کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

مهدی صالح

آقای "مهدی صالح" با نام کامل "مهدی صالح مجید" (به…

جنگ های جدید و متغیر های تازه و استفادۀ ی…

نویسنده: مهرالدین مشید تعامل سیاسی با طالبان یا بازی با دم…

                    زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

«
»

آیا وهابی ها مسلمان هستند ؟

 

ژان میشل ورنوشه

 

Le wahhabisme est-il musulman ?

par Jean-Michel Vernochet

در کتاب « گمراهان. آیا وهابیت ضد اسلام است ؟ » ژان میشل ورنوشه نشان می دهد که جریان وهابیت به نام اسلام اصیل به میدان آمده و اسلام سنتی به شکلی که طی  یازده قرن گذشته وجود داشته را خارج از دین تلقی می کند. دیدگاه تاریخی و خدا شناسی نزد وهابیت نظریات رایج را نفی کرد و با  پشتیبانی مالی برای گسترش این جریان توسط عربستان سعودی که آن را شکل افراطی اسلام سننتی می داند آغاز گردید. بررسی های او در دورانی مطرح می گردد که دیدگاه های مشابهی در جهان عرب در واکنش به جنایات برادران مسلمان (به عربی :  اخوان المسلمین)، القاعده و امارات اسلامی منتشر شده است. در اینجا به پرسش های ما پاسخ می گوید.

شبکۀ بین المللی ولتر| دمشق (سوریه) | 24 دسامبر 2014

 Jean-Michel Vernochetژان میشل ورنوشه

شبکۀ ولتر :امروز وهابیت به شکل گسترده در بطن اسلام سنی در اروپا گسترش می یابد. با این وجود، به گفتۀ شما، نه سنی و نه حتی مسلمان به مفهوم سنتی کلمه است. این تناقض را برای ما توضیح دهید.

ژان میشل ورنوشه : اگر زحمت مراجعه به دکترهای بی شمار اسلامشناس را به خودمان هموار سازیم که رساله های آنان نیز در دسترس می باشد، می بینیم که وهابیت (1) ایدئولوژی جلادان داعش بوده و یک متارکۀ معرفت شناسی تمام عیار با اسلام سنتی کلاسیک و به همین گونه با آن اسلامی است که می توانیم آن را اسلام مردمی بنامیم. من شخصاً این موضوع را از استاد شیخ عمران حسین پرسیدم و او با این تعریف از نظریۀ وهابیت کاملاً موافق بود. ما به این نتیجه رسیدیم که وهابیت نوعی انشعاب از دین است که دانشمندان مسلمان و به همین گونهر وشنفکران لائیک عرب آن را با اصطلاح «دجال» تعریف می کنند که ترجمۀ دقیق آن ضد مسیح است (antéchrist)(2)!

بخشی از کتابم را به معرفی نظریات و تحلیل های علمای اسلامی معتبر اختصاص داده ام، با این کار می خواستم عناصر انکار ناپذیری را مطرح کنم که برای روشن ساختن خصوصیات بنیادی انشعاب وهابیت از اسلام سنتی ضروری بنظر می رسید. یعنی از دیدگاهی که کاملاً از دید غربی ها پنهان مانده، یعنی آنهائی که تقریباً هیچ شناختی از اسلام ندارند و در همان حدی می دانند که جزوات مختصر برخی خداشناسان مسیحی متأسفانه جزم اندیش نوشته اند، که غالباً  خودشان نیز چیزی فراتر از رسانه های بزرگ نوشتاری یا صدا و سیمائی منتشر کرده اند نمی دانند ولی با این وجود با اتکاء به همین رسانه ها تصور می کنند که همه چیز را می دانند…یعنی رسانه هائی که توسط آنهائی مدیریت می شود که منافع اولیه آنها تا جائی که برایشان ممکن باشد در گمراه کردن ما بوده تا راحت تر خواهی نخواهی ما را به کورۀ آتش جنگ داخلی هدایت کنند.

عموماً بر اساس رایج ترین پیشداوری ها اسلام را یک قطعۀ منسجم و یکپارچه می پندارند. گرچه به روشنی پیداست که اسلام های متعددی وجود دارد، و تفاوت ها پیش از همه در تعابیر متنوع قضائی در قوانین قرآنی قابل بررسی می باشد. در این جا باید یادآوری کنیم که ناآگاهی از واقعیت اسلام خاص غیر مسلمانان نیست. در اتحادیۀ اروپا اغلب جوانانی که از والدین مهاجر به دنیا آمده اند، شناخت بسیار مختصری از مذهبشان دارند، و به همین دلیل به سادگی تحت تأثیر قرار می گیرند و خیلی زود تبلیغات مرتبط به اسلام اصیل و ناب را باور می کنند… (1) به مثابه رقابت لیبرال که باید به هر وسیله ای حتی به زور گسترش یابد، «ناب و کامل» در بهشت زمینی سرمایه داری افراطی.

در این جا می بینیم که به راحتی می توانیم  دچار اشتباه شویم و تمام چهره های اسلام را به ویژه با چهرۀ کاریکاتور تکفیریست (3) مخلوط کنیم.

اگر اسلام به وجوه مختلف وهابیت منحصر می شد، جنگ تمام عیار بین تمدن ها نیز نزدیک می بود. در اینجا از جنگی حرف می زنیم که یک میلیارد غربی با فرهنگ مسیحی را در مقابل یک میلیارد و نیم مسلمان قرار می دهد. جنون و پوچی چنین چشم اندازی خیلی چشم گیر است. با این وجود برخورد فرهنگ ها برخی مانند این متفکرانی که در عین حال آشوبگر نیز هستند و در فرانسه آنها را زیر نام ژک آتالی Jacques Attali یا برنادرد هانری لوی Bernard-Henri Lévy و خیلی های دیگر می شناسیم، به ویژه در اتاق های فکری نئومحافظه کاران واشنگتن، که چنین نظریه ای را ممکن و حتی اجتناب ناپذیر معرفی می کنند. و می دانیم که نفوذ این صاحب نظران تا کجا می تواند پیش برود، به عنوان مثال در مورد لیبی دیدیم که به حمام خون و هرج و مرج دراز مدت انجامید.

برای پاسخ گوئی به پرسشی که مطرح کردید بطور مشخص باید به یاد داشته باشیم که وهابیت یک نوع جریان متن باور افراطی است. از این تنها دیدگاه اعتقاد اسلامی را به شکل افراطی و به شکلی که در قرآن کلمه به کلمه نوشته شده درک می کند. برای روشن ساختن این موضوع باید یادآوری کنیم که تبلیغات و دروس عبدالوهاب (1703-1792) بر اساس قرائت کلمه به کلمه گسترش می یابد و هر جمله کاملاً منطبق به جملۀ نوشته شده در نظر گرفته شده است. یعنی به مفهوم تحت الفظی مطلق تا جائی که از قرآن معنائی اغراق آمیز و فوق العاده ای استخراج می کند. بر این اساس خدا به شکل عینی روی تخت جلوس کرده و یک پایش در جهنم است (4).

هر مسلمانی درمی یابد که جسم مادی قائل شدن برای خدا اکیداً بی مناسبت است…و هیچکس از این موضوع بی اطلاع نیست که این نوع بازنمائی ها کاملاً وجهۀ استعاری دارد. به این معنا که تصویر پردازی بوده و نه تشریح انساندیسانۀ خدا.

ولی چنین قرائت تحت الفظی و ابتدائی و بدوی از قرآن به نتیجه ای نخواهد رسید اگر مریدان وهابیت را در راستای بازگشت به منشأ هدایت نکند، به عبارت دیگر به سوی سلفیه(نخستین نیاکان اسلام)، تقلید از زندگی پیغمبر اسلام، تا نفی حتی اصول اسلام… یا تنزل قرآن به قرائت حقوقی محض تا نهایت تحریف بر اساس نیازهای احتمالی در پیروزی سیاسی و تقویت قدرت حاکم وقت…مانند خاندان سلطنتی عربستان یا اشکال متنوع اخوان المسلمین مانند رژیم اسلامی و کمالی اردوخان اوّل در ترکیه!

بدتر از همه، وهابی ها یک اصل به اصول اسلامی یعنی یک اصل ششم به اصول دین افزوده اند. این اصل ششم عبارت است از هدایت اجباری ناباوران یا مسلمانان گمراه و خارج از دین به زور… (2) یعنی موضوعی که مشمول تمام شیعیان و جریان های صوفی مسلک و به همین گونه بخش مهمی از اهل سنت می گردد که اعتقاداتشان به کفر آلوده شده است. در نتیجه برای اجرائی ساختن چنین اصلی وهابی ها وظیفۀ جنگ مقدس را اختراع کردند. یعنی تعبیری انحرافی از جهاد که پیش از همه تلاش برای تعالی فردی می باشد. ابتدا جنگ درونی علیه خویشتن، جنگ علیه ضعف ها، هوس ها و ارتکاب به گناه که در درون ما دائماً در کمین ما نشسته است. وهابی ها با اجباری ساختن جهاد، مرتکب اشتباهی شدند که علما آن را بیعت گذاری می نامند یعنی نوآوری در این دین که از دیدگاه علما حرام است. نوآوری مطابق بر حدیث (5) به شکل بنیادی در اسلام ممنوع است : « کتاب خدا حقیقی ترین را عرضه می کند. بهترین دروس نزد محمد یافت می شود. اختراعات بدترین مواردی است که می تواند وجود داشته باشد. هر اختراعی یک نوآوری است. هر نوآوری پوچ است و هر پوچی به جهنم منتهی می شود » (An Nassi, Sunan, 3/188).

به همین گونه حسن البنا (1906-1949) بنیادگذار اخوان المسلمین جنگ مقدس را ضرورتی اجباری و اجتناب ناپذیر دانسته که نبود آن یا فرار از نبرد گناه کبیره محسوب شده و جزای آن آتش جهنم خواهد بود. البنان در این مورد نامه ای برای مریدانش می نویسد و مشخصاً این نوآوری را به نام پیغمبر پیوند می زند و او را «ارباب مجاهدین» می نامد. علاوه بر این البنان «جنگ علیه کافران و فتح» را جهاد واقعی دانسته که در نقطۀ مقابل «جهاد نفس» که مسلمانان معمولاً به چنین جهادی باور دارند واقع شده است…!

شبکۀ ولتر : از دیدگاه تاریخی بریتانیائی ها با تبدیل کردن وهابیت به ابزاری برای مبارزه علیه امپراتوری عثمانی که به دست دونمه های انقلابی افتاده به نام «ترکان جوان» شهرت یافتند. امروز ترکیه که شما آن را اسلام کمالیست تلقی می کنید از خلیفۀ وهابی پشتیبانی می کند، در حال حاضر از امارات اسلامی (داعش) در حالی که امارات اسلامی سلطنت سعودی های وهابی را به عنوان دومین دشمن پس از شیعیان دانسته است. این تضادها را چگونه توضیح می دهید ؟

ژان میشل ورنوشه : پرسش های بسیار و نه چندان ساده. پیش از همه باید بگویم که در قرن نوزدهم هدف بریتانیائی ها تسخیر امپراتوری عثمانی نبود که کما بیش در حال زوال به سر می برد نبود و طعمۀ نیروهای سر سختی شده بود. این نیروهائی که آن را به نابودی می کشاندند در گروه جوانان ترک کمیتۀ اتحاد و ترقی گردهم آمده بودند. این جنبش انقلابی از انقلاب فرانسه الهام می گرفت و ریشه هایش در پاریس، ژنو، رم و لندن بود و بازیگر اصلی فروپاشی بود. از فروپاشی قدرت عثمانی و به قدرت رسیدن توطئۀ جوانان ترک در سال 1913، کشتار ارمنی ها و دیکتاتور کمالیست به وقوع پیوست. رژیم خداناباوری که در سایۀ چوبۀ دار ایجاد شد و بی آن که از سوی لوژهای ماسونیک انگلیسی، فرانسوی و ایتالیائی پشتیبانی شود، و به همین گونه پشتیبانی لنین و دیوان سالاری بولشویک را با خود داشته باشد هرگز به وجود نمی آمد. این موضوعی است که مدارک اندکی دربارۀ آن وجود دارد، خیلی کم شناخته شده ولی عین واقعیت است.

برای این که به موضوع امپراتوری بریتانیا بازگردیم، طی قرن نوزدهم، تقریباً تمام سیاست انگلیسی ها در رابطه با دروازۀ مشهور کنستانتینوپل (قسطنطنیه یا استانبول) و بر اساس نگرانی های آنها در مورد تأمین امنیت و حفاظت از جادۀ هندوستان تعیین می شد. چنین امنیتی برای جادۀ هندوستان مستلزم تسلط جغرافیائی کامل بر خلیج عرب و فارس (مترجم : خلیج فارس) بود. برای درک متن واقعه باید کمی به گذشته بازگردیم، فروپاشی امپراتوری عثمانی و در پی آن پیدایش سلسلۀ سلطنتی وهابی در حجاز و در نجد…در جنگ کریمه (1853-1856) انگلستان متحد فرانسه را می بینیم که به کمک عثمانی ها در جنگ علیه روس ها می شتابد. موضوعی که در این دوران مطرح بود، به شکل یک آلترناتیو جلوه می کرد : متلاشی شدن امپراتوری (ولی چگونه می توانند در مورد تقسیم آن به توافق رسند ؟) و حفظ آن در حالت کما برای ثبات منطقه، به انضمام موضوع کسالت آور و دائمی امنیت راه های دریائی و زمینی هندوستان برای لندن. سرنوشت «مرد بیمار اروپا» (6) به همین علت از آغاز قرن نوزدهم این موضوع به حات تعلیق درآمده است. حالت انجمادی که بین قدرت های مسیحی بروز کرده بود — انگلستان، آلمان، روسیه، فرانسه، یونان، ایتالیا — بلند پروازی های هر یک از آنها را منفعل می ساخت. هیچکس مایل نبود در سقوطی که از سوی دیگر اجتناب ناپذیر بنظر می رسید تعجیل به خرج دهد، ولی توازن شکنندۀ نیروها را در منطقه به مخاطره انداخته بود. این موضوعی است که مدارامنشی معاهدۀ آندرینوپل Andrinople را توضیح می دهد که در سپتامبر 1929 در پایان جنگ روسیه و ترکیه به امضا رسید، تزار روسیه با حساب این که امپراتوری عثمانی در حال زوال است و به دلیل بدهکاری به مردارخوارهای مالی بین المللی از پا درآمده، ولی این وضعیت را به هرج و مرج ترجیح می داد. یعنی نوعی پارسا منشی در زمینۀ جغرافیای سیاسی که امروز به هیچ عنوان رایج نیست…

این یادآوری طولانی به این علت بود تا نشان دهیم که تا چه اندازه در چنین مواردی پراگماتیسم نسبت به تمام مسائل دیگر در اولویت قرار می گیرد، و مقدم بر همه مسائل مذهبی. بعداً طی جنگ جهانی اول از قبایل نافرمان وشورشگر وهابی در نجد علیه قسطنطنیه (استانبول امروزی) ابزار سازی کردند. در این دوران امپراتوری عثمانی تقریباً از بین رفته بود، تنها انگیزۀ لندن در تخریب قدرت عثمانی، حنثی سازی اتحاد آن با رایش آلمان بود، و هیچ هدف دیگری نداشت. وجه مذهبی در اینجا یک امر جانبی به حساب می آید. جنگ جهانی بیداد می کند و توطئۀ جوانان ترک که به تاریخ 1913 در قسطنطنیه (7) به قدرت رسید، در واقع بر آن شد تا سرنوشت خود را با آلمان که نفوذ اقتصادی گسترده ای در امپراتوری عثمانی داشت پیوند زند…و هرج و مرج جنگ را فرصت مناسبی دید تا سیاست تصفیۀ قومی در مورد تمام جوامع مسیحی امپراتوری را به اجرا گذارد. و تردیدی نباید داشت که با پیش زمینۀ اعتقادی به موعودگرائی و نفرت آخر زمانی همراه بود که امروز کمتر افرادی شهامت یادآوری آن را پیدا می کنند.

در نتیجه درۀ هولناکی دهان گشود و اکثر ارامنه را بین سال های 1915 و 1916 در خود بلعید. سیاست کشتار جمعی را کمال آتاتورک خیلی فراتر از شکست جوانان ترک و پیروزی متفقین در سال 1918، و به ویژه در سال 1924 به شکلی که در منشور لوزان  Lausanne(24 ژوئیۀ 1923) پیشبینی شده بود، به مناسبت انتقال گستردۀ مردم مسیحی که در ناحیۀ آناتولی زندگی می کردند  ادامه داد و تکمیل  کرد. منشور لوزان به شکل قطعی به جنگ بزرگ در جبهۀ شرق خاتمه داد.

در اینجا باید یادآوری کنیم که این خداناباور فناتیک که از همراهان کمیتۀ اتحاد و ترقی بود، یعنی همین کمال پاشا با تداوم قوم کشی (8) که توسط پیشینان آغاز شده بود، پیشگام تصفیۀ قومی و مذهبی بود که در حال حاضر، در ابعاد خیلی مختصر تری، توسط جهاد طلبان سلفی و وهابی در شمال عراق علیه کاتولیک های آشوری کلدانی و یزدانی صورت می گیرد…

ولی به سال های مفصلی جنگ جهانی اول بازگردیم. برای متفقین وقت تجزیۀ امپراتوری قدیمی فرا رسیده بود و رهبران جدید «دونمه» انتخاب استراتژیک مناسبی به عمل نیاورده و با رایش آلمان متحد شده بودند. ولی در تمام مناطق شورش مسلحانه بالا گرفت، در افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین، مصر… لندن و پاریس با طرح از پیش آمادۀ مبتنی بر توافقات سایکس پیکو Sykes-Picot در سال 1916 جسد امپراتوری عثمانی را تقسیم کردند…و این طرح را نیز با به سخره گرفتن قول و قرارهائی که در مورد استقلال به عرب هائی که در کنار آنها جنگیده بودند به اجرا گذاشتند. انگلیسی های به سهم خودشان از سال 1916 وهابیت را به دلیل قدرت تحرک و خشونت انفجاری آن که با  تعصب و ایدئولوژی فتح قویاً آمیخته بود به ابزارکار خودشان تبدیل کردند، تا به شکل دراز مدت و پایدار بر شبهه جزیرۀ عربستان مسلط شوند.

در مورد وضعیت فعلی، بی گمان باید به رقابت بین قدرت ها را مورد توجه قرار دهیم. اگر به تاریخ منطقه نگاه کنیم، و به ویژه به این نیم قرن گذشته، می بینیم که مبارزه برای کسب جایگاه رهبر دائمی بوده است : جمال عبدالناصر، حافظ اسد، معمر قذافی، صدام حسین، بی آن که دولت عبری را به حساب بیاوریم که نقش آن تخریب همسایگان و دشمنان احتمالی بوده و بانک اطلاعاتی است. در حال حاضر تهران، آنکارا و رایض هستند که وارد صحنه شده اند و مستقل از هویت مذهبی شان همان هدف را پی گیری می کنند. در نتیجه پیرامون موضوع رقابت هست که من مبارزات غالباً خونبار بین گروه های مختلف سلفی و وهابی را تعبیر می کنم. مانند گروه های مختلف مبارزان در سوریه، که در خط مقدم همۀ آنها امارات اسلامی (داعش) دیده می شود. به همین گونه، در وادی اختلاف فرقه ای بین عربستان سعودی و ترکیۀ اسلامگرا، داعش در نهایت امر در چشم انداز بلند پروازی های تسلط جویانه دست کم در رقابت متقابل در منطقه یک ابزار جانبی چیز بیشتری نیست…مضافاً بر این که بنیادهای ایدئولوژیک وهابی بین آنها مشترک است، به انضمام اخوان المسلمین حتی اگر به شکل آشکار آن را به رسمیت نشناخته است.

شبکۀ ولتر : شما می گوئید که اخوان المسلمین و وهابیت وجوه مشترک بسیاری دارند، آیا می توانید در این مورد توضیح بیشتری بدهید ؟

ژان میشل ورنوشه : بی آن که «یک انجمن وهابی سرّی» باشد، برادران مسلمان (به عربی اخوان المسلمین) ادامۀ فرقۀ اصلی بوده که مرکز آن در ریاض واقع شده است. یک بررسی دقیق برای مقایسۀ نظریات و برنامه ها ضروری خواهد بود. ولی روی نکته ای که پیش از این مطرح شد باز گردیم و پافشاری کنیم : وهابیت و به همین گونه [گروه برادران مسلمان] (جمعیت الاخوان المسلمین)، پیش از همه اساساً ابزارهای ایدئولوژیک هستند به این معنا که غیر مذهبی زیر لباس دروغین پوریتانیسم هستند. اینها وسائل ایدئولوژی سالاری فتح و کشورگشائی هستند (سازمان سیاسی که قدرت و ایدئولوژی را در هم ادغام می کند)  و نه چیزی بیشتر. روشن است که وهابیسم شیوۀ بیانی ساده و ناب اعتقاد و ایمان سرزنده ای نیست، ولی چیزی است که بیشتر می توانیم آن را کاریکاتور اغراق آمیز دین و ایمان بنامیم. مسلمانانی که آنها را به این شکل افشا می کنند دچار اشتباه نیستند. من این را نمی گویم، این مطالب را دکترهای اسلامی از چهار گوشۀ جهان اسلام می گویند. یعنی تمام آنانی که «غرب» تنبل صدایشان را نمی شنود زیرا پژوهش جامعه شناسی بازار در حومۀ شهرهای بزرگ اروپا با تراکم جمعیت مهاجران خیلی ساده تر است…تا این که با فروتنی روی ابعاد خداشناسی پدیدۀ جهادگرائی و پشتیبانی پیش کنشگرانه از آن توسط پوریتانیسم از نوع دیگر یعنی کلوینیسم انگلیس و ایالات متحده بپردازند، خاصه وقتی به ابزاری در دست امپریالیسم تهی از روح و جان تبدیل می شود.

موضوعی که امروز به فراموشی سپرده شده این است که انجمن برادران مسلمان که توسط حسن البنان در سال 1928 بنیانگذاری شد، فوراً پس از اعلام موجودیت از اعضای اخوان که از نجد از ترس پی گردهای عبدالعزیز ابن سعود فرار کرده بودند استقبال به عمل آورد. چنین افرادی هستند که هستۀ سخت مرکزی شبکۀ اخوان المسلمین مصر را تشکیل دادند. وقتی در سال 1954 انجمن برادران مسلمان توسط ناصر منحل اعلام شد، کادرهای برادران در جهت مخالف حرکت کردند و طبیعتاً به ریاض بازگشتند. سرانجام، انجمن در سال های هفتاد به نام جهاد اسلامی مصر متولد شد که پیش درآمد داعش است و هدفش ایجاد خلیفه در مصر بود. این همان چیزی است که امارات اسلامی (در شامات) با پشتیبانی «هم پیمانان برادر- دشمن» آنکارا، لندن، پاریس، دوحه، واشنگتن، عمان و تل آویو تحقق بخشید.

شبکۀ ولتر : ابتدا بریتانیائی ها و سپس ایالات متحده از گسترش وهابیت پشتیبانی کردند. امروز اخوان المسلمین در بطن شورای امنیت ملی در واشنگتن نماینده دارند. آنچه را که شما در مورد برادران مسلمان مطرح کرده اید شاید بتوانیم در مورد وهابیت نیز صدق کند، به این معنا که آیا این تشکیلات در بطن جهان مسلمان راه ها و شیوه هائی است که برای تخریب اسلام در درون به کار می برند ؟

ژان میشل ورنوشه : گسترش دائمی وهابیت طی قرن گذشته به شکل تنگاتنگ در پیوند با الگوی مالی، اقتصادی و اجتماعی انگلیس و ایالات متحده بوده است. سرنوشت شبهه جزیرۀ عربستان به شکل خدشه ناپذیری از سال 1945 تا امروز به جهان آمریکا پیوسته بوده است…جهان آمریکا یعنی اژدهائی با چندین سر که مهمترین آنها عبارتند از مانهاتان، شیکاگو (بورس جهانی مواد اولیه)، واشنگتن با فدرال رزرو (ذخیرۀ فدرال نام رسمی بانک مرکز ایالات متحده)، واشنگتن، سیتی لندن، بروکسل برای ناتو، مرکز بانک مرکزی اروپا و بازل که [شرکت ناشناس] بسیار عالی را در خود جای داده است، به مفهوم حقوقی، بانک بانک های مرکزی، و بطور خلاصه بانک تنظیم بین المللی !

بر این اساس تقلیل دهنده خواهد بود اگر بخواهیم ایدئولوژی وهابی را تنها به عنوان ابزاری برای نفوذ یا تسلط منطقه ای تعبیر کنیم. جمعیت جهان اسلام معادل یک میلیارد و نیم نفر است. کنترل جمعیتی  در این وسعت کار عظیمی خواهد بود. بی گمان در این چشم انداز باید در ایدئولوژی وهابی را بی هیچ ابهامی عامل اختلال اسلامی بدانیم. به عبارت دیگر، الگوی اسلامی، یعنی «انطباق اسلام»، به مذهب جدید جهانی که خود را به تمام ملت ها و مردم جهان چه مسیحی و چه مسلمان تحمیل می کند. مذهبی از جنس ساختار اجتماعی، مذهب تحولات تمدنی که جهانی سازی آدمخواری را همراهی می کند. مذهبی که باید جایگزین تمام مذاهب دیگر شود و بطور مشخص می توانیم آن را به عنوان یکتاپرستی بازار بنامیم.

روشن است که وهابیت کاملاً با سرمایه داری آنارشیک (آنارکو- کاپیتالیسم) همخانه است. این موضوع می تواند موجب شگفتی شود، ولی انکار ناپذیر است. پوریتانیسم بربر آماده شده و یا بهتر بگوئیم از پیش آماده شده برای جایگزینی اسلام سنتی با دلبستگی های قدیمی از دور خارج شده به ارزش های اخلاقی سنتی و اساساً ترحم جویانه اش. از دیدگاه وهابیت، برای اصیل های با اصالت قتل فرد دیگری که کاملاً به همان قانون خدشه ناپذیر شریعت تبعیت نکند مجاز دانسته شده (مترجم : واجب و قانونی است)…مشخصاً و دقیقاً مانند دموکراسی جهانشمول و بشردوستانه ای که ایالات متحده سعی می کند به زور اسلحه به چهار گوشۀ جهان تحمیل کند. آمریکای کبیر تبلور سرنوشت خود را در حق بی حد و مرز کشتار تمام آنهائی می داند که با میل خودشان وارد قالب دموکراتیک یهودی و پروتستانتیسم ساخت آمریکا نمی شوند و با شورشگری دست به نافرمانی می زنند. چنانکه  بخواهیم مختصر بگوئیم : اگر وهابیت را به عنوان یک ابزار بازشناسی کنیم، این ابزار وسیلۀ مخربی است که برای تخریب اسلام از درون برنامه ریزی شده…یعنی چیزی مشابه مهدی گرائی مارکسیستی، و سپس جانشین آن فرویدیسم-مارکسیسم لیبرال آزادی خواه که اثر مرده ای را مشابه جوامع پسا مسیحی در پیش گرفتند و می گیرند (3).

شبکۀ ولتر : در حال حاضر سه دولت وجود دارد که وهابیت مذهب رسمی آن است : عربستان سعودی، قطر و شارجه، اعضای امارات متحدۀ عربی. و شاید به زودی برقه (Cyrénaïque )(9). با این وجود این دولت ها جنگ بی امانی را علیه یکدیگر بر پا کرده اند. شما چگونه این موضوع را تحلیل می کنید ؟

ژان میشل ورنوشه : برای پرسش پیچیده  پاسخ ساده. در گذشته قبایل علیه یکدیگر می جنگیدند و حمله می کردند. امروز گروه های غارتگر نیستند بلکه دولت ها هستند. ما به یک بعد بالاتر رسیده ایم. با این وجود اصل واقعه تغییری نکرده است. تمام دولت های غربی بت یکسانی را ستایش می کنند که نامش ظاهراً دموکراسی است، ولی مانع از این نبوده که از دریدن یکدیگر اجتناب نکنند، دست کم به شیوۀ جنگ اقتصادی نابخشودنی. « جنگی که خودش را معرفی نمی کند » ولی  بی رحمی اش کمتر از جنگ های دیگر نیست، و نه دوست می شناسد و نه هم پیمان…«جنگی تا پای مرگ» میتران آتش را اعلام کرده بود (10). جنگ هائی با غایت ایدئولوژیک و سازمان های اجتماعی. به سوی روسیه و دنباس نگاه کنید که تصویر روشنی از این واقعیت را به نمایش می گذارد.

اگر دریابیم که دولت های مختلف وهابی و گروه ها و شبکه های متنوع اخوان المسلمین — که حزب توسعه و ترقی رجب طیب اردوخان یکی از آنها می باشد — مشخصاً در پی تحقق بخشیدن به فرامین خدا روی زمین نیستند، و نه هیچ هدف والاگرای دیگری، بلکه تنها در پی کسب قدرت صرفاً مادی هستند، بر این اساس تمام مسئله برایمان حل خواهد شد. بلند پروازی آنها تنها در کسب قدرت است. اگر با درک چنین واقعیتی به صحنه نگاه کنیم، می بینیم که منافع آنها، استراتژی آنها و هم پیوندهایشان کاملاً یکسان نیست. در واقع امر، آنها غالباً در فقدان توافق و تقریباً همیشه در رقابت با یکدیگر هستند — به مفهوم فرانسوی کلمه — ولی می خواهیم ساخت و ساز چرخ گردان جهان را درک کنیم، پیش از همه یکی از این تولیدات سینمای هالیوود را در مورد جنگ گروه های مافیائی ببینیم. در این گونه فیلم ها همه چیز گفته شده است ! وحشیانه علیه یکدیگر جنگیدن برای تصاحب یک منطقه، یک بازار، یک وضعیت برتر یا برای منحصر ساختن یک معاملۀ پر منفعت.

اگر تفاوتی بین چنین جنگ های گروه های تبهکار مافیائی و دیپلماسی مسلح، از نوع سخت hard و نرم soft powerوجود دارد تنها در اندازۀ آن بوده ولی سرشت آنها از یک آب و گل ساخته شده است.

شبکۀ ولتر : القاعده خود را به عنوان وهابی تعریف می کند، با این وجود یکی از بنیانگذاران اصلی و رئیس کنونی آن ایمان الظواهری یکی از اعضای قدیمی اخوان المسلمین است. در واقع، اگر تمام رهبران تروریسم بین المللی خود را وهابی اعلام می کنند، اغلب آنها از اعضای قدیمی اخوان المسلمین هستند. به باور شما، ایدئولوژی کنونی جهاد آیا وهابی است و یا این که از انجمن مخفی اخوان المسلمین منشأ می گیرد ؟

ژان میشل ورنوشه : فکر نمی کنم این مسئله در این مرحله از اهمیت خاصی برخوردار باشد : پیش از یا بعد از تخم مرغ…زیرا که موضوع بر سر دو چهره از یک ایدئولوژی می باشد ! هر دو با پشتیبانی امپراتوری بریتانیا توسعه یافتند و تأیید شدند : پشتیبانی مسلحانه از سومین سلسۀ پادشاهی وهابی در نجد و حجاز، و تأمین مالی اخوان المسلمین در مصر. در نتیجه وهابیت و اخوان المسلمین با داشتن پدر خواندۀ مشترک در لندن و واشنگتن و سرانجام در ریاض با یکدیگر وجه مشترک دارند. در مورد جهاد چنان که در مصر دیدیم اخوان المسلمین جدید یک سازمان مبارزۀ مسلحانه به وجود آورد بنام جهاد اسلامی که حاصل کار بست دکترین وهابیت بود و اصول دین اسلام را از پنج اصل به شش اصل ارتقاء داد و اصل ششم اصل نیز همانا جنگ مقدس بود که در پایه های اعتقادی اسلام کلاسیک دیده نمی شود. و جنگ مقدس (جهاد) یعنی اجبار در گرویدن از راه اعمال زور، و حتی اگر ضروری باشد با استفاده از شمشیر آخته و آتش. بر این اساس وهابیت از خشونت یک بعد ساختاری نتیجه می گیرد که می تواند در غرب به منفی ترین واکنش های قطعی بیانجامد. در واقع ما در اینجا در بطن منطق شوک مستقیم بین فرهنگ ها و تمدن ها هستیم. چنین رویدادی چشم انداز تیره و تاری را در جوامع ما به نمایش می گذارد، به ویژه اگر مسلمانان (آنهائی که در جوامع اروپائی زندگی می کنند) یکی از روزها فراخوان دریافت کنند و به دلیل گسترش اسلام دروغین بخواهند جبهۀ خودشان را انتخاب کنند. سال های بسیار سختی که الجزائر طی دهۀ 90 مطمئناً در مقایسه با آنچه در کمین جوامع مسلمان اروپائی نشسته بسیار ناچیز بنظر می رسد… زیرا به همین گونه ای که در همه جا می بینیم، همانا مسلمانان هستند که نخستین آماج و نخستین قربانیان خشونت وهابیت خواهند بود.

 

جمع آوری مطالب توسط تی یری میسان

، کتاب ژان میشل ورنوشه « گمراهان » Les Égarés در کتابفروشی شبکۀ ولتر موجود است

یادداشت ها :

1)وهابیت جریانی است که توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدهم بنیانگذاری شد. وهابیت مذهب رسمی عربستان سعودی، قطر و امارات شارجه (عضو امارات متحدۀ عربی) است.

2)سنت اسلامی بر این باور است که درآخر زمان، مردی که جهانیان را گول می زند «المسیح الدجال» نامدارد، مسیح دروغین و یا به عبارت دیگر ضد مسیح…گرچه ظاهری مسیحائی دارد ولی ایدئولوژی او کاملاً مادی گرا بوده و تنها در خدمت ارزش های انسانی در چشم انداز زمینی بوده و بازگشت به سوی خدا و قضاوت نهائی را نفی می کند. تمدن او کوردل خواهد بود، به این معنا که مدعی زندگی مستقل از فرامین مقدس می باشد.

3)تکفیریست یکی از جریان هائی است که از اخوان المسلمین منشأ گرفته است. این جریان در سال 1971 توسط احمد مصطفی شکری از اهالی مصر بنیانگذاری شد. او تبلیغ می کند تمام آنهائی که به این فرقه تعلق ندارند کافر بوده و مسلمانان واقعی را موظف می داند که آنها را بکشند.

4)نخستین نکته ای که جزن اندیشی وهابیت را تشکیل می دهد، تشبیه است، یعنی تشبیه خدا به مخلوقاتش (انسانگونه پنداری یا انسان دیسی). اصل بنیادی نزد وهابی ها  در رابطه با متون مقدس تمام شیوه های بیانی مبهم در رابطه با خالق بر اساس مفهوم اولیۀ آن پایه گذاری شده، گرچه این شیوه های بیانی و اصطلاحات به هدف بیان صفات الهی بوده مانند شکوهمندی، قدرت، بخشندگی. بر این اساس وهابی ها نتیجه گرفته اند که حالق دارای جسم و بدن بوده که روی تخت جلوس کرده، در سمت راست دستهائی دارد، جا بجا می شود، تعجب می کند، می خندد و یک پایش در جهنم است Cf. « Qui sont les wahhabites ? »..

5)حدیث (ها) کتاب هائی را گویند که بیش از 150 سال بعد از فوت پیغمبر اسلام  بر اساس روایات همراهان و معاصران  دربارۀ زندگی او نوشته شده است. تعداد خیلی از این حدیث ها وجود دارد. این کتاب ها به مسلمانان اجازه می دهد که بهتر قرآن را بفهمند، با این وجود هیچ یک از این کتاب ها جای قرآن را نمی گیرد و برای مؤمنین اجباری نیست.

6)نام مستعار امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم.

7)قسطنطنیه (کنستانتینوپل  Constantinople) که در 11 مه 330 ساخته شده بود وضعیت خود را به عنوان پایتخت در سال 1923 از دست می دهد. در سال 1930 در چهار چوب سیاست ترکیزاسیون توسط مصطفی کمال آتاتورک رسماً استانبول نامیده شد.

8)1914 تاریخ مفصلی است که سد سال پیش از این آغاز جنگ جهانی و کشتار جمعی مسیحیانی که در سرزمین های امپراتوری عثمانی می زیستند را رقم زد، توسط جوانان ترک دونمه که در قسطنطنیه در سال 1913 به قدرت رسیدند. در مورد [مسیحیان سریانی] شمار قربانیان بر اساس نویسنده تغییر می کند. برخی علاوه بر رقم یک میلیون و نیم ارمنی که در راه پیمائی جهنمی در دشت های بی آب و علف لیکاونیا  Lycaonie(در ناحیۀ تاریخی آسیای صغیر) و سوریه از بین رفته اند، رقم 270000 قربانی را نیز مطرح کرده اند. تحقیقات تازه تر در گمانه زنی ها تغییراتی به وجود آورده و تعداد قربانیان را فراتر از آنچه پیش از این رایج بود تخمین زده اند، یعنی رقمی معادل 500000 تا 750000 بین سال های 1914 و 1920، یعنی تقریباً 70% جمعیت مسیحیان سریانی (آشوری یا آسوری) در آن دوران. باید یادآوری کنیم که جنگ بزرگ در شرق تنها در ژوئیۀ 1923 با معاهدۀ لوزان پس از شکست یونان در 13 سپتامبر 1921 به پایان رسید. کمال پاشا (آتاتورک) سیاست تصفیۀ قومی و مذهبی خود را تا پای مرگ (10 نوامبر 1938) پی گیری کرد. به گونه ای که در سال 1937 او حکومت خود را با کشتار نهائی مهر و موم کرد که بهای آن را کردهای علوی درسیم Dersim (استان کنونی تونجلی در ترکیه) پرداختند…دست کم 10000 نفر کشته شدند. با این وجود برای معاصران ما کمال آتاتورک تا مدت های مدید به عنوان الگوی قهرمان شکست ناپذیر تلقی می شد.

مراجعه شود به راندل G.W. Rendel، خاطرات دفتر امور خارجه دربارۀ کشتارها و جنایاتی که ترک ها از تاریخ خلع سلاح در 20 مارس 1922 علیه اقلیت ها مرتکب شدند. به گفتۀ مانوس میلدراسکی Manus I. Mildrasky در کتاب The Killing Trap : Genocide in the Twentieth Century, 2005 گمانه زنی های به شکل جدی تری به ثبت می رسد، 480000 شمار یونانیان آناتولی است که کارشان به قصاب خانه می کشد، جائی که بشریت را مثله می کنند.

علاوه بر این دولت ترکیه وارث دیکتاتور کمالیست هرگز تصفیه قومی و مذهبی و قتل عام های پی در پی مسیحیان امپراتوری عثمانی را نفی نکرده است…

 

9) تبلیغ و تحمیل تکفیر گرائی وهابیت خیلی پیشترها آغاز شد و اشتباه بزرگی مرتکب خواهیم شد چنانچه اگر این پدیدۀ معاصر را به همان مناطقی محدود بدانیم که امروز بی داد می کند. مطمئناً سید نفتی کسترش بی بدیلی به آن بخشیده است، ولی می دانیم که سید احمد در قرن نوزدهم، در حواشی 1824 پس از زیارت مکه، در پنجاب به تبلیغ وهابیت پرداخت. او می خواست « فقدان اجبار » در جنگ مقدس را جبران کند، و در سال 1826 با گردآوری سپاه رزمی در پیشاور، علیه سیک ها فتوای جهاد صادر کرد و سال بعد خود را رهبر مؤمنان یا امیر المؤمنین نامید. در اینجا یادآوری می کنیم که پیش از سقوط طالبان در بهار 2001 ملا عمر  نیز با همین لقب نامیده می شد. در سال 1830 سید احمد پیشاور را تسخیر کرد، ولی در سال 1831 طی یک نبرد در بالاکوت Balakot کشته شد. باید تا سال 1870 منتظر بمانیم تا پس از نیم قرن اغتشاش، علمای شیعه و سنی در هند افراطی گری وهابیت را محکوم کنند. ولی نفوذ آنها تداوم یافت و در سال 1927 در استان میوات «انجمن تبلیغاتی» بنیانگذاری شد که نقش تبلیغاتی آن شناخته شده است. تکفیر گرائی به همین گونه الهام بخش قیام سنوسی در لیبی بود، قیام مسلمانان چین (1955-74 )…در مورد القاعده، موردی که مربوط به اخوان المسلمین شود، عبدالله عزام به شکل خاصی نقش نمادینه ای دارد. این فرد فلسطینی (عبدالله عزام) پیش از آن که در انفجار اتومبیلش در سال 1989 کشته شود، رهبر معنوی داوطلبان اسلامگرای خارجی بود. البته عبدالله عزام عضو اخوان المسلمین بود و در دانشگاه ریاض در سال 1980 وسپس در پاکستان در دانشگاه اسلامی بین المللی اسلام آباد تدریس کرده بود. این موضوع مرتبط است به دورانی که او هنوز به پیشاور نرفته. عبدالله عزام  سازمان دهندۀ اصلی مرکز استخدام و آموزش جهاد طلبانی بود که در افغانستان می بایستی علیه دولت کمونیست و نیروهای شوروی مبارزه کنند.

10)فرانسه نمی داند، ولی ما با آمریکا در جنگ هستیم.  آری، جنگی دائمی، جنگی حیاتی، جنگی اقتصادی، جنگی ظاهراً بی تلفات. آری، آمریکائی ها خیلی سرسخت و حریص هستند، آنها خواهان قدرت بی رقیب در جهانند. چنین جنگی ناشناخته، جنگی دائمی، ظاهراً بدون کشته ولی با این وجود جنگی تا پای مرگ است » فرانسوآ میتران، به نقل از کتاب  آخرین میتران  Le dernier Mitterrandنوشتۀ ژرژ مارک بنامو Georges-Marc Benamou 1997.

آدرس متن اصلی در شبکۀ ولتر

http://www.voltairenet.org/article186228.html

ترجمه توسط حمید محوی

 

در گاهنامۀ هنر و مبارزه : از این نویسنده پیش از این کتاب « ایران، تخریب ضروری »  به زبان فارسی ترجمه و  منتشر شده است. برای دریافت رایگان این کتاب به گاهنامۀ هنر و مبارزه مراجعه کنید : mahvihamid@gmail.com

Note du Traducteur

پی نوشت مترجم

1)ژان میشل ورنوشه غالباٌ به جوانان مسلمان اروپائی اشاره دارد که وارد جریان جهاد طلب می شوند ولی اشاره ای به جوانان فرانسوی مسیحی ندارد که آنها نیز به جهاد طلبان پیوسته اند

2) ژان میشل ورنوشه در تعریف وهابیت چندین بار  موضوع جهاد را مطرح می کند که آنها وارد اصول دین کرده اند: « بدتر از همه، وهابی ها یک اصل به اصول اسلامی یعنی یک اصل ششم به اصول دین افزوده اند. این اصل ششم عبارت است از هدایت اجباری ناباوران یا مسلمانان گمراه و خارج از دین به زور…»

ولی نباید فراموش کنیم آغاز دین اسلام به همین شکل شروع شد (با زور و خون و خون ریزی و تجاوز به زنان و حتی به ضمانت کتاب آسمانی مسلمانان تجاوز به زنان شوهر دار نیز در سرزمین های مفتوحه مجاز شمرده شده است – سوره نساء آیه 24) و گسترش یافت. در کتاب اسلام در ایران، پطروشفسکی از بریدن سر 40000 ایرانی در شهر استخر یاد می کند که متعاقباً به تجاوز به زنان و بردگی کشاندن آنها برای لشکر اسلام انجامید. یعنی همین کارهائی که در حال حاضر وهابی های متشکل در پیاده نظام ناتو امارات اسلامی در عراق و سوریه انجام می دهند. ولی اگر با دقت بیشتری این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم می بینیم که تحمیل دین اسلام دست کم در کشورهائی که در اصطلاح رایج — مشخصاً رایج — کشورهای اسلامی می نامند، انتخاب دین و خروج از دین ممکن نیست و تا جائی که نتایج جستجوهای من نشان داه است، به عنوان مثال در ایران، حکم مسلمان فطری که از دین خارج شود مرگ است ( به این متن مراجعه کنید : حد مجازات كافران و مرتدان در قران كريم و اعمال آن در قانون احكام جمهوري اسلاميhttp://www.porsemanequran.com/node/23377)

در این گونه کشورها دین اسلام برای همه اجباری بوده و سرنوشت نقد دین نیز همانی است که بر سر افرادی مانند احمد کسروی آمد. با این حساب که او فرد مسلمانی بود و تنها خرافات دین را مورد انتقاد قرار داده بود. مضافاً بر این که چنین انتقاداتی با توجه به رشد فرهنگی و رشد نیروهای مولد در ایران تا حدود بسیارزیادی در افکار عمومی شناخته شده بوده و کسروی احتمالاً تنها به جمع آوری آنها پرداخته است. به عبارت دیگر تفکر عمیقی نیز در کتاب شیعه گری و انتقادات او وجود ندارد. با این وجود در فضای بسته و عقب افتادۀ ایران که پژوهش علمی و نقد علمی با مشکل و سد ایدئولوژیک مذهب و طبقۀ بورژوازی کمپرادور مواجه می باشد، کمترین کارها ابعاد فوق العاده می یابند و به شکل اغراق آمیزی نویسنده به عنوان نابغه و یا متفکر بزرگ جلوه می کند. البته بی انصافی نباید کرد زیرا دست کم  می توانیم بگوئیم که در متن ایران که افکار شهروندان در اثر سایۀ خوف انگیز دستگاه ترور دین اسلام در حالت انفعال و توقف و اختلال به سر می برد، نوشتن و گفتن چنین حرفهائی به شهامت و از خود گذشتگی نیاز داشت. امروز همانهائی که احمد کسروی یعنی نقد دین و نقد هر زمینۀ دیگری را در ایران به قتل رساندند، به سر و صورت زنان در پی پاسداری از اسلام اسید می پاشند.

در نتیجه اگر ژان میشل ورنوشه اعمال زور را خاص وهابیت معرفی می کند، در این مورد دچار اشتباه است زیرا در تمام جهان اسلام و حتی در ایران، اعتقادات دین اسلام به زور و تهدید و تا قتل افراد تکیه دارد.

3)تحلیل ژان میشل ورنوشه در مورد «مهدی گرائی مارکسیسم» (le messianisme marxisme) کمی با عجله نوشته شده و حتی اگر چنین نظریه ای را از بپذیریم و حتی اگر بپذیریم که کمونیست ها مهدی گرا بوده اند، چنین نظریه ای شامل نظریۀ مارکسیستی و سو سیالیسم علمی نمی شود. مارکسیسم به مهدی و روز موعود باور ندارد، بلکه به اانسان و مبارزۀ طبقاتی و…معتقد است. به این معنا که به مداخلۀ انسانی برای حل مسائل و مشکلات انسانی باور دارد. در نتیجه تحلیل ژان میشل ورنوشه تا حدود زیادی به پیشداوری آمیخته است. فیلسوف ماتریالیست و کمونیست فرانسوی لوسین سو اتفاقاً به همین موضوع اشاره داشته و سیر خود بخودی را که برخی از کمونیست ها مطرح می کنند را قابل انتقاد دانسته و بر این باور است که هیچ اجبار تاریخی وجود ندارد که انقلاب سوسیالیستی حتماً پیروز شود، بلکه همه چیز به مبارزات طبقاتی و مداخلات انسانی بستگی می یابد. موضوع فرویدیست مارکسیست ها (le freudo-marxisme) نیز بی آن که بخواهم در اینجا وارد بررسی عمیق جامع این موضوع شوم، تنها یادآوری می کنم که چنین جریانی هیچگاه از سوی کمونیست ها به رسمیت شناخته نشد و از دیدگاه کمونیست ها «فرویدیست مارکسیسم» هیچگاه جانشین مبارزه طبقاتی و حزب کمونیست نبوده و نخواهد شد. البته کمونیست ها نسبت به روانکاوی بی اعتنا نبوده اند، کتاب «نقد مارکسیسم دربارۀ نظریۀ روانکاوی» نوشتۀ کاترین کلمان، پی یر برونو، لوسین سو و یا هشت روانپزشک کمونیست که به سال 1949 ««روانکاوی ایدئولوژی واپسگرا» نوشتند و امضا کردند، ولی «فروید و مارکسیست» نبودند :

C.B.Clément, P.Bruno, L.Sève. Pour une critique marxiste de la théorie psychanalytique. 1973 Editions Sociales. Collection Problème

و به همین گونه «روانکاوی ایدئولوژی واپسگرا»    (هر دو کتاب توسط من به فارسی ترجمه شده)

Autocritique. LA PSYCHANALYSE IDEOLOGIE REACTIONNAIRE . La nouvelle critique, revue du marxisme militant N°7 juin 1949