جهان سفله خو
شاخهء سروم به جرم سرکشی پژمرده است دیده خونین تبارم ؛ قرمز و خون خورده است شوکت و شانی نباشد ؛ مردم غمدیده را قلب انده گین ما هم ؛ یکزمانی مرده است سینه ما جای اندوه و سراب زندگی قامت سرو رسایم در شباب افسرده است آتشی در سینه دارم ؛ درد و آه…
بیشتر بخوانید