عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

«
»

گذری و نظری بر کتاب از پادشاهی مشروطه تا سقوط ج د ا»

عبدالصمد ازهر

بخش دوم

عبدالوکیل در ادامه می نویسد:
«این سازمان بعداً در جنب ح د خ ا موجود بود. اعضای عمده این سازمان به رهبری عبدالصمد اظهر(ازهر) عبارت بودند از:
عبدالصمد اظهر، مهرالحق قطره افسران پولیس، ذبیح الله زیارمل، عبدالطیف(عبداللطیف) انصاف، عزیزالرحمن افسران قوای زمینی و عالم وصال افسر قوای هوایی. بعداً عبدالطیف انصاف و عزیز الرحمن به زودی سازمان را ترک نمودند و عالم وصال در سال ۱۳۵۲ وفات نمود. متباقی سه تن دیگر، باز هم تا وحدت دو جناح ح د خ ا در ۱۲ سرطان (۱۳۵۶) فعالیتهای خود را در قوای مسلح با آگاهی میر اکبر خیبر و ببرک کارمل پیش میبردند.»
این بخش را از مقاله این جانب « حقیقت پنهان مانده یک واقعیت»، که در ماه نومبر ۲۰۰۸۸ در سایت های متعدد انترنتی مانند آینده، پیام وطن، ژواک منتشر گردیده نقل کرده و خلاف اصول احترام به حق مالکیت ادبی و هنری، بدون ذکر منبع، بخشی از معلومات آن را از نام خود نشر کرده و بقیه را که در رد هریسن بوده کنار زده است. همین مقاله است که در بالا ازان به مثابه منبع موثق و دست اول، یاد کرده ام.
برای وضاحت بیشتر موضوع، مرور بر اصل آن مقاله را خالی از مفاد نمی دانم:

حقیقت پوشیده ماندهء یک واقـعـیت

در مطالبی که توسط محترم فقیرمحمد ودان بتاریخ 3.7.2008 در سایت وزین پیام وطن به اّدرس دکتور محمد حسن شرق منتشر گردیده است، تذکراتی هم در بارهٔ سا زمان های چپ در قوای مسلح افغانستان،بااستفاده از منابع دیگر درج گردیده است . با تأکید بر احترامی که به محترم ودان دارم ، یادآور میشوم آنچه این منابع در زمینه نوشته اند ، با حقیقت فاصله داشته و تصحیح اّن ضروری پنداشته میشود :

در سطر دهم پاراگراف یازدهم چنین اّمده است :

{ سلیک هاریسون با استناد از صفحا ت 159 – 169 اثر روسی ” تاریخ قوای مسلح افغانستان 1947 – 1977 ؛ نشر شده از جانب مؤسسهء انتشارات شرقی؛ چا پ مسکو؛ چا پ 1985 ” در زمینه چنین می نویسد:”دستگاه استخبارات نظامی اتحاد شوروی،در حالیکه چشم به اّینده دوخته بود، افسران تربیت یافته(در اتحاد شوروی) رادرسپتامبر 1964 تشویق نمود که سازمان انقلابی مخفی قوای مسلح راتشکیل دهند.” همچنا ن جنرال الکساند ر لیاخفسکی یکی از افسران بلند پایهٔ اتحاد شوروی چنین می نویسد:” دوشادوش ح.د.خ.ا. سازمان زیر زمینی مستقلی به نام جبههٔ کمونیست های افغانستان(… به رهبری سرهنگ عبدالقادر ایجاد گردید ) نقش سازنده ای را در کار با افسران ارتش بازی کرد. اعضای این سازمان نقش مهمی را در سرنگونی پادشاه افغانستان بازی کرده بود ند.”}

پسانتر در بخش :” 1- سقوط سلطنت، علل و پیش زمینه های اّن” ؛ در سطر پنجم پاراگراف ششم چنین میخوانیم:

” سیدطیب جواد محقق در زمینه مسایل تاریخی و اجتماعی افغانستان به راد یوی بی بی سی چنین میگوید: ” تحقیقاتی که در سال های اخیر صورت گرفته، نشان میدهد که مسکو از طریق سازمان استخباراتی نظامی شوروی یا ادارهٔ اطلاعات ارتش که به مخفف لاتین اّن یعنی جی اّر یو معروف است، نقش مؤثری را در کودتای 1972(1973) داؤد خان داشته است. جی اّر یو زمینهٔ این رافراهم ساخت تا یک تعداد قابل توجه افسرانی که در کودتا نقش اساسی داشتند در کنار داؤد خان قرار گیرند. اکثر این افسران جزء سازمانی بنام سازمان انقلابی قوای مسلح بودند که در سال 1964 زیر نظر جی اّر یو تشکیل شده بود. همین سازمان در موفقیت کودتای داؤد خان نقش اساسی داشت .”

در مطالب گفته شدهٔ بالا نامهای سازمان ها ، تاریخ های تأسیس و ماهیت اّنها رد و بدل ودرهم اّمیخته شده وهردو سازمان بر اساس معلوما ت نادرست وصدور حکم غیر عادلانه ، مولود ادارهٔ استخبارات نظامی اتحادشوروی قلمداد شده اند.

حقیقت قضیه اینست که : در سپتامبر 1964 مطابق سنبله 1343 (اگر دقیقتر بگویم در 26 سنبله ) سازمان مخفیی بنام ” سازمان دموکراتیک انقلابی اردو ” که مخفف اّن ” س. ا. د . ا . یا سادا ” میشود از طرف یک حلقهٔ تحول طلب انقلابی، که از مدتها پیش درتدارک یک راه بیرون رفت از وضع ناهنجارو ذلتبار مردم و کشور بودند، در دارالامان کابل اساس گذاری شد. این حلقه مرکب از شش نفر – یک افسر قوای هوایی ( محمد عالم وصال ) ، سه افسر قوای زمینی ( ذبیح الله زیارمل ، عبداللطیف انصا ف و عزیزالرحمن ) و دو افسر پولیس ( مهرالحق قطره و عبدالصمد ازهـر ) بودند. در همین نشست تاریخی بر اهداف عمومی واصول تشکیلاتی توافق بعمل آمد و به اتفاق آرا عبدالصمد ازهـر وذبیح الله زیارمل بحیث رئیس و معاون سازما ن انتخاب و مسئولیت خطیر رهبری روزمرهٔ کارها بدوش شان گذاشته شد .

در تردید اتهامات بالا ، برهان قاطع اینست که هیچ کدام ازانها در اتحاد شوروی تحصیل نکرده واز نفوذ و أثرگذاری های جی آر یو و کی جی بی و امثال آنها مبراا بودند .
عبداللطیف انصا ف وعزیزالرحمن تقریبا سه سال بعد ، بنا به ترک اشتغال در ساحهء نظامی و پیوستن به حیات ملکی ، با حفظ اسرار سازمان، ازان فاصله گرفتند .

محمد عالم وصال درحالی که کارهای بزرگ و پرثمری را در قوای هوایی و مدافعهء هوایی انجام داده بود، با تأسف در سال 1357خورشیدی برتبهء جگرنی، و مهرالحق قطره هم که یک عمر بخاطر مردم خود شرافت مندانه رزمید، دراثر مریضی قلبی در سال 1372 برتبهءسمونوال ، رفقا و دوستان شان را تنها گذاشتند و به ابدیت پیوستند.

سرهنگ عبدالقاد ر نه در سطح رهبری و نه در حلقه های پایین،در هیچ کدام، گاهی عضویت این سازمان، ویا رتباطی با اّن، نداشته است .

بعد از مدتی ، کلمهٔ “دموکراتیک “از نام این سازمان، بدلیل بی مورد بود ن آن در یک سازمان نظامی مخفی و هم بخاطر اجتنا ب از سوء تفاهمات تشابه با نام سازمان های سیاسی دیگر، حذ ف شد و نام” سازمان انقلابی اردو” برگزیده شد.

تنویر افسران اردو ( قوای مسلح ) و تجهیز آنها باافکا ر انقلابی مترقی بخاطر مبارزه درجهت ایجاد یک جامعهٔ آ زاد،مترقی، مرفه و دموکراتیک، مبتنی بر عدالت اجتماعی از اهداف عمدهٔ این سازمان به شمار میرفت. بنا بر خصلت مخفی سازما ن ، نه اعضای صفوف همدگر را می شناختند و نه جامعه ازوجود و مبارزهٔ آن آگاهی داشت. هرگونه سوء ظن ادارات استخباراتی می توانست به قیمت جان اعضا ویانابودی کامل تمام سازمان منجر شود . بسا ممکن بود نابودی فردی،قسمی یا کامل ، طوری صورت گیرد که نابود شده گان ، گمنام و حتی بدون کمایی افتخار فردی یا جمعی در
جامعه و تاریخ ، سر به نیست شوند .آنها نه در مظاهرات تبارز کرده می توانستند ، نه در انتخابات و نه در وسایل وامکانات ارتباط جمعی . به همین جهت شعار برجسته و معروف :” به پیش در راه مبارزهء گمنام و قهرمانانه ! ” ، سمبول کار انقلابی و افتخار فرد فرد اعضای سازمان گردیده بود.
سازمان انقلابی اردو ، پسا نها حیثیت یک سازمان جنبی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را قبول کرد . بنا برجدیت سری ماند ن سازمان ، تما س با همه رهبری حزب نامعقول وخطیر بود،
لذا ازهر، که در رأس هیأت رهبری سازمان قرار داشت ، بر اساس شناخت ها و اعتمادهای قوی سابقه ، صرفاً با دو رفیق (ببرک کارمل و میراکبر خیبر ) در تماس قرار داشت . در سال های بعدی که مسئولیت ها و مصروفیت های رفیق کارمل زیاد شده بود، صرفاً در نشست های مهم اشتراک میکردند و در بقیه موارد رفیق میراکبر خیبر رابطهٔ رفیق کارمل و سازمان را تأمین میکردند. تماس های رفیق خیبر معمولاً با هر دو نفر اول رهبری سازمان برگزار می شد .

اگر سازمانی بنام “جبههٔ کمونیست های افغانستان ” وجود داشته، یقیناً تاریخ تأسیس آن به سپتامبر 1964 برنمیگردد و احتمالاً چندین سال پساتنر اساسگذاری شده باشد.

در مورد سهم گیری در کودتای1973 داؤدخا ن ، با تاکید میگویم که با وجود آنکه حتی تقریباً از یک سال پیش ،سازمان انقلابی اردو ازجلب و جذب و تدارکات برای کودتا ، اطلاع داشت و عدهٔ زیادی از اعضای آن برای سهم گیری در کودتا دعوت شده بودند ، نه کودتا را لو داد و نه به اعضای خود اجازهٔ سهمگیری دران را داد . به دو دلیل :

1 – داؤدخان ، انسان وطن دوست ، تحول طلب و ترقی خواه بود . لذا نباید در مقابلش مانع ایجاد می شد و یا لو داده می شد .

2 – با در نظرداشت این تلقی، که داؤد خان عضو خاندان سلطنتی بود و منافع او با منافع سلطنت آمیخته بود،این پرسش به میان می آمد که: در حالیکه س.ا.ا بدون داشتن امکانات و وسایل استخباراتی، به صورت مسلسل از تدارک کودتا مطلع می شد ، آیا ادارات اسخباراتی دولت – ریاست ضبط احوالات ، استخبارات وزارت داخله ، استخبارات نظامی وزارت دفاع ، استخبارات خاص سردار عبدالولی وامثال آن – ازین فعالیت ها بی خبرمانده بوده می توانستند ؟! این تصورات در مورد اهداف اصلی این حرکت، شک و تردید ایجاد میکرد .

اعضای این سازمان وقتی برای اشتراک در کودتا دعوت می شدند ، با حرمت گذاشتن به شخصیت داؤد خان ووطن پرستی او ، و با اظهار عدم مخالفت با این عمل، به بهانهٔ معاذیر شخصی ،خود را کنار می کشیدند . صرفاً یک عضو این سازمان (فیض محمد ) ، تحت تأثیر یک دوست انقلابی شباروزی خود ، نتوانسته بود خود را کنار بکشد و مجبور به سهم گیری فعال شده بود که بعداً مورد مؤاخذه قرار گرفت و مجبور به اعتراف و معذرت خواهی گردید .

بعد از پیروزی کودتا ی داؤد خان ،اعضای این سازمان وظیفه داشتند با او همکاری نمایند. عدهٔ معتنابهی ازافسران فعال در کودتا ، بنا بر خصلت انقلابی شان ، به زودی به صفوف سازمان راه یافتند . همین دو فکتور – همکاری بعدی با داؤدخان و جذب بعدی افسران فعال کودتا در سازمان – شا ید این تصور را ایجاد کرده باشد که گویا س . ا . ا . در کودتا سهم فعال داشته است .

اگر حرف های ما ن را خلاصه کنیم می توانیم بگوییم :

– سازمان انقلابی اردو ، غیر ازانست که” جبههء کمونیستان افغانستان” خوانده شده است .
– این صرفاً س . ا . ا . است که در سپتامبر 1964 ، ماه ها پیش از اساسگذاری جریان دموکراتیک خلق افغانستان ، تأسیس گردیده است .
– هیچ کدام از مؤسسین این سازمان ، تحصیل یافتهٔ اتحاد شوروی نبودند .
– سرهنگ عبدالقادر عضو این سازمان نبود .
– این سازمان در کودتای داؤد خان اشتراک نداشت .
– این سازمان همانطوری که کودتا با داؤد خان را رد کرد ، کودتا بر ضد اورا هم رد کرد ، که همین موضع ، بنا بر تمایلات ناخیراند یشانهٔ درون حزبی، مشکلاتی را برای رهبری آن ایجاد کرد که از حیطه بحث این مختصر خارج است .
– این سازمان مولود تصمیم آگاهانهٔ وطن پرستانه ، ترقی پسند و انقلابی مؤسسین آن بود .
الهام بخش آنها درین تصمیم بدون شک جنبش های آزادی بخش و مبارزات مردمان زحمت کش جهان بخاطر دموکراسی و عدالت اجتماعی بود . آنها به هیچ وجهه ملهم از تصمیم و ارادهء سازمان ها ی استخباراتی و جا سوسی نبودند .

با ذکر این مختصر ، انتظار دارم خواننده گان ، محققین و مبصرین محترم ، در مورد سازمانی که مرکب بوداز انسان های ناب میهن پرست،مردم دوست، باتقوا ، فداکار،ازخود گذ ر وانقلابی؛ انسان
هایی که با تمام استحقاق بی مدعا زیستند وبنا به ایمان قوی شان آه از جگر بر نیاورد ند؛
کسانی که از آغازین مرحلهٔ انقلاب 7 ثور ، به زندان ، شکنجه ، کشتار و حتی پرتاب از طیا ره
مواجه گردید ند ؛ کسانی که در راه مردم و وطن، بی دریغ به مقابله سیاهی ، سیاه اند یشی و سیاه روزی شتافتند و جام های شهادت نوشیدند ؛ نباید بی اعتنا برخورد کنند.

بنا بر اینکه اطلاعات دست اول درین زمینه هنوز منتشر نشده بود ، امیدوارم همین مختصر، بی اطلاعیی را که در زمینه وجود داشت مرتفع گردانیده باشد.
با عرض حرمت
04. 11.2008
http://www.ayenda.org/Haqiqat%20PoshidaMandae%20iak%20%20Wa…
http://www.payamewatan.com/Article-4/a.azhar051108.htm

در مقاله بالا، جمله « این سازمان همانطوری که کودتا با داؤد خان را رد کرد ، کودتا بر ضد اورا هم رد کرد ، که همین موضع ، بنا بر تمایلات ناخیراند یشانهٔ درون حزبی، مشکلاتی را برای رهبری آن ایجاد کرد که از حیطه بحث این مختصر خارج است»، حکایتگر آن بحران خود ساخته یی است که محترم عبدالوکیل امروز به آن اعتراف می کند و در ادامه، روی آن مکث بیشتر خواهم داشت.

درین جا که ذکری از نامهای موسسان س ا ا به میان آمد، بیجا نخواهد بود، برای قدر دانی از رفقای مسوول در عرصه های پولیس، قوای هوایی و قوای زمینی، که در طول زمان، با پشتکار، وقف و فداکاری، وظایف انقلابی شان را به پیش می بردند، نام ببرم:
– زنده یاد محمد عالم وصال و بعد از وفاتش بهاءالدین مسوول کار در قوا و مدافعه هوایی؛
– زنده یاد غلام نبی قوماندان اکادمی پولیس و قربانی شکنحه های اگسا، مسوول کار در قوای پولیس؛
– ذبیح الله زیارمل مسوول کار در قوای زمینی.

باشد که تاریخ جنبش های عدالت طلبی و رهایی انسان از قید ستم های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و کج اندیشی ها و عقبگرایی های قرون وسطایی، نامهای ایشان را با حروف جلی ثبت نماید.

ادامه نوشته بالای عبدالوکیل چنین است:

«باید متذکر گردید که کار این سازمان طی سالیان متمادی در قوای مسلح محسوس و وسیع نبود و در محدوده رفاقتها و شناختهای شخصی ادامه داشت و اعضای این بخش را یک رقم محدود تشکیل میداد. زیرا تلاش صورت میگرفت که به هیچ وجه، فعالیتهای آنها نه باید در ضدیت با برنامه و مشی عمومی ح د خ ا در دهه دموکراسی قرار گیرد و باعث سوء تفاهمات با رژیم سلطنتی گردد. زیرا رژیم سلطنتی هر نوع فعالیت در قوای مسلح را از جانب احزاب سیاسی غیر قانونی و آنرا تلاش برای براه انداختن کودتا میدانستند. بنا برین اعضای «سازمان انقلابی اردو» فعالیت خود را در زمان سلطنت تا کودتای ۲۶ سرطان( ۱۳۵۲) با بسیار احتیاط پیش میبردند. در زمان جمهوریت محمد داؤد هم، آنها کاملاً با احتیاط به فعالیتهای خود ادامه میدادند. چنانچه بعد از کودتای ۲۶ سرطان عملاً عبدالصمد اظهر و ذبیح الله زیارمل در وزارت امور داخله مصروف کارهای با اهمیت دولتی بودند و مجال تماس را با سایر منسوبین قوای مسلح برای جلب اعضای جدید به حزب، زیاد در اختیار نداشتند. البته فعالیت و نقش آنها در داخل دولت به نفع استقرار رژ‌یم نوبنیاد در این مقطع زمانی، بسیار حیاتی و قابل قدردانی بود. » (ص ۱۵۲ -۱۵۳)»
جناب عبدالوکیل معیارهای احتیاط ما را درست توضیح داده اما در باره تعداد و نحوه تنظیم اعضا سطحی نگری داشته است. این سازمان تشکیلات مستحکم پولادین و منضبط باور نکردنی داشت. کسانی که به تعبیر وی «در محدوده رفاقتها و شناخت های شخصی» قرار داشتند، نه اعضای سازمان بلکه افسران زیر مطالعه و آزمایش بودند و از وجود سازمان آگاهی نداشتند. تصور می شود همین ها را نویسنده اعضای سازمان تصور کرده بودند. شماری از اعضا نیز، به خاطر افشا نساختن سازمان، شناخت های خود را آشنایی های شخصی و همصنفی گری جلوه می دادند. در ست است که شمار اعضا، به تناسب شماری که پسانترنزد محترم نور احمد نور، ثبت شده، خیلی کمتر بوده، به خاطری که این شمار جدید عبارت بود از شمار سابق سازمان ما به علاوه شمار زیادی که از طریق یک مسابقه میان خلق و پرچم برای چِت کردن داوودخان، با پُشت پا زدن بر همه معیارهای سازمانی، از طرف عبدالوکیل و عده یی از کادرهای دیگر حزبی راه اند اخته شده بود. کار مملو از ریسک و بازی با سرنوشت حزب و کشور – که مطابق نوشته های بعدی خود شان، ، بعد از قیام، لیست مطولی از اعضای حزب در قوای نظامی، در اتاق خواب جنب دفتر عبدالقدیر وزیر داخله داوود خان، به دست آمد.

در سال اول رژیم داوودخان، به راستی هم مصروفیت ما زیاد بود. مصروفیت من در پُست رییس ارکان و سپس آمر عمومی امنیت، در مجموع بیشتر از یکسال نبود. نظامی ها همیشه مصروفیت های شباروزی دارند و آنهایی که بیشتر مسوولیت پذیر اند، بیشتر در وظیفه هم می مانند. در هنگام وظیفه داریم در میدان هوایی بین المللی کابل هم، در اکثر اوقات برای نظارت از بارگیری طیاره ها، جلوگیری از قاچاق و امنیت میدان و تأسیسات اطراف آن، از ساعت پنج صبح تا ختم پروازها و خالی شدن میدان، که تا ساعات ۱۰ و ۱۱ شب هم دوام کرده می توانست، بدون دریافت اضافه کاری، در محل وظیفه می بودم و بعد ازان هم در تماس با میدان و مسوولان امنیتی، باقی می ماندم. تماس ها وارتباط های سازمانی من به ندرت پیش از ساعت نُه شب اتفاق می افتاد و بنا بر نبود وسایط و امکانات، فاصله های رفت و برگشت از شش درک تا اقصا نقاط شهری آن زمان چون قلعه زمان خان، گذرگاه، میرویس میدان، خیرخانه، یکه توت و غیره را با پای پیاده طی می کردم. در جریان روز هم امکانات تماس منتفی نبود.برای کار سازمانی همیشه راهی وجود دارد. به قول معروف، هر آنکه میل دین دارد، کلوخ در آستین دارد. این را هم نباید از یاد کشید که سازمان مخفی نظامی متشکل از حلقه های زنجیری بود که حلقه های مذکور به صورت خودکار به اجرای وظایف و جلب و جذب مطابق با معیارهای وضع شده ادامه می دادند و مهره های مسوول، در حالات ضروری به سهولت می توانستند دسترسی ولو کوتاه مدت با حلقه بالا، داشته باشند.

عبدالوکیل، کار با احتیاط سازمان ما را در زمان شاهی، به دلیل عدم جواز قانونی، حساسیت دولت در برابر کار سیاسی احزاب در میان نظامیان و برنامه و مشی عمومی ح د خ ا در دوره دموکراسی (مبارزه مسالمت آمیز و ضدیت آن با تسلط قهر آمیز قدرت. ا )، توصیف کرده، که به کلی درست و به جاست. ولی از مجاز شمردن چنین فعالیتی در دوره جمهوریت، که بر اساس آن خودش به آن رو آورده بود، بِلگه یی به دست نمی دهد. آیا پیوند دادن «دهه دموکراسی» با « برنامه و مشی عمومی حزب» به خاطر توجیه کارنامه هایش در دوره جمهوریت به کار برده شده و توقع دارد توجیهش مورد پذیرش خواننده هم قرار گیرد؟

نقطه با اهمیت اینست که وظیفه اساسی دران فرصت، همکاری با جمهوریت نو پا به خاطر آرمان های مطرح شده در برنامه «خطاب به مردم» داوود خان بود. موضوع قیام ضد رژیم نه در برنامه سازمان انقلابی اردو وجود داشت و نه از حزب. متأسفانه این عبدالوکیل بود که مطابق به اعترافات خودش، از ۲۶ سرطان به بعد در شوق کودتا افتیده، در حالی که حزب در کلیت آن در پشتیبانی رژیم جانفشانی داشت، وی خلاف پرنسیپ های حزب، با تشبث در ظاهر شخصی و خودسرانه، به فعالیت ماجراجویانه برای اسقاط رژیم و گرفتن قدرت از راه زور، آستین ها را بالا زده بود.

وی از یکسو بر مصروفیت زیاد من و زیارمل، به خاطری تاکید می کند تا ماجرا جویی خود را در میان نظامیان توجیه کند. در حالی که موصوف نقش ما را به نفع رژیم نو بنیاد، حیاتی و قابل قدر دانی ارزیابی می کند و شکی نیست که موضع عمومی حزب هم همین بود، پرسش به میان می آید که اگر کار برای استقرار رژیم نو بنیاد جمهوری درست، مفید و قابل قدردانی بود، آیا تلاش آماده گی برای اسقاط آن، یک عمل متضاد با آن ارزیابی، نبود؟ آیا می شود گفت اعتقاد و عمل شما در دو جهت متضاد قرار داشتند؟

بخش سوم

عبدالوکیل در ادامه می نویسد: «کمیته مرکزی هفت نفری حزب به رهبری ببرک کارمل بعد از کودتای ۲۶ سرطان، به یک نتیجه قاطع در مورد کار و ایجاد یک رهبری واحد، بخاطر فعالیت در بین منسوبین قوای مسلح تا اخیر نرسیدند، که باید میرسیدند.»

این جمله به وضاحت نمایان می سازد که حزب فیصله یی خلاف اصول برنامه ای خود به عمل نیاورده و این فعالیت ها، در غیاب اراده حزب، به صورت غیر مجاز پیش برده می شد.

در ادامه قضیه را چنین بیشتر توضیح می دهد:

«از یکطرف تمامی اعضای کمیته مرکزی با فعالیت نوراحمد نور و اینجانب در میان منسوبین قوای مسلح در پهلوی «سازمان انقلابی اردو» موافقت غیر رسمی خود را نشان میدادند؛ از جانب دیگرمیر اکبر خیبر در مورد فعالیتهای نور احمد نور و اینجانب و سایر اعضای ملکی در قوای مسلح، راضی نبود و بعضاً کشیدگی های جدی میان نور احمد نور و میر اکبر خیبر در زمینه رخ میداد. میر اکبر خیبر بیشتر معتقد بود که حزب نباید با تشبثات و اقدامات شتاب زده در قوای مسلح، محمد داؤد راعلیه خود تحریک نماید.  در حقیقت میر اکبر خیبر با کار بخش رفقای ملکی پرچمی در قوای مسلح موافقت نداشت. بنظر میر اکبر خیبر، تنها مسؤلین «سازمان انقلابی اردو» که تجارب کار را در زمینه داشتند، قادر بودند که این کار را با احتیاط، مانند گذشته در میان قوای مسلح پیش ببرند. موصوف اظهار مینمود که کاری را که خلقیها با سر و صدا در قوای مسلح پیش میبرند ما نباید مانند آنها این سر و صدا را به راه اندازیم. موصوف معتقد بود که بزودی خلقیها با این فعالیتهای خود در قوای مسلح از جانب محمد داؤد سرکوب میشوند؛ زیرا محمد داؤد تحمل چنین فعالیتها را در قوای مسلح ندارد. اما گذشت زمان، شاهد حوادث برعکس آن بود.»

نویسنده، در پراگراف بالا، از فعالیت نور احمد نور و خودش در میان منسوبان قوای مسلح در پهلوی سازمان انقلابی اردو، سخن گفته است. در حالیکه چنین کار موازی از جانب ایشان مجاز نبود، در عمل، سخن از کار موازی و کار در پهلو، گذشته به چور اعضا و تلاش بی اعتبار ساختن و انحلال س ا ا، کشیده بود. در محراق توجه اولی شان نفوذ و کشاندن اعضای س ا ا به خود شان، با استفاده از نام رهبری و کشاندن شان به ملاقات مقام بالاای حزب و مشکوک نمایاندن رهبری سازمان، قرار داشت، تا با به کارگیری آنها در تنظیم نو مربوط به ملکی ها، افسران زیر آزمایش قبلی این افسران را بدون طی مراحل پیش بینی شده، به سرعت وارد عضویت اصلی سازند و همه آنها را در مسابقه راه انداخته شدهٔ جلب و جذب نظامیان به طریقه افشاگرانه خود شان، سوق دهند.  

اگر به راستی تمامی اعضای ک م با فعالیت این دو رفیق، که کار شان با گذشت زمان انکشاف کرده، درین آوان چندین کادر دیگر را نیز خود سرانه درین راستا به کار گماشته بودند، موافقت داشتند، چرا در زمینه از طریق اصولی با صدور فیصله حزبی، تصمیم قاطع اتخاذ نکردند و به سر در گمی ها پایان ندادند؟

اما موضع میر اکبر خیبر را نویسنده بسیار دقیق  و امانت کارانه بیان داشته است. این موضع، اصولی، منطقی و برخاسته از واقعیت های موجود در دولت و جامعه بود.

خیبر هوشدار می داد با تقلید از خلقی ها و در مسابقه با آنها از ماجرا جویی و تحریک داوود خان بپرهیزید. او می گفت اگر خلقی ها به این کار ادامه دهند، سرکوب می شوند. چنا نچه در نتیجه همین ماجرا جویی ها و کشف رازهای حزبی از طریق استراق سمع و دیگر امکانات استخباراتی از طرف دولت، بعد از بهانه یابی تظاهر تشییع جنازه شهید خیبر، هر دو جناح حزب زیر ضربه رفتند و با به زندان کشیده شدن رهبران حزب، پیاده کردن سرکوب در عمل آغاز گردید.

آیا نمی شود گاهی تصور کرد آگاهی یافتن داوود از فعالیت حزبی های چپ در قوای نظامی، که اکنون با نشر کتاب عبدالوکیل برای همه واضح گردید که از همان ۲۶ سرطان آغازیده بود، و از دست دادن اعتمادش بر آنها، یکی از عوامل مهمی باشد که در جنب عوامل دیگر، منجر به روگردانی از سیاست عنعنوی و رو آوردنش به غرب و عرب گردیده باشد؟!

در آغاز داوود از حزب روگردان و با تغییر اساسی در سیاستش به خشونت گرایید. شکی نیست که عوامل زیاد دیگر، به شمول ریشه سرداری، خود محوری و یکه تازی، که موجودیت و نقش هیچ شخص و نیروی مبتکر یا نامدار را در کنار خود، و لو در تاییدش، تحمل نداشت، و همچنان فشار ارتجاع و امپریالیزم، در تغییر جهت سیاسی داوود نقش داشته، ولی مایوسیت وی از پشتیبانی نیروهای مترقی و یقین حاصل کردنش به دو رویه گی آنها، می تواند باعث آن گردیده باشد که او عقبگاهش را خالی احساس کند. او با چشمان باز می دید که نیروهای چپ هم مانند اخوانی ها و دیگر راستگراها، در تلاش کنار زدن وی و تصاحب قدرت اند و با درک پشتیبانی اتحاد شوروی از چپ کشور، بالخصوص بعد ازانکه فرصت تفاهم با برژنیف درین مورد را از دست داد، خود را در صحنه بین المللی تنها یافت. نه خصلت دیکتاتوری و خود محوریش  اجازه بازگشت می داد و نه بیماری واگیر کودتا گرایی را که چپی ها را هم فراگرفته بود، توقف داده می توانست.

من معتقدم در حالیکه تلاش چپ برای آماده گی نظامی، عامل قاطع در تغییر سیاست داوود نبوده، اما روغنی بود که می توانست شعله کمرنگ چنین تمایل را شعله ور تر کند. چه بسا ترددها که با فزونی یک عامل اضافی، به تصمیم می انجامند.  

این نتیجه گیری عبدالوکیل که « اما گذشت زمان، شاهد حوادث برعکس آن بود» مبنایی ندارد. بالعکس، آن هوشدار داهیانه خیبر، به واقعیت پیوست و داوود سرکوب را آغاز کرد ولی به انجام رسانیده نتوانست. آنهایی که تصورات قهرمانی های دیگر را در سر داشتند، نیز گلی به آب ندادند.  

وی اعتراف می کند که صرف دو ماه بعد از کودتای داؤد فعالیتش در میان نظامیان را از تماس با نبی عظیمی، و شاید قبل یا بعد ازان با محمد رفیع، گل آقا و دیگران، بدون مجوز کمیته مرکزی آغاز و دوام داده است. دلیل برائتش هم اینست که فیصله جمعی در ممانعت این کار وجود نداشت. وی می نویسد که بعداً رهبری حزب نه اینکه مانع کار شان نمی شد بلکه به آن علاقمندی هم نشان می داد. همچنان ادعا می کند که « نور احمد نور و اینجانب پیوسته اطلاعات و موضوعات مربوطه را به اطلاع ببرک کارمل و میر اکبر خیبر میرساندیم»(ص ۱۵۳)

رهبری حزب، عبارت از کمیته مرکزی آنست که می تواند در رأس آن بوروی سیاسی قرار داشته باشد. مقصود نویسنده از ذکر کلمه رهبری، صراحت ندارد. آیا مقصود ک م  آن زمان است  و یا فرد یا افراد مشخص؟ اگر علاقمندی افراد موضوع بحث باشد، به تشبثات شان مشروعیت بخشیده نمی تواند.

اما اجازه دهید در برابر جمله اخیر که در گیمه ها نقل شده، یک علامت سوالیه جلی بگذارم. اینها نبودند که خیبر را نیز در آگاهی می گذاشتند، بلکه این ما بودیم که از طریق اعضای خود از این فعالیت ها با خبر می شدیم و خیبر را، که مسوولیت ارتباط با ما را بر عهده داشت، در جریان قرار می دادیم. چنانچه خودش هم در جایی دیگر از افشای تماسش با نبی عظیمی سخن زده است. خیبر پیوسته از طریق ما در اگاهی قرار می گرفت و تشویش ما را از خطر لو رفتن سازمان ما و حزب در مجموع آن، به بالا انتقال می داد.

این فعالیت غیر مجاز پرچمی ها و خلقی ها دلیل واضح عکس العمل داوود را نمایان می سازد. ماجراجویی چند فیگور ماجراجو در هر دو جناح حزب، فجایع دنباله داری را برین کشور تحمیل کرد و سوگمندانه با افتخار هم ازان بدون اندک خم ابرو گلو تازه می کنند.

برای حق به جانب نشان دادن فعالیتش در قوای مسلح، علاوه بر استدلال بالایش که گویا حزب تصمیم جمعی در زمینه اتخاذ نکرده بود، دلایل بیشتری را برشمرده، که در ذیل به یکایک آنها، می پردازم:

دلیل اولی و جانانه یی را در ص ۱۴۸ می خوانیم:

« ح د خ ا بعد از تاسیس کنگره اول، متکی و معتقد به مبارزات صلح آمیز، قانونی و علنی بود و سلطنت مشروطه را بحیث مقام غیر قابل تعویض پذیرفته بود و در صدد جلب و کار وسیع و همه جانبه سازمانی با افراد نظامی نبود و بخاطر سقوط رژیم تلاش نمی ورزید. بلکه ح د خ ا در چوکات قانون اساسی کشور فعالیتهای خود را به پیش میبرد. اما بعد از کودتای( ۲۶ ) سرطان(۱۳۵۲)به دلیل نبود زمینه برای فعالیت های قانونی نیروهای سیاسی،ح د خ ا هم مانند سائر گروه های سیاسی به کار سازمانی و تشکیلاتی مخفی، در میان افسران و منسوبین اردو کشانیده شدند.»

چه توجیه …! قانون احزاب در دوره به اصطلاح دموکراسی هم توشیح نشد و فعالیت احزاب جنبه قانونی نداشت ولی دولت چشم پوشی می کرد. بعد از ۲۶ سرطان ممنوعیت فعالیت احزاب جدی گرفته شد، متناسب به آن، حزب فعالیت های عادی خود را به گونه مخفی پیش می برد و سوالی در زمینه نیست. اما ممنوعیت فعالیت حزب را دلیل برای تشبث در داخل قوای مسلح به قصد براندازی نظام تراشیدن، مقبولیت منطقی داشته نمی تواند. سازماندهی در قوای مسلح نه در دموکراسی مجاز بود و نه در دیکتاتوری. تفاوتش در کجاست؟ جمله بالای نویسنده چنان افاده دارد که گویا حزب به این گونه فعالیت کشانیده شد. در حالی که به اعتراف خوش این حزب نه، بلکه شخص وی و پسان یکی دو نفری بودند که به آن رو آوردند. از جانب دیگر، در اصول اساسی برنامه ای و مشی جاری حزب، ترمیم یا تغییری وارد نشده بود تا بر اساس آن تشبث به کودتا، مجاز تلقی می گردید.

در ص ۱۴۹ داوود را در عدم جلوگیری فعالیت سیاسی در اردو مورد ملامت قرار داده توصیه کرده که:« (داوود) باید هرگونه کار سیاسی و جلب و جذب در اردو و اشتراک منسوبین آنرا در احزاب سیاسی قانونا منع میکرد و متخلفین را مورد تعقیب و مجازات شدید قرار میداد….»

این سخن عبدالوکیل با گفته قبلیش در تضاد آشکار قرار دارد. در پارا گراف قبلی عدم مجوز قانونی را در دوران سلطنت دلیلی بر فعالیت نکردن و در دوره جمهوریت آنرا دلیل فعالیت مخفی در اردو دانسته و درین پاراگراف بر عکس آن، دولت را بر وضع نکردن قانون در منع قرار دادن فعالیت سیاسی در قوای نظامی، مورد ملامتی قرار داده است.

نویسنده، بدون شک بی اطلاع نبود که چنین قانونی برای اردو وجود داشت، این ایشان بودند که نه تنها برای آن اهمیتی قایل نشدند بلکه حتا مراعات نورمهای کار س ا ا را هم پشت پا زده دست به ماجراجویی ها زدند. نه صرف این سازمان را بنا بر دست اندازی های غیر اصولی با خطر مواجه ساختند، بلکه حزب را در کلیت آن  نیز هم با خطر بیرونی و هم با بحران بسیار خطرناک درونی، رو به رو گردانیدند. تا حدی که اگر گذشت و فداکاری انسانهایی با احساس مسوولیت در برابر حزب و وطن نمی بود انشعاب نو و بسیار خطرناک، اجتناب ناپذیر می گردید..

دلیل دیگر نویسنده، در توجیه کارش در قوای مسلح، فعالیت اخوانی ها و احساس خطر ازان ناحیه می باشد. (ص ۱۵۰)

فعالیت محترم عبدالوکیل در میان نظامیان، از روی نوشته خودش، متصل پیروزی کودتای ۲۶ سرطان، آغاز یافته بود. دران زمان هیج حرکتی از جانب اخوانی ها صورت نگرفته و هنوز تهدیدی ازین ناحیه محسوس نبود تا این دلیل نویسنده، موجه پنداشته شده بتواند. همه دیدند و خودش هم شاهد آن بود که فعالیت های بعدی اخوانی ها برای براندازی داوود، یک به یک مورد هجوم و ضربه او قرار داده شدند. با آنهم اگر دلواپسیی درین رابطه وجود داشت، باید در متابعت از مشی عمومی حزب، بیش از پیش، در پشتیبانی از داوودی قرار می گرفت که با تهدید مواجه بود،نه برعکس آن.

استدلال دیگرنویسنده که گویا ذوق و اشتیاق گرفتن قدرت بعد از کودتای ۲۶ سرطان در میان خود منسوبین قوای مسلح مسبب این فعالیت ها بود، نهایت سطحی است. اگر چنین بود، پس نقش اوانگارد، رهبرانه و رهنمود دهنده حزب، در رأس، رهبری آن چه شد؟ در حالی که از نوشته های خودش بر می آید و ما هم دیدیم که ذوق کودتا دران بالاها بود.  

مطابق به اظهار نویسنده، فعالیت در قوای مسلح را بعد از ۲۶ سرطان، با استفاده از ارتباط های قبلی زمان تحصیلی با کمیته کار پوهنتون، بنا نهاده  و گزارشش را به نور می داده است. (ص ۱۵۴)  

شکی وجود ندارد که اعضای ملکی حزب، از طریق روابط فامیلی و آشنایی ها، امکانات زیاد شناخت منسوبان قوای مسلح را داشتند، ولی آیا برای استفاده بردن از این امکانات به طریقه مصؤن و اجتناب از سوء تفاهم ها در داخل حزب و در تعاملات با دولت، راهی وجود نداشت؟ به یقین که وجود داشت.  طریقه معقول آن بود که افسران مساعد، با تدابیر سنجیده شده، بدون ایجاد سوء ظنی، از مجرای قبول شده، بدون آنکه حتا خود این افسران متوجه شوند، به این سازمان پاس داده می شدند تا با معیارهای این سازمان، شناسایی،آزمایش، تربیت و فعال می گردیدند. اگر سخن بر سر کودتا بود که ترس داشتند ما مخالفش بودیم، ایشان هم گلی به آب ندادند.

در ص ۱۵۵ بعد از اینکه چنان نشان می دهد که گویا گل اقا را به حزب جذب کرده، علاوه می دارد که موصوف از جانب فیض محمد برای اشتراک در کودتای ۲۶ سرطان دعوت شده بود ولی بنا به دستور حزب از اشتراک دران ابا ورزیده بود. وی چرا از انتساب قبلی او به س ا ا  و اینکه این دستور را ازین سازمان دریافته بود، چشم پوشی می کند؟  

من از ارجی که عبدالوکیل به شخص من گذاشته و از سر تا پای کتابش منجمله در اخیر ص ۱۵۵ با لطف زیاد از من و کارم یاد کرده است از ته دل سپاسگزارم. اما چه نیکو می بود این را هم رفیقانه اعتراف می کرد که اعضای سازمان ما را، با شکستن معیارهای کاری، از نام رهبری حزب، ربوده بود.

جلب و جذب های وکیل و یارانش از اعضای س ا ا در ابتدا در قوای زمینی آغاز و سپس در قوای هوایی و پولیس دست درازی شد. آنها را به نام آشنایی و ملاقات با رهبران حزبی، که آرزوی هر رفیق بود، اغوا و با انتقاد از حرکت خزنده ما و اظهار شک و بی اعتمادی نسبت به ما،  عده یی را به سوی خود کشانده بودند و موجبات سوء تفاهمات و دو دسته گی را در سراسر حزب فراهم کرده بودند.

در ص ۱۶۷ و ۱۶۸ با نقل قول هایی از ص ۶۴۳ جلد اول کوچه ما، اثر داکتر اکرم عثمان، و ص ص ۲۶۵ و ۲۶۶ یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی، اثر سلطان علی کشتمند، به گله گزاری ها و رنجش های داوود اشاراتی شده است. معنای سخن آنست که حزب با فعالیت اماده گیش برای کودتا، او را در موقعیت دشوار و علیه خود کشانده بود. این جمله داوود در نوشته کشتمند که «پرچمیها از موضع دوستانه عدول نموده و به خصومت علیه نظام جمهوری گرائیده اند. ایشان اکنون خود را در سوراخ ها پنهان مینمایند ( مخفی کاری می کنند) و اگر به این وضع پایان داده نشود، دولت نمی تواند آنرا دیگر تحمل نماید.» به وضاحت پریشانی او را حکایت می کند. با فعالیت های عادی ح د خ ا داوود آشنایی داشت و پیش ازین کدام عکس العمل منفی از وی دیده نشده بود، اما این عکس العمل تند حکایت از اطلاع وی از تشبثات فراتر از معمول حزب که برای نظام خطرناک تلقی شده، می کند.

در اخیر ص ۱۶۸ و بعد ازان، از بحرانی سخن رفته که از به تعویق انداحتن جلسات حزبی و آوازه انحلال حزب در سال ۱۳۵۳، بالا گرفته بود. در حالی که حکایت ها و شکایت ها وافاده های داوود خان را هم کوشیده بودند از حزب پوشیده نگه دارند و حزب را در یک تاریکی گذاشته بودند، بیخ قضیه و دلیل آشفته گی داوود را که برخاسته از کار مخفی خود سر چند فرد بالایی حزب در قوای مسلح،حتا در غیاب کمیته مرکزی بود، تا آخر افشا نکردند. میر اکبر خیبر هم تا این زمان از اصل جریان آگاه نبود.

در ص ۱۷۱به نقل از ص ۶۴۶ کوچه ما، اثر داکتر اکرم عثمان، می خوانیم:

« دو سه هفته از این بحران حزبی میگذرد که روزی سردار، امین(نام مستعار اکرم عثمان در ناول «کوچه ما») را بسیار عاجل در دفتر کارش احضار میکند. در اتاق انتظار سردار زود تر از دیگران، امین را به حضور می طلبد و اشاره به سه چهار عدد کست کوچک که روی میزش قرار داشت، میگوید: در کست ها صدای رفقا ثبت شده است که همه چیز را روشن میکند. در این صحبت های خصوصی، رفقا بر هر چیز من خندیده اند، بر سر طاسم، بر حزبم، بر انقلابم و تمام کارهایم. چون وقت ندارم واله (و الا) یکی ازانها را می گذاشتیم تا میشنیدی. به آنها بگو که زحمت نکشند من پیشنهادم را پس گرفته ام (مقصدش صحبت قبلیاش با اکرم عثمان بوده که دران بعد ازانکه از قهر می نشیند، می گوید به رفقا بگو بیایید مرا یاری کنید و حزب مرا هم شما بسازید) . به گفته سردار، مقامات امنیتی از راه زیرخانه بلاک ۲۴ میکرویان (میکرو ریان) اول وسایل ضبط صدا را در پشت کف زمین منزل همکف آن ساختمان تعبیه کرده بودندو پیوسته صدای ساکنانش را می شنیدند. آن اپارتمان از دیرگاه، در اختیار یکی از سرکرده های پرچم بود.»

در ص ص ۱۹۳ تا ۱۹۵ از کشف جا به جایی دستگاه ضبط صوت در زیر زمینی بلاک۲۴ میکروریان اول، مرکز جلسات حزبی در تابستان ۱۹۷۶، و در قسمت اخیر ص ۱۹۴ و آغاز ص ۱۹۵ از به دست آوردن صندوق بزرگی از کست ها از اتاق استراحت قدیر نورستانی وزیر داخله، بعد از قیام ثورمطالب با اهمیتی درج گردیده است. در ادامه از موجودیت لیست اعضای هر دو جناح حزب در قوای مسلح و بعضی مسایل خصوصی و فامیلی، استخراج شده از این کست ها، نیز سخن رفته است.  خواننده گرامی متوجه شده خواهد بود که پیش بینی ها و اخطارهای ما، چقدر به جا بود و چگونه بر درستی آن امروز عبدالوکیل صحه می گذارد.

وکیل نوشته است که رهبران خلقی هم پسان گفتند که در دیوار کورس موسیقی همجوار دفتر حزبی شان در گلزار مارکیت، نیز سوراخی ایجاد و دستگاه ضبط صوت گذاشته شده بود.

۱۸ مارچ ۲۰۱۷

ادامه دارد