شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

انگیزه های سفرملایعقوب به قطر 

                            نوشته ی : اسماعیل فروغی       اخیراً…

از واگرایی های سیاسی تا اشتباه ی راهبردی و تاریخی

نویسنده: مهرالدین مشید شعار های قومی دشمنی با وحدت ملی و…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

قمست سوم ایجاد اصلاحات و نخست وزیری شاه محمود: به نظر میرمحمد…

کشوریکه تاریخ ندارد

حکام نظامی اش میگویند با افغانستان دشمنی تاریخی دارند ! هفتاد…

دنیای پرآشوب

رسول پویان در این دنیای پرآشوب و فقر و فتنه دلتنگم فـلـک…

گردهمایی اعتراضیه فعالین حقوق زن درکشورشاهی

تاریخ هشتم مارچ سالجاری گردهمایی به ابتکار چتراتحاد ملی زنان…

روز جهانى زن را گرامى ميداريم

هشتم مارچ روز جهانی زن است که همه ساله بخاطر…

مبنا و منبع قانون چیست؟

مبنا لاتغییر و ثابت می باشد و منبع تحول پذیر…

افغانستان تحت حاکمیت طالبان، لکه ی ننگی بردامان سیاستگران بدنام…

نویسنده: مهرالدین مشید حکومت طالبان ابتذالی برخاسته از عمق فاجعه ی…

ماهیت « حقوقی »قرارداد دوحه 

https://youtu.be/J4E-bizAX1I?si=p5LkiwAjRdExuv8-

به مناسبت روز همبستگی بین المللی زنان!

پیام اجماع بزرگ ملی افغانستان «اجماع بزرگ ملی افغانستان» که ائتلاف…

نظام حقوقی سیاسی برای کشور٬ در مثال درخت!

ریشه درخت: ریشه٬ مردم و نسل موجود می باشد. که ارده…

پیدایش جهان و جامعه

دکتر بیژن باران پیدایش اتفاقی کیهان، زمین، انسان مستقل از…

مقام زن

نام نیکویت بزرگ و قامتت بالا بلند هرچه گوید دشمنان در…

روز هشتم مارچ این روز اقدس زن باید ستود!

امین الله مفکر امینی       2024-08-03! اینـــروزاقــــــدسِ زن را باید ســــتود نه تنها…

اگر خواهیم زنده گی مثل انسان!

امین الله مفکر امینی  2024-29-03! مــــا نهراسیــدیم ونهراسیم زهیـــاهوی نبـــــــردِ دشمنـــــان  سربکف بوده…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

قمست دوم سرزمینی که تاریخ آن با خون تبعیدیان نوشته شده…

     زبان مادری را پاس میداریم  

زبان مادری عالی ترین پیوند انسانهاست  نمیدانم چگونه مقصد این پاسدار…

«
»

اخلاق و فلسفه سیاسی فردوسی

 دکتر بیژن باران 

  اگر در هر آن‌چه می‌خواهی بکنی، با این پرسش از خود بیآغازی: آیا مطمئنم که می‌خواهم این کار را بی‌نهایت بار بکنم، این تو را، استوارترین مرکز ثقل خواهد بود. ژیل دلوز در نیچه و فلسفه.

اخلاق ارزشهای رفتاری فرد و جامعه است. تشخیص درست از غلط، رفتار بد و خوب، تقوا، نیکی، حقانیت، امانت در فرد یک جامعه خاص است. فلسفه پداگوژیک/ یادگیری و مثبتگرای فردوسی را از اشعارش باید استخراج کرد تا به فهم فرهنگ کنونی ایرانی کمک شود. تا عصر مدرن نقش تصادف در بحث جبر و اختیار، تغییر مسیر زندگی، پیش بینی ناپذیری آن ناشناخته بود. از سده 20 احتمالات در بورس، تغییر جوی، بیمه تصادفات، وضع ذرات اتمی، کنش نوترونها در نیروگاه مهم اند.

فلسفه فردوسی در 6 رشته خرد و دانش، اخلاق، فلسفه سیاسی، کیهان شناسی، متافیزیک، زیباشناسی بررسی شد. در این بخش اخلاق، میراث انسانی، فلسفه سیاسی در شاهنامه واکاوی شوند. رئوس اخلاق فردوسی به قرار زیر ند: راستی، فضیلت، شکوه گذشته، همدردی، عدم ماتم، شادی، پرهیز آز و هوس، تکاپو، نام نیک، بیآزاری، حیا، شرف، خانواده دوستی، شجاعت، شکیبا، اغماض، اعتدال، خوشبین، وفق با محیط. 

-راستی. اخلاق در شاهنامه خلاصه سلوک ایرانی تا 1000 سال پیش است. از آن پس تا کنون خود شاهنامه و اثرات آن در دیگر شاعران خصایل پسندیده ایرانی را شکل دهند. در هزاره 1 ق.م. زرتشت از جنوب باکو، دریاچه ارومیه، بطور شفاهی و داریوش کبیر در کتیبه سنگی پرهیز از دروغ را تبلیغ کردند. فردوسی دروغ را نکوهش کند: 

هر آنجا که روشن کند راستی‌./ فروغ دروغ اندر آورد کاستی.

و لیکن تو دانی که پیران گرُد./ به گیتی همه راه نیکی سپُرد..

به گیتی به از راستی پیشه نیست/ ز کژی تبر هیچ اندیشه نیست.
چو با راستی باشی و مردمی/ نبینی به جز خوبی و خرّمی.

دروغ همانا ضد خرد است. از حیله، خود شیفتگی، طمع پرهیز باید کرد. بزرگان انسانگرا و صلحجو یند. پیران ویسه با رستم گفت و ‌شنید:

مرا آشتی بهتر آید ز جنگ / ‌نباید گرفتن چنین کار تنگ‌.

پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ/ ‌نه خوب است و داند همی کوه و سنگ.‌

-فضیلت. فردوسی خصایل خوب دوست و دشمن ایران را ستود. دوستان مانند کاوه، رستم، سهراب، سیاوش، اسفندیار، فریدون، کیخسرو، گودرز؛ دشمنان مانند اغریرث، جریره، پیران ویسه تورانی را ارج گذاشت. زال افراسیاب را ستود:

شود کوه‌آهن چو دریای آب /‌اگر بشنود نام افراسیاب.‌

-شکوه گذشته. با بیان حماسی به نسلهای در راه یادآور آن شد. بجای مرثیه و ماتم، تکاپو در زندگی خوب را تجویز کرد:

ندانی که ایران نشست منست/ جهان سر به سر زیر دست منست

هنر نزد ایرانیان است و بس / ندادند شیر ژیان را بکس.

همه یک دلانند یزدان شناس/ به نیکی ندارند از بد هراس.

چنین گفت موبد که مرد بنام/ به از زنده دشمن بر او شاد کام.

اگر کشت خواهد تو را روزگار/ چه نیکو تر از مرگ در کار زار.

همه روی یکسر بجنگ آوریم/ جهان بر بد اندیش تنگ آوریم.

-همدردی. او با مردم ستمدیده در آرزوی عدالت اجتماعی گفت: 

دد و دام بر بچه از آدمی‌ /بسی مهربان‌تر ز روی زمی.

به نزد کهان و به نزد مهان/ به آزار موری نیرزد جهان.

-عدم ماتم. برای فردوسی مرگ مرحله ای از چرخه حیات است. نیاپرستی و گریه برای مردگان در ایران مرسوم است. برای تداوم فرد، نام نیک را کتیبه کرد: 

جهان یادگار است و ما رفتنی/ به گیتی نماند به جز گفتنی.
به نام نکو گر بمیرم رواست/ مرا نام باید که تن مرگ راست.

همه جان شیرین بکف برنهید./ چو من برخروشم دمید و دهید. 

فردوسی زندگی شاد آرزو کند. تن و روان سالم او بر عکس افسردگی و اعتیاد حافظ بودند. در اعلامیه استقلال 1776 آمریکا “در تلاش شادی”/ سعادت یک حق شهروندی است. فردوسی نوشت: چو شادی بکاهد، بکاهد روان./ خرد گردد اندر میان، ناتوان. او مرگ را طبیعی دانسته؛ شادی را جوید: چو برق آمدی؛ رفتی اکنون چو باد./ به مینو مگر بینمت باز شاد.  

-پرهیز آز و هوس. کنترل تکانه های نفس،شهوت، آز را گوشزد کرد. او بردباری، شکیبایی، اغماض را هم مطرح کرد:

اگر بر خرد چیره گردد هوا/ نیابد ز چنگ هوا، کس رها.
خردمند کآرد هوا را به زیر/ بود داستانش چو شیر دلیر.

بخور آن چه داری و بیشی مجوی/ که از آز کاهد همی آبروی.

 سر مردمی بردباری بود/ سبک سر همیشه به خواری بود.

-تکاپو، شادی، عشق به زندگی. برای بهره‌وری از مواهب جهان اند. شاه، سرباز، پهلوان در روز جنگ، هجوم دشمن، در تکاپو ‌اند. در کار و فراغت تن و جان را در معیشت و استراحت آماده‌ کنند. تن ماده کربنی زنده است. جان صفت زنده حرکت، گرمی، تولید مثل، مصرف اکسیژن در تن است: به رنج اندر است ای خردمند گنج/ نیابد کسی گنج نابرده رنج. سعدی هم این بیت را پروراند: نابرده رنج گنج میسر نمی شود. 

گلایه‌ او از سپهر و زمانه را پهلوانان در چنگ تقدیرگرایی زروانی بیان کنند. سرشت ذاتی و ارثی پیشینا همان دی ان ای یاخته زنده است که سوخت و سوز تن باشندگان را بنا به برنامه تعیین کند. سرشت شامل شخصیت، استعداد، ظاهر است. اصولا تفکیک جانوران به شکار با دو چشم پهلویی و شکارچی با دو چشم روبرو از پیش تعیین شده؛ مرگ آنها با گزندهای محیط، کهولت اعضای تن است. https://www.kojaro.com/2016/6/22/119980/shahnameh/

-نام نیک. منظور از کردار چیست؛ با گفتار، اندیشه، رفتار چه تفاوتی دارد؟ کردار جمع کارکرد عصب و عضله است؛ اثر مادی روی محیط گذارد. اندیشه جمع کارکرد عصب در ذهن بشکل فکر است. فردوسی در مقابل خوشباشی خیام نام نیک فرد را هدف زندگی خواند:

چنین گفت رستم به اسفندیار/ که کردار ماند ز ما یادگار. 

به نیکی گرای و میازار کس/ ره رستگاری، همین است و بس. 

بد‌ و نیک ماند ز ما یاد گار/ تو تخم بدی تا توانی مکار. 

به گیتی ممانید جز نام نیک/ هر انکس که خواهد سرانجام نیک. 

گیلگمش 4 هزار سال پیش و فردوسی 1000 سال پیش ابدیت را در نام نیک دانستند. در سیاست وعده حرفی در آغاز انتخابات به اجرای آن پس از بردن معمولا نیانجامد. فردوسی فرمول اجتماعی زرتشت پندار، گفتار، کردار- نیک را ارایه داد:

بزرگی را سراسر به گفتار نیست./ دو صد گفته چون نیم کردار نیست. 

بیا تا همه دست نیکی بریم/ جهان جهان را به بد نسپرسم.

نباشد همه نیک و بد پایدار/ همان به که نیکی بود یادگار.
همان گنجِ دینار و کاخ بلند/ نخواهد بُدَن مر تو را سودمند.
مکن بد که بینی به فرجام بد/ ز بد گردد اندر جهان نام بد.
نگر تا چه کاری، همان بدروی/ سخن هرچه گویی همان بشنوی.
تو تا زنده ای سوی نیکی گرای/ مگر کام یابی به دیگر سرای.

– وفق با محیط. فردوسی راز بقای داروینی انطباق اصلح با محیط متغیر را نوشت: 

چنین است رسم جهان جهان/ همی راز خویش از تو دارد نهان.

نسازد تو ناچار با او بساز/ که روزی نشیب است و روزی فراز. 

وراثت با ژن چیره و پنهان در نسلها بروز کرده؛ تاثیر محیط را حذف کرد. ترس برای تداوم نسل- عنصر بقای داروینی است. ولی در ترس زندگی فرد نیم شود. فردوسی وجدان را ارثی، ذاتی، نهادی انگاشت. اثر محیط را نادیده؛ سرشت را تعیین کننده در فرد دانست:

درختی که تلخ است وی را سرشت/ گرش بر نشانی به باغ بهشت.

 ور از جوی خلدش به هنگام آب/ به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب.

 سرانجام گوهر به کار آورد/ همان میوهٔ تلخ بار آورد.

آیا اخلاق مستقل از فرهنگ بومی در 5 قاره تفاوت دارد؟ مدرنیسم اخلاق ملل را به یک اخلاق واحد مانند حقوق بشر کشاند. در عصر مدرن قانون و وجدان جای بخش عمده اخلاق اند. چگونه از نسلی به نسلی گذار کند؟ چگونه باید زیست؟ کانت، شوپنهاور، پیاژه اخلاق، راه زندگی، رفتار اجتماعی، سعادت را بررسی کردند. آیا تبلیغ عشق و عرفان مولانا، حافظ، سعدی، عطار- شامل اغماض به دشمنان هم شود؟ اخلاق در منشور حمورآبی هزاره ۲ ق.م.، تورات، انجیل، اوستا، قران، الهیات، ادبیات تدوین شد.

فردوسی نیک نامی، بیآزاری، دانایی را پند داد: میازار موری که دانه کش است. توانا بود هر که دانا بود. این ابیات ملی و محدود به خراسان سده 10م نبوده؛ برای ساکنان سیاره زمین همیشه مصداق بیآزاری و دانشوری دارند. شعر او جهانی و همیشگی است. نمونه های دیگر جهان شمولی و ابدیت در علم اینهایند: فرمول جاذبه نیوتن F=m.a، انرژی اتمی انیشتن E=m.c**2، انرژی موج پلانک E=hν در 5 قاره، 7 اقیانوس، تمام فصول تاریخ مصداق دارند. 

آیا نظرات ما در باره محیط تغییر کنند؟ محیط شامل اینهاست: خانواده، دوستان، زادگاه، پول، مال، حرفه، ذوق، شوق، هنر، کار، جامعه، دین، سیاست، طبیعت، جهان. چرا این تغییر در برخی رخ دهد؟ فردوسی، خیام، حافظ، مولانا، نیما، اخوان، فروغ، شاملو از خانواده مذهبی به آرمانهای انسانی ورای مومنان چگونه رسیدند؟ صادق هدایت نوشت: از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود‌، آرامش مخصوصی در خودم حس می کردم. 

در قرن 20م چگونه افراد در تلاش اجتماعی یا در جوانی از خانواده و آرمان راست برای حفظ شرایط موجود به چپ برای تغییر جامعه چرخند؟ سعدی گفتار و کردار را در تخالف خواند؛ بهمن برای رفتن به سیستان، گفت از چپ رود، ولی راست پیچید:

چو بهمن به زاولستان خواست شد/ چپ آوازه افکند و از راست شد. 

برای جامعه با تولید کم ارزش اضافی، ناامنی هجوم اقوام مجاور، اسبتداد مطلقه شرقی- دروغ بخشی از بقا بود. در تاریخ موج مردم در گریز از مرگ و ستم به منطقه امنیت دار تکرار شود. با فقر توده های وسیع، بی آبی در زراعت، حمله قبایل صحرا نشین- فرهنگ شفاهی بوده؛ چون چتر باز و بسته شد. آثار کتبی درباری تا عهد سامانیان ناچیز بودند. 

لذا اخلاق را در جزوات زرتشتی مانده در هنر و ادبیات فارسی باید جستجو کرد. ساسانیان به فرهنگ هند از نوع کلیله و دمنه، شطرنج، اعداد اعشاری، مرتاضی گرایش داشته؛ تا به فرهنگ روم با مهرپرستی، قانون، نظامیگری. برای مناسک اجتماعی ادب طبقاتی است: از ادب غذا خوردن تا حکمرانی و دیپلماسی، کشت، بازار، مهمانی، سخن گفتن را در بر گیرد. ادب درباری و اشراف با دهقانی و قبیلگی توفیر دارد. شاهنامه آداب و رسوم ایرانیان در تاریخ 5 هزار ساله حکمت و اخلاق گروهی است. 

ادب در اسطوره ها با اعجاز کارهای خارق العاده همراه است. در بخش حماسی شکل آرمانی، انسانی تعریف شده؛ خود را در زندگی پهلوانان، وزیران، شاهان خردمند نشان دهند. در دوره تاریخی تا حمله اعراب و سقوط یزد گرد شکل انحطاطی زبان و ادب به صورت عینی است. بخشی از ادب ایرانی درویشی، ترک دنیای مرتاضی، عرفان مانوی است. 

ادب الگوی عرفی، شفاهی، کتبی در رفتار گروهی انسانهاست. ادب با مذهب، اخلاق، حکمت رابطه دارد. در تجربه دیوان سالاری، قدرت، نهادهای اجرایی و قضایی، کنش و واکنش باشندگان جامعه است. زندگی عادات ادب را در شکل های سنتی الزام آور کند.

امام محمد غزالی نوشت: هر چه علاقه به دنیا کمتر باشد ثواب عبادات بیشتر است. مطلقا برای عموم مردم فقر از غنا بهتر بوده؛ زیرا انس و شوق فقیر به دنیا کمتر است. فیض کاشانی ۹۷۷–۱۰۵۸ ش، حکیم، محدث و عارف شیعه دوره صفوی نوشت: زاهد در این دنیا از زنان و کنیزکان کام نگیرد تا حورالعین نصیبش شود. از خوراک لذیذ پرهیز کند تا از میوه بهشتی بخورد. 

فلسفه سیاسی. مواد زیر را در بر گیرد: هویت ملی، بومی، تباری، گذشته، حال، آینده جامعه، زبان، تاریخ، اساطیر، آرمانها، باورها. سیاست، حکومت، قوانین، آزادی، عدالت، حق، اقتدار، دولت، دولتمداری، اخلاق حرفه ای/ اتیک. فلسفه سیاسی فردوسی اعتدال گرا، خردگرا، صلحجو را در بستر تاریخی، آرمانی، استبداد مطلقه، تهاجمات خارجی باید بررسی کرد. شاید سنت پهلوانی با شاهنامه خوانی در قهوه خانه ها تا سده 20 منجر به پیدایش داشها، عیاران، لوطیها در حاشیه بازار شهرها شد. نمونه ادبیات سده 20: داش آکل صادق هدایت. 

حکومت خلیفه، امیر، سلطان مطلقه در راس دربار بود. هنوز سلطنت مشروطه، جمهوری انتخابی، حقوق ملل نبودند. فلسفه سیاسی فردوسی در باره مقولات زیر آیند: صلحجو، ستم ستیزی، خودکامگی، میهن دوستی، نفرت از مهاجم. عدالتخواه.

-صلح جو. خواست انسان وارسته صلح و عدول از قهر است. شاعران در ذم خودکامگان از 1000 سال گذشته با انزجار از قهر، خشونت، جنگ، آزار نوشته اند. فردوسی این خواست را با تصویر روزمره و تشخص دادن صفات انسانی به حشره 1000 سال پیش این گونه بیان کرد: میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است. در جامعه گذاری، عدم تناظر بین خواستهای شهروندان امروزی با قوانین به روز نشده؛ سنن قدیمی موجب سوءظن بین 2طرف دولتمردان و شهروندان شود. در تحریم قهر از فریدون مشیری و فروغ فرخزاد باید یاد کرد. 

او رزم سربازان، شکوه سواران، هیبت پهلوانان را چون فرمانده غیوری گزارش کرد. گویی بر تپه ای بر فراز میدان نبرد نظاره کرد. گرچه جنگ خارج از اراده مردم را دشمن آغازد؛ ولی او صلح را پسندد. رستم و پیران ویسه در گفتگویی، بدی مکافات دارد:

نگر تا چه گفته ست مرد خرد/ که هرکس که بد کرد، کیفر برد.

به کردار بد تیز بشتافتی/ مکافات بد را بدی یافتی. 

کنون روز بادافره ایزدی ست/ مکافات بد را، ز یزدان بدی ست.‌

به هر کار با هر کسی داد کن‌ / ز یزدان نیکی دهش یاد کن‌.

-ستم‌ستیزی‌. او شاه بیدادگر را نکوهید. ضحاک و اسکندر در تهاجم به ایران را ظالم خواند. فرمانروایی مشروع را در فر کیانی، فر ایزدی، عدالت دانست. شاید صفات توحید، عدالت، نبوت دینی آرزوهای جامعه ملوک الطوایفی، نا عادلانه، واعظان فضول در کار دیگران بودند. حکومت شاه و امیر را با داد، خرد، آسایش، شادی، امنیت مردم خواست. مرگ شاه ستمکار، بیدادگر، بی‌خرد، هوسباز را طلبید: زمین را سراسر همه گشته‌ام/ بسی شاه بیدادگر کشته‌ام‌.

-خودکامگی. فردوسی قدرت مطلقه شاه را منبع فساد، ظلم، ستم در کشور خواند. کیخسرو شاه آرمانی 4 فضیلت انسانی زیر را داشت- گوهر (فر یزدانی)، نژاد (تخم پاک)، هنر (آموختنی)، خرد (شناخت نیک از بد): جهانجوی از این چار بد بی‌نیاز /همش بخت سازنده بود از فراز.

-میهن دوستی. یعنی عشق به مردم، آرامش، امنیت، آبادی، آزادی، آسایش، عدالت، فرهنگ است. در برابر اجانب، سه قوم تازی، رومی و تورانی/ مغول، عصر مدرن استعمار اند. نفرت از مهاجمان به ‌سبب تبار آن‌ها نیست، بلکه به‌دلیل این است که بیگانه‌ به ناحق، سرزمین را اشغال کند. فرهنگ بیگانه، از مهر و پشتیبانی مردم محروم است، ناچار با خونریزی، بیدادگری، ویران‌ گر فرمان ‌راند. در برابر تهاجم اقوام بادیه نشین به شهرهای ایران، فردوسی به جوانان غرور ملی، شکوه گذشته، زیبایی زندگی را تبلیغ کرد:

چو ایران مباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد.

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم.

دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود.

نمانیم که این بوم ویران کنند/ همی غارت از شهر ایران کنند.
نخوانند بر ما کسی آفرین/ چو ویران بود بوم ایران زمین.

-نفرت از مهاجم. نفرت از ظلم ضحاک و افراسیاب، نفرت از بیدادگری‌ آنهاست. ستایش کین‌خواهی ایرانیان در واقع ستایش اجرای عدالت است. نمونه: کرم سیب در رشتن دختر کمک بود. اردشیر بابکان از کرم هفتواد شکست ‌خورد؛ گریخت دو جوان را دید:

به آواز گفتند کای سرفراز/ غم و شادمانی نماند دراز.

نگه کن که ضحاک بیدادگر/ چه آورد از آن تخت شاهی به سر.

هم افراسیاب آن بداندیش مرد/ کزو بد دل شهریاران به درد.

سکندر که آمد بر این روزگار /بکشت آنکه بد در جهان شهریار.

برفتند و ز یشان جز از نام زشت/ ‌نماند و نیابند خرم بهشت‌.

ﻋﺮﺏ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﺳﺖ/ ﮐﺞ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﻭ ﺑﺪ ﺧﻮﯼ ﻭ ﺍﻫﺮﯾﻤﻦ ﺍﺳﺖ.

ﭼﻮ ﺑﺨﺖ ﻋﺮﺏ ﺑﺮ ﻋﺠﻢ ﭼﯿﺮﻩ ﮔﺸﺖ/ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺗﯿﺮﻩ ﮔﺸﺖ.

ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﺭﺳﻢ ﻭ ﺭﺍﻩ/ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﻧﺘﺎﺑﺪ ﺩﮔﺮ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺎﻩ.

ﺯ ﻣﯽ ﻧﺸﺌﻪ ﻭ ﻧﻐﻤﻪ ﺍﺯ ﭼﻨﮓ ﺭﻓﺖ/ ﺯ ﮔﻞ ﻋﻄﺮ ﻭ ﻣﻌﻨﯽ ﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺭﻓﺖ.

ﺍﺩﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﮔﺸﺖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺷﺪ ﻭﺑﺎﻝ/ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ.

ﺟﻬﺎﻥ ﭘﺮ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﯼ ﺍﻫﺮﯾﻤﻨﯽ/ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻬﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺷﻤﻨﯽ.

ﮐﻨﻮﻥ ﺑﯽ ﻏﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﻣﯽ/ ﮐﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﯼ ﻧﯽ.

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺰﻡ ﺍﯾﻦ ﻫﺮﺯﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﺎﻡ/ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺵ ﺁﺭﯾﻢ ﺟﺎﻡ.

ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮔﯿﺎﻩ/ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺏ ﺑﺎﺷﺪ ﮔﻨﺎﻩ.

ﭼﻮ ﺑﺎ ﺗﺨﺖ ﻣﻨﺒﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻮﺩ/ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﻮﺑﮑﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺷﻮﺩ.

ﺯ ﺷﯿﺮ ﺷﺘﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ/ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﺭ..

ﮐﻪ ﺗﺎﺝ ﮐﯿﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﺁﺭﺯﻭ/ ﺗﻔﻮ ﺑﺮﺗﻮ ﺍﯼ ﭼﺮﺥ ﮔﺮﺩﻭﻥ ﺗﻔﻮ.

علل تغییر جامعه کدامند؟ چگونه نقش شخصیت، شرایط مادی، عوامل بیرونی و درونی- پویش تاریخ را تعیین کنند؟ رابطه افراد با بار عصبی، روحی، شخصیتی و جامعه با ساختارهای کلان تولیدی، سیاسی، فرهنگی، دینی چگونه است؟ فردوسی پویش جامعه را در آمد و رفت شاهان، سلطه اقوام مهاجم، قیام ناجی شورشی دانست. 

فردوسی هستی شناسی اسطوره ای، معرفت شناسی حماسی، واقعنگاری تاریخی زوال ساسانیان تا سرنگونی را نشان داد. الگوی کاملی از وجدان گروهی، روان ملی، نا امنی، امید برای شرافت، اخلاق، ادب، حکمت، فقه، عرفان ارایه داد. این میراث برای اخلاف را مرشد، پرده دار، تعزیه خوان، فیلمساز، نمایشگر، پویانماگر، شبکه مجازی در آگاهی گروهی آوردند. یونس بختیاری: جامعه شناسی شناخت اندیشه سیاسی فردوسی. https://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/

او عوامل عینی چون تولید، توزیع کالا، خدمات را نام نبرد. مدرنیسم فرهنگهای بومی را به فرهنگ جهانی مانند علایم رانندگی کشاند. جامعه شناسی تبیین رفتار گروهی انسانها، مقایسه ملل، گذار جوامع است. رابطه ذهنیت به عینیت، فرد به جمع، ساختارهای مدنی را بررسی کند. 

اقتصاد و فرهنگ یک جامعه چه اثری برهم دارند؟ قدرت، منزلت، ثروت چگونه پدید آیند؟ روال ظهور تمدنها، شخصیتها، جنبشها، طبقات، اقشار، ارزشها، انقلابات، فتوحات، شهرهای گذشته های دور- چگونه رصد شوند؟ تغییرات کمٌی رفرم و کیفی انقلاب در تکوین جامعه چگونه اند؟ تفاوت و تشابه جوامع مجاور یا دور از هم کدامند؟ آیا جوامع راههای تعالی مشابه را طی کنند؟ آیا مغولستان با گله داری و تجارت راه سویس صنعتی و توریستی را با اختلاف فاز زمانی طی خواهد کرد؟ 

تفکیک دین و دولت، تغییر حکومت دینی به سکولار چگونه اند؟ تفویض قدرت سیاسی ارثی دائمی به انتخابی ادواری یا مسالمت آمیز یا خونین با کودتا ست. گذار از اشکال قدرت قبیلگی خلافت، ولایت، امارت، سلطنت به جمهوری اسلامی با انقلاب ایران، کودتای پاکستان، حمله نظامی به افغانستان انجام شد. بر عکس با رشد سرمایه داری دول سکولار اروپا از بطن دول کاتولیک و رفرم بیرون آمدند. اکنون پیشرفت 200 کشور جهان با تولید کل داخلی اندازه گرفته شود. 

ناسیونالیسم ایده ی جدید غربی است. مردم در پیش با شهر نه با نام کشور خوانده شدند. نمونه: سعدی شیرازی، محمد بلخی، فردوسی توسی. هنوز هم‌ مجتهدان و مفتیان بنام شهرشان مشهورند. نمونه: محمد بخاری، فخر رازی، میرزای شیرازی، رفسنجانی، سیستانی. فردوسی از مفتیان و مجتهدان در اجتماع رنج برد. نظرات خود را نتوانست آزادانه بیان کند.

طبقات و اقشار در توس 1000 سال پیش در شهر و روستا اینها بودند: دهقانان، دکانداران، تجار، صاحبان حرف، نظامیان، اشراف، رعیتهای خوش نشین، دبیران، درباریان، روحانیان، صنعت گران، وزیران، کارگران، عملجات، ایلات. دهقانان حافظ استقلال، دفاع از مالکیت بر زمین، نفرت از قبایل غارتگر، ادبیات بودند. نمونه تاریخی: فردوسی، نظام الملک، ابن مقفع، بلعمی. 

برخی از آنها با رفاه مالی به ادبیات، هنر، تاریخ، ورزش پرداختند. استبداد مطلقه هم در سطوح جامعه وجود داشت. فردوسی میهن دوستی، اخلاق، راستی، عدالت، آزادگی، صلح را در طبقه خود داشت. فردوسی هویت زبانی، تاریخی، ملی را در شاهنامه برای روایت به نسلهای آتی به نظم آورد. 

طبقات متوسط دهقانی و تجاری ایران با پشتوانه ارث اجدادی، مالکیت خصوصی نه مشاع را مقدس دانند. سلطه اقوام مهاجم و استعمار غرب در سده 20 – استقلال را بر اقتصاد اولویت دادند. گذشته گرایی، نیاپرستی، ضجه برای مرگ عزیزان – در فرهنگ ایرانی اولویت دارند. شعارهای آرمانی آخرت، راستی، عدالت نیز اهمیت دارند. 

شاهنامه اساطیر شفاهی ایرانی از آغاز جهان تا پیدایش خط و تاریخ است. در آن سنن، رسوم، آداب، آفرینش سپهر، سیارات، انسان، پادشاهان اسطوره ای، اختراع آتش، نبرد با تاریکی و شر، خشک سالی به نظم آمده اند. فردوسی زندگی 5هزارساله مردم را از جهان دیو، حماسه پهلوانی، شاهان عادل و بد، زوال ساسانی، زیبایی طبیعت، خوبی انسان، واقعیت عینی به نظم در آورد. نبوغ دراماتیک و شعری او برخورد شخصیتها با هم و ایرانیان با نیروهای خارجی را تصویر کرد. او عقلانیت و عدالت را ارج گذاشت.

 فردوسی متافیزیک، خرد، زبان، سنت را در تصویر طبقات، کاستها، اصناف در جایگاه اجتماعی ایستا ارایه داد. او وحدت، هم زیستی، صلح، کار، ورزش، هنر را در جایگاه نظم مطلق تصویر کرد. دودمانها چون موجی سوار بر تاریخ آمد و شد باشکوه دارند. ناامنی، کشتار، غارت، دروغ، بدی را علل تباهی جامعه دید. کاست لایه اجتماعی بنا بر دین، خانواده، ثروت است. نمونه: هند. 

کاستهای ارثی پادشاه، روحانی، نظامی، پهلوانی بودند. روایتی از عهد نوشیروان در ممانعت رفتن از کاست تجار به نظامی وجود دارد. این روایت مرزهای سنگی بین کاستها را نشان دهد. گاهی جنگها با نابودی استقلال طبقات، آشوب، تهاجم قبایل- دیوار کاستها را بهم ریختند. در نظام کاستی، پهلوانان تجلی اراده ملی بوده؛ ولی به کاستهای هرم حاکمیت شاهی، سپهبدی، روحانی با سنت متحجر ترفیع نیابند. شاید حمله عرب شکست کاست در هیرارشی طبقات ساسانی بود. ولی کاست سادات و خلافت را آورد.

فردوسی در امور اجتماعی و سیاسی به قدرت برخورد اعتدالی کند. او قدرت را برای هارمونی جامعه مفید دانسته؛ بیعدالتی، استثمار، بهره کشی، تجاوز را شر انگاشت. حکمت ایرانی آرمان گراست؛ فقه ایرانی واقع گرا. فارابی و غزالی نمونه هایی از اندیشه سیاسی ایران اند که واقعگرایی و آرمانگرایی را تبیین کردند. 

 فردوسی جبر و اختیار را ترکیب خرد، تجربه، اعتدال دانست. از اعتیاد به شراب، زنبارگی، قدرت طلبی، زراندوزی، افراط پرهیز کرد. او با اندرز و نمونه دهی از عدالت حکومت مداری اعتدالی را به شاهان نشان داد. این فرمول عدالت را در اساطیر، داستان ها و تاریخ ایران تصویر کرد. او به امیران، دربار، حکام مطلقه اعتدال، عدالت، صلح اندرز داد. او از چله نشینی، عزلت، استادی عطار، ملا صدرا، فارابی دوری جسته؛ از کنشگری حلاج، سهروردی دوری کرد. او حکیمی تاریخ دان، اعتدالی، خردگرا است؛ به قدرتمندان عدالت و به عوام امانت آموخت. 

آداب، رسوم، ادب حکومت را در عبرت از تاریخ، گذشته اساطیری و شجاعت پهلوانی ایران ارایه داد. او قدرت مطلقه را زیرکانه بچالش کشید. خرد، نیکویی، دانش را به همه توصیه کرد. او نیاز به صلح، امنیت، درستی را برای جامعه در شرایط زندگی شخصیتها بمثابه الگوی اخلاق به نمایش گذاشت. پیری، فتوت، تجربه، خردورزی، زیرکی در چارچوب قدرت خودکامه یا عادل در حماسه رستم برای جوانان را تصویر کرد.

فردوسی در نمونه های انسانی خرد را بر آرمان پیروز کرد. شعار او اعتدال بین آرمان گرا و واقع گرا در اخلاق بود. اخلاق بایدها و سلوک عملی گروهی انسانهاست. متافیزیک در دو گروه افراطی اشاعره سنتی جبرگرا و معتزله خردورز اختیارگرا برای پیروی از دین راستین کافی ‌دانسته؛ فلسفه را با دین آمیخت. اشاعره سنتگرا و اهل حدیث با نمونه امام غزالی گفتند: چون خدا انسان را آفریده؛ پاداش دوزخ یا بهشت عدل است. البته ساعت معاد قیامت معلوم نیست.

پیروان معتزله/ کناره گیر بحث مخلوق/ حادث یا غیر مخلوق/ قدیم بودن قرآن ازلی یا ساخته نبی را داغ ‌کردند. فردوسی با وارد کردن دو عنصر جبر و اختیار کوشید فلسفه سیاسی اعتدالگرا را تبلیغ کند. اخلاق او میانه خرد و تجربه قرار دارد. او رابعه خرد، تجربه، جبر، اختیار را در اساطیر، شاهان، پهلوانان با شعارهای خود بمثابه راوی کل تصویر کرد. در آغاز شاهنامه خرد را بمثابه مقوله ای جدا از آناتومی کارکردی انسان آفریده خدا خواند. 

سپس در پیاد کردن باور اشاعره و خرد معتزله در روایتها ایندو را بهم آمیخت. در امر بزرگ خارج از توان، اجبار را حافظ توصیه کند: بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت/ که در مقام رضا باش و از قضا مگریز. در امر کوچک در توان اختیار را حافظ توصیه کند: چرخ بر هم زنم ار غیرمرادم باشد./ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک.

خرد راهنمای انسان است. خرد یعنی تجربه، حکمت، عقلانیت متافیزیک را با فیزیک آمیزد. فردوسی معرفت را با تاریخ، آرمان، خوشبینی آمیخت. اندیشه، روان، ذات/ شخصیت در رفتار اجتماعی و مرور زمان در جبر  و اختیار آشکار شوند. در جهان بینی پیشا سده 20، حذف تصادف در زندگی مشهود بود.

نقش تصادف در کشف‌های علمی کمتر نوشته شده. 5 پیشرفت‌ علمی مهم سده 20 در واقع نتایج غیرمترقبه نهفته در آزمایش‌ها بودند. ویاگرا قرص کوچک و آبی رنگی که موثرترین درمان‌ ناکارآمدی جنسی/ اختلال نعوظ است. نظریه انفجار بزرگ در 1965 کشف شد: همه ماده و انرژی جهان در آغاز در یک گوی تکنیگی بوده؛ با انفجار در گسترش افزاینده است. 

سیلکانت نوعی ماهی بزرگ با باله‌هایی تا دو متر شبیه دست و پا و وزن تا ۹۰ کیلوگرم در 1938 کشف شد. جریان‌ جتی باد با سرعت بالا- بین ۱۲۸ تا ۳۲۰ کیلومتر بر ساعت- هستند که ۸ تا ۱۱ کیلومتر بالاتر از سطح زمین از غرب به شرق می‌وزند، 1883 تصادفی پیدا شد. کریسپر CRISPR  مخفف “تناوب‌هایِ کوتاه پالیندرومِ فاصله‌ دارِ منظم خوشه ای” که “قیچی ژنتیک” نامند. کریسپر حافظه ژنتیکی عفونت‌ ویروسی است که باکتری آن را چون سامانه ایمنی تطبیقی بکار برد؛ در 1980 کشف شد.  https://www.bbc.com/persian/magazine-54027509 

 منابع. ‏2020‏/09‏/14

https://www.ariaye.com/ketab/kohzad/kohzadb.pdf

دکتر تقی اسدی-کیمیایی، فیسبوک 270820. کتاب زیست شناسی مغز و اخلاقیات: انسانها در داوری و تصمیم گیری اجتماعی دو ‌دسته اند. این امر در تصویر برداری از مغز بطور اوبژکتیو ثابت شده. در یک دسته هنگام قضاوت مثلا در باره ی یک سیاستمدار یا یک باشگاه ورزشی محل اتصال سطح تحتانی اینسولا (محل احساسات احشائی) در لوب آهیانه ای در محل تلاقی با لوب گیجگاهی فعال شود. این ها اصطلاح Gut feeling یا دلخواه را برای انتخابشان بکار برند. 

نیمی از مردم این گونه باشند. حتی اگر باشگاه ورزشی یا سیاستمدار مورد علاقه شان موفقیتی نداشته باشد. باز هم قادر به ارزیابی آنالتتک تصمیم خودشان نیستند. آنها فعالیت بیشتری در نیمکره ی راست دارند؛ تصمیم گیریهایشان بشدت تحت تاثیر احساسات خام است. آنها باورهای نقلی دینی احساسی دارند تا استدلالی، عقلانی، منطقی. این باورها در تصمیم گیری های سیاسی آنها تاثیرگذار هستند. در تبلیغات انتخاباتی راست ها این ضعف باورها را بکار برند. خدا، مسیح، محمد، علی، مهدی را مستمسک کنند. پس باید از قرار دادن افراد گروه اول در راس امور کشور بویژه قضاوت بشدت پرهیز کرد.

دسته ی دوم تجزیه و تحلیلی تصمیم گیری کنند. هنگام داوری و تصمیم گیری قشر جلو پیشانی در سطح استدلالی و منطقی فعال شود. این افراد نتایج کار مورد قضاوتشان را مانند یک مسئله ی علمی یا ریاضی تدریجا جمع آوری کرده؛ انها را در داوری و تصمیم گیری دخالت دهند. دانشمندان و ریاضی دانها بیشتر از این گروه ند؛ باور دینی ضعیف دارند. 

دلسوزان اجتماعی باید افراد را از این ویژگی های سرشتی داوریهایشان بخصوص در امور کلان آگاه سازند. کاربرد دیگر این خصیصه در انتخاب قضات است. قضاتی که بی محابا مجازاتهای سنگین بی تناسب با جرم انجام دهند؛ معمولا زمینه ی دینی هم دارند- به گروه اول تعلق دارند. این خصیصه مانند خصایص دیگر به شرط آگاه شدن تا حدی تعدیل پذیر است.