اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

مهدی صالح

آقای "مهدی صالح" با نام کامل "مهدی صالح مجید" (به…

«
»

مروری بر ”روزکار“ در جلد اوّل ”سرمایه“ مارکس و موضوعیّت آن در سرمایه‌ داری معاصر 

امروزه، با پیشرفت فنّاوری در اتوماسیون و کامپیوتری و دیجیتالی شدن تولید و در زمینهٔ تبادل سریع داده‌ ها و اطلاعات در سراسر جهان، و به‌ خصوص فنّاوری‌های نوین اینترنتی، امکان رواج ”پراکنده ‌کاری” و بی ‌ثبات‌ کاری در ”اقتصاد شراکتی ”نرم افزارپایه (مثل اوبِر و اسنَپ و تَپسی) و به طور کلی اقتصادی گیگ (GIG) در جهان سرمایه ‌داری، و نیز امکانِ کار از راه دور فراهم آمده است. به‌ علاوه، جهانی ‌سازی سرمایه ‌داری، زنجیر چرخش و گردش سرمایه و تولید و زیرمجموعه ‌های آن را در سراسر جهان به صورت شبانه ‌روزی و به‌ اصطلاح ”انعطاف ‌پذیر” (بخوان: همیشه آمادهٔ کار) درآورده است. در نتیجه، موضوع ساعت کار یا روزکار (یا روزِ کاری یا روزانهٔ کار) و طولانی ‌تر و حتّی ۲۴- ساعته شدن آن- در کنار موضوع‌ های دیگری مثل چگونگی تشکل در این نوع اشتغال‌ ها- امروزه٬ مورد توجّه جدّی پژوهشگران و به ‌ویژه فعّالان حقوق کار قرار گرفته است. وقوع همه ‌گیری کووید-۱۹ در یک سال و اندی گذشته، موضوع دورکاری و مخلوط شدن ساعت‌ های کار و زندگی شخصی را که پیامد هایی منفی برای مزد بگیران داشته است، به طور جدّی ‌تری در کانون توجه پژوهشگران و فعّالان کارگری قرار داده است. علاوه بر تعداد ساعت‌ های کار در روز یا همان ”روزکار“، تعداد روزهای کار در هفته (در پیوند با تعطیلی آخر هفته)، تعداد هفته ‌های کار در سال (در پیوند با میزان مرخّصی سالیانه) و تعداد سال‌ های کار در طول عمر (در پیوند با بازنشستگی به ‌موقع) موضوع‌ های مشابهی ‌اند که همگی به عامل ”زمان“ یا مدّتِ کار مزدبگیران، میزان استثمار آنها، و میزان برخورداری آنها از زندگی شایسته ارتباط پیدا می ‌کنند. هرچه باشد، از دید سرمایه ‌داری ”وقت، طلاست“!
به این ترتیب، بد نیست مروری گذرا کنیم به یکی از نوشته‌ های کارل مارکس که به همین موضوع زمان یا روزکار در نظام سرمایه ‌داری پرداخته است (بدون ورود به دیگر شیوه‌ ها و جنبه‌ های استثمار در شیوهٔ تولید سرمایه ‌داری که در جای خود اهمیّت بنیادی دارند.) متن مورد نظر، فصل ”روزکار“ در جلد یکم از اثر پژوهشی – تحلیلی ارزشمند مارکس به نام ”سرمایه “است. 

همین ‌جا لازم است گفته شود که این تحلیل مارکس، در چارچوب سرمایه‌ داری صنعتی-تولیدی رقابتی عمدتاً سالم (نه انحصاری، نه مالی و بازرگانی) به ‌ویژه در انگلستان تدوین شده است. خودش می ‌گوید ”من مثال‌ های خود را به طور عمده از دورهٔ آزادی تجارت بعد از ۱۸۴۸ اختیار کرده‌ام… به‌علاوه، انگلستان٬ در اینجا فقط از آن جهت در صف مقدّم قرار داده شده است که نمایندهٔ کلاسیک تولید سرمایه ‌داری است و تنها کشوری است که آمار منظّم رسمی دربارهٔ مسائل مورد بحث در اختیار دارد. “
این فصل از کتاب ”سرمایه“ که به ”روزکار“ اختصاص دارد، حاوی مطالب تاریخی و پژوهش‌ های مستندی از وضعیّت کار مزد بگیران در زمان مارکس و در دهه‌ ها و سده‌ های پیش از اوست. 

در مجموعهٔ پژوهشی و تحلیلی ”سرمایه“، مارکس برای نخستین بار در متن این فصل ”روزکار“ است که به ‌صراحت ا‌ز اتّحاد طبقاتی زحمتکشان و ”مبارزهٔ طبقاتی“ صحبت می ‌کند (گرچه بحث محدود به اصلاح روزکار در چارچوب نظام سرمایه‌ داری است و نه سرنگونی این نظام). ا

ز دیگر موضوع‌ هایی که مارکس در این متن ولو به اختصار به آنها می ‌پردازد، می ‌توان به این موارد اشاره کرد: رقابت سرمایه ‌داران و زمین ‌داران؛ رقابت میان سرمایه ‌داران منفرد، اتّحاد های طبقاتی (چه سرمایه‌ داران و زمین ‌داران؛ و چه کارگران و پیشه ‌وران و دهقانان) برای رسیدن به هدف‌ های مشخّص، لشکر ذخیرهٔ کار (از جمله مهاجران)، حوادث و مرگ ‌ومیر ناشی از خستگی و نبود ایمنی در محیط‌ کار، ماهیّت طبقاتی دولت، بذرهای اوّلیهٔ قانون کار، امتیاز دادن‌ های سرمایه ‌داری به کارگران به ‌منظور بقای خودش، و نیز برخی از تحوّل ‌های تاریخی صورت ‌گرفته در مورد روزکار در دورهٔ گذار از فئودالیسم به سرمایه ‌داری.
هرچه درازتر کردن روزکار (یا طول مدّت کار روزانه) با حفظ مزد ثابت، همیشه از شیوه‌ های استثمار و کسب اضافه ‌ارزش که سرچشمهٔ سود در نظام سرمایه‌ داری بوده است. با وجود دستاورد هایی که مزد بگیران دستِ ‌کم در یکی دو سدهٔ گذشته در تنظیم و محدود کردن روزکار داشته‌اند، سرمایه ‌داری هرگز از بهره‌ جویی حداکثری از روزکار و طولانی ‌تر کردن آن٬ دست برنداشته است. در این عرصه، به‌ ویژه در دورهٔ هجوم سرمایه ‌داری نولیبرالی به دستاورد های کارگران و تشّکل‌ های آنها، امروزه ”مبارزهٔ طبقاتی“ ولو به صورت ‌ها و شکل‌ هایی متفاوت با گذشته ‌های دور و نزدیک٬ همچنان ادامه دارد‌. با توجّه به رواج کارهای ”انعطاف‌ پذیر“ و پراکنده ‌کاری که مستلزم آماده به کار بودن در ساعت‌ های طولانی است، افزایش کارهای پروژه‌یی و قطعه‌کاری، و تلاش سرمایه ‌داری برای افزایش سنّ بازنشستگی، که همگی به ‌نوعی طول مدّت کار را افزایش می‌ دهند، روشن است که این مبحث در امروزه٬ همچنان موضوعیّت دارد و تحلیل‌ پایه‌یی مارکس از روزکار، در شرایط معاصر ما همچنان معتبر و قابل ‌توجه است.


*****


مارکس در آغاز فصل هشتم ”روزکار“ از جلد اوّل ”سرمایه“، نخست مروری می ‌کند بر مفهوم ارزش نیروی کار کارگر. کارگر چون سرمایه ندارد، مجبور است نیروی کارش را به کارفرما یا سرمایه ‌دار بفروشد تا بتواند زندگی‌اش را تأمین کند. به عبارت دیگر، ”سرمایه ‌دار نیروی کار را به قیمت روزِ آن خریداری کرده است و ارزش مصرف آن نیرو، در جریان روزانهٔ کار، از آنِ او است. بنابر این وی این حق را به دست آورده است که کارگر را در مدّت یک روز برای خود٬ به کار وادارد.“  ارزش نیروی کار کارگر، ”مانند ارزش هر کالای دیگر، بر حسب زمان کاری که برای تولیدش لازم است تعیین می ‌شود… پس اگر برای تولید وسایل زندگی متوسط روزانهٔ کارگر [و خانواده‌اش]، شش ساعت [وقت] لازم باشد، در آن صورت وی باید به طور متوسط شش ساعت در روز کار کند تا نیروی کار روزانهٔ خود را [باز]تولید نماید… در این صورت، بخش لازم روزانهٔ کار وی شش ساعت است. “ می‌بینیم که از همین اوّل کار، عامل ”زمان“ وارد بحث می ‌شود. البته مارکس در بحث‌ های قبلی‌اش در ”سرمایه“ روشن کرده است که ارزش نیروی کار در هر شرایط مشخّصی، به سطح زندگی و هزینه‌ های زندگی در هر محل کار و شهر و کشور، و نیز به میزان توانمندی یا ضعف جنبش مطالبه ‌جویانهٔ زحمتکشان بستگی دارد.
همین‌ جا بد نیست اشاره شود که در نظام‌های پیش از سرمایه‌داری مثل برده ‌داری یا فئودالیسم و ارباب – رعیّتی نیز ”کار اضافی“ یا ”بیگاری“ نیز وجود داشته است. قاعده بر این بوده است که برده یا دهقان یا رعیّت، علاوه بر ساعت ‌ها یا روزهایی که برای تأمین معاش خودش کار می ‌کرده، باید ساعت‌ هایی از روز یا تمام روز را برای ارباب یا برده‌ دار کار می‌ کرده است. در این حالت، ”کار اضافی“ کشیدن و استثمار کاملاً آشکار بوده، و به بیان مارکس، ”اضافه ‌کار کاملاً از کار لازم متمایز است.“ ولی در نظام سرمایه ‌داری، که مُزد در ازای خرید نیروی کار وارد عرصه می‌ شود، این ”کار اضافی“ و ارزش اضافی که مزدبگیر تولید می ‌کند، در طور روزکار با ”کارلازم“ در هم می‌ آمیزد و برای شخص مزدبگیر، استثمار مثل نظام‌ های قبلی آشکار نیست و در روابط مُزدی پنهان می‌شود.
در نظام سرمایه ‌داری، روزکار کارگر- چه کار فکری باشد و چه کار بدنی- فقط شامل بخش ”لازم“ روزکار او نیست. اگر چنین بود، استثماری در کار نبود. با پیشرفت فنّاوری و به‌ کارگیری ربات‌ ها و هوش مصنوعی و افزایش بهره ‌وری، امید این است که روزکار فقط به میزان کافی برای تأمین معاش متوسط کاهش یابد و انسان بتواند بقیهٔ وقتش را به علایق شخصی‌اش بپردازد. هدفِ نظام سوسیالیستی همین است. ولی در نظام سرمایه‌ داری، استثمار از آنجا سرچشمه می ‌گیرد که شخص مزدبگیر (خواه مزد روزانه یا هفتگی یا ماهانه) مجبور است مدّت زمانی بیشتر از آنچه برای تأمین زندگی متوسط و بازتولید خود و خانواده‌اش لازم است, کار کند. در همین زمانِ اضافی است که کارگر ارزشی اضافه بر ارزش نیروهای کارش که به سرمایه ‌دار (کارفرما) فروخته است و در ازایش مزد گرفته است، تولید می‌ کند. سرمایه‌ دار این ”اضافه‌ارزش“ را به جیب می ‌زند چون مزدبگیر را برای تمام روز/ ماه ”خریده است“. سرچشمهٔ سود سرمایه ‌دار همین اضافه‌ا رزش است.
آنچه طول روزکار (شامل ساعت ‌های لازم و ساعت‌ های اضافی) را محدود می‌ کند، از یک طرف نیازها و محدودیّت‌ های جسمانی کارگر است (چون وقتی برای خوردن و خوابیدن و استراحت و تمدید انرژی نیاز دارد)، و از طرف دیگر”نیازمندی‌ های معنوی و اجتماعی“ اوست که ”به وضع عمومی فرهنگ بستگی دارد.“‌ 

مارکس می ‌نویسد که ”سرمایه… یک نیروی محرّک دارد و بس، و آن گرایش وی به ارزش ‌افزایی، به ایجاد اضافه ‌ارزش“ است. بنابراین، ”مانند هر خریدار دیگر، می ‌کوشد تا حداکثر فایده را از ارزش مصرف کالای خود [یعنی نیروی کار کارگر] بیرون آورد… ولی ناگهان بانگِ کارگری که در میان خروش و فشار پروسهٔ تولید خاموش مانده بود، بلند می‌ شود: کالایی که من به تو فروخته‌ام از این جهت با کالاهای دیگر تفاوت دارد که مصرف آن، خود ارزش ایجاد می ‌کند، و نیز ارزشی به وجود می ‌آورد که بیش از بهای خود اوست. به همین سبب است که تو آن را خریده‌ای. آنچه برای تو [سود و] ازدیاد سرمایه جلوه می‌ کند، برای من مصرف بیش از حدّ لازم نیروی کارم است. “ و ادامه می ‌دهد:‌ ”من بایستی قادر باشم فردا نیز با همان وضع عادّی نیرو، سلامتی و آمادگی مانند امروز کار کنم. تو همواره بر مبنای انجیل مرا به ‘صرفه ‌جویی’ و ‘پرهیز’ دعوت می‌ کنی. بسیار خوب، من مانند یک مدیر مُدبّر ومقتصد می ‌خواهم از یگانه دارایی خود، که نیروی کار من است، با صرفه ‌جویی استفاده کنم واز هر گونه تبذیر واسراف در آن بپرهیزم.“ا ینجاست که کارگر مزدبگیر مطالبه‌اش را اعلام می‌کند: ”تو به من [مزد] یک روز نیروی کار می ‌پردازی در حالی که به مقدار سه روز از آن مصرف می‌ کنی. این مخالفِ قرارداد ما و مغایر با قانون مبادلهٔ کالاهاست. بنابراین، من روزانهٔ کاری با اندازهٔ عادی مطالبه می ‌کنم.“ در اینجاست که مارکس اندیشهٔ مبارزهٔ طبقاتی را مطرح می ‌کند و می ‌افزاید: ”از این جهت است که در تاریخ تولید سرمایه‌ داری، عادی ساختن روزانهٔ کار به صورت مبارزه‌ای برای تعیین حدود روزانهٔ کار تجلّی می‌ نماید- مبارزه‌ای که بین مجموع سرمایه ‌داران، یعنی مجموع طبقهٔ سرمایه‌ دار، و مجموع کارگران، یعنی طبقهٔ کارگر، درمی‌گیرد.“
مارکس می ‌گوید که در معاملهٔ بین سرمایه‌ دار و کارگر ”زور حکم می‌کند“ که الزاماً به معنای اِعمال زور جسمانی و خشنونت نیست (گرچه این نوع اِعمال زور در تاریخ کم نبوده است). آنچه مارکس بر آن تأکید دارد، زور و توان سیاسی و توانایی ایجاد تشکیلات (مانند سندیکاها) و اتّحادهای مبارزاتی (سیاسی و اجتماعی و صنفی و…) است. یکی از وظایف سندیکاها و اتّحادیه‌ های کارگری و صنفی تلاش برای تعیین و تنظیم روزکار است. در تاریخ جنبش کارگری ایران، مبارزات کارگران در چارچوب سازمان‌ هایی صنفی ‌شان مثل شورای متّحدهٔ مرکزی اتّحادیهٔ کارگران و زحمتکشان ایران و حزب طبقاتی ‌شان- حزب کمونیست ایران و حزب تودهٔ ایران- در دورهٔ سلطنت رضاشاه و دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، به تعیین روزکار ۸ ساعته و تعطیلی با مزد روز های جمعه و حق مرخصّی و بازنشستگی و دیگر, دستاوردهای بنیادی از این نوع منجر شده است.
مارکس در همین زمینه به جوانه‌ های قانون کار یا ”قوانین کارخانجات انگلستان (Factory Act)  “ در قرن نوزدهم اشاره می ‌کند که ”به ‌وسیلهٔ محدود کردن ماهرانهٔ روزانهٔ کار [در نهایت به ۱۰ ساعت کار در روز] از طرف دولت، به هجوم سرمایه به‌ منظور بهره‌ کشی بی‌ حدّ وحصر از نیروی کار, عنان می ‌زند، و این عمل از جانب دولتی انجام می‌ شود که بر آن سرمایه ‌داران و زمین‌ داران تسلّط دارند.“ 

مارکس در توضیح اینکه چرا اصولاً چنین دولتی اقدام به تنظیم یا محدود کردن طول روزکار می‌ کند، به دو دلیل اشاره می‌ کند، یکی ”جنبش کارگری‌ای که بیش از پیش تهدید آمیز شده بود“ و دیگری ”همان حرص و آز کورکورانه‌ای که در یک مورد زمین کشتزارها را فرسوده می ‌ساخت، در زمینهٔ دیگر ریشهٔ نیروی حیاتی ملّت را مورد تاخت ‌وتاز قرار می ‌داد.“ در واقع، حفظ نیروی کار و جلوگیری از بهره ‌کشی بیش از حدّ و فرسوده شدن آن، از جمله برای اینکه دولت به سرباز سالم و قوی برای خدمت نظامی نیز نیاز داشت.
مارکس در این فصل به انبوهی از گزارش ‌های بازرسان کارخانه‌ ها استناد می ‌کند که وضعیّت اجرای ”قانون کارخانجات“ را به پارلمان گزارش می‌دادند. آنها حتّیٰ از ”دزدی‌های کوچک سرمایه‌ داران از وقت غذا و استراحت کارگران“ و دله‌ دزدی از وقت غذا و دستشویی گزارش می‌ دهند و می ‌نویسند: ”لحظه‌های زمان، عوامل [کسب] سود هستند.“ به عبارت دیگر، برقراری انضباطی سخت‌ گیرانه و نظارت آهنین در کارخانه‌ ها برای کسب حداکثر ”اضافه‌ ارزش“، که نمونه‌ هایش را در کارخانه‌ های معاصر، به ‌ویژه در کارخانه‌ های کشورهای توسعه ‌نیافته‌ای که کالا برای مشتریان ”غربی“ تولید می ‌کنند, می ‌بینیم.
مارکس به شرایط اسفناک کار زیاده از حدّ در کارگاه‌ های گوناگون با محیط ناسالم اشاره می‌ کند که به سوء تغذیه، بی‌ خوابی، بیماری، و حتّیٰ مرگ کارگران بر اثر خستگی یا گرمای زیاد منجر می ‌شود. او به حادثهٔ ناشی از کار نیز اشاره می ‌کند که در یک نمونه‌ اش به این گزارش اشاره می ‌کند: 

”هیئت‌ منصفهٔ بزرگ لندن سه کارگر راه ‌آهن: یک نفر کنترل مسافرین، یک لوکوموتیوران و یک سوزنبان را محاکمه می‌ کند. سانحهٔ بزرگی در راه ‌آهن صدها نفر از مسافران را به عالم دیگر فرستاد. بی‌ مبالاتی کارگران راه‌ آهن علّت بروز سانحه بود.“ کارگران در برابر دادگاه می‌ گویند که ”کار آنها به ۱۴، ۱۸، و حتّیٰ ۲۰ ساعت زیاد شده است و در مواقع خاصّی که ازدحام مسافر به سبب حرکت قطار های تفریحی و ترن‌ های گردشی زیاد است، کار آنها اغلب از ۴۰ تا ۵۰ ساعت پی ‌درپی ادامه پیدا می‌ کند.“ گزارش ادامه می‌ دهد: ”کارگران مزبور اظهار داشتند که غول نیستند بلکه مردمی ساده ‌اند و در حدّ معیّنی… خستگی عمیق سراپای آنها را فرامی‌ گیرد. مغزشان از اندیشیدن و چشمانشان از دیدن می ‌ایستد.“ این سانحه ‌های مرگبار ناشی از درجهٔ بهره‌ کشی بالا و نبود وسایل و امکانات ایمنی لازم، امروزه نیز ادامه دارد.
از دید سرمایه ‌دار، سرمایهٔ راکد یا ماشین ‌آلات معطّل مانده، دستگاه پرسی که بالا و پایین نرود، چرخ‌ خیّاطی که نچرخد، سرمایهٔ مرده است و در واقع زیان محسوب می‌شود. اینجاست که تداوم بی ‌وقفهٔ تولید، چه در کالا های مادّی و چه در کالاهای غیرمادّی مثل نرم ‌افزارها، برای سرمایه ‌دار اهمیّت می ‌یابد. و همین‌ جاست که شیفت ‌کاری (نوبت ‌کاری)، به کار گرفتن کودکان و زنان، یا در دنیای امروزه، استفاده از تفاوت ساعت در سراسر جهان برای ادامهٔ ۲۴- ساعتهٔ کار در هر گوشه‌ای از جهان و در ارتباط زنجیری با یکدیگر، مطرح می‌ شود. کار نباید بخوابد، چون آنگاه است که سرمایه خوابیده است. به‌علاوه، سرمایه‌ دار همیشه تلاش می ‌کند تا بهای ماشین‌آلات و وسایل تولید را هرچه سریع ‌تر در کالاهای تولیدی مستهلک کند.
مارکس در بخشی از این فصل به جریان مبارزه برای روزکار عادّی یا متعارف (نُرمال) می ‌پردازد. از دید سرمایه ‌دار، ”مسلّم است که کارگر طی دوران حیات خویش به غیر از نیروی کار {دارای} چیز دیگری نیست، و بنا براین تمام اوقاتی که در اختیار دارد٬ طبیعتاً و حقاً زمان کار محسوب می ‌گردد… سرمایه با شهوت بی حدّ و حصر و با جوع گرگ ‌آسایی که در جستجوی اضافه ‌کار است.“ امّا این رفتار سرمایه ‌دار، مایهٔ فرسودگی کارگر است و به او فرصت کافی برای بازتولید خودش نمی ‌دهد. همان ‌طور که کشاورزی حریص، با بهره ‌برداری بیش از حدّ از زمین، حاصل خیزی آن را نابود می‌ کند، دراز کردن روزکار نیز باعث ”کوتاه کردن عمر نیروی کار“ می ‌شود. و البته این استثمار بیش از حدّ می ‌تواند به زیان خودِ سرمایه ‌داری باشد و او را از نیروی کار و تولید ”اضافه‌ارزش“ محروم کند. اگرچه هر سرمایه ‌داری به ‌تنهایی مایل به این کار است، ولی در نهایت، کل طبقهٔ سرمایه ‌دار خواهان بازتولید نیروی کار و تداوم تأمین نیروی کار (یا زمین) است. به بیان مارکس، ”این ضرورت پیش می ‌آید که [سرمایه ‌دار] سریع ‌تر به تدارک جانشین نیروهای فرسوده بپردازد… بنابراین چنین به نظر می ‌رسد که سرمایه باید بنا به مصلحت خاصّ خویش٬ به سوی استقرار روزانهٔ عادی کار کشانده شود.“
در اینجا مارکس نخست گریزی به نظام برده‌ داری می ‌زند که در آن جان برده ارزشی نداشت و ”برده ‌دار همان طوری که اسب می‌ خرد، کارگر خویش را [از بازار برده‌ فروشان] نیز خریداری می‌کند.“ وی سپس می ‌پردازد به نظام سرمایه‌ داری و با وام گرفتن از شعری از هوراس (شاعر رُمی قرن اوّل پیش از میلاد) که می ‌گوید ”با اسامی دیگری قصهٔ خودِ تو را نقل می ‌کنم“، می ‌نویسد: ”به‌ جای تجارت برده، بازار کار بخوانید؛ و به ‌جای کنتاکی و ویرجینیا، بخوانید؛ ایرلند و مناطق کشاورزی انگلستان، اسکاتلند و گال؛ و به‌ جای آفریقا٬ آلمان را بگذارید! سابقاً دیدیم که کار فوق‌العاده [بیش از حدّ] چه به سر کارگران نانوایی لندن درآورد، ولی با این وجود، بازار لندن همواره پُر از آلمانی‌ ها و سایر نامزد های مرگ برای کار نانوایی است.“ 

مارکس در واقع در اینجا به جابه ‌جایی جمعیّت ‌ها برای جایگزین کردن نیروی کار اشاره دارد، پدیده‌ای که امروزه چه به صورت برون ‌سپاری و چه به صورت مهاجر پذیری٬ همچنان با قوّت ادامه دارد. به بیان مارکس، ”بنابراین سرمایه به‌ هیچوجه توجّهی نسبت به سلامت و طول زندگی کارگر ندارد، مگر اینکه به حکم جامعه به رعایت آن وادار گردد… شعار هر سرمایه ‌دار و هر کشور سرمایه ‌داری این است: پس از من، دنیا چه دریا چه سراب!“
مارکس در ادامه می ‌نویسد: ”تعیین روزانهٔ عادّی کار نتیجهٔ چندین قرن مبارزه میان سرمایه ‌دار و کارگر است“ و سپس به بررسی مبارزهٔ طبقهٔ کارگر برای تعیین روزکار ”به محض اینکه از سرگیجهٔ ناشی از سروصدای تولید تا حدّی به خود آمد“، و نیز شکل ‌گیری قانون‌ های محدود کردن اجباری زمان کار در انگستان در فاصلهٔ سال ‌های ۱۸۳۳ تا ۱۸۶۴ می ‌پردازد. در این برهه، طبقهٔ بورژوازی صنعتی نوپای انگلستان برای محکم کردن جای پای خود در قدرت سیاسی در برابر اشراف زمین ‌دار، نیاز به حمایت طبقهٔ کارگر داشت. به همین دلیل، به کارگران قول تنظیم و محدود کردن روزکار را داد. ولی وقتی به هدفش رسید، قانونی بی ‌مایه را به تصویب رساند. این همان ”قانون کارخانجات“ سال ۱۸۳۳ بود که مطابق آن، ”روزانهٔ معمولی کار در کار خانجات باید از ساعت پنج ‌و نیم صبح شروع شود و ساعت هشت ‌ونیم شب پایان یابد.“ کارگران آن را ”خیانت بزرگ“ خواندند. ”در این میان فشار از خارج بیش از پیش تهدید آمیز گردید.“ در همین دوره بود که جنبش کارگری – سیاسی چارتیستی به راه افتاد. این بار اشراف زمین ‌دار بودند که خود را به کارگران نزدیک کردند و خواستار اتّحاد در برابر بورژوازی شدند. فرستادن بازرسان به کارخانه برای نظارت بر اجرای قانون کارخانجات، زیر تأثیر همین ائتلاف زمین ‌داران با کارگران بود. در جریان مبارزهٔ کارگران از یک طرف، و رقابت سیاسی و تفرقه و جنگ طبقاتی بورژوازی نوپا با اشراف زمین ‌دار از طرف دیگر، ”در دورهٔ بین ۱۸۴۴ و ۱۸۴۷، روزانهٔ کار 12 ساعت قاعدهٔ عامّ و یکدست کلیهٔ رشته‌ های صنعتی شد که قانون کار خانجات شامل آنها می‌گردید…“ 

تلاش‌ های بعدی سرمایه ‌داران در استفاده از لشکر بیکاران برای فشار آوردن به کارگران و لغو قانون نتیجه‌ای نداد، و”قانون ده ساعت کار در اوّل ماه می ۱۸۴۸ به اجرا درآمد. “سال ۱۸۴۸، سال بروز بحران اقتصادی همه ‌جانبه در اروپا بود که به ظهور و اوج ‌گیری جنبش ‌های انقلابی کارگری در سراسر اروپا منجر شد.” قیام ژوئن در پاریس که در خون فرونشانده شد، موجب گردید که [از ترس نا آرامی‌های گسترده در بریتانیا] هم در اروپای برّی [قارّهٔ خاکی اروپا] و هم در [جزیرهٔ] انگلستان، کلیهٔ بخش‌ های طبقات حاکم، زمین ‌داران و سرمایه ‌داران، گُرگان بورس و دکان ‌داران، حمایت‌ طلبان و هواداران آزادی تجارت، دولت و اپوزیسیون، آخوندها و آزاد اندیشان، فواحش جوان و تارک ‌دنیا های پیر، همه تحت شعار عمومی نجات مالکیّت، مذهب، خانواده و جامعه متّحد گردند.“ جالب است که امروزه نیز همین گروه ‌ها زیر همین شعارها همچنان به سرکوب جنبش‌ های حق‌ طلبانهٔ زحمتکشان ادامه می ‌دهند.
در بخش هفتم و آخرین بخش این فصل، مارکس به ”تأثیر قوانین کارخانه‌یی انگلستان در کشورهای دیگر“ و به‌ خصوص آمریکا و فرانسه می‌ پردازد. در اینجا مارکس بر تلاش جمعی و مبارزهٔ طبقاتی کارگران تأکید می ‌کند و می ‌نویسد:

”پیدایش روزانهٔ کار عادّی٬ محصول یک جنگ داخلی طولانی و کمابیش پنهانی‌ای است که بین طبقهٔ سرمایه ‌دار و طبقهٔ کارگر درمی ‌گیرد.“ او اذعان دارد که ”اسلوب انقلابی فرانسه دارای مزایای مخصوص به خود است“ که از سنّتی انقلابی برخوردار است. و در آمریکای شمالی،” در جایی که به کار سیاه ‌پوست٬ داغ ننگ زده شده است، کار سفید پوست نمی ‌تواند رهایی یابد. ولی از مرگ بردگی، بلافاصله زندگی نوجوان شده‌ای برخاست. نخستین ثمرهٔ جنگِ داخلی، آژیتاسیون [فعالیّت] دربارهٔ هشت ساعت کار [در روز] بود.“ 

مارکس در ضمن به قطعنامهٔ انترناسیونال اوّل در کنگره‌اش در سال ۱۸۶۶ در ژنو اشاره می ‌کند که خودِ وی پیش‌ نویس آن را تهیه کرده بود: ”ما اعلام می ‌داریم که تحدید روزانهٔ کار شرط مقدماتی‌ای است که بدون آن، کلیهٔ کوشش‌ ها در راه رهایی محکوم به شکست است… ما هشت ساعت کار را به‌ مثابه حدّ قانونی روزانهٔ کار پیشنهاد می ‌کنیم.“
مارکس این فصل از کتاب ”سرمایه“ دربارهٔ روزکار را این چنین به پایان می

‌برد: 

”برای اینکه کارگران بتوانند خویشتن را در برابر این مار آزار رسان حفظ کنند، بایستی یک‌دل و یک‌ جهت شوند و به ‌مثابه طبقه، آن ‌چنان قانونی را تحمیل نمایند که سدّ اجتماعی غیرقابل‌ عبوری را به وجود آورد و مانع از آن شود که خود آنان به‌ وسیلهٔ قرارداد آزادِ سرمایه، خویشتن و نسل خویش را تا مرحلهٔ مرگ و اسارت به فروش رسانند. به‌ جای فهرست پُرطنطنهٔ ‘حقوق غیر ‌قابل ‌تغییر بشر’، منشور بزرگِ سادهٔ تحدید قانون روزانهٔ کار قرار داده می‌شود که بالاخره روشن می ‌سازد که کِی زمانی را که کارگر فروخته است٬ پایان می ‌یابد، و کِی زمانی که به خودِ او تعلّق دارد٬ آغاز می ‌گردد. چه تغییر عظیمی به نسبت گذشته!“
امروزه، در شرایطی که پراکنده‌ کاری و بی‌ثبات‌ کاری، کارهای موقّت و پیمانی و قرارداد های سفید امضا، دورکاری، کار پروژه ‌یی و قطعه‌ کاری، و انواع دیگر کار های نامنظّم و بی ‌مزایا به مز دبگیران تحمیل می ‌شود، و ناروشنی‌ هایی در مورد کار خانگی وجود دارد، مبارزهٔ طبقاتی برای تعیین زمان کار معیّن در روز، در هفته، در سال، و در طول عمر (موعد بازنشستگی) به سود تأمین زندگی شایسته و فراهم آوردن اوقات فراغت و شخصی همچنان اهمیّت دارد. امّا این فقط بخشی از مبارزهٔ زحمتکشان در نظام سرمایه ‌داری است که در جبهه‌ های گوناگون، از ایجاد تشکّل و مُزد عادلانه و مرخّصی و مسکن و ایمنی و بهداشت گرفته تا امنیّت شغلی و کار ثابت و پرداخت به ‌موقع مُزد و تأمین اجتماعی و مزایا و… ادامه دارد.

برگرفته شده از «نامۀ مردم»، تاریخ: ۲۰ اردیبهشت – ثور ۱۴۰۰