مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

«
»

گذری بر گذرگاه پیوست ها و‌ گسست ها

نوشته ی محمد عثمان نجیب  

بخش های اول و دوم

مولانای بزرگ بلخ چی؟ کم بودی از سیدجمال الدین اسعدآبادی داشت یا دارد که او را سال ها پس بیاورند و در حریم بزرگ ترین مرکز‌ دانش گاهی کشور جا بدهند اش، اما مولانا را که امروز جهان علم و عرفان  حتا جهان غیر اسلام را تسخیر کرده یادی نه کنند.

ملت ها و ملیت ها همه دارای فرهنگ معين و مربوط به خود اند.

اما تعريف در مورد فرهنگ كه بتواند بيانگر مشخص و دربر گيرنده ی همه جوانب مربوط حل پرسش ها دراين مورد باشد ديده نه شده است.

گروهی فرهنگ را به معنای داشته هاي معنوی در عرصه های مختلف زنده گی و موارد پذيرفته شده به عرف، سنن و اسلوب اجتماعی ملت ها می پندارند و جمعی هم فرهنگ را جزء لايتجزای روند تكاملی زنده گی بشری می دانند، اما حدود و مشخصاتی را ارايه نه كرده اند كه تعريف فرهنگ را كدام عنوان مي تواند جهان شمول سازد.

مشخصه ي مهم ديگر اين كه تاكنون تعريف واضحی از فرهنگ را به دست نه داده، نهادينه نه شدن يك اتفاق كلي بزرگان اهل ادب و سخن است كه گستره يي بزرگي از مقام رفيع عرصه ی پژوهش و تحقيق بزرگ ترين الهام زنده گی انسان ها دارند و تعريف فرهنگ را محدود و محصور مانده اند به آن چه كه نسل به نسل و سينه به سينه انتقال كرده است.

براي بررسي مسير تاريخي فرهنگ شناسي لازم است تا بتوانيم گسترده گي روال اساسي فرهنگ را در ادوار مختلف تاريخي بيابيم‌ و اين براي ما ميسر نيست مگر به تنظيم يك توضيح فصيح و بليغ از استادان سخن سرزمين ادب فارسی دری در مورد فرهنگ. سخنان من درين جا به معنی خدای نه خواسته تعرض بر توان مندی های بزرگان و استادان سخن و ادب و يا اساتيد مشهور و بلند آوازه يی ملت ما و جهان نه بل كه ياد كردی است از نه بود شيوه ی روان تعريف جامع برای فرهنگ.

وقتي از كسی مي شنوی  كه فرهنگ را مختص به زبان مي داند مي گويی شايد تعريف فرهنگ چنين باشد و همه امور مربوط به افهام و تفهيم توسط زبان كه وسيله ی آن به شمار می رود همان فرهنگ است.

وقتی زبان را بخشی از فرهنگ می شنوی آن گاه مي پنداری كه فرهنگ دارای ابعاد مختلف در عرصه های مختلف زنده گي اجتماعی انسان هاي يك جامعه و يك سرزمين خاص است، وقتی فرهنگ را در مجلد و مجلد هاي زيادی مي يابی كه همه اش معنای واژه ها است و تعريفی از اين يا آن واژه و يا هم پنداری برای دست يابی به هر دو مورد، آن گاه می پرسی كه كدام يك را فرهنگ پنداری؟

(كلتور) واژه ی خارجی و مترادف آن در زبان دری یا فارسی فرهنگ، جا افتاده از فرهنگ خارجی‌ ( مانند برخی واژه های دیگر ) به فرهنگ و ادبيات ما است. حالا بايد وزارت محترم فرهنگ و جوانان رشته تحقيقاتی را به هم كاری دانش گاه كابل و دانش كده ي زبان و ادبيات و بزرگان سخن و ادب و اندیش کده های زبان انجام دهد تا بيابد كه سر انجام فرهنگ را كدام تعريفي بايد داد؟ تا انطباق كامل با همه آن چه مي خواهيم داشته باشد. اگر  تعبير و تعريف بدهيم كه بر مبنای آن همه رخ داد های مشخص در زنده گی اجتماعی انسان، قوم و مليت مشخص او تجلي 

می يابد و استوار است پس چرا؟ در استعمال كلمات و واژه از این يا آن زبان مرتبط به فرهنگ هاي شان در اختلاف قرار داريم. اگر فرهنگ يك اصل و يك استراتيژی نهادينه ی ملی  است و مي باشد پس چرا؟ همه پابند آن نيستيم و اگر فرهنگ را تنها در پهنای زبان خاص سراغ می كنيم پس چرا؟ وقتی به زبان دری دانش گاه مي گوئيم، گروهی آشفته می شوند و نا صبورانه انگشت انتقاد بلند می كنند اما دليلي نه دارند.

و يا هم بر عكس وقتی همين محل را به زبان پشتو پوهنتون مي گوئيم باز هم چرا؟ حساسيت زا است. 

لذا معلوم است كه اگر فرهنگ ابعاد وسيع در عرصه هاي مختلف اجتماعي دارد، برداشت دقيق از آن وجود نه دارد و يا هم خدمات روشن گرایانه یی ارایه نه شده است تا بر مبنای آن در استعمال كلمات و جملات نسبت به اين يا آن اصطلاح واژه يی كه توافق واحد ملي صورت گيرد مشكل حل شده، فرهنگ و تعريف آن بازتاب با اصالتی‌ داشته باشد‌ در راه كار های پاينده گی و پايايی ملی و ميهنی تا از آن و با مطالعه ی آن راه صواب را از نا صواب تشخیص داده در راستای سخن پردازی و سخن سرايی به زبان های پشتو و دری و يا هم زبان های ديگر سود بجوئيم؟ و اگر فرهنگ را فراتر از زبان نه مي پنداريم، آن گاه تناسب كثيرالمليتی كشور را چی گونه می توانيم زير همين چتر بياوريم؟ زيرا اگر به زبان فارسی دری درمان گاه یا بیمارستان ( شفاخانه ) بگوئيم به پشتو روغتون و به زبان پشه يی به زبان تركمنی به زبان ازبیکی تلفظات مربوط به خود شان. پس يك نفر هم زمان برخورد با چنين موارد بايد كدام يك راه انتخاب كند و به عنوان نمونه، در يك لوحه چه بنويسد؟ خلاصه و به قول استاد بزرگ سخن و انديشه  زنده یاد رهنورد زرياب وقتی زبان كامل فارسی دری هم وجود نه دارد و هنوز هم بیش تر زبان سانسكريت هندی بر زبان کشوری ما حاکم است و نه توانسته ايم آن را بيابيم، چرا؟ اختلاف زايش‌گاه و زيژنتون را دامن بزنيم كه نه مي توانيم یا نه می خواهیم واژه ی واحد ملی بر آن بيابيم زيرا دفتری هم نه داريم كه از آن راز ملی و فرهنگ ملی ما را به صورت واحد در گنجينه يی سراغ كنيم و دفتری از آن داشته باشيم و به قول بزرگی!

از دفتر خيام بخوان راز جهان

درياب دران نقش و نگار دوران

و اندر محك عقل بسنج اينهمه نقش

خود ساز جدا نقش خوش از ناخوش آن

اما دفتر خاطرات ملی ما كه تعريفی‌ با همه وسعت و پهنای آن از فرهنگ ديده نه می شود، فرهنگ گاهی و حتا هم مدام محدود به زبان ها می گردد، و ساير عرصه های حضور فرهنگ در اجتماع ما فقط زير چكمه هاي مجادله با زبان ها لگد مال می شوند. باز هم به تكرار مي گويم شايد گسترده گی تعريف فرهنگ تنها نزد بزرگان ادب فرهنگ در سرزمين ما باشد كه عام نه شده است. اما برخی ها یک اصطلاح کاذب تحمیلی به نام ( مصطلحات ملی ) را بر ما می قبولانند در حالی که همه بخشی از فرهنگ و‌ واژه نامه ی همان زبان خاص است.

اصطلاح عام ديگر كه متأسفانه هنوز منحيث يك مريضی مهلك و ساری مانند(کرونا) در بين اكثريت روشن فكران ما رخنه كرده اصطلاح تهاجم فرهنگي است كه از آگاه و نا آگاه شنيده مي شود. اين سخنان اگر از زبان كسی كه سواد كامل نه دارد و تعريف كامل را متأسفانه نسبت نه بود تعريف مشخص فرهنگی از فرهنگ نه می داند شنيده مي شود باكی نيست. ولی اگر از زبان يك فرهنگی،‌ یک‌ ادب شناس، اديب روشن فكر و يا كسی كه در نوعی ارتباط اش با قلم و سخن است چنين لجام گسيخته و هراسان از هجوم فرهنگ فقط به خاطر نشر چند سريال از يك مملكت بيگانه سخن مي گويد، او به خود متكي نيست و باور به بالنده گي و بالنده شدن نه دارد يا هم احساس مي كند شكست خورده است او احساس واقعی مي نمايد زيرا خود از تهاجم فرهنگی سخن مي گويد اما راه مقابله با آن را نه مي داند. ما كه پس از دريافت تعريف دقيق فرهنگ و ارزش هاي آن خود را آگاه فرهنگ يافتيم، روش مقابله با آن هجوم فرهنگ!؟ بيگانه را بيابيم،  هدف من دفاع از نشر سريال هاي خارجي يا فلم هاي مربوط به آن نه بل كه مقابله با آن ها از راه ها و اسلوب قوي نگارشی است. چرا؟ نويسنده و شاعرما، چرا؟ اديب و همكار روزنامه يی ما چرا؟ نگارنده ی داستان ها و سريال هاي ما نه مي توانند و نه مي خواهند يا اقدامي نه مي كنند تا گروهی در عرصه های مختلف گرد هم بيايند و با سوژه های مرامی ملی مردمی،‌ عرفی  و ملتی آثاری بيافرينند و به نشر بسپارند، فلم هایی بسازند، داستان پردازی ها دراز ‌و كوتاه را تمثيل كنند،  سريال های دراز مدت و به زبان هاي مروج كشور آماده كنند. اين امر خود مقابله با فرهنگ خارجی و يا جلوگيری‌ از ورود سوژه های بيگ انه در كشور ما خواهد بود. زيرا ما را وا مي دارد بر عليه آن ها و در برخي موارد با استفاده از نقاط و نكات آموزنده ی  آن ها چيز های تازه يی را كه بكر باشند و ناب و متناسب با ارزش هاي ملي و ميهنی ما بيافرينيم.

سوگ‌‌مندانه تعداد كامل روشن فكران و آگاهان ما هنوز نه مي دانند كه چه چيز ها جزء فرهنگ است و كدام افتخارات فرهنگ در كشور ما وجود دارد؟ ضعف حكومت ها هم درين موارد بيش تر است به شمول حكومت آقاي غنی و همه حكومت هاي گذشته هم چنين بوده. بزرگ ترين مرد سخن و ادب و انسان فرهيخته يی سرزمين كشور خويش مولانا جلال الدين محمد بلخي را با خود داريم اما كشور تركيه پيشنهاد نام گذاري سال را به اسم او مي كند. (اينكه مولانا در قونيه بوده يا جايي ديگر منظور ما نيست) منظور ما اين است كه مولاناي بزرگ از افغانستان و همه افتخارات آن مربوط به ملت ما می باشد، چرا؟ حكومت های ما ناتوان هستند و ‌بودند كه نه توانستند و نه خواستند، افتخار ابتكار چنان بزرگی را نصيب و روان مولاناي بزرگ ما را شاد و خاطر فرهنگيان و اهل سخن و ادب را كه حالا در افغانستان با نهايت جنجال و دشواری زنده گی به سر مي برند پر ملال نه می ساختند. 

وقتی در مفاخر ملی و‌ مفتخرات کشوری سیاست سیاسی و‌ قومی دو‌گانه اعمال شود، طبیعی است که اصطکاک فرهنگی به وجود می آید. 

 مولانای بلخ چی؟ کم بودی از سیدجمالالدین اسعدآبادی داشت یا دارد که او را سال ها پس بیاورند و و‌در حریم بزرگ ترین مرکز‌ دانش گاهی کشور جا بدهند اش، اما مولانا را که امروز جهان علم و عرفان را تسخیر کرده یادی نه کنند.

********** 

      ميان تقليد كاذبانه از فرهنگ ديگران و تهاجم فرهنگی فرسنگ ها فاصله است.

بحران مدنيت و توجه نه داشتن به مفاهيمي كه با كوچكي تركيب شان افاده ي بزرگي بدهند و كم ترين ارزش قايل شدن حكومات به مسير روند تكامل فرهنگی و ادبی در جامعه ی ما به خصوص واپسين سال هايی كه سه دهه ي اخير را هم دربر دارد بنياد برانداز ترين دوره های سیاسی در عصر تمدن گرايی ‌و مدرنیته و شهروندی جهان مي تواند به شمار آيند. نقش عمدی دولت های پوشالی در انحطاط عمدی ساختار های علمی و فرهنگی زبان های دیگر و ویران سازی حضور آنان در مجامع کشوری، كم رنگ سازی برنامه ریزی شده ی تعاملات علمی زبان هایی که با آن معاند اند، نه بود مديريت قوی پژوهشی در عرصه ی ادبيات و فرهنگ، عدم نگاه ژرف به ارزش مندي والای ارايه ی تعريف جامع از فرهنگ در كشور، موجوديت فضاي غبار آلود جنگ و ستيز و برچيده شدن بساط رسيده گی اجتماعي برای تعريف يك چنين نياز مبرم اجتماعی و فرهنگی و رسيدن به آن كوله بار سنگينی اند كه شانه هاي فرهنگ دوستان، فرهنگيان و علاقه مندان به دانستن مفاهيم فرهنگ را از ابعاد گوناگون زير بار گرفته است. هر چند حالا بخواهيم فرهنگ را يك تعريف فرضی و تقريبی مقرون حقيقت بدهيم و بگوئيم ( فرهنگ يك ملت بازگوی همه روابط پسنديده و مورد پذيرش معنوي آن ها و تجلای حضور شان در اجتماع مربوط به آن ها با ابعاد و شيوه هاي گونه گون است )، باز هم بر مي گرديم بر اين كه چی گونه؟ مي توانيم همه آن چه مربوط فرهنگ است را زير چتر اين تعريف بياوريم و يا كدام مشخصه را با كدام صلاحيت ها و كدام پيشنه ها و تصديق و تائيد كدام مراجع علمی و ادبی ولو كلاسيك يا مدرن شامل فرهنگ بسازيم كه تعبيري بدهد جامع، بايسته و شايسته؟

آن چه بيش تر فرهنگيان ما را متأثر مي سازد در خود فرورفته گی بزرگان فرهنگ و ادب كشور ما است.  با خموشي نه معنا دار بل كه با بي تفاوت بودن اين بزرگان نسبت جفاي روان و درحال گسترش كه در عين حال فرهنگ و (آن چه را من از تعريف خود می دانم) به اضمحلال مي برند و ناتوان مي سازند. 

برخی آن استادان چهره در نقاب خاک بردند و تازه ترین آنان هم شاد روان استاد زریاب بودند. برخی هم که بحمدالله در حیات اند، یا به کهولت رفته اند و یا هم این مظاهر دیگر تفاوتی برای شان نه دارد که در هر دو حالت مایه یی نگرانی و اسف باری است. 

برخي ها فرهنگ را مترادف انديشه پنداشته و در پي آن هر آن چه خواستند مي نگارند. اين است كه با فرهنگ بودن و يا فرهنگ بودن معنای خاص خود را از دست می دهد هر گاه توجه به مرمت اين كار صورت نه گيرد و فرهنگ را با حدود مشخص تعريف نه شناسيم، يقينن آن هايي نيستيم كه ادعا مي كنيم. ببينيد وقتي مي گویید فلان شخص فرهنگی بسيار نخبه است. هدف شما از اطلاق فرهنگی نخبه بودن به آن كس كه  او را مي ستائيد چي است؟ اگر در روش، اخلاق، كركتر، گفتار و پندار نيك، او را مي ستائيد پس اين امر را همه انسان های جامعه دارند و يا هم اگر می پنداريم كه فرهنگی بودن صرف در نوشتار گفتار ادبی، و متكی بر شالوده ی چند واژه و اصطلاح به حافظه سپرده ی شخص است، در آن صورت زبان چي است؟ و چرا؟ زبان را جدا از فرهنگ نه مي دانيم. زيرا زبان خود وسيله يي است كه شناخت آن مكتب جداگانه دارد و با دستور زبان چرا؟ بايد زبان بياموزيم تعداد زبان ها، پيشينه ی زبان ها، مداومت و ميرنده گی زبان ها، عروج‌ و افول زبان ها همه و همه مواردی اند كه بايد فراتر از آن ها هم بدانيم، هم بياموزيم و هم بيآموزانيم. اگر فرهنگ را بخشی از تفكر عقلانی و بشر بدانيم پس خلقت انسانی خود دايرةالمعارفي است بزرگ تر از آن چي فرهنگ ناميده ايم. آيا مجادله به استعمال اصطلاحات و يا مصطلحاتیدكه نه مبنای ملي شان معلوم است و نه مبنای مليتی شان، فرهنگ ساز خواهد بود؟ 

من فكر می كنم فرهنگ چيزی است و زبان چيزی. از دوران کهن و کهن نگاری ها به مراتب ديديم كه مصطلحات مروج در ادارات دولتی توسط حكام سنگ دل و بي رحم افغانستان هميشه در تغير بوده و اين امر استفاده ی سؤ از صلاحيت های آن دولت ها بوده است مثلن بيمارستان يا شفاخانه به روغتون تبديل شد، دارو خانه و دارو دواخانه يا ادويه به درمل يا درملتون تبديل شد، و بسيار اصطلاحات ديگری كه در زبان رسمي دولت ها شامل بود به خصوص در دوره ی جهالت طالبان و حالا چرا عمدی و قصدی به زبان ديگر برگردانده شد مثلن دكتر با آن كه خود كلمه ي خارجی است ولي با فرهنگ نوشتاری و گفتاری مردم ما عجين گرديده است ولی طالب ها به آن تغير نام داده اصطلاح طبيب و در برخی موارد هم رنحور پوه داده اند و شماري بيش تر تغيرات در اصطلاحات مسلكي به گونه ی اجباری حتا در حد قانون پاس گرديد یا در ساختار  جغرافیایی تغییرات دزدانه آوردند. اما خوش بختانه اين دولت ها هرگز نه توانستند ختنه سوری را ازبين ببرند، يا هم تخت جمعی سه روز پس از عروسی را از ميان بردارند، يا زبان اين و يا آن گروه و يا هم تحرير رسمي زبان اداری دولت را به صورت كل از يك زبان به زبان ديگر تغير بدهند. پس واقعن فرهنگ، بزرگی بيشتري دارد از زبان و واژه های مربوط به آن كه سازنده نيستند اما جنجال بر انگيز اند. از برخي مباحث استنباط مي گردد كه شايد بسياري ها با وجود دانش مند بودن شان در بحث بالای فرهنگ نا خود آگاه سوی زبان مي روند و از آن همه فراتر بر عقل و تفكر بيش تر چانه مي زنند و چالش هايی را فرا راه يك ديگر قرار مي دهند.

مبناي فرهنگ ملي هنوز در افغانستان به گونه يي كه لازم است گذاشته نه شده و شايد حالا (مدافعان كاذبي عليه من قد علم نمايند) ولي من از مباحث و از طرز برخورد ها اين قضاوت را مي نمايم و ترس آن را دارم كه اين نوع موضع گيري ها منتج به بی راهه رفتن از اصل راه ما كه همانا غنا بخشيدن به فرهنگ ملي (( كه اميد است پس ازين تعريف دقيق و جامع و گسترده و فراگير به آن توسط خبره گان و دانش مندان بزرگ كشور داده شود)) نه گردد.

در مسايل فرهنگی، فرهنگ را با تمام ابعاد آن مدنظر داشتن و مواظبت كردن فقط وزارت فرهنگ و جوانان، روشن فكران، ژورناليستان و دانش گاه ها و دانش كده ها مي توانند هر كدام به طريقی ادای دين نمايند و مشاورين مقامات در اين عرصه از خواب گران برخيزند و با صفا بخشيدن بدون تعصب فرهنگ واحد ملي توأم رعايت (خصوصيات منحصر به اقوام و مليت ها) گام هاي شان را بردارند.

از اصلاح لوايح گرفته تا انتخاب (تخلص ها هر چند اين امر مربوط شخصيت حقوقي هر شخص است ولي اگر از آن بوی افتراق ملی بيايد خود اش بايد آن را تجديد نظر نمايد) و نام گذاري شهر ها و جاده ها و يا هم روي كرد تحولات در تمام عرصه را زير نظر داشته و خود مولود و الهام دهنده ی آفريده هاي جديد باشند كه ديگر اصطلاح شرم آور تهاجم فرهنگی را استعمال نه كنيم و يقينن هم به كمك خداوند (ج) چنين كاري بايد كرد. 

ارمغان ناميمون از نشر همه گونه پديده های نشراتی غير افغانی يا غير اسلامی در كشور مولود يك يك تقليد متأسفانه (كمی) همه گير در بين جوانان با توجه به پنداشت ها و برداشت هاي شان از كركتر های اين سريال ها يا هم فلم ها است اين بدعت بايد اصلاح پذير شود. 

من مثال های خوبی مي دهم كه نه بايد تقليد كاذبانه و نا آگاهانه را با تأثير گذاري فرهنگی يكسان پنداريم. وقتی سريال ها شروع شده اند، اشخاص متناسب به نقش هايی كه به آن ها داده شده، در اجتماع ما متأسفانه حضور فلمي پيدا كرده اند. حالا در افغانستان و برخي خانه واده ها و يا هم برخي اجتماعات اين اشخاص متناسب به كركتري كه قبلن در وجود برخی ها ديده شده انتقال تمسخر آميز يافته است حتا مردی را دكشا مي نامند، پسری را پولاد علم دار می گویند، دختری را پايل م نامند بانویی را آرتي مي نامند و تمام نام هاي كه كركتر هاي منفي را بازگو مي نمايند بالاي يك ديگر مي گذارند. و تازه مواردی مثل دوست پسر و دوست دختر را هم به آن افزوده اند و شمع روشن کردن ها جای دعا ها را گرفته است و رفتن بانوان به آرام گاه ها هنگام دفن جنازه ها و حتا فلم برداری آن بانوان از مراسم تدفین مخصوصن در غرب و‌ اروپا نه تنها عادت که یک افتخار و یک نوعی گویا استقلالیت است،‌ تقليد های منفی از يك آفريده ی هنری یا یک رسم بی گانه و‌ حتا غیر اسلامیست نه تهاجم فرهنگي. عكس و عكس هايي از هنرمندان را در اكثر جاها بالاتر از عكس بزرگان تاريخ و فرهنگ و ادب كشور ما جا دادند. اين ديگر نارسايی عقلانی و تفكر است نه تهاجم فرهنگی و شايد هم استفاده ی تجارتی. چرا؟ پندار هاي نيك از آفريده هاي هنري تجارتي در كشور به بازار عرضه نه مي شوند و يا استفاده و كاربرد نه مي داشته باشند. همین آگهی های انواع نوشابه های انرژی زا با آن تبلیغات کاذب و‌ مضحک را هیچ کسی نه می بیند. گاهی پیش خود فکر می‌کنم‌ که مالکان این اعلانات از خود خانه واده و شخصیت هم دارند؟ آیا آن‌ چی را تبلیغ قهقرایی می کنند به زن ‌و فرزند و‌ دختر  خود هم روا می بینند؟

من فكر می كنم هيچ گاه بانویی كه در نقش منف بازی كرده يا آقايی كه در نقش مثبت بازی كرده و يا هم آن هايی در نقش هاي مختلف و متناسب به موقعيت تحرير متن ها (كه عملن در حقيقت اعلان های تجارتی و نمايش لباس و ديكور منازل و توليدات كمپنی ها اند) حضور دارند، نه خواسته اند كه فلان جوان در افغانستان نامی ازين كركتر سريال را بالاي خود بگذارند و تقليدي نمايد و يا هم فلان دختر و بانوی جوان فقط جنبه هايی را برگزيند و تقليد نمايد كه كسی انتظار او را نه دارد و نه داشته است. مثلن اگر اين تهاجم فرهنگي به قول برخي ها اثر گذار باشد، پس چرا؟ ما همه حولي بازي يا رنگ بازي نه مي كنيم چرا؟ نه مي خواهيم و نه خواهيم خواست و دوشيزه گان ما هم نه خواهند خواست كه به دسكو تيك ها بروند و يا دوست پسر و دوست دختر با آن همه آزادي هايش داشته باشند، چرا؟ اين امر هيچ گاهي تاثيري به رسم و رواج مردم ما در صورت عام نه گذاشته است چرا؟ بزرگان ما به مقابل گل یک هندو نه مي روند و يا هم تأثيرات سؤ ديگر را از اين سريال ها در اجتماع افغاني و اسلامي ما عملي نه مي كنند. پس من معتقد هستم كه ما نه در تهاجم فرهنگی بل که در تقليد كاذبانه ی فرهنگي قرار داريم آن هم در يك از بخش ها نه به صورت كل.

تهاجم فرهنگی در پی يك تغيیر كلي اجتماعی، سياسی، نظامی، حتا برخی خرابات مذهبی مي تواند رونما گردد نه در نشر اين و يا آن نوشته يا مقاله و فلم نامه به شيوه ي ديگران.

 ببينيد،‌ مردمان مرز و‌ بوم ما و شما در دوران های قبل از اسلام با فرهنگ های  بودایی، زرتشتی، آتش پرستي و تمام ابعاد مربوط به آن ها كه جزء فرهنگ شان بود زنده گي داشتند. حال كه به اسلام روي آورده اند، همه شئونات زنده گی ملت مسلمان ما متكي است بر اصول و احكام اسلامی كه هيچ گاه و در هيچ برهه يی از زمان تغير نه خواهد كرد.

چرا؟ بزرگان ما كه مي دانند نقدي از نا باوری ها و ناكارايی های اين سريال ها نه مي كنند. پس بيائيد و بي خود تهاجم فرهنگي نه گوئيم زيرا ما هر آن چه داريم تغير ناپذير است تقليد كاذب فلمي بگوئيم و كار را از اصلاح شروع كنيم و تا اوج عروج بر بلندای دريافت فرهنگ اصيل و تعريف واضح به فرهنگ و نهادينه شدن روش فرهنگی با ژرفا و پهنايی كه فرهنگ دارد و از لايه های ديرين، زيرين و ضخيم کهنی و تاريخي برخوردار است ادای دين نمائيم. فرهنگ تنها نشر چند جريده روزنامه يا افتتاح چند راديو، تلويزيون که برخی آن ها در اكثر موارد با ارايه های تصويري، صوتي گم راه كننده را هم راه  اند نه می باشد….

ادامه دارد…