کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

مهدی صالح

آقای "مهدی صالح" با نام کامل "مهدی صالح مجید" (به…

جنگ های جدید و متغیر های تازه و استفادۀ ی…

نویسنده: مهرالدین مشید تعامل سیاسی با طالبان یا بازی با دم…

                    زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

«
»

استعمار نو، برتری طلبی سفید و چالش چین

نوشته: فرانکلین فردریک

ترجمه: روزبه نوید

فرستنده: حسین تلاش

«نژاد اروپایی برتری بی برو برگرد خود نسبت به سایرملل را که شامل تمام جامعه جهانی می شود در زیر سایه تلاش خود کسب کرده یا از بهشت برایش نازل شده است، که فردی در بالاترین پله ازمراحل اجتماعی در کشور ما، با اوج دنائت و نادانی خود ، هنوز هم در میان وحشیان مقام اول را دارد.»

   الکسی دو توکویل (1805-1859)   

——

در ابتدای همین سال، اتاق فکر مقتدر  شورای آتلانتیک ایالات متحده مقاله موثری در مورد چین  تحت عنوان «تلگرام طویل تر» منتشر کرد.

عنوان این مطلب بطور مستقیم به سندی با همین نام اشاره می کند که در سال 1946، پس از جنگ جهانی دوم توسط سیاستمدار آمریکایی جرج کنعان ، یکی از موثرترین معماران سیاست خارجی ایالات متحده به نگارش در آمده بود. جرج کنعان در مطلب خود به طور مستدل اذعان می کند که ایالات متحده باید اتحاد اخیر خود با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را بطور کامل رها کرده و موضعی سراپا  تهاجمی نسبت به متحد سابق در پیش بگیرد. بنابراین، آن سند یکی از اسناد بنیانگذار جنگ سرد محسوب می شود. «تلگرام طویل ترِ» شورای آتلانتیک فعلی برهمان رویه، چین را تحت عنوان «خصم» در بطن جنگ سرد نوین قرار می دهد.

شورای آتلانتیک ارگانی است که از همیاری ابر شرکتهای فرا ملیتی و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی – ناتو پدید آمده است. در هیئت مدیره آن افرادی همچون هنری کسینجر حضور داشته و کاندولیزا رایس و کالین پاول، وزیران امور خارجه سابق ایالات متحده تحت عنوان مدیران افتخاری با آنها همکاری می کنند. بنابراین به راحتی می توان در نظر داشت که نقطه نظرات شورای آتلانتیک با جمع نخبگان جهانی امپریالیست مطابقت دارد. از زاویه دید این نخبگان، چین واقعاً یک «تهدید» به حساب می آید. اینک کاملا عیان است که چرا شورای آتلانتیک در مقاله خود در ارتباط با چین به جرج کنعان اقتدا می کند.  جرج کنعان در سال 1948 وضعیت و منافع ایالات متحده را چنین تبیین می کند:

در وضعیتی که ما با 6.3 درصد جمعیت جهان، حدود 50 درصد از ثروت جهان را در اختیار داریم نمی توانیم به علت بغض، حسد و کینه دیگران با شکست مواجه گردیم. رسالت اصلی ما در مرحله بعد پدید آوردن الگویی از ارتباطات است که در سایه آن بتوان این موقعیت برتر را حفظ کرد. لزومی ندارد که در این ایام دست به خود فریبی بزنیم و مدعی شویم که ما می توانیم از پس ناز و نعمت، انسان دوستی و خیرخواهی تمام ارضی برآییم. از این پس باید سخن گفتن در مورد اهداف نامعلوم وغیر واقعی همچون حقوق بشر، ارتقا سطح زندگی و دموکراتیزه کردن را متوقف کنیم. دیر زمانی نخواهد گذشت که ما ناچار خواهیم شد با مفاهیم مستقیم قدرت کنار بیاییم. بنابراین هر چه از شعارهای آرمان گرایانه فاصله بگیریم، بهتر است. براساس نقطه نظرات کنعان جهت حفظ این «موقعیت برتر»، آمریكا و متحدان غربی آن باید با در پیش گرفتن سیاست نو استعماری سلطه گرانه از توسعه اقتصادی و اجتماعی سایر كشورها جلوگیری کرده و آنها را تنها به عنوان تأمین كننده مواد خام و نیروی كار ارزان در اختیار داشته باشند. «جنایت» سترگ چین که غربی ها نمی توانند آنرا نادیده بگیرند، گریز چین از «تقدیر آشکار» خود به عنوان یکی از مستعمره های آنان است.جنگ ننگین تریاک در چین که جان استوارت میل ، یکی از شاخص ترین نمایندگان تفکر لیبرال غربی در قرن نوزدهم، از مدافعان آن بود، راه را برای بهره برداری و استثمار غرب باز کرد. الکسیس دو توکویل، دیگر نماینده برجسته لیبرالیسم، با اشاره به چین اظهار می دارد: «من به دشواری به خود تسلی خواهم داد، اگربمیرم و نبینم که راه فتح چین گشوده شده و اروپا با سلاح هایش آنرا تسخیرکرده است.»

طبق نظر نوام چامسکی همراه با جنگ تریاک:

بریتانیا بزرگترین کمپانی مواد مخدر در جهان را پدید آورد که هرگز شبیه آن از راه دور بوجود نیامده بود. آنها نه تنها برای اولین بارتوانایی نفوذ به چین را بدست آوردند، که سود حاصل از فروش تریاک نیز حاکمیت انگلیس در هند و هزینه های نیروی دریایی انگلیس را تامین و سرمایه قابل توجهی در اختیار آنها قرار داد که زمینه رشد سریع انقلاب صنعتی در انگلستان را مهیا کرد.

در پی چیره شدن در جنگ تریاک، چین نه تنها برای غرب به یک کشور مستعمره تبدیل شد که امپریالیسم ژاپن در سال 1931 با هدف دست اندازی به ذخائرعظیم طبیعی این کشورسیر و سیاحت در خاک چین را آغاز کرده و در سال 1937 با نهایت خشونت بر ضد چین وارد جنگ شد. مردم غیرنظامی با شقاوت افسارگسیخته ارتش ژاپن مواجه شدند. تجاوزات، هتک حرمت و کشتار جمعی همانند مورد شناخته شده شهر نانکینگ تبدیل به امری عادی شد. در واقع جنگ جهانی دوم برای چین از سال 1937 شروع شد و برآورد می شود که بین 10 تا 20 میلیون نفر در چین جان خود را از دست دادند. 

 هزیمت و پیوستن ژاپن به حریم کاپیتالیسم غربی برای متحدان بدان معنا بود که چین همچون  به عنوان یک مستعمره تأمین کننده مواد اولیه و محکوم به توسعه نیافتگی باقی بماند. در پایان جنگ ، جبران خسارت چین به ژاپن پرداخت نشد زیرا آلمان مجبور به پرداخت متفقین بود. همچنین هیچ «برنامه مارشال» برای چین برای کمک به بهبود اقتصادی این کشور پس از ویرانی های ناشی از جنگ وجود نداشت. آنچه در چین وجود داشت ، انقلاب چین بود.

اگر چه بازسازی اقتصاد آلمان پس از جنگ جهانی دوم را «معجزه آلمان» می نامند، اما هیچ چیز قابل قیاس با نو سازی اقتصاد چین نیست. علارغم جنگ داخلی که با پیروزی انقلاب در سال 1949 به پایان رسید و با توجه به بنیان صنعتی بسیار ضعیف چین نسبت به آلمان بعد از جنگ و با توجه به حمایت های مالی که آلمان از آمریکا دریافت می کرد، چین نه تنها در فاصله زمانی 1949 تا 2012 توانست خود را به عنوان یک مستعمره نجات دهد که در حال حاضر تبدیل به بزرگترین قدرت جهان شده است. به میمنت عملکرد چین ، انقلابی بی تنش با وسعتی خارج از حد تصوردر وسعت تمام ارضی رخ داده است: مرکز ثقل اقتصاد جهان پس از بیش از 500 سال تسلط  که بر مدار اقیانوس اطلس می چرخید، به آسیا بازگشته است و چین یکی از پیش فرض های بدیهی تمدن غرب یعنی «برتری سفید» را به چالش کشیده است.

نقل قولی از تاكوویل در مطلع این مقاله طبیعی بودن نقطه نظر یك نماینده پر آوازه تمدن اروپایی را آشکار می کند که اعتقاد به برتری «فطری» را به عنوان اساس برتری سفیدپوستان بازتاب می دهد. بر بنیان همین «برتر پنداری» بود که از سویی برده داری و از دیگر سو بهره کشی استعماری را توجیه می کردند و بدون آن توسعه سرمایه داری میسر نمی شد. برترپنداری سفید به طور ماهوی با فرماسیون سرمایه داری عجین است.

فردریش هایک ، متفکر نامی و متشخصی که نقشی بس پایا در برپایی نئولیبرالیسم، گرایش عمده سرمایه داری در غرب امروز داشت، آشکارا بر همرأیی تفکرات خود با نژادپرستی و برتری سفید ها مهر تایید می زند. در سال 1946، اولین گام در جهت تاسیس جمعیت مونت پلرین (نامی که از کوهی در فلات سوئیس گرفته شده است) به عنوان اولین اتاق فکر نئولیبرال برداشته شد که خود الگویی شد برای دیگر انجمن هایی که بعد از آن مانند شورای آتلانتیک پدید آمدند و همچنین تاثیر شایانی بر شبکه ارتباطی اطلس بر جای گذاشت. هایک نامه ای برای تمامی افرادی که قصد داشتند به جمعیت مونت پلرین در سوئیس دعوت شوند، ارسال کرد. وی دراین نامه با ارائه طرح کلی از تفکرات خود در ارتباط با اهداف نشست، نوشت:

«در حالی که باید اساس تلاش مشترک ما بر بنیان فلسفه آزادی استوار باشد، اما براحتی نمی توان آنرا با ارائه چند حکم ساده تعریف کرد. لذا من با این پیشنهاد کاملا موافق هستم که ایده های «لرد اکتون» و «الکسی دو توکویل» را مبنای نظری خود قرار داده و توافقات مشترک را بر بنیان آنها سامان بدهیم.» 

اظهارات قبلی توکویل در ارتباط با برتری نژاد سفید پرده از روی ماهیت او بر می دارد. در ارتباط با لرد اکتون (1834–1902)، نویسنده دیگری که هایک به عنوان مٲخذی که می تواند» مورد توافق» آنها باشد، باید اذعان کرد که او یکی از موثرترین سیاستمداران بریتانیا در زمان خودش بود. درمورد لورد اکتون همین کفایت می کند که او در طول جنگ داخلی ایالات متحده یکی از حامیان برده داران جنوب بود و شکست آنها او را بسیار متاسف کرد. دیدگاه توکویل و لرد اکتون در مورد برده داری و برتری نژاد سفید، مأخذ «تماما پذیرفته شده» نئولیبرالیسم فردریش هایک را تشکیل می داد.

 پس از جنگ داخلی ایالات متحد، از چینی هایی که اجازه کار در آمریکا را کسب می کردند  به عنوان نیمه برده در ساخت راه آهن و سایر مشاغلی استفاده می کردند که قبلا برده های سیاه پوست آنها را انجام می دادند و آنها دقیقا به همان میزان بردگان سیاه  بوسیله برتری طلبان سفیدپوست در معرض اهانت و تحقیر قرار می گرفتند. طبیعتا تبدیل ملت و کشوری دون مایه و بی قدر از زاویه خود برترپنداران سفید پوست، به قابل توجه ترین نیروی رقیب آنها، مسئله ای نیست که به سادگی قابل پذیرش باشد. آنهم برای یک نخبه امپریالیستی غربی که عمیقا به «برتری» فرضی خود از نقطه نظر – نژادی، فرهنگی و اقتصادی باور دارد.

حتی بدتر از آن اینکه چین نه تنها از حالت مستعمره خارج شده است، که جهت همیاری با جنبش های ضد استعمار نو در دیگر کشورها همچون آمریکای لاتین گام بر می دارد.  در مقاله ای با همین مضمون، یانیس اقبال اذعان می کند: چین راهیابی به آمریکای لاتین را آغاز کرده و بطور ضمنی هژمونی تک قطبی امپریالیسم آمریکا و «دکترین مونرو»* را به چالش کشیده است. در اواخر دهه 1990 ، کل تجارت  بین چین و آمریکای لاتین شامل صادرات و واردات حدودا بین 5-8 میلیارد دلار در سال بود. مراودات تجاری فیمابین  در اواخر قرن از رشد قابل توجهی برخوردار بود. در سال 2014 به بیش از 255 میلیارد دلار ارتقا پیدا کرد و بین سالهای 1999 و 2014،  واردات چین از آمریکای لاتین بیش از چهل برابر و صادرات به منطقه 25 برابر بیشتر شد.

اقبال در ارتباط با پشتیبانی زیربنایی جمهوری خلق چین از دولت های مترقی آمریکای لاتین، اضافه می کند:

 دولتهای چپ در آمریکای لاتین در گسترش روابط با چین راهی به وسعت بخشی به فضای سیاست را جستجو می کنند. این امر آسیب پذیر بودن آنها در برابر شرایط دشوار «اجماع واشنگتن» ** را کاهش می دهد و برای آنها این امکان را فراهم می سازد تا فارغ ازفشارهای خارجی سیاستهای اجتماعی جایگزین را پیگیری نمایند. برای نمونه، پس از آنکه شورای ملی در اکوادور در سال 2010، قانونی را جهت مذاکره مجدد در زمینه قراردادها با شرکت های فراملیتی در صنعت نفت را تصویب کرد، شرکت های چینی در پذیرش شرایط جدید اکوادور تمایل بیشتری نسبت به شرکت های غربی نشان دادند.

در بولیوی، در حین یک سرمایه گذاری با ریسک بالا بین معدن جونگی چین و شرکت تعاونی معدن آلتو کانوتیلوس در طول مشاوره هایی که داشنتند، دریافتند که مردمان محلی در تاکوبامبا مخالف با افتتاح کارخانه فرآوری قلع در نزدیکی معدن هستند، لذا این شرکت ها موافقت کردند که حدود 25 مایل دورتر کار خود را سامان داده و از درگیری احتمالی بپرهیزند. اینگونه نگرش های انسانگرایانه و مشارکتی با محترم داشتن پایگاههای اجتماعی سازمانهای سوسیالیستی کمک می کند ارتباطات سیاسی بین آنها تحکیم یابد.

در کشور ونزوئلا ، دولت چاویستا برای تأمین مالی برنامه های اجتماعی خود از وام های چینی بهره مند شده بود. نیازی که حتی اگر قصد آنرا هم داشتند، در بازارهای سرمایه بین المللی هرگز پاسخی در خور دریافت نمی کردند. در فضایی که حالت های تهاجمی حاکمیت امپریالیستی آمریکا از سویی و عدم رضایت بازار های مالی از سیاست های سوسیالیستی ونزوئلا، ارج و اعتبار بین المللی بسیار نحیفی را برای ونزوئلا به ارمغان می آورد، دریافت وام از چین راه بسیار پر جذبه ای را برای دولت به همراه می آورد تا بتواند برای تأمین برنامه اقتصادی خود بودجه کافی را تعمین نماید.

نواستعمار قدر قدرت نیز طرح پیشنهادی برای آمریکای لاتین در چنته دارد که بر اساس گزارش این سازمان، شورای آتلانتیک از طریق «جایزه شهروند جهانی» یعنی «معتبر ترین در وسعت جهانی» ابتکارعمل خود را برملا می کند. «جایزه شهروند جهانی» به صورت سالانه به افرادی اعطا می شود که کمک های برجسته ای را جهت تحکیم روابط کشور های حوزه اقیانوس اطلس سازمان داده اند.در سال 2018 رئیس جمهور وقت آرژانتین مائوریسیو مکری، یکی از کاندیداهایی بود که برای دریافت این جایزه برگزیده شد.  شورای آتلانتیک در وب سایت خود اذعان داشت:در تاریخ بیست و چهارم سپتامبر 2018 ، شورای آتلانتیک، در نهمین شام سالانه جایزه جهانی شهروند، این جایزه را به رئیس جمهور آرژانتین مائوریسیو مکری به علت تلاش های بدون وقفه جهت تداوم بخشی به نقش آرژانتین به عنوان یک بازیگر اصلی در وسعت تمام ارضی، اختصاص داد. این جایزه همچنین به خاطر تعهد رئیس جمهور در قرار دادن آرژانتین درراهی مطمئن و تحقق بخشی به وعده یک آینده سعادتمند برای مردم کشورش، به وی اهدا شد.

و پیشتر طبق مندرجات شورای آتلانتیک:

وقتی مائوریسیو ماکری در سال 2015 در دفتر ریاست جمهوری مستقر شد، میراثی که بدستش رسید، سو مدیریت، کسری هنگفت بودجه  و آرژانتینی بود که با مشکلات ساختاری عمیقی دست به گریبان بود. در طول تقریبی سه سال تکیه بر جایگاه ریاست جمهوری، وی جایگاه آرژانتین را به عنوان یک نیروی عمده رهبری کننده منطقه ای و جهانی، بازگردانده و اعتبار دوباره آرژانتین را از طریق ارائه ی آمار شفاف و بازگشایی بازارهای مالی تمام ارضی احیا کرد.

واقعیت وجودی دولت ماکری در آرژانتین با تصویری که شورای آتلانتیک از آن دولت ارائه داده است، به طور کامل متفاوت است. میزان بدهی خارجی آرژانتین در پایان دولت کریستینا کرچنر حدود 170 میلیارد دلار معادل با 25.7٪ از تولید ناخالص ملی بود. در صورتی که در پایان دوره مکری، میزان بدهی خارجی آرژانتین حدود 285 میلیارد دلار معادل 63.7٪ از تولید ناخالص داخلی بود.

خود شورای آتلانتیک تایید می کند که وضعیت در آرژانتین بدتر شده است و در همان مقاله درارتباط با جایزه داده شده به ماکری اذعان می کند: «در 26 سپتامبر، صندوق بین المللی پول موافقت خود را با افزایش وام  به 57.1 میلیارد دلار به منظور حمایت مالی از آرژانتین اعلام کرد. بزرگترین وام در تاریخ صندوق که باید به مدت سه سال پرداخت می شد.»

حال سوال اینجاست که آرژانتین چه نیازی به «بزرگترین وام در تاریخ صندوق بین المللی پول» داشت، اگر همه چیز بر وفق مراد پیش می رفت؟ در زمانی که دولت کریستینا کرچنر متصدی امور بود، نیاز به چنین وامی … نداشت.

در حقیقت، فقر در آرژانتین زیر نظارت دولت ماکری به طور خارق العاده ای رشد کرده است. رشدی که دقیقاً علت اعطا جایزه جهانی شهروند شورای آتلانتیک به او را معنا می بخشد. ماکری با بازگرداندن آرژانتین به وضعیت مستعمره، بار دیگر آنرا در قلمرو امپراتوری و تحت کنترل صندوق بین المللی پول قرار داده و دستاوردهای مترقیانه دولت پیشین، کریستینا کرچنر را به نابودی کشانید.

 آرژانتین یگانه مورد در این زمینه نیست. در کشورهای بولیوی و برزیل، که کودتا با پشتیبانی آشکار امپراتوری و اتاقهای فکر آن یعنی شورای آتلانتیک و شبکه اطلس طراحی و اجرا شد، هدف اصلی متوقف کردن وحتی المقدور، وارونه سازی پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی بود  پیشرفت هایی که درطول سال های فرمانروایی اوو مورالس در بولیوی حاصل شد، دستاورد های انکار ناپذیری را برای کشور به ارمغان آورد. تنها همین اشارات کافی است که اذعان کنیم که در سال 2005 تولید ناخالص داخلی در بولیوی 9,574 میلیارد دلار و در سال 2013 تولید ناخالص داخلی به 30,66 میلیارد دلار بالغ شد. فقر شدید، که 38 درصد جمعیت در سال 2006 را در بر گرفته بود، در سال 2018 به 16 درصد تقلیل پیدا کرد.

رژیم کودتای جینین اَنِزدر پی عقیم کردن تمام دستاورد های قبلی بود و تنها به این علت نتوانست به موفقیت دست یابد که به لطف پایداری توده های مردم در بولیوی، دوران حکمرانی اش کوتاه بود و شکست وی در انتخابات به رئیس جمهور جدید لوئیس آرسه – از جنبش به سوی سوسیالیسم – ویرانگر بود. این خود گواهی است بر این مدعا که سیاست های بکارگرفته شده توسط رژیم کودتا نه منافع اکثریت مردم بولیوی که همراستا با حفظ منافع نخبگان وامپراتوری بود.

اما در برزیل، تحت رهبری ژائیر بولسوناروی کودتاچی، وضعیت نمی تواند از این بدتر باشد: برزیل در زمان ریاست جمهوری دیلما روسف،  ششمین جایگاه را در اقتصاد جهان به خود اختصاص داده بود. در حالی که هم اکنون جایگاه برزیل به اقتصاد دوازدهم جهان سقوط کرده است.  همین مسئله باعث شده است که این کشوربسی بیش از پیش فقیرتر شود و این عینا  تطابق کامل با پروژه جدید استعماری دارد که شورای آتلانتیک آنرا مدون کرده است.

بنابراین حملات مکرر نژادپرستان به مردم بومی و سیاه پوستان توسط حامیان جینین اَنِز و ژائیر بولسونارو، فقط یک حمله اتفاقی نمی تواند باشد. بلکه آنان با صراحت تمام خود را «همراستا» با ایدئولوژی برتری طلبانه سفیدپوستان در کلان شهر های امپریالیستی نشان می دهند.

به همین روال «جایزه جهانی شهروند» را در سال 2019، رئیس جمهور شیلی، «سباستین پینیه را» از طرف شورای آتلانتیک دریافت کرد و او به طور تصادفی با اعتراضات پیاپی در خیابان ها بر علیه دولت خود مواجه نشد: مردم شیلی طالب نیستند به صورت مستعمره باقی بمانند. تقدیم جوایز شورای آتلانتیک به ماکری و پینیه را آشکار ساخت که این توجهات به دولت هایی معطوف می شود که سرسپرده ترین ها به سرمایه های بین المللی هستند. بنابراین امپریالیسم حمایت حداکثری را از دولت هایی به عمل می آورد که توسط اتاق های فکر نئولیبرال و پروژه نو استعماری آنها در چهارچوب جهانی برسمیت شناخته شده باشند.

کوبا، کشور دیگری که در سایه انقلاب خود از چنگال استعمار نجات یافته است، برای دهه ها با تحریم ها و محاصره های اقتصادی مجازات شده است و سد بستن در مسیر توسعه کوبا از اولویت های امپریالیسم بوده است. چین اما همچنان یک {دوست} همبسته و سرمایه گذار پر اهمیت در کوبا بوده و حمایت این کشور از تولید واکسن های کوبایی علیه بیماری کوئید 19، صنعت پر درآمد داروسازی غرب را در بیم و هراس انداخته است، چرا که واکسن های چین و کوبا با قیمت های بس پایینتری به کشورهای کارائیب ، آمریکای لاتین ، آفریقا و آسیا داده می شود.

بارزترین نکته قابل توجه این است که حزب کمونیست چین، از طریق سرمایه گذاری هنگفت خود در زیرساخت ها، به خصوص در طرح عظیم ابتکار کمربند و راه در آسیا، در حال اجرایی کردن و به نتیجه رساندن طرحی است که بورژوازی روشن بین آمریکا، در دهه 1930 تلاش کرد با طرح نیو دیل*** تحت نظر دولت روزولت تا حدی توانست چنین کاری را در کشور خود پیش ببرد. چرا که خود کامه ترین و واپسگرا ترین بخش سرمایه داری ایالات متحده، مقاومت بزرگی را بر علیه طرح نیو دیل سازماندهی کردند و تا آنجا پیش رفتند که برنامه ریزی یک کودتا را برای سرنگون کردن رئیس جمهور در دستور کار خود قرار دادند. حتی با این اوصاف، شکل گرفتن نیو دیل بنیان بزرگترین دوره گسترش و رشد اقتصادی در آمریکای قرن بیستم را تشکیل داد.

اما این ارتجاعی ترین بخش نیروهای سرمایه داری در آمریکا، همان کسانی هستند که با شدت تمام بر ضد «نیودیل» کارزار عظیمی را به راه انداختند که در چهارچوب قواعد نئولیبرالی، سازمان یافته تلقی می شود و هنوز بر غرب تسلط دارند و قصد دارند سیاست نو استعماری را به سرتاسر جهان اعمال نمایند.

امپریالیست ها و برتری طلبان سفید در جنگ برعلیه توسعه، بر ضد رهایی مردم و علیه تنوع فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی هستند. از دیگر سو چین، روسیه، بولیوی، آرژانتین، اکوادور، کوبا و ونزوئلا آشکارا نشان داده اند، امکان استفاده از راه های دیگرمیسر است و ملت های گوناگون بطور فزاینده ای در وسعت تمام ارضی، با رنگ های متنوع شان ، تفاوت جنسیتی شان و طرق مختلف ابراز وجودشان در ساخت آینده ای هر چه انسانی تر با یکدیگر متحد می شوند.           

————                    

* یکی از اصول سیاست آمریکا است که توسط رئیس جمهور جیمز مونرو در سال 1823 تصویب شد. طبق این اصل هرگونه مداخله قدرت های خارجی در سیاست آمریکا عملی خصمانه علیه ایالات متحده تلقی خواهد شد.

** اجماع واشنگتن به مجموعه ای از ایده های اقتصادی کاملاً آزاد بازار اشاره دارد که توسط اقتصاددانان برجسته و سازمان های بین المللی مانند صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی ، اتحادیه اروپا و ایالات متحده پشتیبانی می شود.

*** به برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بعد از بروز رکود بزرگ در ایالات متحده در سال ۱۹۲۹ اطلاق می‌شود.