عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

«
»

جنگ ترکیبی

مجموعه مقاله های آندریوف کوریبکو و روستیلاو ایچنکو

C:\Users\dell\Documents\Scanned Documents\Image (8).jpg

جنگ ترکیبی بطور کلی نظامی سازی نظریۀ هرج و مرج است

نشر گاهنامۀ هنر و مبارزه

ترجمۀ حمید محوی

پاریس/22 اکتبر 2022

mahvihamid@gmail.com

Ordo ab Chao : Signification | Vocabulaire Maçonnique
La Franc-Maçonnerie a-t-elle infiltré la nouvelle économie ?

نظم با هرج و مرج

طرح آمریکائی جنگ ترکیبی و انقلاب رنگی برای گسترش و تثبیت فرادستی امپریالیسم آمریکا شباهت خیلی زیادی به شعار فران ماسونری دارد Ordo ab caho  نظم با هرج و مرج (یا هرج و مرج سازنده). فران ماسون ها می گویند :

« هدف حکومت ماست ……تمام حکومت ها را به جز حکومت خودمان از بین خواهیم برد (آنگاه ) با دست های محکم و قوی حکمفرمایی می کنیم و چون قدرت را از دست کسانی که مطیع ما شدند به دست آوردیم جاه طلبی های بی مورد ، حرص و آز و انتقام بی رحمانه و کینه را منحصر به خود می نمائیم ما هستیم که با ترور همه جا را احاطه می کنیم و افراد زیادی را با عقاید مختلف و روش های متفاوت در اختیار می گیریم »

فهرست

ایران – تغییر رژیم با ویروس کرونا ؟ 37

آندریوف کوریبکو

تلاش برای پنهان کاری 41

در ماجرای اوکراین انترناسیونال ایرلاین – 752

با شکست مواجه شد،

مبارزه در بطن « دولت سایه » ایرانی تشدید می شود

آندریوف کوریبکو

جنگ ترکیبی : 46

4. در هارتلند بزرگ (1) 46

آندریوف کوریبکو

جنگ ترکیبی : 53

4. در هارتلند بزرگ (2) 53

آندریوف کوریبکو

جنگ ترکیبی علیه بولیوی : 61

رویکرد انطباقی غیر مستقیم در تغییر رژیم 61

آندره کوریبکو

جنگ های ترکیبی : 67

2. آزمون نظریۀ جنگ ترکیبی در مورد سوریه و اوکراین 67

آندریوف کوریبکو

جنگ های ترکیبی : 87

3. پیشبینی جنگ های ترکیبی درآینده 87

آندریوف کوریبکو

انقلاب رنگی : 9 نظریه دربارۀ جنگی که ما با آن درگیر شده ایم 97

روستیلاو ایچنکو

پیشگفتار مترجم:

افزایش تعداد کشته‌های حوادث اخیر در کشور به ۴۱ نفر

 موضوع این مجموعه به رویدادهای اخیر ایران (سپتامبر 2022) مربوط می شود ولی دربارۀ رویدادهای اخیر نیست – زیرا در واقع رویدادهای اخیر از منظر جنگ ترکیبی قدیمی تر از آن چیزی است که بنظر می رسد – بلکه نگاهی است به موضوع جنگ ترکیبی و می تواند پیش زمینه ای باشد برای درک بیشتر تجاوز تروریستی ایالات متحده و هم پیمانانش که اخیراً با فرصت طلائی به دست آمده  ( مهسا امینی یا فرصت طلائی – بر اساس فرهنگ واژگان جنگ ترکیبی که باید معنای آن را بدانیم و تشخیص دهیم ) در ادامۀ جنبش سبز و اغتشاشات دیگر و سری عملیات تروریستی طی سال های مدید از جمله علیه پرولتاریای ماهر ایران در عرصۀ هسته ای و نظامی یعنی هدف گرفتن امنیت ملی برای از بین بردن ایران  تجدید حیات کرد. در اینجا مقاله هائی را که بین سال های 2019 و 2020 دربارۀ جنگ ترکیبی نوشتۀ آندریوف کوریبکو و یک مقاله از روستیلاو ایچنکو ترجمه کرده بودم در یک پرونده گردآوری و با تصحیحات بسیار مختصر ولی با بازخوانی کامل مجدداً منتشر می کنم. باشد تا به این ترتیب همبستگی هر چند نا چیز خودم  را با ملت ایران در جنگ علیه تجاوزات پی در پی  ایالات متحدۀ به عنوان سرکردۀ نظام سرمایه داری جهانی و الیگارشی ثروت علیه فقر اعلام کنم. زیرا بر این باور هستم که انسان ها در صورتی می توانند حاکم بر سرنوشت خودشان شوند و در چشم انداز جهانی که احتمالاً بهتر بنظر می رسد برای آینده طرح ریزی کنند که از جهان پیرامون خود آگاه باشند و شناخت عینی و علمی در راستای منافع عمومی در جعبۀ ابزارشان موجود باشد. 

علاوه بر این به علاقمندان و آنانی که شناخت جنگ ترکیبی را در مبحث آسیب شناسی اجتماعی و… ضروری می دانند به ویژه وقتی که امنیت ملی ما ایرانیان بلکه در عین حال جنبش های اعتراضی و نقد اجتماعی یعنی وقتی که هر آنچه موتور محرک تحول و پیشرفت در جامعۀ ما را تشکیل می دهد از سوی امپریالیسم آمریکا و نئولیبرالیسم آنگلو ساکسون با طرفداران و کار گزارانش نه فقط بین اپوزیسیون های ایرانی  مزدور خائن پنتاگونی  بلکه حتا  در بطن خود حکومت اسلامی در ایران  بین اصلاح طلبان، لیبرال ها با خیل « سلبریتی هایشان» به عنوان الگوی انسان برتر در دوران شکوفائی و اعتبار بخشی به داروینیسم اجتماعی زیر پرچم اسلام و اسلام به عنوان متعالی ترین قوانین و روش زندگی برای ازل و ابد مورد تهدید قرار گرفته، و علاوه بر همۀ اهداف ژئو استراتژیک و ژئو اقتصادی در برنامۀ حفظ فرادستی ایالات متحدۀ آمریکا، مشخصاً همین تحول اجتماعی احتمالی و ضروری در ایران در راستای منافع عمومی  است که هدف جنگ ترکیبی در پیوند با گسترده ترین تحریم های یک جانبه و خودکامۀ آمریکا ولی بین المللی علیه ایران قرار گرفته و در نتیجه تشخیص و مقابله با آن را برای همۀ ما ضروری می سازد… ( البته برای من تفاوت ماهوی بین اصول گرا و اصلاح طلب وجود ندارد خصوصاً به این علت که عارضۀ اصلی را متوجه نظام سرمایه داری می دانم، و این دو طیف در ایران هر یک به نوعی و به سهم خود از نظام سرمایه داری و تداوم و ابدی سازی آن دفاع می کنند). برای بررسی و اشراف بیشتر به رویداد های اخیر حتماً پیشنهاد می کنم که ویدئوهای [ جدال ] زیر عنوان « ویژۀ برنامۀ جنگ هیبریدی » به مدیریت علی علیزاده را در یوتوب یا شبکه های انترنتی دیگر ببینید و گوش کنید. و به تبلیغات منفی علیه علی علیزاده توجه نکنید که می گویند این آدم وابسته به جمهوری اسلامی است و یا کوکائین می کشد…حتا اگر همۀ این تبلیغات منفی هم حقیقت داشته باشد، تحلیل های او و گروه جدال در مورد جنگ ترکیبی علیه ایران از دیدگاه من بسیار صحیح است و می تواند منبع بسیار خوبی برای درک رویدادهای اخیر در متن جنگ ترکیبی باشد. شاید نیازی به گفتن نباشد که این پیشنهاد به معنای پذیرش و اعتبار بخشی به همۀ دیدگاه های سیاسی آقای علیزاده دست کم از جانب من نیست، روشن است که ما در جهان نسبیت ها نیز زندگی می کنیم، و شاید هیچکس با هیچکس در این یا آن زمینه کاملاً موافق نباشد… ولی نقطۀ مشترک تحلیل من با شناختی که از سازوکار جنگ ترکیبی در اختیار دارم با تحلیل علی علیزاده از اوضاع کنونی ایران که بی گمان نقطۀ مشترک با افکار عمومی و خواست آحاد ملت ایران نیز هست ( بجز تعداد اندکی مزدور خائن پنتاگونی که به احتمال خیلی زیاد از بیماری های گوناگون روانی نیز بی آنکه بدانند رنج می برند و تحت شرایط خاصی دچار بحران روانی و خواهان تخریب ایران با «بمب های ترکیبی» آمریکائی می شوند) یعنی عقل سلیم حکم می کند که همۀ ما با سوریه سازی یا لیبی سازی، عراقی سازی، افغانستان سازی، سومالی سازی و مالی سازی و دیگر کجای جهان مثل ایران مخالف باشیم. ما ایرانی ها مثل روس ها، چینی ها یا برخی کشورهای آفریقائی مثل مالی با تجزیۀ کشورمان مخالفیم و باز هم مخالفیم که ابر قدرتی مثل آمریکا با زور و تجزیه و تخریب ایران سرنوشت کشور ما را به دست یک عده اوباش سیاسی و تروریست های خانه زادش واگذار کند. انسان های اصیل با هر گونه مداخلۀ خارجی در کشورشان مخالفت می کنند و آن را تجاوز به حقوق ملی خودشان می دانند و علی رغم پند و اندرزهای امثال مریم معمار صادقی که جنگ و تخریب و به ویژه بمب های مخرب و کشندۀ ناتو را رهائی بخش و عامل پیشرفت و سعادت و خوشبختی کشورهای هدف گیری شده تلقی می کند… 

Mariam Memarsadeghi-Tavaana مریم معمارصادقی: آموزشکدۀ توانا - YouTube

مریم معمار صادقی در حال سخنرانی و تبلیغ برای بمباران های آزادیبخش ناتو

ویدئوی سخنرانی این «فیلسوف بزرگ» مبلغ جنگ و تخریب، نظم آزادی بخش از طریق هرج و مرج و تخریب و بمب های کشتار جمعی با شارژ اورانیوم ضعیف شدۀ ناتو را حتماً ببینید، فایل آن را در پاورقی قید کرده ام.

طبیعتاً ایرانیان با تخریب کشورشان مخالفند و خلاف این بلبل زبان های پنتاگونی که نامی بجز تبهکار روان پریش برای آنان جایز نیست، خواستار چنین راه حلی برای تحقق پیشرفت در کشورشان نیستند و نمی خواهند زیر آتش توپخانۀ آمریکا و ناتو قرار بگیرند. و خوشبختانه ایرانیان برای مقابله با چنین وضعیتی از ده ها سال پیش دفاع ملی بازدارندۀ خودشان را آماده کرده اند. طرح سرنگونی ج اا  بین شعارهای اپوزیسیون های مزدور خائن پنتاگونی در واقع در ادامۀ طرح آمریکائی برای حفظ و گسترش فرادستی امپراتوری تک قطبی آمریکا واقع شده، خلاف ظاهر امر همان گونه که برخی تحلیل گران نیز به همین نتیجه رسیده اند در پی سرنگونی رژیم به مفهوم واقعی کلمه نیستند، بلکه در پی تخریب و بازگرداندن ایران به دوران پارینه سنگی اند. هر تحول واقعی و ضروری در ایران منوط به مداخلۀ خود ملت ایران باید باشد، نه بر اساس هیجان حسی بلکه بر اساس شناخت و ضرورت های اجتماعی تاریخی. و البته تغییر رژیم نیز می تواند احتمالاً یکی از گزینش ها باشد ولی هدف اصلی نیست و در هر صورت نه به قیمت تخریب کشور و کشتار جمعی ایرانیان. در هر صورت تغییر و تحول در بنیاد پدیده ها و ماده نهفته است. چیزی می آید و سپس به چیز دیگری تحول می یابد. یگانه واقعیتی که وجود دارد همین حرکت است و هیچ چیز ثابتی وجود ندارد. در نتیجه تغییر رژیم پدیدۀ شگفت انگیزی نخواهد بود. ولی اپوزیسیون های قلابی که اخیراً برخی تحلیل گران ایرانی برای آنها نام « سکولارهای تکفیری » را برگزیده اند (به دلیل رفتارهای خشونت آمیزشان به ویژه در اعتراض های اخیر در داخل و خارج از کشور) مأموریتشان خدمت به اهداف امپریالیسم آمریکا و لیبرالیسم افسار گسیخته می باشد، با شرکت فعال در جنگ ترکیبی علیه ایران، با ربودن و منحرف کردن اعتراضات و خواست های بر حق مردم ایران، امروز با سوء استفاده از فرصت طلائی مانند مرگ « مهسا امینی » مثل دوران جنبش سبز به «کشته سازی» و کشته سازی های طلائی مانند « ندا آقا سلطان » و تخریب اتکا می کنند و به دروغ  یا از روی اشتباه آگاهانه یا ناآگاهانه آزادی و پیشرفت و تحول را روی ویرانه های ایران نوید می دهند : Ordo ab caho در گذشته حتا برخی روشنفکران لیبرال ایرانی در دوران جنبش سبز که سرمایۀ نمادینۀ جنگ ترکیبی بودند انقلاب رنگی را به عنوان روشی صلح جویانه و بدون هزینه برای تغییر رژیم و انقلاب اجتماعی و مثبت معرفی می  کردند ولی امروز با وجود خسارات خصوصاً جانی وارد آمده و افشای [ طرح جنگ ترکیبی و انقلاب رنگی به عنوان نقشۀ راه امپریالیسم آمریکا به هدف گسترش و تثبیت فرادستی خود در سراسر جهان] به قول معروف حنایشان دیگر رنگی ندارد… و حالا با چند خروار فلسفۀ مدرنیته و تردید پذیرتر از همه « پُست مدرنیته » پس از شکست طرح انقلاب رنگی آوارۀ آمریکا صاحب کار اصلی یعنی ارتجاعی ترین و جنایت کارترین کشور جهان شده اند. کوتاه سخن این است که به گفتۀ میشل وره در کتاب « مارکسیست ها و دین » ( کتابی که به زودی ترجمۀ آن را در اختیار فارسی زبانان قرار خواهم داد ) مبارزان اجتماعی، سوسیالیست ها، سوسیالیست های خدا ناباور و حتا دین داران می توانند در عرصۀ عملی در کنار یکدیگر قرار بگیرند و برای دفاع از منافع مشترک اجتماعی خودشان بکوشند. به این ترتیب در مقابله با تهدید جنگ ترکیبی به عنوان مقدمۀ جنگ و یا خود جنگ برای تجزیه و تخریب ایران کلید واژۀ همۀ ما ایرانیان [مدارا] خواهد بود، مدارا بین همۀ آنانی که مخالف تخریب ایران و کشتار جمعی ایرانیان هستند. 

در اینجا فایل دو تا از ویدئوهای جدال را یادآوری می کنم و جستجوی بقیۀ ویدئوها را به عهدۀ خود علاقمندان واگذار می کنم.

https://www.youtube.com/watch?v=bXNp-xYRQIc قتل پرسشگری در خاکستر اوین

https://youtu.be/RYK0rISEXw چگونه سکولارهای تکفیری را تشییع کنیم؟

حمید محوی. پاریس. 22 اکتبر 2022

جریان تظاهرات کنونی در ایران از خارج هدایت نمی شود

آندریوف کوریبکو

مرکز پژوهش های جهانی سازی، 27 نوامبر 2019

Image associée

دربارۀ آندریوف کوریبکو 

تحلیلگر سیاسی آمریکائی مستقر در مسکو، کارشناس امور استراتژیک ایالات متحده در آفریقا، اورآسیا، راه ابریشم نوین و جنگ ترکیبی  است. او در حال حاضر به عنوان تحلیلگر سیاسی در آژانس اسپوتنیک کار می کند و دورۀ دکترا در انستیتو دولتی مناسبات بین المللی مسکو MGIMO بوده و  مونوگرافی « جنگ ترکیبی، رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم» Guerres hybrides: l’approche adaptative indirecte pour un changement de régime (2015) یکی از نوشته های اوست.  

Le livre est disponible en PDF gratuitement et à télécharger ici 

https://www.mondialisation.ca/wp-content/uploads/2019/11/Iran_Protests-400x225.jpg

مشکل ایران این نیست که نیروهای خارجی در کشور هرج و مرج اخیر را تشویق و یا حتا از مخربترین آشوبگران [ حرفه ای]  پشتیبانی می کنند. مشکل اصلی این است که اکثریت عظیم شرکت کنندگان در این تظاهراتی که در سراسر کشور به وقوع پیوست دلایل خوبی برای آمدن به خیابان داشتند، و جنبش اصیل مردمی را نمایندگی می کردند. 

در ایران، از وقتی که دولت قیمت بنزین را افزایش داد، هر لیتر 4000 ریال (تقریباً 0،09 یورو)  در هفتۀ گذشته،  راه کار سهمیه بندی را تحمیل کرد که 60 لیتر در ماه است تا بتواند پرداخت مستقیم به خانواده ها را تأمین و در عین حال از فعالیت قاچاق بنزین جلوگیری کند زیرا برخی از کمک های مالی که پیش از این وجود داشت سوء استفاده می کردند. شهروندان ایرانی تا پیش از این می توانستند تا 250 لیتر بنزین در ماه را به قیمت 10000 ریال خریداری کنند، ولی از این پس فراتر از 60 لیتر باید 30000 ریال بپرازند. گرچه قیمت بنزین نسبت به استانداردهای غربی خیلی اندک بنظر می رسد ولی برای ایرانیان متوسط با توجه به بحران اقتصادی که گریبان کشور را گرفته خیلی سنگین است. بحران اقتصادی اندک اندک به دلیل اعلام مجازات های یک جانبه و به اجرا گذاشتن آن توسط ایالات متحدۀ آمریکا رو به وخامت گذاشته است. در این روزهای گذشته هیچ جای شگفتی نیست که ده ها هزار نفر برای اعتراض به چنین تصمیمی به خیابان بیایند، زیرا این رویداد در پیوند با بی اطمینانی فزاینده در مورد آیندۀ اقتصادی ایران شرکت دارد. ولی پس از این که برخی آشوبگران به مأموران پلیس حمله کردند، آتش سوزی به راه انداختند و برخی ساختمان ها را اشغال کردند برخی از تظاهرکنندگان نیز در پی آنان دست به حرکات خشونت آمیز زدند.

رئیس جمهور روحانی اعلام کرد که « تظاهرات و اعتراض حق قانونی مردم است ولی چنین امری با ایجاد هرج و مرج فرق دارد»، سپس او قویاً هشدار داد که اقدامات سرکوب فوری خواهد بود و اظهار داشت که «ما نمی توانیم اجازه دهیم که با شورش نا امنی بر کشور غلبه کند».

آیت الله به سهم خود هوشمندانه از ابراز عقیده دربارۀ حکمت افزایش قیمت اخیر خود داری کرد و اظهار داشت که « در این زمینه کارشناس نیست»، ولی با تصمیم دولت دربارۀ اصلی که رهبران سه شاخۀ دولت پس از مشاورت کارشناسان صلاحیت دار بر سر آن توافق کرده اند ابراز همبستگی کرد. رهبر معظم تأیید کرد که « بی گمان مردم نگرانند یا از چنین تصمیمی خشمگین شده اند» ولی در عین حال « هولیگان » و «اوباش» را که اخیراٌ دست به «اعمال تخریبگرانه» زده اند متهم دانست. او اظهار داشت که این موضوع « به ناامنی و مشکلات دیگر دامن می زند» و « بدترین مصیبت برای همۀ کشور و برای همۀ جامعه است».

او [آیت الله] بی گمان روی این موضوع حق دارد و در عین حال حق دارد هشدار دهد که « همۀ مراکز مغرض جهان که علیه ما اقدام می کنند این اعمال [خرابکارانه] را تشویق کرده اند…از خاندان پهلوی بد سرشت مصیبت آور تا فرقۀ تروریست منافقین که دائماٌ چنین اعمالی را از طریق شبکه های اجتماعی و کانال های دیگر تشویق می کنند.»

ولی مشکل ایران نیروهای خارجی نیست که از دیدگاه سیاسی اغتشاشات را تشویق می کند، و نه حتا تا حدودی پشتیبانی از آتش بیاران در ارتکاب به اعمال خشونت آمیز، مسئله این است که اکثریت شرکت کنندگان در این تظاهرات ملی به دلایل بر حق و قانونی به خیابان سرازیر شدند و یک جریان اصیل مردمی را تشکیل می دهند. نیروهای انتظامی نیز حق دارند آنانی را که به اعمال جنایتکارانه علیه مردم و یا اعمال تروریستی علیه دولت دست می زنند سرکوب کنند، ولی منحصر دانستن اتهامات به مأموران خارجی در رویدادهای اخیر، ساده اندیشی خواهد بود. گرچه ایالات متحده مستقیماً از چندین سال پیش مسئول اختلال اقتصادی در ایران است، این امر «سیاسی ناخوش آیند» یعنی سیاست تحریم طبیعتاً موفق به ایجاد شرایطی شد که مردم را گهگاه به خیابان کشاند (و به ویژه پس از رویدادهای « مسبب » مانند افزایش اخیر قیمت بنزین)، که متعاقباً (خواسته یا ناخواسته) به «سپر انسانی» تبدیل شد تا عوامل شورشی پشت آنان علیه دولت دست به حملات تهاجمی بزنند. تا وقتی که توده های معترض در خیابان ها هستند می توانند طبیعتاً سپر بلای آنان باشند و از آنان « حفاظت » کنند، نیروهای انتظامی نیز در پاسخ به اغتشاشگران از بیم «خسارات جانبی» خود داری می کنند.

با توجه به سر ریز شدن اغتشاشات اخیر و با سرعتی که در سراسر کشور گسترش یافت، و شدت برخی تظاهرات شورشگرانه، اغراق نگفته ایم اگر بگوئیم که ایران با آغاز یک بحران روبرو می باشد که اگر راه حل مناسبی پیدا نکند می تواند به راحتی در مسیرهای غیر قابل کنترلی به جریان بیافتد. این روند می تواند به بی ثبانی خودگردان بینجامد و به این ترتیب مداخلۀ خارجی در امور داخلی کشور را تسهیل کند.

کلید در کنترل خشم مردم و تفکیک تظاهر کنندگان قانونی از شورشی های حرفه ای است، و این امر امکان پذیر خواهد بود، فقط در صورتی که دولت اعطای امتیازاتی را بپذیرد تا آنان را برای ترک خیابان ها تشویق کند. ولی این «اعطای امتیاز» نیز خالی از خطر نیست زیرا در عین حال می تواند به تظاهر کنندگان و شورشی های (حرفه ای) که خود را پشت آنان پنهان کرده اند شهامت بیشتری بدهد، ولی پذیرش این خطر ارزش آزمون آن را خواهد داشت. 

آیت الله با هوشمندی از ابراز عقیده دربارۀ افزایش قیمت خود داری کرد و به پشتیبانی از اصلی که رهبران سه شاخۀ دولت دربارۀ آن تصمیم گرفته بودند بسنده نمود، و به گونه ای که در حاشیه امکان مانور خودش را برای پیشنهاد « راه حل مصالحه جویانه» در صورتی که ضروری بداند حفظ کرد. این موضوع می تواند برخی از غیر مردمی ترین مقامات مسئول در این تصمیم گیری را مثل فیوز بپراند. 

***

اگر دولت بخواهد در موضع نفی هر گونه «واگذاری امتیاز» (نمادینه یا اساسی) پافشاری کند،  پیش از پاسخ گوئی قدرتمندانه (با استفاده از ابزار سرکوب) به شورشی ها، در خطر رادیکالیزاسیون اکثریت تظاهرکنندگانی قرار خواهد گرفت که تابع قانون بوده و با نیّت بر حق و صادقانه به میدان آمده اند. در نتیجه، این گروه از مردم معترضِ قانونمدار در معرض دو آتش قرار می گیرند و به این ترتیب هستۀ پویای انقلاب رنگی رو به وخامت خواهد گذاشت یعنی همان چیزی که دولت می خواهد با آن مقابله کند. علاوه بر این، هر گونه تلاش برای معرفی جنبش اعتراضی به عنوان پی آمد صرفاً مداخلۀ خارجی حامل این خطر هست که شکایات اقتصادی واقعی [و بر حق] مردم بی اعتبار و غیر قانونی تعبیر شود، و دولت را از هر گونه مسئولیتی در بحران تبرئه کند. با وجود این، با توجه به ناآرامی های اخیر در عراق و همسایگانش در لبنان، دولت باید درک می کرد که وقت مناسبی را برای افزایش قیمت بنزین انتخاب نکرده است.

در اینجا موضوع این نیست که بگویم دولت « سزاوار » چنین پاسخی بوده، ولی این واکنش با وجود مسائل امنیتی در ابعاد منطقه ای کاملاً پیشبینی پذیر بود. دولت حق دارد به شکلی که مناسب می داند به شورشیان پاسخ بگوید، همانگونه که حق دارد سیاست هایش را به اجرا بگذارد، ولی این مجموعه باید با مسئولیت همراه باشد به شکلی که شانس بازگشت آشوب را تقلیل دهد و توفیق اقداماتی را که به اجرا می گذارد تضمین کند. تا وقتی که ناآرامی های جاری به هدایت نیروهای مردمی ادامه یابد مشکلات امنیتی ایران اهمیت ویژه ای خواهد داشت.

لینک متن اصلی :

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/ پاریس/ 29 نوامبر 2019

گاهنامۀ هنر و مبارزه

23 دسامبر 2019

الگوی انقلاب رنگی : قلبِ ساخت و ساز

آندریوف کوریبکو

Résultat de recherche d'images pour ""colored revolution" us dept state logo"

هدف

انقلاب های رنگی یکی از تازه ترین الگوهای بی ثبات ساز است که علیه دولت ها [(دولت های هدفگیری شده)] راه اندازی می شود. انقلاب های رنگی به بازیگران خارجی اجازه می دهد تا به شکل قابل قبول و حقیقت نما اتهام مداخلۀ غیر قانونی در امور داخلی دولت های حاکم را از خود دور کنند، در حالی که انقلاب های رنگی با بسیج توده ها «قدرت مردمی» آنها را از دیدگاه رسانه های جهانی گرا مؤثر تر جلوه می دهد. علاوه بر این، تراکم جمعیت، شمار شهروندان معترض علیه دولت در عین حال به افزایش فشار روی دولت می انجامد و گزینش های دولت برای مقابلۀ مؤثر علیه حرکت بی ثبات ساز را محدود می کند. هر انقلاب رنگی از الگوی یکسانی تبعیت می کند، و درک سرشت راه کارهای بی ثبات سازی که به کار بسته شده به دولت ها اجازه می دهد که اقدامات مناسبی را برای مقابله با آن تدارک ببینند.

الگو

انقلاب های رنگی در قالب کنش و واکنش های پیچیدۀ چندین عامل صورت بندی و تبیین می شود، و می تواند به چندین دسته بندی نوعی یا مقولۀ زیر ساختی اولیه تقسیم شود :

* ایدئولوژی (Ideology)

* امور مالی(Finance) 

* اجتماعی(Social) 

* آموزش(Training) 

* اطلاعات(Information) 

* رسانه (Media) 

این عوامل یکی بر دیگری به شیوۀ سلسله مراتب خاص در پنج سطح مختلف تأثیر می گذارد :

12-3-2014 2-35-20 PM

کنش و واکنش عناصر پی آمده در زیر حرکتی (m) را به وجود می آورند که با دو متغییر دیگر ترکیب می شود تا انقلاب رنگی را تولید کند :

* یک رویداد(e)]  [Evenement

* زیر ساخت فیزیکی [Infrastructure physique (p)]

فرمول حاصل برای انقلاب رنگی (R) به شرح پی آمده در زیر است :

m+e+p = R

در بخش های بعدی بطور مشخص همۀ متغییرها و کنش و واکنش های متقابل آنها توضیح داده خواهد شد.

توضیح دربارۀ متغییرها

این بخش به جزئیات عوامل شرکت کنندۀ خاصی می پردازد و هر یک متغییرها را توضیح می دهد.

ایدئولوژی

ایدئولوژی محور مرکزی هر تحولی در جهان است، و در مقام اندیشۀ راهنما روشنگر انگیزۀ همۀ عوامل دیگری است که در  انقلاب رنگی دخالت دارد. بدون ایدئولوژی هر چه روی می دهد تهی، خالی از مفهوم و هدف خواهد بود. ایدئولوژی که به صورت سنتی انگیزۀ همۀ انقلاب های رنگی بوده دمکراسی لیبرال نام دارد، و می خواهد دولت های هدف گیری شده را از حکومتی که دمکرات ضد لیبرال (غیر غربی) تشخیص داده شده «آزاد» کند.

 دمکراسی لیبرال در جلوه گاه های پسا مدرن کنونی خود توسعه طلب و خشن است. دمکراسی لیبرال به نظام های ایدئولوژیک و ارزش های آلترناتیو بسنده نمی کند بلکه در پی گسترش خود تا دست یابی به تسلط جهانی می کوشد. علاوه بر جنگ مستقیم علیه جوامعی که در مقابل پیش روی های او مقاومت می کنند (صربستان، لیبی)، دولت های لیبرال دموکرات (غرب) روش های دیگری را نیز برای به زانو درآوردن دولت های هدف گیری شده ابداع کرده اند. این روش ها نه در قالب جنگ ناب بلکه در اشکال غیر مستقیم به کار بسته می شود که [در عین حال نسبت به جنگ سخت آشکار] به همان اندازه کارا و مؤثر است. نفوذ ایدئولوژیک در جامعه در یک انفجار فیزیکی به هدایت بخشی از شهروندان در درون خود کشور شدت می گیرد. دولت (و جامعه در مجموع) باید علیه بخشی از خودشان که علیه وضعیت موجود «به پا خاسته اند» مبارزه کنند، با یدک کشیدن اختلاف منافع و جنگ داخلی اجتماعی. بر اساس حجم تحریکاتی که از سوی تظاهر کنندگان طرفدار لیبرالیسم دموکراتیک راه اندازی شده، و به همین گونه مدیریت نامناسب دولت در رویاروئی با بلوای اجتماعی، جنگ داخلی اجتماعی احتمالاً می تواند به سوی خشونت سوق یابد و سرانجام مختصراً به جنگ داخلی واقعی شباهت پیدا کند. این مورد به ویژه وقتی روی می دهد که اهل بلوا از سوی نیروهای خارج از کشور مسلح شده باشند ( و اگر مصمم به حمله علیه نیروهای امنیتی باشند یعنی مأمورانی که مأمور پراکندن گروه معترضان هستند) پیکرۀ فیزیکی انقلاب رنگی را تشکیل می دهند.

پس گفتیم که ایدئولوژی آغازگر هر انقلاب رنگی است و شکلی از توسعه را پیشنهاد می کند که در قطب مخالف رژیم حاکم بوده و تعیین کنندۀ انگیزۀ گروه های طرفدار خود در راه اندازی تظاهرات عینی برای به کرسی نشاندن تغییرات است. بعداً خواهیم دید که اکثریت عظیمی از تظاهرکنندگان فعال حتا نمی دانند فعالیت های آنان از سوی قدرت بالاتری سازماندهی شده است (سازمان غیر دولتی، دولت خارجی). بر عکس، اغلب آنان، در پی اردوی اطلاعاتی سنگین به هدف ارتقاء ایدئولوژی بی ثبات ساز حقیقتاً به این باور می رسند که حرکت و عمل آنان خود به خود و «طبیعی» بوده و به معنای «پیشرفت» اجتناب ناپذیری است که همۀ کشورهای جهان نیازمندند که دیر یا زود بدان دست یابند. ایدئولوژی فرد فراتر از جمع (وجهۀ اجتماعی دمکراسی لیبرال) به هر معترض یا تظاهرکننده اجازه می دهد مشاهده کند که او قابلیت نفوذ یگانه و معنی داری در تحقق این تغییرات را دارد.

امور مالی

هر ایدئولوژی برای تسهیل نفوذ خود در جامعه باید دارای زیر ساخت مالی باشد. پول روغن چرخ دنده ها و روانکار اجتماعی است و امکانات بیشتری برای نفوذ به وجود می آورد. مگر اینکه از پیش پشتیبانی بالائی برای نفوذ ایدئولوژی در کشور هدف گیری شده وجود داشته باشد، سرمایۀ اولیه احتمالاً از خارج تأمین شده (دولت میزبانی که مشوق ایدئولوژی است). این وضعیت در نخستین موج انقلاب های رنگی و بهار عرب وجود داشت. سرمایه گذاران خارجی برای آنکه جریان های نو ظهور بتوانند به سرعت در آغاز خود گسترش یابند سرمایۀ ضروری را تأمین کردند. ولی اگر نفوذ ایدئولوژیک خارجی زیرساخت های اجتماعی خاص خود را بدون استفاده از امکانات مالی ایجاد کند، متغییر اجتماعی در صورتی که پایگاه مالی محکمی در اختیار نداشته باشد تا از فعالیت های تبلیغاتی و آموزشی پشتیبانی کند قویاً در بُرد و کارآئی خود محدود خواهد شد.

تأمین مالی ستون فقرات هر انقلاب رنگی است و نظریات جنبش اجتماعی را به حرکات ملموس عینی (زیر ساخت اجتماعی) تبدیل کرده، و تدارک «آشیانه» برای آموزش و پرورش ایدئولوژی را امکان پذیر می کند. این آشیانه ها عبارتند از مؤسسه ها و سازمان های گوناگون طرفدار «دمکراسی» و پیرامون «حقوق بشر» (به تعریف غربی ها). غالباً می توانیم آنها را سازمان های غیر دولتی (ONG) تلقی کنیم، حتا اگر پیوند مستقیمی با دولت خارجی یا عناصر اپوزیسیون سیاسی نهادینه داشته باشند. این مؤسسه ها و مراکز برای فعالیت هایشان به پول نیازمندند، یعنی موضوعی که اهمیت حیاتی زیر ساخت مالی در محل را توضیح می دهد.

زیر ساخت مالی باید پیوسته برای تغذیۀ تلاش های «جنبش انقلابی» پول تزریق کند، زیرا هر توقفی (هر چند کوتاه و مختصر) مستقیماً روی کارآئی عملیاتشان در میدان عمل و انترنت تأثیر می گذارد. دولت های خارجی با واگذاری بودجه به مؤسسه ها می توانند سرمایۀ اولیه را برای شروع ایجاد مؤسسه و سازمان برای نفوذ در بطن دولت هدف گیری شده تأمین کنند، ولی در مرحلۀ بعدی، با آموزش مناسب به فعالان خواهند آموخت که چگونه خودشان سرمایه جمع آوری کنند. جمع آوری سرمایه هدفش تا حدودی تدارک خودگردانی مالی برای دستیابی به سه هدف است : 

1. محدود کردن تأثیرات منفی هر گونه توقف تأمین مالی از خارج.

2. ایجاد شبکۀ مالی محلی که بتواند از دیدبانی دقیق دولت روی نقل و انتقال بین المللی پول بگریزد و قاچاق غیر قانونی پول نقد بین مرزها.

3. ایجاد مؤسسه و سازمانی که بتواند بهتر در جامعۀ محلی به مدد فعالیت های تبلیغاتی و برای جلب توجهات عمومی ریشه بدواند.

وجود امکان مالی به انقلاب رنگی این امکان را می دهد که در جامعه به شکل عمیقی ریشه بدواند و در طول زمان نظریاتش را منتشر کند. هر اندازه امکانات مالی بیشتر باشد، شمار مؤسسات و سازمان ها نیز به همان نسبت می تواند بیشتر باشد و افراد بیشتری را به خدمت بگیرد. بودجۀ مالی در ترکیب با زیر ساخت اجتماعی مستقیماً از پشتیبانی ایدئولوژی برخوردار است.

اجتماعی 

این نوع از زیر ساخت مربوط است به اشخاصی که واقعاً در انقلاب رنگی دخالت دارند و مؤسسه ها و سازمان ها معرف آن هستند. این نوع زیر ساخت موتور اصلی بسیج انقلاب است. پیش از «رویداد» به سه دسته تقسیم می شود :

1. قلب (پیشگام)

2. گروه (کارگران)

3. شهروندان (طرفداران)

«رویداد» به این سه دسته اجازه می دهد که در یک واحد یگانه ذوب شوند و بگونه ای جلوه دهند که گوئی انقلاب رنگی یک ابتکار واحد برآمده از محل است. زیر ساخت اجتماعی دارای سلسله مراتب جدی است و گروه اندکی که گروه پیشگام را تشکیل می دهند در تبانی با یکدیگر مجموع جنبش را کنترل می کنند. این واقعیت نه فقط برای مشاهده کنندۀ بیرونی بلکه به همچنین برای شهروندان و طرفداران نیز قابل رؤیت نیست، ولی این موضوع بسیار مهمی است که برای درک تشکیلات زیر ساخت اجتماعی باید بدانیم.

قلب 

افرادی که به قلب انقلاب رنگی تعلق دارند گروه پیشگامان راتشکیل می دهند. این فرادی که مؤسسه ها و سازمان ها را در کنترل دارند خود را برای تحقق تحولات لیبرال دموکرات آماده می کنند.  [پیشگامان] از مهارت بالائی برخوردارند و تماس مستقیم با مشتری خارجی (ایدئولوژی و یا امور مالی) را حفظ می کنند. قلب هسته متشکل از شمار اندکی از مبارزانی است که خود را کاملاً وقف آرمان می کنند به این معنا که کاملاً مخالف وضعیت موجود هستند و فعالانه برای مختل کردن آن می کوشند. می توانیم آنان را «افراطی های ایدئولوژیک» تعریف کنیم. این اشخاص قدرتمندترین بخش از جنبش در بطن کشور هدف گیری شده اند و وقتی برای راه اندازی انقلاب رنگی تصمیم گرفته می شود، این آنان هستند که مردم را با گفتمان تشویق آمیز به نفع آرمان خود فرا می خوانند یا همچنان در سایۀ سازمان جنبش به بازی نقش خود ادامه می دهند. بازداشت یا به خطر افتادن فردی که به این پایه تعلق دارد کارآئی سازمانی انقلاب رنگی را قویاً به مخاطره می اندازد.

گروه ها

افرادی که گروه ها را تشکیل می دهند کارگران [انقلاب رنگی] هستند و در مرتبۀ پائین تر از هسته در قلب انقلاب رنگی واقع شده اند. گروه ها وظایف اداری یا استخدام کارمندان (یاران) را برای مؤسسه یا سازمان انجام می دهند. گروه ها «چهرۀ» سازمانند و غالباً اینها هستند که با شهروندان در تماس مستقیم می باشند. گروه ها اغلب کارها را برای مؤسسات و سازمان ها انجام می دهند، در واقع ستون فقرات کارهای دشوار را تشکیل می دهند. گروه ها در خدمت هدفند ولی هنوز باید وفاداری تمام عیار خود را برای پیوستن به نخبگان در قلب «جنبش» ثابت کنند. هر گروهی آرزومندی ورود به هستۀ مرکزی در قلب انقلاب رنگی را در سر می پروراند، و فعالیت های جنون آسا و نقش آفرینی های عمومی برای تبلیغ یا به نفع  ایدئولوژی از همین آرزومندی منشأ می گیرد. اگر فردی از اعضای گروه کاملاً به عنوان عضو هسته تعلق نداشته باشد، در صورتی که ضروری باشد به راحتی قابل حذف و جایگزینی در سازمان است (یعنی آنها را برای عملیات تبلیغاتی تحریک کننده می فرستند و سپس متوقف می شوند – بازداشت می شوند). شمار بسیاری از اعضای گروه ها برای مؤسسه ها و سازمان ها نیروی قدرتمند و گرانبهائی به حساب می آیند ولی یک عضو منفرد از گروه یک مهره بیشتر نیست. 

شهروندان

شهروندان افراد عادی هستند که گروه ها با آنها در تماس می باشند. شهروندان فقط وقتی وارد زیر ساخت اجتماعی می شوند که به جمع طرفداران اهداف [انقلابی] تبدیل شده باشند. شهروندان می توانند وارد زیر ساخت فیزیکی بشوند یا نشوند (یعنی در راه پیمائی های همبستگی با انقلاب رنگی شرکت کنند)، ولی وقتی در راه پیمائی ها شرکت می کنند به مثابه قدرت نرم امتیاز گرانبهائی را عرضه می کنند. تصاویر رسانه ای از هزاران شهروندی که در گردهمآئی انقلاب رنگی شرکت کرده اند می تواند روی شهروندان دیگر نیز تأثیر گذار باشد و آنان را نیز به شرکت در تظاهرات و فعالیت ها تشویق کند. همانگونه که دربارۀ اعضای گروه گفتیم، هر شهروند منفرد به تنهائی یک مهره است ولی در اشکال جمعی به «اسلحه» تبدیل می شود.

از دیدگاه سلسله مراتب نفوذ، فرمول چنین است :

قلب – گروه ها – شهروندان

از دیدگاه تعداد، فرمول بر عکس می شود :

شهروندان – گروه ها – قلب

به تدریج که زیر ساخت اجتماعی مهیا و اعضای جدیدی به آن افزوده می شود بودجۀ مالی برای مؤسسه یا سازمان در چارچوب جمع آوری سرمایۀ گروه ها نیز افزایش می یابد.

آموزش

 آموزش یکی از ضروریات هر انقلاب رنگی است، زیرا سومین بخش از مثلث ناگفتنی (که در بالا توضیح دادیم) را تشکیل می دهد. این سطح از زیر ساخت قابلیت های همقطاران مالی، اجتماعی و اطلاعاتی را تقویت می کند :

مالی : گروه ها فن آوری جمع آوری سرمایه را می آموزند.

اجتماعی : گروه برای هدایت فعالیت های تبلیغاتی و اطلاع رسانی جهت افزایش صفوف و گردآوری هر چه بیشتر طرفداران آموزش می بینند.

اطلاعات : گروه می آموزد که بهترین وب سایت ها را ایجاد کند، مؤثرترین امکانات تبلیغاتی را به وجود بیاورد و از رسانه های اجتماعی بهره برداری کند.

آموزش می تواند در کشور و یا در خارج انجام گیرد. قلب (پیشگام های نخبه) می تواند در خارج آموزش ببیند، در حالی که گروه احتمالاً می توان در داخل کشور از سوی قلب ( انقلاب رنگی)  آموزش ببیند. برای مؤسسه و یا سازمان خیلی مهم است که بتواند مشارکت خارجی را به شکل محکمه پسند و قابل قبولی نفی کند در غیر این صورت عملیات داخلی بی اعتبار خواهد شد. در این وضعیت بیشتر احتمال دارد که نخبگان بتوانند به خارج سفر کنند در حالی که گروه ها برای آموزش هایشان در داخل کشور باقی می مانند.

آموزش می تواند به شکل حضوری یا مجازی به افراد داده شود. در صورتی که برای اعضای نخبه یا قلب سفر به خارج خطرناک و یا موجب ظن باشد آموزش ها از طریق انترنت انجام می گیرد. با وجود این، مؤثرترین آموزش ها به شکل حضوری انجام می گیرد و «آموزش» آنلاین نمی تواند جایگزین تماس حضوری قلب و پشتیبانان آنان باشد. این امکان نیز وجود دارد که ضامن های [انقلاب رنگی] [سرمایه گذاران] نماینده ای به کشور هدف گیری شده برای آموزش تحت چنین شرایطی بفرستند، گرچه گسیل نماینده ممکن است برای آنها خطر آفرین باشد. اگر نماینده در حال ارتکاب به جرم لو برود، او و مؤسسه یا سازمان اعتبار خود را نزد مردم محلی از دست می دهند و آنچه که تا کنون به دست آورده اند دچار ریزش خواهد شد. مؤسسه یا سازمان بدون آموزش عینی کامل نخواهد بود و نمی تواند به ظرفیت کامل خود دست یابد.

اطلاعات

این سطح از زیرساخت به پخش و گسترش ایدئولوژی می پرازد و برای یارگیری زیر ساخت اجتماعی (گروه ها و شهروندان) دارای اهمیت فوق العاده ای است. برای این امر دو عنصر اصلی وجود دارد : 

– رسانه های اجتماعی

– امکانات تبلیغاتی

این عناصر در پی آمده توضیح داده می شود.

رسانه های اجتماعی

رسانه های اجتماعی برای پخش و گسترش ایدئولوژی مورد بهره برداری قرار می گیرد و به همین گونه به سهم خود برای ایجاد شبکۀ اجتماعی که باید به گروه شهروندان طرفدار تبدیل شود. پخش مؤثر رسانه های اجتماعی توسط مؤسسه و سازمان به شکل بی حد و مرزی انقلاب رنگی را تقویت خواهد کرد. شهروندان از رسانه های اجتماعی برای کسب گزارشات و گسترش جنبش استفاده می کنند، و این موضوع برای رسانه های رسمی که از ثبات دولت پشتیبانی می کنند مشکل ایجاد می کند. به این ترتیب، مهارت به دست آمده با موفقیت در زمینۀ رسانه های اجتماعی هدف نهائی اش ایجاد فضای اطلاعاتی دیگری است.

امکانات تبلیغاتی

امکانات تبلیغاتی برای گسترش هدف آرمانی جنبش و بزرگ نمائی آن نقش بنیادی دارد. گرافیتی،  پخش جزوه، شب نامه در خیابان ها و آفیش روی ساختمان ها، نصب شعار، لوگوها و رنگ ها می تواند تبلیغات جنبش را بی وقفه در ذهن و روان عمومی تأثیر بگذارد. این ساز و کارها حتا به شهروندانی که طرفدار جنبش نیستند یادآوری می کند که برای انقلاب رنگی آینده ای وجود دارد و حضورش در جامعۀ آنان آشکار است. در واقع، این دسته از شهروندان تصور می کنند که چنین جنبشی اجتناب ناپذیر است و از پشتیبانی مهمتری برخوردار می شود که در واقع نباید از آن برخوردار می شد، بر این اساس آنان مجبور می شوند به « قطاری که در حال حرکت است» بچسبند و آن را به جای چیزی بگیرند که گوئی « جبهۀ برنده» است. تبلیغات در عین حال پیغام ها و شعارهای جنبش را در اشکال ساده تری عرضه می دارد و  برای هر طبقۀ اجتماعی رویکردی کلی و تصاویر و مفاهیم ساده برای هضم افکار عمومی در خارج و داخل پیشنهاد می کند.

زیر ساخت اطلاعات در عین حال مسئول امور در پی آمده است :

– ابداع نرم افزار و استراتژی برای طراحی تظاهرات آینده

– مرتبط کردن مؤسسه/سازمان با دیگر اشخاص مشابه در کشور یا در خارج

– انتخاب نمادها/ نمادینه ترین سرودهای ملی، بناهای تاریخی معنی دار، میدان ها، پارک هائی که باید با جنبش پیوند زده شود

بر این اساس، این نوع زیر ساخت جنبش را به جهان خارج متصل می کند و کارآئی پیغامش را بهبود می بخشد.

رسانه ها

این سطح از زیر ساخت نقطۀ اوج مجموع جنبش را تشکیل می دهد. رسانه ها می تواند جدید (بلاگ، سایت گزارشات آلترناتیو) یا سنتی (تلویزیون، روزنامه) باشد.  زیر ساخت های مالی، اجتماعی، آموزشی و اطلاعاتی در پیوند با یکدیگر این پنجمین عنصر یا سطح را به وجود می آورد، و این سطح از زیر ساخت مسئول پخش در سطح توده ها در کل جامعه است. وظایف رسانه در انقلاب رنگی توجیه ایدئولوژی جنبش «انقلابی»، افزایش اعتبار و تحکیم درک حضور پر رنگ آن در جامعه است. از دیگر اهداف مهم تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در خارج است. به این ترتیب [گسترش فعالیت رسانه های انقلاب رنگی] موجب قانونیت بخشیدن به جنبش در سطح بین المللی (غرب) و انتشار بیانیه های متعدد از سوی شخصیت های سیاسی سطح بالا در داخل و خارج از کشور می شود. سیاستمداران داخلی که از جنبش پشتیبانی می کنند از پشتیبانی صریح سرمایه گذارانشان در خارج برخوردار می شوند که در عین حال ارتقاء سرنوشت کار سیاسی آنان را در صورتی که انقلاب رنگی به پیروزی برسد تضمین می کنند.

دو تخت پرش رسانه ای (رسانه های نوین و سنتی) در خدمت جذب هر چه بیشتر شهروندان قرار می گیرد که شاید احتمالاً برای پیوستن به جنبش تردید کرده اند، و آن را حاشیه ای پنداشته و اعتقادی به توفیق آن نداشته اند. رسانه های جدید می توانند حتا روی رسانه های سنتی برای تفسیر رویدادهای مربوط به جنبش فشار بیاورند، به ویژه وقتی که رسانه های سنتی به دلایل سیاسی تمایلی به چنین کاری نداشته باشند. این احتمال نیز وجود دارد که شکافی بین رسانه های جدید و سنتی به وجود بیاید، با رسانه های نوین در جبهۀ جنبش و رسانه های سنتی در جبهۀ وضعیت موجود. وبلاگ نویسان و «روزنامه نگاران نوین» جزء پیشاگامان رسانه های نوین هستند، و مقاله های آنان باید به گسترش نفوذ رسانه های نوین طرفدار جنبش بیانجامد.

اگر رسانه های سنتی زیر فشار رسانه های نوین دربارۀ جنبش بنویسند، یا بر اساس نقاط مشترک با جنبش، این روند شهروندان ناآگاه را به جنگ داخلی و اجتماعی که جلوی آنها در شرف وقوع است نفوذ پذیر خواهد کرد و می تواند محرک ضد بیانیۀ دولت از طریق پاسخ رسانه ای باشد. البته، دولت موافق جنبشی که در پی واژگونی اوست نخواهد بود، و سرانجام مجبور می شود رسماً مخالفت خود را اعلام کند. این موضوع به جنبش اجازه می دهد رویدادها را به نحوی صورت بندی کند که گوئی دولت مخالفان سیاسی را «سرکوب می کند». چنین اتهامی خیلی در عرصۀ افکار عمومی غرب تأثیر می گذارد و می تواند به پشتیبانی شهروندان داخلی که از دولت طرفداری می کنند خسارت وارد کند.

مثلث ناگفتنی

مثلث ناگفتنی اصطلاحی است برای تشریح رابطۀ متقابل بین زیر ساخت های مالی، اجتماعی و آموزشی. هر یک دیگری را تکمیل می کند و وقتی این مجموعه را در کل و با هم در نظر بگیریم مرکز قدرت و نفوذ جنبش را تشکیل می دهد. مثلت ناگفتنی مهمترین نقطۀ تلاقی جنبش است. سه واحد هر چه قوی تر باشد جنبش قوی تر خواهد بود. برعکس، اگر یکی از اضلاع مثلث ناگفتنی ضعیف شود بقیۀ جنبش نیز دچار ضعف می شود. این ضعف روی زیر ساخت های اطلاعاتی و رسانه ها (ژنوم مثلث ناگفتنی) نتایجی خواهد داشت، یعنی چیزی که کل انقلاب رنگی را به مخاطره می اندازد. بدون اطلاعات و رسانه های مؤثر جنبش دچار ریزش خواهد شد و احتمالاً از هم فرو خواهد پاشید.

 زیر ساخت اجتماعی مهمترین بخش مثلث ناگفتنی است، زیرا مستقیماً سطح 2 تا 5 را تحت تأثیر قرار می دهد.

12-3-2014 2-35-20 PM

در نتیجه، همۀ گسترش های منفی در وجه مالی و آموزشی (که وجه اجتماعی بدان وابسته است) روی مجموعۀ جنبش تأثیر می گذارد. گرچه اطلاعات نیز در وجه اجتماعی تأثیر گذار است، ولی فقط یارگیری را افزایش می دهد. یارگیری بدون کیفیت نامؤثر است و مؤسسه ها یا سازمان ها بدون بودجۀ مالی عمل نمی کند.

توضیحاتی دربارۀ عوامل تأثیرات متقابل

سطح 1

– ایدئولوژی در راستای امور مالی : توجیه برای مجموع طرح

– ایدئولوژی  در راستای امور اجتماعی : انگیزه برای افراد برای پیوستن به جنبش 

سطح 2

– امور مالی در راستای امور اجتماعی : هر چه تأمین مالی بیشتر باشد مؤسسات و سازمان های بیشتری امکان وجودی می یابند

– امور اجتماعی در راستای امور مالی : افزایش گروه ها می تواند به شرکت هر چه بیشتر مبارزان و جمع آوری بیشترین سرمایه بیانجامد

– امور مالی در راستای آموزش : آموزش های بیشتری را ممکن می کند

– امور اجتماعی در راستای آموزش : آموزش بیشترین افراد اجازه می دهد که آموزش به شکل دائمی تری صورت گیرد

سطح 3

– آموزش در راستای امور مالی : آموزش فعالیت جمع آوری سرمایه به گروه ها

– آموزش در راستای امور اجتماعی : افزایش کارآئی فعالیت های تبلیغاتی کیفیت بخش خدماتی را افزایش می دهد

سطح 4

– امور مالی در راستای اطلاعات : پرداخت بهترین اردوها و منابع اطلاعاتی 

– اجتماعی در راستای اطلاعاتی : امکان تدارک بیشترین گروه ها را برای هدایت اردوی اطلاعاتی فراهم می کند

– آموزش در راستای اطلاعات : بهبود بخشیدن به کارآرائی اردوهای اطلاعاتی

– اطلاعات در راستای امور اجتماعی : کمک کردن به استخدام گروه ها و طرفداران از بین شهروندان

سطح 5

– امور مالی در راستای رسانه : پرداخت پوشش رسانه ای

– امور اجتماعی در راستای رسانه : مؤسسه ها و سازمان ها موضوع عینی و قانونی برای مقاله ها تدارک می بینند

– اطلاعات در راستای رسانه : رسانه ها از اطلاعاتی که از سوی مؤسسه ها و سازمان ها تهیه شده استفاده می کنند.

رویداد

انقلاب رنگی فقط پس از یک «رویداد» می تواند رسماً راه اندازی شود. این رویداد باید بحث برانگیز و جذاب و همسو کننده باشد (یا چنین جلوه داده شد) و باید همۀ انرژی متراکم شدۀ جنبش را آزاد کند. جنبش در کلیت فیزیکی خود در عمومی ترین اشکالی که می تواند به پا می خیزد (دست به تظاهرات می زند) و همۀ بخش های آن با حداکثر ظرفیت بسیج می شوند. رویداد وهلۀ « خروج از جنگل » و ظهور آشکار برای جنبش است، به سخن دیگر «رویداد» ماشه ای است که برای شلیک انقلاب رنگی به کار برده می شود.

رویدادها به شیوۀ گزینشی مورد استفاده قرار می گیرند، ولی جنبش می تواند درصورتی که تشخیص دهد فعلاً زیر ساخت ضروری و مناسبی برای توفیق انقلاب رنگی وجود ندارد از برخی رویدادها قطع نظر خواهد کرد. در نتیجه، منتظر رویداد دیگری باقی خواهد ماند، یا اینکه می تواند رویدادی بیافریند یا تحریک کند. جنبش فقط روی رویدادی سرمایه گذاری می کند که از پیش برای آن اردوی اطلاعاتی موفقی راه اندازی کرده باشد. زیر ساخت رسانه ها می تواند یا نمی تواند کاملاً در وهلۀ تصمیم گیری برای بهره برداری از رویداد همآهنگ باشد، زیرا در این سطح کاملاً به خود رویداد بستگی دارد. این امکان نیز وجود دارد که زیر ساخت رسانه ها پس از خود رویداد مورد استفاده قرار گیرد تا افکار عمومی را از دیدگاه روانی برای پیوستن به انقلاب رنگی آماده کند. همه چیز به خود وضعیت و تصمیم گیری جنبش و سرمایه گذارانش بستگی دارد.

 نمونه های رویداد در پی آمده :

– انتخابات تقلبی

– زندانی شدن رئیس اپوزیسیون

– امضا (یا حذف امضا) دربارۀ قانون مورد بحث و جدل

– فشار دولت علیه اپوزیسیون یا تحمیل حکومت نظامی

– اعلام یا شرکت در جنگی که مردم از آن طرفداری نمی کنند

آنچه در اینجا مطرح کردیم فقط چند نمونه از آن موضوعی است که رویداد [در متن انقلاب رنگی] می نامیم. مهم نیست که این رویدادها واقعاً به وقوع پیوسته باشد یا نه، ولی امر مهم صورت بندی آن در دریافت و چارچوبی است که به عموم مردم عرضه می شود. ایجاد کاتالیزور برای رویداد بیشترین اهمیت را دعاوی خواهد داشت و نه ادله و مدارک حقیقی. همیشه باید به یاد داشته باشیم که جنبش می تواند یکی از این رویدادها را تحریک و به همین گونه چگونگی درک آن را در اذهان عمومی کنترل کند.

زیر ساخت فیزیکی

رویداد و استقرار زیر ساخت فیزیکی در پیوند با یکدیگرند. زیر ساخت فیزیکی دارای دو بخش است :

1. اشخاص و بسیج فیزیکی آنان در پشتیبانی از انقلاب رنگی

2. اشیاء فیزیکی، اماکن و مکان و استفادۀ استراتژیک از آنها

این دو عنصر در پی آمده توضیح داده می شود.

زیر ساخت فیزیکی 1

نخستین بخش وقتی است که مستقر شده و به گسترش خود می پردازد، قلب به گروه ها و شهروندان طرفداران دستور می دهد تا در خیابان به شکل فیزیکی و رسمی پشتیبانی خودشان را از انقلاب رنگی به نمایش بگذارند. و اینک چند نمونه :

– حرکت برای « اشغال »

– تشکیل  جمعیت

– راه پیمائی و اعتراض

پیشرفته ترین نمونه ها باید به شکل کامل تری بررسی شوند :

حرکت برای « اشغال »

جنبش باید مکان نمادینه ای را «اشغال» کند تا مرکز فرماندهی قابل شناسائی داشته باشد. در چندین مورد، میدان مرکزی پایتخت است که اشغال آن قانون شهرداری را نقض می کند. در حالی که چنین حرکتی غیر قانونی بوده برای دولت بهانۀ تحریک کننده ای را به وجود می آورد تا برای تخلیۀ فضاهای اشغال شده و اخراج تظاهر کنندگان اقدام کند. چنین حرکتی در صورتی که فیلمبرداری و پخش شود (از طریق رسانه های نوین یا سنتی) می تواند به تبلیغات ضد دولتی تبدیل شود و بیش از پیش جنبش را تشویق کند.

اشغال برای ظهور خود به خودی انجام می گیرد و حتا اگر اشغال خود به خودی از پیش وجود داشته باشد یا اعتراض (اعتراضی که از انقلاب رنگی پشتیبانی می کند) در محل تعیین شده یا هدف گیری شده حضور داشته باشد، جنبش از آن به نفع خود بهره برداری می کند و از این اشغال و جریان اعتراضی پیشین برای خود به خودی جلوه دادن اپوزیسیون ضد دولتی در جلوی صحنه  استفاده می کند.

در شهرها چادر صحرائی و تریبون بطور کلی در مناطق اشغالی بر پا می شود، و تظاهر کنندگان برای اقامت طولانی مدت در آنجا مستقر می شوند. نکتۀ مهم این است که منطقۀ برگزیده و اشغال شده 24 ساعت روی 24 ساعت و 7 روز روی 7 روز باید فعال باشد و یک گروه اندک از قلب انقلاب رنگی همیشه باید در محل حضور داشته باشند و فعالیت ها را مدیریت کنند. اگر دولت با اشغال منطقه از سوی تظاهر کنندگان مخالفت کند، بازداشت اعضای قلب حاضر در صحنه در عین حال می تواند به افزایش اعتراضات و بی ثباتی بینجامد، به ویژه وقتی که اعضای قلب مدیریت رسمی یک مؤسسه و سازمان « طرفدار دمکراسی» را به عهده داشته باشند. اعضای قلب و گروه ها در عین حال به کار تبلیغاتی مستقیم بین شرکت کنندگان می پردازند که برخی از آنان می توانند خیلی به سادگی فقط افرادی باشند که نسبت به رویدادهائی که در مکان نمادینه به وقوع می پیوندد کنجکاوی به خرج داده باشند. این تبلیغات به جنبش امکان می دهد که زیر ساخت فیزیکی و اجتماعی خود را گسترش دهد و شهروندان طرفدار را گردآوری کند.

مرکز فرماندهی در منطقۀ اشغالی معمولاً خوراکی و نوشیدنی برای شهروندان طرفدار تدارک می بیند. این ساز و کار به هدف مضاعف انجام می گیرد، ابتدا برای حفظ حضور دائمی 24 ساعت روی 24 ساعت و 7 روز روی 7 روز در محل، و سپس برای جذب هر چه بیشتر طرفداران. مرکز فرماندهی با رسیدگی و پذیرائی از طرفداران جذبه و اعتبار خود را نزد مردم افزایش می دهد. پذیرائی با خوراک و نوشیدنی در عین حال به تودۀ گردآمده اجازه می دهد که در اشغال اماکن و در تظاهرات اعتراضی دیگر نیز شرکت داشته باشند.

تشکیل جمعیت

انقلاب رنگی بدون انبوه جمعیت طرفداران کاملاً پوچ و بی معنی است. در نتیجه، فن آوری برای تشکیل جمعیت برای تداوم حیات جنبش اهمیت بنیادی دارد. دو روش اصلی برای تشکیل جمعیت به شرح پی آمده است :

1. از طریق تبلیغات در رسانه های جدید یا سنتی

2. فراخوان به نسل جوانتر [با استفاده از بازی زبانی رایج بین آنان]

جنبش رویدادهای اشغال را برای تبلیغات و جلب توجه مردم اعلام می کند. قلب از رابط هایش در زیر ساخت رسانه ای (در رسانه های نوین و سنتی) برای نمایش آغازین درخواست می کند، ولی با ایجاد انبوه جمعیت و یا حرکات اعتراضی در نشریات داخلی و بین المللی به شکل مکمل جلب توجه می کند. ایجاد سیستم اطلاعاتی آلترناتیو (زیر ساخت اطلاعاتی) به شکل گسترده در خدمت تبلیغات قرار می گیرد.

فراخوان به نسل جوان برای انقلاب رنگی فوق العاده اهمیت دارد زیرا حضور بسیاری از افراد جوان به جنبش علیه سیستم در حال رکود و پوکیدگی چهره ای جوان و پر انرژی عرضه می کنند (اغلب رهبران دولتی خیلی از دبیرستانی ها به دور هستند). این وضعیت نسل بارور خیلی قوی و مؤثر می نماید زیرا « تازگی» نظریات انقلاب رنگی را در مقابله با نظریات هیئت حاکمه قرار می دهد که گوئی باطل شده است. نسل جوان عموماً در مبارزۀ اقتصادی مرگ و زندگی روزمره که آنها را مجبور کند در طول روز کار کنند تعهدی ندارند. آنها خانواده های خودشان را دارند و طرفداران دیگر که می توانند از آنها پشتیبانی کنند و به این ترتیب برای تعامل و پشتیبانی دائمی از جنبش و تظاهرات فیزیکی وقت آزاد خواهند داشت. همانگونه که پیش از این توضیح دادیم، حضور دائمی در منطقۀ اشغال شده باید حفظ شود، و در این صورت افراد جوان، از نوع دانشجو احتمال اینکه در طول شب با جنبش باقی بمانند خیلی بیشتر از بازنشسته ها یا والدین میان سال است.

نسل جوان جذب «لذت» تسخیر مکان نمادینه توسط گروه معترضان می شوند. اصطلاح «Fun» می تواند به مدد برخی روش ها به کار برده شود :

– کنسرت

– ترانه

– ظهور یک فرد مشهور (سلبریته célébrité)

– ورزش و بازی های متنوع دیگر

برای نمونه های بالا حتا نیازی نیست که مشخصاً سیاسی باشد. مهم جذب هر چه بیشتر جوان ها است. حال اینکه جوان ها به هدف سیاسی یا سرگرمی در آنجا حضور داشته باشند، رسانه ها آنان را به نام طرفدار جنبش ترسیم [و منعکس] می کنند. کاربست روش های تبلیغاتی برای منعکس کردن وجهۀ جوان در اشغال مکان نمادینه، و به همین گونه ترسیم حضور معترضان جوان از طریق رسانه های نوین و سنتی افراد بیشتری از این گروه سنی را جذب خواهد کرد. لازم به یادآوری است که حتا نیازی نیست که گروه نسل جوان الزاماً از اهالی پایتخت یا منطقۀ هدف گیری شده توسط اشغالگران و توده های معترض باشند، زیرا می توانند آنها را از مناطق دیگر برای شرکت در تظاهرات  [به محل بحرانی] منتقل کنند.

راه پیمائی و اعتراض

این دو راهپیمائی فیزیک به هدف نمایش گسترۀ پشتیبانی از انقلاب رنگی به تماشاگران همآهنگ شده و در عین حال برای به حرکت واداشتن طرفداران  نیز به کار می رود. سطوحی از زیر ساخت سازمانی باید از پیش در محل و پیش از حرکت انقلاب رنگی در محل آماده باشد تا از حداکثر ظرفیت راه پیمائی و اعتراضات بهره برداری کنند. در اینجا به چند نمونه از آنچه باید پیش از راه پیمائی و اعتراضات در نظر گرفته و سازماندهی شده باشد اشاره می کنیم :

– مکان های ملاقات و راه ها (به انضمام وجه نمادینۀ آنها برای کمک به صورت بندی رویدادها)

– ساعت و روز (ها)

– امکان مسدود کردن راه علیه پلیس

– پرچم، بنر، اتومبیل با بلند گو برای پخش موسیقی ناسیونالیست (زیر ساخت فیزیکی 2)

– جائی که راه پیمائی/تظاهرات به نقطۀ اوج می رسد (معمولاً منطقۀ اشغال شده یا ساختمان های دولتی)

کنترل راهپیمائی و اعتراض هم زمان با گروه های بزرگ، مقابله با چنین وضعیتی برای مداخلات پلیس مشکل خواهد بود. دست کم یک یا دو گروه معترض به مکان نهائی (نقطۀ اوج) می رسند حتا اگر پلیس در پی متوقف کردن آنها باشد. راهپیمائی و اعتراضات به شکلی است که بزرگتر از آن چیزی که هست جلوه می کند و در عین حال طرفداران و تماشاچیان بیشتری را جذب می کند. توجه ویژۀ رسانه ها روی این رویدادها تمرکز می یابد و به این ترتیب به پیغام جنبش کمک می کند تا به سراسر کشور و شاید به سراسر جهان منتقل شود. قلب، گروه ها و طرفداران مدنی در تحرک خود تصور می کنند که به چیزی بزرگتر از خودشان تعلق دارند و در رویدادی بزرگتر شرکت دارند. با فشار مدیریت بازاریابی در تمام روز، چنین رویدادهائی می تواند خانواده ها را نیز جذب کنند. حضور هر چه بیشتر کودکان تصویر بهتری از جنبش عرضه می کند.

شرکت شخصیت های سیاسی به نفع مخالفان موجب کاهش خطر توقف رویدادها توسط پلیس می شود. به این علت که پلیس ممکن است از بیم اینکه به «سرکوب مخالفان» متهم شود در بازداشت شخصیت های شناخته شده تردید کند، حتا اگر تظاهر کنندگان سعی کنند پاسخ پلیس را تحریک کنند. چنین اتهامی می تواند به اعتراض بین المللی بینجامد و قانونیت دولت را خدشه دار کند. اعتصاب غذا از ارزش برجسته ای برخوردار شده، به ویژه بین اشخاص بلند پایه در جامعه، می تواند این تصور را در اذهان به وجود بیاورد که گوئی دولت مسئول درد و رنج خود خواستۀ مبارزان است. در اینجا نیز یک بار دیگر خواننده باید به یاد داشته باشد که مهم ترین نکته به نحوۀ بازنمائی رویدادها از سوی رسانه ها باز می گردد و نه آن چیزی که واقعاً روی داده است. اگر زیر ساخت رسانه ای به اندازۀ کافی برای متقاعد کردن مردم قوی باشد به نحوی که گوئی دولت اقدام به روش های استبدادی و سرکوبگرانه کرده، این احساس نامطلوب هست که مردم به خاطر خواهند سپرد.

نقش رسانه های اجتماعی در زیر ساخت های فیزیکی 1

رسانه های اجتماعی در عین حال امنیت و ارتقاء انقلاب رنگی را عرضه می کند،  هر یک از عناصر بعداً بررسی خواهد شد.

رسانه های اجتماعی به مثابه امنیت

امروز افراد به انترنت دسترسی دارند و به مدد پیشرفت های فنی شبکۀ سلولی تلفن همراه تصاویری را روی تلفن همراه ضبط می کنند. با ضبط رویدادهای مربوط به اعتراضات، شرکت کننده ها سعی می کنند از امنیت خودشان علیه ضد حملۀ دولت حفاظت کنند. به همین علت از اقدامات پلیس و دولت جلوگیری می شود زیرا نمایندگان دولتی که علیه تظاهر کنندگان دست به خشونت بزنند قویاً وضعیت قانونی را خدشه کرده و از پشتیبانی مقامات حاکم چه در داخل کشور و چه در خارج محروم خواهند شد. حتا اگر خشونت دولتی حاصل تحریک بوده باشد، تصویر حملۀ پلیس به تظاهر کنندگان بی سلاح قویاً در مردم تأثیر نامطلوبی خواهد داشت.

رسانه های اجتماعی در خدمت ارتقاء [انقلاب رنگی]

سکانس های ویدئو بی وقفه دربارۀ رویدادهای جنبش اعتراضی ( به علاوۀ فعالیت های « سرگرم کننده» ) به قلب و یا رسانه های نوین و سنتی اجازه می دهد با استفاده از فن آوری های رسانه ای وضعیت را به نفع طرفداران اپوزیسیون صورت بندی کنند. ایجاد هشتگ (hashtags) توئیتر و گروه های فیسبوک به سازماندهی تصاویر و تفاسیر دربارۀ رویدادها در رسانه های اجتماعی کمک می کند، و به این ترتیب گزارشات را برای طرفداران و افراد علاقمند به موضوع قابل دسترسی تر  می کند. فردی تصاویر، متن یا توئیت هائی که به طرفداری از اپوزیسیون نوشته شده را در شبکه اجتماعی به اشتراک می گذارد و متعاقباً می تواند افراد دیگری را تشویق کند تا آنها نیز به سهم خودشان مطالب را  با دوستانشان به اشتراک بگذارند.  این روند به ایجاد واکنش زنجیره ای در شبکه های اجتماعی می انجامد و سرانجام به «انفجار» توجهات و پشتیبانی ها در قاعده منتهی می شود. هدف نهائی «تبدیل شدن به ویروس» است.

تظاهرات یا سپر انسانی برای جنبش

تظاهر کنندگان، به ویژه شهروندان طرفدار برای جنبش (انقلاب رنگی) به مثابه سپر انسانی ناخودآگاه به خدمت گرفته می شوند. حضور انبوه گروه شهروندان بی سلاح از قلب و گروه های سازمان یافته در مقابل اقدام مستقیم پلیس حفاظت می کنند. هر چند که دولت بتواند برای بازداشت سازمان دهندگان و مبارزانی که در منطقۀ اشغال شده اردو زده اند تصمیم بگیرد، برای دستیابی به هدف باید از دریای جمعیت شهروندان عبور کند، به ویژه وقتی یک مکان مرکزی به اشغال درآمده باشد. در نتیجه، خطر تلفات ناخواسته و خسارات جانبی که می تواند احتمالاً به شهروندان تحمیل شود (به ویژه اگر جنبش برای اعمال خشونت علیه دولت دست به تحریکات عمدی نیز بزند) قویاً شدید خواهد بود. به این ترتیب، قلب و گروه ها پشت شهروندان طرفدار در امنیت پنهان می شوند و از آنان به جای سپر انسانی ناخودآگاه استفاده می کند، یعنی وضعیتی که دولت را در موضع حساسی برای اقدام یا انفعال علیه سازماندهندگان قرار می دهد.

زیر ساخت فیزیکی 2

دومین شکل از زیر ساخت بیشتر سنتی است زیرا از تریبون، بلند گو، بنر و مانند اینها استفاده می شود. این اشیاء فیزیکی هستند که در تظاهرات عینی در کوران انقلاب رنگی مورد استفاده قرار می گیرد و اردوهای تبلیغاتی رسانه ای، و برخی از آنها با زیر ساخت اطلاعاتی در پیوند تنگاتنگ است. همۀ این امور باید از پیش آماده شده باشد و هیچ کاری خود به خودی (Ex nihilo)  نیست. برای مثال، تربیون هائی که در مناطق اعتراضی و اشغالی مستقر شده پیش از آغاز انقلاب رنگی باید تهیه شده باشد، به همین گونه چادرها و مواد غذائی و نوشیدنی مناسب برای شهروندان طرفدار. تریبون ها پیش از رویدادهای مربوط به اعتراضات در محل کار گذاشته شده اند و چادرها می تواند پیش از و یا در کوران رویدادها مستقر شود. امکان پذیر نیست که همۀ آنچه را که برای توفیق انقلاب رنگی ضروری است هم زمان در محل و یا هم زمان تدارک دید. در نتیجه شبکۀ تماس ها و تنظیمات از پیش باید آماده شده باشد.

این وجه منطقی انقلاب های رنگی که غالباً ندیده گرفته می شود، با وجود این مشخصاً دعاوی آنان مبنی بر «خود به خودی» بودن جنبش را افشا می کند. عکس ها و دوربین های فیلم برداری که با دقت کار گذاشته شده تا رویدادها را به بهترین شکل ممکن برای جنبش بازنمائی کند، به همین گونه جایگاه آفیش ها و پوسترهای اپوزیسیون ها یا ناسیونالیست ها. ابزارهای چاپی که در کوران رویدادهای اعتراضی استفاده می شود باید پیش از تصمیم برای آغاز انقلاب رنگی ذخیره شده باشد، زیرا تدارکات تبلیغاتی کافی باید برای استفادۀ فوری آماده باشد. پرچم ها، بنرها، تی- شرت ها و دیگر ابزارکارهای انقلاب رنگی باید قابل رؤیت و به شکل انبوه تولید شده و در رویدادهای رسمی استفاده شود. جمعیت افراد غیرقابل تشخیص بدون تمرکز که وحدت آنها قابل رؤیت نیست کارآئی ندارد و ضروری است تا تظاهرات یکپارچه، با همبستگی مشخص با جنبش از دیدگاه گزینشی نشان داده شود.

نتیجه گیری

انقلاب رنگی بازی پیچیده ای با چندین قطعۀ مختلف است که هم زمان با هم عمل می کنند. جنبش باید به شکل صحیح هر 6 زیر ساخت خود را پیش از آغازِ بی ثبات سازی عمومی تدارک ببیند، و با این حساب فقط به یک رویداد [نمادینه] برای تحریک پشتیبانی و توجیه حرکاتش نزد مردم نیاز خواهد داشت. زیرساخت های فیزیکی به جنبش اجازه می دهد تا توجهات را به سوی خود جلب کند و به انقلاب رنگی رنگ و لعاب مردمی و خود جوش بزند. درک مناسب همۀ اجزاء تشکیل دهندۀ عملیات انقلاب رنگی می تواند به درک عمیق تر این راه کار نوین جنگی هدایت شده علیه دولت های ملی یاری رساند، و به همین گونه تشخیص آسیب پذیری ها می تواند در ایجاد استراتژی ضد-انقلابی مؤثر مورد بهره برداری قرار گیرد.

Note de syncreticstudies.com

یادداشت مرکز مطالعات میان رشته ای

انقلاب رنگی و پدیدۀ بهار عرب مورد توجه خاص ما در این وبلاگ بوده زیرا یکی از اصول تاکتیکی جاری در ژئو پلیتیک و ژئو استراتژی است که در عین حال روی الگوی همتا یا مابین رشته ای اتکا دارد. این امر شامل روانشناسی توده ها، بازاریابی و تبلیغات، جامعه شناسی، ایدئولوژی و زمینه های دیگر است. 

مقالۀ حاضر باید به مثابه یک طرح کلی در نظر گرفته شود با توضیحات و تقسیمات مربوط به ساخت و ساز ویژۀ آن.  ما قویاً توصیه می کنیم که در عین حال دو مقاله در پی آمده را بخوانید که تاریخ، نمونه های مربوطه در گسترش نظریه و کاربست آن در جهان واقع را بررسی می کند.

Liens

1. Gene Sharp: du mur de Berlin au printemps arabe ou la politique de la révolution

2. Gene Sharp: un tacticien en chef de la période des États-Unis après la guerre froide – J.V Capone, éditeur

Autres liens

lesakerfrancophone.fr : Neuf thèses sur la guerre dans laquelle nous sommes engagés

conscience-sociale.fr : La clé de l’histoire moderne

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/le-modele-de-la-revolution-de-couleur-expose-du-coeur-du-mecanisme

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/21 دسامبر 2019

ایران – تغییر رژیم با ویروس کرونا ؟

آندریوف کوریبکو

مرکز پژوهش های جهانی سازی، 3 مارس 2020 

https://www.mondialisation.ca/wp-content/uploads/2020/03/coronavirus--400x200.jpg

نتایج اپیدمی کووید-19 در ایران بحران اقتصادی کنونی جمهوری اسلامی را تشدید خواهد کرد و آن را بیش از همیشه در معرض فروپاشی سیاسی قرار خواهد داد. نتیجۀ چنین بحرانی ناخواسته با مدیریت نامناسب دولت در مقابل این بیماری همه گیر به دلیل گفتمان « سیاست پسندانه ای » که خود را در آن  محصور کرده هموارتر می شود. این جریان به شکل نگران کننده ای این پرسش را برای ما مطرح می کند که در صورتی که این وضعیت مصیبت بار به زودی تحت کنترل در نیاید آیا تغییر رژیم می تواند قریب الوقوع باشد.

انزوای بی سابقۀ ایران

پس از اینکه همۀ همسایگان به دلیل اپیدمی کرونا-19 مرزهایشان را به روی  ایران مسدود کردند این کشور بیش از همیشه در انزوا قرار گرفته و با تشدید بحران اقتصادی کنونی بیش از هر دوران دیگری ایران را به فروپاشی سیاسی نزدیک کرده است. به سبب ابتلای چند مقام سیاسی به ویروس کرونا، به ویژه معاون وزیر بهداشت که پیش از این به همه اطمینان داده بود که ویروس تحت کنترل است، به هیچ وجه الهام بخش اطمینان عمومی نیست. یک سفیر سابق ایرانی و به همین گونه یک مقام مذهبی پر نفوذ نیز در اثر کرونا در گذشت، و برای پیشگیری از هم اکنون پارلمان برای مابقی هفته به حالت تعلیق در آمده است.

به همین دلیل یعنی آلوده شدن چندین نمایندۀ دولت به ویروس، نظریۀ توطئه را تقویت کرده که بر اساس آن گوئی در واقع به شکل سرّی از سلاح بیولوژیکی علیه جمهوری اسلامی استفاده شده تا تغییر رژیم را عملی سازند. اگر چنین پی آمدی مطمئناً ممکن باشد، ولی روشن نیست که نتیجۀ « توطئۀ آمریکائی- صهیونیستی » یا به سادگی حاصل مدیریت نامناسب در پاسخ دولت به این بیماری بوده است.

بحران کووید-19 در جمهوری اسلامی

در حال حاضر اطلاعی نداریم چگونه این همه مقام سیاسی آلوده شده اند، ولی ممکن است که خود آنان یا نزدیکانشان (برای مثال اعضای خانواده یا همکاران) در طول اقامت در جمهوری خلق چین به این ویروس آلوده شده باشند، در تماس با چینی ها، یا اتباع کشورهای دیگر (مانند نمایندگان تجاری یا دانشجویان). با وجود این، شهر قم در جایگاه یکی از زیارتگاه های مهم، ممکن است ایرانیان آلوده ای که برای دعا و طلب سلامتی خودشان و هم وطنانشان به آنجا رفته بوده اند، پیش از ظهور و مشاهدۀ عوارض بیماری در خودشان، ویروس کرونا را به افرادی که در مجاورت آنان بوده اند منتقل کرده اند. 

به هر نحوی که اپیدمی شیوع پیدا کرده باشد، هیچ تردیدی وجود ندارد که به یکی از وخیم ترین مراحل در جهان کنونی رسیده تا جائی که روسیه نخستین کشوری است که موقتاً ورود ایرانیان را محدود کرده، البته به استثناء آنانی که ویزای دیپلماتیک، بازرگانی، انسان دوستانه و عبور و مرور دارند، یعنی اقداماتی که پیش از این برای چین نیز به اجرا گذاشته بود. علاوه بر این، رئیس جمهور پوتین برای مهار این بحران با تأکید روی جدی بودن وضعیت به جمهوری اسلامی قول کمک داده است.

در دام گفتمان خود

با وجود این جای شگفتی است که دولت ایران رسماً به وجود بحران اعتراف نمی کند، و یا نمی تواند چنین بحرانی را بی آنکه « قانونیت سیاسی » خود را به خطر بیندازد آشکارا به رسمیت بشناسد. آیت الله پیش از این نازل ترین میزان شرکت در انتخابات پارلمان از آغاز جمهوری اسلامی یعنی از سال 1979 را که در ماه گذشته برگزار شد به «تبلیغات منفی» ویروسی نسبت داده بود. بازشناسی این امر که واقعاً مشکلی وجود دارد « تبلیغات منفی » را تأیید می کرد که از آغاز واقعیت داشته و صحیح بوده است. حتا اگر بگوئیم که وضعیت فقط اخیراً رو به وخامت گذاشته، این پرسش مطرح خواهد بود که آیا دولت از ویروس به جای بهانه ای برای پنهان کردن بایکوت رأی دهندگان به دلیل مخالفتشان با حذف جنجال بر  انگیز چندین نمایندۀ « اصلاح طلب » ( « میانه روها » ) در نزدیکی انتخابات استفاده کرده است یا نه. در هر صورت، ایران با گفتمان« سیاست پسندانه » خود را در گفتمانی محصور کرده که در نتیجه قادر نیست بی آنکه به منافع برخی رهبران خسارت وارد نکند با این پاندمی به نحو صحیحی مقابله کند.

« پنهانکاری » پشت پردۀ محاسبات سیاسی

اگر ایران تا امروز گسترۀ این بحران فزایندۀ بهداشتی را دست کم تلقی کرده تا حدودی به این علت بوده که از پی آمدهائی بیم داشته که تا کنون نیز به این کشور تحمیل شده، یعنی بسته شدن مرز کشورهای همسایه و در نتیجه رو به وخامت نهادن بحران اقتصادی کنونی. اقتصاد ایران به دلیل مجازات های یک جانبۀ ایالات متحده و تهدید به تحمیل «مجازات های ثانوی» به همۀ آنانی که خودشان را با خواست آمریکا تطبیق ندهند هیچ گاه تا به این اندازه ضعیف نبوده است. به همین دلیل هند نیز که تا کنون یکی از مهمترین همکاران انرژتیک ایران بوده، به دقت خودش را با هم پیمان نظامی استراتژیک جدید تطبیق داده و جمهوری اسلامی را از میلیاردها دلار درآمدی که از سال گذشته این همه بدان نیاز داشت محروم کرده است. برگزیدگانی که در قدرت هستند نیز بیم دارند که هر چیزی که (به اشتباه) بتواند به «تحریک ترس و دست پاچگی» بینجامد با « خرید از روی ترس » قفسۀ فروشگاه های بزرگ را خالی بر جا گذاشته و بحران اقتصادی را وخیمتر کند. یعنی روندی که می تواند به اعتراضات دامن بزند و کشور را بیش از آنچه هست به لبۀ فروپاشی سیاسی سوق دهد.

آیا از نقطۀ غیر قابل بازگشت عبور کرده است ؟

بیش از پیش روشن می شود که کشور برای نجات از این بحران درونی به یک حرکت اساسی نیاز دارد. بحران بهداشتی بحران اقتصادی را به وضعیت وخیم تری سوق می دهد که متعاقباً به بحران سیاسی می انجامد، علاوه بر این بیماری برخی از مقامات سیاسی به نوعی بحران را به شکل دَوَرانی و خطرناکی تشدید می کند. این وضعیت به همان اندازه نگران کننده است که مقامات خودشان را در گفتمان « سیاست پسندانه » محصور کرده و در نتیجه قادر به عرضۀ پاسخ مناسبی برای مقابله با بحران بهداشتی نیستند. آنچه مربوط به ابعاد اقتصادی بحران می شود هیچ اقدامی در آیندۀ قابل پیشبینی نمی تواند انجام گیرد زیرا چنین امری به اختیار ایران نیست، ولی بهبود بخشیدن به اقدامات بهداشتی با جلوگیری مؤثرتر از گسترش ویروس، پس از عبور از تسامحات اولیه، با جدی گرفتن آن احتمالاً می تواند کمک کند. تا وقتی که بحران بهداشتی و اقتصادی رو به وخامت بگذارد، تقریباً وقوع یک بحران سیاسی دیگر اجتناب ناپذیر است، به ویژه اگر تعداد بیشتری از مقامات سیاسی قربانی ویروس شوند، به این ترتیب خطر تغییر رژیم نه با « توطئه » بلکه با ویروس کرونا افزایش خواهد یافت.

 لینک متن اصلی :

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه. پاریس. 8 مارس 2020

https://www.mondialisation.ca/wp-content/uploads/2020/01/iran-uia-752-plane-400x300.jpg

گاهنامۀ هنر و مبارزه

23 ژانویه 2020

تلاش برای پنهان کاری

در ماجرای اوکراین انترناسیونال ایرلاین – 752

با شکست مواجه شد،

مبارزه در بطن « دولت سایه » ایرانی تشدید می شود

آندریوف کوریبکو

Andrew Korybko

مرکز پژوهش های جهانی سازی، 22 ژانویه 2020

تردیدی وجود ندارد، مبارزه در بطن « دولت سایه » ایرانی تشدید خواهد شد، یک مقام بلند پایۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، متعلق به جبهۀ « اصولگرا » در کشور مسئولیت سقوط هواپیمای پرواز اوکراین انترناسیونال ایرلاین  752 را در اثر حادثه پذیرفت، و با احتساب چنین اعترافی بود که از تلاش های دولت « اصلاح طلب » در پنهان کاری دربارۀ این رویداد پرده برداشته شد. حقیقت این موضوع وقتی بیشتر آشکار می شود که او طی مصاحبۀ مطبوعاتی اظهار داشت که مقامات پس از وقوع حادثه مطلع شده بودند، و به همین گونه او مطالبی دربارۀ درخواست تعیین منطقۀ پرواز ممنوع از سوی ارتش ایران  پیش از وقوع حادثه مطرح کرد که می توانست از این تراژدی جلوگیری کند، ولی این درخواست پذیرفته نشده بود.

منطقۀ ممنوع پرواز هرگز به اجرا گذاشته نشد

مقام بلند پایۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جبهۀ « اصولگرا » در ایران، مسئولیت حادثۀ سقوط پرواز اوکراین انترناسیونال ایرلاین 752 را به عهده گرفت.  رویداد شامل فرصتی بود برای ابراز ندامت در مقابل رسانه های آلترناتیو که تا اینجا به شکل گسترده پی گیر اعتراضات خشمگین تهران بودند، که هر گونه اتهام تبانی در این تراژدی را « دروغ بزرگ… عملیات روانی…و بی حرمتی به درد و رنج خانواده های عزادار » تلقی می کرد. راشا تودی نشان می دهد که امیر علی حاجی زاده فرماندۀ هوا نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفته است « که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از واقعه به مقامات اطلاع داده که به هواپیما شلیک کرده است، ولی این گزارش به اطلاع عمومی نرسیده در حالی که عملیات تجسسی در محل سقوط شروع شده بوده »، یعنی موضوعی که گفتۀ او را توجیه می کند « نه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نه ارتش ایران هیچکدام حادثه را پنهان نکرده اند ».  

ولی دولت « اصلاح طلب » نمی تواند ادعای بی گناهی داشته باشد، زیرا دولت اصلاح طلب داستانی را روایت می کرد که گوئی هیچ موشکی در کار نبوده… امروز این داستان واقعه کاملاً مردود شده است، زیرا بنظر می رسد که رسماً از چگونگی رویداد مطلع بوده است. در واقع، روزنامۀ گاردین به همچنین از وجود یک فایل توئیت گزارش داد که در آن رضا خاسته  (یا رضا خواسته ؟) (Reza Khaasteh) روزنامه نگار ایرانی Front Page news که اظهارات مکتوب دیگری را از فرمانده طی مصاحبۀ مطبوعاتی ترجمه کرده و گزارش شوک آوری را بر ملا می کند که به شرح ذیل است : فرمانده توضیح می دهد که « ما به دلیل وضعیت جنگی برای ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع درخواست کرده بودیم. ولی درخواست ما به دلیل برخی ملاحظات پذیرفته نشد.» همۀ این مسائل سزاوار تحلیل جامع است، زیرا بنظر می رسد که پنهان کاری عمیق تر از آن چیزی است که در آغاز تصورش برایمان ناممکن بود.

ترکیب بندی حرکات با دقت…

اگر به اظهارات فرمانده حاجی زاده بتوانیم باور داشته باشیم، و در این مرحله نیز هیچ دلیلی نیز  وجود ندارد که در آن تردید کنیم، در حال حاضر مبارزات مهمی در بطن « دولت سایه » ایرانی در جریان است که ثبات کشور را در این دوران بسیار حساس از دیدگاه ژئوپلیتیک تهدید می کند. در مقالۀ پیشین «ایالات متحده علیه ایران : چه کسی پیروز شد و چه کسی باخت ؟»، این موضوع مطرح شد که ایران ترکیب بندی دقیقی را برای پاسخ وعده داده شده به قتل سپهبد سلیمانی توسط ایالات متحده تدارک دید، بر اساس اطلاع رسمی به شخص نخست وزیر عراق از این واقعه که ایرانیها می خواهند با موشک حمله کنند، پس از دریافت پیغام ایران این گزارش را به ایالات متحده منتقل کرد تا از هر گونه خسارت جانی جلوگیری به عمل آید. رویترز بعداٌ اعلام کرد دانمارک که سربازانش در یکی از پایگاه های نظامی که ایرانی ها به آنجا حمله کردند، شش ساعت پیش از حملۀ اعلام شده هشدار دریافت کرده بود، یعنی موضوعی که نتیجه گیری من به آن اتکا دارد : به این معنا که پاسخ ایران برای « حفظ آبرو » در سطح داخلی انجام گرفت، و احتیاط کاری های مهمی به خرج  داد تا ایالات متحده واکنش نظامی انجام ندهد. شخص فرمانده حاجی زاده این موضوع را به سادگی بیان کرد و گفت که « ما به هدف کشتن دست به عمل نزدیم. ما فقط ماشین جنگی دشمن را هدف گرفتیم». در نتیجه هیچ ابهامی برای ما وجود ندارد که خود حمله فقط ترکیب بندی قدرت نرم را تشکیل می داد، که برای پاسخ گوئی به دلایل سیاست داخلی راه اندازی شد، هیج یک از دو جناح «اصلاح طلب» و «اصولگرا» نمی خواستند خطر تحریک میلیون ها میهن دوستی را که برای تظاهرات به خیابان آمده بودند با تصمیم گیری برای حرکات دراماتیک در ادامۀ قتل سپهبد سلیمانی تحریک کنند.

… ولی از خط خارج شد

این عناصر روشن بنظر می رسد، با توجه به دلایلی که در بالا مطرح کردیم، ولی نمی دانم چرا دولت « اصلاح طلب » درخواست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی « اصولگرا » برای ایجاد منطقۀ ممنوع پرواز را نپذیرفته است که می توانست به این طرح اعتبار بیشتری ببخشد.

بی آنکه بتوانیم اطمینانی داشته باشیم، می توانیم حدس بزنیم که «اصلاح طلبان» با تکبر بگونه ای رفتار کردند که گوئی اطمینان داشتند که ایالات متحده به شکل نظامی به حرکت همآهنگ شدۀ آنان پاسخ نخواهد گفت، تا جائی که دلیلی نمی دیدند فراتر از آن بروند، و تا دولتی را که زیر ضرب مجازات است و کمبود پول نقد دارد از مالیات پرواز نیز محروم کنند. به فرض اینکه چنین محاسبه ای در منشأ تصمیم گیری مبنی بر زمین گیر کردن همۀ پروازهائی باشد که باید بر فراز کشور پرواز می کردند، این موضوع به شکل گسترده وضعیت ناامید کنندۀ اقتصادی کشور را در اثر تحریم های ایالات متحده بر ملا می کند که به شکل یک جانبه تحمیل کرده و به همین گونه تهدید به « مجازات های بیشتر» علیه هر گونه نقض قانون را نیز اعلام کرده است. ولی این موضوع علت واکنش نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را توضیح نمی دهد که آمادۀ دفاع از فضای هوائی کشورشان بودند، اگر سپاه پاسداران واقعاً متقاعد شده بودند که هیچ حمله ای از سوی ایالات متحده صورت نخواهد گرفت، این موضوع را نیز توضیح نمی دهد که چرا سربازان پرندۀ غیر نظامی را بجای موشک دشمن تشخیص داده اند. اگر شمار بسیاری از پروازهائی که در ساعت های بعدی نشست و برخاست کرده اند در پی ترکیب بندی دقیق ایرانی، و به همچنین با آگاهی از  این امر که هواپیماها و موشک ها سیگنال های بسیاری متفاوتی روی تجهیزات نظامی می فرستند و دریافت می شوند، شرایط موجود یک فاجعۀ سرگیجه آور بنظر می رسد. 

خون روی دو دست

به روشنی پیداست که اینجا چیز ابهام آمیزی وجود دارد. سپاه پاسداران انقلاب « اصولگرا » ظاهراً  بازی دولت « اصلاح طلب » را باز می کرده است، که عبارت است از همآهنگ سازی غیر مستقیم برای پاسخ غیر کُشنده به قتل سپهبد سلیمانی، ولی آگاهی به این عناصر بی گمان فقط در محدودۀ افرادی بوده که باید برای انجام وظیفه در اختیار می داشتند، یعنی در بالای هرم مؤسسه. در ردیف پائین تر بین اپراتورهای سامانۀ پدافندی از این سطح از اطلاعات بی خبر بودند و طبیعتاً می توانستند منتظر پاسخ کوبندۀ ایالات متحده باشند، تا جائی که یکی از همین اپراتورها ظرف ده ثانیه پس از این که سامانۀ راداری او به جای هواپیمای مسافر بری موشک را نشان می دهد باید تصمیم می گرفت، و سرانجام هواپیمای مسافر بری در حال پرواز را هدف می گیرد. بی گمان با تحمیل منطقۀ ممنوع پرواز از این فاجعه می توانست جلوگیری شود و با ایجاد این ممنوعیت عملیات می توانست اعتبار بیشتری کسب کند، چیزی که می توانست در عین حال از وقوع حادثه جلوگیری کند. می بینیم که فرمانده پدافند هوائی حاجی زاده بی هیچ ابهامی واقعاً منطقۀ ممنوع پرواز را درخواست کرده بوده، ولی دولت آن را نمی پذیرد. پرسشی که در اینجا مطرح خواهد بود این است که می خواهیم بدانیم چرا چنین تصمیمی گرفته شده و چه کسی در منشأ این تصمیم بوده است.

این تصمیم مرگباری که به بهای جان 176 نفر بی گناه تمام شد، تلاش برای پنهان سازی دولت « اصلاح طلب » را آشکار کرد که در ادامۀ ماجرا موجب شرمساری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، بی آنکه از توجه فوق العاده ای یاد کنیم که از این پس روی پاسخی سنگینی می کند که به دقت ترکیب بندی شده بود، و امروز کاملاً تکذیب شده است.

دست های دو جناح به خون آغشته شده، ولی بی گمان در چارچوب قدرت اپورتونیست از هم اکنون علیه یکدیگر مبارزه خواهند کرد تا روشن شود که چه کسی گناهکارتر است، و به این هدف که یک بار برای همیشه به مبارزه علیه یکدیگر در بطن « دولت سایه » پایان دهند.

لینک متن اصلی :

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/ 23 ژانویه 2020

پی  نوشت : برای درک بیشتر ماجرای اوکراین انترناسیونال ایرلاین- 752 به عنوان یک فرصت طلائی دیگر برای جنگ ترکیبی شما را به ویژه برنامۀ جنگ هیبریدی در جدال، زیر عنوان « جست وجوی عدالت یا قصاص یک ملت»  در یوتوب مراجعه می دهم. 

جنگ ترکیبی :

4. در هارتلند بزرگ (1)

آندریوف کوریبکو


Hybrid Wars 2. Testing the Theory – Syria & Ukraine

Par Andrew Korybko (USA) – Le 25 mars 2016 – Source Oriental Review

***

هارتلند بزرگ اهمیت درجه یک استراتژیک و اقتصادی خود را در جایگاه محور انطباق [جهان] چند قطبی در اَبَرقاره کسب می کند. همان گونه که در پایان بخش سوم نیز یاد شده، بین اتحادیۀ اورآسیائی روسیه، راه ابریشم نوین چین و کشورهائی مانند قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان پیوند مستقیمی وجود دارد که در حال حاضر از طریق این دو طرح به هم متصل شده اند.

چهار راه های جهان قطبی

بازتعریف هارتلند

برای آنانی که به نظریۀ ژئوپلیتیک حساس هستند، سه مرحلۀ یاد شده در پیوند تنگاتنگ با سرزمین پهناوری است که استراتژیست بریتانیائی هالفورد مکیندر در آغاز قرن بیستم «هارتلند» می نامید و آن را به مثابه محور ژئوپلیتیک اورآسیا تعریف می کرد. استراتژیست های معاصرتر منطقۀ هارتلند را به جمهوری های شوروی در آسیای مرکزی تقلیل دادند، ولی نویسندۀ این نوشته فکر می کند که در حال حاضر برای انطباق آن نسبت به پویائی متغییر نظم جهانی که در حال تحول به سر می برد کافی نیست، و در نتیجه پیشنهاد می کند که با افزودن ایران، افغانستان و به همین گونه پاکستان این نظریه را تصحیح کنیم. این نسخه از نظریۀ [هارتلند] دیدگاه مکیندر را باز تعریف و مرکز گرانش ژئوپلیتیک را در جهت متمایل به جنوب جا به جا می کند، در کنتراست یا محیط پهناوری که مکیندر ترسیم کرده با ضمیمه کردن همۀ سیبری و اغلب [مناطق] شرق دور روسیه، تا بتوانیم مهمترین مناطق رقابت ژئوپلیتیک بین جهان تک قطبی و چند قطبی را در متن [دورنمای] جنگ سرد نوین منعکس کنیم.

b083fe96fac217b9f70c13

مناطق اتصال اورآسیا

آسیای مرکزی

در هارتلند بزرگ، چهار منطقۀ اتصال جهانی وجود دارد و هر یک از آنها نقش جغرافیای اقتصادی خاص خود را در این مجموعۀ بزرگ بازی می کنند. جمهوری های قدیمی شوروی در آسیای مرکزی به شکل گسترده مستقیماً به روسیه و چین متصل هستند، و در عین حال پل ژئوپلیتیک دو غول بزرگ را ارائه می دهند. مجموع این کشورها هستۀ ارزشمندی را برای همکاری های استراتژیک روسیه و چین به وجود می آورند، و ثبات آنها نخستین نگرانی و مشغله برای همکاری های دو قدرت بزرگ است. برای گسترش طرح چند قطبی اتحادیه بازهم فراتر، چین در پایان ماه نوامبر با بلند پروازی ایجاد راه آهن فرا آسیای مرکزی برای پیوستن ایران به این طرح را اعلام کرد. به این ترتیب [یعنی با احتساب پیوستن ایران به این طرح راه آهن]  منطقه به اوج اهمیت بی سابقۀ خود دست یافت.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/95/Fergana_Valley_map-de.svg/1280px-Fergana_Valley_map-de.svg.png

هر گونه اختلال در این فضا می تواند به سرعت به همۀ منطقه سرایت کند، به ویژه اگر چنین رویداد [مختل کننده ای] از درۀ فرغانه با هویت آسیب پذیر منشأ بگیرد، که در این صورت رویکرد امنیتی چند جانبه را در منطقه ضروری خواهد ساخت.

سازمان امنیت جمعی (OTSC) به فرماندهی روسیه کشورهای قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان را در خود جای داده است، در حالی که سازمان همکاری شانگهای (OCS) که به شکل سنتی با همکاری مشترک روسیه و چین اداره می شود شامل سه کشور نام برده در بالا به علاوۀ ازبکستان نیز هست. 

حلقۀ ضعیفی که بین این دو فضا باقی می ماند کشور ترکمنستان است که از دیدگاه قانون اساسی بی طرف  می باشد، و در حالی که از دیدگاه جغرافیائی در صورت هرج و مرج فرامرزی در انزوا به سر می برد و می تواند مجموع فرغانه را آلوده کند، و نسبت به حملۀ تروریستی متعارف از سوی افغانستان آسیب پذیر است، که در غیر این صورت می توانست با شرکت در یکی از دو چارچوب امنیت منطقه ای این خطر را کاهش دهد. می توانستیم این موضوع را بی اهمیت تلقی کنیم اگر ترکمنستان در طرح های انرژی چند قطبی مشترک فراملی نقش مطلقاً حیاتی نمی داشت، ولی بطور کلی در جایگاه مهمترین همکار استراتژیک انرژی و مهمترین تهیۀ کنندۀ گاز برای چین مطرح می باشد.

ایران

جمهوری اسلامی به ویژه در جای مناسبی قرار گرفته تا از طریق دالان شمال به جنوب برای مبادلات تجاری روسیه-هند و اتصال آنها به یکدیگر نقش کانال ژئوپلیتیک داشته باشد. در رابطه با چین، راه آهن فرا آسیای مرکزی که در بالا به آن اشاره کردیم دارای این ظرفیت هست که بازی سیاسی چین در خاورمیانه را تغییر دهد. در این ترکیب بندی در آینده، به چین اجازه خواهد داد تا مستقیماً به بازار خاورمیانه دسترسی داشته باشد و به این ترتیب  با گسترش راه ابریشم نوین از گلوگاه های خفه کنندۀ دریائی در صورت مسدود شدن آنها طی منازعۀ احتمالی با ایالات متحده اجتناب کند. به همین گونه، ایران همکار جغرافیای اقتصادی همآهنگ برای روسیه و چین است، گرچه این دو کشور در ایران منافع مشخصی ندارند و در هر صورت نه در آن سطحی که در آسیاس مرکزی منافعشان با هم تداخل پیدا می کند. با وجود این، هر گونه جنگ ترکیبی بی ثبات ساز که به شکل منفی ثبات ایران را مخدوش کند، چه در خود کشور و یا چه از طریق کشور خارجی بر پا شود، تأثیر مشابهی روی منافع بزرگ ژئو اقتصادی روسیه و چین خواهد داشت.

North-South Transport Corridor (Mumbai - Helsinki) allows to significantly cut the distance of cargo transportation.

دالان حمل و نقل شمال-جنوب (مومبای-هلسینکی) که فاصلۀ حمل و نقل بار را به شکل معنی داری کاهش می دهد

افغانستان

این کشوری که در اثر جنگ از هم گسیخته، ولی دارای یکی از مهمترین ظرفیت های ژئو استراتژیک در سراسر اورآسیا است، زیرا تئوریکمان طرح نفوذ پی در پی در همۀ کشورهای هارتلند بزرگ را امکان پذیر می سازد، بجز در مورد قزاقستان و قرقیزستان زیر کنترل ایالات متحده، چنین امری به این معنا است که این هرج و مرج تروریستی می تواند به سوی مرزهای این دولت ها سرازیر شود و نظریۀ بالکان اورآسیائی نزد برژینسکی را به پیش ببرد. ولی در یک محیط چند قطبی آزاد شده، افغانستان می تواند بر عکس به عنوان سرزمین گرانبهائی در نیمه راه برای پیوستن چندین طرح مختلف مشترک مورد بهره برداری قرار گیرد. برای مثال، در نبود منازعات کنونی در زمینۀ امنیتی، افغانستان برای پیوند طبیعی مجموع برادران فرهنگی ایران و تاجیکستان ساده ترین راه خواهد بود، احتمالاً با متصل شدن به راه آهن ترکمنستان- افغانستان- تاجیکستان که در دست احداث است، با اجتناب از این که ازبکستان بتواند یک بار دیگر مبادلات بازرگانی آنان را مخدوش کند. البته، هزینۀ چنین فرصتی اجتناب از بازار ازبک با ظرفیت بهره وری اش می باشد، ولی این چشم پوشی یا قربانی استراتژیک می تواند خلاف میل تلقی شود که از سوی دیگر برای امنیت راه بازرگانی ایران و تاجیکستان ضروری و اجتناب از این امر است که این راه قربانی انتقال بازی های سیاسی شود.

افغانستان برای ایفای نقش مرکزی در یک طرح دیگری آماده شده است، لوله های انتقال گاز «تاپی» (TAPI) [ترکمنستان، افغانستان، پاکستان، هند) که باید گاز ترکمنستان را به بازار هند منتقل کند. نزدیک دو دهۀ پیش مطرح شده بود و نخستین مراحل آن سرانجام در آغاز ماه نوامبر وقتی شروع شد که ترکمنستان با ساخت آن موافقت کرد. اگر این طرح خاتمه یابد، عشق آباد به همکاری مهم برای دهلی نو تبدیل خواهد شد و به ترکمنستان اجازه می دهد که در رابطه با اوج گیری اقتصادی هند نقش ثبات دهنده ای را به عهده بگیرد. وقتی پی می بریم که این سناریوی مثبت با ظرفیت مهم در سطح جهانی مشروط است به امنیت حمل و نقل از طریق «تاپی : ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند»، روشن است که کابل می تواند نفوذ بسیاری روی مبادلات داشته باشد، در صورتی که بتواند امنیت مجموعه را تأمین کند و به درستی با کارت هایش بازی کند. در این صورت افغانستان وضعیت ژئو اقتصادی دلخواهی را در آینده به دست خواهد آورد (چیزی که در نتیجه هدف باز هم  وسوسه انگیزتری برای ایالات متحده خواهد بود).

پاکستان

The-Proposed-46-billion-China-Pakistan-Economic-Corridor-05-2015-lg

دولت آسیای جنوبی می تواند میزبان سه طرح مشترک چند قطبی باشد که در یکدیگر ادغام می شوند، یعنی موضوعی که پاکستان را به یکی از بزرگترین ظرفیت های ژئو اقتصادی در جهان تبدیل می کند. خط لوله های انتقال گاز «تاپی» (TAPI) که پیش از این مطرح کردیم، ولی طرح مشابهی برای اتصال ایران به هند وجود دارد که بخشی از آن از پاکستان عبور می کند و در عین حال می تواند برای چین نیز در نظر گرفته شود. این امکان نیز وجود دارد که با هزینۀ سنگین خط لولۀ انتقال گاز از زیر دریا کشیده شود تا نگرانی استراتژیک هند را در مورد پاکستان تسکین دهد، زیرا هند نمی خواهد پاکستان به اوکراین آسیای جنوبی تبدیل شود و از وضعیت موجود در انتقال انرژی برای کسب امتیاز سیاسی باج خواهی کند. ولی با توجه به این امر که خط لوله های انتقال گاز «تاپی» نیز از پاکستان عبور می کند، بنظر می رسد که دهلی نو به اندازۀ کافی می تواند به توافق اسلام آباد اعتماد کند و بپذیرد که خط لوله های انتقال گاز ایران به هند از پاکستان عبور کند. اگر چنین ترکیبی تحقق یابد، پاکستان می تواند به همکار بی بدیل هند در عرصۀ انرژی تبدیل شود و امتیازات متقابل برای هر دو فراسوی این همکاری پراگماتیک می تواند تخت پرشی باشد برای گسترش مناسبات اقتصادی از طریق اتحادیۀ همکاری های منطقه ای جنوب آسیا (SAARC).

سومین و مهمترین طرح زیربنائی پیشبینی شده برای پاکستان دالان اقتصادی چین و پاکستان است. این طرح عظیم به ارزش 46 میلیارد دلار برای چین به مثابه جلیغۀ نجات حیاتی در اقیانوس هند از طریق بندر گوادر خواهد بود. این طرح به چین اجازه خواهد داد که کاستی های پیشبینی پذیر استراتژیکش را در میانمار جبران کند، این موضوع را کمی دورتر در این بررسی توضیح خواهم داد. در واقع، دالان اقتصادی چین و پاکستان ممکن است بتواند به پایگاه زیپ بزرگ اورآسیائی تبدیل شود که مجموع اتحادیۀ اورآسیائی، چین، ایران و اتحادیۀ همکاری های منطقه ای جنوب آسیا(SAARC) را به یکدیگر متصل می کند.

 البته هنوز زود است تا بتوانیم بگوئیم که آیا این سناریو با چشم انداز همه جانبه کاملاً عملی خواهد شد یا نه، همۀ عناصر کنونی حاکی از هم سوئی مساعدی است، و موفقیت اجرای آن برای جهان چند قطبی مانند اهرمی کارا در شکل دهی به جریان ژئو اقتصادی در اَبَر قاره عمل خواهد کرد.

Publié le avril 4, 2016Auteur hervekCatégories Afghanistan, Analyses, Andrew Korybko, Chine, Comprendre l’Eurasie, Comprendre la Chine, Comprendre la lutte contre le Système, Comprendre les révolutions de couleur, Economie, Energie-Pétrole-Gaz, Etats-Unis, Géopolitique, Inde, Infrastructures, Iran, Pakistan, Russie, Tadjikistan

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-3-dans-le-grand-heartland

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/5 دسامبر 2019

جنگ ترکیبی :

4. در هارتلند بزرگ (2)

آندریوف کوریبکو


Hybrid Wars 2. Testing the Theory – Syria & Ukraine

Par Andrew Korybko (USA) – Le 4 avril 2016 – Source Oriental Review


در آنچه تکوین سرنوشت اجتناب ناپذیر جهان چندقطبی بنظر می رسد، هر چند ظرفیت هارتلند بزرگ نوید بخش باشد ولی در عین حال این روند می تواند با خطر نفوذ دسیسه های ماهرانه در آسیب پذیری های اجتماعی و سیاسی از نوع بالکانی در اورآسیا دچار توقف شود.

بالکان های اورآسیائی

برای سهولت دسترسی خوانندگان و اشراف به موضوع این نوشته، باید از نخستین نظریه ای یاد کنیم که زیبیگنیف برژینسکی مطرح کرده و به گسترۀ مجموعه سرزمین هائی ارجاع می دهد که از آفریقای شمالی شروع می شود و تا آسیای مرکزی ادامه می یابد. این سرزمین ها به شکل خطرناکی در تهدید تجزیه در سطح گسترده قرار دارد و با  خطوط مرزی از نوع هویت قومی، مذهبی، تاریخی و مانند اینها مشخص می شود، همانگونه که در سطح بسیار بزرگتری تفاوت های جمعیت شناختی در جنگ های بالکانی و برادرکشی در آغاز سال های 1990 منعکس شده است.

این تفاوت های هویتی موجود هرگز نقش مهمی در امور داخلی یا منطقه ای نداشت، ولی این وضعیت تا وقتی پا برجا بود که ایالات متحدۀ آمریکا هنوز شروع به آزمون و دستکاری [این تفاوت ها] در میانۀ سال های 2000 نکرده بود که تا امروز ادامه یافته و حاصل این کار اجتماعی سیاسی تا کنون به ایجاد رقابت شیعه و سنی انجامیده است. با توجه به این امر که ایالات متحده با فعال کردن منازعاتی که تا حدودی در فرقه های مختلف اسلامی به قدمت هزار ساله به شکل خفته وجود داشت به موفقیت های بزرگی دست یافت (که تا اینجا غالباً به شکل صلح جویانه مطرح می شد)، بعید نیست که این [آزمون سرشار از پیروزی] بتواند با فعال سازی منازعات هویتی ولی با وسعت کمتر و به مناسبت های اخیرتر به نتیجۀ مشابهی دست یابد، در پی آمده به شکل مختصر (ولی نه جامع) این طرح های بی ثبات ساز را در مورد ایران، پاکستان و افغانستان مورد بررسی قرار خواهیم داد.

ایران

کشور ایران در ادامۀ تمدن پارسی باستان گروه های هویتی مختلفی را در خود جای داده که عبارتند از آذری، کُرد و بلوچ. برای اغلب آنان،  بین قومیت های متفاوت میهن دوستی تمدنی مشترکی ابراز می شود، و علیه آمریکا دشمن خارجی طی دهه ها موضع صریحی داشته اند و یکپارچکی اتحاد جمعی وسیعی را حفظ کرده اند، ولی تمایلات کنونی احتمال بروز ضعف در این همزیستی تمدنی را نشان می دهد. ابتدا، بالاگرفتن ناسیونالیسم آذری که اگر کنترل نشود، می تواند چالش جدائی طلبانه ای را برای مقامات ایرانی  به وجود بیاورد. در واقع، این گروهی که %25 جمعیت ایران را تشکیل می دهند بر اساس برخی محاسبات بیشتر در مرکز اقتصاد شمال غربی کشور تمرکز یافته اند.

علاوه بر این، اقلیت کُرد که در مجاورت همین منطقه (آذربایجان)  زندگی می کنند و طول استان کردستان معادل نیمی از مرز ایران با عراق را در بر می گیرد. می دانیم کُردها در دهۀ گذشته تا چه اندازه ناسیونالیست بودند، و با جنگ علیه دولت اسلامی در عراق و سوریه این ناسیونالیسم دائماً تقویت شده است. قابل پیشبینی است که این گروه قومی فراملی نقش پر نفوذتر و مستقل تری در امور منطقه به عهده بگیرد. در مبارزه پیرامون جنگ سرد نوین بین جهان تک قطبی و چند قطبی، به دست آوردن وفاداری کُردها برای امنیت آیندۀ ایران اکیداً یک امر اساسی است زیرا اگر این گروه پر نفوذ به سمت ایالات متحده گرایش پیدا کند و در مقابل رقبای آن موضع بگیرد، می تواند به سرباز نیابتی آمریکا تبدیل شود و برای بی ثبات سازی ایران مورد استفاده قرار گیرد. در این صورت کُردها فعالانه برای دست یابی به کردستان فراملی طرفدار آمریکا تلاش خواهند کرد.

Ethnic map of Iran. Source: Harvard University.

نقشۀ قومی ایران. منبع : دانشگاه هاروارد

یکی دیگر از عواملی که باید برای درک آسیب پذیری جنگ ترکیبی علیه ایران در نظر بگیریم، بلوچ هائی هستند که در منطقۀ کم جمعیت ولی از دیدگاه جغرافیائی استان وسیعی را در بر می گیرد که در شرق کشور واقع شده است. بسیاری از بلوچ ها در عین حال در منطقۀ جغرافیائی بزرگتری در پاکستان زندگی می کنند، در افغانستان نیز یک اقیلت بلوچ وجود دارد. طی سال های گذشته، شمار بسیاری از سازمان های مبارز سعی کردند در پاکستان به شورش های چریکی دست بزنند (که در بخش بعدی با توضیحات بیشتری بدان خواهیم پرداخت)، در این حرکت خطر گسترش آن به استان بلوچستان ایران نیز وجود دارد و با برهم خوردن تعادل رهبریت را به خارج از مرز کشور منتقل می کنند. هندی ها به شکل معنی داری در بندر چابهار سرمایه گذاری کرده اند که یکی از مهمترین گره های دالان شمال – جنوب می باشد که در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است، و زیر بناهای راه آهن مشترک می تواند به شکل پیشبینی پذیری در معرض خطر منازعاتی قرار گیرد که تا کنون در پاکستان جاری بوده و از این پس می تواند به سوی غرب سرازیر شود.

آخرین سناریوی مهم که در آن جنگ ترکیبی می تواند در ایران ریشه بدواند به واسطۀ رقابت دائمی میانه روها و محافظه کاران است که در مراتب بالا در هدایت کشور به وقوع می پیوندد. برای خلاصه کردن این موضوع می توانیم بگوئیم که روحانی نمایندگی میانه روها را به عهده دارد که بطور مشخص می توانیم او را غرب گرا بدانیم، در حالی که محافظه کاران ( یا اصولگرایان) از سوی آیت الله و سپاه پاسداران انقلاب ایرانی نمایندگی می شود که بیشتر به میهن دوستان و ناسیونالیست های ایرانی نزدیک هستند.

توافق هسته ای ایران روی گسترش شکاف بین هر دو بنیانگذاری شده بود، و ایالات متحده با تهدید ضمنی انقلاب سبز در سال 2009 امیدوار بود که انطباق با توافقات را تضمین کند. در ماه های پس از آن، با وجود این، میهن دوستان به صحنه بازگشتند تا نقش غالب خود را در امور ملی نشان دهند، همانگونه که در همکاری های ایران با روسیه می بینیم، به علاوه ائتلاف آنها در مبارزۀ ضد داعش (که از دیدگاه نمادینه در متن جنگ سرد نوین از اهمیت خاصی برخوردار است)، آیت الله خامنه ای فرمانی صادر کرد که بر اساس آن ادامۀ گفتگوها را با ایالات متحده ممنوع دانسته و پیشگیری های امنیتی را نیز علیه عناصر متخاصم برآمده از پیش شرط های اجتماعی را تشریح کرده بود. این حرکت موجب واکنش انتقادی روحانی شد، بی آنکه تمایلات مخفی طرفدارانه اش از غرب را نشان دهد که در واقع نمایندگی آن را به عهده دارد، ولی حاکی از این امر است که تا چه اندازه روی توانائی های او و جبهه اش برای نفوذ در آینده تأثیر گذاشته است.

پاکستان

نقشۀ مناطقه قبیله ای در دولت فدرال

Map of Federally Administered Tribal Areas

با مراجعه به آنچه پیش از این مطرح کردیم، پاکستان با یک چالش جدی در عرصۀ حفظ ثبات در استان بلوچستان با منابع طبیعی سرشار روبروست. بندر گوادر به ویژه از دیدگاه جغرافیای اقتصادی از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا پایانۀ جنوبی دالان اقتصادی چین و پاکستان در همین منطقه واقع شده است، به این معنا که بی ثباتی در اینجا در عین حال می تواند روی طرح های مشترک فراملی چین و به همین نسبت برادر دوقلویش در استان سیستان بلوچستان ایران می تواند روی طرح های مشترک فراملی هند تأثیر بگذارد. 

ولی به این علت که چین موتور واقعی تحولات چند قطبی در سراسر جهان است، و هند از این دیدگاه کم رنگ تر بنظر می رسد (با وجود اینکه عضو بریکس BRICS و سازمان همکاری های شانگهایOCS  می باشد و مناسبات ویژه ای با روسیه دارد)، قابل پیشبینی است که برای ایالات متحده  تحریک بی ثبات سازی بلوچستان در پاکستان اولویت بیشتری نسبت به بلوچستان ایران خواهد داشت، دست کم در نخستین مراحل.

خلاف ایران که با شورش های ملی روبرو نیست (هنوز نیست)، پاکستان طعمۀ حرکات قبیله ای فراملی شده که بین مناطق قبیله ای تحت نظارت فدرال (مناطق قبیله ای فدرال FATA) در شمال و افغانستان. در نتیجه پاکستان در مقابله با جنب و جوش خصمانۀ بلوچ ها در صورتی که مجبور باشد در این مرحلۀ بحرانی به حرکات تروریستی نیز پاسخ بگوید در وضعیت نامساعدی قرار خواهد گرفت. این موضوع دریچۀ استراتژیک جالب توجهی را برای ایالات متحدۀ آمریکا در صورتی که خواهان چنین گزینشی باشد بازخواهد کرد، و به این معنا که احتمال بروز چنین وضعیتی افزایش خواهد یافت. به همین گونه، و چنانکه در بررسی وضعیت افغانستان خواهیم دید، به این معنا نیز می باشد که همۀ تلاش های ایالات متحدۀ آمریکا برای هدایت طالبان، دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش)، و هر جنگ ترکیبی در آینده به واسطۀ آنان، یا هر گونه عنصر جدید تروریستی پیرامون مرز پاکستان می تواند برای اسلام آباد به سرعت به ایجاد سناریوی بحران بینجامد، و موجب کاهش توجه به بلوچستان در این دوران بحرانی شود، که به سهم خود می تواند سناریوی استراتژیک دیگری برای شورش قومی مهیا کند.

برای تکمیل امکانات جنگ ترکیبی در پاکستان، ظرفیتی برای انقلاب رنگی وجود دارد که از آخرین فن آوری های سیاسی گسترش یافته در ارمنستان، لبنان و مالزی الهام گرفته شده است. این موضوع در اصل در مقاله ای که نویسنده برای انستیتوی روسیه برای بررسی های استراتژیک نوشته توضیح داده شده است، این شکل از اغتشاش (در آمیزش با شعارهای ضد بزهکاری ) از طریق جامعۀ مدنی سست پایه و غیر سیاسی سطحی هدایت می شود. این نوآوری ساختاری به رهبران کودتا اجازه می دهد که زیربناهای اجتماعی خودشان را در گذر رویدادها خیلی بهتر و مؤثرتر تنظیم کنند (رهبریت، اعضا، شعارها و مانند اینها)، زیرا اگر راهکار نسبتاً خدشه ناپذیر پیشینیان را در سازماندهی رویدادها پیرامون احزاب سیاسی که هویت چهره های آن آشکار و روشن می باشد را (که به راحتی به مخاطره می افتند) در پیش بگیرند به چنین نتیجه ای نخواهند رسید. تظاهرات گسترده علیه نواز شریف در اوت 2014، نشان می دهد که یک پایگاه اجتماعی سیاسی علیه دولت برای بسیج بیشترین فعالان وجود دارد، و قابل تصور است که این سناریو تمدید شود و علیه او و یا جانشینانش در آینده به کار برده شود در حالی که دالان اقتصادی چین و پاکستان بیش از پیش شکل عینی به خود می گیرد.

افغانستان

بزرگترین تهدید جنگ ترکیبی در افغانستان تروریسم وابسته به دولت اسلامی به هدایت طالبانی ها و دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش) است که هر دو در کشور جا باز کرده اند. سازمان ملل متحد در اکتبر 2015 اعلام کرد که فتوحات طالبی ها از دوران سرنگونی شان در سال 2001 هرگز تا این اندازه گسترده نبوده، و گزارشات دیگری تأیید می کند که دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش) در کشور نفوذ کرده است. با وجود این، مناسبات بین دو گروه تروریست روشن نیست، و بیم آن می رود که اختلافات بین رهبران طالبان بتواند به ضعف قابل بهره برداری برای داعش بینجامد و به این ترتیب همانگونه که با القاعده در خاورمیانه عمل کرد از رقبای خود پیشی بگیرد و سرزمین های مناسبی را برای حکومت تصرف کرده و از آنجا شبکۀ فعالیت هایشان را برای اعلام خلافت گسترش دهند. بر حسب مکان سرزمینی که تصرف می کنند، می توانند در وضعیتی قرار بگیرند که دولت اسلامی شان را در آسیای مرکزی یا در پاکستان گسترش دهند. با احتساب این سناریو، یک شانس (با احتمال کم) وجود دارد که طالبانی ها مناطق دیگری را به ابتکار خودشان تصرف کنند، یا اینکه با داعش برای تصرف افغانستان متحد شوند پیش از آنکه حرکت تروریستی مشترک خودشان را به سوی خارج هدایت کنند (حتا اگر یک شکاف خشونت بار بین هر دو بتواند پیش از آن به وجود بیاید)، و یا یک گروه تروریستی جدید و کمتر شناخته شده مانند حزب التحریر به جای آنها این کار را انجام دهد.

Taliban dominance and influence areas are marked in red and yellow.

مناطق زیر سلطۀ طالبانی ها به رنگ قرمز و زرد مشخص شده است

یک احتمال دیگر برای بی ثباتی فراملی می تواند در افغانستان بروز کند اگر شایعات مناطق مرزی بر اساس خصوصیت های قومی در شمال، بین گروه های ترکمن، ازبک و تاجیک به موضوع دعوا بین رهبران هر یک تبدیل شود. گرچه هیچ نشانی برای گمان بردن به چنین موضوعی که رسماً استقرار یافته باشند یا با یکدیگر در رقابت باشند وجود ندارد، اگر این مناطق بایستی عملاً به تشکیل دولت هائی با ثبات تر از چیزی که هم اکنون هستند بینجامد، منازعات میان اقوام در افغانستان می تواند به تحریک تنش هائی بین دولت های پشتیبانشان در آسیای مرکزی بینجامد. در هیچ کجا این احتمال وجود ندارد بجز بین تاجیکستان و ازبکستان با سابقۀ اختلافات دیرینه که می تواند به شکل پیشبینی پذیری تا مرز افغانستان گسترش یابد تا وقتی که یکی از آنها دست به حرکت قاطعانه بزند، یا توسط میانجیگران یا رؤسای جنگی خود آنها، با همۀ نتایجی که برای بر پا شدن جنگ منطقه ای گسترده تر در بر خواهد داشت.

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-4-dans-le-grand-heartland-ii

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/9 دسامبر 2019

جنگ ترکیبی علیه بولیوی :

رویکرد انطباقی غیر مستقیم در تغییر رژیم

آندره کوریبکو Andrew Korybko

11 نوامبر 2019

https://reseauinternational.net/wp-content/uploads/2019/11/4-7-740x431.jpg

پس از پیروزی قاطعانۀ رئیس جمهور مورالس در دور اول انتخابات در ماه گذشته، جنگ ترکیبی از پیش طراحی شده علیه او و رهبران کشور آغاز شد،  دولت سوسیالیستی بولیوی آخرین هدف تلاش های ایالات متحده برای تغییر رژیم در کشور است. وضعیت از چندین هفته پیش به سرعت از هم گسیخت تا جائی که کودتای نظامی و یا جنگ داخلی خیلی نزدیک بنظر می رسید، به ویژه پس از « توصیۀ » سازمان کشورهای آمریکائی (OEA) به پشتیبانی ایالات متحده برای برگزاری انتخابات مجدد زیرا نتایج انتخابات پیشین ظاهراً نمی تواند « حسابرسی شود ».

بمب ساعتی بولیوی

بولیوی به نقطه ای رسیده است که اگر جنگ ترکیبی به پشتیبانی ایالات متحده علیه رهبرانی که به شکل دموکراتیک و قانونی برگزیده شده اند به گسیختن وضعیت ادامه دهد، می تواند به بدترین بحران آمریکای جنوبی در تاریخ معاصر تبدیل شود. پیروزی قاطعانۀ رئیس جمهور مورالس در نخستین دور انتخابات در ماه گذشته نقطۀ آغازی بود برای « توجیه » گسترش رسمی بی ثبات سازیِ با نقشۀ قبلی که از سالها پیش در حال آماده سازی بود تا در صورتی که قدیمی ترین رهبر آمریکای لاتین بخواهد برای چهارمین بار برگزیده شود علیه او به کار بیافتد. بولیویائی ها علیه ابتکار او (مورالس) برای تغییر قانون اساسی در سال 2016 رأی دادند تا حق گزینش مجدد را به او بدهند، ولی دیوان عالی انتخابانی نتایج را در دسامبر 2018 باطل کرد و در نتیجه مورالس توانست در آخرین انتخابات شرکت کند. «اپوزیسیون» انتظار داشت که او با %10 اختلاف آرای ضروری برای جلوگیری از دومین دور را بدست نیاورد، و پیشبینی کرده بودند که در این سناریو متحد شوند و تضمین شکست انتخاباتی او را به کمی بعد موکول کنند.

مفاهیم بنیادی در جنگ ترکیبی

بر اساس مبادی استراتژیک تشریح شده در کتاب سال 2015 «جنگهای ترکیبی : رویکرد انطباقی غیرمستقیم در تغییر رژیم»، ایالات متحده با نرمش استراتژی جنگ نیابتی خود را با توجه به سیر تحولی تطبیق می دهد، با داشتن طرح نجات می تواند در صورتی که ضروری باشد آن را به کار ببندد. طرح اولیه این بود که رئیس جمهور مورالس را به شکل صلح جویانه در انتخابات بر کنار کند، ولی همانگونه که چنین طرحی ممکن نشد،  به خشونت یگانه راه ایالات متحده و طرفدارانش در کشور متوسل شدند. ایالات متحده فرادستی خود را همیشه از جانب هر دولت سوسیالیستی که موفق بوده باشد در تهدید می بیند. ایالات متحده بولیوی را  تحقیر می کند به این علت که امروز همکار منطقه ای نزدیک به روسیه و دولت گذرگاه مرکزی در طول راه آهن فرا اقیانوسی (TORR) می باشد که چین در نظر گرفته است. این دلایل توضیح می دهد که چرا ایالات متحده می خواهد دولت بولیوی را برای ملاحظات سیاسی و ژئو استراتژیک خودش سر نگون کند، این موضوع در مقالۀ «قانون جنگ ترکیبی» توضیح داده شده است. باید گفت که بولیوی مانند اغلب کشورهای آمریکای لاتین و به ویژه آمریکای جنوبی (از دیدگاه تاریخی و به همین گونه در حال حاضر) قویاً قطبی شده است، علاوه بر اینکه بین چپ و راست به شکل گسترده مصادف است با تفاوت های قومی-منطقه ای. جمعیت بومی در جبهۀ چپ در مناطق کوهستانی غنی از لیتیوم به سر می برند، در حالی که دو رگه ها در جبهۀ راست و روی زمین های پائینی غنی از گاز زندگی می کنند.

بستن راه

در نتیجه بسیج توده های مخرب با الهام از صرف و نحو جمعیت شناختی نسبتاً کار ساده ای ست، همانگونه که در هفته های پیش از « توصیۀ » سازمان کشورهای آمریکائی (OEA) در سراسر کشور به وقوع پیوست، یکشنبه، برای برگزاری یک انتخابات دیگر زیرا بر اساس محاسبات آنان، ادعا کردند که نمی توانیم نتایج نخستین دور را حسابرسی کنیم. لوئی فرناندو کاماچو رهبر جامعۀ مدنی در دژ « اپوزیسیون» در شهر سانتا کروز که در حال تبدیل شدن به « خوان گوایدوی ونزوئلائی » در بولیوی ست در رأس اغتشاشات قرار دارد. به گفتۀ رویترز او هوادارنش را فراخوانده تا «مؤسسات دولتی را فلج کنند و مرزها را ببندند.»، «با اعتصاب و ایجاد سد در جادۀ شهرها». بولیوی که کشوری محصور به خشکی ست، امروز با وضعیت پیش آمده در خطر قطع ارتباط با جهان خارج قرار گرفته، رویدادی که می تواند فوراً به بحران اقتصادی دامن بزند و اگر عبور و مرور مواد غذائی را مخدوش کند به پی آمد های وخیم انسانی خواهد انجامید. احتمالاً این همان چیزی ست که پشتیبانان کاماچو در ایالات متحده خواهان آن هستند، زیرا تمایلات مردم را رادیکالتر از آنچه هست تشدید می کند و سرانجام به جنگ داخلی خواهد انجامید. از هم اکنون علامات و نشانه هائی در کشور دیده می شود که به سوی چنین ورطه ای حرکت می کند. از جمله این نشانه ها «لنشاژ» یک شهردار زن  از حزب حاکم است، به او رنگ قرمز پاشیدند، به زور موهایش را بریدند، بدنش را در خیابان به روی زمین کشیدند پیش از آنکه به پلیس واگذارش کنند.

تبانی نظامیان

 نظامیان اعلام کردند که در حل بحران کنونی شرکت نخواهند کرد، موضوعی که بی گمان خیانت به قانون اساسی ست که آنان را ملزم به حفظ نظم عمومی در کشور می داند. تصمیم آنان در عدم مداخله برای پراکندن شورشگران به شکل ضمنی این ظن را در ذهن ما تحریک می کند که سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده پیش از آغاز اغتشاشاتِ از پیش طراحی شده در این مؤسسه (ارتش) نفوذ کرده بودند، یعنی موضوعی که خیلی نگران کننده است زیرا به این معنا خواهد بود که حتا اگر یک نفر خائن در صفوف نظامیان  به نام به اصطلاح « انقلاب » یا بدتر از این وجود داشته باشد، زندگی رئیس جمهور مورالس در خطر خواهد بود. و این یک نظریه پردازی پوچ نیست، زیرا گزارش شده است که برخی از پلیس هائی که نگهبان کاخ ریاست جمهوری هستند پستهای خود را ترک کرده و به جنبش تغییر رژیم پیوسته اند، همانگونه که برخی همکارانشان در جاهای دیگر به نام تعطیلات پایان هفته از انجام وظیفه کوتاهی کردند بگونه ای که رئیس جمهور مورالس  را واداشت تا در مورد کودتای آینده هشدار دهد.

بحران در پایتخت

https://reseauinternational.net/wp-content/uploads/2019/11/5-7-1024x809.jpg

در رویدادهای مصیبت بار پایان هفته شورشگران به دفاتر تلویزیون و رادیوی دولتی حمله کردند، و به این ترتیب کنترل ابزار قدرت دولت را در اختیار گرفتند. وضعیت در حال حاضر به شکل بی سابقه ای  وخیم است و بنظر می رسد که وخیمتر نیز خواهد شد در صورتی که کاماچو یک بار دیگر بخواهد به «شکل خاصی» به سوی کاخ ریاست جمهوری « راه پیمائی » به راه بیندازد تا از  رئیس جمهور مورالس بخواهد که «نامۀ استعفای از پیش نوشته شده» را امضا کند، با این حساب که رئیس دولت دیگر نمی تواند روی پلیس برای حفاظت از اقامتگاهش حساب کند، و با توجه به این امر که چگونه «اپوزیسیون» می تواند به زور او را متوقف کند همان گونه که توانست به زور رسانه های دولتی را در تصرف بگیرد.

 اگر مورالس مجبور به فرار باشد و دولتش را در شهر دیگری مستقر کند همان گونه که همقطار اکوادوری او در اوج اعتراضاتی که در ماه گذشته علیه او بر پا شده بود دست به چنین کاری زد، می تواند زمزمه هائی را تغذیه کند که بر اساس آن این « اردک لنگ » از قدرت بر کنار خواهد شد. برای او خیلی مشکل است که از این سناریو جلوگیری کند به ویژه از هنگامی که ارتش اعلام کرد که مداخله نخواهد کرد، زیرا این امر به این معنا ست که نیروهای مردد که هنوز به قانون اساسی وفادارند و به حفاظت از رئیس جمهور متعهد باقی مانده اند به « نافرمانی » از مقامات ارشد متهم خواهند شد، هر چند این مقامات ارشد هستند که به دولت خیانت می کنند. 

کودتای نظامی، جدائی طلبی راست و سناریوی جنگ داخلی

هر گونه انشعاب یا شکاف آشکار در نیروهای نظامی تقریباً بطور قطع به کودتای نظامی و یا جنگ داخلی خواهد انجامید. آخرین سناریو می تواند به وقوع بپیوندد، همان گونه که می توانستیم انتظار داشته باشیم، زیرا پایگاه اجتماعی رئیس جمهور مورالس به شکل گسترده از بومیان بولیوی تشکیل شده و برای به دست آوردن حقوقشان برای مبارزه آماده اند، و با این حساب که اگر «اپوزیسیون» قدرت را به زور تصاحب کند  این خطر تهدیدشان می کند که دستآوردهای اجتماعی سیاسی تاریخی پانزده سال گذشتۀ خودشان را از دست بدهند. 

« اپوزیسیون » در کوران بحران پیشین تهدید کرده بود که در « نیمه ماه » (Media Luna) مناطق تحت نفوذش از دولت انشعاب می کند. حتا در صورت خیلی نامحتمل اگر رئیس جمهور مورالس کنترل پایتخت را دوباره بدست گیرد، در این سناریو پیوسته با مشکل خیلی هولناک متحد کردن کشور روبرو خواهد بود. با توجه به بُعد قومی این بحرانِ جنگ ترکیبی، نمی توانیم ندیده بگیریم که اعضای «راست افراطی» در اپوزیسیون بخواهند با الهام از تاریخ به تشکیل اسکادران های مرگ دست بزنند و پاکسازی قومی علیه هواداران بومی رئیس جمهور مورالس را راه بیاندازند، به ویژه در سناریوی «مدیا لونا» که می تواند آنان را به « ستون پنجم » « دیکتاتور کمونیست » متهم کنند.

تأملات نهائی 

هیچ شانس واقعگرائی وجود ندارد که جنگ ترکیبی علیه بولیوی به شکل « صلح آمیز » حل شود، مگر اینکه رئیس جمهور مورالس استعفا بدهد، زیرا « اپوزیسیون » به پشتیبانی ایالات متحده از ریختن خون بیمی به خود راه نمی دهد و برای دست یابی به قدرت هر کاری را که در این راه برایش ضروری باشد انجام می دهد. ولی اگر او بر کنار شود (چه با استعفا و چه زیر فشار یا با مداخلۀ ارتش سرنگون شود)، نمی دانیم آیا هواداران او که غالباً بومی هستند خیلی به سادگی تسلیم شوند یا اینکه خودشان را برای دفاع از حقوقی که با مشقت در طول ریاست جمهوری او بدست آورده اند سازماندهی خواهند کرد، زیرا اکنون بیم آن می رود که حقوقشان توسط «اپوزیسیون» از بین برود. با توجه به همۀ عناصر و مسائل موجود، قابل درک است که رئیس جمهور مورالس قویاً از حاکمیت دولت خود و منافع مردمی که او را چهار بار به این هدف که نمایندۀ آنان باشد برگزیده اند دفاع کند، ولی کسب توفیق در چنین امری بدون پشتیبانی نیروهای مسلح کمتر از یک معجزه نخواهد بود. « توصیۀ « سازمان کشورهای آمریکائی(OEA) به پشتیبانی ایالات متحده برای برگزاری یک انتخابات دیگر تلاشی ست برای « بی اعتبار سازی » پیروزی او و برافروختن شعلۀ آتش قیام مجدد، زیرا پذیرش چنین « توصیه ای » به شکل ضمنی به این معنا خواهد بود که نخستین دور انتخابات «تقلبی» بوده و توطئۀ اولیه را برای سرنگونی از راه انتخابات را راه اندازی خواهد کرد، همان چیزی که هواداران او را خشمگین می کند. به هر شکلی که این مسائل را نگاه کنیم، جنگ ترکیبی علیه بولیوی هنوز از پایان آن به دور است.

لینک متن اصلی : 

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه، پاریس، 16 نوامبر 2019

جنگ های ترکیبی :

2. آزمون نظریۀ جنگ ترکیبی در مورد سوریه و اوکراین

آندریوف کوریبکو

Image associée

Guerres hybrides :
2. Testons la théorie en Syrie et en Ukraine


Par Andrew Korybko (USA) – Le 11 mars 2016 – Source Oriental Review

Hybrid Wars 2. Testing the Theory – Syria & Ukraine

***

اوریانتال ریویو : کتاب آندریوف کوریبکو، جنگهای ترکیبی : رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم، مشخصاً به وضعیتی می پردازد که سوریه و اوکراین را نخستین قربانیان جنگ ترکیبی ایالات متحده معرفی می کند، ولی بُرد مقاله به شکلی بیان شده که ابداعات نام برده در بخش 1 که در انتشار اصلی درج نشده است، در کل طول حرکات اهمیت خود را نشان می دهد. هدف نشان دادن کشف جدید وجوهی است که می تواند در نظریۀ عمومی ادغام گشته و درک آن را به شکل کامل تری ممکن کند و به ناظران اجازه دهد تا با دقت بیشتری آیندۀ میدان های نبرد را که جنگ های ترکیبی می تواند در آنجا روی دهد  تشخیص دهند.

 این بخش از پژوهش در ادامۀ الگوی نظریه پرداختی که توضیح داده شد واقع شده است. این بخش از تعیین کننده های ژئو استراتژیک و اقتصادی در پشت پردۀ جنگ های سوریه و اوکراین حرف می زند، پیش از آنکه به بررسی شکنندگی های ساختار اجتماعی سیاسی بپردازد که ایالات متحده می خواهد با احتساب کسب توفیق به درجات مختلف از آنها بهره برداری کند. آخرین بخش شامل نظریۀ پیش شرط اجتماعی و ساختاری است و مختصراً توضیح می دهد چگونه در هر وضعیتی حضور داشته است.

***

تعیین کننده های ژئو استراتژیک

سوریه :

جمهوری عرب که به شکل سنتی لائیک است در طرح انقلاب رنگی  به کارگردانی ایالات متحده در سال 2011 صحنه پردازی و در کوران بهار عرب بلعیده شد. اگر بخواهیم به اختصار بیان کنیم،  بنیادهای استراتژیک این عملیات فوق العاده بزرگ، طرح ایالات متحده عبارت بود از کمک به گروه فراملّی اخوان المسلمین که می بایستی از الجزائر تا سوریه از طریق یک سری عملیات تغییر رژیم همزمان علیه دولت های رقیب (سوریه)، همکاران نامطمئن (لیبی)، و دولت های ماهواره ای استراتژیک مربوطه از طریق انتقال اجتناب ناپذیر حاکمیت (مصر، یمن) به قدرت برسند. محیط استراتژیک حاصله از آن می بایستی جنگ سرد در اروپای شرقی را مجدداً روی صحنه بازی کند، با این حساب که هر یک از دولت ها از سوی یک حزب (اخوان المسلمین به جای حزب کمونیست) و زیر کنترل نیابتی یک پشتیبان خارجی اداره شود، در این صورت یک شرکت مشارکتی به ریاست ترکیه و قطر با دست پنهانکار ایالات متحده.

Syrians rally in Damascus in support of President Bashar al-Assad, October 2011

سوری ها در دمشق به پشتیبانی از رئیس جمهور بشار اسد، اکتبر 2011

این کنفدراسیون ایدئولوژیک با سازماندهی ابهام آمیز به اندازه ای پراکنده بوده که نمی توانست از طریق تاکتیک های سادۀ «اختلاف بینداز حکومت کن» قابل کنترل باشد (با جلوگیری اکید از تشکیل هر گونه سازمان مستقل بین عربستان سعودی و دولت های خلیج [فارس] )، ولی از سوی دیگر به سادگی در تحریک نفرت فرقه ای آنها علیه ایران و منافع این کشور در منطقه تحریک پذیر باقی می ماند، یعنی وضعیتی که آنان را به ابزاری فوق العاده انعطاف پذیر برای ترویج استراتژی کلان آمریکا در خاورمیانه تبدیل می کرد. 

با توجه به منشأ هرج و مرج آسای این دام ژئوپلیتیک، از پیش تعیین شده که عناصر آن می تواند احتمالاً بر اساس طرح تحقق نیابد و فقط تحقق جزئی این طرح می تواند در کوران نخستین اقدامات واقعاً به انجام رسد، و مشخصاً به همین گونه نیز روی داد، یعنی وقتی که مردم سوریه در مقابل این تهاجم جنگ ترکیبی ایستاد و شجاعانه برای دفاع از دولتی با سابقۀ تمدنی طولانی فراسوی قرن ها مبارزه کرد. می توانیم بگوئیم که سوریه همیشه به مثابه مهمترین هدف استراتژیک بین همۀ کشورهای متأثر از بهار عرب مطرح بوده و این واقعیت فراسوی پنج سال جنگ ترکیبی ناامید کننده به اثبات رسیده است که در پاسخ به نخستین تلاش ایالات متحده برای تغییر رژیم علیه این کشور به راه افتاد و به شکست انجامید. 

در مقایسه، مصر، پر جمعیت ترین کشور عرب از وقتی که دولت اخوان المسلمین (برادران مسلمان) را که از جانب آمریکائی ها تحمیل شده بود سرنگون کرد فقط مجبور شد در سطح نازلی با تروریسم (تروریسم به مدیریت قطر) در سحرای سینا مقابله کند. علت این فاصلۀ عظیم در مقایسه با اهداف استراتژیک مهم آمریکائی ها که مربوط است به تعیین کننده های ژئو استراتژیک در پشت پردۀ جنگ علیه سوریه. این موضوع را کمی دورتر توضیح خواهم داد.

اوکراین :

تعیین کننده های ژئو استراتژیک در پشت پردۀ جنگ در اوکراین خیلی ساده تر از جنگ علیه سوریه است، و اغلب آنها در نخستین بخش وقتی که از استراتژی «بازگشت برژینسکی» حرف می زنیم توضیح داده شده است، دام ژئوپلیتیک. بخشی از انگیزۀ پنهان در سرنگونی دولت اوکراین، با شروع قتل عام های ضد روسی که متعاقباً به وقوع پیوست جذب روسیه در دام مداخله جویانه مشابه سال 1979 در افغانستان بود. جنگ علیه دونباس تجدید حیات این اقدام واشنگتن بود که توفیقی در به دست آوردن اهدافش نداشت ولی خیلی بیشتر موفق شد کل سرزمین اوکراین را به سلاح ژئوپلیتیک علیه روسیه تبدیل کند.

Political map of Ukraine before the coup d'etat of February 2014.

نقشۀ سیاسی اوکراین پیش از کودتای فوریۀ 1914

کلام قصار مشهور برژینسکی می گوید که « بدون اوکراین، روسیه جایگاه خود را به عنوان  امپراتور اورآسیائی از دست خواهد داد»، با وجود این وقتی این موضوع را مطرح می کرد بینش دیگری در ذهنش داشت ( او فکر می کرد که روسیه به شیوۀ امپراتوری در منطقه برای باززائی شوروی خواهد کوشید). از دیدگاه ژئوپلیتیک کلام قصار او حاوی بسیاری از واقعیات بنیادی است. امنیت ملّی فدراسیون روسیه در ابعاد گسترده بستگی به رویدادهای اوکراین دارد، به ویژه حاشیۀ وسیع غربی و یک دولت مخالف روسیه در کی یف که حاضر است میزبان زیربنای دفاع ضد موشکی آمریکا باشد (و این شیوۀ بیان یا حسن تعبیر آرامش بخشی است برای کتمان افزایش شانس ایالات متحده در خنثی سازی توان دومین ضربۀ روسیه و در نتیجه کسب وضعیت برتر در باج خواهی و تهدید اتمی) و بر این اساس تهدید بزرگ استراتژیکی را [علیه روسیه ] تشکیل خواهد داد. برای بازتعریف برژینسکی و مشخص تر نمودن کلام قصار او می توانیم بگوئیم که «اگر غرب بتواند در آلت دست قرار دادن اوکراین تا جائی توفیق به دست آورد که این کشور را به دشمن دراز مدت روسیه تبدیل کند، در این صورت مسکو برای بلند پروازی های چند قطبی آینده اش به مانع ژئواستراتژیک کلانی برخورد خواهد کرد».

 سناریوی مصیبت بار اوکراین در میزبانی یگان های دفاع ضد موشکی ناتو یا ایالات متحده هنوز نقش خود را کاملاً بازی نکرده است، ولی کشور هنوز به برداشتن چند گام کوچک تا پیوستن به ناتو در جایگاه عضو تمام عیار فاصله دارد، موضوعی که موجب بخشی از مشارکت می شود، بدون تضمین متقابل رسمی روی موضوع دفاع. افزایش همکاری نظامی بین کی یف و واشنگتن و در گسترش آن، بین اوکراین و جبهۀ آتلانتیست، روی مانورهای خشونت آمیز علیه منافع استراتژیک روس ها بنیانگذاری شده است. با وجود این، وضعیت آنچنان بد نیست چرا که می توانست از این نیز بدتر باشد زیرا آمریکائی ها در نقشه های استراتژیک خودشان تصور کرده بودند که در حال حاضر پنتاگون کنترل کریمه را در اختیار خواهد داشت و در نتیجه در وضعیتی خواهد بود که می تواند یگان های دفاع ضد موشکی و دیگر فن آوری های بی ثبات ساز خود را مستقیماً در دروازه های روسیه مستقر کند. اشتباه نهائی در بینش غربی در کوران تدارکات جنگ ترکیبی، این بود که فکر می کردند روسیه بدون دفاع از منافع تمدنی، بشر دوستانه و ژئواستراتژیک خودش در کریمه واپس خواهد کشید (یا اگر واپس ننشست در باتلاق « بازگشت برژینسکی » خواهد افتاد)، البته همانگونه که امروز تاریخ گواهی می دهد، این یک اشتباه بزرگ بین بزرگترین اشتباهات دیگری بود که آمریکائی ها در محاسباتشان مرتکب شدند.

تعیین کننده های ژئو استراتژیک

سوریه :

سوریه از دیدگاه استراتژیِ کلانِ آمریکا حائز اهمیت بسیار زیادی است، زیرا می بایستی پایانۀ خط مشترک لوله های انتقال سوخت مایع «خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی» ایران و عراق را در خود جای می داد. این مسیر خط لوله برای ایران این امکان را فراهم می کرد که به بازار اروپا دسترسی داشته باشد و کاملاً رژیم مجازات هائی را خنثی کند که ایالات متحده در گذشته علیه این کشور به اجرا گذاشته بود.  هم زمان با این طرح، یک طرح رقیب دیگر از سوی قطر برای ارسال گاز خودش از طریق عربستان سعودی، اردن، سوریه به اتحایۀ اروپا در جریان بود، که از ترکیه و یونان باید عبور می کرد. رئیس جمهور اسد ماهرانه این پیشنهاد قطر را برای وفاداری دراز مدت سوریه به هم پیمان ایرانی اش رد کرد. جنگ علیه سوریه پس از جنگ ترکیبی در بهار عرب با شدت بسیاری از سوی ایالات متحده و دولت های خلیج [فارس]  پشتیبانی شد، صرفاً به این هدف که کشوری را که از تبدیل شدن به ماهوارۀ جهان تک قطبی سر پیچی می کند مجازات کنند.

"Friendship Pipeline" is labelled "Islamic Pipeline" on this chart.

«خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی» 

با تیتر « خط لوله های انتقال سوخت مایع اسلامی» (یا «پایپ لاین اسلامیک»)

اگر خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی به انجام می رسید یکی از مهمترین طرح های مشترک جهان چند قطبی فراملی جهان می بود، یکی از مهمترین راه های اتصالی فراملی که با عرضۀ انرژی و دالان سرمایه گذاری با وصل کردن ایران به اتحادیۀ اروپا به انقلابی در عرصۀ  ژئوپلیتیک منطقه می انجامید. در نتیجه می توانست به تغییرات معنی داری در توازن نیروها در خاورمیانه منتهی شود، که در این بازی بازندۀ مطلق آن ایالات متحده و هم پیمانانش در خلیج [فارس] می بود. با درک تهدید شدیدی که این خط لوله های دوستی می توانست برای فرادستی ایالات متحدۀ آمریکا از دهه ها پیش در منطقه داشته باشد، تصمیم گرفتند کاری کنند که این طرح هرگز به اجرا گذاشته نشود، چگونگی جلوگیری از آن نیز هیج اهمیتی نداشت. این موضوع یکی از دلایل و بخشی از پشت پردۀ ایجاد «دولت اسلامی در عراق و سوریه» (ISIS) را توضیح می دهد. از این دیدگاه بازی ایالات متحدۀ آمریکا خیلی روشنتر می شود : به این معنا که چرا بی ثبات سازی نه مصر بلکه سوریه را به اولویت های خودشان تبدیل کردند، و چرا این همه منابع بی شمار را به این طرح اختصاص دادند، به علاوه سازمان ائتلاف بین المللی از طریق نیابتی برای کمک به آنها برای دستیابی به چنین هدفی.

اوکراین :

پافشاری ایالات متحده برای به دام انداختن اوکراین خیلی بیش از انگیزه های ژئواستراتژیک از ضروریات عینی نقاط تلاقی با امور ژئو اکونومیک معاصر الهام می گرفت. وقتی اردوی تروریسم شهری و مردمی  شناخته شده مانند « Euro-Maïdan» اروپا- میدان راه اندازی شد، ایالات متحده اوکراین را مجبور کرد که به یک انتخاب تمدنیِ مصنوعی بین اتحادیۀ اروپا و روسیه تن بدهد.  مسکو سه طرح به هم پیوستۀ مشترک فرا ملی و چند قطبی را به پیش برده بود، فروش گاز و نفت به اتحادیۀ اروپا، اتحادیۀ اورآسیائی و پل زمینی اورآسیائی (انرژی، نهادینه و اقتصادی، به شکل پی در پی)، که واشنگتن به هر قیمتی خواهان تضعیف آن بود. با یادآوری کلمۀ قصار پیشین به نقل از برژینسکی دربارۀ اوکراین و بازتعریف آن توسط نویسندۀ این نوشته، کلمات بار معنائیِ بیشتری می گیرد : به این معنا که بدون اوکراین به عنوان بخشی از این شبکه از طرح های به هم پیوسته، مجموعه به شکل محسوسی ضعیف تر خواهد شد.  کناره گیری اوکراین از معادله روی هر یک از طرح ها تأثیر می گذارد : این موضوع داد و ستد انرژی بین روسیه و اتحادیۀ اروپا را مسدود کرده و مشکلات پیچیدۀ پیشبینی ناپذیری را برای هر دو طرف به وجود می آورد،  در نتیجه بازاری مهم و جمعیتی فعال را از حوزۀ کارکرد اتحادیۀ گمرکی خارج می کند، و چنین رویدادی تمرکز مجدد زیربناها را فقط روی بلاروس ضروری می سازد، یعنی فضائی نسبتاً کوچکتر و از دیدگاه اقتصادی کم اهمیت تر که به این ترتیب به گلوگاه خفه کننده ژئوپلیتیک معنی دارتر از گذشته برای حرکات ضد روسی از سوی غرب تبدیل می شود. به عنوان امتیاز مکمل در شکار قاچاقچی گرانۀ اوکراین بیرون از مدار حوزۀ روسیه، ایالات متحده در وضعیتی قرار گرفت که زنجیره ای از رویدادهای مضمونیِ از پیش تعیین شده (البته، به استثناء ضمیمه کردن کریمه) را به حرکت انداخت که محرک جنگ سرد جدیدی بود که آرزوی راه اندازی آن را داشت.

Map of the Ukrainian gas transpostation system.

نقشۀ ساخت و ساز انتقال گاز در اوکراین

ایالات متحده این طرح را به هدف ایجاد مانع ظاهراً عبورناپذیر بین روسیه و اتحادیۀ اروپا می خواست به اجرا گذارد، با آگاهی به این امر که مشکلات امنیتی (نظامی، انرژتیک، اقتصادی و از دیدگاه استراتژیک) قابل پیشبینی به شکل فوق العاده ای همکاری بین آنها را مختل خواهد کرد و بروکسل را در بازی برنامه ریزی شدۀ  قدرت سنگین تک قطبی ایالات متحده آسیب پذیر خواهد کرد. ایالات متحده برای حفظ موضع فرادست مدارانۀ خود روی اروپا باید سناریوئی می اندیشید که بتواند بین روسیه و اروپا را برای دراز مدت جدائی بیندازد و این جدائی می بایستی تا جائی که ممکن است شدید باشد تا شانس سه طرح کنترل ضروری ذیل را بتواند به اروپا تحمیل کند : 

1. گسترش دائمی ناتو در وضعیت آماده باش در شرق (کنترل نظامی).

2. صادرات گاز طبیعی مایع آمریکائی به اروپا و فراخوان به راه های انرژی جالب که متعلق به روسیه نباشد مانند دالان گاز جنوب (کنترل عرصۀ انرژی).

3. و همکاری برای تجارت و سرمایه گذاری فرا آتلانتیک (TTIP) که بین همۀ امتیازاتی که به ایالات متحده اعطا می کند، برای اروپا توافق مبادلۀ آزاد دیگری را بدون تأیید واشنگتن به امری امکان ناپذیر تبدیل می سازد (کنترل اقتصادی).

در کل، این سه عامل برای تقویت بزرگترین اهداف استراتژیک ایالات متحده در نظر گرفته شده اند که در پیوند تنگاتنگ بایکدیگر بوده و باید در عین حال چشم انداز توفیق خاص خودشان را افزایش دهند. این برخورد تمدن ها است که به شکل تصنعی بین غرب و اورآسیا و روسیه «شوک» وارد می کند، که بر اساس همین نظریۀ [برخورد تمدنی] ایالات متحده از این پس از اتحادیۀ اروپا انتظار دارد که از روسیه بترسد و در نتیجه بی درنگ به آغوش عمو سام پناه ببرد که گوئی «مدافع تمدن غربی» نیز هم اوست. این همان طرح نهائی است که ایالات متحده می خواهد آن را در اروپا به انجام رساند، و توفیق اجرای آن در کنار سه عنصر کلیدی (ارتش، انرژی و مسائل اقتصادی ترسیم شده در بالا) شرایطی را برای تسلط فرادست مدارانۀ چند نسلی در اروپا به وجود می آورد، و در نتیجه برای دهه ها شانس ضد حمله چند قطبی علیه ایالات متحده خنثی خواهد شد.

شکنندگی ساختار اجتماعی سیاسی – سوریه

منشأ قومی :

دست کم %90 جمعیت سوریه عرب هستند در حالی %10 باقیمانده غالباً از کُردها تشکیل شده است. از دیدگاه جنگ ترکیبی، می توانیم تصور کنیم که چنین وضعیتی می تواند برای بی ثبات سازی  دولت کارائی داشته باشد، ولی چند عامل مانع ارتقاء ظرفیت آن در حد و حدودی شد که آمریکائی ها انتظار داشتند. پیش از همه، مردم سوریه به دلیل میراث فرهنگی خیلی میهن دوست هستند و غالباً مخالفت پر شوری علیه اسرائیل ابراز می کنند. در نتیجه، در حالی که تعدد افکار سیاسی و شخصی در بطن جامعۀ غالباً تک قومی امر روشنی است ولی هرگز امکال واقعی برای قیام خشونت آمیز علیه دولت وجود نداشت، به همین علت ضروری بود که برای برآوردن نیازهایشان در جنگ ترکیبی تعداد زیادی از تروریست ها و مزدوران شبه نظامی بین المللی را از خارج به میدان نبرد سوریه وارد کنند.

Ethnic map of Syria

نقشۀ قومی سوریه

در مورد کُردها، هرگز شورش جدی علیه دولت به پا نکردند، خلاف همقطاران ترکی و عراقی شان. این موضوع نشان می دهد که وضعیت آنان در سوریه قابل کنترل و خیلی دور از وضعیت نابسامانی است که اطلاعات غربی سعی کردند به شکل تعبیر پسا واقعه ترسیم کنند. حتا اگر می توانستند گروه ضد دولتی منسجمی تشکیل دهند، نقش آنان در امور ملی نسبتاً اندک است و فاصلۀ زیاد جغرافیائی شان با کل مراکز قدرت اصلی مانع از این خواهد بود که نقش معنی داری در جنگ ترکیبی داشته باشند، گرچه توانستند به شکل مکمل استراتژیک مؤثر در همۀ گروه های تروریست عرب مستقر در نزدیک مراکز اصلی جمعیت عمل کنند. همان گونه که می دانیم، با وجود این، کُردها به دمشق وفادار ماندند و با دولت متارکه نکردند، و به این ترتیب نشان دادند که از دولت مرکزی رضایت خاطر داشته و خواستار پیوستن به شورشیان نیستند.

در کل نتیجه می گیریم که ترکیبات قومی در طراحی جنگ ترکیبی ایالات متحده علیه سوریه در پاسخگوئی نسبت به ظرفیتی که انتظار داشتند با شکست روبرو شد، این موضع نشان می دهد که ارزیابی اطلاعاتی پیش از جنگ از واقعیت به دور بوده و ظرفیت اتحاد ملی و میهن دوستی سوری ها را دست کم گرفته بودند.

دین :

جمعیت سوریه اکثراً اهل سنت هستند، ولی یک اقلیت مهم علوی نیز وجود دارد که به شکل سنتی پست های مختلف مدیریت را در بطن دولت و ارتش در اختیار دارد. این موضوع پیش از این هرگز هیچ مشکلی به وجود نمی آورد، ولی پیش شرط اجتماعی هدایت شده از خارج ( در اینجا، سازماندهی شده توسط دولت های خلیج [فارس]) گروه های مردم را به تفکر فرقه ای تشویق کردند و این کار با پایۀ ریزی روانشناختی برای گسترش استراتژی تنش تکفیریست پس از مرحله ای از انقلاب رنگی در سال 2011 شروع شد تا بین برخی از عناصر داخلی  ریشه بدواند. سپس، حتا اگر پیش از این فرقه گرائی هیچ گاه در جامعۀ سوری جائی نداشته و هم چنان امروز نیز نیروی مهمی به حساب نمی آید (با وجود 5 سال تحریک تروریستی با انگیزه های مذهبی) ولی به عنوان شعار همبستگی برای بازسازی صفوف جهاد طلبان خارجی مورد استفاده قرار گرفت و پوشش مطلوبی شد برای ایالات متحده و هم پیمانانش تا شعار رئیس جمهور اسد «نمایندۀ مردم نیست» تا در نتیجه [همۀ این تلاش ها] سرنگونی او مقبولیت عام پیدا کند.

تاریخ :

قدمت تاریخی سوریه بیش از هزار سال و یکی از غنی ترین تمدن ها طی قرون و اعصار بوده است. در نتیجه، احساس خدشه ناپذیر میهن دوستی نزد شهروندان این کشور با چنین واقعیت تاریخی درآمیخته که بعدها کارائی خود را به مثابه یکی از بارزترین ابزارهای دفاعی علیه جنگ ترکیبی به تماشا گذاشت (همبستگی تمدنی). روشن است که استراتژ های آمریکائی در پژوهش های مقدماتی و آماده سازی سوریه به این موضوع پی برده بودند ولی خیلی به سادگی اهمیت آن را دست کم پنداشته و به ویژه با این پندار که می توانند با بازگشت موفقیت آمیز به سال های کودتاهای پی در پی و بی ثبات زا دست به تحریکاتی بزنند که به دوران پیشا حافظ اسد [پدر بشار اسد] تعلق دارد. ولی [خلاف محاسبات این استراتژها]، اکثریت مردم سوریه می دانستند و صادقانه سهم خاندان اسد در ایجاد ثبات و توفیق کشورشان را تحسین می کردند و نمی خواستند دست به کاری بزنند که کشورشان را به سال های تاریکی بازگردانند که پیش از ارتقاء سیاسی این خاندان در حکومت تجربه کرده بودند.

دولت :

post_war_iraq

میراث مختصر «مرزهای دولت های مختلف» در کوران اشغال فرانسوی به پیش زمینۀ ژئو پلیتیک آمریکائی ها برای باززائی تجزیۀ رسمی یا فدرالی سوریه تبدیل شد. حتا اگر بخش مهمی از خاطرۀ تاریخی این دوران در روان سوری های معاصر زدوده شده باشد ( مگر برای پرچم تروریست های ضد دولتی که مربوط است به دوران قیومیت [و استعمار فرانسوی])، به این معنا نیست که هیچ امکانی برای کاربست مجدد آن در آینده و توجیه چنین امری به عنوان یادماندۀ تاریخی و تحریک این پیش زمینه با هدایت از خارج وجود ندارد. مداخلۀ ضد تروریستی روسیه در سوریه امکان تجزیۀ رسمی کشور را خنثی کرد، ولی مسابقۀ کنونی برای رقه به این معنا است که نیروئی که پایتخت تروریست ها را تسخیر کند بهترین کارت ها را برای تعیین ترکیب داخلی دولت پسا جنگ در اختیار خواهد داشت، و این امکان را برای ایالات متحده و عواملش فراهم می کند تا راه حل فدرالیستی را به سوریه تحمیل کند که با پشتیبانی آمریکا به ایجاد مناطق وسیع خود مختار خواهد انجامید.

شکاف اجتماعی و اقتصادی :

سوریۀ پیش از جنگ دارای توزیع نسبتاً متعادلی در نماگر های اجتماعی و اقتصادی بود، با وجود تداوم قاعدۀ کلیشه ای در مناطق شهری که کلاً توسعه یافته تر از مناطق روستائی است. گرچه مناطق روستائی ستون اغلب مناطق جغرافیائی کشور را تشکیل می دهد، فقط یک بخش از جمعیت در آنجا ها زندگی می کنند، اغلب سوری ها در طول دالان شمال به جنوب در غرب حلب، حما، حمص و دمشق ساکن هستند در حالی که بخشی از جمعیت سوریه که از دیدگاه استراتژیک حائز اهمیتند غالباً در مناطق ساحلی لاذقیه زندگی می کنند.  تا سال 2011، سوریه در حفظ رشد اقتصادی خود موفق بود، و اگر جنگ ترکیبی علیه این کشور به راه نمی افتاد هیچ دلیل وجود نداشت که این روند رشد متوقف شود. در نتیجه، گرچه در دوران پیش از جنگ شکاف های اجتماعی و اقتصادی مطمئناً در سوریه وجود داشته، ولی به خوبی از سوی دولت مدیریت می شد (تا حدودی به دلیل تمایلات نیمه سوسیالیستی دولت) و به هر روی عنصری نبود که ایالات متحده بتواند از آن بهره برداری کند.

جغرافیائی :

این یکی از خصوصیاتی است که بهتر از همه به نفع جنگ ترکیبی علیه سوریه عمل می کند. این عنصر انقلاب رنگی روی دالان شمال-جنوب در غرب با جمعیتی پر تراکم که پیش از این توضیح دادم تمرکز یافته بود، در حالی که مناطق جنگی نامتعارف  توفیق خود را در مناطق روستائی خارج از این منطقه (دالان شمال – جنوب در غرب) جستجو می کرد. مقامات سوری طبیعتاً برای پاسخگوئی هم زمان به نیازهای امنیتی  شهرها و روستاها به مشکل برخورد کرده بودند، و حجم پشتیبانی هائی که ایالات متحده و هم پیمانانش در خلیج [فارس] از طریق ترکیه برای تروریست ها می فرستادند موقتاً تعادل وضعیت نظامی را مختل کرد و به بن بستی انجامید که نخستین سال های جنگ را تحت تأثیر قرار دارد (با پیش روی و واپس نشینی مواضع و تغییرات چشم گیری که گهگاه به وقوع می پیوست). در این مدت، به این علت که ارتش عرب سوریه می بایستی روی محور مسائل امنیتی دالان تراکم جمعیت متمرکز می شد و به فوریت به آن پاسخ می گفت، دولت اسلامی در عراق و شام (ISIS- Islamic State of Irag and the Levant) در وضعیتی قرار گرفت که توانست پیشرفت های نظامی متعارفی را به سرعت در دشت ها و صحراهای بخش شرقی کشور به ثبت رساند که از دیدگاه لوژیستیکی مدیریت آن ساده بود و به سرعت خلافت خود را بر پا کرد که نتایج آن موتور جریان رویدادهای کنونی در سوریه است.

شکنندگی ساختارهای اجتماعی و سیاسی – اوکراین

منشأ قومی :

عامل جمعیتی اوکراین بین شرق و غرب، روس ها و اوکرائینی ها خیلی شناخته شده است و به شکل گسترده دربارۀ آن بحث کرده اند در متن جنگ ترکیبی، این تقسیم بندی جمعیتی تقریباً جراحی شده (به استثناء کثرت روس ها در اودسا و در اکثریت کریمه) فرصت بسیار مناسبی برای طراحان استراتژی های آمریکائی بود، زیرا این موضوع دوگانگی جمعیتی ریشه داری ایجاد کرد که توانست به سادگی در سر بزنگاه مورد استفاده قرار گیرد.

دین :

در اینجا نیز یک شکاف جغرافیائی تقریباً کامل بین شرق و غرب وجود دارد، با ارتدکس های روسی و کلیساهای ارتدکس اوکرائینی که دو گروه مهم از جمعیت کشور را نمایندگی می کنند. دورتر به سمت غرب، کلیسای کاتولیک شرقی و کلیساهای کاتولیک، بطور کلی مرتبط هستند با سرزمین های قدیمی در دومین جمهوری لهستان بین دو جنگ [اول و دوم جهانی]. فرقه گرائی در مسیحیت نشان آشکاری برای فراخوان همبستگی در اروپا – میدان (Maïdan) نبود، ولی طرفداران افراطی از پیروزی کودتا به مثابه پوششی برای تخریب کلیساهای ارتدکس روسی استفاده کردند و مذاهب دیگر در اردوی ملی که هدفش تحریک پاکسازی قومی و فرهنگی جمعیت روسی بود.

https://orientalreview.org/wp-content/uploads/2014/06/ed964a010b8218d7f520c6002b98069c0bbb7c9b_0.jpg

مترجم : صدها هزار اوکرائینی در جستجوی پناهندگی به روسیه هستند تا از حرکات نظامی مجازات کنندۀ «دولت انقلابی» کی یف بگریزند.

تاریخ : 

Ukraine map

دولت اوکراین مدرن مخلوطی مصنوعی از سرزمین هائی است که پی در پی رهبران روسی و شوروی واگذار کرده اند. سرشت ذاتی در منشأ ساختگی اوکراین با موجودیتی که دائماً زیر سؤال رفته مصیبت آشکاری است، و گسترش ارضی پس از جنگ دوم جهانی نیز داده ها را باز هم از آنچه هست پیچیده تر می کند. ناسیونالیست ترین بخش اوکراین مدرن بخشی از لهستان دوران بین دو جنگ جهانی و پیش از این جزء امپراتوری اتریش و لهستان بوده و ساکنانش با این سابقۀ تاریخی نسبت به بخش های مرکزی یا شرقی کشور خاطرۀ تاریخی کاملاً متفاوتی را حفظ کرده اند.

گروه های اقلیت مجارستانی و رومانیائی که در مناطق جدیدآً ضمیمه شده زندگی می کنند (که متعاقباً از چکسلاواکی و رومانی ضمیمه شده) در عین حال طبیعتاً هویتی متفاوت از دولتی دارند که فقط به یک فشار کوچک انگشت نیاز داشت تا کاملاً در سطح شناور شود.

همان گونه که در جنگ ترکیبی از آن پشتیبانی کردند و در گزارشات نیوزویک Newsweek نیز تأیید شده است، چند روز پیش از کودتا (که به شکل شگفت آوری از سایت وب آنان حذف شد، ولی در web.archive.org  قابل پی گیری است)، منطقۀ قومی و مذهبی که از دیدگاه تاریخی از اوکراین غربی جدا می باشد کاملاً علیه رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ در حال شورش بود، و اتفاقی نیست اگر وجوه جنگ نامتعارف این اردوی تغییر رژیم از این بخش خاص از کشور شروع شد.

مرزهای رسمی :

تقسیم بندی های درونی اوکراین دقیقاً مصادف است با مرزهای رسمی روی چندین موضوع که می تواند یا شکاف قومی، فرقه گرائی مسیحی، مناطق تاریخی و یا نتایج انتخاباتی باشد، و این موضوع ضریب نامتقارن نهائی بود که استراتژهای آمریکائی را متقاعد کرد که جنگ ترکیبی را می توانند به راحتی در اوکراین راه اندازی کنند. اگر کودتای نابهنگام در پایان فوریۀ 2014  صورت نمی گرفت، به احتمال قوی ممکن بود ایالات متحده از آشفتگی بی سابقۀ آسیب پذیری های اجتماعی و سیاسی در اوکراین برای جدا سازی فیزیکی طبیعی بخش غربی کشور از مابقی طرفداران دولت استفاده کند، ولی فقط در صورتی که یانوکوویچ می توانست در مقابل تروریست های طرفدار تغییر رژیم پیوسته پایداری و مواضعش را در مناطق غیر شورشی تحکیم کند.

شکاف های اجتماعی و اقتصادی :

نقشۀ انتخابات 2010

ukraine-2010-election

اوکراین مشابه سوریه است به این معنا که  توزیع تقریباً مشابه نماگرهای اجتماعی و اقتصادی وجود داشت، ولی خلاف جمهوری عرب سوریه با ثروت فروتنانه اش، دولت اروپای شرقی در عین حال فقر را بین شهروندانش تقسیم کرده بود. بخش بزرگی از اوکرائینی هائی که در فقر فرو رفته یا خیلی به آن نزدیک بودند درۀ وسیعی برای استخدام فعالان ضد دولتی و به خدمت گرفتن آنان توسط رهبران سازمان های غیر دولتی در انقلاب رنگی ارو-میدان (euro-maïdan) فراهم کرد، و نبود هر گونه میهن دوستی ریشه دار در تمدن یا در ابعاد ملی (بجز تمایلات انحرافی فاشیست به نمایندگی پراوی سکتور Pravy Sektor و دیگران) به این معنا است که ضمانت اجتماعی وجود ندارد تا از ظهور گروه های متعدد شورشی جلوگیری کند، و می تواند از پیش سازماندهی شود و در وقت مناسب و سر بزنگاه گسترش داده شوند.

جغرافیای طبیعی :

در دوران پیش از جنگ، یگانه بخش از اوکراین با جغرافیای متشکل از دشت کریمه است که از دیدگاه فنی بیشتر به شکل جزیره عمل می کرد تا شبه جزیره. این موضوع یعنی وضعیت جغرافیائی جمهوری خود مختار  به شکل مزاح آمیزی به ضرر ایالات متحده تمام شد زیرا به ساکنانش کمک کرد که به شکل طولانی مدت از خودشان دفاع کنند و برای جدائی از دولت ورشکستۀ اوکراین رأی بدهند، بر این اساس بود که اشتباه تاریخی خروشچوف را ترمیم کردند و سرانجام به برادرانشان در روسیه پیوستند. این عناصر جغرافیائی مساعد در دونباس وجود نداشت، و موجب شد که اقدامات دفاعی میهن دوستان برای دفاع از سرزمینشان به مانع برخورد کند و در مقابل حملات متعدد کی یف خیلی بیشتر آسیب پذیر باشند. در محیط پیش از کودتا، جغرافیای بدون مانع اوکراین برای «انقلابی های» غربی کمال مطلوب بود زیرا پس از اینکه کی یف به اندازۀ کافی اسلحه، تجهیزات و خودروهای پاسگاه های پلیس و پادگان های نظامی را به غارت  برد و انبار کرد، می توانستند جنگ برق آسا را به شیوۀ دولت اسلامی در عراق و سوریه (ISIS) آغاز کنند.

پیش شرط و آماده سازی :

این موضوع فراتر از چارچوب نوشتۀ حاضر است و نمی توانیم به شکل جامع در اینجا به وجوه مختلف پیش شرط های آماده سازی اجتماعی در جنگ ترکیبی بپردازیم، ولی بطور کلی می توانیم سه عامل توده ای را در نظر بگیریم، مسائل اجتماعی و رسانه ها-آموزش- سازمان های غیر دولتی. جزئیات موضوع پیش شرط های ساختاری کمی متفاوت هستند، به این علت که در خارج از فشار مجازات ها قرار دارند. عنصر دیگری که به شگل گسترده در بخش 1 مورد بررسی قرار گرفته (به ویژه هرج و مرج در بازار انرژی)  تا سال گذشته به وقوع نپیوسته بود و در نتیجه جزء عوامل شروع کنندۀ دو جنگ ترکیبی که بررسی کردیم نبوده است. با وجود این، عناصر خاص دیگری مطمئناً برای هر یک از این دو دولت وجود داشته است،  صندوق های خالی اوکراین به دلیل بزهکاری بومی و انگلی، و سوریه که باید دائماً بین نیازهای نظامی برای دفاع در مقابل اسرائیل و تعهدات اجتماعی اش در مقابل مردم سوریه تعادل ایجاد کند (بازی روی ریسمان که در طول دهه ها با موفقیت انجام شد).

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-2-testons-la-theorie-en-syrie-et-en-ukraine

ترجمۀ حمید محوی

پاریس 26 نوامبر 2019

جنگ های ترکیبی :

3. پیشبینی جنگ های ترکیبی درآینده

آندریوف کوریبکو


Hybrid Wars 2. Testing the Theory – Syria & Ukraine

Par Andrew Korybko (USA) – Le 18 mars 2016 – Source Oriental Review

***

دو بخش نخست از سری مقاله های « جنگ ترکیبی » مفاهیم جدیدی را به نظریۀ جنگ ترکیبی افزوده است که با موفقیت در مورد سوریه و اوکراین به آزمون گذاشته شد و نشان داد که واقعاً روش شناسی خاصی برای توضیح و تحلیل جنگ ترکیبی می تواند وجود داشته باشد. در اینجا می توانیم ببینیم که این نظریه تا کجا می تواند به ابزاری برای پیش بینی محل وقوع این نوع از جنگ پسا مدرن به کار برده شود.

آزمون تئوریک

شناسائی اهداف

برای مراجعه به بخش 1، نخست باید از قانون جنگ ترکیبی یاد کنیم : 

« هدف بزرگ در پشت پردۀ هر جنگی از نوع ترکیبی مخدوش کردن طرح های چند قطبی فراملی مشترک بین کشورهای مستقل از طریق جنگ های هویتی تحریک شده از بیرون (قومی، مذهبی، منطقه ای، سیاسی و مانند اینها) در بطن دولت گذرگاه و هدف گیری شده است. »

با توجه به این موضوع، مرحلۀ بعدی عبارت است از شناسائی طرح های بزرگ فراملی چند قطبی متصل به یکدیگر، در شرف تکوین یا پیش بینی شده، در سراسر جهان. پس از انجام این مهم در گام نخست، هر دولت گذرگاهی (مرتبط به طرح های فراملی و چند قطبی) بر اساس بیشترین نقاط ضعف در پیوند با پیچیدگی های اجتماعی و سیاسی مورد سنجش قرار می گیرد. در عرصۀ امور اجتماعی از 6 عنصر در پی آمده یاد می کنیم : 

1. قومیت

2. دین

3. تاریخ

4. محدودیت های دولتی

5. شکاف های اجتماعی و اقتصادی

6. جغرافیای طبیعی

از اینجا به بعد، آنچه باقی می ماند تشخیص دولت گذرگاهی است که بیش از همه دچار شکاف اجتماعی و اقتصادی بوده و سپس بر اساس تعیین کننده های جمعیت شناختی بنیادی تلاش برای ایجاد شرایط ضروری متارکه با قدرت مرکزی آغاز می شود. انسان شناسان فرهنگی، تاریخ شناسان، فعالان سازمان های غیر دولتی، کارشناسان بازاریابی، رسانه ها و پژوهشگران مستقل، و دیگران نقش پیشگام را در فرآیند پیش شرط ها و آمادگی اجتماعی به عهده می گیرند. این کارشناسان و فعالان در عین حال می توانند در سرویس های اطلاعاتی آمریکا ادغام شده و مورد استفاده قرار گیرند و در گسترش مؤثرترین روش های ممکن برای نفوذ ایدئولوژیک در روان ملتی که هدف گرفته شده بکوشند. به موازات این فرآیند، سطوح متنوع پیش شرط ساختاری نیز به هدف تشدید شکافی که به شکل مصنوعی بین دولت و عناصر استراتژیک شهروندی به وجود آورده به کار بسته می شود.

chaos_theory__2_by_momentica_one-d34ui94

جنگ ترکیبی بطور کلی نظامی سازی نظریۀ هرج و مرج است و تا حدود نامتوازنی به شرایط اولیۀ موجود پیش از ظهور وضعیت بی ثبات بستگی  دارد. همانگونه که پیش از این دربارۀ آن بحث کردیم، آسیب پذیری اجتماعی و اقتصادی در هر دولت هدف گیری شده نماگرهای مهمی برای سنجش توفیق احتمالی طرح عملیات تغییر رژیم را در آینده  تشکیل می دهد. ولی شش عامل اصلی به سختی تغییر پذیرند، و به ویژه در بازۀ کوتاه مدت، اگر تا کنون نقش خود را کاملاً در چشم انداز انتظاراتی که در طرح تجاوزگر وجود دارد بازی نکرده باشد. به همین دلیل، پیش شرط اجتماعی و ساختاری نقش فزاینده ای بازی می کند زیرا نظریات و تمایلات اقتصادی خیلی ساده تر از تغییر ترکیب قومی و مرزهای طبیعی قابل جهت دهی هستند. این دو ویژگی تشکیل دهنده که به ترتیب تحت تأثیر پیش شرط های اجتماعی و ساختاری می باشد می تواند قویاً روی احساس میهن دوستی تمدنی و یا مدنیت شهروندان هدف گیری شده نفوذ کند، که بهترین دفاعی است که دولت برای خنثی کردن جنگ ترکیبی در اختیار دارد.

در اینجا ما به نقطه ای رسیده ایم که باید یک بار دیگر نمونه های سوریه و اوکراین را یادآور شویم، زیرا در هر یک از این دو مورد، وضعیت در مسیر کاملاً متفاوتی دچار ریزش شد، و چنین تفاوتی تا حدود خیلی زیادی به دلیل سطح متفاوت میهن دوستی ریشه دار در تمدن مشترک و مدنیت موجود در دوران پیشا جنگ ترکیبی بود که علیه این دو کشور به راه افتاد. این شرط اولیه بی هیچ تردیدی مهمترین عنصر بحرانی برای روشن کردن این موضوع بود که آیا عملیات بی ثبات ساز طی سال ها به طول خواهد انجامید و یا اینکه موفقیت آن سریع و ساده به چنگ خواهد آمد.

مردم سوریه ریشه دار ترین میهن دوستی تمدن-پایه را در جهان از خود نشان می دهند، و همین امر به سهم خود استقامت این کشور را برای مقاومت علیه تجاوز جنگ ترکیبی چند بُعدی افزایش داده است. در نتیجه، ایالات متحده و هم پیمانانش مجبور شدند برای تأمین پشتیبانی دائمی از عوامل نیابتی استفاده و به شکل مصنوعی روند هرج و مرجی را که تصور می کردند خودگردان خواهد بود حفظ کنند. در صورتی که این پشتیبانی خارجی مختل شود، مستقیماً به معنای تضعیف آشکار عناصر جنگ ترکیبی در داخل کشور و سپس ریشه کن شدن آنها خواهد بود.

بر عکس، در اوکراین وضعیت کاملاً در قطب مخالف بود، میهن دوستی تمدن پایه ابداً حضور نداشت، با وجود میراث غنی روس کیف و هیچ گونه میهن دوستی مدنی. همۀ کاری که ایالات متحده باید انجام می داد، سازماندهی مؤثر اقلیت های فعال و مناسب بود تا با علامت او بی ثبات سازی را در اتحاد با یکدیگر آغاز کنند.

روند هرج و مرج بر اساس نظریه به جریان افتاد و سرآغازی شد برای جان گرفتن و کسب حیاتی که در تعلق خاص آن بود، وضعیتی که خلاف باتلاق استراتژیکی که ایالت متحده در سوریه گرفتار آن شده بود، از این پس در اوکراین  فقط به حداقل جهت دهی نیاز داشت. یگانه مداخلۀ مهمی که ایالات متحده انجام داد حمله زیر پرچم دروغین به وسیلۀ تیراندازان ماهر در پایان فوریۀ 2014 در میدان میدان (Maïdan) بود، و چنین حرکتی به این علت انجام گرفت زیرا احساس کرده بودند که فرصت اجتناب ناپذیری برای  به حداکثر رساندن هرج و مرج وجود دارد تا دولت را فورآً سرنگون کنند.

برای خلاصه کردن این بخش، دو نمونۀ متفاوت فوق العاده بارز جنگ ترکیبی در سوریه و در اوکراین نشان می دهد که وضعیت اولیۀ میهن دوستی ریشه دار در تمدن (یا میهن دوستی تمدن پایه) و میهن دوستی از نوع مدنی عنصر تعیین کننده برای تأثیر گذاری طی جنگ نامتعارف است، و در نتیجه این موضوع باید هشداری باشد برای کارشناسان امنیت دمکراتیک دربارۀ اهمیت هستی شناختیِ پشتیبانی از شیوۀ عمل چنین اقداماتی در دولت هدف گیری شدۀ خاص خودشان.

از هم گسیختن افسار خشم

kiev-maidan-III

سرانجام، باید به نخستین مراحل جنگ ترکیبی بپردازیم و بطور مختصر حدود تاکتیک نظریۀ کاربردی در دو گروه خاص از دولت ها را توضیح دهیم. آنچه مربوط به تشابهات نخستین مرحلۀ مشترک در اکثریت دولت ها می شود، یک رویداد از پیش تعیین شده، عموماً یک رویداد نمادینه مانند بزرگداشت تاریخی مهم، رأی پارلمانی/انتخابات ریاست جمهوری، یا خشونت دولتی علیه شهروندان که به شکل مصنوعی تحریک شده، یا کاملاً اتفاقی بر حسب چرخش رویدادها، برای مثال، تصمیم یانوکویچ در آخرین دقیقه برای به تأخیر انداختن توافق پیوستن به اتحادیۀ اروپا به عنوان علامت برای ادغام سلول های پراکنده مورد استفاده قرار گرفت که زیربنای اجتماعی برای تغییر رژیم در یک تودۀ ضد دولتی معترض را تشکیل می داد که جریان انقلاب رنگی را به حرکت درآورد و اعلام نخستین مرحلۀ جنگ ترکیبی بود.

اگر کودتای نرم که غالباً همراه با تروریسم شهری کُشنده است [یعنی تروریسمی که خسارات جانی بر جا می گذارد]  نتواند به هدف خود دست یابد، در این صورت کودتای سخت با جنگ نامتعارف علیه دولت درمانده و شهروندان میهن دوست راه اندازی می شود و الگوی جنگ ترکیبی را به اجرا می گذارند.

هر جنگ نامتعارف با انقلاب رنگی شروع نمی شود و هر انقلاب رنگی الزاماً به جنگ نامتعارف نمی انجامد، ولی هدف استراتژیک که در طرح ایالات متحده در اولویت قرار دارد در اختیار داشتن دو شکل از تغییر رژیم است که به شکل همآهنگ ادغام تدریجی فشار ضد دولتی را تنظیم  و هر بار که امکانی وجود داشته باشد به تدریج فشار را تشدید می کند.

برخی جوامع با جامعۀ مدنی کاملاً توسعه یافته، نسبت به استانداردهای جهانی بازشناسی شده در غرب، و بدون پیش زمینۀ آسیب پذیری اجتماعی سیاسی چندان مهم، برای مثال مانند دانمارک، هرگز نمی تواند متحمل این وجه نامتعارف از جنگ ترکیبی شود و احتمالاً فقط قربانی نوعی انقلاب رنگی خواهد شد. با وجود این، تجدید سازمان داده های جمعیت شناختی، برای مثال با بحران پناهندگان، این وضعیت می تواند به صورت پیش بینی پذیری تغییر کند و درجۀ حساسیت کشور را نسبت به جنگ ترکیبی کامل خیلی بالاتر ببرد.

در ادامۀ چنین مسیری، دولت هائی که فاقد جامعۀ مدنی قوی یا بدون جامعۀ مدنی می باشند به مفهومی که در سنت غربی رایج است، ولی به شکل گسترده دارای شرایط اجتماعی سیاسی برای جنگ نامتعارف هستند همان گونه که نمونۀ جمهوری آفریقای مرکزی نشان داده است، این دولت ها می توانند مستقیماً بدون گذار از مرحلۀ انقلاب رنگی به دامن مبارزۀ هویت محور (یا هویت پایه) در جنگ ترکیبی پرتاب شوند. مانند نخستین نمونه ای که مطرح کردیم، این جریان می تواند در پی تجدید سازمان جمعیت شناختی در جامعه تغییر کند، هر چند به شکل متفاوت، وقتی توسعۀ اقتصادی سریع، احتمالاً به پشتیبانی چینی ها، بتواند به پیدایش طبقۀ متوسط نوظهور بینجامد، صفوف شورشی ها را برای انقلاب رنگی تقویت خواهد کرد.

در نمونه هائی که به ندرت به وقوع می پیوندد، این احتمال نیز وجود دارد که جنگ ترکیبی به شکل معکوس عمل کند، یعنی جنگ نامتعارف پیش از انقلاب رنگی واقع می شود. تا حدودی، می توانیم بگوئیم که جنگ داخلی طولانی در میانمار ( برمۀ پیشین) شرایط مساعدی برای انقلاب رنگی 1989 و به قدرت رسیدن آنگ سان سو چی فراهم کرد. در حالی که به دو دهه نیاز داشت تا قدرت را تصاحب کند و سرانجام موفق شد، و روشن است که فضای جنگ نامتعارف در طول زمان پیش شرطی بود تا  توده ها برای پذیرش او آمادگی پیدا کنند. به همین گونه، رویدادی مشابه در آفریقای غربی با بوکو حرام در شرف تکوین است. هر یک از چهار دولت منطقۀ دریاچۀ چاد زیر فشار نیرومند گروه تروریست و اعمال خشونتی است که به ایجاد وضعیتی انجامیده که حتا انقلاب رنگی بی سرو سامان شانس موفقیت نهائی را افزایش می دهد، بطور مشخص به دلیل نگرانی های دولت هائی که بوکو حرام  هدف گرفته است.

این نمونه به ویژه با وضعیت چاد انطباق می یابد که پایتخت آن انجامنا خیلی نزدیک به میدان نبرد است و تا کنون قربانی چند سوء قصد انتحاری بوده. یک انقلاب رنگی نوظهور ضریب نیروی نهائی برای افزایش شانس سرنگونی دولت به دست بوکو حرام یا شورشی های شهری یا با تلاش ضمنی و همآهنگی بین هر دو خواهد بود. از دیدگاه «تئوریک استانداردیزه»، مبارزان جنگ های نامتعارف با تیم  انقلاب رنگی که اخیراً فعال شده اند متحد می شوند تا با جا به جائی به شکل تعیین کننده تعادل نیروهای ضد دولتی را به نفع هدف مشترک برای تغییر رژیم فراهم کنند. 

یگانه آلترناتیو این سناریو برای نیروی نظامی سرکوب تودۀ «تظاهر کنندگان» به شکل شدید در زمان و مکانی است که پیش از ارتکاب به مرحلۀ بعدی تجمع می کنند، باید فوراً همۀ تروریست هائی که در تلاش برای بهره برداری از هرج و مرج هستند از بین ببرند، این سناریو به همان اندازه که برای چاد حقیقت دارد برای هر دولت دیگری که در معرض خطر جنگ ترکیبی معکوس قرار بگیرد معتبر خواهد بود.

کاربرد عملی

اگر همۀ آنچه را که تا امروز مورد بررسی قرار داریم و در نمونه های سوریه و اوکراین به اثبات رساندیم  در نظر بگیریم، اکنون وقت آن رسیده است که درس های جنگ ترکیبی را برای پیش بینی مکانی به کار ببریم که درآینده می خواهد بر پا شود. 

با نفوذترین طرح های فراملی و چند قطبی مشترک از سوی روسیه و چین توسعه یافته، و دو طرح از مهمترین آنها اتحادیۀ اورآسیا و طرح راه ابریشم نوین(New Silk Road) است. فضای مشترک اتصالی آنها در آسیای مرکز به این معنا است که هر گونه بی ثباتی در سطح کلان در این منطقه می تواند هدف مضاعفی را دست یافتنی سازد (با یک تیر دو نشان) و وزنۀ تعادلی برای مقابله با بلند پروازی های دو قدرت بزرگ با یک حرکت ماهرانۀ ژئوپلیتیک فراهم کند، و این موضوعی است که  علت حضور خطر بزرگ جنگ ترکیبی، در آیندۀ نزدیک را  برای در هم شکستن آنها توضیح می دهد. 

از سوی دیگر، با وجود این، ادغام مستقیم همکاری استراتژیک روسیه و چین وجود ندارد، بجز در بالکان، ولی حتا در آنجا نیز همگرائی منافع نسبت به آسیای مرکزی کمتر به یکدیگر متصل و توسعه یافته است. روشن است که این موضوع در این سناریو دومین منطقۀ آسیب پذیر برای جنگ ترکیبی در آینده را به وجود می آورد، با این حساب که برای آمریکا پیش دستی در فرجام دو طرح کلان را ضروری می سازد که عبارتند از کشورهای بالکان، ترک استریم و راه ابریشم نوین که می تواند قاطعانه میزان تعادل استراتژیک به نفع جهان چند قطبی و در نتیجه تمایل اروپا به سوی آن را رقم بزند.

مناطق دیگری که در خطر جنگ ترکیبی و هدف گرفته شده اند مشخصاً به دلیل همکاریشان با راه ابریشم نوین چین است ، و این کشورها جزء «هارتلند بزرگ» می باشند، ایران، افغانستان و پاکستان، بخش غربی انجمن ملل آسیای جنوب شرقی، جزیره های مالدیو در اقیانوس هند، دالان وسیعی از آفریقای فرا استوائی که قاره را از یک اقیانوس به اقیانوس دیگر متصل می کند، و برزیل، پرو و نیکاراگوئه در آمریکای لاتین. نقشه ای که در پی آمده به روشنی مناطق جغرافیائی یاد شده در بالا را نشان می دهد که بیش از همه در تهدید جنگ ترکیبی به سر می برند :

map11

در مناطق شناسائی شده، و به استثناء دولت خود مختار مالدیو، کشورهای اصلی که بی ثباتی بر اساس هویت بوده و به دلیل برخی دلایل ویژه و مجموعه شرایط دارای بیشترین استعداد برای جنگ ترکیبی هستند. واقعی ترین بر اساس احتمال نسبی کشورهای پی آمده اند : ازبکستان در «هارتلند بزرگ»، جمهوری مقدونیه در بالکان، میانمار در انجمن ملل آسیای جنوب شرقی، جیبوتی و اتیوپی در آفریقا، و نیکاراگوئه در آمریکای لاتین. اگر نقشۀ بالا را بخواهیم به شکل ساده تری نشان دهیم فقط با شاخص سبب ساز ژئوپلیتیک  به شکل پی آمده شباهت خواهد داشت : 

map12

پس از بررسی اهداف اصلی جنگ ترکیبی، مقاله های بعدی روی هر منطقۀ معین روی شناسائی رویداد سبب ساز (لحظۀ فشار روی ماشه برای شلیک یا جرقۀ آغازین) تأکید خواهد داشت که باید آتش گسترده تری را تحریک کند یا اعمال مخرب به شکل ترمیم ناپذیر (یا بازگشت ناپذیر) علیه طرح های مشترک فراملی که در آن شرکت دارند. یگانه استثناء در اندازه های این نظریه که توضیح دادیم جزیره های مالدیو است، زیرا نویسنده پیش از این تحلیل جامعی از آن در سه بخش دربارۀ خطر جنگ ترکیبی و مداخلات ژئوپلیتیک گسترده تر در بی ثبات سازی آن عرضه کرده است.  دربارۀ این داده های مقدماتی مقاله های بعدی به ترتیب به آسیای مرکزی، بالکان، انجمن کشورهای اسیای شرقی، آفریقا و آمریکای لاتین می پردازد.

هر بخش با تشریح اهمیت ژئو اکونومیک منطقه شروع می شود یا به سخن دیگر، چگونگی تطبیق آن با قانون جنگ ترکیبی. سپس، بررسی مختصر برخی از مهمترین آسیب پذیری های اجتماعی سیاسی برای هر دولتی که می تواند مشمول سناریوی جنگ ترکیبی شود. سرانجام، آخرین بخش به ویژه روی هدف مرکزی در هر منطقه تمرکز خواهد داشت و توضیح خواهد داد که چگونه جنگ ترکیبی می تواند به سرعت طرح فراملی چند قطبی مشترکی که آن دولت در آن شرکت دارد را از بین می برد.

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-3-predire-les-prochaines-guerres-hybrides

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/3 دسامبر 2019

انقلاب رنگی

9 نظریه دربارۀ جنگی که ما در آن درگیر شده ایم

روستیلاو ایچنکو


http://www.voltairenet.org/local/cache-vignettes/L300xH300/auton126092-b528e.jpg

Par Rostislav Ichtchenko – Le 2 mai 2016 – Source thesaker.is

27 و 28 آوریل (2016) وزارت دفاع روسیه  گردهمآئی بین المللی خود را به موضوع امنیت اختصاص داده بود. من در گروه بررسی انقلابهای رنگی در آنجا شرکت داشتم. 

زمانی که برای هر یک از سخن رانان در نظر گرفته بودند، 5 دقیقه بود و شرکت کنندگان در بحث نیز یک دقیقه، روشن است که این فرصت برای معرفی کل موضوع انقلاب های رنگی در سیاست مدرن و تأثیرات آن بر امنیت عمومی و نظامی دولت هدف گیری شده خیلی اندک بنظر می رسد. در نتیجه، من دیدگاه هایم را دربارۀ این موضوع به شکل نکاتی چند مطرح کردم. خیلی مختصر خواهم بود، زیرا می توانیم چند جلد کتاب به بررسی انقلاب رنگی و جنگ ترکیبی بطور کلی اختصاص دهیم، با وجود این می توانیم انتظار داشته باشیم که همۀ مطالب را نگفته باشیم.

دیدگاه 1. به همان علتی که نظامیان به این موضوع توجه داشته اند (در واقع نمایندگان وزارت دفاع ده ها کشور در این گفتگو شرکت داشتند) نشان می دهد که انقلاب های رنگی از سوی دولت های مدرن نه به مثابه تهدید داخلی (که پلیس و سرویس های ویژۀ به آن توجه دارند) بلکه به مثابه تهدید خارجی مد نظر بوده است. انقلاب رنگی خصوصیات خشونت نظامی را نشان می دهد، در نتیجه ضد حملۀ نظامی را برمی تابد.

دیدگاه 2. کودتاهای رنگی که یک عنصر از جنگ ترکیبی مدرن است فقط به این علت به وجود نیامده چونکه جنگ مستقیم بین قدرت های هسته ای به دلیل تخریب حتمی متقابل امکان ناپذیر شده است. سناریوهای مختلف جنگ هسته ای محدود یا جنگ مسلحانه بین ابر قدرت ها که فقط از سلاح های غیر هسته ای استفاده شده مورد بررسی و آزمون قرار گرفته اند. با وجود این، اگر کشورها دارای سلاح هسته ای باشند، جنگ نظامی ممکن است به استفاده از سلاح هسته ای بینجامد، و مراکز کل فرماندهی باید برای چنین احتمالی طرح آماده داشته باشند.

در کشورهای متمدن و در سطح حقوق بین الملل، کودتای رنگی پاسخی بود به این بن بست سیاسی به مثابه نتیجۀ  نظریۀ بدست آمده مبنی بر این امر که جنگ ابزار قابل قبولی برای حل مشکلات سیاسی نیست. بر این اساس، هزینۀ سیاسی و اخلاقی برای دولتی که اعلام جنگ می کند، حتا اگر امتیاز عظیم نظامی به او اجازۀ پیروزی سریع با تلفات حداقل بدهد، خیلی بالاتر از امتیازات مادی و سیاسی است که از کنترل سرزمین دشمن به دست می آورد. حملۀ برق آسا و بیشتر از این اردوی نظامی دراز مدت از اعتبار افتاده و سودی در بر نخواهد داشت.

دیدگاه 3. وقتی وضعیت برای تغییر رژیم کاملاً آماده باشد ارتکاب به کودتای رنگی صورت نمی گیرد، ولی ارتکاب به چنین حرکتی وقتی صورت می گیرد که نیروی خارجی مایل به کنترل دولت قربانی باشد.

کودتای رنگی بدون مداخلۀ خارجی ناممکن است. وقتی ساخت و ساز کودتا در کشوری راه اندازی می شود، این رویداد را به این معنا باید درک کنیم که از سوی یک عامل متجاوز هدف حمله قرار گرفته است.

تشخیص هویت این تجاوزگر عموماً ساده است. اثبات نیات و انگیزه های تجاوزکارانه هر چند روشن باشد، با وجود این عموماً از دیدگاه حقوق بین الملل ناممکن است. تجاوزگر همیشه مداخلۀ خود را در امور داخلی دولت قربانی به بهانه های بشر دوستانه و حفاظت از حقوق بشر نسبت خواهد داد.

یادآوری می کنم که بر اساس توافقات هلسینکی (که در حال حاضر اصول و قاعدۀ سازمان امنیت و همکاری اروپا OSCE و سازمان ملل متحد است)، دفاع از حقوق انسان ها نمی تواند اکیداً موضوع داخلی یک کشور تلقی شود.

دیدگاه 4.  با وجود این طرف متجاوز در نگاه جامعۀ بین الملل به توجیه حقوقی اعمالش نیازمند است. در نتیجه، بر منوال رایج، سعی می کند برای مداخله توافق سازمان ملل متحد یا سازمان همکاری اروپا را به دست آورد، یا دست کم برای تشکیل ائتلاف بین المللی رسمی با چندین کشور خواهد کوشید تا تجاوز هدفمند خود را پرده پوشی کند، و چنین هدفی را به بهانۀ واداشتن رژیم دیکتاتوری به رعایت شاخص ها و قوانین بین المللی اتکا می دهد.

دیدگاه 5. این موضوع کشوری را که می خواهد از ساخت و ساز کودتای رنگی استفاده کند محدود می کند. کشور متجاوز نه فقط باید دارای برتری عظیم نظامی نسبت به کشور قربانی باشد (بهتر است چنین باشد ولی چنین ضرورتی مطلق نیست) بلکه باید برای تضمین پوشش قانونی مداخلاتش دارای وزن سیاسی و دیپلماتیک کافی نیز باشد.

دیدگاه 6. کودتای رنگی همانند هر جنگ یا عملیات نظامی به دقت طراحی و آماده شده است. بطور کلی، چند طرح را تدارک می بینند که بستگی به درجۀ مقاومت کشور قربانی دارد.

سناریوی کمال مطلوب تسلیم یا خیانت نخبگان ملی است. این گزینش کمترین هزینه را در بر دارد. در این صورت، همۀ منابع کشور قربانی به علاوه نظام سیاسی و ساختار دولتی می تواند فوراً از سوی کشور متجاوز برای اهداف سیاسی مورد استفاده قرار گیرد.

 وقتی نخبگان ملی تسلیم نمی شوند، روش تظاهرات خیابانی صلح آمیز به کار برده می شود. نخبگانی که مقاومت می کنند زیر فشار تظاهرات خیابانی مجبور می شوند قدرت را به همکاران انعطاف پذیرتر خود واگذار کنند. نخبگان در اصل می توانند بین تسلیم اختیاری و اقدام برای سرکوب تظاهرکنندگان  انتخاب کنند با آگاهی از این خطر که در سرکوب باید مسئولیت تحریک اتفاقی قربانیان را نیز بپذیرند، یعنی موضوعی که بهانه ساز اتهاماتی مانند رژیم سرکوبگر دیکتاتوری، خشونت پلیسی و سپس اعلام از دست دادن اعتبار قانونی می شود.

اگر این نوع فشار صلح آمیز عمل نکرد، طی هفته ها یا ماه های آینده (بستگی به وضعیت و استقامت رژیم کشور قربانی دارد) قیام مسلحانه آغاز خواهد شد. در این صورت، رژیم مجبور است بین تسلیم و مقابلۀ نظامی با احتساب قربانیان اجتناب ناپذیری که ممکن است به ده ها و حتا صدها نفر برسد دست به انتخاب بزند.

به موازات تحریک تظاهرات صلح آمیز یا قیام مسلحانه، کشور متجاوز انزوای سیاسی و دیپلماتیک کشور قربانی را سازماندهی می کند.

اگر قیام مسلحانه در پایتخت به وقوع نپیوست و یا به تغییر رژیم نیانجامید، سناریوی بعدی جنگ داخلی خواهد بود. در این صورت، کشور متجاوز اعلام می کند که قدرت حاکم غیر قانونی ست، سپس اپوزیسیون را به رسمیت می شناسد و از آنها در اشکال سیاسی، دیپلماتیک، مالی و نظامی پشتیبانی می کند.

سرانجام، وقتی نتایج جنگ داخلی به بن بست برخورد کند، یا اگر اپوزیسیون در وضعیت فروپاشی قرار گیرد، طرح تجاوز مستقیم (به بهانۀ بشر دوستانه) ممکن است به اجرا گذاشته شود. نسخۀ نرمتر [اجرای طرح تجاوز] بر پا کردن منطقۀ پرواز ممنوع و گسیل حجیم اسلحه به انضمام سلاح های سنگین به شورشیان. خشونت آمیز ترین نسخه شامل تهاجم مستقیم به وسیلۀ گروه های خارجی ست، که بطور کلی در لباس داوطلب یا نیروهای ویژه به میدان نبرد می آیند.

دیدگاه 7. همانگونه که می بینیم، با وجود خصوصیت آشکار صلح آمیز یا اطلاعاتی کودتای رنگی، ضامن پیروزی آن حضور دیپلمات ها و روزنامه نگاران پشت پرده و نیروی نظامی ست که می تواند در صورت لزوم مقاومت نخبگان ملی را حذف کند حتا وقتی که برای مبارزه تا آخرین نفس مصمم باشند.

این نوع [از کودتای رنگی] در عراق، صربستان و لیبی به کار بسته شد. تا کنون فقط در سوریه با شکست روبرو شده است. ولی در سوریه، عنصر تازۀ مهمی وجود داشت. منابع یک ابر قدرت دیگر در پشتیبانی از دولت قانونی و با حضور نظامی بسیج شده بود. وضعیت از کودتای رنگی به رویاروئی مستقیم بین دو ابر قدرت تغییر کرد، مانند جنگ های کره و ویتنام.

به این ترتیب، شرط ضروری برای هر گونه سناریوی کودتای رنگی حذف شد : یعنی برتری مطلق سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، مالی و نظامی کشور متجاوز نسبت به کشور قربانی.

این موضوع ما را به دیدگاه 8 هدایت می کند. کودتای رنگی نه با تحکیم و تقویت نخبگان ملی متوقف خواهد شد (بلکه به پیش ران سناریوی بعدی تبدیل می شود)، و نه با آماده سازی ارتش برای مبارزه (سرانجام از پا در خواهد آمد) و نه حتا با کار مؤثر در رسانه های ملی (با قابلیت های فنی کشور متجاوز پشت سر گذاشته خواهد شد).

آماده کردن کشور قربانی برای مقاومت شرط ضروری است ولی برای متوقف کردن مکانیزم کودتای رنگی کافی نیست.

یکتا پشتیبان مقامات قانونی کشور قربانی یک ابر قدرت دیگر می تواند باشد که امکان رویاروئی با کشور متجاوز را با قدرتی برابر برای متوقف کردن تجاوز رنگی در اختیار داشته باشد.

دیدگاه 9 و نتیجه گیری. کودتای رنگی در دوران ما عملیات منطقه ای در بطن برخوردهای جهانی ابر قدرت ها را تشکیل می دهد. مانند جنگ کره، ویتنام و جنگ های دیگر در سال های 1950 تا 1990 که در واقع غالباً جنگ های نیابتی بین اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و ایالات متحدۀ آمریکا در سرزمین دیگران بوده است. کودتای رنگی مدرن نیز که یکی از اشکال جنگ ترکیبی است و به عناصر منازعات بین روسیه و ایالات متحده تعلق دارد.

جنگ است. نوعی نوین از جنگ. نه آن جنگی که به گفتۀ کارل فون کلاوزویتس ادامۀ سیاست به وسایل دیگر، بلکه فن آوری رنگی به مثابه گسترش جنگ با ابزارهای دیگر.

ما پیش از آنکه پی ببریم که در جنگ بوده ایم وارد این جنگ شدیم. همانگونه که غالباً در روسیه روی می دهد، ما با شکست سال های 1990 شروع کردیم، سپس به هوش آمدیم، جنگیدن را آموختیم و با موفقیت در دو سال گذشته مبارزه کردیم.

لینک متن اصلی : 

https://lesakerfrancophone.fr/neuf-theses-sur-la-guerre-dans-laquelle-nous-sommes-engages

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/ 25 دسامبر 2019