زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

انگیزه های سفرملایعقوب به قطر 

                            نوشته ی : اسماعیل فروغی       اخیراً…

از واگرایی های سیاسی تا اشتباه ی راهبردی و تاریخی

نویسنده: مهرالدین مشید شعار های قومی دشمنی با وحدت ملی و…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

قمست سوم ایجاد اصلاحات و نخست وزیری شاه محمود: به نظر میرمحمد…

«
»

شاعر حاشیه

بیژن باران

اگر می خواهی پس از مرگ فراموش نشوی، یا چیزی بنویس که قابل خواندن باشد، یا کاری بکن که قابل نوشتن باشد. بن فرانکلین 1706-1790

در این جستار 3 نوع شاعر حاشیه، دولتی، کتره ای واشکافی شده اند. نه بخاطر آثارشان بلکه برای کمک به برخی جوانان که بدام این رمالها نیافتند. شاعر دولتی شاعر حاشیه است که مقامی در دولت داشته؛ بضد شعر تعهد حرافی می کند. شاعر حاشیه از خیل شاعران هر دوره است که به وضع موجود تن داده؛ تنبلی و جبن نشان می دهد. شاعر کتره ای با ابداعلات، خلاقیت فکرهای اتفاقی بدون پیام را سرهم می کند.

لایه ای از قشر شاعران حاشیه، دولتی، انتزاعی که به شاعر دربند و سانسور شده تعهد هجمه می کند؛ مورد نظر است. آنها از زیر بار تعهد انتقاد سانسور در رفته؛ مبارزه با ممیزی را بگردن شاعران تعهد می اندازند. این هجمه با بیانیه های دبیرستانی از رسانه های دولتی ترویج شده؛ گروهی نوشاعر دنباله رو را اغفال می کند. شاید در آینده به آثار یک شاعر دولتی و زندگی طولانی او ارجاع شود.  شعر حاشیه تا خود شاعر دنبال شده؛ به حفاری شخصیت شاعر دولتی پرداخته؛ تا دشمنی او با شعر تعهد ریشه یابی شود.

در هر عصری ادبیات دارای یک جریان عمده و باریکه های حاشیه ای است. حول و حوش این جریان اصلی 1000 ها، اکنون در سده 21 با اینترنت 100 ها هزار، شاعر به نشر آثار خود می پردازند. مولفان حاشیه گاهی تک پرانی یا ابداعاتی از خود نشان داده که در بحثهای شفاهی یا آثار مکتوب در جریان اصلی مستحیل می شوند. ولی نام ادبای حاشیه در جریان عمده ادبیات خالی می ماند. شاعر حاشیه تخیل را با فکرهای اتفاقی قاطی کرده؛ ولی شعر ادبیات تخیلی است؛ نه کلام اتفاقی.

هر قومی در طول تاریخش هزاران شاعر داشته است. ولی در ضمیر فرهنگی قوم چند شاعر از هر دوره بجا می مانند. پرسشهایی پدید می آیند: چه بسر بقیه شاعران هر دوره می آید؟ چرا آنها شاعران حاشیه می شوند؟ چه عواملی باعث می شوند که آنها به حاشیه ادبیات رانده می شوند؟ در حالیکه در زمان برو بیایشان، خود را مرکز شعر در رسانه ها تبلیغ می کنند. ولی در نهایت سرنوشت محتوم شاعر حاشیه خاموشی و تاریکی می باشد. مداحان “ما” ی درباری یا طفیل سرباری جامعه به دنیای ساکت اموات میرسند. در حالی که شاعر تعهد مانند فردوسی و شاملو شعرشان سرود شده؛ در قلوب مردم جای دارد.

حاکمیت چه فاشیزم آلمان، اسپانیا، ایتالیا چه خونتای سرهنگان یونان و دوره سیاه رضاخان- همیشه با شعر تعهد عناد دارد. شاعران تعهد را تبعید، زندان، اعدام می کند. شاعر دولتی عافیت طلب در سایه حمایت حاکمیت با مشاطه گری خوش رقصی رسانه ای می کند. شاعر تعهد برای تنویر اذهان عمومی می سراید؛ سانسور به او تشویش اذهان عمومی اتهام می زند. یعنی سانسور می خواهد اذهان عمومی را از تغییر حفاظت کند؛ درست مانند شاعر حاشیه.

باید شاعر دولتی پاسخ دهد که اگر شعر ناب او در خدمت رفع ستم انسان نیست تا ناب بماند؛ پس چرا بعنوان شهروند مدرن از کنشگری اجتماعی و سلامت محیط حذر می کند؟ آیا این حذر کردن از ترس است یا برای حرص منزلت در دولت؟ شاعر حاشیه در امور زندگی خود حساب بانکی، دخل، خرج خانه را داشته؛ ولی در امور اجتماعی بیرگ است؛ سالی 500 جوان اعدام می شوند. هیلا صدیقی شاعر ارزنده برای حمایت از بچه های شین آباد اصفهان در آتش سوزی مدرسه 1392 فعالیت می کند.

تببین شاکله های شاعر حاشیه 4چوبی جهانشمول است تا در نقد هر شاعر حاشیه، مستقل از عصر و قوم او بکار برده شود. در این 4چوب خصیصه های ذهنی شاعر بررسی شده اند؛ این خصیصه ها ربطی به عصر و قوم ندارند؛ در انسانها جهانشمولند. در آینده اگر فرصت رخصت دهد این 4چوب شاعر حاشیه را در مورد شاعری خاص از عهد غزنوی، قاجار، 5 دهه گذشته بکاربرده؛ تا علل خاموشی شاعر حاشیه در دوره بعد از حیاتش بطور مشخص واشکافی شوند.

هنرمند گرسنه کافکا ستم اجتماعی را کاوش میکند. نمونه های دیگر هوگو، دیکنز، داستایوسکی، مارکز، ریتسوس، ناظم حکمت اند. ژان کوکتو گفت اگر به آتش سوزی خانه اش برسد؛ اول گربه اش را نجات خواهد داد. یعنی او زندگی را بر نقاشیها/ مجسمه های هنر ناب خود ترجیح میدهد. درست هم این است زیرا نخست باید حیات باشد آنگاه هنر.

شعر مانا شعر تعهد بوده؛ شخصیت شاعرش با خصایل انسانی برای تمام فصول تاریخ عجین است. شاعر تعهد تنها نیست. خویشان شاعران تعهد را می توان در دیگر هنرمندان، مصلحین اجتماعی، انسانهای عدالت خواه، قانونمدار، نوعدوست یافت. در تاریخ جامعه ی خودی همرزمان خود را در جبهه هنر، مبارزات اجتماعی، ادبیات مترقی دارد. در سطح جهانی همرزمان شاعر تعهد را میتوان در صفوف هنرمندان و پیکارگران اجتماعی در هر کشور و قوم دیگری دید.

باید پرسید چرا جوانان 100 سال است در راه آزادی در خیابان جلوی گلوله میروند؟ قندچی، بزرگ نیا، دکتر خانعلی، جزنی، سلطانپور، ندا، سهراب اعرابی، هزاران جوان شجاع آزادیخواه. شاعران تعهد با این جوانان دارند. شعر تعهد این جوانان آزادیخواه با خونشان نوشته می شود.

شعر تعهد با جامعه انسانی جهانی متعالی می شود. شاعر تعهد همتایان خود را در ترکیه، مصر، فلسطین، اسراییل، یونان، آمریکا، روسیه، آلمان، فرانسه، ایتالیا، شیلی، کلمبیا، کوبا، اسپانیا دارد. آنها جوایز ملی و بین المللی مانند نوبل گرفته اند. نامهایی مانند مایکوفسکی، آراگون، تاگور- نمونه هایی از شاعران تعهدند.

شاعر دولتی چون سواد خواندن کتاب را دارد؛ فکرهای کتره ای را گل هم کرده؛ حرافی میکند؛ فکر می کند که زبان ادبی میداند. در حالی که با مقایسه با وسع و توان زبان اخوان و شاملو، ضعف مزمن زبان شاعر حاشیه که از عدم استعداد فطری موسیقی، چندزبانی اوست ظاهر میشود. او با گستره چند هزار واژه ادبی دبیرستان آنها را در هر شعر پس و پیش می کند. در واقع چون گویش مادری ش تهرانی نیست؛ شعر او زیر وبم تهرانی را ندارد. کافیست زبان او را با آزرم، کدکنی، خویی، سیمین مقایسه کرد.

برای خودش با تبانی دولت و از بودجه کشور با دبدبه و کبکه برنامه رادیو/ تلویزنی، سخنرانی راه می انداخت. برای نوچه های دور و برش معرکه گرفته؛ چند لغت غربی غلط با تلفظ ولایتی و لهجه دار بلغور می کرد. خود را در ارتباط با چند شاعر فرانسه تبلیغ می کرد. او بدون نام رسمی حزب راستگرا در خدمت حاکمیت برای حفظ وضع موجود بود. او طرح مکتب ادبی من درآوردی نه بر بنیان آثار ادبی موجود در کافه ها با قشقرق و غمزه در بیانیه فرمالیست صادر کرده؛ جار و جنجال تو مجلات راه می انداخت.

لذا خوانده های او، تقیه وسواسی او در نام نبردن از شاعران دیگر، منجر به ترکیبات کتره ای خوانده های او در کله اش می شود. این بلبشو منجر به افزایش درجه اتفاقی بودن فکرهای کتره ای در شعرش را بیشتر میکند. شعر نثریش آش شلغمکار می شود. برنامه رادیو و تلویزیون دولتی باو دادند. رفیق بازی و جون من جون تو راه انداخت برای جلو زدن. بخرج ملت به کنفرانس های شعر غربی رخنه کرد؛ ربع ساعتی خود را تخلیه بیانی کرد. بیانیه منتشر کرده؛ به ضد شاعران تعهد سمپاشی، مشاطه گری، نمک بحرامی کرد. زیرا یکی از خواسته های شاعران تعهد رفع ممیزی است که شامل حال برخی آثار شاعران حاشیه هم می شود.

در رادیو، تلویزیون، سالن دولتی برنامه تبلیغ شعر خود را داشت. بهزینه دولت و روادید امنیتی به کنفرانسهای جهانی رفته؛ لاشه حقیر خود را در گوشه ای از سالن جا می زد. از بودجه مردم فقیر غذای خارجی تناول کرده؛ با پول یتیمان مواد مخدر تهیه می کرد. بکوس و نقاره شعر ناب در برابر شعر تعهد می دمید. جلوی دوربینهای عکاسی و ویدیو ژست می گرفت. وقتی شاعران خلق در برابر انبوه چند 10 هزار نفری شعر تهیجی خود را دکلمه می کردند؛ او وافور تریاک را پک زده؛ گریه مستانه سر می داد.

اگر بیانیه های او نسخه نویسی شعر ناب بودند چرا کمکی به شعر یتیم شعر حاشیه نکردند تا او را در ایران که خوب کوچک است در غرب به عرش اعلا ببرند. او خود نه بیانیه های کتره ای خود را فهمید، نه توانست آنها را بکار برد؛ نه نوچه های او توانستند در کار مرادشان فرجی حاصل کنند. کارنامه ی او نیم قرن مشاطه گری، معرکه گیری، فحاشی به شعر تعهد است. او حتی بیانیه های فضایی خود را به فرانسه نتوانست ترجمه کند.

شاعر حاشیه بیانیه نویس نشان نداد که این بیاینه را در شعرنو یا پسامدرن خود چگونه بکار برده است. همانطور که اخوان شعر نیما را واشکافت چم و خم آن را آشکار کرد. شاعر حاشیه آیا وسع و بضاعت ادبی آنرا دارد تا انطباق محتوای بیانیه را بر سبک شعر من در آوردی خود ثابت کند؟ شعر تمرین زبانی نبوده؛ انتقال تجربه، عواطف، تخیلات، پیام شاعر به جامعه است.

این بیانیه از آسیبهای شخصیتی شاعر حاشیه منشاء می گیرید نه از ضرورت ادبی یک فرهنگ در دوره خاصی. این شاعر دولتی پیشاز انقلاب 57ش بازنشسته در غرب سده 21م نمی تواند شعر کتره ای نثری خود را تغییر بدهد. در تهران دهه 40ش از رادیو و تلویزیون دولتی به ترویج ایده هایش پرداخته؛ باعث شهرت او شد. شاید اگر این شهرت رسانه ای دولتی نبود لزومی به نقد شخصیت او نبود. او شهرگی را بحساب شعر نابش می گذارد نه رانت دولتی. بدر گفته می شود تا دیوار بشنود.

شاعر دولتی بهنگام مقام تلویزیونی خود به شعر تعهد پریده؛ گستاخی کرده – البته با کمک رسانه دولتی. این ژاژخایی و مشاطه گری وجدان انسان را جریحه دار میکند. بخاک خفتگان خاموش، رهروان شعر تعهد فارسی بویژه در نیمقرن اخیر پاسخ شان محبوبیت آنهاست. اکنون مداحان اهل بیت هم به شاعران دولتی افزوده شده اند. بیانیه شعری او مکاشفه فردی مانند کشف ضد سرطان آقای هراتی در تهران دهه 30ش بود. خود را از تک و تاب نیانداخته؛ او نیم قرن است تبلیغ متاع خود را می کند.

این چه بیانیه ایست که یک مشت جوان دنبال آن می افتند. چرا شاعران اصلی وقعی به این بیانیه نگذاشتند؟ چرا نقادان ایرانی این بیانیه را نمی فهمند؟ چرا این بیانیه به السنه غربی ترجمه نشد؟ آیا این نیم قرن شعر ناب فضایی تکامل یافته؛ یا در حال رکود است؟ آیا شعر ناب همانست که شاعر دولتی دهه 40ش از دهه 50 تا 90 می نویسد؟ حاصل نیم قرن گذشت از این بیانیه چیست؟ آیا شاعران تراز جهانی فرانسه آنرا بکار میبرند؟

فکاهانه باید افزود: یکی از دلایل عقب ماندگی شاعر دولتی همین بیانیه است. چون اگرچه او آنرا بکار نبرده؛ ولی با هجمه به شعر تعهد و بیانیه پیرهن عثمان شد. شاید آخر عمر انداختن این بیانیه به زباله دانی تاریخ او را آزاد کند تا بتواند رباعی، غزل، قصیده بسراید. البته این در وسع ادبی او نبوده؛ ولی کمینه قطعه نثری از خود باقی گذارد.

برخی هواداران شعر ناب بدام کلام انداختن فکرهای اتفاقی را با استفاده از رانتهای دولتی در رادیو و تلویزیون برای تقابل نیروهای امنیتی با شعر تعهد انجام می دهند. چند مهره درشت آنها با ترهات خود جوانان را پی نخود سیاه شعر ناب حواله می دهند. آنها تخصص ادبی شعر 1000 ساله فارسی یا شعر قرن 20م فرانسه نداشته؛ ظرفیت ترجمه یک اثر ادبی نداشته؛ هیچ تتبع ادبی در شعر دیگران نکرده؛ فقط تبلیغ شعر خود را می کنند. یکی از این تنبل های خودشیفته سلطانی خودکامه در خدمت خزعبلات کلامی، 50 سال آزگار آثار خود را بدون نقد ادبی کارشناسانه در 2 حاکمیت با مجوز ممیزی با تیراژ کم تو جامعه می ریزد.

از او ترجمه آثار ادبی از فارسی به غربی یا برعکس نشر نشده. او در تله فکرهای کتره ای گیر است؛ نظرات دیگران را درک نمی کند. در نیمقرن حیات نباتی این شاعر دولتی اطلاعاتی در زبانشناسی، فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی، تاریخ، فلکلور، هیچ در او نتوان سراغ کرد. شاعر حاشیه پرده داری شعرش را روی دیواری در سایه دولت تبلیغ می کند. او چیزی نمی داند جز زنجیره فکرهای کتره ای در خدمت تثبیت وضع موجود. کسب معلومات از طریق خواندن کتب- آنهم عشقی و سر سیری، نه بطور سیستماتیک می باشد. حرافی دوستان با مکاشفات ذهن خمار نیمه شبانه، وراجی های بی پایان یک من یک غاز برای نوچه ها برنامه اوست. او سابقه تدریس ادبیات در دانشگاه نداشته؛ تا چالش مدرس بوسیله دانشجویان با استعداد را از سر گذارنده باشد.

عارضه های اجتماعی شاعر دولتی بقرار زیرند: صدور نثرهای من درآوردی، بیانیه نویسی، تنبلی منحط در عدم ترجمه آثار غربی، طفیلی دولت، خوشگذرانی، لهو و لعب، مشروب، منقل، مواد. روشن است که شعرش پیام تاریخی و اجتماعی نداشته؛ تفریح محفلی است- مانند تخته نرد یا ورق بازی چند نفری. پس از مرگ شاعر، شعر حاشیه هم دفن شده؛ فراموش می شود- 100 ها هزار شاعر حاشیه در تاریخ 1000 ساله ادبیات فارسی از قسطنطنیه تا دهلی گواهند. پستوی ذهن شاعر دولتی یک لیوان پر روی میز دولت است که خود و معشوقش در آن مکاشفه می کنند.

شاعر دولتی پس از 35 سال مهاجرت به غرب با شعر ناب خود غرب را فتح نکرده؛ این تحفه غرب را اکنون اخوی زاده ها از ارشاد مجوز گرفته؛ نشر کرده؛ جلسه نقد می گذارند. اگر این شعر برای مصرف درون نیست؛ چرا غرب قدر شعر حاشیه را ندانسته؛ جایزه نوبل ادبی به شاعرش نمی دهد؟ او فردی چاچولباز بوده؛ شعرش در سبک و مکتب جهانی نیست. این شعر دبیرستانی برای مصرف داخل نشر شده؛ در تقابل با شعر تعهد بسادگی مجوز نشر می گیرد. این در مقایسه با شاعرانی چون سلطانپور، گلسرخی، مختاری است که فرصت و مجوز نشر آثارشان را نداشتند.

شاعر حاشیه از افت محبوبیت شاعران تعهد در عهد سیطره سانسور جامعه بسته ابراز مسرت می کند. آنقدر تنگنظر است که چاپ آثارش را با مجوز ممیزی، همت خویشان، جوانان محفلی- بحساب محبوبیت خود می گذارد. زهی دون طینتی! کسیکه بدنبال خوشگذرانی و مقام باشد چیزی ندارد که بجامعه بدهد. او با سرتقی از جامعه می گیرد؛ نه این که با سخاوت بجامعه بدهد. گلسرخی و سلطانپور فرصت و امکان نشر آثارشان را نیافتند؛ ولی دانشجویان آنها را تکثیر کردند. پس حافظه ملی یک قوم آثار رودکی، فردوسی، خیام، حافظ، مولانا را باخود زمزمه هزاره ای می کند. ولی شعر امثال منوچهری و سبک هندی در کتب تاریخ ادبیات بمثابه بن بستهای ادبی، گره های کور تجربه گری، منافع فردی نزدیکبین، عیاش، حرص مال در پاورقی می آید؛ عاقبت بینامی را دربر دارد.

نظرات شاعرانه شاعر حاشیه را با اطلاعات همه جانبه جهانی، منطق، قیاس گفتار-کردار او می توان رد کرد. او دید منزوی فردگرایانه، بیان لحظه ای بدون چشمانداز تاریخی- جغرافیایی، محدودیت پندار ولایتی داشته که این نوع شعر نمی تواند جهانی، عینی، مستدام باشد. شعر بخاطر عدم ارجاعات اقلیمی و وفور تجریدات مطلق ارزش ترجمه هم ندارد. چرا شعر حاشیه یا شعر ناب در افغانستان پا نمی گیرد؟ پس این سبک کار فردی است؛ نه منطقه ای یا جهانی مانند غزل.

شاعر حاشیه زبل است؛ منافع نزدیک را با حرص می بلعد. از مناعت و بزرگواری بویی نبرده است. برای او راهکرد دراز مدت ملموس نیست. همه چیز در خدمت استغنای gratification آنی، پاداش نقدی، منزلت طلبی، موقعیت/ اکازیون ممتاز، برای شهرگی بوده؛ او دم شیطان را نوازش می دهد. آیا میتوان آزادگی تختی، بهرنگی، مختاری، سلطانپور را با خودشیفتگی شاعر حاشیه مقایسه کرد؟

گاهی شاعر حاشیه آثار دیگران را چه در کتب، موزه ها، سنگنبشته ها گورستان پرلاشز، یادداشت برداری کرده؛ با فکرهای کتره ای خویش مخلوط کرده؛ به نثر تقطیعی دبیرستانی خود این یاداشت را مشت و مال داده؛ نتیجه را شعر ناب در وبلاگ یا فیسبوک خود جا می زند. او مستاجر سرور متعلق به فرد دیگری در دنیای مجازی است. از سکوی پرتاب اش در این خانه اشعار نثریش را پست می کند. گاهی پنجره کامنتهای 10-20 خواننده خود را کاهگل گرفته؛ می بندد؛ گاهی باز میکند تا از افسردگی، تنهایی، مرض در آید.

تعهد شاعر حاشیه بخود است؛ ولی این “خود” منجمد شده در سنین بلوغ 20- 15 سالگی است. ذهن او هیچگاه از این مرحله سنی خودشیفته خروج نمی کند. او هیچگاه از پختگی سنی، اعتلای زبانی، موسیقی، تصویر استعاری، نمادین برخوردار نمی شود. او مانند دوره های ورقبازی شبانه با دوستانش دسته ورق را هر بار بُر می زند؛ تا فکرهای کتره ای را به نوع دیگری در شعرهای بعدی ردیف کند. فکر کتره ای در مغز انسان طبیعی است.

شاعر حاشیه شعرش همیشه حول و حوش زندگی یک آدم جوان مرفه سیر می کند. این شعر در باره چند لحظه فررار در ذهن این آدم شکم سیر است. در آن نه خاطرات کودکی است؛ نه برنامه زندگی آتی، نه محرکات احساس، نه صداقت، نه تاریخ، نه فرهنگ، نه دیگران، نه مردم- هیچ. برای او شعر ناب بیان نوشتاری یک قاب کوچولوی چند لحظه فکر کتره ای، مکاشفه ای، اشراقی، استحاله آثار و افکار دیگران در زبان فارسی است.

در تخیلات هپروتی این سبک را نامی من درآوردی  می گذارد. این چه سبکی است که در 7 بیلیون انسان روی زمین فقط شاعر حاشیه ولایتی دبیرستانی کشف کرده؟ شاعر دولتی خود راس هرم تک پرانهای حاشیه می کارد. او نه در خود شاعر، نه در روال پیری شاعر، نه در مقلدان انگشت شمار فصلی او- به پختگی فرامن، اعتلای گروهی، خرمن خریفی نمی رسد.

شاعر حاشیه ترکیب 70-80 واژه شاخصه/ گزیده است که در واریاسیونهای کودکانه مانند محتوای محدود قوطی چوب کبریت هر بار در قطعه شعری تلی کتره ای پدید می آورد. شاعر حاشیه سوژه ندارد؛ بخش افقی جدول کلمات متقاطع سرگرمی هفتگی است تا خوانده شده؛ سپس بدور انداخته شود. فکرهای بی سر و ته کتره ای امکان تکامل ندارند. شاعر حاشیه گاهی باخود خلوت می کند. از خود می پرسد چرا شعرش به دل مردم، به ضمیر فرهنگی ملی، در سطح منطقه یا جهان نمی نشیند. چرا شهرت او محفلی می باشد به سطح قومی و ملی نمیرسد؟ او هر کلکی را که میدانست و آموخته بود بکار برد؛ با دولت مماشات و ساخت و پاخت کرد.

شاعر حاشیه خست در کمک به دیگران نشان می دهد. او خمس، زکات، امر خیریه نداشته؛ به فراریان به کشورهای همسایه برای گرفتن مهاجرت، زندانیان سیاسی، کارهای دفاعی در شهر اقامتش کمک نمی کند. تمام پستهای وبلاگ و فیسبوک ش در باره خودش اند- نه کمک به کودکان فقیر، فراریان دینی، زلزله زدگان، لغو اعدام. او سرمایه داری خرده و خودخواه است که روی شعر خود عمرش را سرمایه گذاری کرده. سرمایه او شعرش و رانت دولتی با سود استغنای خودشیفتگی او برای چارهجویی عمر رفته است. انسان غریزه کمک به نیازمندان داشته؛ در آزادیخواهان تاریخ و جهان گاهی این غریزه تا ایثار جان می رود.

شعر فارسی 1000 ساله با پند رودکی، حماسه فردوسی، فلسفه خیام، تعامل سعدی، عشق حافظ، طرد تزویر مولانا، مردمخواهی نیما، عصیان فروغ، انسانیت شاملو، طنز اخوان –همه موضوعدارند. چرا شعر حاشیه از موضوعداری طفره رفته؟ زیرا فکرهای کتره ای نمیتوانند موضوعی داشته باشند. در بهترین حالت این نوع شعرها لحظات فررار کوتاه یک جمله اند؛ مانند یک عطسه یا چشمک.

در نهایت جمله ای زیبا این جا و آنجا در زیر تلی از کلمات اتفاقی و تجربه گری بیحاصل/ بن بست میتوان یافت. تازه این چند جمله زیبا هم وقتی با رفتار اجتماعی شاعر حاشیه همراه میشوند؛ موجب اشمئزاز می شوند. زیرا آنهمه دورویی، دو دوزه بازی، کلک، بیحیایی، نمک بحرامی، ارزش چند جمله قشنگ را صفر و  منفی میکنند.

شاعر حاشیه کلمات را بمثابه نشانه های خطی/ صوتی ضمیر خود نه دال/ مدلول برای پیام به خواننده بکار می برد. او استعداد یادگیری واژه های جدید، تخصصی، فنی، آرکییک را ندارد. تنها گنجایش یادگیریش کپی برداری سنگنبشته های پرلاشز بوده که با فکرهای کتره ای بفارسی نثر نویسی می کند. او توان طولانی یک قطعه شعر را نداشته؛ زیرا شعر او مجموعه فکرهای کتره ای منقطع بوده؛ بداهه بدون مراقبه، غور، صمیمیت در یک موضوع خاص است. شاعر حاشیه وجدان بیدار ندارد. آیا دژخیمان امنیتی اگر طرفدار شعر ناب باشند در نظر شاعر حاشیه بر مبارزان آزادی – چه شاعر چه کنشگر- ارجح دارند؟ دید روستایی/ محلی شاعر حاشیه او را به حاشای واقعیات تاریخ و اجتماع وا می دارد. نوچه های به به چه چه گویش مدتی دوروبرش پلکیده؛ بعد سکوت سرد کیهانی بر این الم شنگه حاکم می شود.

بهبه چه چه نقد کتاب او، مصاحبه یک جوان احساساتی با او همه رویدادهای گذرانند که در طول عمر شاعر حاشیه انباشت پذیر نیستند. آثار بصورت اجزای ترکیبی چند کلمه- هم در کتب و پست وبلاگ/ فیسبوک، هم در ذهن خواننده، باقی میمانند. البته عناصری در جامعه هستند که دنبال روضه خوان میروند تا ضجه کنند.

این جوخه خودبین را شاعر حاشیه نشانه محبوبیت خود دانسته بخرج دولت به شعر تعهد لجن پراکنی می کند. بجای معنی و پیام شعر، روی زبان شعر زمزمه میکند. یکی باید از این شاعر جبون بپرسد: آیا تو با مادرت هم زبان بازی می کنی یا پیامی با او رد وبدل میکنی؟ البته او میزند زیر این؛ میگوید: شعر پیام نیست شعر ناب است- یعنی ملغمه لغات بیهزینه رویاروی دولت، ترکیب اصطلاحات من در آوردی، پذیرش دولتی، معرکه گیری در رادیو، تلویزیون، بلاگ فردی.

اکثر شاعران از لایه های نیمه مرفه اند؛ در پروسه آموزش، با نهیب وجدان ارثی به ستم جامعه پی برده؛ سپس برای تعدیل آن قلم می زنند. گاهی برخی از آنها در منگنه دولت ستمگر، مرض، پیری، فقر مالی گیر افتاده؛ وا می دهند: توللی، کوش آبادی، کارو.

ولی در دور بعد، پشیمان شده از مردم پوزش می طلبند. گاهی از بیخبری و نبود وجدان در خدمت دولت اند مانند شفا، خانلری، معیری، نادرپور. ولی در دور بعد زندگیشان، در دفاع از رفع ستم، قلم می زنند یا خاموش می شوند. گاهی هم در خدمت ستمکاران برخی روشنفکران از ابزار فرهنگی سرکوب می شوند: لاشایی، نهاوندی، نیکخواه، عاصمی. در تاریخ ادبیات فارسی شاعران درباری زائده سلسله های سلطنتی جا زده شده اند.

گاهی فرد، خود در برگیرنده مفاهیم ورای خود مانند حقیقت، میهن، عدالتخواهی، آزادی، برابری، انسان، جهان می شود. یاس کافکا در آغاز سده 20م در موطنش یک رفتار اجتماعی سلبی بود. کمی بعد در آلمان رفتار ایجابی لیبکنشت، لوکزامبورگ، برشت در مبارزه با ستم سرمایه داری بروز یافتند. ولی هر 2 گروه فریادش را از ستم و سردی سرمایه در آثار و کنشهای خود بروز دادند. پوشش رسانه ای حادثه های جانگداز شیمیایی بوتال هند، چرنوبل شوروی، سونامی اندونزی، قتل ندای زیبا در برابر دوربین رساننده به جهان- وجدان انساندوستی را در اکثر 7بیلیون جمعیت کره زمین بیدار می کند.

جامعه ایده آل شاعر حاشیه چیست؟ -هر کی بفکر خویشه. در آن شاعران آزادی خواهی و عدالت جویی را ترک کرده اند. عناصر خودی و بیلیاقت بهزینه دولت در کنفرانسها با ماکولات، طعام، مشروبات حرافی میکنند. مقامهای دولتی به آدمهای نالایق و غیرتخصصی داده می شوند. تریاک، لهو و لعب، مشروب، حشر جنسی، رانشهای غریزی، حرص مال، دزدی فکری، کلامی، مالی، قتل بیدلیل، تکانه های بهیمی، همه جا گستر اند.

دانته را میخواهد که این جامعه دوزخی را در کتاب قطوری تشریح کند. آیا شاعر ولایتی با دید محلی فقط به شاعران تعهد توپی آمده؛ با سخره و تغیر آنها را ملامت می کند؟ او به مدرس، ستارخان، دکتر ارانی، دکتر مصدق، فاطمی، دکتر عبادی، دکتر ستوده، دانشجویان آزادی خواه قندچی، بزرگ نیا، رضوی بد و بیراه می گوید؟ آیا آنها همه راه اشتباه رفته؛ تنها او در پاریس نمونه فضیلت، شجاعت، کرامت است؟

چرا شاعران تعهد جایزه نوبل ادبی میگریند؟ شاعر حاشیه نمی تواند توضیح دهدکه در طول تاریخ چرا رهرویی بجز خود شاعر قطب نداشته؛ چرا تجربه گری و شهود فردی خود را نتوانسته تعمیم دهد؟  چرا نه رهروی پیدا کرده نه در مردم نفوذ داشته؟ مخاطبش مشتی خواص گذران، چند 100 توریست شعری در نیم قرن، محافل دمدمی مزاج اند. اوایل دهه 40ش در کافه فیروز، فروغ شعر آن روزها و تنها صداست که می ماند را با صدای احساسی خود خواند. صحبت سر طرف در مفاصل زیر شد. یکی گفت منظور ی. ر. و ن. ن. ند؟ فروغ با حرکت سر تایید کرد. در باره شاعر حاشیه، فروغ گفت: هیچ صیادی در جوی حقیری که به مردابی می ریزد مروارید صید نخواهد کرد. او ادامه داد:

مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید؟   – تنها صداست که میماند

شاعران باقریحه مانند منوچهری، معیری، دکتر حمیدی با ترانه مرگ قو در تاریخ ادبیات تکپران اند؛ یک شعر از هر کدام باقی می ماند که بین جوانان و در بحثهای تخصصی نقادان ادب مرور می شود. اگر هم شعری از آنها میان گروهی بقا یابد بخاطر تعهد مستتر در آن یک شعر است؛ نه شخصیت خودشیفته یا خدمت او به تداوم دولت. نمونه: عقاب سناتور خانلری، قصیده سربار درباری منوچهری دامغانی.

تمام عمر شاعر دولتی برای فرهنگ یک قوم بیحاصل است. ذهن او در 20 سالگی منجمد می شود. حجم کار ادبی او بخاطر عیاشی و تنبلی ناقابل است. کار ادبی او با مال دهخدا، هدایت، شاملو یا تاثیر عمر کوتاه فروغ قابل مقایسه نیست. آثار و برد اجتماعی او با سهراب، سیمین، مختاری، یا حتی دکتر بادکوبه ای، هیلا صدیقی ناچیزند. این را می توان از پسند و نظرات کاربران در انترنت دید.

در 1389 محبوبیت شاملو بیشاز 20 هزار بود؛ مال شاعر حاشیه 24 تا. البته شاعر حاشیه با پررویی هم شعر تعهد هم مردم را ملامت کرده که شعر ناب کتره ای او را نمی فهمند! ترجمه هم به زبان غربی نشده تا در غرب فهمیده شود. معلومات ادبی او با کدکنی، خویی، براهنی محک زده شود. بیان الکن او با غرایی آهنگین آزرم، سلطانپور، سیمین قیاس شود. در شعر او خلاء احساس، عدم صداقت، نبود عاطفه، نبود وجدان، نبود عدالتخواهی، نبود آزادگی، نبود نیازها و آرمانهای مردم غالب اند. لذا او در چاله سیاه فراموشی پرتاب می شود.

شاعر حاشیه تن آسا، تن پرور است؛ در لحظات الهام چند صفحه خط خطی میکند؛ موادی مصرف می کند. بقول ناصرالدین شاه: خودمان از خودمان خوشمان آمد. شاعر حاشیه در حشر جنسی می سوزد؛ منزلت جویی، عافیت طلبی، خوشگذرانی، شهرگی، رفتن پشت پودیم برای مشاطه گری می طلبد. آثارش چند اسم غربی بدون محتوای فهم ناپذیر را یدک می کشند. این آثار حتی برای اهل دخیه، متخصصان بیکار شعردوست، نوچه شاعران نامجو قابل اعتناء نیستند. او شعرش را با جملات بی سر و ته تاویل می کند که خودش هم آنها را در زندگی بکار نمی برد.

در زبان فارسی سده 21م بیشاز 70 هزار شاعر است. این را از روی لیست ایمیل، وبلاگها، کتب، فیسبوک، مجلات میتوان تخمین زد. این شاعران در فلات، کشورهای همسایه، شهرهای بزرگ و کوچک غربی زندگی می کنند. در سده 22م چندتا از این 70 هزار نام در ضمیر فرهنگی فارسی زبانان خواهد ماند؟ فروغ، شاملو، اخوان شاعران اصلی در ژانرهای ترجمه، شعر، نقد، نشریات، فرهنگ لغات، دکلمه، فیلم با پرکاری به غنای فرهنگی کشور کمک کردند. ولی شاعر حاشیه فقط شعر می گوید؛ قربونش برم نه ترجمه می کند؛ نه نقد، نه داستان. سوسول ادبی فقط شعر میگوید؛ بدون تحصیلات دانشکده ادبیات یا زبان است؛ نه مانند استادان نقد ادبی براهنی، کدکنی، سجادی.

شاعر حاشیه خیال می کند راه درست را میداند؛ آنرا به نوچه های خود با پول دولت ارایه داد.  ولی کسی از این دوستان راه شعر ناب را نمی تواند طی کند. نه اینکه شعر ناب یا تجربه گر مشکل است بلکه ندید گرفتن وجدان و صداقت برای مدتی برای آنها کمرشکن است. آنها شعر حاشیه را نه بخاطر شعر ناب بلکه بخاطر نبود وجدان و صداقت در جامعه استبدادی ترک میکنند.

او یقه زبان را گرفته؛ بقیه عناصر شعر مانند تخیل، عاطفه، صداقت، خلاقیت را یا پنهان میکند یا نمیداند. زبان را هم در ترکیبات اتفاقی محدود می کند. اگر از او بپرسی شعرت در باره چیست؛ در پاسخ گیر کرده؛ میماند؛ مِن مِن می کند. از تک و تا نیافتاده به مغالطه می پردازد. اگر از خواننده شعر بپرسی شعری که خواندی در باره چه بود؛ در میماند. شاعر حاشیه هویت محلی نداشته؛ از زیر بوته درآمده. در آثارش ارجاعی به محل، موطن، خانواده نیست. آیا تجربه نوجوانیش با آسیبی در خانواده همراه بوده؟

منابع.   ‏2014‏/02‏/02

http://www.vatandar.at/BejanBaran110.htm  شخصیت شاعر دولتی- بیژن باران.

در ۱۳۵۰خ، سپید و سیاه از برخی شاعران و نویسندگان مطرح آن‌روزگار دعوت کرد تا به پرسش‌نامه‌ی مشهور «مارسل پروست» نویسنده‌ی «سال‌های از دست رفته»، پاسخ بگویند. 23 تن از چهره‌های ادبی به این پرسش‌نامه پاسخ دادند. اسماعیل جمشیدی آنرا تنظیم و هر هفته در مجله گذاشت. از این میان پاسخ‌های سیمین بهبهانی و  رویایی را می آیند. س: شاعران محبوب شما؟ سیمین: فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، خاقانی و بسیاری دیگر. رویایی: خودم و شاعرانی که با من دوست‌ند و دوست‌شان دارم. س: شخصیت محبوب شما در تاریخ کیست؟ بهبهانی: حسین‌ابن علی. رویایی: تنهایان تاریخ، مسیح، حسین و ردگلود رییس یاغیان آپاچی. نظر خواننده به رویایی: در چند مقاله خودتان در قبل و بعد از انقلاب از مدافعان قم و دتشیع و اقای فردید بوده اید؟

http://royai.malakut.org/archives/2009/08/post_132.html