ماشين را بسمت آمارانته کج کرديم·   

ما اما با ديدن شياطين شوکه شديم! مجسمه ها٬ ساخته شده از چوب سياه٬ تقريبا يک متر ارتفاع٬ يک جفت آفريقايى سياه پوست را٬ با شاخ و پاى پرنده که مشخصه شياطين در کليساى کاتوليک پرتقال است٬ به تصوير ميکشيدند· در کتاب راهنماى توريستى اينکه مجسمه هاى شياطين سياهان آفريقا را به تصوير ميکشيدند ذکر نشده بود!

ظاهر مجسمه ها ارزش فکر کردن را دارد· مجسمه هاى آفريقايى بجز نشان ويژه شياطين بخاطر انتشار شادى٬ در تضاد با مجسمه هاى قديسين که همواره رنج و جديت را نشان ميدهند٬ با لبخندى بزرگ بر روى لبها٬ متمايز ميشوند· علاوه بر اين همانطور که گفته شد مردان آفريقايى آلتهاى تناسلى بسيار بزرگى داشتند·  

تمام اينها به افسانه هاى نژادپرستانه اى که تجار اشراف برده در مورد آفريقاييان سياه پوست منتشر مينمودند اشاره دارند· شادى به افسانه کودکى آنان و عقب افتادگى مادرزداى و دستگاه تناسلى به افسانه تمايلات پايان ناپذير جنسى٬ تنها چيزى که بخاطر آن زندگى ميکردند٬ تاکيد دارند· شياطين زن و مرد در آمارانته کليساى کاتوليک را بعنوان يکى از مبلغان نژادپرستى بروشنى نشان ميدهند·

اما تاريخ شياطين نشان دهنده اين نيز هست که براى طبقه اشراف ناگزير نمودن مردم بقبول تبليغات نژادپرستانه همواره آسان نبوده است اگر چه کشيشان و اساقفه تلاش فراوانى را در جهت تحقق آن بکار گرفتند· در آمارانته در واقع بر عکس شد!

 

نژادپرستى «علمى» استادان

به اندازه کافى در مورد روحانيت نژاد پرست صحبت کرديم· اکنون به ما اجازه بدهيد که نگاهى هم به دانشمندان٬ استادان و مسافران انداخته و ببينيم که در مورد آفريقا و آفريقاييان چه چيزى براى عرضه دارند·   

يک روش خوب براى کسب اطلاعات در مورد اينکه در خلال سالهاى ميان ۱۶۰۰ و ۱۷۰۰ چه تصوراتى در مورد آفريقا منتشر ميشد مطالعه نقشه هاى آنزمانه مربوط به قاره است· اروپاييان چيزى در مورد مساٸل آفريقا نميدانستند بدليل اينکه در اواسط دهه ۱۸۰۰ هيچ اروپايى در آنجا زندگى نميکرد· بجز نوار ساحلى بايد نقشه ها کاملا خالى بنظر بيايند· اما اينچنين نبود· به تخيلات دانشمندان اجازه داده شد که آزادانه جارى و بصورتى تصادفى رودخانه ها و رشته کوهها٬ جنگلهاى عميق و دشتها٬ همگى آميخته با هيولاهايى از انواع مختلف٬ جانوران شبيه به فيل٬ مخلوقات خطرناک در جهان غير متمدن و شرور٬ پر شوند·   

در اين دوران کتب و متونى نيز در اين زمينه منتشر شدند· يکى از اولين کتب منتشر شده در مورد آفريقا٬ که براى گفتگوهاى عملى و براى شکل دادن به درک ما در مورد قاره تعيين کننده شد٬ کتاب دانيل دفو «کاپيتان سينگلتون»٬ ۱۷۲۰ ٬ بود· کتاب که يک رمان است چگونگى رفتن گروهى از کشتى شکسته گان را تشريح مينمايد که از ميان تمام قاره تا ساحل غربى به ماداگاسکار رفتند· گروه با حوادٽ وحشتناکى دست و پنجه نرم کردند که هر صفحه از کتاب با صفحه قبلى در مورد دهشتناکترين جنايات که قوم بيشعور بر عهده گرفت مسابقه ميدهند· آنها توسط زبان تفنگهاى فيتله اى٬ «تنها چيزى که اين بوميان وحشى به آن احترام ميگذاردند» نجات داده شدند·    

از اينجا و از روايتهاى مشابه آن يکى از بزرگترين اسطوره ها در تبليغ براى برده دارى زاده شد· تاجران برده اعلام نمودند که اروپاييان در واقع بمردم سياه٬ هنگاميکه بعنوان برده فروخته و در نهايت از بربريت افريقايى نقل مکان نمود٬ خدمتى کردند·   

همان مورد با برخى تفاوتها در تعدادى از کتب ديگر و بروشورها که در ميان طبقه تحصيلکرده در مدارس و دانشگاهها به گردش در آمدند مطرح شدند· بروشورى منتشر شده در ليورپول٬ ۱۷۹۲ ٬ که ميگويد «آفريقاييان شهوت پرستترين مخلوقات انسانى هستند و بهمين دليل بعيد نيست که فرياد و فغانشان٬ هنگاميکه از زنانشان جدايشان ميکنند٬ وابسته به اين باشد که آنها در کشورى که به آن حمل ميشوند به امکان خشنود نمودن اميال جنسيشان دست پيدا نميکنند»·

تصميم گرفته شد که مردم اروپا مردم آفريقا را٬ که براى هميشه از خانواده شان دزديده شدند٬ اينچنين درک کنند· تقريبا صد سال بعد٬ ۱۸۹۶ ٬ وضعيت بهتر نبود· برعکس لحن و صداى «علمى» بدون مانع رشد کرد· پروفسور کين براى مٽال نوشت که «حقارت روانى آفريقاييان٬ که تقريبا از خواص فيزيکى آنها مشخصتر است٬ دلايل فيزيولوژيکى دارد»· توجه کنيد که چنين نظرياتى٬ بعنوان حقايقى مطلقا ٽابت شده٬ نسلهايى از اروپاييان را آموزش داد·

سجده روشنفکران اروپايى در مقابل طبقه اشراف تا آنجايى پيش رفت که برخى دانش و تجربيات خود را بمنظور مناسب نمودن آنها با  الگوى کلى نژاد پرستانه انکار نمودند· بخاطر سپردن قطعه زير که توسط کنسول انگليس٬ سر هنرى جانستون٬ در مورد پادشاهى کنگو نوشته شد با ارزش است:

«نفوذ پرتقاليها با خود تغييرات شگفت انگيزى را در مناطق ساحلى غرب آفريقا و در بخش جنوبى حوضه کنگو بهمراه آورد٬ تغييراتى که از طريق آن پادشاهى کنگو ظاهر شد٬ که معاملات تجارى را ايجاد و رونق بخشيد و تاٽير آن احتمالا  و در مجموع بر روى انسانيت٬ در مقايسه با هرج و مرج آدمخواران وحشى٬ کمتر وحشتناک و غم انگيز بود·»

حتى يک گرم حقيقت در اين ادعاى جانستون وجود ندارد· پادشاهى کنگو مدتها قبل از ورود پرتقاليها بوجود آمده بود و جامعه اى با ٽبات و ٽروتمند بود· پرتقاليها کنگو و بقيه مناطق ساحلى را به اردوگاه مرگ بردگى مبدل نمودند· فقر و بدبختى انسانى که براى بيش صدها سال برجاى مانده است· اما سر هنرى جانستون خود را با اعلاميه «علمى» فوق الذکر خشنود ننمود٬ او در ادامه نوشت:

«چيزى که به بدبختى بزرگ انسانى در آفريقا مربوط ميشود احتمالا اين نبود که تجارت برده ميان اين قاره و آمريکا به شيوه اى افزايش يافت٬ چرا که وقتى اين تجارت آغاز و فروش يک مخلوق انسانى به صرفه بود٬ تاجران برده تعداد زيادى زن و مرد و کودک را خريدند٬ که در غير اينصورت از بلهوسى محض و يا براى اينکه کسى مايل به ديدن جارى شدن خون بود٬ يا در يک مهمانى بزرگ به اراٸه يک غذاى لذيذى تمايل داشت٬ ميمردند»·

بعبارت ديگر سر جانستون تجارت برده را بعنوان راهى براى اروپاييان که با آدمخوارى مبارزه نمايند تبليغ مينمود٬ تجارت برده بعنوان راهى براى آفريقاييان که خود را از خورده شدن توسط ديگر آفريقاييان نجات دهند! کتب سر جانستون در مدارس و دانشگاهها بعنوان مهمترين آٽار مورد بحٽ قرار ميگرفتند· اظهارات جانستون و رفقاى وى تا چه ميزان به تغذيه٬ قدرت و گسترش نژادپرستى يارى رسانده است؟ و بنابراين سوالى اجتناب ناپذير· جانستون و همپالگيهايش براى تحريف تاريخ چه مبلغى دريافت نمودند؟

مٽالى ديگر در مورد يک نظريه بشدت بى ارزش ديگر از جانب يک روشنفکر ديگر٬ همراه با نقل قولى از کتاب راهنماى اصولى انگليسى در تاريخ شرق آفريقا· کتاب در اواخر سال ۱۹۲۸ توسط  کپلند٬ يک دانشمند در اين زمينه نوشته شد· او نوشت:

«يک فصل جديد در تاريخ  آفريقا با ديويد ليوينگستون آغاز ميشود· ميتوان گفت که آفريقا تا آنزمان  تاريخى نداشت· بخش بزرگى از آفريقاييان طى قرنهاى متمادى در بربريت غرق بودند· اينچنين بنظر ميايد که اين تقريبا قانونى طبيعى بوده است٬ آن بدون پيشرفت بعقب يا جلو راکد مانده٬ و قلب آفريقا تقريبا از طپش افتاده بود»· تصور کنيد٬ که تاريخ آفريقا با ورود اروپاييان آغاز ميشد!

اينچنين تفکرى٬ که در اواخر ۱۹۲۹ «علمى» و معتبر بود٬ تنها ميتواند از نگرشى نژادپرستانه سرچشمه گرفته باشد که تحقيقات علمى را کاملا تحت الشعاع و ناديده ميگيرد· انکار تاريخ آفريقا يکى از بزرگترين جناياتيست که طبقه اشراف اروپا مرتکب آن شده اند· هدف مبدل نمودن آفريقاييان به مخلوقاتى در پايينترين درجه ارزش انسانى و بدين ترتيب قابل قبول جلوه دادن تجارت برده جارى در کلنيانيسم  دهه ۱۹۰۰ بود·   

تبليغات نژاد پرستانه سرمايه دارى و امپرياليستى با جامعه مدرنى که ما در آن زندگى ميکنيم پايان نميپذيرد· طبقه حاکم فعلى به دفاع از آن جناياتى که سرمايه دارى بر عليه انسانيت انجام داده است ادامه خواهد داد و استدلالت قديمى را٬ که هزاران بار خلاف آن به اٽبات رسيده اند٬ دوباره تکرار خواهد نمود·

جيمز آ· ويليامسون نويسنده ايست متعلق به دهه ۱۹۰۰ که خود را بخاطر مجموعه اى از آٽار (بيش از ده کتاب) در مورد روزهاى طلايى امپرياليسم انگليس متمايز نموده است· او از جمله در مورد تاجر برده ى دهه ۱۵۰۰ سر جان هاوکينز٬ که مرد سياه به زنجير کشيده شده اى را بعنوان نمادى بر روى سپر خود انتخاب نمود٬ دو کتاب نوشته است· ويليامسون يکى از ستايش کننده گان هاوکينز است و ميخواهد مشارکت قهرمان خود را در تجارت برده تشريح نمايد· او در سال ۱۹۴۹ در کتاب خود «Hawkins of Plymouth» «هاوکينز از پليموٽ» در مورد هاوکينز و زمان وى مينويسد·

« در تجارت برده کسى ايرادى نميديد· جان هاوکينز که مراقب شهرت خود بود٬ از اينکار خجالت نميکشيد٬ در غير اينصورت سپرى را با مردى در زنجير بر روى آن انتخاب نمينمود· وى ستمگران خونين و هوسباز را که سياهان تحت آن زندگى ميکردند ديده بود٬ او ميدانست که بخشى از سياهان بمنظور فرار خود را داوطلبانه به تاجران برده تسليم نموده بودند٬ و او همچنين ميدانست که ارزش بالاى آن سياهان در کشورهاى غربى ميتوانست تضمينى باشد بر اينکه آن مخلوقات بينوا بعنوان معقول درک شوند و به مهربانى مورد رفتار صاحبان خود قرار گيرند»·       

چه آش شله قلمکارى از تحريفات تاريخى! در تشريح ويليامسون از وضعيت آفريقا در سالهاى ۱۵۰۰ ذره اى حقيقت وجود ندارد· اما با اينحال نوآوريهاى ارتجاعى ويليامسون به گسترش خود در ميان نسلهاى جديد ادامه ميدهد٬ اين را سرمايه داران ضمانت مينمايند· کتاب در مورد قهرمان هاوکينز٬ در چاپ جديدى در اواخر ۱۹۶۹ منتىشر شد و به يک اٽر با ارزش نسبت داده ميشود٬ يکى وسيله آموزشى سرمايه دارى٬ مانند دائرة المعارف بریتانیکا·  

اين دائرة المعارف بریتانیکا نيز مورديست ناخوشايند از حافظه از دست رفته· در مٽالها از ۱۹۱۰ ميتوان خواند که تاجر برده٬ هاوکينز٬ بعنوان سلاح٬ سپرى را با مردى سياه در زنجير بر روى آن انتخاب کرده بود (he was granted a coat of arms with a demi-Moor or negro chained, as his crest)· اين اطلاعات در نسخه هاى اخير بریتانیکا (۱۹۹۵) ناپديد شده اند· در دوران آزاد فعلى حقايق در مورد قهرمانان طبقه سرمايه دارى بوضوح ناراحت کننده هستند٬ چيزى که بايد فراموش شود٬ به اين تظاهر کنيم که باران ميايد·   

پرتقال پادشاه خود را بدينگونه از دست داد

در پرانتزى کوتاه بايد عباراتى در مورد پيشينه ناپديد شدن ناگهانى خانواده سلطنتى پرتقال٬ ۱۵۸۰ ٬ گفته شود· تاريخ ساده است· ۱۵۵۷ تاج پادشاهى توسط سباستيانو-ه سه ساله به ارٽ برده شد· آن پسر کوچک در يک محيط بسيار سخت مذهبى توسط کشيشان يسوعى٬ تحت رهبرى پدربزرگ برادرش کاردينال د· هنريک٬ اسقف اعظم ليسبون و بالاترين رٸيس تفتيش عقايد٬ تربيت شد·

پادشاه سباستيانو يک متعصب مذهبى شد· او از اين نظريه که ازدواج کند و کشور را به يک وارٽ بدهد متنفر بود· عفاف خلوص بود· هدف با تربيت يسوعى آماده نمودن وى براى آغاز يک جنگ صليبى بر عليه کفار در آفريقاى شمالى٬ و سلاح در دست به ارمغان آوردن پيروزى در جنگ بزرگ براى مسيحيت بود·

هنگاميکه پسرک ۱۴ ساله شد تاج را بر سر گذارد و آن رويا بايد به واقعيت مبدل ميشد· تمام دوران حکومت وى با فعاليتهاى مذهبى و تمام اوقاتش صرف آماده نمودن جنگ صليبى سرنوشت ساز بر عليه کفار در مراکش٬ مشخص شد· ۱۵۷۸ شرايط آماده بود· پادشاه سباستيانو جهت گرفتن جايى در جنگ صليبى جديد از تمام شواليه ها و صاحب منصبان دعوت بعمل آورد· شمشيرها جلا داده و قايقها تدارک ديده شدند·

پادشاه خود را در جنگ از پيش پيروز ميديد٬ جنگى همراه با ٽروتهاى بيشمار که صليبيون با خود آنچه را که خداوند و کشيشان يسوعى وعده داده بود به خانه مياوردند· بدين ترتيب صاحب منصبان بمعناى واقعى به پشتيبانى برخاستند٬ معشوقه ها و نوکران خود را بهمراه بردند و با لوکس ترين و بهترين قاشق و چنگالها براى انجام اين پياده روى زيبا٬ هنگاميکه مسيحيان پرتقالى/منتخب خدا ميخواستند کشور کفار را به تصرف خود درآورند٬ براه افتادند· هنگام حمل چمدانهاى صاحب منصبان به قايقها بيش از هزار واگن به خدمت گرفته شدند· شمار نوکران٬ مستخدمين آشپزخانه٬ برده گان و فواحش بالغ بر ۱۳ هزار شد· اين را با ارتشى ۱۷۰۰۰ هزار نفره مقايسه کنيد!

از سوى ديگر چيزى بغير از يک پياده روى ساده در انتظار بود· در آنجا مولا عبدالملک معروف سمت فرماندهى را بعهده داشت· ارتش عرب به خوبى تدارک ديده شده بود و تفرجگاه پرتقالى پايانى غم انگيز بخود گرفت· در القصر الکبير (قصر الکبير)٬ ارتش پرتقال کاملا نابود شد· در طول چند ساعت نيمى از٬ تقريبا ۷۰۰۰ نفر ٬ ارتش سلاخى و کمتر از ۱۰۰ نفر موفق به فرار شدند·  

پس از آن تخريب و غارت چنان عظيم بود که يافتن جسد پادشاه سباستيانو روزها بطول انجاميد! شمار اندکى موفق به خريد آزادى خود و بازگشت به پرتقال شدند٬ تقريبا فقط نجيب زاده گان· اغلب آنان به بردگى کشيده شدند· بنيادگرايى مذهبى شرايط دشوارى را براى مردم پرتقال سبب گشته بود٬ آنها براى اسيرانى که توسط پادشاهان پرتقال مورد بهره بردارى قرار ميگرفتند به پرداخت مبالغ هنگفتى ناگزير بودند·  

«سفيدها فقط جنگ و بدبختى را به ما داده اند»

در خلال اولين سال دهه ۱۸۰۰ رشد شديد افکار عمومى و جنبشهاى سازمان داده شده بر عليه تجارت برده و بردگى آغاز و در چندين کشور اروپايى صاحب نفوذ سياسى شد· شروع رشد افکار عمومى ريشه در اين حقيقت داشت که دامنه واقعى توسعه تجارت برده و شرايط تهوع آور آن براى قشرهاى بزرگى از مردم اروپا روشن شده بود· اين امر عمدتا در انگليس رخ داد که از آغاز ده ۱۷۰۰ تجارت برده را تحت سلطه خود داشت· زنان و مردان شجاع٬ به تجار برده حمله ميکردند٬ اعمال آنها را برملاء مينمودند و بر اٽر فعاليت آنان مسٸله برده در آنزمان به بخشى از مبارزه سياسى مبدل گشت·    

۱۸۰۷انگليس سرانجام تجارت برده را در کشتيهاى انگليسى ممنوع اعلام نمود· نيروى دريايى انگليس به مصادره کشتيهاى حامل برده فرمان گرفته بود و در صورت برخورد به برده اى در کشتيهاى انگليسى٬ که معمولا به مستعمره انگليس سيرالٸون برده ميشدند٬ آنانرا آزاد مينمود· نيروى دريايى انگليس به کشتيهاى کشورهاى ديگر نيز حمله ميکرد· اين چرخش مهمى بود در تجارت با انسانها· در خلال دهه ۱۸۰۰ تجارت برده در آنسوى اقيانوسها بشدت کاهش يافت٬ اگر چه قاچاق آن قبل از آغاز دهه ۱۹۰۰ کاملا متوقف نشد·   

البته لغو برده دارى با توسعه جامعه همراه شد· از سويى فعاليت مخالفان برده دارى ابزار مهمى بود براى براه انداختن ممنوعيت بر عليه آن· از سويى ديگر تغييرات در فرايند توليد در اغلب کشورهاى اروپايى شيوه ديگرى از نظم و ترتيب را مطالبه مينمود·

اين امر عمدتا در مورد بزرگترين کشور امپرياليستى صادق بود· کشور به يک جامعه صنعتى با نياز به مواد خام و بازارهاى بزرگ مبدل شده بود· براى صنعت انگليس مٽلٽ تجارت٬ مالکان مزارع آن و برده گان بى اهميتر شدند· براى صاحبان سرمايه دزديدن انسانها٬ حمل آنان از روى اقيانوس و فروش آنان اهميت خود را از دست داده بود·

مهم تهيه کالاى خام براى صنايع و توليد کالاهاى ارزان جهت فروش به سراسر جهان بود· اما کالاهاى خام در کجا وجود داشتند؟ پاسخ به اين سوال مهم براى توسعه جامعه اروپايى از قبل مشخص نبود· ما ميدانيم که مهمترين کالاهاى خام در سطحى گسترده در آفريقا وجود داشتند و دارند· اما اين سوال پاسخ مشخصى را در آغاز دهه ۱۸۰۰ دريافت ننموده بود· آغاز کاوش در مورد داخل آفريقا ابتدا در پايان دهه ۱۷۰۰ طرح ريزى شد· انجمن بريتانيايى آفريقايى در سال ۱۷۸۸ با هدف کسب اطلاعات در مورد اينکه قاره اروپا چگونه بنظر ميامد٬ ترويج مسيحيت٬ و تجارت تاسيس شد·

فعاليتهاى مبلغان مسيحى نيز در آغاز دهه ۱۸۰۰ سرعت گرفت· ۱۸۰۴ جامعه مبلغان کليساى بريتانيايى فعاليت خود را در آفريقا آغاز نمود· هر دو کاتوليکها و پروتستانها مبلغان خود را به سراسر آفريقا اعزام نمودند·

آنها در کنار سواحل آغاز کردند و در پايان دهه ۱۸۰۰ کمتر جايى بود که براى مبلغان مسيحى ناشناخته مانده باشد· در واقع بزرگترين دانش در مورد وضعيت داخلى آفريقا: مردم٬ منابع و مواد خام آنجا در نزد مبلغان مسيحى وجود داشت· آنها با اراٸه تجربيات آفريقايى خود در اروپا٬ دانش خود را به سرمايه داران اروپايى اهدا نمودند· چنين اطلاعاتى بسيار با ارزش بودند·

در اواسط دهه ۱۸۰۰ ايجاد طرحهاى امپرياليستى براى اشغال مناطق آفريقا در پايتخت تمام کشور اروپايى آغاز شد· برخى از کشورهاى اروپايى از در همکارى با هم درآمدند و برخى از در دشمنى· همه اينها بخاطر بدست آوردن قطعه اى از آفريقا!  

 

«لئوپولد دوم کنگو را تصرف و بهره کشى بيرحمانه اى را آغاز نمود»

نفوذ در آفريقا در پايان دهه ۱۸۰۰ با شرکت بسيارى از کشورهاى اروپايى و اشغال مناطق بزرگى آغاز شد· همه آنها براى بدست آوردن بزرگترين و بهترين قطعه فعاليت مينمودند٬ امرى که احتمال جنگ ميان کشورهاى اروپايى را به خطرى بر عليه تمام سرمايه گذاريهاى امپرياليستى مبدل نموده بود· اقدام پادشاه لئوپولد دوم از بلژيک تعيين کننده شد·

لئوپولد دوم در کنار رودخانه کنگو تعدادى ايستگاه تجارى تهيه نموده بود· درآنزمان او منطقه بزرگى از آفريقاى مرکزى٬ کنگو فعلى٬ منطقه اى ۷۵ برابر بزرگتر از کشور خودش بلژيک را بعنوان املاک شخصى خود مصادره! و آنرا ايالت کنگو آزاد ناميد٬ کشورى آزاد از گمرکيها براى تمام حکومتهاى علاقمند اروپايى·

اشغال ايالت آزاد کنگو توسط لئوپولد دوم ديگر کشورهاى امپرياليستى را منقلب نمود٬ در جهت ايجاد نوعى از نظم و ترتيب بايد کارى انجام ميشد· بهمين دليل ميان سالهاى ۱۸۸۴-۸۵ صدر اعظم آلمان٬ بيسمارک٬ دولتهاى اروپايى را به کنفرانسى در برلن فراخواند· شرکت کننده گان انگيس٬ فرانسه٬ آلمان٬ ايتاليا٬ پرتقال٬ اسپانيا و پادشاه بلژيک لئوپولد دوم بودند·   

در جريان کنفرانس به لئوپولد دوم حفظ ايالت آزاد کنگو بعنوان ملک شخصى اجازه داده شد٬ اين عليرغم علاقه بسيارى از آقايان بسيار قدرتمندتر به منطقه· کنفرانس همچنين برآنشد که در مورد تقسيم آفريقا ميان دولتهاى آنزمانه اروپا تصميم گيرى کند· اين امر توسط استفاده از خط کش و اعلام طول و عرض جغرافيايى٬ بدون کمترين توجه به نژاد٬ مليت٬ تابعيت و يا روابط جغرافيايى انجام شد· حتى امروز مرزهاى بسيارى از کشورهاى آفريقايى «سياست خط کشى» از کنفرانس برلن را نشان ميدهند· علاوه بر اين کنفرانس به توافق رسيد که هيچ دولت اروپايى اجازه تصرف کشور جديدى را بدون اطلاع و تاييد ديگران نداشته باشد·

در نتيجه اشغال آفريقا از همه طرف آغاز شد· ارتشهاى بزرگ٬ مدرن و مسلح به همه جا نفوذ کردند و بيرحمانه هر گونه مقاومتى را در هم شکستند· پس از چهار صد سال تجارت برده٬ ساختار جامعه در بسيارى نقاط ضعيف بود و براى دفاعى موفقيت آميز در آفريقا امکانات چندانى وجود نداشت· تجارت برده تنها تحليل عظيم از افراد جوان٬ توسعه و اميد بزرگ به آينده نبود· آن بدليل کاهش ميزان تجارت با کالاهاى آفريقايى بمعناى توقف روابط توليدى نيز بود· تنها کالاى قابل تعويض در معاملات تجارى انسانها بودند·     

در آنزمان طبقه اشراف اروپا آفريقاييان را در معرض بيرحمانه ترين بهره برداريها و استبدادها قرار دادند٬ در نقاط بسيارى شنيعتر از دوران تجارت برده· استعمارگران تمام ملل اروپايى در اين وحشيگرى بدون هيچ زحمتى شرکت کردند· همه٬ از پيره زنهاى مو سفيد بلژيکى٬ مهندسان با هوش انگليسى٬ افسران جذاب و خوش عطر و بوى فرانسوى٬ محققان زبان شناس آلمانى با جاه طلبيهاى فرهنگى٬ دهقانان مرد سالار پرتقالى٬ تا سربازان٬ پليسها٬ کشيشان و مبلغان از سراسر کشورهاى اروپايى·

بمنظور دريافت درک و بينشى کلى توسط خواننده در مورد روابط در دوران استعمار آفريقا٬ در اينجا به اراٸه شهادتى مايلم· اين مبلغ مذهبى سوٸدى٬ ايى وى خوبلوم٬ است که در مورد اقامت خود در ايالت آزاد کنگو سخن ميگويد· اين روايتى طولانيست اما کاملا ضرورى براى اراٸه· به موضع خوبلوم نيز توجه کنيد·  

«من به سفر خود ادامه و محترمانه به تمام بوميان سلام دادم٬ مانند هميشه به غالب آمدن بر هراس و دستکم٬ بخشا٬ جلب اعتماد آنان ناٸل آمدم· برخى از جوانان بدنبال من آمدند٬ و هنگاميکه ما به اردوگاه رسيديم تعداد زيادى مردم از قبل در آنجا گرد آمده بودند· تعداد بيشترى از بوميان از جستجو بدنبال لاستيک در جنگل بازگشتند· بزودى جمعيتى تقريبا صد نفرى را مقابل خود داشتم· ناگهان يکى از سربازان – خود بومى اما از روستايى ديگر – پير مردى را گرفت و او را بست و سپس رو به من کرد و گفت: من قصد دارم اين مرد را بدليل نداشتن لاستيکى با خود٬ بکشم·

پاسخ دادم: در اساس اين قضيه به من ارتباطى ندارد و حق ندارم که مانع تو بشوم· اما آرزوى من اينست که تو اينکار را در مقابل چشمان من نکنى و بخصوص اکنون که جمعيت زيادى در اينجا جهت شنيدن سخنان خدا گرد آمده اند·

پاسخ داد: اگر ما کسانى را که بدون لاستيک ميايند نکشيم٬ افسر ايالت آزاد ما را ميکشد٬ بجاى اينکه خودمان بميريم٬ ديگران را ميکشيم·

او پس از شنيدن اين مطلب مانند ببرى خشمگين بطرف مرد پير هجوم برد٬ وى را چند قدمى بطرفى کشيد واسلحه اى بر روى گيجگاهش گذاشت و شليک کرد٬ پس از آن فشنگ جديدى در سلاح خود گذاشت و لوله آنرا بطرف جمعيت حاضر٬ که البته مانند کاه در مقابل باد متفرق شدند٬ نشانه رفت·   

طى چند دقيقه همه چيز ساکت شد· جمعيت فرار کرده بود٬ و افراد من مانند خودم ساکت ايستاده بودند· سرباز به يک پسر کوچک٬ تقريبا ۹ ساله٬ فرمان داد که دست راست مرده را قطع کند· اين مانند تعدادى از دستهاى ديگر٬ که در گذشته به همان روش بريده شده بودند٬ بعنوان نشانه اى از پيروزى به کميساريا داده ميشد·»

پس زمينه جمع آورى دستهاى بريده شده اين است که سربازان در ازاى هر فشنگ استفاده شده بايد يک دست راست را به افسر ايالت آزاد تحويل ميدادند· هيچ پوکه فشنگى نبايد بهدر ميرفت٬ همه آنها بايد گزارش ميشدند· سربازان گاهى از فشنگها جهت شکار استفاده ميکردند٬ پس از آن دست انسان زنده اى را ميبريدند· بصورتى منظم هزاران پوکه فشنگ خالى همراه با همان مقدار دست راست از بدن مرده ها يا انسانهاى معيوب به افسر حکومت کنگو آزاد تحويل ميشدند·

اما شمار کشته شده گان با اينحال بيش از اينها بودند· چرا که سربازان بنا بر عادت کودکان را با پيستون تفنگ ميکشتند· ۱۹۱۹ يک کميسيون رسمى بلژيکى به اين نتيجه رسيد که جمعيت در ايالت آزاد کنگو- کنگو/بلژيک پس از اشغال اروپا٬ ۱۸۸۴ ٬ به نصف کاهش يافته بود· کاهش يافته تا نصف در عرض ۳۵ سال! چيزى که ما از آن صحبت ميکنيم دستکم ۱۰ ميليون کشته است!   

سربازانى که به اين اقدام مبادرت ميورزيدند يک نيروى ۲۵۰۰۰ نفره بود٬ نيرويى متشکل از مزدوران سياه٬ تحت فرمان يک گروه از افسران بلژيکى با ژنرال اميل يانسنز بعنوان فرمانده· يانسنز از بزرگان قبايل ارسال «خشنترين مردان» را مطالبه مينمود٬ مردانى که تحت «نظم و انضباتى دقيق و مطلق» قرار ميگرفتند و طى يک دوره ۷ ساله٬ تحت نام٬  Boula Matari٬ بعبارت ديگر پادشاه ما٬ که بر بلژيک و کنگو٬ دو کشور براى هميشه متحد٬ فرمان ميراند» شست و شوى مغزى داده ميشدند·

به گفته ژنرال يانسنز هدف وفادار نمودن مطلق اين مردان به پادشاه و حکومت استعمارگر بود· بر اساس اظهارات وى «جهت دستيابى به اين منظور از همه گونه وسيله اى بهره بردارى ميشد: تحصيل٬ فشار٬ راديو٬ فعاليتهاى اجتماعى٬ کنترلهاى امنيتى G2٬ ماموران اطلاعاتى٬ ارتباطات بسيار موٽر- ه نزديک با سازمان جاسوسى کشور»·

در خلال جنگ جهانى دوم ظلم و ستم استعمارى و بهره کشى از مردم کنگو٬ که به پرداخت فعاليتهاى جنگى بلژيک ناگزير گشتند٬ افزايش يافت· ما از آقاى گودين که در خلال جنگ جهانى دوم وزير مستعمراتى در دولت – ه در تبعيد بلژيک در لندن بود نقل قول ميکنيم· آقاى گودين ميگويد: «در خلال جنگ٬ کنگو به تامين تمام هزينه هاى دولت بلژيک در لندن٬ از جمله خدمات دپيلماتيک و هزينه نيروهاى نظاميان در اروپا و آفريقا٬ در جمع مبلغى بالغ بر ۴۰ ميليون پوند٬ قادر گشت· به لطف امکانات کنگو دولت در تبعيد – ه بلژيک در لندن در واقع هرگز  نيازى به دريافت يک شلينگ يا يک دلار نداشت٬ و ذخاٸر طلاى بلژيک بدون دستبرد باقى ماندند»·  

حوادٽ در ايالت آزاد کنگو پديده اى مجزا نيست٬ آنها در ديگر متصرفات استعمارى٬ بدون در نظر گرفتن اينکه کدام کشور اروپايى قدرت را در دست داشت معادل خود را دارند· مواضع استعمارگران را ميتوان با اظهارات ژنرال آلمانى فون تروتا در مورد بزانو در آوردن مردم هررو – و ناما در جنوب غربى آفريقا٬ که او با دريافت ماموريت از سرمايه گذار آلمانى لادريتز انجام داد خلاصه نمود· فون تروتا در مورد جنگ بنيان برانداز بر عليه هررو و ناما نوشت:

«من با قبايل آفريقايى آشنايى دارم· آنها همه شبيه هم اند· آنها بچيزى بجز قدرت احترام نميگذارند· نشان دادن اين نيرو با ترور وحشيانه و حتى با خشونت وظيفه من بوده و هست· من قبايل شورشى را با موجى از خون و پول نابود ميکنم· تنها توسط اين روش چيز جديدى٬ چيزى که ماندنيست٬ رشد ميکند·»

پس از ۵۰۰ سال!

۱۴۴۱ اولين اروپايى با قايق به قاره آفريقا٬ جنوب صحراى بزرگ آفريقا٬ آمد· پس از آن قاره آفريقا در معرض تغييراتى قرار گرفت که مردمش قادر به کنترل و اتخاذ تصميم در مورد آن نبوده اند· مردم پنده٬ قومى در اصل از سواحل آنگولا٬ در دهه ۱۵۰۰ به فرار از چنگ پرتقاليها به خشکى در کنار رودخانه کاسايى ناگزير گشتند· آنها در سنت داستان سرايى شان خاطره فتح پرتقاليها را حفظ نموده اند· «سفيدها از آنزمان تا بحال تنها فقر و جنگ و بدبختى را به ما داده اند»· قضاوتى ساده و عادلانه در مورد بهره کشى اروپا از آفريقا·

اما در حال حاضر شرايط بصورت حيرت انگيزى تغيير نموده است· پس از ۵۰۰ سال بهره کشى و ظلم و ستم وضعيت براى آفريقاييان براى نبردى سرنوشت ساز بمنظور کسب توان تصميم گيرى در مورد قاره خودشان مهيا گشته است! سرمايه داران جهانى مايل به از دست دادن آفريقا نيستند و تمام توان خود را براى ممانعت از اين توسعه اجتماعى بکار خواهند گرفت· اما دگرگونيها نيرومند هستند· ديگر نميتوان مبارزه آزاديبخش آفريقا را بر عليه استعمار و استعمار نو متوقف نمود·

ماريو سوزا