زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

انگیزه های سفرملایعقوب به قطر 

                            نوشته ی : اسماعیل فروغی       اخیراً…

از واگرایی های سیاسی تا اشتباه ی راهبردی و تاریخی

نویسنده: مهرالدین مشید شعار های قومی دشمنی با وحدت ملی و…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

قمست سوم ایجاد اصلاحات و نخست وزیری شاه محمود: به نظر میرمحمد…

«
»

از پل پوت تا داعش

نوشته: جان پیلگر (۱) ـــ
منبع: کانتر پانچ (۲) ـ ۸ اکتبر ۲۰۱۴ ـــ

هنگامی‌ که در سال ۱۹۶۹ هنری کسینجر اوامر ریچارد نیکسون را جهت بمباران کامبوج در مقیاسی گسترده ابلاغ می‌کرد، افزود: «هر چه که در پرواز است، بر روی هر آنچه می‌جنبد».
در حالی که باراک اوباما از هنگامی‌ که جایزهٔ صلح نوبل را دریافت کرده هفتمین جنگ خود را با دنیای اسلام به‌راه انداخته است، رفتار جنون‌آمیز و دروغ‌های سازمان یافته وضعیتی را ایجاد کرده است که انسان بی‌اختیار صداقت جنایتکارانه کسینجر را ترجیح می‌دهد.

در جایگاه یک شاهد که کشتار انسان‌ها در پی بمباران‌های هوایی وحشیانه، سر بریدن قربانیان، آویزان کردن اجزاء بدن قربانیان بر درخت‌ها و یا پخش آن‌ها در مزارع را به چشم دیده‌ام، دیگر از این به حقارت کشاندن کنونی حافظه و تاریخ شگفت‌زده نمی‌شوم. یک نمونه گویا، صعود قدرتمندانهٔ پل پوت و خمرهای سرخ است که عملکردشان با نیروهای داعش (یا دولت اسلامی) در عراق و سوریه امروز دارای وجوه اشتراک بسیاری می‌باشد.

آن‌ها نیز با پندارهای قرون وسطایی‌شان بدون عذاب وجدان به‌عنوان فرقه کوچکی ظاهر شده بودند. آن‌ها نیز یک فرآورده آخرالزمانی ساخت آمریکا، اما این بار در آسیا بودند.

بر اساس اظهارات پل پوت، جنبش او از «کمتر از ۵هزار چریک نامطمئن تشکیل شده بود که تسلیحات و رهبران خوبی در اختیار نداشتند، نسبت به آن‌ها وفادار نبودند و از استراتژی و تاکتیک مناسبی برخوردار نبودند». پس از عبور بمب‌افکن‌های ب۵٢ نیکسون و کسینجر در چارچوب «عملیات جزیی»، واپسین شیطان غرب نمی‌توانست به شانس و اقبال خود باور نداشته باشد.

بین سال‌های ١۹۶۹ و ١٩۷٣ آمریکائیان به میزان پنج برابر قدرت بمب اتمی‌ هیروشیما بر روی روستاهای کامبوج بمب ریختند. آن‌ها روستاها را یکی پس از دیگری با خاک یکسان می‌کردند و سپس باز می‌گشتند تا ویرانی‌ها و اجساد برجا مانده را بمباران کنند. گودال‌های ایجاد شده، خبر از کشت و کشتار مهیبی می‌داد که امروزه نیز هنوز از آسمان دیده می‌شود. (۳)

وحشت ایجاد شده تصورناپذیر بود. یکی از مسئولان قدیمی‌ خمر‌های سرخ وضعیت اهالی را این گونه توصیف کرد که «در حالی‌که مشاعر خود را از دست داده بودند به‌مدت سه یا چهار روز، الکن، راه می‌رفتند. وحشت‌زده و نیمه دیوانه، مردم آمادگی این را داشتند تا به هر آنچه که گفته می‌شد باور داشته باشند. این چنین بود که کار خمرهای سرخ بسیار آسان گردید».

یک کمیسیون تحقیق وابسته به دولت فنلاند شمار کشته‌شدگان کامبوجی را طی جنگ داخلی پس از بمباران‌ها، به ۶٠٠هزار نفر برآورد کرد و بمباران‌ها را به‌عنوان «نخستین مرحله از یک دهه نسل‌کشی» توصیف نمود. آنچه نیکسون و کسینجر آغاز کرده بودند، پل پوت به‌عنوان سود برنده، به پایان رساند. زیر بمباران‌ها، خمرهای سرخ به ارتش هولناکی مرکب از ٢٠٠هزار نفر تبدیل شدند.

داعش نیز تاریخچه‌ای مشابه دارد. بر اساس بررسی‌های کاملاً جدی، تهاجم جورج بوش و تونی بلر به عراق در سال ٢٠٠٣، حدود ٧٠٠هزار کشته بر جای گذاشته بود و آن هم در کشوری که دارای پیشینه‌ای جهاد‌گرانه نبوده است. کردها پیمان‌های سیاسی و مرزی با دولت مرکزی امضاء کرده بودند. سنی‌ها و شیعه‌ها، با وجود اختلافات طبقاتی و فرقه‌ای، در صلح و صفا زندگی می‌کردند و ازدواج‌های بین قومی‌ رایج بود. سه سال پیش از تهاجم، من بدون مواجه شدن با هیچ مشکلی عراق را درنوردیده بودم. در راه، به مردمانی مغرور برخوردم که به عراقی بودن‌شان می‌بالیدند و خود را وارث تمدنی می‌دانستند که کماکان پا برجا مانده بود.

بوش و بلر، همه چیز را با خاک یکسان کردند. عراق امروز، تبدیل به کانونی برای جهادگرایان شده است. القاعده، همانند «جهادگرایان» پل پوت، از موقعیت ایجاد شده توسط عملیات «ضربه و هیبت» (۴) و درگرفتن جنگ داخلی که در پی این عملیات آغاز شد، سود برد. سوریه «شورشی»، حتی بیشتر وسوسه‌برانگیز بود و سیل تسلیحات و تدارکات و پول سازمان سیا و شیخ‌نشینان خلیج (فارس) بود که از طریق ترکیه بدان جا سرازیر شد. رسیدن سربازان جدید بیگانه، گریزناپذیر بود. اولیویه میلز، سفیر سابق بریتانیا به تازگی نوشته است: «به‌نظر می‌رسد دولت دیوید کامرون همان مسیری را طی می‌کند که دولت تونی بلر؛  توصیه‌های وزارت امور خارجه، ام.آی.۵  و ام.آی.۶ (دستگاه‌های جاسوسی و ضدجاسوسی بریتانیا) را در نظر نگرفته است؛ که بر اساس آن‌ها، «سیاست ما در خاورمیانه و به‌ویژه جنگ‌های ما در خاورمیانه موتور اصلی سربازگیری مسلمانان در بریتانیا برای اجرای عملیات تروریستی در کشور ما هستند».

داعش فرزند آن‌هایی است که در واشنگتن و در لندن نه تنها دولت و جامعه عراق را نابود کردند بلکه با توطئه‌چینی علیه بشریت، جنایتی تاریخی انجام دادند. همانند پل پوت و خمرهای سرخ، داعش از موجودات از لحاظ ژنتیکی تغییر شکل یافته‌ای تشکیل شده است که از سوی نخبگان پول دوست و اشرافی، به‌منظور اجرای تروریسم دولتی غرب به‌وجود آمده‌اند، بدون بررسی نتایج اعمال‌شان که بدون درنظر گرفتن هرگونه توجهی نسبت به مسافت یا فرهنگ صورت می‌گیرد. جرم آن‌ها در جوامع ما شرم‌آور است.

٢٣ سال است که این بختک بر روی عراق افتاده است یعنی بلافاصله پس از جنگ خلیج (فارس) هنگامی‌ که ایالات متحده و بریتانیا با رندی شورای امنیت سازمان ملل متحد را فریب دادند و بر مردم عراق تحریم‌ها را تحمیل کردند و طنز تاریخ این جاست که بدین گونه، باعث افزایش قدرت ملی صدام حسین شدند. این عمل درست مانند محاصره در سده‌های میانی بود. تقریباً همه آن چیز‌هایی که نیازهای اولیه یک دولت امروزین را تشکیل می‌دهد مورد تحریم قرار گرفته بود. از کلر که از آن برای تصفیه آب آشامیدنی استفاده می‌شود گرفته تا مداد برای دانش‌آموزان، قطعات یدکی برای دستگاه‌های اشعه ایکس یا آرام‌بخش‌های رایج و داروهایی که بر ضد سرطان بکار می‌رفت. این بیماری که پیشترها در عراق ناشناخته بود در اثر گرد و غبار میادین جنگ در جنوب عراق (جنگ خلیج فارس) که آلوده به اورانیم تضعیف شده بود، عراقی‌ها را مبتلا نمود.

درست پیش از کریسمس سال ١٩٩٩، وزیر بازرگانی و صنعت بریتانیا، صادرات واکسن‌های ضد دیفتری و ضد تب زرد را که برای مصون نگهداشتن کودکان عراقی استفاده می‌شد، محدود کرد. کیم‌هاولز، پزشک و نمایندهٔ مجلس در دولت تونی بلر، چرایی این تصمیم را چنین توضیح داد: «می‌توانستند از واکسن‌های کودکان، جهت تولید سلاح‌های کشتار جمعی استفاده کنند!» و دولت بریتانیا توانست به‌راحتی از این رسوایی نجات پیدا کند زیرا در گزارش‌های رسانه‌های گروهی دربارهٔ عراق که اغلب توسط وزارت امور خارجه دستکاری می‌شد، صدام حسین را در مورد همه چیز ملامت می‌کردند.

بر اساس یک برنامهٔ «بشر دوستانه» نمایشی به‌نام «نفت در برابر مواد خوراکی»، به‌هر عراقی ١٠٠دلار در سال برای زندگی کردن تعلق می‌گرفت. این مبلغ می‌بایست در مقابل دریافت خدمات الزامی‌ زیر ساختی، مانند آب و برق، در کل جامعه پرداخت شود.‌ هانس فون اسپونک، معاون دبیرکل سازمان ملل به من گفت: «تصور کنید این مبلغ ناچیز را، که برای مقابله با کمبود آب آشامیدنی به‌کار می‌رود و این امر که اغلب بیماران نمی‌توانند بهای معالجه خود را بپردازند افزون بر ضربه روحی‌ای که روزانه دریافت می‌کنند، آن وقت است که می‌توانید به عمق فاجعه پی ببرید. اشتباه نشود: این وضعیت عامداً رخ می‌دهد. پیشتر‌ها، نمی‌خواستم واژه نسل‌کشی را به‌کار ببرم. ولی اکنون دیگر، کاربرد این واژه گریزناپذیر شده است».

هانس فون اسپونک که به‌عنوان هماهنگ‌کنندهٔ سازمان ملل متحد در زمینه رساندن کمک‌های بشر دوستانه سازمان ملل به عراق فعالیت می‌کرد، به‌علت منزجر شدن از کارش، استعفا داد. دنیس‌هالیدی، یک مقام عالی‌رتبه سازمان ملل متحد و متصدی پیشین این منصب نیز از مقامش استعفا داده بود.‌ هالیدی گفت: «مرا مسئول به اجرا در آوردن سیاستی کرده بودند که به‌معنای نسل‌کشی بود. سیاستی عمدی که موجب مرگ بیش از یک میلیون کودک و بزرگسال عراقی شد».

یک بررسی صورت گرفته از سوی بنیاد کودکان یونیسف، بین سال‌های ١٩٩١ و ١٩٩٨ یعنی در اوج تحریم‌ها، مرگ ۵٠٠هزار کودک عراقی کمتر از پنج سال را بیش از حد متعارف ارزیابی کرد. یک مجری برنامه تلویزیون آمریکا این عدد را به مادلن اولبرایت، نمایندهٔ آمریکا در سازمان ملل ارائه داد و پرسید: «آیا به‌نظر شما ارزش این کار را داشت؟» و مادلن اولبرایت پاسخ داد: «ما فکر می‌کنیم که ارزشش را داشت».

در سال ۲۰۰۷، کارن راس، مأمور عالی‌رتبه بریتانیا و مسئول مجازات‌ها که بیشتر به‌نام «آقای عراق» معروف بود، در برابر کمیسیون مجلس اظهار داشت: «در واقع دولت‌های آمریکا و بریتانیا مجموعه مردم عراق را از امکانات زندگی محروم کردند». هنگامی‌ که سه سال بعد از آن من با او مصاحبه کردم، پشیمانی مانند خوره به جانش افتاده بود و می‌گفت «خجالت می‌کشم». او امروزه یکی از نادر افرادی است که دروغ‌های دولت‌ها را و همچنین نقش رسانه‌های نوکر صفت را افشاء می‌کند که نقشی اساسی در پخش و تداوم دروغ‌ها ایفا می‌کنند. وی افزود: «ما به روزنامه‌نگاران رویداد‌های ضدعفونی شده را تحویل می‌دهیم یا این که آن‌ها را از ماجرا دور نگه می‌داریم».

۲۵ سپتامبر امسال، روزنامهٔ گاردین چنین نوشته بود: «در برابر فجایع داعش، ما باید عمل کنیم». جملهٔ «ما باید عمل کنیم» شبحی است که دوباره زنده شده است. هشداری بر ضد فراموشی، اعمال، درس‌های آموخته شده، تأسف‌ها و پشیمانی‌هاست. نویسندهٔ مقاله، پیتر‌هاین، وزیر سابق امور خارجه در دولت تونی بلر بود. هنگامی‌ که در سال ۱۹۹۸ دنیس‌ هالیدی گستردگی رنج و عذاب را در عراق فاش کرد که مسئولیت عمده آن بر دوش دولت بلر قرار می‌گرفت،‌ هاین او را در برنامهٔ تلویزیونی نیوز نایت در بی.بی.سی مورد تعرض قرار داد و او را «مدافع صدام حسین» اعلام کرد. در سال ۲۰۰۳،‌ هاین پشتیبانی خود را از تهاجم دولت بلر به عراق از نفس افتاده بر پایهٔ دروغ‌هایی وقیح، اعلام کرد. طی کنفرانس حزب کارگر انگلیس که پس از آن بر گزار شد، او تهاجم به عراق را یک «مسأله ثانوی» خواند.

اکنون همان پیتر‌ هاین، خواستار «بمباران‌ها، هواپیماهای بدون سرنشین، تجهیزات نظامی‌ و پشتیبانی‌های دیگر»  برای کسانی که در معرض «خطر نسل‌کشی» در عراق و سوریه قرار گرفته‌اند، می‌باشد. این عمل پاسخگوی «الزامات یک راه‌حل سیاسی است». اوباما نیز هنگامی‌ که دربارهٔ مسألهٔ محدودیت‌های بمباران‌ها و هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی سخن می‌گوید، به‌همان گونه می‌اندیشد. یعنی موشک‌ها و بمب‌های ۲۵٠ کیلویی می‌توانند خانه و کاشانه روستائیان را با خاک یکسان کنند به‌همان گونه که این کار را در یمن، پاکستان، افغانستان و سومالی بدون محدودیت انجام می‌دهند. به‌همان گونه که این کار را در کامبوج، ویتنام و لائوس انجام دادند. روز ۲۳ سپتامبر، یک موشک تام‌ هاوک به یک دهکده در شهرستان عدلیب در سوریه اصابت کرد و حدود دوازده غیرنظامی، شامل زنان و کودکان را کشت بدون این که هیچیک از آنان پرچم سیاه داعش را برافراشته کرده باشند.

آن روزی که مقالهٔ پیتر‌ هاین به چاپ رسید، دنیس‌ هالیدی و‌ هانس فون اسپونک هر دو در لندن بودند و به دیدار من آمدند. آن‌ها از دورویی آن سیاستمدار شوکه  نشده بودند ولی از نبود دیرپا و تقریباً توجیه‌ناپذیر یک سیاست هوشمندانه برای یک شبه‌ـ‌مذاکره دربارهٔ آتش‌بس متأسف بودند. در هر جای دنیا، از ایرلند شمالی گرفته تا نپال، آنان که متقابلاً یکدیگر را به‌عنوان تروریست و ملحد به حساب می‌آوردند، سرانجام پشت میز مذاکره نشستند. پس چرا اکنون در مورد عراق و سوریه این‌گونه نباشد؟

همانند ابولا در آفریقای غربی ویروسی به‌نام «جنگ دائمی» از اقیانوس اطلس عبور کرده است. لرد ریجاردز که تا همین اواخر فرمانده ارتش بریتانیا بود، مایل است که «نظامیانش در صحنه باشند و آن هم فوراً». در اندیشهٔ اوباما، کامرون و «ائتلاف داوطلبان‌شان»، از جمله تونی اببوت استرالیایی، که به‌گونه شگفت‌آوری موضع تهاجمی‌ دارد، یک طرز فکر تقریباً روان پریشی وجود دارد. آنان باز هم بیشتر خشونت می‌خواهند. که تهاجم از فاصلهٔ ۱۰هزار متر ارتفاع بر روی مناطقی که خون جاری شده در پی تهاجم‌های پیشین، هنوز خشک نشده است. آنان هرگز شاهد بمباران نبوده‌اند و ظاهراً به اندازه‌ای این عمل را دوست دارند که می‌خواهند سوریه را که تنها حامی‌ بالقوه آنان است، سرنگون کنند. امری که جدید نیست، به‌همان صورت که یک مدرک متعلق به سازمان ضد جاسوسی بریتانیا که اخیراً درز پیدا کرده است، آن را افشاء می‌کند:

«برای تسهیل عمل نیروهای «رهایی‌بخش»، تلاش ویژه‌ای برای حذف برخی از افراد کلیدی و ایجاد اغتشاش داخلی در سوریه، باید صورت گیرد. سازمان سیا آماده است و ام.۱۶ (سیس) تلاش خواهد کرد «عملیات خرابکاری کم اهمیت و رویداد‌های کمکی» را در سوریه در پی تماس با اشخاص گوناگون عملی سازد. ایجاد ترس تا حد مشخصی لازم است. درگیری‌ها (صحنه‌سازی) در مرزها بهانهٔ لازم را برای مداخله فراهم خواهد نمود. برای افزایش تنش، سازمان سیا و سیس باید ابزار لازم را در زمینه‌های روان شناختی و عمل به‌کار ببرند».

متن بالا در سال ۱۹۵۷ نوشته شده بود. ولی می‌توانست متعلق به دیروز بوده باشد. در واقع، چیز زیادی در دنیای امپراتوری تغییر نمی‌کند. رولان دوما، وزیر سابق امور خارجه فرانسه فاش کرد که «دو سال پیش از وقوع «بهار عربی»، در لندن به او گفته بودند که جنگ با سوریه برنامه‌ریزی شده است». او در یک مصاحبه با تلویزیون فرانسوی ال.پ.س. اظهار داشت: «می‌خواهم مطلبی را به شما بگویم. دو سال پیش برای کار دیگری به انگلستان رفته بودم. در آنجا مأموران عالی‌رتبه بریتانیایی را ملاقات نمودم که به من اعتراف کردند در حال آماده کردن چیزی در سوریه هستند. انگلستان در حال سازمان دادن تهاجم شورشیان در سوریه است. با وجودی که دیگر وزیر نبودم آنان حتی از من سئوال کردند که آیا مایلم در آن شرکت کنم. این عملیات بسیار به عقب برمی‌گردد و از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی شده بود».

تنها حریف‌های مؤثر داعش، شیاطین رسمی‌غرب ـ یعنی سوریه، ایران و حزب‌الله ـ هستند. مانع جدی، ترکیه است که یک «متحد» و عضو پیمان ناتو است و با سازمان‌های سیا، سیس و افراد دارای اندیشه‌های قرون وسطایی خلیج (فارس) توطئه کرده است تا پشتیبانی از «شورشیان» سوریه، از جمله همان‌هایی که امروزه به‌نام دولت اسلامی‌ (داعش) معروف شده‌اند را سازمان دهد. لازمه پشتیبانی از ترکیه در مورد جاه‌طلبی‌های قدیمی‌اش برای تسلط بر منطقه از طریق سرنگون کردن دولت اسد، به‌راه انداختن جنگی گسترده و تکه تکه کردن وحشتناک کشوری در خاورمیانه است که از لحاظ متفاوت بودن مردمانش، متنوع‌ترین دولت آن منطقه به‌شمار می‌رود.

یک آتش‌بس، هر چقدر هم مشکل باشد، تنها وسیلهٔ بیرون رفتن از این هزار توی امپراتوریست؛ و گرنه، سربریدن‌ها ادامه خواهد یافت. این که مذاکرات واقعی با سوریه، همان‌گونه که نشریهٔ گاردین نوشت «از لحاظ اخلاقی مشکوک» باشد، نشان می‌دهد که باور به وجود نوعی برتری اخلاقی نزد کسانی که از جنگ بلر جنایتکار پشتیبانی کرده‌اند نه تنها بی‌معنی است بلکه خطرناک هم هست.

در صورت قبول آتش‌بس، باید فوراً هر نوع تحویل وسایل جنگی به اسرائیل متوقف گردد و کشور فلسطین به‌رسمیت شناخته شود. مسألهٔ فلسطین، چرکین‌ترین زخم باز و دلیل افزایش افراطی‌گری اسلامی‌ در منطقه است که اغلب اعلام می‌شود. اسامه بن لادن به روشنی آن را گفته بود. فلسطین همچنین، نماد یک امید است. شما آغاز کنید که با فلسطینی‌ها عادلانه برخورد کنید، خواهید دید که دنیای اطراف آن‌ها تغییر خواهد یافت.

۴۰ سال پیش، بمباران کامبوج از طرف نیکسون و کسینجر سیل خروشانی از رنج و عذاب را به این کشور سرازیر کرد به‌گونه‌ای که هرگز نتوانسته است از آن رهایی یابد. اعمال جنایتکارانهٔ بوش و بلر در عراق نیز به‌همان گونه‌اند. با فرصت‌طلبی منزه‌گونه‌ای، واپسین کتاب هنری کسینجر زیر عنوان هجو‌آمیز «نظم جهان»، تازه از زیر چاپ بیرون آمده است. در یک نقد نوکرصفتانه، کسینجر دراین کتاب به‌عنوان شکل‌دهنده کلیدی آن نظمی‌ در جهان توصیف شده که «به‌مدت یک ربع قرن ثابت مانده است». شما بروید این مطلب را به اهالی ویتنام، کامبوج، لائوس، شیلی، تیمور شرقی و سایر قربانی‌های «هنر حکومت کردن» بگوئید. فقط هنگامی‌ که «ما» جنایتکاران جنگی خود را شناسایی کنیم، آن زمان است که خون ریخته شده آغاز به خشک شدن خواهد کرد.

توضیحات مترجم:

(١) جان پیلگر متولد ١٩٣٩ در استرالیا (سیدنی)، روزنامه‌نگار ضد جنگ معروفی است که به‌عنوان خبرنگار جنگی، مقاله‌های خود را از ویتنام و کامبوج برای نشریه‌های مهم جهان می‌فرستاده است. او سه بار به‌عنوان خبرنگار سال برگزیده شده و چندین جایزه را از آن خود کرده و چندین کتاب نیز تألیف نموده است.

(۲) www.counterpunch.org ماهنامهٔ آمریکایی به زبان انگلیسی

(٣) در جنگ کره نیز بمباران‌های آمریکائیان چنان وحشتناک بود که مقامات آمریکایی بازدید کننده نوشتند که تمام شهرهای کره بین ٧۵ تا١٠٠ درصد ویران شده و اهالی برای زنده ماندن به غارها پناه برده بودند.

(۴) Shock and Awe