شعلۀ مست غزل
رسول پویان بـا نـگاه گـوشـۀ چـشـمی اگـر شادم کند آنقدر نوشـم که مسـت مستِ دلشادم کند درخم زلفی اسیرم گرکند عمری خوشم مـن نمی گـویـم بـه صیادم که آزادم کند با می و مطرب گرفتم خو از روز ازل بی سبب شیخ دغل هر روز ارشادم کند انتحاری را بگو مرگ هنر آسان نیست شعلۀ…
بیشتر بخوانید