مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

«
»

تأملاتی در باب تاریخ مسیحیت نخستین

پیشگفتار مترجم : ترجمۀ متن حاضر «تأملاتی در باب تاریخ مسیحیت نخستین» نوشتۀ فردریش انگلس (1894) را حدود 4 سال پیش از این در وبلاگی تحت عنوان «مقالات» در بلاگفا منتشر کرده بود (چهارشنبه بیستم مرداد 1389). با حذف وبلاگ «مقالات» که برای متمرکز ساختن هر چه بیشتر نوشته ها و ترجمه ها در وبلاگ گاهنامۀ هنر و مبارزه صورت گرفت، متن حاضر را یک بار دیگر کاملاً بازخوانی کردم و دوباره و این بار در گاهنامۀ هنر و مبارزه منتشر می کنم. در ترجمۀ پیشین متأسفانه اشتباهاتی صورت گرفته بود که خوشبختانه در ترجمۀ حاضر برطرف گردیده است. ترجمۀ این متن که به پیکرۀ آثار کلاسیک مارکسیست تعلق دارد و متن های مشابه، تلاش من بر آن بوده که دیدگاه مارکسیست های کلاسیک و معاصر را در رابطه با موضوع مذهب  به زبان فارسی قابل دسترسی سازم. در پایان یادآوری می کنم که یادداشت های بخش دوم توسط مترجم اضافه شده است.

 

 

فردریش انگلس(1894)

ترجمه توسط  حمید محوی

در این نوشته، انگلس به مقایسۀ موقعیت نخستین جوامع مسیحی و نخستین کمونیست های انترناسیونال اوّل در قرن نوزدهم می پردازد. این متن برای نخستین بار در روزنامه تئوریک دومین انترناسیول (LE DEVENIR SOCIAL) به زبان فرانسه انتشار یافت.

 

I

تاریخ مسیحیت نخستین نقاط اتصال بارزی را در رابطه با جنبش کارگری مدرن نشان می دهد. مسیحیت مثل جنبش کارگری در آغاز پیدایش خود جنبش ستمدیدگان و پیش از همه به مثابه مذهب بردگان، آزاد شدگان، فقرا و افراد محروم از حقوق و توده های پراکنده به نظر می رسید که تحت سیطرۀ امپراتوری رم بود. هر دو، مسیحیت و به همین گونه سوسیالیسم کارگری رهائی از بردگی و فقر را در آینده نوید می دهند، ولی با این تفاوت که مسیحیت تحقق این رهائی را به زندگی بعد از مرگ موکول می داند، در حالی که سوسیالیسم آن را در چشم انداز جهان واقعی و در تحولات اجتماعی ترسیم می کند. هر دو تحت تعقیب، و اعضای آنها محکوم به تبعید و تحت پیگرد قانونی هستند، برخی از آنها دشمنان نوع بشر، برخی دیگر دشمنان دولت، مذهب، خانواده و نظم اجتماعی تلقی می شوند. و علی رغم تمام اذیت و آزارها، هر دو پیروزمندانه به راه خود ادامه می دهند.

مسیحیت سه قرن پس از پیدایش خود به عنوان مذهب رسمی امپراتوری جهانی رم به رسمیت شناخته شد، و سوسیالیسم طی کمتر از 60 سال، به وضعیتی دست یافت که پیروزی قطعی اش را کاملاً تضمین نمود.

در نتیجه، اگر پروفسور منجر(Anton Menger) در کتاب «حقوق کالای کامل کار» ( Droit au produit intégral du travail) از امپراتورهای  رمی شگفت زده می شود،  و می پرسد چگونه است که با توجه به مرکزیت بسیار گستردۀ املاک از یک سو،  و درد و رنج بی پایان طبقۀ کارگر که غالباً بردگان آن را تشکیل می دادند از سوی دیگر، پس چرا «سوسیالیسم بعد از سقوط امپراتوری رم در غرب بر پا نگردیده است؟…»، علت این است که پروفسور نمی بیند که به طور مشخص «سوسیالیسم» در حد و حدودی که در آن دوران ممکن بود، واقعاً با مسیحیت بر پا شد و به قدرت رسید. ولی تنها مسئله این بود که، این مسیحیت، همان طور که شرایط تاریخی الزاماً ایجاب می کرد، خواهان تحول اجتماعی در جهان واقعی نبود، و به زندگی ابدی پس از مرگ اعتقاد داشت. در همان دوران قرون وسطی تشابه بین این دو جریان به شکل بارزی در شورش دهقانان تحت ستم و اهالی عادی شهرها دیده می شود. این شورش ها، و به همین گونه تمام جریان های توده های قرون وسطائی ضرورتاً نقاب مذهبی به چهره داشتند و در رویاروئی با انحرافات فزاینده  به مثابه جنبش اصلاحی مسیحیت اولیه به میدان می آمدند.

[یادداشت : در مقایسه با شورش های جهان مسیحیت طی قرون وسطائی، شورش های جهان اسلام بخصوص در آفریقا شکل برجستۀ خاصی را نشان می دهد. اسلام مذهبی است که غالباً مناسب شرقی ها بوده، و اگر بخواهیم با دقت بیشتری بگوییم، به عرب هائی تعلق دارد که یا جزء شهرنشینان بوده و به کار صنعت و تجارت می پرداختند و یا جزء صحرا نشینانی بوده اند که دائماً در حال کوچ به سر می بردند.  در تلاقی این دو گروه است که بذر منازعه ای پاشیده می شود، یعنی بذر منازعه و تضادی که در تاریخ دائماً تکرار می شود. شهرنشینانی که به ثروت و تجمل دست می یافتند در رعایت «قانون» کوتاهی می کردند. صحرا نشینان فقیر به دلیل فقر و رسوم خدشه ناپذیرشان با حسرت به ثروت و لذت های شهر نشینان می نگریستند. به این اساس به نام پیغمبر و مهدی برای مجازات از دین برگشتگان و اصلاح و تحکیم قوانین سنتی و اعتقادات حقیقی متحد می شدند، و در قیام هایشان گنجینه های آنها را به عنوان غنیمت از آن خود می ساختند. طبیعتاً پس از گذشت صد سال آنها نیز به همان نقطه ای می رسیدند که از دین برگشتگان و دوباره پاک سازی و اصلاحات ضرورت پیدا می کرد، و دوباره مهدی تازه ای به ظهور می رسید و بر این اساس بازی از نو آغاز می شد. به این ترتیب که جنگ های پیروزمندانۀ الموراویدها و الموحدهای آفریقا در اسپانیا تا آخرین مهدی خارتوم ادامه یافت و قیام هایشان به شکلی بود که انگلیسی ها را از پای درآوردند. شورش های مشابه دیگری در سرزمین های اسلامی نظیر ایران روی داد. این جنبش ها اگر چه لباس مذهب به تن داشت ولی جملگی به دلایل اقتصادی به وقوع پیوست، و با وجود این که پیروز شده بودند ولی در وضعیت اقتصادی تحولی ایجاد نکردند. در نتیجه هیچ چیزی دگرگون نشد و منازعات به دور باطل انجامید. بر عکس، در قیام های مردمی در غرب مسیحی نقاب مذهبی برای اعتراض به نظم اقتصاد کهن به کار رفت و سرانجام نظام قدیمی واژگون گشت و ساختاری تازه بنیان گذاری شد که موجب پیشرفت گردید.]، ولی در بنیان صحنۀ تحریکات مذهبی پیوسته منافع اقتصادی و مادی بودند که در پشت پرده نقش تعیین کننده داشتند.

این موضوع در گروه تابوریت ها ی (Taborit گروهی از طرفداران پروتستان در قرن پانزدهم میلادی) بوهم (Bohême بوهم منطقه ای در اروپای مرکزی که با موراوی مجهوری چک کنونی را تشکیل می دهد) به رهبری ژان زیزکا (Jean Zizka) به شکل برجسته ای به یادمان های افتخار آمیز می پیوندد، و همین وجه مشخصه است که در سرتا سر قرون وسطی ادامه می یابد تا این که پس از جنگ دهقانان در آلمان، اندک اندک برای مدتی ناپدید می گردد تا زمانی که در جنبش کارگران کمونیست  پس از سال 1830 دوباره سر بر می آورد.

کمونیست های انقلابی فرانسه و به همین ترتیب ویتلینگ(Wilhelm Weitling (1808-1871 و طرفدارانش در پی احیای مسیحیت اولیه بودند،  خیلی پیش از این جریان رنان (Josef Ernest Renan) گفته بود : «اگر می خواهید تصویر مشخصی از نخستین مجامع مسیحی داشته باشید، به یکی از واحدهای انجمن بین المللی کارگران سر بزنید.»

این مرد ادبیات فرانسوی که با تأمل در نقد بی بدیل انجیل توسط آلمانی ها، حتی در روزنامۀ مدرن، نوشتن رمان کلیسائی، و در بررسی منشأ مسیحیت هنوز از حقیقتی که در گفتارش وجود داشت کاملاً آگاه نبود. دلم می خواهم یک انترناسیونالیست قدیمی را پیدا کنم که به عنوان مثال بتواند دومین نامه به کورنتی ها (در انجیل عهد جدید) که به پل (یکی از حواریون مسیح) نسبت می دهند را بخواند بی آن که حداقل روی یکی از موضوعات آن زخم قدیمی اش عود نکند.

درتمام نامه، از فصل هشتم، مرثیه سرائی بی پایانی شنیده می شود که متأسفانه خیلی آشنا به نظر می رسد : « سهم اعضا وارد نشده است.» تا چه اندازه مبارزان سرسخت سال های 1865 می توانند نوشتۀ این نویسنده را درک کنند و دست او را بفشارند و در گوش او زمزمه کنند : «برادر، پس برا ی تو نیز چنین اتفاقی روی داده است!» ما نیز هر یک می توانیم در این باره حرف هائی بزنیم، و در انجمن ما نیز کورانتی ها وول می خورند و سهم اعضا به حساب انجمن واریز نشده است.

یکی از بهترین منابع ما دربارۀ نخستین مسیحیان، لوسین  از اهالی ساموسات است (شهری قدیمی در ترکیۀ امروز در اطراف رود فرات که هنوز ویرانه هائی ازآن باقی مانده است Lucien de Samosate)  که او را به ولتر عهد عتیق تشبیه کرده اند که همواره نسبت به هر گونه خرافۀ مذهبی با چشم تردید می نگریسته  و در نتیجه مسیحیان را نیز همانند هر انجمن و گروه مذهبی دیگر معرفی می کرد و ستایشگران مسیح و ژوپیتر را بی آن که تفاوتی بین آنها قائل شود به خاطر خرافاتشان به تمسخر می گرفت. از دیدگاه   خردگرائی افراطی هم چون او، هیچ خرافه ای نزد یکی  بر هیچ خرافه ای نزد دیگری مزیتی نداشت.

این شاهد تاریخی بی طرف در نوشته هایش از جمله دربارۀ زندگی نامۀ ماجراجوئی به نام پرگرینوس(Pérégrinus) که به نام پورته اهل پاریوم در هلسپون(Protée de Parium sur l’Hellespont. هلسپون : نام قدیمی تنگۀ داردانل) شهرت دارد ، مطالبی نقل می کند. پرگرینوس در آغاز جوانی اش در ارمنستان مرتکب زنا شده و در حال ارتکاب جرم به دام می افتد، و بر اساس قوانین محلی او را به مرگ بی دادگاه محکوم می کنند.

خوشبختانه او موفق به فرار می شود، پدر پیرش را خفه می کند و می گریزد. در نوشته های لوسین چنین می خوانیم که : « در اطراف همین دوران بود که او در فلسطین و در مجاورت با چند کشیش و نوشته های آنها  با مذهب شکوفان مسیحیان آشنا می شود. چه بگویمتان؟ این مرد پس از مدت کوتاهی با تعبیر کتاب هایشان و نگارش متونی که متعلق به خود او بود به آنهائی که رئیس مجلس و مکتب و پیامبر بودند فهماند که تا چه اندازه کودکانه می اندیشند. از این رو بسیاری او را به عنوان خدا، قانون گذار و مقامی والا در حد و حدود همان فردی  می پنداشتند که در فلسطین ستایشگران بسیاری داشت و به صلیب کشیده شده  و مرام نوینی را در جهان آدمیان رایج ساخته بود.

به همین دلیل پروته را به زندان انداختند. وقتی که او در غل و زنجیر بود، مسیحیان برای آزادی او خیلی کوشیدند ولی تلاش هایشان بی حاصل ماند، با این وجود بی وقفه به او رسیدگی می کردند. از صبح انبوهی پیر زن و بیوه و بچه یتیم در اطراف زندان جمع می شدند. رؤسای اصلی گروه مذهبی با خریدن زندانبان شب ها گرد او جمع می شدند و برایش غذا می بردند، و از پرگرینوس پارسا که در آن روزگاران هنوز به همین شکل نامیده می شد می خواستند که کتاب های مقدس آنها را بخواند. البته در خصوص نام  پرگرینوس باید دانست که او را در عین حال به نام سقراط جدید نیز نامیده اند.

و این پایان داستان نیست، چندین شهر آسیائی نمایندگانی به نام مسیحیان برای پشتیبانی حقوقی و تسکین روحی او فرستادند، و تحت چنین شرایطی از پرداخت هیچ هزینه ای کوتاهی نکردند. پرگرینوس هم به بهانۀ زندانی بودنش پول های فراوانی دریافت می کرد. بی نوایان مسیحی بر این باور بودند که عمر جاوید خواهند داشت و تا ابد زندگی خواهند کرد. در نتیجه برای آنها شکنجه شدن بی اهمیت بود و به راحتی مرگ را پذیرا می شدند. نخستین قانون گذارشان به آنها قبولانده بود که به محض این که از سنّت ها و پرستش خدایان یونانی دست بردارند و به  پارسای مصلوب ایمان بیاورند و از قوانین او پیروی کنند همه با هم برادر خواهند شد. و بر اساس ایمانی که به گفتار های او داشتند، به مال و ثروت دلبستگی نشان نمی دادند و هر چه داشتند با هم تقسیم می کردند. وضعیت آنها به شکلی بود که اگر فرد دغل کار و ماهری به محفل آنها راه پیدا می کرد به دلیل سادگی شان به راحتی می توانست  ثروت اندوزی کند و پشت سر به آنها بخندد. سر انجام پرگرینوس توسط حاکم سوریه از بند آزاد شد.

پس از ماجراهای دیگر، چنین می گوید که : «پرگرینوس به همراهی گروهی از مسیحیان که به خوبی نیازهای او را برآورده می کردند زندگی سرگردان خود را از سر می گیرد و  احتیاجاتش را برای مدتی به همین شکل بر طرف می سازد. ولی با نقض برخی قوانین و خوردن گوشت ممنوعه همراهانش او را به حال خود رها می کنند و از این پس پرگرینوس گرفتار فقر می شود.» (ترجمۀ تالبوت  Talbot)

خاطرات زیادی از قرائت نوشته های لوسین در دوران جوانی به ذهنم خطور می کند. به عنوان مثال «پیامبری آلبرشت» ( Albrecht) که تقریباً از سال 1840 و طی چند سال سعی کرد اعتماد انجمن های کمونیستی ویتلینگ  را در سوئیس نسبت به خود جلب کند.

آلبرشت مردی درشت هیکل و قوی بود، ریش بلندی داشت و با پای پیاده سوئیس را درهم می نورید تا برای انجیل جدیدش و نوید رهائی جهان شنونده پیدا کند. در مجموع، سیاه مشق های او بی آزار به نظر می رسید و به مرگ زود رسی نیز درگذشت. البته او جانشینی پیدا کرد که دکتر ژرژ کوهلمن (Dr George Kuhlmann) اهل هولشتاین(Holstein) نام داشت و مردی جدی تر به نظر می رسید، و از زندانی شدن ویتلینگ استفاده کرد تا کمونیست های سوئیس فرانسه را به انجیل خود دعوت کند و در این کار نیز موفقیت هائی نیز نصیب او شد و حتی اوگوست بکر (Auguste Becker)  شاعر پیشه ترین آنها را با خود همراه ساخت. کوهلمن کنفرانس های متعددی برگزار می کرد که در سال 1845 با عنوان «دنیای جدید و سرزمین روح در زمین» منتشر شد. در مقدمۀ این کتاب، که به احتمال خیلی قوی توسط اوگوست بکر نوشته شده، چنین می گوید که :

« تمام ملالت ها و امید و آرزوها و خلاصه هر آن چه که در اعماق عصر ما جریان داشت به فردی نیازمند بود که آنها را به بیان آورد. سر انجام شخصیتی را که تاریخ انتظارش را می کشید به ظهور رسید، و چنین شخصیتی هیچکس دیگری به جز دکتر ژرژ کوهلمن نمی توانست باشد. او با دکترین دنیای جدید یا سرزمین معنویت در واقعیت به منصۀ ظهور رسید.»

آیا ضرورتی هست تا بگوییم که این دکترین جهان نوین، چیزی فراتر از بیان احساسات در جمله پردازی های نیمه انجیلی و نوشته هائی شبیه به نوشته های فلیسیته روبرت لامونه (Félicité Robert de Lamonnais نویسنده و کشیش فرانسوی اوایل قرن نوزدهم) نبوده است که با تکبری پیامبرانه آغاز می شود.

ولی چنین موضوعی مانع از این نبود که طرفداران ویتلینگ چنین شارلاتانی را بر روی دست نبرند، همان طور که مسیحیان آسیائی از  حمایت پرگرینوس دریغ نکردند. یعنی آنهائی که معمولاً به هر گونه رهبریت مکتبی و هر گونه روز نامه نگاری که به طبقۀ کارگر یعنی طبقه ای که تنها به نیروی بازوی خود تکیه دارد، تعلق نداشتند به شکل خدشه ناپذیری مظنون بودند، شیفتۀ این فرد ملودراماتیک، یعنی کوهلمن شده بودند که در جهان نوین، از حکیمانه ترین نظریۀ او که مبنی بر تقسیم لذت بود سخاوتمندانه حمایت می کردند، در حالی که نظریات خودشان را واپس می زدند، سهم بیشتری را به او می دادند و خودشان به دانه هائی چند بسنده می کردند. پرگرینوس ها و کوهلمن ها تا وقتی که چنین اوضاعی وجود داشته باشد با موفقیت به زندگی ادامه خواهند داد.

در حقیقت، چنین مواردی به هیچ عنوان آینده ای نداشت، نارضایتی شکاکان و ناباوران، تهدیدات طرفداران  دولت کلیسای وودوآ(Vaudois) به بلوائی که دکترین سرزمین معنویت در لوزان(Lausanne) به پا کرده بود پایان بخشید : کوهلمن درگذشت.

در خاطر آنهائی که آغاز جریان کارگری در اروپا را تجربه کرده اند، حتماً ده ها نمونۀ مشابه دیگر تداعی می شود. در حال حاضر چنین مواردی در مراکز بزرگ ناممکن به نظر می رسد، با این وجود در مناطق دور افتاده و دست نخورده پرگرینوس های کوچکی هنوز شانس خود نمائی دارند که بی گمان موفقیت هایشان نسبی و موقتی خواهد بود.

بر این اساس بود که در پیرامون حزب کارگری تمام کشورها تمام عناصری تجمع کردند که از جهان رسمی قطع امید کرده بودند، و مخالفین واکسن، گیاه خواران، مخالفین تجربیات پزشکی  و جراحی روی حیوانات زنده (زنده شکافی)، طرفداران طبّ گیاهی، رهبران شورشگر اتحادیه های مذهبی به همراهی طرفدارانشان، نظریه پردازان نظریات نوین دربارۀ منشأ جهان، مخترعین شکست خورده و بینوا، قربانیان واقعی یا خیالی قانون، ساده دلان درستکار و ریاکاران متقلب نیز به آتش کشیده شدند … نزد مسیحیان نیز به همین شکل بود.

تمام عناصری که روند انحلال جهان قدیم را آماده کرده بود، یکی پس از دیگری جذب  مسیحیت یعنی تنها عنصری شد که در مقابل انحلال مقاومت می کرد. به طور مشخص علت این بود که مسیحیت یکی از عناصر خاص جهان قدیم بود و در نتیجه تداوم و گسترش می یافت در حالی که عناصر دیگر فانی و ناپایدار بود. مسیحیان نخستین نیز مانند اولین طرفداران کمونیسم بسیار ساده دل بودند و هر آن چه را که موافق طبع مذهبی شان بود به راحتی می پذیرفتند، به طوری که واقعاً نمی دانیم تا چه اندازه مطالبی که پرگرینوس برای مسیحیان می نوشت وارد انجیل عهد جدید شده است.

 

II

نقد انجیل در آلمان، که تا امروز تنها منبع علمی ما در عرصۀ تاریخ مسیحیت نخستین می باشد، در مجموع دو تمایل مضاعف را پی گیری کرده است. مکتب توبینگ (Tubingue) نمایندۀ یکی از این تمایلاتی است که در عام ترین مفاهیم آن د.ف.استروس (D. F. Strauss) را نیز می توانیم از پیروان آن بدانیم. این مکتب در بررسی نقادانه اش خیلی از آن چه در مکاتب خدا شناسی رایج بوده فراتر رفته و بر این باور است که چهار انجیل موجود، به پیکرۀ نوشته های شاهدان عینی تعلق نداشته بلکه حاصل باز نویسی های مابعدی از نوشته هائی است که از بین رفته، و تنها چهار بخش از نوشته های پل مقدس می باشد که با اصل آن مطابقت دارد (یا بر اساس یادداشت کاتب به عنوان اصل بازشناسی شده).

مکتب توبینگ روایات تاریخی و تمام معجزات و تناقضات را حذف کرده و این موارد را بی اعتبار اعلام کرد و از آن چه باقی مانده بود سعی کرد هر آن چه را که قابل قبول به نظر می رسد حفظ کند، و همین شیوۀ تحقیق روشنگر وجه مشخصۀ این مکتب خدا شناسی است. با پیروی از همین مکتب و به کار بستن همین روش در تحقیقی بود که ارنست رنان (1) تا حدود زیادی با تکیه بر آن موارد بسیار زیادی را (در رابطه با تاریخ و منشأ مسیحیت) نجات داد. علاوه بر این او می خواهد  شماری از روایات  انجیل عهد جدید را که قویاً قابل تردید است و شماری از روایات شهیدان را به عنوان اصل معرفی کند.  در هر صورت هر یک از مواردی را که مکتب توبینگ به عنوان تحریف یا واقعه ای که با تاریخ نسبتی نداشت مردود دانسته ، از دیدگاه علمی نیز قاطعانه مردود اعلام شده است.

تمایل بعدی تنها به برونو بائر(2) منحصر خواهد بود. اهمیت بزرگ او به دلیل بررسی قاطعانۀ انجیل و نوشته های حواریون، و تفکیک عناصر یهودی و یونان- اسکندری  و به همچنین عناصر یونانی و یونانی- رمی است که راه را برای جهان شمول ساختن مسیحیت هموار ساخت.

داستان مسیحیت کاملاً از یهودیت منشأ می گیرد، و داستان حرکت آنها از فلسطین برای فتح جهان با تکیه به جزم اندیشی ها و اخلاقیاتشان که متوقف به خطوط کلی می باشد، از دیدگاه برونو بائر ناممکن است. از این پس، بر اساس پژوهش های برونو بائر، چنین داستانی تنها در دانشکده های خدا شناسی می تواند به عبث ادامه یابد و با روحیۀ افرادی  هم گام باشد که به هر قیمتی شده و حتی به بهای ندیده انگاشتن ضروریات علمی، می خواهند برای حفظ اعتقادات مذهبی میان توده ها اولویت قائل شوند.

در تشکل مسیحیت، به عنوان مذهب رسمی به شکلی که توسط کنستانتین(3) تحقق یافت، و مکتب فیلون اسکندریه ای (4) و البته فلسفۀ عامی یونانی- رمی، افلاطونی و به طور مشخص« استوئیک» (5) نیز هر کدام تأثیر قابل ملاحظۀ خود را در این رابطه بر جا گذاشتند. این بخش از موضوع  دور از طرح جزئیات است، ولی تحقیقات برونو بائر به شکل بارزی نشان داده و اساس پنداره ای را پایه ریزی کرده است که مبنی بر آن : مسیحیت از بیرون، یعنی از بیرون یهودیه (جنوب سرزمین اسرائیل) بر نیامده و به جهان یونان و رمی نفوذ نکرده است، بلکه دست کم در شکلی که به عنوان مذهب جهان شمول تحول یافت، محصول خاص همین جهان (رمی و یونانی) بوده است. طبیعتاً در این بررسی، همان طور که غالباً برای تمام آنهائی که علیه پیش داوری های ریشه دار قدیمی مبارزه می کنند پیش می آید، برونو بائر نیز از هدفی که دنبال می کرد فراتر رفت. به نیّت این که تأثیرات فیلون(Philon) و به ویژه سنک (Sénèque) را روی مسیحیتی که تازه تولد یافته بود نشان دهد، و از دیدگاه ادبی نشان دهد که نویسندگان انجیل عهد جدید دزدان ادبی چنین فلاسفه ای بودند، به ناچار می بایستی به منصۀ ظهور رسیدن  مذهب جدید را نیم قرن به تأخیر می انداخت و نوشته های متناقض تاریخ نویسان رمی را مردود اعلام می کرد و علاوه بر این در خصوص تاریخ رایج آزادی های وخیمی به خود می داد. از دیدگاه برونو بائر، مسیحیت به شکلی که می شناسیم، در عصر امپراتورهای فلاوین(6) به منصۀ ظهور رسید، ادبیات و کتاب انجیل عهد جدید نیز به عهد هادریانوس (7)، آنتونن (Antonin) و مارک-اورل(Marc-Aurèle) باز می گردد.

به این ترتیب نزد برونو بائر تمام بخش تاریخی که در روایات انجیل عهد جدید به خود  مسیح و حواریون مرتبط می شود، قابل اعتبار نیست. او چنین روایاتی را افسانه پردازی تعبیر کرده و آنها را  در مراحل گسترش درونی و اختلاف در زمینۀ معنویات بین مجامع اولیه را به اشخاص کمابیش تخیلی نسبت می دهد. از دیدگاه برونو بائر، نه گالیله (منطقۀ شمال اسرائیل) و نه اورشلیم، بلکه اسکندریه و رم محل زایش مذهب جدید بوده است.

در نتیجه، اگر مکتب توبینگ بر بخشی از تاریخ و ادبیات انجیل عهد جدید مهر تأیید زده است، حداکثری را به ما عرضه داشته که در عصر حاضر، علم  می تواند آن را به عنوان موضوعی قابل بررسی و موضوعی که می تواند مورد بحث و جدل قرارگیرد بازشناسی کند، در صورتی که برونو بائر حداکثری را مطرح کرده است که علم می تواند در رابطه با آن موضع انتقادی بگیرد.  حقیقت بین این دو بینش واقع شده است. با این وجود باز شناسی حقیقت با امکانات امروزی مشکل برانگیز به نظر می رسد، و بی شک کشفیات جدید در رم و شرق و به خصوص در مصر خیلی گویا تر از هر بررسی نقادانه خواهد بود.

در انجیل عهد جدید تنها یک کتاب  وجود دارد که با اختلاف چند ماه می توان تاریخ نگارش آن را مشخص نمود، که بین ژوئن 67 و ژانویه یا آوریل 68 نوشته شده است، در نتیجه، کتابی است که به نخستین دوران مسیحیت تعلق دارد و مفاهیم را با خلوص نیّت و در ساده ترین اشکال و در زبانی بیان می کند که خاص همان جامعۀ اولیۀ مسیحیت است. بی شک این کتاب بهتر از هر کتاب دیگری که خیلی بعد نوشته شده، می تواند چگونگی واقعیت  مسیحیت اولیه را بازنمایی کند. این کتاب مکاشفات یوحنا (رویدادهای آخر زمانی یوحنا) است، علاوه بر این همین کتابی که ظاهرا مبهم ترین کتاب انجیل قلمداد می شود، امروز به علت بررسی های آلمانی، به روشن ترین و قابل درک ترین بخش انجیل تبدیل شده است، و در این  جا می خواهم پیرامون همین موضوع به طرح مطالبی چند بپردازم.

تنها کافی است  نگاهی به این کتاب بیاندازیم تا حالت هیجان آمیز نویسنده و محیط اطراف او را احساس کنیم. مکاشفات یوحنا ای که ما در اختیار داریم تنها نمونۀ نوعی دوران خود نیست.  بلکه از سال 164 پیش از میلاد یعنی تاریخ نخستین کتاب از این نوع که به نام دانیل (دانیال) (در کتاب عهد قدیم) می شناسیم، تا حدود 250 پس از میلاد، تاریخ تقریبی کارمن (Carmen) اثر کمودین (Commodien)، ارنست رنان بیش از 15 روایت کلاسیک از رویدادهای آخر زمانی (آپوکالیپس) نام می برد که از تاریخ گذشته بر جا مانده است، البته بی آن که از اقتباس های بعدی یاد کنیم. ( من از ارنست رنان نقل قول آوردم زیرا کتاب او خارج از دایرۀ پژوهشگران حرفه ای بیش از همه شناخته شده است.)

دورانی بود که در رم و یونان و بیشتر از همه در آسیای صغیر، در سوریه و مصر، مخلوط متنوعی از خرافات بسیار ساده لوحانه از تمام مناطق بی هیچ مانعی رواج داشت و با زاهدان ریائی و شارلاتانیسم محلی تکمیل می شد، معجزه گری، شهودات، پیشگوئی، کیمیاگری، کابالا و دیگر جادوگری های علوم غیبی از اهمیت درجه اوّلی برخوردار بود.

این فضائی بود که مسیحیت اولیه در بطن آن تولد یافت، و چنین محیطی متعلق به طبقه ای از مردم بود که بیش از همه برای دریافت چنین باورها و تخیلات فرا طبیعی آمادگی داشتند. عالمان غیبی مسیحیت در مصر به همان شکلی که پاپیروس های نگهداری شده در لیدن (شهر دانشگاهی جنوب هلند) نشان می دهد، در دومین قرن میلادی قویاً به کیمیاگری پرداخته و مفاهیم آن را وارد دکترین خود ساختند. بر اساس نوشته های  تاسیت (8)  ریاضی دانان کلده ای و یهودی دو بار در عهد کلود (9) و ویتلیوس (10) به دلیل جادوگری از رم رانده شدند، که هیچ هنری به جز هنر هندسه  نداشتند یعنی همانی که در بطن شهودات یوحنا نیز مشاهده می کنیم. علاوه بر این تمام شاهدان آخر زمانی حق گول زدن خواننده ها را برای خود مجاز می دانستند. به طور کلی، این نوع شهودات آخر زمانی، عموماً  توسط فرد دیگری نوشته شده، یعنی نوشتۀ خود نویسندۀ اصلی نیست، حتی بین مدرن ترین ها، به عنوان مثال کتاب دانیال، کتاب هنوش(11)، شهودات آخر زمانی اسدراس(12)، باروش (Baruch)، یهودا(Jude) و غیره، کتاب های سیبیلین(sibyllin کتاب هائی که پیشگوئی های سیبیل در آن نوشته شده است. سیبیل پیر زن پیشگوئی بوده که در عهد قدیم زندگی می کرده است)، بلکه در این کتاب ها واقعاً پیشگوئی در کار نبوده و در حد وقایعی نوشته شده  که مدتها پیش به وقوع پیوسته و برای  نویسندۀ واقعی کاملاً شناخته شده بوده است.

به این ترتیب به سال 164 پیش از میلاد، کمی پیش از مرگ آنتیوخوس چهارم (13)، نویسندۀ کتاب دانیل (کتاب عهد قدیم) از زبان دانیل، که گوئی در زمان حیاتش، در عهد بخت النصر( نابوکودونوزور پادشاه بابل 1137 پیش از میلاد)، چنین نوشته است، ظهور و سقوط ایران و مقدونیه و آغاز امپراتوری رم را پیشگوئی می کند (یعنی گوئی که دانیل پیشگوئی می کند)، این پیشگوئی ساختگی را به هدف آماده کردن ذهن خوانندگان برای پذیرش نبوغ پیغمبرانه و  پیشگوئی نهائی مطرح کرده اند، برای این که بگویند که قوم اسرائیل سرانجام بر سختی ها چیره خواهند شد و پیروزی نهائی از آن آنان است. بر این اساس  اگر شهودات یوحنا واقعاً نوشتۀ خود او بوده، در ادبیات نوع آخر زمانی تنها استثناء به حساب می آمد. یو حنائی که خودش را به عنوان نویسنده معرفی می کند، در هر صورت بین مسیحیان آسیای صغیر فرد خیلی معتبر و قابل احترامی بوده و لحن نامه های او به هفت انجمن، این موضوع را تأیید می کند. در نتیجه ممکن است که نویسنده خود یوحنا باشد که البته از دیدگاه تاریخی وجود او کاملاً روشن نیست ولی با این حال مقرون به حقیقت است. ولی اگر او واقعاً نویسندۀ شهودات آخر زمانی باشد، در این صورت خیلی بهتر نظریۀ ما را تأیید می کند. به این معنا که چنین کتابی معرف مسیحیت واقعی و اولیه است. با این وجود ثابت شده است که «شهودات یوحنا» به شیوۀ نگارشی که  در سه  نامۀ دیگری که به یوحنا نسبت می دهند نوشته نشده است.

شهودات آخر زمان عبارت است از تعدادی صحنۀ وحی آمیز. در نخستین شهودات، مسیح در لباس کشیش بزرگی ظاهر می شود و بین هفت شمع دانی طلا که نماد هفت انجمن مسیحی آسیائی است قدم می زند و نامه هائی را به یوحنا  و به نیّت هفت فرشتۀ این گروه های مسیحی دیکته می گوید. از همان آغاز شکافی بین این مسیحیت و مسیحیتی که به عنوان مذهب جهان شمول توسط کنستانتین از طریق شورای کلیسا (شورای نیقیه) تعیین شده بود ایجاد گردید. تثلیث(پسر، پدر، روح القدس) نه تنها بازشناسی نشده، بلکه ناممکن به نظر می رسد. در اشعیا(کتاب اشعیا در کتاب عهد قدیم) سورۀ 11 آیۀ 2، به جای روح القدس یگانه و مابعدی، ما با هفت روح آسمانی به شکلی که کشیش های یهودی تفسیر کرده اند مواجه می شویم. مسیح پسر خدا، اولین و آخرین، آلفا و امگا، بوده ولی به هیچ عنوان خدا یا معادل با خدا نیست، او « اصل و اساس آفرینش پروردگار است» در نتیجه او از خدا برآمده و در تمام اعصار وجود دارد، ولی همانند هفت روحی که در بالا اشاره کردیم تحت ارادۀ خدا  قرار دارد. در فصل 15 شمارۀ 3 (در کتاب شهودات یوحنا)، «شهدا در آسمان سرود موسی خدمتگذار خدا و سرود گوسپند را می خوانند. برای بزرگداشت خدا. مسیح در اورشلیم به صلیب کشیده شد (فصل 11 شمارۀ 8)، ولی به زندگی بازگشت (فصل 1، شمارۀ 5 و 8) او گوسفندی است که با خون خود گناهان جهان و مؤمنین تمام مردمان در تمام زبان های جهان را نزد خداوند بازخرید کرد.» و این همان مفهوم بنیادی ای است که به مسیحیت اجازه داد تا به عنوان مذهبی جهان شمول گسترش یابد. مفهومی که حاکی از خشم خدایان علیه عمل گناه آمیز انسان بوده و با اعطای قربانی آمرزیده می شود(اصطلاح راز آمیز بر اساس یادداشت کاتب)، در تمام مذاهب سامی و اروپائی به یکسان وجود داشته و همین عنصر مشترک در نخستین مفهوم بنیادی و انقلابی مسیحیت (که از مکتب فیلون (4) به عاریت گرفته شده) مشاهده می شود، یعنی شهادت طلبی یک میانجیگر برای آمرزیدن تمام گناهان تمام بشریت در تمام قرون و اعصار برای مؤمنین وفادار. به این تربیت ضرورت هر گونه قربانی در آینده ملغا گردید و در عین حال به حذف شماری از رسوم مذهبی انجامید. در نتیجه از بین بردن رسومی که تجارت با مردمان دیگر با اعتقادات متفاوت را مخدوش و یا ممنوع می ساخت یکی از شرایط ضروری برای مذهب جهان شمول بود. با این وجود، رسوم مرتبط به قربانی به اندازه ای در فرهنگ مردم ریشه دوانده بود که کاتولیسیسم  علاوه بر حفظ رسوم بت پرستی (پاگانیسم) آن را در اشکال نمادینه در مراسم کلیسائی منطبق ساخت و باز سازی کرد. ولی بر عکس، در کتاب مقدس هیچ نشانی از گناه اولیه مشاهده نمی شود.

آن چه به وجه مشخصۀ این نامه های پیغمبرانه و به همین ترتیب تمام کتاب مرتبط می باشد، در این نکته نهفته است که هرگز و در هیچ کجا به فکر نویسنده خطور نمی کند که خود و هم مسلکانش  را به شکل دیگری مگر به عنوان یهودی معرفی کند. او متعصبین ازمیر(14) و فیلادلفی (15) را به باد انتقاد می گیرد : «آنها خود را یهودی می نامند ولی یهودی نیستند و به کنیسۀ ابلیس تعلق دارند» و به آنهائی که در پرگامون (16) بودند می گوید : «آنها از دکترین بالام (17) پی روی می کنند که فرزندان اسرائیل را سرزنش کرده و خوردن چیزهائی را که برای بت ها قربانی می کردند و زنا کردن را تشویق می کرد.»

در نتیجه در این جا ما با مسیحیان آگاه سر و کار نداریم، بلکه با افرادی سروکار داریم که خود را یهودی معرفی می کنند، که بی گمان مرحلۀ تازه ای از گسترش یهودیان قدیمی  بوده و به همین علت نیز تنها مسیحیت حقیقی است. به همین علت، هنگام ظهور قدیسین در بارگاه پروردگار، نخست 144000 یهودی، 12000 از هر قبیله، و تنها بعداً خیل بی شمار بت پرستانی که به یهودیت نوین گرویده اند حضور پیدا می کنند. نویسنده در سال 69 میلادی تردیدی نداشته است که مرحلۀ کاملاً نوینی از تحول مذهبی را نمایندگی می کند که متعاقباً به یکی از انقلابی ترین عناصر تاریخ روح بشریت تبدیل می شود.

به این ترتیب می بینیم  مسیحیتی که هنوز از موقعیت خود بی خبر و ناخودآگاه به نظر می رسد در این دوران هزاران کیلومتر از مذهب جهان شمول به دور بوده و به دلیل جزم اندیشی شورای نیقیه متوقف گردیده است. نه جزم اندیشی و نه اخلاق با یکدیگر تلاقی نمی کند، ولی بر عکس این احساس وجود دارد که علیه تمام جهان در حال مبارزه هستند و پیروز خواهند شد، یعنی مبارزه جوئی سر سختانه و اطمینان به پیروزی که نزد مسیحیان امروز دیگر به هیچ عنوان مشاهده نمی شود و چنین تمایلاتی را تنها در قطب دیگر جامعه یعنی نزد سوسیالیست ها می توانیم  مشاهده کنیم.

در واقع، مبارزه علیه قدرت حاکم، و مبارزۀ بین نوآوران، نقطۀ مشترک مسیحیت اولیه و سوسیالیست بوده است. این دو جنبش عظیم از رهبران و پیغمبران تشکیل نشده، گرچه هیچ یک از وجود پیغمبران و رهبران کم نمی آورند، ولی پایه و اساس آنها را جنبش توده ای تشکیل می دهد. و هر جنبش توده ای در آغاز ضرورتاً مغشوش و به هم ریخته بوده، و اغتشاش اولیه به این علت است که هر جریان فکری توده ای در آغاز در تضاد غوطه می خورد و در فقدان صراحت و یک پارچگی تحول می یابد. و علاوه بر این، علت به هم ریختگی ها مشخصاً به نقشی باز می گردد که پیغمبران در آغاز به عهده داشته اند.

چنین اغتشاشی غالباً خود را در به وجود آوردن اشکال گوناگون فرقه های مذهبی نشان می دهد، و این گروه ها با همان سرسختی به مصاف یک دیگر می روند که با دشمنان مشترکشان در خارج از دوایر مسیحیت.آغاز پیدایش مسیحیت با آغاز جنبش سوسیالیستی قابل تشبیه است زیرا هر چند برای آنهائی که با خلوص نیّت شعار اتحاد می دادند  ناگوار به نظر می رسید، ولی عملاً اتحاد آنها ممکن نبود.

آیا به عنوان مثال انترناسیول براساس تفکری جزمی و یگانه تشکل یافته بود؟ به هیچ وجه. جریان های کمونیستی بر اساس سنت فرانسۀ پیش از 1848 با نظریات متفاوت شکل گرفته بود، کمونیست های مکتب ویتلینگ  Weitling ، و گروه های دیگری که به جریان پرودن(Proudhon) که در فرانسه و بلژیک  اکثریت را تشکیل می دادند، بلانکیست ها (Blanquiste)، حزب کارگر آلمان، و سرانجام آنارشیست های طرفدار باکونین که در مرحلۀ خاصی سردمدار شده بودند. البته این  جریان هائی که نام بردیم تنها معرف گروه های اصلی بودند.

از تاریخ بنیانگذاری انترناسیونال، برای جدایی قطعی و عمومی  از آنارشیست ها و دستیابی به حداقل توافقات در مورد دیدگاه های اقتصادی در کلی ترین وجوه آن یک ربع قرن به طول انجامید. چنین وضعیتی را باید در چشم انداز امکانات اطلاعاتی، راه آهن، تلگراف، شهرهای صنعتی غول پیکر، روزنامه و گردهم آئی های توده ای سازمان یافته در نظر بگیریم.

همین انشعابات و فرقه های متعدد، انشعابی که مشخصاً می بایستی وسیله ای باشد برای هدایت گفتگوها در راستای تحقق اتحاد مابعدی مسیحیان. پیش از این در بررسی این کتاب (شهودات یوحنا) که به قطع یقین قدیمی ترین کتاب مسیحیت است مشاهده کردیم، نویسنده  با همان سر سختی که علیه دنیای گناه کاران و کافران پرخاشگری می کند، به چنین انشعباتی نیز حمله می برد.

پیش از همه فرقۀ نیکلائیت های (18) مستقر در افسس Ephèse و در پرگامون Pergame هستند که خود را یهودی می دانند ولی به کنیسۀ شیطان  تعلق دارند که در ازمیر و فیلادلفی از دکترین پیغمبران دروغین همانند بالام Balaam در پرگامون و دکترین آنهائی که در افسس داعیۀ پیغمبری دارند پیروی می کنند. در شهودات یوحنا، به عنوان مثال، از پیروان پیغمبران دروغین به نام جزابل(19) یاد شده است. دربارۀ این فرقه ها مطلب مشخصی در اختیار نداریم، تنها می دانیم که جانشینان و پیروان بالام و جزابل گوشت قربانی حرام می خوردند و زنا می کردند.

این پنج فرقه را به عنوان مسیحیان طرفدار پل مقدس (Saint Paul) معرفی کرده اند، و این طور به نظر می رسد که تمام این  فصول کتاب علیه پل، مبلغ مذهبی دروغین، بالام و نیکلا نوشته شده است. در این باره دلیل و برهان هائی که چندان  هم دارای اعتبار نیست در کتاب «پل مقدس» نوشتۀ ارنست رنان  که به تاریخ 1869 در پاریس منتشر شده، در صفحات 303، 305، 367 تا 370 مطرح گردیده است. تمام این تحلیل ها نامه های رسولان را از طریق « اعمال رسولان » توضیح می دهد (که یکی از فصول  انجیل عهد جدید است) به انضمام نامه هائی که نامه های پل نامیده می شود، این نوشته ها در انتشار فعلی آن 60 سال بعد از انقلاب نوشته شده که مطالب مرتبط به انقلاب خیلی قابل تردید بوده و از تناقض گوئی انباشته است. ولی آنچه که مسئله روشن می سازد این است که  به ذهن نویسنده خطور نمی کند که برای تنها یک فرقه پنج نام مختلف بنویسد،  دو فرقه برای شهر افسس نام می برد (رسول دروغین . نیکلائیت ها) و دو فرقۀ دیگر برای پرگامون (بالامیت ها و نیکلائیت ها)، و آنها را کاملاً به عنوان دو فرقۀ مختلف تلقی می کند. با این وجود، نمی بینیم که نویسنده  عناصر مشترک آنها را نفی کند، که امروز به نام فرقه های پل می شناسیم.

در دو بخش از اشاراتی که به خصوصیات این فرقه ها مربوط می شود، اتهامات محدود است به مصرف گوشت قربانی (حرام) و زنا، یعنی دو موضوعی که بهانۀ دائمی منازعات یهودیان و یهودیان مسیحی با بت پرستانی بود که تازه به دین گرویده بودند. گوشتی که از قربانگاه بت پرستان عرضه می شد نه تنها در جشن ها به مصرف می رسید یعنی در مراسمی که امتناع از خوردن آن می توانست بی نزاکتی تلقی شود و حتی خطرناک باشد، بلکه در بازار عمومی نیز به فروش می رسید و تشخیص آن از گوشت ذبح شده و حلال ممکن نبود. زنا از دیدگاه یهودیان نه تنها به  تجارت جنسی اتلاق می شد بلکه ازدوج های خارج از دایرۀ قبیله و با غیر یهودیان و بت پرستان را نیز در بر می گرفت، این موضوع  در کتاب « اعمال رسولان» در انجیل عهد جدید مطرح گردیده است (فصل 15، شمارۀ 20 و 29).

ولی یوحنا نسبت به طرز تلقی تجارت جنسی مجاز نزد یهودیان ارتدکس  نگرش خاص به خودش را دارد. در فصل 15 شمارۀ 4 (شهودات) در مورد 144000 یهودی آسمانی می گوید : «آنها به زنان ملوث نشده اند، و باکره هستند.» (20). به این ترتیب در آسمانی که یوحنا ترسیم می کند زن وجود ندارد. با این وصف چنین نگرشی در خصوص گناه آمیز انگاردن تجارت جنسی را به طور کلی  در دیگر نوشته های مسیحیت اولیه نیز مشاهده می کنیم.

علاوه براین، او رم را فاحشه خانۀ بزرگی می نامد که پادشاهان زمین با آن زنا کرده و با شراب فاحشگی اش ساکنین زمین را سر مست ساخته اند، و زنا فروشان نیز ثروتمند گشته و در تجمل زندگی می کنند. برخی قطعات در انجیل عهد جدید به روشنی حاکی از پدیدۀ همسانی است که  در تمام دوران های گذار وجود داشته و پیوسته همراه با اغتشاشات عمیق بوده، به این معنا که در عین حال که قوانین تازه موانعی ایجاد می کند، در کنار آن به بهانه های گوناگون  سنت تجارت زنا نیز ادامه می یابد. در نخستین قرون مسیحیت، در مجاورت ریاضت کشی هائی که جسم را نفی می کند، غالباً تمایلاتی برای آزادی روابط بین زنان و مردان مسیحی دیده می شود. همین موضوع کمابیش  برای جنبش سوسیالیستی مدرن روی داد.

 

1)  Joseph Ernest Renan

ارنست رنان. 28 فوریه 1823 – 2 اکتبر 1892 نویسنده، فیلسوف، تاریخ شناس فرانسوی. او بخش مهمی از زندگی اش را صرف تحقیق در زمینۀ مذهب کرد، «تاریخ منشأ مسیحیت» 1863-1881 در هفت جلد، و «زندگی مسیح» در سال 1863 از جمله آثار او می باشد

2) Bruno Bauer

برونو بائر. 6 سپتامبر 1809 – 1882 خدا شناس، فیلسوف و تاریخ شناس آلمانی. او شاگرد هگل نیز بوده است.

3) Constantin

27 فوریه 272 در منطقه ای از سیبری به دنیا می آید و در 306 به عنوان سی و چهارمین امپراتور رم  نامیده  می شود. او یکی از شخصیت های برجستۀ قرن چهارم میلادی است.

4) Philon d’Alexandrie

20 پیش از میلاد مسیح  در اسکندریه به دنیا آمد و 40 بعد از میلاد مسیح چشم از جهان فرو بست، او فیلسوف یهودی بود

5) stoïque (stoïcisme)

استوئیسیسم، مکتب فلسفی در یونان باستان که توسط زنون (اهل سیتیوم) در 301 پیش از میلاد مسیح بنیانگذاری شد. این فلسفه تأملات درونی را در هماهنگی با طبیعت و خرد تشویق می کند و هدف آن پارسائی و خوشبختی است، و در طول تاریخ تحولات متنوعی به خود دیده است.

6) Flaviens

فلاوین ها سلسله ای از امپراتورهای رمی بودند که بین سال 69 تا 96 میلادی بر امپراتوری رم فرمانروائی می کردند. فلاوین ها طی نخستین جنگ داخلی از آغاز فرمانروائی آگوستوس که به سال چهار امپراتور شهرت دارد، به سال 69 به قدرت رسیدند (وسپاسین 69-79، تیتوس 79-81، دومیسین81-96)

7) Hadrian (Hadrianus)

هادریانوس به  سال 117 به مقام امپراتوری رسید. او فردی بشر دوست و فیلسوف و شاعر و ادیب و صلح دوست بود

8) Tacite   (Publius Cornelius Tacitus)

تاریخ نویس رمی 55-120 میلادی

9) Claude

امپراتور رم به سال 41-54 میلادی

10) Vitellius

امپراتور رم 2 ژانویه 69 تا 22 دسامبر 69 مجموعا 8 ماه فرمانروایی کرد

11) Hénoch

هنوش پدر پدر بزرگ نوح، و کتاب هنوش بخشی از تورات است که توسط کلیسای اتیوپی ارتدکس باز شناسی شده. ولی یهودیان و برخی از کلیساها  آن را به رسمیت نمی شناسند و رسماً در سال 364 از کتاب عهد قدیم حذف کرده اند.

12) Esdras

کشیش یهودی که به سال 459 پیش از میلاد 5000 آوارۀ یهودیه را از بابل به اورشلیم هدایت کرد، و جامعۀ یهودی را بر اساس تورات و تکیه بر قوانین متشکل ساخت.

13) d’Antiochus Épiphane

آنتیوخوس پادشاه سلوکی 215-164 پیش از میلاد. سلوکیان سلسه ای بودند که بر فتوحات الکساندر در آسیا حکومت می کردند.

14) Smyrneازمیر

ازمیر، بندر و شهر قدیمی در ترکیه و در سواحل دریای اژه واقع گردیده و در سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بنیانگذاری شده است.

15) Philadelphie

یکی از شهرهای قدیمی لیدیه در غرب آسیای صغیر

16) Pergame

در شمال باختری آناتولی و یکی از شهرهای یونان باستان بود

17) Balaam یکی از پیغمبران دروغین

به عربی : بلعم بن باعوراء

18) Nicolaïte

این اصطلاح دو بار در شهودات یوحنا (کتاب آخر زمان – آپوکالیپس) تکرار شده است. نخستین بار در آیۀ های فصل 2 آیۀ 6 خطاب به کلیسای افسس (شهر یونانی در آسیای صغیر) : « همانطور که من از نیکلائیت ها تنفر دارم، تو نیز از  این گروه  رویگردان شو». دومین بار در نامه به کلیسای پرگامون مطرح می شود، در فصل 2 آیه های 14-15: «ولی من با تو مخالف هستم زیرا تو با افرادی هستی که از دکترین بالام پیروی می کنند که در بالک موعظه می کند و سنگ پیش پای فرزندان اسرائیل می اندازد و آنها را به خوردن گوشت قربانی شده برای بت ها و ارتکاب به زنا تشویق می کند. به همین ترتیب خود تو نیز با افرادی هستی که از دکترین نیکلائیت ها پیروی می کنند. به خودت بیا، در غیر این صورت من با شمشیر زبانم با تو مبارزه خواهم کرد.» چنین که مشاهده می کنیم، خط مشی نیکلائیت ها قوانین شورای کلیسایی را نقض می کرده و خوردن گوشت قربانی، خون و زنا را ممنوع نمی دانسته است. احتمالاً به شیطان اعتقاد داشتند و او را می پرستیدند و از همین رو لحن پرخاشگری های یوحنا قابل درک می گردد.

19) Jézabel

جزابل (و شاید ریشۀ نام ایزابل باشد) در انجیل عهد قدیم در کتاب پادشاهان، نام ملکۀ اسرائیلی بوده. در انجیل عهد جدید نام یک پیغمبر مؤنث دروغین  در آسیای صغیر است

20) در انجیل به زبان فارسی می گوید : «124000 نفر …زیرا خود را به گناهان این دنیا آلوده نکرده اند، بلکه مثل باکره هستند…»

 

 

III

نامه های رسولان تنها مقدمه ای برای مضمون واقعی مراسلات یوحنا به هفت جامعۀ مسیحی آسیای صغیر، و به تبع آنها خطاب به تمام یهودی گری های اصلاح شده در سال 69 است که بعداً مسیحیت از آن جا سر بر آورد. در این جا ما با طرح این پرسش که عضو گیری از بین چه نوع افرادی انجام می گرفته است،  وارد خصوصی ترین معبد مسیحیت می شویم.

مسیحیت اولیه از بین چه کسانی عضو گیری می کرد ؟

به ویژه از بین کسانی که به طبقۀ پائین جامعه تعلق داشتند و  درمانده و فقیر بودند، یعنی همان عناصری که برای هر انقلابی مناسب هستند. در شهرها، مسیحیت از افراد آزادی که ورشکسته شده بودند، و افراد متنوعی که غالباً با ولگردهای اروپائی در سواحل مستعمرات و چین و برده ها قابل مقایسه هستند. و به همین ترتیب در روستاها نیز دهقانان کم در آمد که بیش از پیش زیر بار قرض فرو رفته بودند از داوطلبان مذهب جدید بودند. برای چنین افرادی که از مناطق و اقشار مختلف اجتماعی بودند هیچ راه رهائی مشترکی وجود نداشت. برای همه بهشت از دست رفته به گذشته تعلق داشت،  برای فرد درمانده ای که شهر و تمام کشوری که اجداد او به عنوان شهروندان آزاد  در آن زندگی می کردند، برای فرد زندانی و اسیر جنگی که دوران آزادی برای او به پایان رسیده و در بردگی به سر می برد، برای دهقان خرده پا … تمام این اقشار پائین جامعه  را دست آهنین رم تحت فرمان خود گرفته بود.

مهمترین تجمعات اجتماعی که دوران باستان قادر به ایجاد آن بود قبیله و کنفدراسیون قبیله های همخویش بود، تجمعاتی که نزد بربرها بر اساس هم خونی تشکل یافته بود، نزد یونانی ها، بنیانگذاران شهرها و یونانیانی که جنوب ایتالیا را اشغال کرده بودند، در پلیس (دولت شهر) از چند قبیله تشکیل شده بود. فیلیپ و الکساندر در شبهه جزیرۀ یونان اتحاد سیاسی ایجاد کردند، ولی با این وجود به ایجاد و تشکل ملت یونانی نیانجامید. تشکل ملت ها تنها پس از فروپاشی امپراتوری جهانی رم ممکن گردید. امپراتوری رم یک بار برای همیشه به تمام تجمعات کوچک پایان داد، نیروی نظامی، دستگاه حقوقی رم، دستگاه وصول مالیات، سازمان درونی آنها را کاملاً تجزیه کرد. علاوه بر فنای استقلال و ساخت و سازهای درونی جوامع قدیمی، غارتگری های مقامات نظامی و مدنی افزوده شد و گنجینه هایشان را به تاراج بردند، تا بعداً دوباره به آنها قرض بدهند، تا باز هم دوباره از نو ذخیرۀ آنها را غارت کنند.

سنگینی مالیات ها و نیاز به پول که نتیجۀ مستقیم چنین وضعیتی بود دهقانان را تحت فشار می گذاشت و به دلیل فقدان توازن در تقسیم ثروت شکاف عمیقی در جامعه ایجاد کرده و پیوسته  ثروتمندان ثروتمند تر و فقیران فقیر تر می شدند. و روشن است که تحت چنین شرایطی هر گونه مقاوتی از سوی خرده قبیله های منزوی یا شهرها در مقابل قدرت عظیم رم به نا امیدی منتهی می شد. با این وصف چه راه حلی  برای نجات این مردمان درمانده و فقیر و  تحت ستم در گروه های گوناگون با منافع متفاوت و یا  حتی متضاد می توانست وجود داشته باشد؟ باید راه حلی پیدا می کردند و این راه حل می بایستی در حد انقلابی عظیم باشد که تمام آنها را در بر گیرد.

این راه حل پیدا شد، ولی نه در روی زمین. و با توجه به واقعیات زمانه، تنها مذهب بود که می توانست چنین راه حلی را عرضه کند. در نتیجه جهانی تازه درهای خود را به روی درماندگان و بردگان و خلاصه دوزخیان زمین گشود. تداوم زندگی روح پس از مرگ جسمی به تدریج به یکی از باورداشت های رایج و عمومی در جهان رم باستان تبدیل شد. علاوه بر این در همه جا باور به عذاب و پاداش برای مردگان در آن جهان بر اساس اعمالی که در زمان حیات انجام داده اند، در همه جا بیش از پیش جزئی از اعتقادات عمومی شده بود. در حقیقت در مورد پاداش کمی شبیه صدای طبل تو خالی بود، زیرا جهان قدیم به دلیل طبیعت مادی گرایش برای زندگی واقعی کمتر از زندگی در سرزمین ارواح ارزش قائل نبود. بی مرگی و زندگی جاوید به طریق اولی نزد یونانیان به عنوان مصیبت تلقی می شد.

با ظهور مسیحیت عذاب و پاداش در جهان دیگر به جد گرفته شد و آسمان و جهنمی ترسیم گردید که دریای اشک و محنت بینوایان و درماندگان روزگار را به بهشت ابدی هدایت می کرد. در واقع می بایستی امید به پاداش در آن سوی مرگ وجود می داشت تا امتناع از جهان مادی و ریاضت کشی را به اصل بنیادی در اخلاق مذهب نوین و جهانشمول تبدیل نموده و توده های تحت ستم را در پی آن روانه می ساخت. با این وجود دروازه های بهشت آسمانی فوراً به روی مؤمنین گشوده نشد. و خواهیم دید که فتح سرزمین موعود که اورشلیم مقدس پایتخت آن است تنها پس از نبردهای سخت علیه نیروهای جهنمی ممکن خواهد شد. بر این اساس، در ذهنیت  نخستین مسیحیان این جنگ عظیم می بایستی خیلی زود به وقوع پیوندد.

از همان آغاز، در آیۀ 3  یوحنا  کتاب خود را به عنوان شهوداتی در باب آن چه به زودی به وقوع خواهد پیوست معرفی می کند و می گوید : «خوشبخت آن کسی است که این کتاب را می خواند و به این کلام رسولانه گوش فرا می دهد، زیرا روز موعود نزدیک است» مسیح به جامعۀ مسیحی فیلادلفی نوید می دهد که « به زودی خواهم آمد ». و در پایان فصل، فرشته ای بر یوحنا نازل می شود و می گوید که «آن چه را که به زودی روی خواهد داد به یوحنا نشان داده است.» و به او سفارش می کند که : «هیچ یک از سخنان رسولانۀ این کتاب را پنهان نکن، زیرا روز موعود نزدیک است.» و خود مسیح در آیه های 12 و 20 می گوید : «به زودی خواهم آمد.» . سپس خواهیم دید که این به زودی که انتظارش را می کشیدند تا چه اندازه زود به وقوع پیوست.

دیدگاه های آخر زمانی که یوحنا در چشم انداز ما به نمایش می گذارد، در اغلب موارد مشخصاً از الگوهای قدیمی به عاریت گرفته شده است.

بخشی از انبیای کلاسیک در کتاب عهد قدیم، و به خصوص از کتاب حزقیال نبی، و بخشی از دیدگاه های آخر زمانی یهودیان بعدی که از روی الگوی دانیال اقتباس کرده اند و به خصوص کتاب «هنوش» (Hénoch) (که به پدر پدر بزرگ نوح نسبت داده می شود) و در همان دوران نوشته شده است.

منتقدان کتاب شهودات یوحنا را به دقت مورد بررسی قرار داده و در تمام جزئیات نشان داده اند که هر یک از تصاویر و هر مصیبت و هر جراحتی که به بشریت بی ایمان وارد می گردد و خلاصه مجموع ساخت مایه های کتاب از کجا برداشت شده است که نه تنها حاکی از فقر روحی او بوده بلکه نشان می دهد که شهوداتی  را که ترسیم کرده عملا زندگی نکرده و از تخیلات خود او بر نیامده است.

در این جا مختصراً به برخی از این شهودات اشاره خواهیم کرد. یوحنا خدا را می بیند که بر تخت بارگاه الهی اش نشسته و کتابی را که با هفت مهرۀ بسته شده در دست دارد، در جلوی او گوسپند سر بریده (مسیح)، که دوباره زنده می شود و سزاوار می بیند که مهرۀ موم را باز کند. گشودن مهرۀ موم با علائم و معجزات تهدید آمیزی ادامه می یابد. در پنجمین مهره،  یوحنا در زیر بارگاه الهی ارواح شهیدان را می بیند که به خاطر کلام خدا کشته شده بودند : «و با صدای بلند فریاد می زدند و می گفتند، ای خدای بزرگ تا کی قضاوت نمی کنی و انتقام خون ما را از آنهائی که ساکنان زمین هستند نمی گیری؟» در این لحظه، به هریک از آنها لباس سفیدی داده می شود و آنها دعوت می شود که کمی شکیبا باشند، شهیدان دیگری  در راه هستند و باید میرانده شوند. در این جا هیچ اثری از آثار «مذهب عشق» یا «آنهائی که از شما نفرت دارند را دوست داشته باشید و آنهائی که شما را نفرین می کنند ببخشید و بیامرزید»، و امثال این ها نیست، بلکه به روشنی می بینیم که برای انتقام و انتقام عادلانه و مقدس از دشمنان مسیحیان تبلیغ می کنند.

و باید دانست که در سر تا سر کتاب انباشته از این نوع مطالب است. هر اندازه بحران نزدیک می شود، به همان اندازه از آسمان جراحت و خشم می بارد، و هر اندازه یوحنا به شادی اعلام می دارد که بیشتر افراد اظهار ندامت نمی کنند و از گناهانشان روی بر نمی گردانند و در نتیجه مجازات خواهند شد و مسیح با ترکۀ آهنی خشم الهی را بر آنها وارد خواهد ساخت، ولی با این وجود کافران سر سختانه مقاومت می کنند.

این احساس طبیعی در جنگ است که افراد خارج از هر گونه ریاکاری ابراز می کنند، و در جنگ می جنگند. در گشایش هفتمین مهره هفت فرشته با شیپور ظاهر می شوند و هر بار که یکی از آنها شیپورش به صدا در می آورد، مصیبت های تازه ای نازل می آید.

وقتی هفتمین شیپور به صدا در می آید، هفت فرشتۀ جدید وارد صحنه می شوند که هفت بطری انباشته از خشم خدا را روی زمین می ریزند، و دوباره از آسمان مصیبت می بارد که غالباً تکرار ملال آور مصائبی است که پیش از این نیز چندین بار به همین شکل نازل شده بوده.

سپس زن آمد، بابل، فاحشۀ بزرگ با لباس شکوهمند ارغوانی و پر جلال  روی چندین رودخانه جلوس کرد، و از خون قدیسین و خون شهدای مسیح سرمست شد. بابل شهر بزرگی است که بر چندین پادشاه روی زمین فرمان می راند، و روی جانوری می نشیند که هفت سر و ده شاخ داشت. هفت سر هفت کوه هستند و در عین حال هفت پادشاه را باز نمائی می کنند. از این پادشاهان پنج تن مردند، یکی زنده است، هفتمین پادشاه خواهد آمد، و پس از او هشتمین پادشاه از آن پنج نفر اول بیرون می آید که تا حد مرگ مجروح بوده ولی شفا یافته است.

هشتمین پادشاه 42 ماه روی زمین حکومت خواهد کرد، یعنی سه سال و نیم، و مؤمنین را تا  حد مرگ عذاب داده و کافران را به پیروزی خواهد رساند. سپس جنگ بزرگی بر پا خواهد شد و با ویران شدن فاحشۀ بزرگ یعنی بابل و تمام طرفدارانش یعنی اکثریت آدمیان انتقام خون قدیسین و شهدا گرفته خواهد شد، شیطان نیز به جهنم دره محکوم گشته و در آن جا هزار سال به زنجیر کشیده می شود، در این مدت مسیح و شهدائی که به زندگی بازگشته اند حکومت می کنند. در پایان هزار سال، شیطان از بند رها می شود و طی نبرد اشباح برای همیشه شکست می خورد. یک بار دیگر باقی ماندۀ مردگان به زندگی باز گشته و در بارگاه پروردگار حاضر می شوند (توجه داشته باشید که در برابر مسیح نیست که حاضر می شوند) و مؤمنین به آسمانی نوین و زمینی نوین و اورشلیمی نوین و به زندگی ابدی راه می یابند.

به همان اندازه که تمام ساختار متن با عناصر مشخصاً یهودی متعلق به دوران ماقبل مسیحی بنا شده، بینش یهودی نیز کاملاً عرضه شده است. از زمانی که اوضاع قوم یهود رو به نابسامانی گذاشت و تحت سیطرۀ آشور و بابل و حتی سلوکیان در آمدند، یعنی از اشعیای نبی تا دانیال نبی، پیغام های رسولانه نیز برای روز موعود و نجات آغاز شد. در فصل 12، آیه های 1، 3 دانیال از فرود میکائیل، فرشتۀ نگهبان قوم یهود خبر می دهد که آنها را از فلاکت نجات خواهد داد، «بسیاری از مردگان به زندگی باز خواهند گشت»، و به نوعی از مکافات آخرین می گوید، « و آنانی که در ایمان پایدار ماندند و شمار بسیاری که به عدالت سپرده شدند همچون ستارگان خواهند درخشید، برای همیشه و تا ابد». نزد مسیحیان تنها روی فوریت حکومت مسیح و بازگشت شهیدان به زندگی تأکید می شود.

تعبیر این پیغام رسولانه را ما مدیون منتقدین آلمانی و خصوصاً اوالد(Ewald)، لاک (Lücke) و فردیناند بناری (Ferdinand Benary) هستیم، و بیشتر از این جهت که آن را در ارتباط با حوادث تاریخی زمان مورد بررسی قرار داده اند.

نقد آلمانی با تکیه به پژوهش های ارنست رنان در حوزه های دیگری خارج از حوزه های مذهبی نفوذ می کند. فاحشۀ بزرگ، بابل، همانطور که دیدیم به مفهوم شهری با هفت تپه است. دربارۀ جانوری که این شهر – فاحشۀ بزرگ روی آن جلوس کرده، در فصل 17 آیه 9 آمده است که : «هفت سر به مفهوم هفت کوه است. در عین حال به مفهوم هفت پادشاه نیز هست، که پنج نفر از آنها افتاده و یا مرده اند، یکی از آنها هست و یکی دیگر هست که هنوز نیامده، و وقتی که آمد باید کمی بماند. و جانوری که دیگر نیست، پادشاه هشتم است، او از هفت پادشاه می آید ولی در نابودی خود می کوشد.»

در نتیجه، جانور به مفهوم سیطرۀ جهانی رم بوده و هفت امپراتور را بازنمایی می کند که یکی از آنها تا پای مرگ مجروح شده و دیگر حکومت نمی کند ولی شفا می یابد، و باز خواهد آمد تا به سیطرۀ گناه و توهین به مقدسات و شورش علیه خدا تداوم ببخشد. «و جنگیدن با قدیسین و پیروزی بر آنها به او واگذار گردیده و حکمفرمائی بر تمام قبایل، زبان ها و ملت نیز به او عرضه شده بود به طوری که تمام آنانی که ساکن زمین بودند او را می پرستیدند و نام آنها در کتاب گوسپند نوشته نشده است»…«این جانور به گونه ای بود که همه، کوچک و بزرگ، ثروتمند و فقیر، آزاد و برده، نشان و نام و یا شمارۀ نام او را بر خود داشتند. آن که واجد عقل و خرد است، شمارۀ جانور را حساب کند، زیرا شمارۀ آدمیان است، و شمارۀ او ششصد و شصت و شش است.» (فصل 13، 7، 118)

در این جا توجه داشته باشیم که خشونت یاد شده جزء تمهیداتی است که امپراتوری رم علیه مسیحیان به کار می برد…که ظاهراً یکی از اختراعات شیطان است…این موضوع را رها می کنیم و می پردازیم به این پرسش که کدام یک از امپراتوران رم است که به چنین شکلی مجروح شده و هشتمین پادشاه از مجموعۀ هفت پادشاه کیست که به جنگ علیه مسیح ارتکاب می کند.

پس از اگوست ،  تیبر(Tibère)، کالیگولا(Caligula)، کلود (Claude)، نرون (Néron)، گالبا (Galba). پنج امپراتور از بین رفته اند، یعنی نرون به سال 68 میلادی می میرد و گابلا بین 9 ژوئن 68 میلادی تا 15 ژانویه 69 میلادی فرمانروائی می کند. ولی به محض این که بر اریکۀ امپراتوری تکیه می زند، لژیون های راین به رهبری ویتلیوس (Vitelius) قیام می کنند و در عین حال در دیگر مناطق امپراتوری سرداران دیگری برای قیام مسلحانه آماده می شوند. در خود رم نیز فرماندهان نظامی قیام می کنند و گالبا را به قتل رسانده و اوتون (مارکوس سالویوس اتو سزار آگوستوس Othon)  را بر می گزینند.

از این حوادث نتیجه می گیریم که شهودات یوحنا (آپوکالیپس) در عصر گالبا و تقریباً در اواخر حکومت او نوشته شده است، و یا حداکثر در طول سه ماه امپراتوری اوتون (تا 15 آوریل 69)، هفتمین امپراتور. ولی هشتمین کیست که نبوده و خواهد آمد؟ پاسخ به این پرسش را عدد 666 به ما می گوید.

بین اقوام سامی،…کلدانی ها و یهودی ها…در این دوران، نوعی هنر جادوگری باب روز بوده که پایه و اساس آن را معنای مضاعف حروف تشکیل می داده است. تقریبا از 300 سال پیش از میلاد حروف عبری در عین حال به عنوان عدد نیز به کار می رفته است : A=4, b=2, c= 3, d=4 و غیره.

بر این اساس پیشگویان کابالیست مجموع اعداد حروف یک نام را با هم جمع می بستند، و به کمک حاصل جمع، از طریق تشکیل کلمات یا ترکیب کلمات معادل با حاصل جمع، آیندۀ صاحب آن نام را پیشگویی می کردند. به همین ترتیب، کلمات به زبان اعداد نیز بیان می شدند. این هنر را به زبان یونانی هندسه ghematriakمی نامیدند، کلدانی ها نیز آن را به حرفه تبدیل کرده بودند و تاسیت (تاکیتوس  Tacit) از آنها به عنوان ریاضی دان یاد می کند از رم بیرون رانده شدند.

مشخصا از طریق همین ریاضیات بوده است که عدد 666 به دست می آید. پشت این عدد نام یکی از پنج امپراتور رم نهفته است. بر این اساس ایرنه (Irénée کشیش، پدر کلیسائی قرن دوم) در قرن دوم، علاوه بر عدد 666، عدد 616 را نیز می شناخته است که به زمانی باز می گردد که معمای اعداد همچنان شناخته شده بود. اگر راه حل پاسخ این دو عدد را نشان دهد، آزمون موفقی خواهد بود.

فردیناند بناری این راه حل را یافته بود. 666 نام نرون Néron است. عدد بر اساس نام نرون کسار(Néron Kesar) (کسار = سزار) در نوشتار عبری می باشد. فردیناند بناری همان طور که در تالمود و نوشته های پالمیری (شهر باستانی در سوریه) مشاهده می کند، به زبان یونانی نرون کسار، نرون امپراتور روی پول رسمی مناطق شرقی امپراتوری حک شده بود، و به این ترتیب :

n (nun) = 50, r (resch) = 200, v (vav) pour 0 = 6, n (nun) = 50, R (Raph) = 100,

 s (samech) = 60, et r (resch) = 200,و حاصل جمع برابر است با 666. بر این اساس اگر نام نرون امپراتور یا نرون سزار(67) را در شکل لاتین در نظر گیریم، دومین [ن] در نام نرون حذف می شود یعنی به شکل نرو امپراتور نوشته می شود، در نتیجه50 -666= 616 که ایرنه کشیش قرن دوم مطرح می کند.

در واقع امپراتوری رم در عصر گالبا در هرج و مرج به سر می برد. خود گالبا نیز که فرماندهی لژیون های رمی در اسپانیا و گل را به عهده داشت برای سرنگون کردن نرون به رم لشکر کشید، نرون گریخت و سپس به دست فردی آزاد کشته شد. و نه تنها فرماندهان در رم، بلکه در مناطق دیگر علیه گالبا طرح ریزی می کردند و از هر گوشه و کنار امپراتوری سرداران در حال آماده کردن لژیون های خود بودند تا به پایتخت لشکر کشی کنند. تمام امپراتوری در جنگ داخلی به سر می برد و سقوط آن نزدیک به نظر می رسید.

علاوه بر این شایعه شده بود که نرون نمرده، بلکه مجروح گشته و به پارت ها پناهنده شده است و با نیروی نظامی  از رود فرات عبور کرده و برای بر پا داشتن حکومتی دهشتناک دوباره خواهد آمد.

آکایی در شمال غربی یونان و در آسیا از این گزارشات نگران بودند. یعنی دقیقاً در همان زمانی که شهودات آخر زمانی یوحنا در دست تحریر بود، یک نرون دروغین در جزیرۀ سیتنوس در دریای اژه در نزدیکی پاتموس و آسیای صغیر دست به شورش زد تا این که در دوران امپراتوری اتون کشته شد.

جای شگفتی نیست که چنین شایعاتی بین مسیحیانی که طعمۀ آزار و اذیت نرون شده بودند، پراکنده شده و او را به عنوان ضد مسیح و منقرض کنندۀ مذهب نوین تعبیر کنند و در عین حال چنین تهدیدی را به عنوان مقدمه ای برای بازگشت مسیح و نبرد پیروزمندانه علیه نیروهای جهنمی و حکومت هزار سالۀ الهی تعبیر نمایند و به همین علت و با همین اعتقاد به بازگشت قطعی مسیح بود که با آغوش باز به پیشباز مرگ می رفتند.

ادبیات مسیحی در طول دو قرن اوّل به اندازۀ کافی شواهدی را نشان می دهد که رمز عدد 666 برای بسیاری آشکار بود. ایرنه کشیش قرن دوم این موضوع را نمی دانسته ولی مثل خیلی های دیگر تا پایان قرن سوم می دانسته است که جانوری که در شهودات آخر زمانی ظاهر می گردد همان نرونی است که بازخواهد آمد.

با از بین رفتن آخرین آثار و نشانه ها، شهودات آخر زمانی به تعابیر تخیلی پیشگویان ارتدکس سپرده شد. خود من نیز افراد سالمندی را می شناسم که بر اساس محاسبات یوهات آلبرشت بنگل (Johann Albrecht Bengel) در سال 1836 منتظر آخر زمان بودند.

به این ترتیب پیشگوئی کاملاً مطابق با آن چه نوشته شده بود به وقوع پیوست،  ولی تنها با این تفاوت که قضاوت آخرین در روز رستاخیر دامن گناه کاران را نگرفت بلکه مفسرین و مبلغین شهودات آخر زمان را به محاکمه کشید. زیرا در همین سال 1836 بود که فردیناند بناری کلید حل معمای عدد 666 را کشف کرد و به تمام محاسبات پیشگویانه و این هندسۀ نوین (به یونانی : ژئومتریاکghematriak) پایان داد.

سرزمین الهی که برای مؤمنین تعیین شده است، یوحنا تنها با نگاهی از بیرون به ترسیم آن می پردازد. بر اساس مفاهیم دوران او، اورشلیم نوین بر اساس طرح بسیار عظیمی ساخته شده : با 1200 ایالت و محیطی معادل 2227 کیلومتر یعنی معادل نصف ایالات متحدۀ آمریکا که با طلا و سنگ های گرانبها بنا شده است. در این جا خدا بین مؤمنین به سر می برد و به جای خورشید با نور خود بر آنها می تابد، مرگ، عزاداری، گریه و فریاد، کار وجود ندارد، رودی از آب زلال از شهر عبور می کند و در حاشیۀ آن درخت زندگی کاشته شده که دوازده میوۀ مختلف دارد و هر ماه بار می دهد و برگهای آن برای سلامت مؤمنین مفید است (به شکل چای طبی، بر اساس نظریات ارنست رنان در کتاب ضد مسیح صفحۀ 452). در این جا قدیسین قرنهای متمادی زندگی می کنند.

تا جائی که ما می دانیم، مسیحیت در زادگاه خودش در آسیای صغیر در اطراف سال 68 میلادی به وجود آمد. هیچ نشانی از تثلیث نیست…بر عکس، یهوو (به فتح واو)، از دیر باز نزد یهودیان، یگانه و نامرئی بوده است. خدائی که به عنوان خدای ملّی قوم یهود معرفی می شود، نخستین خدای آسمان و زمین بوده و مدعی فرمانروائی بر تمام مردمان جهان می باشد که به آنانی که ایمان آوردند نوید مرحمت و به آنانی که از فرمان او سرپیچی کردند قول مجازات بی رحمانه می دهد. بر همین اساس در آخر زمان این خدا هست که آدمیان را قضاوت می کند، البته نه به شکلی که بعداً در انجیل عهد جدید و نامه های رسولان به مسیح نسبت داده شده است. بر اساس دکترین ایرانی که یهودیت در حال زوال با آن آشنایی داشته است، مسیح گوسپندی است که از جانب خدا تا ابد فرستاده شده است، و به همین ترتیب «هفت روح الهی»، گرچه در سطح نازل تری قرار دارند و وجودشان را مدیون قطعه ای در اشعیای نبی (فصل 11 آیۀ 2 ) هستند که به درستی تعبیر نشده است. نه خدا هستند و نه معادل خدا. گوسپند به خواست خودش خود را قربانی می کند تا مرحمی باشد برای گناهان تمام جهان و به دلیل همین عمل عالی و بزرگمنشانه است که به مقام آسمانی نائل می گردد، در تمام کتاب از این شهادت به عنوان عملی داوطلبانه و خارق العاده یاد می شود و نه به عنوان عملی ضروری برای وجود خود او. البته تمام بارگاه آسمانی خالی از فرشتۀ قدیس نیست. برای این که مذهبی تشکل پیدا کند، یکتا پرستی از تاریخ اوستا در عصر خود مجبور بود که به بت پرستی و چند خدائی امتیازاتی را واگذار کند. نزد یهودیان گرویدن به خدایان پاگانیستی به شکل مزمن تداوم یافت و این روند که از روی الگوی بارگاه آسمانی نزد ایرانیان شکل گرفته بود، پس از تبعید، به شکل کارآمدتری مذهب را با تخیلات مردمی در هم آمیخت.

مسیحیت نیز حتی پس از جانشین ساختن خدای تثلیثی و اسرار آمیز به جای خدای یگانه و خدشه ناپذیر یهودیان، سنت قدیمی خدایان کهن را در بین توده های مردم از طریق سنت بزرگداشت قدیسین تداوم بخشید. بر اساس نظریات فالمرایر(Fallmerayer) در کتاب « تاریخ مجمع الجزایر موره، فصل ا صفحۀ 227» مراسم مرتبط به ژوپیتر در برخی مناطق یونان قدیم (پلوپونز، ماینا، آرکادی) تنها در قرن نهم به خاموشی گرائید. به همین ترتیب تنها در عصر بورژوازی مدرن و پروتستانتیسم است که تمام ساکنین قدیمی بارگاه الهی نظیر فرشتگان و قدیسین را حذف می کنند و یکتا پرستی تثلیثی را به جد می گیرند.

شهودات آخر زمانی یوحنا از گناه اولیه و عدالت از طریق ایمان چیز بیشتری نمی گوید. ایمان نخستین جماعات اولیه با خوئی منازعه جویانه و مسرور با تمام کلیسای پیروزمند آینده متفاوت است. در کنار گوسپند قربانی به عنوان مرحمی بر تمام گناهان بشریت، بازگشت مسیح و حکومت هزار سالۀ او،  تبلیغات فعال، مبارزۀ دائمی علیه دشمن بیرونی و درونی، و اعتراف غرور آمیز به اعتقادات خدشه ناپذیر در برابر قضات بت پرست، تحمل شهادت بی باکانه در اعتقاد راسخ و اطمینان کامل به پیروزی، اصل و اساس محتوای شهودات یوحنا را تشکیل می دهد.

همان گونه که دیدیم، یوحنای نویسنده تردیدی ندارد که یهودی است. در نتیجه، در تمام کتاب هیچ اشاره ای به غسل تعمید دیده نمی شود، و شواهد خاصی وجود دارد که آن را به دومین دوران مسیحیت نسبت می دهد. 144000 یهودی با ایمان غسل تعمید ندیده اند. دربارۀ قدیسینی که در آسمان هستند می گوید ک « آنهائی هستند که لباس بلندشان را در خون گوسپند شسته اند»، و تا این جا هیچ حرفی از غسل تعمید نیست.

 

دو رسولی که پیش از ظهور ضد مسیح می آیند نیز (فصل 11) غسل تعمید نمی دهند و در فصل 19 آیۀ 10 شاهد مسیح نیز غسل تعمید نیست بلکه روح رسولانه است. در تمام این موارد کاملا طبیعی می بود که از غسل تعمید گفته شود. در نتیجه تقریباً با اطمینان می توانیم نتیجه بگیریم که نویسنده از غسل تعمید چیزی نمی دانسته، و این قاعده  زمانی به سنت مسیحی تبدیل شده است که آنها کاملاً از یهودیان جدا شده بودند. نویسنده در عین حال از دومین شعائر هفتگانۀ مسیح بی اطلاع بوده، یعنی بخشی را که به بزرگداشت شهادت مسیح مربوط می شود نمی دانسته است. اگر در متن لوتر(Luther) مسیح به آنهائی که ایمانشان را حفظ کرده اند قول می دهد که نزد آنان رفته و با آنها عشای ربانی را به جا بیاورد، چنین موردی تنها یک ظاهر مغلطه آمیز است. در زبان یونانی (deipnéso) می خوانیم « من با او سوپ صرف می کنم »، و این کلمه به درستی در انجیل های انگلیسی و فرانسوی به کار برده شده است(«مسیح با آنها هم سفره می شود). البته در این جا مسئله با شام آخر ارتباطی ندارد.

کتاب مورد بحث ما در این جا با تاریخ کاملاً مشخص آن، بی هیچ شک و تردیدی قدیمی ترین بخش ادبیات تمام مسیحیت است. هیچ یک از نوشته های انجیل به این اندازۀ بی بند و بار نوشته نشده  و این همه از زبان عبری و ساختارهای ناممکن و اشتباهات دستوری انباشته نشده است.

تنها الهی شناسان حرفه ای یا تاریخ شناسان جانبدار هستند که نمی خواهند بپذیرند که انجیل و اعمال رسولان اقتباس مابعدی  از نوشته هائی بوده که امروز از بین رفته  و قشر ناچیز تاریخی نیز که از آن باقی مانده زیر  افسانه سرائی ها پنهان شده و سه یا چهار نامۀ رسولان که توسط مکتب توبینگو Tubingue اصلیت آن باز شناسی شده است، پس از بررسی های عمیق برونو بائر Bruno Bauer ، نتیجه گرفته می شود که تنها حاوی نوشته های دوران بعدی و یا در بهترین حالت، باز نویسی های نویسنده های گم نام بعدی با آرایش و اضافات و درج مطالب جدید بوده است.

برای ما اهمیت خاصی دارد که در کتابمان  که دوران تحریر آن با اختلاف نظر یک ماهه تشخیص داده شده است، کتابی در اختیار داشته باشیم که مسیحیت را در مقدماتی ترین شکل آن نشان دهد، یعنی به شکل مذهبی رسمی در قرن چهارم، که تمام اصول خدشه ناپذیر و اسطوره هایش تکمیل شده تقریباً در همان وضعیتی قرار دارد که اسطوره های متزلزل ژرمنی نزد تاسیت (تاکیتوس Tacite) در رابطه با اسطوره های ادا(Edda)، که کاملا تحت تأثیر عناصر مسیحی تداوم یافت. آغاز مذهب جهانشمول در این جاست، ولی در خود هزاران امکان تأویل و تعبیر باقی می گذارد که باید آن را منشأ ایجاد فرقه های متعدد بعدی تلقی کنیم.

اگر این قدیمی ترین بخش مسیحیت برای ما اهمیت خاصی دارد، به این علت است که دارای همان نقشی است که یهودیت تحت تأثیر اسکندریه برای مسیحیت داشت.

مابقی همه عناصر و اضافات غربی و یونانی و رمی هستند. می بایستی میانجیگری مذهب یکتا پرست یهودی می بود تا به یکتا پرستی عالمانۀ فلسفۀ رایج یونانی شکلی می بخشید که مورد قبول توده ها واقع گردد. از زمانی که این میانجیگری صورت گرفت، نمی توانست به مذهبی جهانشمول تبدیل گردد مگر این که  در جهان یونانی- رمی غوطه ور شود و گسترش یافته و در نظام فکری که حوزه یونانی- رمی بود حل گردد.

 

 

  منبع :

Friedrich Engels (1894)

Contributions à l’Histoire du Christianisme primitif

Traduction de Laura Lafargue

https://www.marxists.org/francais/marx/94-chris.htm