گر زلف پريشانش در دست ملا افتد
هر جا كه زنى باشد در دام بلا افتد
تا آله ى دست شان گرديده خدا و دين
زين مکر و فريب هرآن، اسلام به عزاء افتد
هر شيخ به فتوايى بر فرق زنى كوبد
تا مردم دين باور، گمُ گشته ز راه افتد
گر زلف سياهى را با برقع نه پيچانند
بى تاب ملا گردد ، در خُطبه خطا افتد
آخر چه حيل باشد اين واعظ و مفتی را
كو را نظرى بارى بر حال نساء افتد
تا تاجر اين بازار، بر زن دهد آزادى
“پر خون جگر گردد، تا دور به ما افتد”
زبير واعظى