به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

دیگر ملل چگونه تلاش کردند، تلاش و تولید آزادی یا دلالی و مصرف آزادی؟ قسمت سوم

قسمت سوم

امنیت

در فاصله زمانی حکومت صفویه، اروپا در زمینه های مختلف صنعتی… شگفتی های عظیمی بخود دید که از همه مهمتر ماشین بخار بود. مولد آن و متاثر از آن، ارتشی به اندازه یک قاره اروپایی عقل گرا، ماجراجو، شیفته قدرت و تسلط بر طبیعت و جهان آماده  میشد تا در آینده نزدیک به همه دنیا هجوم آورده و آنرا مسخر خود کنند. بموزات پیشرفت صنعتی، در علوم انسانی نیز پیشرفتهای چشمگیری صورت گرفته بود. زمین از مرکز جهان بکناری گذاشته شده بود. نگرشهای علمی و تجربی تغییرات بنیادی در طرز نگرش به جهان بوجود آورده بود. اما در ایران در بی خبری و بی نیازی مطلق، آرامش مرگباری حاکم بود و جهان را ازهمان دریچه تنگ بسته خود میدید.

در زمینه امنیت که بستر الزامی پیشرفت و ترقی جهت رشد فعالیت و تلاش و خلاقیت انسان است که در سایه آن رشد و توسعه اقدصادی فراهم میگردد. یعنی حاکمیت نظم و قانون و خود قانون که بر خلاق تصور ایرانیان نه خریدنی است و نه وارد کردنی. چرا که از نظر “فنی” قانون نسبت به روابط اجتماعی افراد “پس آیند” است. یعنی ابتدا جامعه می بایستی در تحول روابط متقابل خود به ضوابطی برسد و سپس این ضوابط، شکل قانون در سیستم سیاسی و حقوقی کشور بخود بگیرد.  بنابراین مهم است توجه کنیم که صرف اینکه در جائی قانون خوب عمل کرده است، هیچ تضمینی نیست که در جای دیگر که روابط اجتماعی متفاوتی دارند خوب عمل کند. چون قانون مولود روابط اجتماعی  است تا برعکس. یعنی ضوابطی که جامعه بصورت “خودجوش” خلق میکند، قادراست قدرت حاکمه سیاسی و قانون مکتوب را بشکند. حاکمیت های سیاسی همیشه در تصرف و تسلط به “حقوق خود جوش” شکست خورده اند. مثلا تحت تاثیر فعالیتهای سندیکایی، حقوق ناشی از آن بوجود می آید. تحت تاثیر فعالیت آزادی خواهانه بردگان، قوانین لغو برده داری شکل میگیرد، یا به هئیت حاکمه تحمیل میشود که آنرا بصورت ضوابط یا قانون به مرحله اجرا میگذارند.

در فرهنگ ایرانی همانگونه که در فرهنگ اقتصادی حالت “واژگونه خوانی” دارد در زمینه امنیت اجتماعی نیز واژگونه خوانی میشود. ایرانیان (مردم و حاکمیت) امنیت اجتماعی به معنی وسیع کلمه را با  کلانتری، کمیته، دادگاههای کیفری، زندان، شکنجه و کشتار عوضی میگیرند. از همین رو مردم نیز وقتی میخواهند از ناامنی چه اقتصادی و چه اجتماعی خلاص شوند و یا بر آن بشورند، به این مراکز حمله میکنند، در حالیکه همه اینها معلول عوامل اجتماعی هستند. حاکمیت نیز به سهم خود از آنجا در اشتباه است که میخواهد با این وسایل امنیت برقرار کند. آنچه تاریخ گذشته گواهی میدهد نه آن موفق بوده و نه این.

قانون و قانون گریزی

حقوق آن نیست که حقوق دان از آن صحبت میکند. بلکه مفهوم آن از مفهوم فرهنگ جامعه غیر قابل تفکیک است، و فرهنگ نیز عبارت است از مجموع الگوهای رفتاری و فکری یک جامعه که اعضای آن جامعه موظف به انطباق خود با این الگوها هستند. شکل پذیری رفتار در داخل این الگوهاست که به رفتار آدمی در جامعه خاص معنی میدهد.[1]

بنابراین قانون در رابطه با تعهد معنی می یابد. تعهد افراد جامعه در سر سپردن به آن. و این تعهد قبل از اینکه بتواند به ضرب تیر و تفنگ و دشته بر مردم حاکم شود، توسط فعالیت اجتماعی همان مردم ایجاد شده است و باید بشود.

  • یعنی از درون روابطه متقابل مردم بجوشد و در مردم ایجاد گردد. اینجاست که موثرترین ضامن اجرایی آن خواهند بود.
  • ضامن اجرایی دیگر، خود فرد است، فردی که بصورت خلاق در خلق روابط اجتماعی سهیم بوده است.
  • سومین و آخرین ضامن اجرایی قانون، “اجبار” دولتی، یعنی پلیس، دادگاه، زندان و… است. که این آخری از غیر موثرترین و کم ارزشترین و ناکافی ترین ضامنهای اجرایی قانون است.

در کشور ما که امنیت اجتماعی به معنی وسیع کلمه از متن و بطن روابط اجتاعی شکل نگرفته، حمایت از آن نیز وجود ندارد. و اولین شکننده آن خود مردم هستند. حتی روابط اجتماعی اولین عاملی است که خود برای فرار از قانون وسایلی را فراهم میکند. و مردم در قانون ستیزی نه تنها شرمنده نمیشوند که آنرا نوعی “زرنگی” قلمداد میکنند. حتی عجیب تر اینکه بدلیل انطباق بافت بوروکراسی اداری اینگونه کشورها با فرهنگ اجتماعی آن، خود، فرار از قانون را برای شهروندان  تسهیل میکند و بصورت غیر مستقیم در تخریب قانون شرکت میکند.

از همین رو بسادگی میتوان دریافت که چون روابط  و اعتقادات جامعه قبیلگی با روابط اعتقادات جامعه صنعتی با یکدیگر متفاوتند، در نتیجه قانونی که بر روی کاغذ درج شده است (قانون وارداتی) بدون مبنای اجتماعی فقط جوهر روی کاغذ است. اگر میتوان از جوهر چاپ انتظار تامین عدالت در جامعه داشت، به این گونه قوانین نیز میتوان دلبستگی داشت. همان بلایی که بر سر قانون اساسی مشروطه آوردند. یا کاری که قوانین اساسی جهان سوم علیرغم اینکه مبشرآزادی و عدالت اند، میکنند؟

از طرفی نیز، آنها که سنگ اجرای قانون را به سینه میزنند، نمیدانند از چه دفاع میکنند، آنها هم که آنرا رد میکنند نمیدانند چه چیز را رد میکنند، حتی آنها که میخواهند آنرا اصلاح کنند نمیدانند چه چیز را میخواهند اصلاح کنند. نتیجه اینکه قوانین نوشته شده ما بعد از تصویب بکناری گذشته میشود.

در اروپا که به رشد صنعتی و اقتصادی رسیده اند بدلیل این است که امنیت نهادینه شده در جامعه، به قانون تبدیل شده. در نتیجه این اجازه و ثبات لازم را برای آن رشد فراهم کرده است. درصورتیکه این امنیت با آن کیفیت در کشورما تحقق نیافته است. بلکه در ایران اگر هم امنیتی بوده، همواره امنیت نوع چماقی بوده است.

در اروپا ظلم هم قانونمند بوده. مثلا اگر یک دزد خرده پا را اعدام میکردند، طبق قانون بوده، ولی نمیتوانستند یک بی نوا و دهقان و یا کارگر را بخاطر خوش آمد پادشاه یا … بکشند، یا اگر فئودال بزرگ طبق قانون شب اول عروسی زوجی، میتوانسته  با عروس بگذراند، ولی نمیتوانسته به دلخواه سراغ خانواده دهقان برود.[2]  چه برسد به قتل و مثله کردن یکی از اشراف بدست و یا خوش آمد شاه و سلطان… تمامی تاریخ ایران شاهدی است بر تجاوزهای متعدد و مداوم به جان و مال و ناموس مردم. که محدود به رعیت نیز نمیشده است، بلکه شاهان و شاهزادگان و درباریان و دولتمردان و تجار و اندیشمندان و… نیز امنیت نداشته و بدست سلطان و بستگان و … بقتل میرسیدند، کور یا اخته میشدند. بنابراین در ایران نه اشرافیت و نه شهروند امنیت نداشته و هیچ گونه چهارچوب قانونی و اصول سنتی نیز در میان نبوده است.[3]

با این اوصاف دیگر حدس اینکه از این گونه امنیت اجتماعی چه پیشرفت و ترقی و رشد و توسعه و گسترش خلاقیت و انباشت سرمایه و علم و دانش حاصل میشود زیاد مشکل نیست.

اما فراموش نکنیم که این “امنیت مخرب” از همین “فرهنگ جامعه” ایران بیرون آمده است. اگر بد است اگر مقصری دارد، خود جامعه ایرانی است. ضمن اینکه در مقطعی امنیت های موقت و گذرایی از نوع امنیت چماقی خود موجب نا امنی اجتماعی میشده است. چون بر اساس ترس و سرکوب  خشن برقرار میشده و امنیت اجتماعی برگرفته شده از قانون و روابط اجتماعی نبوده.

عواقب نا امنی اجتماعی

از همین رو در ایران بصورت سیستماتیک زمینه هرگونه انباشت سرمایه، علم و دانش، سرمایه گذاری درازمدت، تاسیس و ادامه درازمدت موسسات تولیدی، تجاری، علمی و … ازبین برده شده است.  این نا امنی وحشتناک، هرگونه اخلاق مدنی را نیز تحت الشعاع خود قرار داده و فساد و تجاوز را دامن زده است. نبود اخلاق مدنی حکایت از فساد گسترده و بی حساب دارد. بویژه رشوه بیداد میکند. رشوه البته یک شیوه رفتار اقتصادی، نشانه بی اعتمادی و عدم امنیت اجتماعی-سیاسی  بمعنی بی آیندگی است. همانطور که سرمایه گذاری در تولید مستلزم امید به آینده است، و نا امنی قاتل این امید است.

شاه اسماعیل دوم از تجار روسی 5000 منات رشوه گرفت و امتیاز تجارت به آنها داد، تجار 85 هزار منات در اصفهان پوست خز فروختند و صدها برابر سود کردند. و بصورت طلا و نقره از خزانه کشور(شاه اسماعیل که کشور ملک و طلق او بود) خارج کردند!!

نادرشاه به عوض توسعه صنعت نساجی که در ایران ریشه و مایه داشت، از روسها رشوه میگرفت و پارچه از روسیه وارد میکرد. قتل و کشتارهای نادر ایرانیان را مجبور به مهاجرت به هند، جنوب روسیه، عراق و عثمانی میکرد. وی به زور چماق صنایع نظامی را بطور نسبی سامان داد. نادر در مجموع 5000 توپ داشت. ولی از آنجائیکه هیچ نظامی با زور چماق سامان نمیگیرد و بعد از فرو افتادن چماق نه تنها همه چیز از هم میپاشید، بلکه بافت اجتماعی در مسیر انهدام آن خود به تلاش می افتد. تنها چیزی که در جامعه ماندگار خواهد ماند که از میان فرهنگ مردم و روحیه اجتماعی و روحیه کلی و خلاقیت خود مردم به مرور شروع  به زایش کند (از جمله آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و حقوق کارگر و…) و به تبع نیازهای اجتماعی تبدیل به یک نهاد گردد. این قانون در مورد نادر با قوت تمام عمل کرد. شبی که نادر کشته شد، صبح روز بعد تمام تشکیلات او از هم پاشید. چرا که این صنعت هیچ پایه اجتماعی-اقتصادی نداشت.

کریمخان زند از روسها و انگلیسها رشوه میگرفت و امتیازتجاری – سیاسی میداد. پارجه انگلیسی وارد کرده و صنعت نساجی ایران را نابود کرد. وقتی رابطه اش با انگلیسیها بهم خورد، آنها با رشوه اطرافیان و سرسپردگانشان در جنوب را خریده و توسط آنها به  خان زند فشار آورده مجبورش کردند که به قراردادهای ننگین و خطرناکی با انگلیسیها تن بدهد. پادشاهی که کشور ملک و طلق اوست معلوم نیست چرا باید 20500روپیه از انگلیسها رشوه بگیرد.

آخرین شاه ایران، معروف بود به “ژنرال پنج درصدی”، چون از هر قراردادی با شرکتهای خارجی 5% رشوه میگرفت [4]   آنوقت تکلیف وزیر و وکیل و …. امثال مسعودرجوی با ادعای ضد اسبتدای و ضد استعماری و اسلام دمکراتیک!! حتی 500سال بعد که خود و کشور را به عراق میفروشد و ایرانیان را درمرزهایش با همکاری آنها کشتار میکند که دشمن و اشغالگر ایران به پیروزی برسد، روشن است. و یا خود را به آمریکا و عربستان و… میفروشد که بزنند و کشور را نابود کنند شاید او را بقدرت برسانند. و یا مهدی صامع با ادعای مارکسیستی و چریک فدایی که خود را به 3000 یورو در ماه به مسعودرجوی میفروشد،  دیگر تکلیف امثال حسن شریعتمداریها  با آن سابقه اش روشن است.

حالا میتوان گفت که یکی از دلایل این میزان دزدیها نجومی در داخل کشور توسط مدیران و کسانیکه در راس امورند، نا امنی و بی آیندگی سیاسی-اجتماعی ای است که در کشور احساس میکنند. شاهدیم که هرچه دزدی میکنند سهم شیر دزدیهایشان را به خارج منتقل میکنند. و یا اساسا به خارج فرار میکنند. در صورتیکه اگر این نا امنی اجتماعی-سیاسی نبود، همین دزدیها قطعا یا کمتر بود و یا وجود نداشت و یا اگر وجود داشت از کشور خارج نمیشد و در داخل کشور به انباشت سرمایه و توسعه توسط همان دزدان!! کمک میکرد. همانگونه که استثمارکنندگان اروپایی سرمایه هایشان را در همان کشور بکارگرفتند و انباشتند. در صورتیکه خروج دزدیها به اخلاق ضد ملی و بی وطنی که نمونه هایش را در به اصطلاح مبارزترینها!! چه اسلامی چه مارکسیستی فوق الذکر، و دزدان و اختلاص کنندگان داخلی منجر شده و میشود.

مهاجرت یا روحیه مصرف گرایی

صدمات و خسارات نبود امنیت، تنها البته خروج سرمایه های ملی از کشور نیست، سرمایه های انسانی، علمی، هنری، مدیریتی، … نیز از کشور خارج میشود. این همان روحیه ای مهاجرت به خارج است که خود یک روحیه مصرفی را دامن میزند. ایرانیان زندگی آسوده را میخواهند ولی با روحیه مصرفی و نه تولیدی. یعنی نمی ایستند در داخل کشور این رفاه را بوجود آورند. ترجیح میدهند با خروج از کشور مصرفت کننده آن باشند. درصورتیکه این رفاه در اروپا خلع الساعه بوجود نیامده. امثال مادام کوریها دهها سال در طویله تلاش کرده اند. کارگران مرد و زن و کودک تا 17 ساعت در روز در معادن به استثمار کشیده شده اند. معادنی که سالیانه 1000نفر جیره مرگ و میر تحت فشار کار داشتند. در کارخانه هایشان مردان و زنان و کودکان را با زنجیر به پا مجبور به کار کرده اند. در کشف دنیا و دریا نوردی اگر کل کشتی طعمه امواج نمیشد تنها 20 درصد دریانوردانشان از دام بیماریها جسته و به مقصد میرسیدند. ولی از تلاش نایستادند. فرهیختگانشان نیز با تلاش برای کشف علل  بیماریها و یا ارتقا صنعت و ابزار کشتی رانی به یاری آنها می شتافتند.

بله باید مانند سپیده قلیانها، اسماعیل بخشی ها و نسرین ستوده ها… در کشور ماند آزادی و دمکراسی و رفاه را ساخت و تولید کرد. نه اینکه وقتی هم که پایمان به خارج میرسد خواهان تحریم اقتصادی کشورشان شویم، خواهان حمله نظامی به کشورشان شوند. چرا چون خودش و امنیتش در خارجه را تضمین کرده است. بنابراین بلایی که با تحریم و حمله نظامی بر سر ایرانیان میاید بر سر دیگران است! سنگ مفت گنجشک مفت، اگر موفق شد، جای پای رفاه خودش در خارجه تضمین است شاید در ایران هم بقدرت برسد!!! این افراد بطور قطع و یقین بدنبال تولید آزادی و دمکراسی و عدالت در ایران نبوده و نیستند. اینها فقط مصرف کنندگان آن هستند. اینها همانها هستند که رشوه خود (آسایش در خارجه) را از خارجی گرفته اند بعد براحتی دستور تحریم و حمله نظامی را تائید و ترویج میکنند. 500 سال است که این زالوصفتی،  ایران را به خاک سیاه نشانده است. اینها مصرف کنندگان تازه نفسی هستند که منتظرند مصرف کنندگان از نفس افتاده را به اصطلاح سرنگون و بجای آنها خود به چپاول بپردازند. اینکه اینها چقدر در مورد آزادی، دمکراسی و مبارزه با استبداد داد سخن میدهند مطلقا ملاک و معیاری برای اینکه خود چیزی که نفی میکنند نباشند نیست، و نمیتواند باشد. 

همانطور که گفته شد، سپیده قلیانها و اسماعیل بخشی ها، نسرین ستوده ها و… همچون خارجه کشوریها با شعارهای توخالی “سرنگونی” بدنیال آزادی و.. نیستند، بلکه در حال تلاش برای تولید و ساخت و پی ریزی زیرساختهای  آزادی، دمکراسی، حقوق بشر، حقوق کارگر… برای جامعه ای هستند که در فقدان این زیرساختها، صدها سال است استبداد پروری و استعمارگرایی در آن ریشه های فرهنگی-اجتماعی دوانده است. 

مردم ما مانند همه ملتهای زنده دنیا نخواسته است باور کند که این تلاش و پیکار است که اسمش زندگی است. و دنیا در کادر زندگی مادی جز کارخانه ای نیست و هرکس تولید نکند خودش تبدیل به مواد خام اولیه برای کارخانه های دیگر تبدیل میشود. جامعه ای که کار را مال “خر” بداند و آنرا به ضرب المثل “کار مال خر” است تبدیل کند نشان میدهد که چگونه جایگاهی برای کار و تلاش قائل است و رشد و ارتقاء را در آسودگی و بیکاری و بهره بردن از دستاوردها و محصولات دیگران از طریق واردات  با فروش منابعش (کشور-معادن-جواهرات-نفت…) میداند.  این روحیه و فرهنگِ  اقتصادی خودش دلالی و رشوه گیری و پورسانت خواری و رانت خواری، اختلاص و… را تولید میکند.

دیگر ملتها چگونه تلاش کردند

توماس مور[5]  نویسنده کتاب آرمانشهر، زمانی نخست وزیر انگلیس بود در 1516م در مورد مردم پر تلاش کشورش که صنعت را در جهان پایه گذاری کردند نوشت:[6]تنشان چالاک و شاداب و نیرومندتر از آنند که قامت نحیفشان می نماید، اگر چه خاکشان چندان بارور نیست و هوایشان پاکترین هوا نیست، خو را با زندگی معتدل از آسیب های هوا در امان میدارند و خاکشان را باکار و کوشش بهبود می بخشند. چنانچه هیچ جا بازده غله و گاو و گوسفند ایشان را ندارد و هیچ جا مردمی قویتر از ایشان یا مانند ایشان در امان از بیماریها وجود ندارد. میتوان ایشان را دید که با چه کوشش و مهارت و کار به بهکرد خاکهای کم توان میپردازند و چه بسا جنگلی را از جایی بر می کنند و در جای دیگری میکارند… این کار را برای باروری نمیکنند بلکه برای کاستن ترابری میکنند و برای اینکه هیزمشان به دریا و رودخانه و یا شهرهایشان نزدیکتر باشد توماس مور در وصف تلاش مردم انگلستان

او اضافه میکند:[7]در پیگیری امور عقلی خستگی ناپذیرند… اینکار معجزه آسا بنظر میرسد. در کمتر از سه سال میتوانستند آثار بهترین نویسندگان یونانی را به آسانی بخوانند. از مطالعه رازهای طبیعت نه تنها لذتی شگفت میبرند، بلکه او [خدا] نیز همچون دیگرسازندگان، این چرخ کیهان را تنها در برابر نظر انسان گسترده است، زیرا انسان است که میتواند در آن به تامل بنگرد… ذهن آنها هنگامی که با دانش برانگیخته شود، در کار اختراع هایی که بر آسایش زندگی می افزاید تیزی شگفتی دارد،… ورود هرکه را که مهارتی ویژه با دانشی در باب راه و روش های ملتهای بسیار داشته باشد به کشور خویش خوشآمد میگویند، زیرا مشتاق آنند که بدانند درهرکجای جهان چه میگذرد. در باب صادرات بهتر آن میدانند که اینکار را خود انجام دهند، تا اینکه به دیگران واگذارند. بدینسان میتوانند ملتهای همسایه خود را بشناسند و بر مهارت خود در دریانوردی بیفزایند… توماس مور در وصف تلاش مردم انگلستان

در پانصد سال گذشته از سر ارتباط  تجاری ایران با غرب شاهد پدیده رشوه گیری سلاطین و پادشاهان ایرانی جهت واگذار کردن تجارت داخلی و خارجی کشور بوده ایم، همه اینها به قیمت نابودی اقتصاد ملی و بعضا حتی قتل تجار بدست پادشاهانی که رشوه گرفته بودند بوده ایم.

پایان قسمت سوم

داود باقروند ارشد