به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

نظری بر تحلیل: بازچینی عناصر سیاست آمریکا در خاورمیانه بر محور تعامل با دیکتاتوری …

(منتشر شده در نامهٔ مردم، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳)*

حجت مظلومی ـــ

هدف اصلی من از این نوشتار هشداری است به رفقایی که در هر کدام از گروه‌ها و سازمان‌های چپ بی توجه به توده‌ها و حماسه‌هایی که در این ۳۵ سال آفریده‌اند راه خود را می‌روند. بی‌عملی و فراموش‌شدگی غمباری که در نتیجه جدایی نیروهای چپ از جامعه ایران نصیب چپ‌گرایان شده است شوربختانه از تحلیل‌های بدبینانه‌ای از جنس تحلیل باز چینی … سر چشمه می‌گیرد که در سرتاسر آن بدبینی ناشی از بی عملی و ترس از تر دامن شدن حس می‌شود.

خوش‌بختانه یا بدبختانه کم نیستند افراد چپ که آموزه‌های مارکسیستی لنینیستی را با زندگی واقعی و روزمره در هم آمیخته و هم دوش توده‌ها بدون بدبینی‌های بیمارگونه یا خوش بینی‌های ساده لوحانه در عرصه رزم و زندگی فعالیت کرده و در پیرامون خویش تاثیر گذار هستند.

نویسنده مقاله به هیچ روی ادعا ندارد که درک و دریافتش از اوضاع به غایت پیچیده و بغرنج سیاسی  کشور درست و کامل است. اما از آن جا که همراهی و هم گامی با توده‌ها را بر هر آموزه مکانیکی و طوطی‌وار برتری داده است، بی ترس از انگ‌ها و ناسزاهایی که ممکن است بشنود درک خود را از اوضاع بیان می‌کند تا طرح بحث و گفتگویی باشد میان همه نیروهای چپ صرف نظر از تعلق حزبی و سازمانی که ممکن است داشته باشند تا بدون ترس و واهمه مکنونات درونی خود را مطرح کنند.

پس! به‌سوی گفتگوهای زنده، سازنده و اصولی درباره همه موضوع‌ها در میان نیروهای وفادار و علاقه‌مند به اندیشه چپ و سوسیالیسم!

مقاومت جامعه مدنی خاورمیانه و باز چینی عناصر سیاست آمریکا در منطقه

از فردای پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ دو نظریه در میان کنش‌گران و روشنفکران خارج از قدرت حکومتی رایج بود. برخی انقلاب را تنها یک تغییر قالب و نه یک تحول نگریسته و به مخالفت با آن پرداخته و برخی دیگر نیز با تکیه بر نظریه پردازی علمی این رویداد را سرآغاز یک تحول انقلابی در جامعه به شمار آورده و آن را دارای مضمونی دمکراتیک دانستند و بر همین پایه به همراهی برای تحکیم آن برخاستند. این تفاوت برداشت و آرا به ویژه در چپ ریشه در مضمون گنگ و دو پهلوی انقلاب تحت رهبری خرده بورژوازی داشت. همان طبقه‌ی میانجی که تضادهای دو طبقه رویارو باید در آن تعدیل می‌شد و از همین رو بود که رهبری انقلاب تصور می‌کرد که وجود شریف‌اش مافوق هر گونه تخاصم طبقاتی است (نقل به مضمون از مارکس، هیجدهم برومر). اما چه بخواهیم چه نخواهیم در انقلاب گروه‌های طبقاتی مختلف و متضادی شرکت داشتند که به آن مضمونی طبقاتی می‌داد. پرولتاریای ایران با شرکت در انقلاب علیه اشرافیت مالی از منافع خود در کنار منافع سایر لایه‌های میانی از جمله خرده بورژوازی و بورژوازی صنعتی دفاع کرده بود. بورژوازی ملی به دنبال منافع خود که تحت دیکتاتوری شاهنشاهی نمی‌توانست تأمین شود در کنار پرولتاریا علیه آن اشرافیت مالی مبارزه کرده بود. حضور طبقات و لایه‌های گوناگون در انقلاب گاه به آن خصلتی ضد سرمایه‌داری و عدالت‌خواهانه و به تبع آن ضد هژمونی می‌بخشید و از سویی به دلیل حضور نیروهای واپس‌گرای سیاسی و اجتماعی جنبه‌ای ارتجاعی به خود می‌گرفت. حاکمیت انقلاب و هاله‌ی پیرامون آن که سهم کلان در حکومت نصیب آنان گردیده بود آمیزه‌ای بود از عباراتی پر آب و تاب و تزلزل و ناکاردانی واقعی، پر بود از شور و شوق پیشرفت ولی هم چنان تحت سلطه عادات همیشگی، در عین حال حاکی از هماهنگی ظاهری تمامی جامعه و تضاد عمیق عناصر متفاوت آن. (کارل مارکس، هیجدهم برومر ترجمه باقر پرهام). انقلاب بهمن ۵۷ نیز از این قاعده مستثنا نبود و کم و بیش بایستی دوره یا دوره‌های کشاکش تثبیت یا تحول را طی می‌کرد تا برآیند نیروها و تأثیر حیات مادی جامعه در آن هویدا شود. اما آن عادات همیشگی که مارکس در نقل قول بالا به آن اشاره می‌کند خیلی زود در قالب طرح ولایت فقیه دست‌پخت “مظفر بقایی” توسط “حسن آیت” پیشکار او در قانون اساسی زورچپان شد تا عملاً جمهوری بورژوازی جای پادشاهی بورژوایی لویی فیلیپ را بگیرد! (نقل آزاد از هیجدهم برومر) اگر در حکومت شاهنشاهیْ شاه به جای اشرافیت مالی دربار و بورژوازی تجاری و سرمایه‌داری کمپرادور حکومت می‌کرد پس از انقلاب چه در دوران حیات آیت الله خمینی و چه پس از آن هیچ نیروی سیاسی طبقاتی نتوانست جای شاه را به طور کامل پر کند و هیئت حاکم ملغمه‌ی پر تناقضی بود از بورژوازی بوروکراتیک، تجاری و نظامی که در دوره‌هایی بورژوازی صنعتی و خرده بورژوازی مدرن شهری نیز در آن جایگاهی می‌یافت. در تمام این دوران بر خلاف همه‌ی دوره‌های سلطنت پهلوی و شاهان اخته قاجار حاکمیت هرگز نتوانست قدرتش را به عنوان یک سلطه طبقاتی بر تمام جامعه مدنی تسری داده و استوار کند اگر چه همه‌ی نیرو و توانش را صرف تحقق این رویا کرد.

در ادامه همین کشمکش‌ها یقیناً رژیم قصد داشت با بیرون راندن اصلاح‌طلبان از ساختار قدرت که با رای تاریخی توده‌های مردم به خاتمی و مجلس ششم نمایندگی بخش‌های بزرگی از جامعه خرده بورژوازی شهری و بورژوازی تولیدی را در دست داشتند؛ و قلع و قمع مخالفان به قصد یک پارچه کردن حاکمیت و جبران نقیصه ناتوانی سلطه بر جامعه مدنی با اجرای افراطی سیاست‌های نولیبرالی قدرت را در دستان الیگارشی مالی بورژوازی بوروکراتیک، نظامی و تجاری متمرکز کند. اما آن چه که حاکمیت ـــ همان گونه که رفقای نویسنده باز چینی عناصر سیاست آمریکا … نیز- در این عرصه فراموش کرده بود یا آن را ناچیز گرفته بود مخالفت گسترده توده‌های مردم و مقاومت آنان در برابر اجرای چنین سیاست‌های خانمان براندازی بود که در جریان جنبش سبز بروز و ظهور یافت و دوست و دشمن را بهت زده کرد. جنبش سبز از خاکستر اصلاح‌طلبی برخاسته و نشان دهنده کشمکش دائمی بخش‌هایی از حاکمیت در درون خود و با جامعه مدنی و همان گونه که اشاره شد ضعف حاکمیت در سلطه کامل بر جامعه مدنی بود. اگر چه جنبش سبز جنبشی سیاسی و ضد قدرت بود اما جنبه طبقاتی آن را می‌شد در ضدیت جنبش با قبضه تمام و کمال قدرت توسط اشرافیت مالی بورژوازی بوروکراتیک، تجاری و نظامی که تبلور سیاست‌های بیت در دولت احمدی نژاد و مورد حمایت سپاه، بسیج و سوداگران و کاسبان شرایط تحریم و جنگ بود آشکارا دید! نادیده گرفتن واقعیت جریان غارتگری که در باند احمدی نژاد چنبره زده‌اند در تحلیل‌های نیروهای سیاسی چپ نادیده گرفتن بخشی از آن اشرافیت مالی است که از قِبَلِ ندانم کاری‌های مسئولان در آغاز انقلاب با بالا کشیدن اموال سرمایه‌داران فراری و چنبره زدن بر ثروت‌های بنیاد پهلوی و غیره اقتصاد در سایه خود را بنا کرده و سپس با سر دادن شعار جنگ جنگ تا پیروزی در جریان جنگ ایران و عراق و خصوصی سازی‌های دولت سازندگی فربه شده و دولت اصلاحات را زمین‌گیر کردند تا با یورش به قدرت اجرایی، دولت را برای ۸ سال با درآمد طلایی نفت تصاحب کرده و صاحب قدرت قاهره‌ی مالی و سیاسی بشوند، به گونه‌ای که در برابر ولی‌نعمت خود ایستاده و قدرت آن را به سخره بگیرند. احمدی نژاد نماینده جریان مخوف سیاسی شبه‌فاشیستی اقتصاد نولیبرالی است که حضور آن در قدرت سال‌ها است تنیده شده و ساده‌اندیشان یا اقتصاددانان مزدور سرمایه‌داری شبه‌فاشیستی سعی دارند تا دستاوردهای خانمان‌برانداز اجرای سیاست‌های ضد مردمی نولیبرالی را به سوء مدیریت وی نسبت دهند. ایستادگی جناح هاشمی رفسنجانی و اختلاف‌های جدی آن با بیت خامنه‌ای و جریان احمدی نژاد دقیقاً از همین نقطه سرچشمه می‌گیرد. از همین‌رو راندن جناح رفسنجانی و احمدی نژاد با یک چوب در شرایط کنونی خطایی راهبردی است.

بر همین سیاق حاکمیت گمان می‌کرد با یک‌دست کردن هیئت حاکم و تمرکز قدرت در بیت رهبری و پیروزی‌های نظامی در منطقه به مدد دلارهای نفتی و تغییر توازن نیروها به سود خویش می‌تواند با فراغ بال به گفتگوی از موضع قدرت با آمریکا پرداخته و موقعیتی در “خاورمیانه نوین” آمریکا ساخته برای خود دست و پا کند. اما ایستادگی جامعه مدنی به شکل‌ها و صورت‌های گوناگون ضعف شدید و شکاف ژرف دولت ملت را بر رقبای حکومت آشکار ساخت و آمریکا و غرب را از مذاکره با هیئت حاکم ایران منصرف کرد؛ و البته به مدد سیاست‌های ماجراجویانه احمدی نژاد حاکمیت آمریکا نوک پیکان تحریم‌ها را که پس از اصلاحات از روی ایران کنار زده شده بود به سمت کشور برگرداند و سایه مرغ شوم جنگ را بر سر ایران گسترد. کیست که نداند چه کسانی از تحریم‌ها سود بردند و چه کسانی زیان دیدند!

هم نویسندگان “باز چینی عناصر سیاست آمریکا…” و هم گروه‌هایی از اپوزیسیون نیک می‌دانند که ماجراجویانی که از آغاز در حاکمیت جمهوری اسلامی جا خوش کرده‌اند همواره نان خود را در تنور تنش و درگیری‌های خود ساخته داخلی و خارجی می‌پزند و بایستی در بررسی و تحلیل‌های خود نسبت به موضوع تحریم‌ها و آسیب‌های آن گوشه چشمی هم به این موضوع داشته باشیم. غرض این نیست که تأثیر فلج کننده تحریم‌ها را بر حکومت نادیده بگیریم اما کاغذ پاره‌ها پشت چه گروه‌هایی را شکست! پشت توده‌های مردم، زحمت‌کشان و کارگران بیکار و بی‌نوا شده، بیماران نیازمند و کارخانه‌های ورشکست شده را! آمارها نشان می‌دهد که تحریم‌ها باعث تعطیلی بیش از نیمی از واحد تولیدی و بیکاری گسترده کارگران شده است. (ناگفته نماند در اثر این تعطیلی‌ها تعطیلی کارخانه‌ها زیان چندانی به صاحبان سرمایه‌دار رانت‌خوار آن‌ها وارد نکرد چون اکثر این کارخانه‌ها بیش از ارزش واقعی خود به بانک‌های دولتی بدهی دارند و در نهایت تعطیلی آن‌ها زیان دیگری است که به گرده مردم تحمیل می‌شود. سوء استفاده‌هایی که سرمایه‌داران از این ناامنی تولید از کارگران کردند یکی داستانی است پر از آب چشم که خود نیازمند پژوهش مستقلی است). تحریم پولی ایران نه‌تنها هیچ تأثیر منفی در سودآوری بانک‌های تاق و جفت سپاهی و نظامی و انتظامی نداشت بلکه سودهای میلیاردی بادآورده ناشی از کاهش ارزش ریال در برابر دلار (در اثر برخورداری آن‌ها از رانت‌های اطلاعاتی) را به خزانه آن‌ها سرازیر کرد. سرمایه‌هایی که به‌سرعت در فعالیت‌های سوداگرانه مسکن، سکه و ارز به کار گرفته شد تا تتمه دارایی‌ها و پس اندازهای مردم را از جیب آنان بیرون بکشد و به کیسه بانک‌ها بریزد. رشد قارچ‌گونه بانک‌ها که تعداد آن‌ها در همین مدت کم به ۸۵ بانک رسیده است ناشی از همین سودآوری بانک‌ها در فعالیت‌های دلالی و سوداگرانه است که بخشی به دلیل اجرای سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی و بخشی نیز در اثر پیامدهای تحریم و خطر جنگ به کیسه آنان سرازیر شد. امثال بابک زنجانی‌ها و سردار رستم قاسمی از تحریم بانک‌ها و نفت ایران توانستند یک شبه میلیاردها دلار سود به‌جیب بزنند. مشکل بسیاری از تحلیل گران و سیاسیون ما این است که در این‌جا استثنائاً تنها کدو را می‌بینند و از لذتی که خانم می‌برد بی‌خبرند. این‌ها ابداً درکی از حیله‌گری و نیرنگ‌بازی امثال احمدی‌نژاد ندارند. ماجراجویی‌های سیاسی احمدی‌نژاد در گفته‌هایی چون انکار هولوکاست یا توان ساختن بمب اتمی و موشک‌های قاره‌پیما و غیره ترفندهایی آگاهانه و به قصد ترغیب آمریکا و متحدان او برای گستردن چتر تحریم‌ها بر ایران بود تا راه برای غارت منابع ملی کشور هموار گردد و در برخی موارد دست خامنه‌ای را در عرصه سیاست خارجی ببندند. دقیقاً همان کاری که سعید امامی برای خرابکاری در به ثمر نشستن سیاست‌های نزدیکی رفسنجانی با غرب می‌کرد.

مخالفت باند احمدی نژاد با مذاکره ایران و ۱+۵ (ضمن این‌که قدرت مانور را از رقیب بزرگی که ۸ سال آن را در قامت هاشمی رفسنجانی کوبیده بودند، می‌گیرد) به دلیل از دست رفتن درآمدهای کلان ناشی از رانت تحریم و شبح جنگ است که در فضای عادی سیاسی از کیسه آنان می‌رود. نادیده گرفتن ننه دلاورهایی مانند بابک زنجانی، مه آفرید خسروی و قاضی مرتضوی ندیدن کوه یخ فساد پادوهای امثال ثمره هاشمی؛ اسفندیار رحیم مشایی، رحیمی و سردار محصولی و صدها بازاری گردن کلفت هیئت موتلفه و برادران قاچاقچی است که نان خود را در تحریم و خطر جنگ از سفره زحمتکشان می‌ربایند. جریان مخوفی که در تحلیل رفقای محترم نادیده گرفته شده و مخالفت آنان با مذاکرات سازش ساده‌لوحانه به پرده دود تشبیه شده است! رفقا! دست بر قضا تحریم‌ها پرده دودی است برای کور کردن چشم میلیون‌ها ایرانی تا غارت ثروت‌های ملی را توسط شارلاتان‌های باند احمدی‌نژاد نبینند.

از برخی مواضع متناقض در این دست تحلیل‌ها مانند این که رژیم از ترس خیزش مردمی به مذاکره با آمریکا تن داد و این تحلیل که رژیم با مهندسی کامل انتخابات در واقع برنده واقعی انتخابات بود تا بتواند آن‌گونه که می‌خواهد به برنامه ریزی برای سازش با آمریکا بپردازد می‌گذرم و داوری آن را به خوانندگان بیانیه وا می‌گذارم. اما در این بیانیه ما بالاخره نفهمیدیم که در انتخابات رژیم شکست خورده یا پیروز شده است! چرا ولایت فقیه احمدی‌نژاد را از دو سال آخر کنار گذاشت؟ اگر این راست است پس این ادعا را که مخالفت‌های جبهه پایداری و غیره نمایش و پرده دود است را کجای این تحلیل بگذاریم! و سرانجام این‌که روی کار آوردن روحانی و سرنگون کردن احمدی‌نژاد به طریق اولی کار ولایت فقیه بود! این یعنی به رعیت به باورانیم که هر اتفاقی که در این مملکت بلاکشیده روی می‌دهد به اشاره سرانگشتان قدر قدرت ولایت عظما است و گردش امور در زیر نگین حضرت آقا میسر است! آن‌چه که خود ولایت خوابش را هم نمی‌بیند.

بدتر از همه آن‌چه در این میان نادیده انگاشته می‌شود ـــ یا در بهترین حالت هم‌چون جسمی اثیری یا هم چون سایه پدر هملت بر دیوارهای تیره قلعه ظاهر می‌شود تا هملت سرگشته را به تردیدی عمیق‌تر فرو اندازد ـــ جنبش مردمی و توده‌ای است که در معادلات قدرت نه سهمی برای مخالفت‌های توده‌ای در رای به اصلاحات و ریاست جمهوری خاتمی و مجلس ششم دارند و نه در اوج مبارزه توده‌ای در جریان جنبش سبز و مقاومت و مخالفت گسترده مردمی با سیاست‌های حاکمیت! گویا اساساً چنین جنبشی همان لکاته اثیری بوف کور است. فقط در خیال می‌زید و وجود یا عدم وجود آن به دل‌خواه ما است پس تأثیری در مناسبات قدرت نداشته و اگر هم گاه و بی‌گاه از خیزش مردمی و مقاومت توده‌ای یادی می‌شود برای خالی نبودن عریضه است نه این که نقشی واقعی و زمینی برای آن قائل شده باشیم.

این نوشته روی دیگری نیز دارد و آن هم ترس آمریکا از حمله نظامی به ایران با درسی است که از جنگ عراق و افغانستان گرفته است. طرح موضوع‌هایی مانند این‌که: “شروع جنگ نظامی که به سهولت می‌تواند منطقه را به آتش بکشد، و تجربه نشان داده است که می‌تواند منافع راهبردی (استراتژیک) جهانی آمریکا در منطقه را نیز با خطر روبرو کند. از دیدگاه منافع سرمایه‌داران کلان آمریکا، حملهٔ نظامی به ایران، که می‌تواند موجب تشنج در منطقه و نوسان قیمت نفت شود، حرکتی ریسکی و پُرخطر است و در عمل از توان جهانی آمریکا می‌کاهد.” کدام تجربه دست کم در سه دهه‌ی اخیر نشان داده که حمله آمریکا به کشوری در سراسر جهان (نه فقط منطقه که نویسندگان ادعا می‌کنند) منافع راهبردی آمریکا را به خطر انداخته است؟ بمباران وحشیانه یوگسلاوی، دو حمله به عراق؟ حمله و اشغال افغانستان؟ لشکرکشی به مرزهای شوروی سابق؟ به نظر بنده با توجه به واقعیت دو جنگ خلیج فارس در دوره بوش پدر و پسر و اشغال افغانستان و با عنایت به همان آمارهای تکان دهنده از بودجه نظامی آمریکا در بیانیه مزبور این ادعا را نمی‌توان چندان جدی گرفت. آمریکا در حمله به عراق یا افغانستان چه چیزی را از دست داد؟ و ایران چه به دست آورده است؟ اولاً عدم حمله آمریکا به ایران یا پیش بینی آن چندان علمی نیست. دولت‌های دمکرات و جمهوری‌خواه همیشه در این نقطه با هم اختلاف نظر داشته‌اند. ثانیاً دستاوردهای اقتصادی و سیاسی آمریکا به‌ویژه با توجه به دکترین خاورمیانه نوین آمریکا در حمله به عراق نسبت به دستاورد احتمالی ایران ـــ که نمی‌دانیم چه دستاوردی برای ایران جز ناامنی و تهدید دایمی مرزهای ایران از سوی تروریست‌های عراقی و تردد آزادانه انواع تروریست‌های سلفی و وهابی از خاک عراق به سوریه و مصر و دیگر کشورهای منطقه داشته است ـــ موفقیت استراتژیست‌های آمریکایی را در این حمله نشان می‌دهد. نابود کردن صدام دشمن قدیمی آمریکا در منطقه، تضعیف موقعیت سازمان آزادی بخش فلسطین، رهایی اسراییل از شر صدام، بالا بردن روحیه مرتجعان عربستانی و کویتی و قطری، تسلط کامل و بی چون و چرا بر منابع عظیم نفتی عراق، جدا کردن اقلیم کردستان و تبدیل آن به آزاد راه اسراییل توسط بورژوازی دلال کرد! فروکاستن پیکار خلق‌های عراق علیه دیکتاتوری و امپریالیسم به جنگ‌های پایان‌ناپذیر فرقه‌ای شیعه و سنی و کرد و عرب که به سرعت قابل تسری به ایران، ترکیه و سوریه است. تقسیم عراق به منطقه‌های جدا از هم تحت سیطره باندهای وابسته به میلیتاریست‌ها و شرکت‌های آمریکایی و…. ضمن این‌که در سیاست‌های تهاجمی امپریالیستی به ویژه در چند دهه‌ی اخیر دیده می‌شود آمریکا، مستبد اعظم، هیچ کشوری را اشغال دایم نکرده بلکه با نابودی زیرساخت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن با تحریم‌های کشنده و بمباران‌های گسترده و پرحجم، آن را پاره پاره کرده و بر سرِ هر مرزِ قومیتی و نژادی یا بسته به منابع زیر زمینی یا رو زمینی آن اعم از نفت، معدن یا محصولات کشاورزی مانند قهوه و غیره مستبد کوچکی را می‌گمارد. همان‌گونه که در افغانستان و عراق و لیبی و ده‌ها کشور آفریقایی این چنین کرده است یا هم‌چون یوگسلاوی و شوروی آن‌ها را در واحدهای قومی کوچک تجزیه و استعمار می‌کند. همان‌گونه که با لتونی و لیتونی و استونی و کوزوو و مقدونیه و بوسنی و اخیراً اکراین کرد! در ایران با توجه به وجود جنگ قدرت در میان فرماندهان سپاه، بسیج، بیت، اصول‌گرایان، جبهه پایداری و سایر قدرت‌ها مانند مرتجعان حوزه و غیره و وجود قومیت‌ها و ملیت‌های متعدد و پراکنده و با وجود پراکندن نفرت قومی در کشور با سیاست‌های مرتجعانه رژیم در ۳۵ سال گذشته، پاره پاره کردن کشور و تجزیه آن همیشه یکی از مخاطرات میهن‌دوستان و کنش‌گران ضد امپریالیستی بوده است چرا که چنین فاجعه‌ای چندان دور از ذهن نیست. در صورت نبودن ترس از مقاومت ملی و چرخش اوضاع به سود میهن‌پرستان در داخل کشور آمریکا نه‌تنها از حمله به ایران زیان نمی‌بیند بلکه برای همیشه مشکل ایران را در منطقه به سود منافع امپریالیستی حل خواهد کرد. ظاهراً نویسندگان تحلیل ده‌ها نمونه از افشاگری‌هایی هم چون کتاب دکترین شوک نائومی کلاین را به سود خود نادیده گرفته‌اند که در آن بخش‌های کوچکی از سیاست‌های جنگ‌افروزانه آمریکا را برای رهایی از مشکل‌های اقتصادی و بحران‌های سیاسی و اجتماعی در نقاط گوناگون جهان برملا کرده است.

ما باور داریم که آمریکا در مذاکره ایران و ۱+۵ به دنبال تأمین جریان انرژی (و نه در راستای تأمین جریان انرژی آن‌گونه که نویسندگان تحلیل ادعا کرده‌اند) از خاورمیانه به قصد تضمین هژمونی آمریکا بر سایر کشورها از جمله کشورهای بریکس و اروپا است؛ و آن نیرویی که ولایت فقیه را پشت میز مذاکره نشاند مقاومت گسترده توده‌ها در جنبش سبز و رای آن‌ها به روحانی در ادامه همان جنبش است نه صرف تحریم‌ها. موضوع تحریم و خطر جنگ بیش‌تر از آن که خامنه‌ای را پشت میز مذاکره بنشاند باندهای مخوف کاسبان تحریم و جنگ را به وجد آورده بود. اما به طریق اولی اعتقاد داریم که گام برداشتن در مسیر تنش‌زدایی و عادی‌سازی امور اقتصادی منجر به باز شدن فضای تیره سرکوب و خفقان سیاسی خواهد گشت. ولایت فقیه نمی‌تواند ترس خود را از مردم در پس دیوارهای فضای امنیتی شهرها و رعب و وحشت ساختگی از لشکرکشی غرب پنهان سازد. بایستی با روشنگری توده‌ها، دولت را برای وفای به قول‌هایی که به مردم در جهت برخورداری آن‌ها از حقوق شهروندی و حقوق اقتصادی و سیاسی داده بود تحت فشار گذاشته و از دولت برای حفظ منافع ملی در مذاکره با غرب گزارش بخواهند؛ و هشیارانه از دستاوردهای انقلاب و نهضت ملی شدن نفت پاسداری کنند. یکی از بهترین و ارزنده‌ترین سنت‌های تاریخی توده‌ای‌ها که از دوران سوسیال دمکرات‌ها تا به نسل کنونی به ارث رسیده است حضور همواره و جدی و تنگاتنگ با توده‌ها بوده است. حزب ما در شرایط بحرانی و دهشتناک کنونی باید پیشاپیش توده‌ها با هشیاری پس از زدودن ابرهای جنگ و نیستی و برطرف شدن تحریم‌ها پیگیر منافع ملی و میهنی ما باشد.

جنبش چپ در طول تاریخ حیات خود با همبستگی نظری و عملی با توده‌های زحمت‌کش جهانی علیرغم تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، نژادی و ملی و جنسیتی در جستجوی پاسخ برای پرسش‌های مهم دوران در کنار و همراه توده‌های زحمت‌کش بوده و علیرغم شکست‌ها و پیروزی‌ها همواره در قلب توده بوده است.

ضعف تئوریک و نظری جنبش چپ در رابطه با جنبش‌های توده‌ای و مدنی و عدم مشارکت در زندگی روزمره توده‌ها و شکست‌های سنگینی که به ویژه پس از فروپاشی شوروی نصیب آن شده است نبایستی باعث بی‌عملی و کم شدن اعتماد به نفس چپ در جریان مواجهه با پرسش‌های روز گردد زیرا این ناتوانی می‌تواند چپ را دچار نوعی خود رایی و غرور کاذب کرده و به‌تدریج آن را از توده‌ها جدا و در برج عاج بی‌خبری و خودبینی منزوی کند.

 

http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2519-2014-05-05-23-36-16