ترجمهی شعرهایی از بانو روژ حلبچهای

هر گاه که باران، آسمان چشمانم را در بر میگیرد. آن، تکه ابر، اندوهیست که برای مادرم میبارد و بعدها برای تو! (۲) ماه کودکیست، که در کوچه پس کوچههای آسمان بازی نمیکند…. در باغچههایش، عطر هیچ گلی را نمیدزدد… در حیاطش، توپ بازی نمیکند… ماه معدنیست پر از کودک و کتاب که نگاههای من…
بیشتر بخوانید