پیشبینیهای اقتصادی بمثابه شاخهایی از فالبینی
والنتین کاتاسانوف
(Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علوم اقتصاد، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی روسیه
بنام «سرگئی فیودورویچ شاراپوف»
http://www.fondsk.ru/news/2017/01/04/ekonomicheskie-prognozy-kak-otrasl-astrologii-43326.html
ا. م. شیری
۲۴ دی- جدی ۱۳۹۵
نبوغ مالی جان بوگل (Джон Богл): «به آمار و ارقام باور نکنید!»
اگر جان کنت گالبرایت در اواخر عمر در نقش «مخالف» اقتصادی ظاهر شد، بخش اعظم زندگی خود را به کار در مسائل علمی صرف نمود، اما یک مخالف دیگر آمریکایی بکلی از علوم آکادمیک به دور بود. او کارگزاری بود بنام جان بوگل، سرمایهگذار، مرد افسانهایی، بنیانگذار و مدیرکل سابق «گروه پیشتاز» (The Vanguard Group)- یکی از سه- چهار کمپانی سرمایهگذاری عظیم در جهان، مدیر داراییهای چند تریلیون دلاری. پیشآهنگ در عرصه سرمایهگذاری، متخصص در امور سرمایهگذاریهای کم هزینه. در سال ۱۹۹۹ مجله فورچون (Fortune) او را یکی از چهار «غول سرمایهگذاری» قرن بیستم نامید.
در سال ۲٠٠۴ مجله تایم (Time) بوگل را به «فهرست یکصد تن از بانفوذترین شخصیتهای جهان» وارد کرد. بوگل سنین جوانی را پشت سر گذاشته است و در سال ۲٠۱۷ وارد ۸۸۸- مین سال عمر خود میشود. در اوایل نهمین دهه عمر خود او کتابی با عنوان «به آمار و ارقام باور نکنید! تأملاتی در باره سفسطهبازی سرمایهگذاران، سرمایهداری، صندوقهای «متقابل»، شاخصهای سرمایهگذاری، کارگزاری، آرمانگرایی و قهرمانان» تألیف کرد. «غول سرمایهگذاری» در این کتاب نشان میدهد، که همه به اصطلاح علم اقتصاد با روشهای ریاضی خود، قمپز درکردن است و زیانبار؛ چنین ریاضیات نه تنها کمکی به سرمایهگذار آگاه نمیکند، بلکه، آزارش میدهد.
بوگل دوره تحصیل خود در دانشکده اقتصاد پریستون در سالهای ۱۹۴٠ را بخاطر میآورد: «در آن گذشته دور، اقتصاد بسیار ذهنی و سنتی بود. تحقیقات ما عناصر نظریه اقتصادی و مفاهیم فلسفی فلاسفه قرن هیجده- آدام اسمیت، جان استوارت، میلی،جان مینارد کینز و سایرین را شامل میشد. تجزیه و تحلیل کمی طبق معیارهای امروزی انجام نمیگرفت… اما با پیدایش کامپیوترها و شروع عصر اطلاعات کمیت بشدت برتری یافت و مدیریت اقتصاد را بدست گرفت. گفته میشود آن چه که قابل محاسبه نیست، اهمیت ندارد. من با این موافق نیستم. با نظر آلبرت انشتین موافقم: ”نه هر آنچه که قابل محاسبه است، اهمیت دارد و نه هر آنچه که اهمیت دارد، قابل محاسبه است“».
بوگل بر اساس دهها نمونه از فعالیت عملی خود نتیجه کلی میگیرد: «ایده اصلی من این است، که امروز در جامعه ما، هم در عرصه اقتصادی و در هم در زمینه مالی بیش از اندازه به آمار و ارقام باور میکنیم. آمار، واقعی نیست. در بهترین حالت، بازتاب کمرنگ واقعیت، در بدترین حالت، تحریف آشکار آن واقعیتی است که ما سعی میکنیم اندازه بگیریم. این هم یک اعتراف جنجالی دیگر او: «تا زمانی که فقط دو دلیل اساسی برای توضیح سودآوری سهام وجود دارد، انجام عمل ساده جمع و تفریق برای مشاهده چگونگی تجربهاندوزی سرمایهگذاری آنها الزامی است».
بوگل خوب میداند بچههای زبروزرنگ بانکهای والاستریت چگونه اقتصاد را پیشبینی میکنند. آنها روند موجود را به آینده تعمیم میدهند و این ارقام مخلوط را به شکل گزارش در صدها صفحه ارائه مینمایند. در نتیجه، همیشه بحرانها را از «قلم میاندازند». بوگل بحرانهای سالهای ۱۹۹۹- ۲٠٠٠ و ۲٠٠۸-۲٠٠۹ را در بعنوان مثال کار آنها نشان داد. نابغه مالی نتیجه میگیرد: «باور به اینکه بازار سهام رفتار گذشته خود را در آینده تکرار خواهد کرد، تا چه حد عاقلانه است؟ حتا انتظار نداشته باشید! همه روزه من ارقامی را میبینم که اگر نه بطور آشکار، بلکه بصورت خشن دروغ میگویند». این سخنان بوگل در زمان خود والاستریت را در بهت واقعی فروبرد.
دگراندیشی اقتصادی جوزف یوجین استیگلیتز(Джозеф ЮджинСтиглиц)
جوزف استیگلیتز ۷۴ ساله را شاید بتوان جوانترین شورشی در میان همه شورشیان اقتصادی آمریکا شمرد. تحصیلات خود را تا درجه دکتری در دانشکده فنی ماساچوست به پایان رساند. در دانشگاههای کمبریج، ییل، دوک، استنفورد، آکسفورد و وینستون تدریس کرد، در حال حاضر پروفسور دانشگاه کلمبیا است. در سالهای ۱۹۹۳- ۱۹۹۵ به عضویت کمیته اقتصادی در نزد رئیس جمهور آمریکا، بیل کلینتون در آمد. ۱۹۹۵- ۱۹۹۷ در مقام رئیس کمیته مشاوران اقتصادی جنب رئیس جمهور آمریکا بخدمت مشغول شد. در سالهای ۱۹۹۷- ۲٠٠٠ معاون اول و اقتصاددان ارشد بانک جهانی بود، در سایه تجزیه و تحلیل بازارها با اطلاعات نامتقارن، جایزه اقتصادی نوبل (سال ۲٠٠۱) را بخود اختصاص داد».
استیگلیتز مدت کوتاهی پس از دریافت جایزه نوبل به منتقد سرسخت سیاستهای صندوق بینالمللی پول در قبال کشورهای در حال توسعه تبدیل شد و همه احکام (دگمهای) «اجماع واشینگتن» را مورد شک و تردید قرار داد. جالب توجه است، که او در مدت پانزده سال اخیر با اصلاحات لیبرالی در روسیه مخالف میکند. از نظر استیگلیتز اولویتهای سیاسی و تأثیرگذار وجود ندارند. استیگلیتز در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما با تأکید بر اینکه او به بزرگتر شدن حباب مالی جدید و تدارک موج دوم بحران مالی کمک میکند، خط مشی اقتصادی این رئیس جمهور را پی در پی به باد انتقاد گرفت. به محض پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲٠۱۶، جوزف استیگلیتز برنامه بلندپروازانه وی مبنی بر ایجاد میلیونها محل کار در آمریکا و افزایش آهنگ توسعه اقتصادی تا ۴ درصد را مورد تردید قرار داد.
در حال حاضر استیگلیتز از بازار نامحدود، پولگرایی و مدرسه اقتصادی نئوکلاسیک در کل انتقاد میکند. او در انتقادهای خود بطرز خاصی بر روی نابرابریهای اجتماعی، مولود ناگزیر «اقتصاد بازاری» تأکید مینماید. فقط تقویت نقش دولت در اقتصاد، اگر نه حل، بلکه، حداقل میتواند از تیزی مشکلات قطبی شدن جامعه بکاهد. استیگلیتز تصریح میکند، که «اقتصاد آمریکا در متن دیگر کشورها بویژه معیوب است و این بناگزیر به نابودی بقایای دموکراسی آمریکایی منتهی میگردد» («اگر اقتصاد چنین است که او میگوید، بویژه اگر دموکراسی هم چنین باشد… اگر روند انتخابات مبارزات انتخاباتی را پول، لابیگری و امثالهم تعیین میکند، فرارویی نابرابری اقتصادی به نابرابری سیاسی تقریبا اجتنابناپذیر است. مؤلف»).
نوع نگرش جوزف استیگلیتز در باره اقتصاددانانی که به ارائه پیشبینیهای اقتصادی معتاد شدهاند، با نگاه جان بوگل به آنها چندان تفاوتی ندارد. این «رمالان» دارای درجه علمی، بیتردید، روندهای گذشته را به آینده تعمیم میدهند و بناگزیر رسوا میشوند.
یکی از علل شکست پیشبینیهای «اقتصاددانان حرفهایی»، به باور استیگلیتز، عبارت است از «فرضیه رفتار اقتصادی عقلانی». به سخن دیگر، مؤلفان پیشبینیها چنین تصور میکنند، که همه مردم به انسان اقتصادی تبدیل شدهاند، اما آنها، خوشبختانه، نه و و هیچوقت هم تبدیل نخواهند شد. با این وجود، ۹۹ درصد «رمالان» اقتصادی به تلاشهای خود برای تمرکز اذهان عمومی بر روی دهها و صدها درصد رشد درآمد ناخالص ملی در آینده دور سال ۲٠۲۵ کماکان ادامه میدهند.
«دانشمندان احمق» از نگاه لُرد بریتانیایی
آخرین اقتصاددان مشهور در نمایشگاه مخالفان اقتصادی مورد بررسی ما روبرت یاکوب الکساندر اسکیدلسکی (Роберт Джейкоб Александр Скидельски)، تبعه انگلیس، دارای منشاء روسی- یهودی میباشد. او در سال ۱۹٣۹ در یک خانواده روسی مهاجر در سالهای انقلاب در هاربین بدنیا آمد. اکنون مهره بسیار برجستهایی در جزیره بریتانیا بحساب میآید. پروفسور اقتصاد سیاسی دانشگاه وارویک، عضو مجلس اعیان، عضو آکادمی بریتانیا، مؤلف کتاب سه جلدی تکپژوهشی در باره جان مینارد کینز میباشد ((John Maynard Keynes: in 3 vols. – New York: Viking Adult, 1983-20000).
روبرت اسکیدلسکی در آخرین کتاب خود در باره کینز: «بازگشت استاد»، نسبت به وضعیت علم اقتصاد و تدریس انضباط اقتصادی در دانشگاههای دنیای قدیم و جدید نگرانی جدی ابراز نموده است. او، بویژه اظهار نگرانی میکند، که تدریس انضباط ریاضی در دانشکدههای اقتصاد متناسب با زمان معاصر نیست: اسکیدلسکی مینویسد: «اتفاق میافتد، که دانشجویان دانشکدههای اقتصاد دانشگاههای پیشرو بریتانیا یا آمریکا بدون اینکه حتا یک سطر از آدام اسمیت یا مارکس، میلی یا کینز،شومپتر یا هایک خوانده باشند، با نمره عالی فارغالتحصیل میشوند. آنها بطور معمول در دوره تحصیل نیز فرصت تطبیق بررسیهای اقتصاد خرد و کلان با حوزه گسترده علوم اقتصادی، اقتصاد سیاسی و غیره را نمییابند… هیچ کس سهم ریاضیات و آمار را در شکلگیری تفکر علمی دقیق انکار نمیکند… علاوه بر این، برنامههای تحصیلی امروزی اقتصاد پر شده از نظم و ترتیب ریاضی و محدودیتهای ادراکی، که هیچ کس آنها را درک نمیکند».
در روزهای آخر سال ۲٠۱۶ مقاله روبرت اسکیدلسکی زیر عنوان «اقتصاددانان بر علیه اقتصاد» انتشار یافت، که باتلاق راکد «اقتصاددانان حرفهایی» را بشدت متلاطم ساخت. در مقاله گفته میشود، که دولت بریتانیا و بانکهای انگلیس در شرایط سردرگمی کامل بسر میبرند. آنها هیچ راه حل واقعی برای خروج از این باتلاق رکود، که اقتصاد پس از بحران سالهای ۲٠٠۷- ۲٠٠۹ در آن گرفتار شد، پیدا نمیکنند. غلبه بر رکود ممکن نیست، و همه نشانههای موج دوم بحران مالی مشاهده میشود. حاکمیت بریتانیا گاهی به پولگرایی روی میآورد، گاهی به اقتصاد کینزی توسل میجوید، اما هر بار بیپاسخ. اسکیدلسکی تصریح میکند، بحران اقتصادی در کشور، لااقل تا حدودی از بحران علوم اقتصادی معاصر و آموزش اقتصادی ناشی میشود. مؤلف به رویکرد «مکانیکی» به اقتصاد اعتراض میکند: «از نگاه اقتصاددانان، ماشین نماد مورد علاقه اقتصاد است. ایروینگ فیشر(Ирвинг Фишер)، اقتصاددان نامدار آمریکا حتا ماشین هیدرولیکی پیچیدهایی با سپردهها و اهرمها ایجاد کرد، که به او امکان داد تا سازگاری تعادل قیمتهای بازار در مقابل تغییر عرضه و تقاضا را بطور عینی مشاهده نماید. اگر شما مطمئن هستید، که اقتصاد مانند ماشین کار میکند، آنوقت شما، قبل از هر چیز، مشکلات اقتصادی را مانند مشکلات ریاضی میبینید». اما از آنجایی که اقتصاد ماشین نیست و مثل انسان (البته نه انسان اقتصادی) زنده است، اتکاء بیش از حد اقتصاددانان آینده به ریاضیات در نهایت مضر است. این امر، درک اقتصاد بمثابه یک موجود زنده را با مشکل همراه میسازد.
به باور روبرت اسکیدلسکی، رویکرد یکجانبه و بسیار باریک به آموزش اقتصاددانان در دانشگاهها به خطر اصلی برای رفاه اقتصادی جامعه تبدیل میشود: «اقتصاددانان حرفهایی معاصر در عمل چیزی جز اقتصاد یا نمیگیرند. آنها حتا آثار کلاسیک مرتبط با نظم و انضباط خود را مطالعه نمیکنند. در باره تاریخ اقتصاد اگر بطور کلی ممکن باشد، در حد جدولها و دادهها آگاهی مییابند. فلسفه، که میتواند محدودیت روش اقتصاد را به آنها توصیح دهد، برای آنها یک کتاب بسته است. ریاضیات، افق فکری آنها را بطرز آمرانه و اغواگرانه کاملا تحتالشعاع قرار داده است. اقتصاددانان- «دانشمندان احمق» (idiots savants) زمان ما هستند».