نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

«
»

ایثار فدایی دهه 50

بیژن باران

اگر یک وقت ناچار با مرگ روبرو شدم که می‌شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد.  صمد بهرنگی

در کتاب اودیسه چریکی وهابزاده، ساواک و سازمان در تقابل و قیاس قرار گرفته؛ در حالیکه جامعه دهه 50ش  ِشق سوم شیعه بنیانگرای در حال تکوین نادیده گرفته شده. تکوین جنبش عظیم “نه شرقی- نه غربی” در خاور میانه – از جمال عبدالناصر، قذافی، بعثیان چون صدام و اسد تا طالبان و هسته های القاعده تا آل احمد، مطهری، شریعتی- یک جنبش انحرافی و رجعتگرا نسبت به پویش جامعه بود. بنیانگرایی آرمان لایه های مرفه جامعه است که گذشته را ایده آلی کرده؛ از مدرنیته هراس دارند. ندیدن این شق ثالث قدرتمند بوسیله نویسنده کتاب فوق اشتباه نیست بلکه ندیدن کامل موضوع است.

در این کتاب ساواک سفاک با سازمان فدایی در بازتاب مکانیکی تاثیر متقابل نسبت بهم فرموله شده. برای نمونه این بررسی منکر خلاقیت و مطالعات اعضای سازمان می شود. “روح زمانه” برای غالب آدمها است؛ ولی افرادی هستند که روح زمانه را می شکنند. فداییان زیر “روح زمانه” زدند؛ تقدیر را شکستند. ابداعات انواع شکنجه بوسیله مثلث سیا، موساد، ساواک با تجارب آمریکای لاتین، فلسطین، کودتای 28 مرداد 32، سرکوب بنیانگرایان شیعی در 15 خرداد 42 ، تز کمربندسبز برزینسکی را برنامه ریزی می کردند.

با افشاگریهای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، عفو بین الملل، سازمان ملل، 10 شب شعر مهر 1356- شاه به ساواک دستور رفع شکنجه داد. البته ممنوعیت شکنجه به طور رسمی تا ۱۵ بهمن ۱۳۵۶ اعلام نشد. در این تاریخ در اجرای قطعنامه 32مین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در باره ضدیت با اعمال شکنجه، اعلامیه‌ دست و پا شکسته‌ای را دولت شاهنشاهی بدین وسیله نیت خود را اعلام می‌دارد مبنی بر:۱- رعایت اعلامیه مربوط به صیانت کلیه افراد در برابر شکنجه و سایر رفتار‌ها و مجازات‌های بی‌رحمانه غیر انسانی و یا تحقیرآمیز ضمیمه قطعنامه ۳۴۵۲ مجمع عمومی.۲ -اجراء مفاد اعلامیه فوق‌الذکر، از طریق وضع مقررات قانونی و اقدامات مؤثر دیگر.

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=30451

در شخصیت برخی انسانها همدردی با موجود زنده دیگر وجود دارد. وقتی در جامعه فقر و بیعدالتی شدید باشد، این انسانهای حساس یا به امور خیریه می پردازند؛ یا به مبارزه برای ریشه کنی مصایب اکثریت روی می آورند. آنها که بنیه مالی خوب با وقت اضافی داشته یا سالمند باشند به امور خیریه می پردازند. جوانان با انرژی و هوش برای تغییر وضع موجود قیام می کنند. چریکها نمونه های والای این انسانهای سخی و حساس اند. آنها مانند سرباز در خط مقدم جبهه تا ایثار جان خود برای آرمان می روند.

در تحلیل جامعه شناسی، تقلیل جامعه به تشبیه سازمان و ساواک صوری بوده؛ زیرا پس از انقلاب سفید یک نیروی شیعی بنیانگرا در جامعه رشد کمی و کیفی کرد. واشکافی پیدایش و نضج این نیرو نیاز به جستاری دیگر دارد. در حالیکه واقعیت درون جامعه غیر از این 2 ، یعنی ساواک و سازمان فدایی، شامل شکل گیری یک نیروی پرپتانسیل قهار و عقبگرا می شد که در روال چند سال پس از انقلاب تمام همراهان خود را از دور قدرت سیاسی خارج کرد.

1- در اسفند 1353 حزب فراگیر رستاخیز به ثبت رسید. این حزب 2 جناح سازنده هوشنگ انصاري، ترقي‌خواه  جمشيد آموزگار، دبیر کل هویدا داشت. این حزب وعده دروازه “تمدن بزرگ،” رسیدن به ژاپن و سوئد پیشرفته، جزیره ثبات و آرامش را داده، به معترضان گفته شد بخارج مهاجرت کنند. 2- در سال 57 انقلاب شد. 3- آنگاه ولایت فقیه، دولت قرون وسطایی همگن با طالبان افغانستان، غالب شد. این عقبگرد در بحران حاکمیت ساقط، توده های روستایی حلبی آبادهای شهرها، اثرات مخرب رفرم ارضی/ انقلاب سفید بهمن 41، رشد ناموزون جامعه، تز تقویت بنیانگرایان دینی بضد سکولارها بوسیله آمریکا، خفقان سیاسی غیرقانونی ساواک بود. این عقبگرد کشور را از نظر سیاسی به عهد جنبش تنباکو 1870 یعنی 100 سال عقبگرد مدنی برد.

بطور خلاصه باید گفت رهبری سکولار از جنبش مشروطیت تا جنگل 1906-1922 ، نهضت ملی شدن سراسری صنعت نفت 1320-1332 و اعتصابات سراسری دانش آموزان، شرکت واحد، کارگران کوره پزخانه، معلمان در 39-42 همیشه غالب بود. ولی با انقلاب ارضی رهبری غیرسکولار در 15 خرداد 42 بر جنبش غالب شد. ساواک سفاک نویسندگان، ملیون، اقوام مرزی، آزادی خواهان، عدالت طلبان را سرکوب کرد. رجتعگران شیعی با رشد تصاعدی تا وقوع انقلاب بر جنبش غالب شدند.

انحصارگران با کودتای جناحی 20 خرداد 60 و قلع و قمع متحدان انقلاب 57 ، یک جناح انحصارطلب و رجعتگرا حاکمیت را گرفت. جامعه ای که بنا به تبلیغات حاکمیت ساقط “تمدن بزرگ” بنا بود به ژاپن برسد؛ سر از حاکمیت قرون وسطایی طالبانی در آورد. چگونه با رفراندوم 57 جمهوری اسلامی و سپس ولایت فقیه با 98% رای مردم بیرون آمد؟ جای تاج آریامهر  کشور شاهنشاهی نه مشروطه جشن تاجگذاری دستار ولی فقیه جمهوری اسلامی عاشورایی بر کیان قدرت قرار گرفت. البته اقشار سرکوب شده رژیم ساقط در حاکمیت جدید پروبال گرفتند.

میلانی در کتاب شاه نوشت: چند هزار آخوند جیره خوار بنیاد پهلوی بوده؛ در مدیریت نهادهای دولتی، وزارت خانه، مرکز آموزش چند آخوند بودند تا آنها را با امر بمعروف و نهی از منکر ارشاد کنند. دربار بوسیله نصر، نراقی، فردید اسلام سیاسی را در حسینیه ها، مساجد، تکایا، کتابخانه ها پروبال داد. غالب قشر آخوند از کودتای 28 مرداد با کاشانی و بروجردی تا انقلاب 57 با دربار با بودجه بیسقف بوده؛ معدودی مخالف بودند.

گاهی گزاره های اجتماعی منطقی بوده؛ ولی صحیح نیستند. نمونه: محافل راست قبلی می گویند: 1- شاه خوب بود. 2- بفرمان غرب یعنی رادیو بی بی سی، مردم انقلاب کرده؛ شاه متواری شد. 3- پس مردم و غرب بد بودند. ولی کودتای 28 مرداد 32، کمک غرب، شاه را از رم به تهران برگرداند. این تناقض تولید می کند؛ یعنی غرب شاه را در 32 آورد بضد خواست مردم آورد. ولی در 57 او را در توافق با خواست مردم برد. پس غرب موافق شاه بود. منطقا می توان گفت: 1- شاه بد بود. 2- مردم انقلاب کرده؛ شاه متواری شد. 3- پس مردم خوب بودند.

در تحلیل علمی یک پدیده، جنبه غالب، نه استثناء در آن، بکل پدیده تعمیم داده می شود. لذا سازمان فداییان دهه 50 را مساوی با تعمیم یک تصفیه در یک خانه تیمی بخاطر مسئله جنسی، فکری، سلیقه ای به کل سازمان یا همه خانه های تیمی در یک دهه و زندانیان فدایی در کمیته و اوین قرار داده، لوث مطلب است. حادثه ناگوار محتمل در اردیبهشت 56 در یک خانه تیمی اصفهان مربوط به رفقای شهید عبدالله پنجه شاهی، ادنا ثابت، احمد غلامیان لنگرودی به گزارش رفیق مهدی فتاپور در سایت او می باشد.

گفته شده که در این حادثه بدنبال رابطه چریک زن با مرد، مسئول تیمها، چریک مرد را بقتل رساند. ادنا در سال 57 جدا و به پیکار پیوست، در سال 60 دستگیر و اعدام شد. غلامیان در اصفند 60 کشته شد. در این نوع تحلیل غیرعلمی، 99% دیگر فداییان از قلم می افتد. از نظر احتمالات تعمیم یک در صدی –حتی واقعی- استثناء به کل پدیده کاملا غیرعلمی و عاطفی است.

شاید آن یک درصد استثناء از نوع جنون لحظه ای فردی بوده؛ شاید ثبت حادثه یک در صدی تابع خطا، غرض، تعصب، بایس، منافع نویسنده باشد. تازه در هر مورد هم نظرات متضاد له و علیه وجود دارند. از تصفیه درونی خانه ی تیمی در یک روز مثالی آورده می شود تا بر تمام سازمان در یک دهه تعمیم داده شود. یا چند استثناء با یک کمال مطلوب ناموجود تخیلی مقایسه می شوند.

آیا در بقیه خانه های تیمی اباحه گری وجود داشت؟ پاسخ یک نه موکد است. پس نتیجه گیری با حکم کلی نادرست است. این چند نمونه نشانگر آنند که تحلیلگر از کل آغاز کرده؛ یک نمونه را برای اثبات حکم نادرست خود کافی دانسته است. چرا؟ با این که نیت مولف با دادن این حکمها مغالطه نبوده؛ پس چرا این حکمهای مخرب داده شده اند؟

در حالی که جنایتهای مکرر و زیرپاگذاشتن قانون اساسی در هر دو رژیم جنبه غالب اند. در تمام حاکمیتهای منطقه خاور میانه تضییع کرامت انسانی و حقوق مدنی در 100 سال گذشته مکرر دیده می شوند. باید به منقدان گذشته سازمان گفت: انصاف هم چیز خوبی است. حکم فله ای 2 خبط دارد.

خبط اول: تعمیم یک جرم محلی به کل سازمان است. یعنی کاربرد مجاز در رابطه جزء با کل یا استثناء با قاعده. در حالیکه جزء می تواند تابع عواطف، جنون آنی، تصمیم غلط فرد بوده؛ لذا کردارش با موازین سازمان مطابقت نداشته باشد. روشن است که با این عدم مطابقت، جزء را به کل نباید تعمیم داد.

خبط دوم: این نوع برخورد مغز فرد را آیینه محیط او دانسته؛ ذهن را بازتاب مکانیکی محیط در فرد می انگارد. این برخورد منکر 100 کارکرد مغز انسان از جمله کنجکاوی، تخیل، شگفتی، خلاقیت، زبان، غریزه، چارهجویی، برنامه ریزی، باور، وجدان، شخصیت، منطق، استنتاج، استقراء، بصیرت، عاطفه، محرکه، تنظیم حرکت عضلانی در کردار شجاعانه و متهورانه می شود. این کارکردهای ذهنی و عملی عضو یک تشکل اند که مسایل راهکاری/ تاکتیکی و راهبردی/ استراتژیک را حل کرده؛ با دانش و خلاقیت ذهنی خود پاسخگوی مسایل روزمره می شوند.

در ژورنالیزم جامعه شناسی، متداول است که چند استثناء را بکل پدیده مورد بررسی تعمیم داده؛ زبان طبیعی هم با ثنویت یا این یا آن و عدم دخالت کمیت در عوامل به این ایهام کمک می کند. این برخورد شتابزده، سازمان انقلابی با 300 شهید در دهه 50، را در چند نمونه، مثلا 2-3 فرد یعنی در چند حادثه اضطراری به یک صدم اعضای سازمان، تقلیل داده؛ سپس این مثالها را به تمام سازمان تعمیم می دهد. در موردی عدم اباحه گری، نباید حادثه ناگواری را که تالم انگیز است به اتهام و سپس جرم در کلام بضد سازمان تبدیل کرد.

گاهی احکامی در تضاد با معلومات و کاربرد منطق توسط خبرگان دیگر قرار می گیرند. چند نمونه از این احکام ناموافق با نظرات یا حقیقت از دید نویسنده در اینجا آورده می شوند: رابطه جزء/ کل در مورد یک خانه تیمی را به تمام سازمان و تعمیم دادن است. رابطه استثناء/ قاعده در مورد یک رویداد محلی با عملکرد 8 ساله ضوابط سازمان از نظر منطقی نادرست است.

در منطق با صغرا/کبرا- نتیجه حاصل می شود. نمونه اگر آ ب، آنگاه پ ت. نمونه “سازمان آیینه ساواک”، اگر سازمان محل بوروکراتهای انقلابی بود، آنگاه ساواک هم باید محل بوروکراتهای انقلابی باشد. در حالیکه اگر در گروه داده ها چندین استثنای همشکل بود؛ آنگاه می شد با لفظ احتمالا به کل سازمان یعنی بقیه تیمها تعمیم داد.

دلایل چندی می توان برشمرد: 1- تحلیلگر تجربه وجودی/ existential نسبت به یک سازمان انقلابی نداشته؛ معلومات او فقط گفتاری- نوشتاری بوده؛ شاید بوسیله نظرات مخالفان سازمان در دو حاکمیت و منقدان بیرون از ایران مخدوش شده اند. باید گفت: در دهه 50 طیف مخالفان رژیم خودکامه ساقط از راست درون حاکمیت تا ملیون، شیوخ شیعه، سکولار های دمکرات، لیبرالها، خرده بورژوازی بازار، انقلابیون و خطهای سیاسی درونی هر جناح تشکیل می شد؛ ولی بخاطر اختناق ظاهر نمی شد. اگرچه توده های وسیع روشنفکری و تا حدودی کارگری و شهری از سازمان حمایت می کردند.

2- برخی تعصبات/ غرضهای ضد سازمان در این 40 سال که تحلیلگر خوانده و شنیده در قضاوت او گاهی دخیل بوده اند. از اینرو مولف بخاطر عواطفش گاهی آرایه های ادبی استعاره و مجاز بکار می برد. 3- نداشتن پاسخ واقعی، او را به حدسی داورانه دچار کرده. 4- خبط در منطق با کاربرد معلومات ناقص برای پاسخ به مجهولات به حیطه مغالطه می رسد. 5- پاسخهای محلی local بدون در نظر گرفتن دیدی جهانی global نسبت به کل و روند 8 ساله سازمان می باشند. جانشینی آرایه های ادبی گاهی روند منطق استقرایی را به قیاس و تشبیه می کشاند. وقتی این حکمهای محلی پهلوی هم قرار داده می شوند؛ تناقضات در شمایل جهانی کتاب پدید می آورند.

در دهه 50 محافل بیش از 20 خط “مشی توده ای” در چپ را می توان برشمرد که در تشکیل حزب کارگری ناکام ماندند؛ نیرویی نتوانستند پدید آورند. حزب و منشعبان 3گانه اش اقلام درشتند. این خطوط با مبارزان نستوه و جان بکف خود در سیل انقلاب غرق شدند؛ اگرچه در  دهه 50ش ادبیات مخالف مشی چریکی را ترویج می کردند.

در طیف مخالفان سازمان در چپ شاید 30-40 خط چپ سیاسی را بتوان نام برد: حزب توده در آلمان شرقی، توابین درون مانند لاشایی و نیکخواه، منشعبین حزب یعنی خط 3 / اندیشه مائو مقیم آلبانی مخالف سازمان، شهرام مجاهد م-ل/ پیکار، شعاعیان و خ شاکری منقدان لنینی، بابک زهرایی هوادار تراتسکی، کار توده ای، کار از درون رژیم، مبارزه سندیکایی، در کردستان با گروههای درشت و ریز حکمتیستها، کومله، حزب دمکرات. رک به خاطرات ایرج فرزاد، 252 صفحه. http://www.azadi-b.com/arshiw/?cat=271 و http://shamisalwati.wordpress.com/

پرسش اصلی این است: چه عواملی در گسترش خط فدایی موثرتر از بقیه بودند؟ نمی توان 40 سال بعد گفت اگر سازمان راه توده ای غیرچریکی میرفت؛ نتیجه انقلاب چه و کی می شد؟ زیرا 20 محفل مشی غیرچریکی از دهه 40 تا انقلاب بودند که راه به جایی یعنی تشکیل حزباد نبردند. کمیت نیروها را باید در نظر گرفت. انقلاب پدیده عینی چون زلزله و سیل است.

پس نمی توان مشی چریکی را غلط انگاشت؛ زیرا حیثیت از دست رفته سیاسی روشنفکران را در پیش توده ها پس از شکست در 28 مرداد 32 ، اعاده کرد. در ثانی ایجاد حمایت وسیع اقشار شهری از چریکها و نبود این حمایت از “مشی توده ای” 20 خط سیاسی دیگر را در مقطع انقلاب 57 میتوان بوضوح دید. دیگر اینکه سازمان با مشی چریکی گسترش یافت؛ از 2 محفل به یک سازمان انقلابی تکامل یافت. در حالیکه خطوط سیاسی غیرچریکی پیشاانقلاب نتوانستند نیرویی پرشمار جذب کنند؛ از محفل روشنفکری عمدتا در خارج فراتر نرفتند.

یک نمونه منشعبین از حزب برهبری سیامک زعیم در آمریکا با نشریه اشان بود. آنها در کنفدراسیون دانشجویان، فدراسیون آمریکا، نزدیک به ربع تعداد اعضاء را داشتند. آنها با آغوش باز در مقطع انقلاب برای کار توده ای به ایران برگشتند؛ در راه آرمانهای کارگر-مرکز خود مبارزه بی امان کردند. در میان آنها رفقای نازنینی چون برادران سریع القلم، سیامک، مسعود اسدی بودند که در گروه سربدران با مبارزه مسلحانه شهید شدند.

روزهای انقلاب بهمن رویدادها سریع اتفاق افتادند: سنگربندی خیابانی، مسلح شدن جوانان، اشغال ساختمان رادیو، آزاد کردن همافران در پایگاه لواسان، کمیته های محلی، کمیته های اعتصاب،پیشگام دانشجویی، شوراها، هواداران سراسری. سرعت انقلاب از رهبری تازه از زندان آزاد شده پیشی گرفت. رهبری سچفخا در تصمیمگیری شعارها در روزهای پس از انقلاب در گل ماند؛ به رهبری پیر و سازشکار حزب رو کرد.

در 8 سال اول دهه 50 جمعیت ایران 30 میلیون و تعداد چریکهای شهید 300 بعلاوه 200 مجاهد بود. 500 شهید در 8 سال، متوسط سالی 64 شهید می شود. البته شرایط عینی و ذهنی دهه 50 با دهه 60 تفاوت داشته؛ ولی می توان ثابت گرفته شود. در 35 سال حکومت جدید شور انقلابی دهه 60َ منجر به 9000 اعدامی و 200 ترور شخصیتهای فرهنگی، سیاسی، معترض با جمعیت ایران 70 میلیون شد. 9200  تقسیم بر 35 = متوسط 263 شهید در سال که بخاطر 2برابر شدن جمعیت به نصف تقسیم شده؛ 132 شهید در سال می شود. دیده می شود که کشتار سالانه رژیم ساقط نصف رژیم فعلی است. لذا سبعیت بورژوازی کمپرادر استبداد پیشاز انقلاب و بورژوازی رانتیر انخصارگرا پس از آن باهم قرابت دارد.

کسانی که در طول دهه 50 ضد مبارزه مسلحانه با هواداران خط چریکی در کنفدراسیون تا انشعاب در1355/ 1976 پیش رفتند. آنها در مبارزه مسلحانه 5 بهمن 60 در آمل- مازندران، نزدیک سیاهکل- گیلان، شهید شدند. هنوز خنده های رفیقانه فرید، مسعود، سیامک، فریدون در گوش ماناست؛ بقول نیما “خواب در چشم ترم می شکند”. رک به كتاب پرندة نوپرواز، نشر تابستان 1383.

منبع. ‏2014‏-04‏-11

http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=14504  معرفی کتاب: اودیسه چریکی- سیاوش آزاد

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=15478 نظراتی در باره اودیسه چریکی- بیژن باران

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=15478 عدم اباحه گری در سچفخا- بیژن باران

در این کنکاشها منظور از سازمان، سچفخا؛ حزب، حزب توده؛ منشعبین حزب، سازمانهای توده انقلابی، طوفان، کمونیست، کادرها می باشد.

روزنامه اعتماد ملی-۱۱ مرداد ۱۳۸۸-گفتگوی اسکندر دلدم رئیس موسسه مطالعات تاریخی آسیاـ آفریقا  با آیت الله طالقانی https://groups.yahoo.com/neo/groups/IUST_Civil79/conversations/topics/1643  در این منبع آمده:

در استبداد پهلوي، ساواك/ سازمان اطلاعات و امنيت كشور در خلاقیت هنری، ادبی، سیاسی قلدری مي‌كرد. رئيس ساواك درآغاز سپهبد تيمور بختيار، فردي قلدر و روانپريش بود. او دوران كودكي و نوجواني سختي را گذرانده؛ به همين سبب مجموعه‌اي از عقده‌هاي روحي و رواني بود.

پس از سرکوب جنبش در 1342، بسیاری از فعالان جنبش دانشجویی مبارزه را ادامه دادند. کسانی چون جزنی، سورکی، احمدزاده، پویان، محسن، حنیف نژاد، بدیع زادگان با تشکیل محافل زیرزمینی به تدارک مبارزه مسلحانه پرداختند. آنها جنبش چریکی دهه 50 را پی ریختند. اعضا، کادرها، پایگاه اجتماعی حامیانش نیز عمدتا دانشجو بودند.

آخرین نکته شایان توجه و تحلیل بیشتری بود ماهیت و خواستهای مشخص سیاسی کنفدراسیون در دهه40ش است. شوکت در کتاب تاريخ 20 ساله کنفدراسيون، بخش 1 جلد 1، به قطعنامه مصوب کنگره 1 کنفدراسیون 1342 استناد می کند. در آن خواست زنان ایران از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در مجامع قانونگذاری و نیز خواست بسیج ملی فارغ التحصیلان دبیرستانهای کشور در یک برنامه وسیع مبارزه با بیسوادی، ذکر شده است. صص 134-133. اینکه چگونه این خواستهای جنبش دانشجویی مستقیما و رسما به 2 اصل اساسی انقلاب سفید تبدیل شد نکته مهمی است که باز از دید اکثر مورخان دور مانده است. http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/MaghalehSyasi/Bayatzadeh-Konfed3.htm

آنجا که به انشعاب نهایی کنفدراسیون مربوط می شود، تاثیرات مبارزات چریکی و رادیکالیزه شدن جو سیاسی و رشد تضادهای موجود در جنبش دانشجویی عواملی بودند موثرتر از آنچه شوکت مورد تایید قرار می دهد، یعنی مسایل بین المللی و بحران مائوئیزم. نزدیکتر شدن تدریجی چین به کشورهای غربی و متحدان آنها از جمله رژیم شاه، طی دهه 50 هواداران ایرانی چین را در مخمصه قرار داد. /آنها نمی توانستند هم هوادرا چین هم بضد شاه باشند. اشاره شوکت مبنی بر اینکه این امر کنفدراسیون را با مشکل لاینحلی روبرو ساخت، منظور کنفدراسیون احیاء یا خط میانه بود که  عمدتا مائوئیستی بود./

در حالی که علیرغم رشد وسیع گرایشهای مائوئیستی در دهه های 40 و 50 ، کنفدراسیون هرگز مواضع مائوئیستی اتخاذ نکرد. به گفته شوکت “جمهوری توده ای چین برای کنفدراسیون به سنگر انقلاب و به پشتیبانی خلقهای کمونیست جهان بدل شد.” ص 328. چنین ادعایی صحت ندارد چون همواره گرایش دیگری در کنفدراسیون با چنین مواضعی مخالف بود. این گرایش اخیر، بویژه در دهه 50 و تحت تاثیر مبارزات مسلحانه در ایران، نسبت به مائوئیستها رشد و گسترش بیشتری داشت.

انشعاب نهایی کنفدراسیون تا حد زیادی به مبارزه بین دو جریان فوق/ مائویستی و چریکی/ مربوط می شود، ضمن اینکه مسایل پیچیده تری نیز در آن دخیل بود. شوکت از انشعابات کنفدراسیون با خطهای توده، اسلامی، تراتسکی، راست تا 1974 تحلیل کافی به دست نمی دهد؛ جای ارزیابی کلی و نتیجه گیری نهایی از تاریخچه و کارنامه سیاسی – اجتماعی کنفدراسیون در نوشته وی خالیست. شوکت به درستی به صف آرایی و مبارزه مخالفان رژیم، بحث و جدل بر سر مقوله “تبلیغ سرنگونی رژیم”، تاثیر چریکی و سرکوب آن در اواسط دهه 50 و بالاخره به دور شدن فزاینده اعضای کنفدراسیون از واقعیات جامعه ایران اشاره می کند.

انشعاب نهایی خط میانه در 1976 فدراسیون آمریکا، کنگره شیکاگو،  زمانی صورت گرفت که این سازمان در اوج قدرت خود بود. از نظر فعالیت، شناسایی بین المللی، تاثیر تبلیغاتی و تجربه رهبری اعضا و هواداران هنوز در حال صعود بودند. از سوی دیگر رشد تضادها و بحران درونی سازمان به مرحله انفجار رسیده بود. چه رابطه ای بین تضادهای درونی کنفدراسیون از جمله شعار سرنگونی رژیم در پی قیام سیاهکل و بحران حاکمیت با آغاز انقلاب وجود داشت؟

http://www.sedayemardom.net/vizhe/seda_vizhe004.htm  پیوند گسسته 080314

آنزمان معنی حرف بازجو را که حیف در برخورد با شماها دستمان بسته است نمی‌فهمیدم، بعدها متوجه شدم که به دستور شاه از شدت و حدت شکنجه کاسته شده بود. بگذریم که همان ایام به محمود قزی-دانشجوی سبزواری- و هم‌پرونده هایش که همانجا زندانی بودند سخت گرفتند و محمود را به ویژه شکنجه کردند. وی پس از انقلاب هم شکنجه و عاقبت تیرباران شد. http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=30451  همنشین بهار -خاطرات خانه زندگان ۴۰

فداکاری یاران میرزا کوچک خان، کلنل پسیان، شیخ محمد خیابانی و شیر علیمردان به کنار. از مرگ جانکاه دکتر تقی ارانی و بگیر و ببندهای پس از کودتای ۲۸ مرداد هم می‌گذریم. جنگ و گریز امثال مسیح و دشتی در ایل قشقایی ۱۴ سال تمام، تیمسار اویسی و دیگران را به دنبال خودشان دواندند. همه و همه نشان می‌دهد که اگر با یاغیگری هم بوده، قدرت حاکمه در ایران همیشه با چالش روبرو شده؛ مردم ستمدیده ایران برای کسب آزادی دست به تفنگ برده و ساکت ننشسته و کم هم قربانی ندادند.

۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۷، اسماعیل شریف زاده، روشنفکر انقلابی کرد، طی یک درگیری در یکی از روستاهای بانه، به شهادت رسید. او، سلیمان معینی، عبدالله معینی، محمدامین سراجی، ملا آواره- خود را به آب و آتش می‌زدند تا چراغ امید را روشن نگاه دارند.۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۷در پادگان جلدیان رضائیه، داریوش نیک گو، جعفر کریمیان، بهمن بیک لهونی، حاجی نیازی لهونی، مجید مجیدی و عطاالله پیاپ به جرم شورش و قیام مسلحانه تیرباران شدند. دو نفر اول معلم و بقیه کشاورز بودند. بعد می‌رسیم به حزب ملل اسلامی، گروه فلسطین، سازمان آزادیبخش خلق‌های ایران، تلاش امثال آیت‌الله سعیدی، دکتر اعظمی، بالاخره چریکهای فدایی و مجاهدین. خلاصه، جانفشانی و فداکاری کم نبوده اما غالباً این ستمگران بودند که دست بالا را داشتند.