دولت پدیده عقلی – تحلیل موردی حمله پاکستان در ولایت پکتیکا

دولت پدیده قوم و یا دینی مطلق نیست. و دین…

هر شکستی ما را شکست و هیچ شکستی شکست ما…

نویسنده: مهرالدین مشید با تاسف که تنها ما نسل شکست خورده…

نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

«
»

دگـرگـونـی فـرهـنـگـی در شـوروی پـیـشـیـن

( از 1957 تـا 1973 )

( بـخـش پـسـیـن )

تـوفـان آراز

بـا ایـن حـال بـایـد تـأکـیـد کـرد، کـه تـنـهـا بـخـش ضـدایـدئـولـوژیـک یـا بـه شـدت انـتـقـادی ادبـیـات شـوروی سـنـدگـرایـانـه یـا نـیـمـه سـنـدگـرایـانـه نـبـوده اسـت.

      مـی تـوان گـفـت، مـهـم تـریـن بـخـش ادبـیـات سـنـدگـرایـانـه در شـوروی ازلـحـاظ تـاریـخـی – ادبـی را آن نـوع آثـاری تـشـکـیـل مـی دهـنـد، کـه مـسـتـقـیـمـاً بـه لـمـس مـسـائـل ایـدئـولـوژیـک روز نـپـردا خـتـه انـد. ایـن هـا آثـاری هـسـتـنـد کـه یـا واقـعـیـات دیـگـری در جـامـعـۀ شـوروی یـا جـوانـبـی از ایـن جـامـعـه را تـوصـیـف نـمـوده انـد، و یـا آثـاری مـی بـاشـنـد کـه بـه گـذشـتـه ای دور بـازمـی گـردنـد تـا از ایـن طـریـق زمـان حـال را در یـک چـشـم انـداز تـاریـخـی گـشـوده قـرار دهـنـد.

      اگـر رمـان شـخـصـاً آزمـون شـدۀ کـوزنـتـسـسـف بـابـی یـار( 1967) بـا روایـتـش دربـارۀ کـشـتــار وحـشـیـانـۀ 3300 یـهـودی در خـارج کـیـف بـه دسـت اشـغـالـگـران نـازی را نـمـونـۀ آثـار نـخـسـت بـه دانـیـم، اوت 1914 از سـولـژنـیـت سـیـن نـمـونـۀ روشـنـی از رمـان سـنـدگـرایـانـۀ بـسـط یـافـتـه ازحـیـث تـاریـخـی بـایـد بـاشـد. رمـان سـولـژنـیـت سـیـن در شـوروی مـنـتـشـر گـردیـده اسـت؛ رمـان کـوزنـتـسـسـف در نـسـخـه ای سـانـسـور شـده درآمـده اسـت. کـوزنـتـسـسـف پـس از سـفـر بـه غـرب در 1919 نـسـخـۀ اصـل کـتـابـش را انـتـشـار داده اسـت.

      وجـه اشـتـراک ایـن هـر دو اثـر آن کـه تـوصـیـفـات نـویـسـنـدگـان بـا مـاده ای حـقـیـقـی از زمـان یـا واقـعـۀ مـوصـوف تـکـمـیـل مـی گـردد. در رمـان بـابـی یـار مـا بـه عـنـوان مـثـال اسـنـادی از آرشـیـو هـای مـتـصـرفـه از آلـمـان هـا، مـطـالـبـی بـرگـرفـتـه از روزنـامـه هـای آلـمـانـی – اوکـرایـنـی، فـرا خـوان هـای چـاپـی از سـوی فـرمـانـده شـهـر بـه مـردم سـرزمـیـن اشـغـال شـده، خـاطـرات مـردم مـحـل ازقـبـیـل گـزارش دسـتـیـنـه شـدۀ مـسـابـقـۀ فـوتـبـال بـیـن اشـغـالـگـران بـه خـوبـی تـغـذیـه شـدۀ آلـمـانـی و

مـردم گـرسـنـۀ کـیـف را مـی یـابـیـم. سـولـژنـیـت سـیـن در ایـن زمـیـنـه حـتـی الامـکـان پـیـش تـر نـیـز رفـتـه اسـت: اثـر بـاشـمـول او نـتـیـجـۀ یـک کـار دقـیـق بـا آرشـیـوهـای تـاریـخـی مـی بـاشـد. وانـگـهـی سـولـژنـیـت سـیـن بـا هـنـایـش شـدیـدی قـول هـایـی از مـطـبـوعـات و بـولـتـن هـای گـذشـتـه نـقـل مـی کـنـد. بـلـی، او حـتـی بـرای نـمـایـش قـوی صـحـنـه هـای نـبـرد بـرنـامـۀ ادبـی ثـابـت را تـرک نـمـوده، بـخـش هـای کـامـلـی از نـوشـتـه را بـه صـورت سـنـاریـو درمـی آورد، کـه قـطـعـاً مـی تـوانـد الـهـام بـخـش کـارگـردانـان تـاریـخ گـرای فـیـلـم بـاشـد.

      هـنـایـش جـنـبـۀ سـنـدگـرایـی هـر دو اثـر شـدیـد اسـت. کـوزنـتـسـسـف یـکـی از وحـشـتـنـاک تـریـن و مـؤثـرتـریـن درام هـای یـهـودی را تـحـت جـنـگ جـهـانـی ارائـه مـی دهـد؛ سـولـژنـیـت سـیـن تـصـو یـری حـقـیـقـی از یـک دورۀ تـاریـخـی تـرسـیـم مـی کـنـد.

رمـان کـلاسـیـک سـولـژنـیـت سـیـن

Aleksandr_Solzhenitsyn_1974crop.jpg

در نـگـاه اول بـه نـظـر مـی رسـد سـه رمـان سـولـژنـیـت سـیـن: بـخـش سـرطـان، در اوّلـیـن مـحـفـل و اوت 1914 صـرفـاً ادامـۀ سـنـدگـرایـی در ادبـیـات شـوروی بـاشـنـد. آثـار بـخـشـاً بـر جـوانـب شـرح حـال شـخـصـی، بـخـشـاً بـر رویـدادهـای تـاریـخـی مـبـتـنـی هـسـتـنـد. سـولـژنـیـت سـیـن آلام سـرطـانـی کـوسـتـوگـلـوتـوف و هـمـبـسـتـری هـای او در بـخـش سـرطـان را آزمـون نـمـوده، مـانـنـد نـرزیـن ریـاضـی دان در در اوّلـیـن مـحـفـل بـه کـار فـکـری اجـبـاری در مـؤسـسـۀ تـحـقـیـقـات مـاوریـنـو در حـومـۀ مـسـکـو واداشـتـه شـده اسـت. مـا مـتـوجـه مـی گـردیـم کـه نـویـسـنـده در ایـن دو رمـان، هـمـانـنـد اولـیـن کـارش، بـه تـوصـیـف مـحـیـط هـای بـسـتـه، یـک بـیـمـارسـتـان سـرطـان، یـک مـؤسـسـۀ تـحـقـیـقـات اجـبـاری پـرداخـتـه، کـه در آن هـا سـاکـنـیـن بـا اصـل هـای اجـتـمـاعـی و روشـنـفـکـرانـۀ مـتـفـاوت شـان گـروه هـای نـمـونـه ای را تـشـکـیـل داده،  یـک مـیـنـیـتـاتـور از جـامـعـۀ شـوروی ارئـه مـی نـمـایـنـد.

      سـنـدگـرایـی در آخـریـن رمـان سـولـژنـیـت سـیـن بـر یـک مـادۀ تـاریـخـی از جـنـگ جـهـانـی اول و درضـمـن بـر شـرح حـال پـدر او مـبـتـنـی اسـت.

      پـژوهـش مـا دربـارۀ رمـان هـای بـزرگ سـولـژنـیـت سـیـن، بـا ایـن حـال، درصـورت مـحـدود گـشـتـن بـه هـمـیـن جـنـبـه کـوتـه نـظـرانـه و نـاقـص خـواهـد بـود. رمـان هـای او بـا تـرکـیـبـات مـنـحـصـر بـه فـرد و مـبـاحـث اخـلاقـی – فـلـسـفـی بـسـیـارشـان از حـد سـنـدگـرایـی خـالـص فـراتـر مـی رونـد. آن هـا در دیـدۀ مـا بـه گـونـۀ تـداوم عـمـق گـرایـانـه و ارزش مـنـد سـنـت نـویـسـنـدگـی سـدۀ نـوزدهـم بـا نـمـایـنـدگـانـی چـون داسـتـایـوفـسـکـی، تـولـسـتـوی و چـخـوف جـلـوه گـر مـی شـونـد. 

      کـار سـولـژنـیـت سـیـن بـرای ایـجـاد هـنـایـشـات درامـاتـیـک عـمـل در چـاردیـواری بـی روح بـیـمـارسـتـان سـرطـان در بـخـش سـرطـان هـمـزمـان نـمـایـش بـیـمـارسـتـان و زنـدگـی بـه شـکـل مـیـنـیـاتـور یـک جـامـعـه نـظـیـر تـرکـیـب نـمـونـه در نـوول چـخـوف ” بـخـش شـشـم”( 1892) اسـت. هـمـان گـونـه کـه سـکـوف نـیـز بـه درسـتـی مـی گـویـد: ” در ” بـخـش شـشـم” کـلـیـۀ روابـط جـامـعـۀ مـا و تـمـام اشـخـاص نـمـونــه بـه شـکــل یـک مـیـنـیـاتـور تــرسـیـم گـردیـده اسـت. اطـاق بـیـمـار در نـوول چـخـوف نـفـس روسـیـه اسـت.” کـسـی کـه در ادبـیـات مـدرن شـوروی بـه ایـن وسـیـلـۀ هـنـری در هــزل اجـتـمـاعـیـش تــوسـل جـسـتـه، والــری یـاکـوفـلـویـچ تـارسـیـس(Valery Yakovlevitj Tarsis) ( 83- 1906) در نـوول ” بـخـش هـفـتـم”( 1966) بـوده اسـت.

      در رمـان در اوّلـیـن مـحـفـل مـا از مـیـان دوایـر جـهـنـم اسـتـالـیـنـیـسـتـیِ اردوگـاه مـحـکـومـیـن مـی گـذریـم، و بـه عـالـی تـریـن یـا اولـیـن مـحـفـل، مـؤسـسـۀ تـحـقـیـقـات اجـبـاری مـاوریـنـو، آن جـا کـه عـمـل روی مـی دهـد، مـی رسـیـم. انـتـقـال بـه ایـن جـا مـسـتـلــزم بـرخـورداری از تـحـصـیـلات  و اسـتـعـداد عـلـمـی اسـت، و هـمـیـن جـا بـود کـه مـحـکـومـیـن مـی بـایـد روح و مـغـزشـان را درخـدمـت طـرح هـای سـرویـس امـنـیـتـی دولـت قـرار دهـنـد.

      بـه عـنـوان تـشـکـر از ایـن کـار مـعـنـوی اجـبـاری بـه مـحـکـومـیـن غـذا، لـبـاس پـاکـیـزه، تـخـتـخـواب گـرم و راحـت مـی بـخـشـنـد. یـکـی شـان کـه از سـیـبـری بـه ایـن جـا مـنـتـقـل گـشـتـه اسـت، مـی گـویـد: ” ایـن جـا بـه بـهـشـت مـی مـانـد.” روبـیـن، یـهـودی تـحـصـیـل کـرده در زبـان شـنـا سـی، بـه او پـاسـخ مـی دهـد: ” نـخـیـر، دوسـت عـزیـز، شـمـا چـون قـبـل در جـهـنـم تـشـریـف داریـد، فـقـط بـه بـهـتـریـن و عـالـی تـریـن مـحـفـل آن، اولـیـن مـحـفـل ارتـقـاء یـافـتـه ایـد.” تـرکـیـب و عـنـوان ایــن جـا مـلـهــم از Inferno( دوزخ)(سـدۀ چـهـاردهــم) آفــریــدۀ دانـتـه آلــیـگــیــری(Dante Alighieri) ( 1321- 1265) اسـت، آن جـا کـه در اولـیـن مـحـفـل یـا مـحـفـل جـهـنـم مـبـارزیـن مـعـنـوی آنـتـیـک: هـومـر(Homēros)(700- 800 ق.م)، سـقـراط(Sokrates)( 399- 469 ق.م)، افـلاطـون(Platon)(437 – 427 ق.م) سـاکـن هـسـتـنـد، کـه بـه سـبـب ارزش اجـتـمـاعـی بـسـیـارشـان هـنـوز بـه قـعـر سـرنـگـون نـگـشـتـه، مـوقـتـاً در ایـن جـا اسـکـان داده شـده انـد.

      بـه شـکـل مـشـابـه، تـرکـیـب اوت 1914  دارای وجـه اشـتـراک مـحـسـوس بـا رمـان جـنـگ و صـلـح( 69- 1864) اثـر تـولـسـتـوی مـی بـاشـد. چـون در نـزد تـولـسـتـوی، در نـزد سـولـژنـیـت سـیـن نـیـز دو جـریـان بـزرگ هـسـتـی، جـنـگ و صـلـح، بـه مـحـاذات هـم مـوجـودنـد، و سـرانـجـام درهـم آمـیـخـتـه، سـیـل عـظـیـم و طـاغـی جـنـگ را تـشـکـیـل مـی دهـنـد. اسـاس اوت 1914 هـمـانـنـد رمـان کـلاسـیـک تـولـسـتـوی تـوصـیـف خـانـواده هـای بـزرگ روسـی اسـت. و جـالـب ایـن کـه وصـف عـمـل  هـا بـه صـورت یـک تـصـویـر زمـانـیِ فـرهـنـگـی – تـاریـخـی، نـوعـی مـیـنـیـاتـور از روسـیـه پـیـشـا انـقـلاب مـی بـاشـد. 

      در ایـن چـارچـوب تـرکـیـب کـلاسـیـک – روسـی سـولـژنـیـت سـیـن درصـدد پـیـش بـرد آن چـیـزی اسـت کـه مـی تـوانـیـم تـداوم اخـلاقـی در ادبـیـات روسـیـه بـه نـامـیـم. در ایـن سـطـح، ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” دُگـمـاتـیـک از سـوی یـک رئـالـیـسـم اتـیـکـی نـزد سـولـژنـیـت سـیـن طـرد مـی گـردد.

      در بـخـش سـرطـان ایـن ازطـریـق احـیـاء اهـمـیـت مـرگ تـولـسـتـویـانـی صـورت مـی پـذیـرد، کـه طـی ده هـا سـال بـه وسـیـلـۀ ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” کـنـار زده شـده بـود. هـیـچ نـویـسـنـده ای در سـدۀ نـوزدهـم بـه تـوصـیـف مـؤثـرتـر و واقـعـی تـر از تـولـسـتـوی در نـوول ” مـرگ ایـوان ایـلـیـچ” (1884) از ایـن مـوضـوع نـپـرداخـتـه اسـت. بـرطـبـق سـنـت تـولـسـتـویـانـی بـا مـرگ بـه صـورت یـک واقـعـیـت نـافـی ارزش هـا مـواجـهـه مـی گـردد، کـه افـکـار سـولـژنـیـت سـیـن را در بـخـش سـرطـان بـه خـود مـشـغـول داشـتـه اسـت. رمـان ایـن جـا مـفـهـومـی ژرف و تـقـریـبـاً نـمـادیـن بـه ایـن مـعـنـا مـی یـابـد، کـه مـرگ و تـرس کـلـیـۀ اشـخـاص داسـتـان مـوضـوع مـرکـزی مـی بـاشـد.  

      مـرگ یـک واقـعـیـت اسـت کـه بـازارزیـابـی ارزش هـای بـه رسـمـیـت شـنـاخـتـه شـده را بـالا جـبـار مـطـرح مـی سـازد. نـمـای ایـدئـولـوژیـک فـرومـی پـاشـد، و مـوضـع بـیـمـاران درقـبـال مـرگ تـفـاوت مـی یـابـد.  

      در رمـان در اوّلـیـن مـحـفـل جـنـبـۀ اخـلاقـی بـرجـسـتـه اسـت. دیـگـر بـار مـیـراث گـذشـتـه بـه پـیـش کـشـیـده مـی شـود. سـولـژنـیـت سـیـن طـی چـهـار روز پـرتـکـاپـو در مـاوریـنـو مـا را بـا ده – دوا زده مـحـکـوم یـا مـغـزهـای اجـاره ای در مـؤسـسـۀ تـحـقـیـقـات اجـبـاری روبــه رو مـی سـازد. و ایـن را

نـیـز بـلافـاصـلـه بـیـافـزایـیـم: مـا در ایـن جـا بـا هـیـچ مـوجـود خُـرد شـده ای سـروکـار نـداریـم. آن هـا دسـتـخـوش مـنـازعـات شـدیـد وجـدان انـد. آن هـا مـی دانـنـد کـه عـمـل شـان ازحـیـث اخـلاقـی درسـت اسـت، مـثـلاً کـمـک بـه یـک دوسـت یـا سـرپـیـچـی از دسـتـور احـمـقـانـه، بـاوجـودی کـه آن مـی تـوانـد حـداقـل 5 تـا 10 سـال مـجـازات زنـدان بـرای آن هـا در پـی داشـتـه بـاشـد. آن هـا زنـدگـی و نـیـروی مـقـاومـت مـعـنـوی چـنـان شـدیـدی از خـود نـشـان مـی دهـنـد، کـه نـظـیـرش را تـنـهـا در رمـان داسـتـا یـوفـسـکـی خـاطـرات خـانـۀ امـوات( 1862) مـی تـوان یـافـت. داسـتـایـوفـسـکـی پـس از طـی دورۀ مـحـکـومـیـتـش بـا چـنـان انـسـان نـگـری انـقـلابـی ای از سـیـبـری بـازگـشـت، کـه حـتـی نـیـچـه را واداشـت تـا بـه گـویـد، داسـتـایـوفـسـکـی یـگـانـه کـسـی اسـت، کـه از روان شـنـاسـی چـیـزی بـه او آمـوخـتـه اسـت. سـولـژنـیـت سـیـن در در اوّلـیـن مـحـفـل تـزش را مـعـرفـی مـی کـنـد، کـه مـبـیـن نـفـس انـدیـشـۀ اسـاسـی در اثـرش مـی بـاشـد: ” زمـانـی کـه تـو کـل دارایـی یـک مـرد را از او گـرفـتـی، وی دیـگـر در قـدرت تـونـیـسـت؛ از نـو آزاد شـده اسـت.”        

   سـولـژنـیـت سـیـن بـا پـی روی از سـنـن رمـان نـگـاری در روسـیـه سـدۀ نـوزدهـم بـحـث در مـوضـوعـات حـق و نـاحـق، گـنـاه و کـیـفـر را ادامـه مـی دهـد. نـتـیـجـۀ دردنـاک انـحـصـار جـامـعـه بـر انـدیـشـۀ عـدالـت، بـه صـورت مـوضـوع ادبـی دارای ریـشـه ای ژرف در نـویـسـنـدگـی کـلاسـیـک رو سـیـه مـی بـاشـد، و پـیـشـیـنـه اش بـه ادبـیـات عـصـر کـاتـریـن بـزرگ مـی رسـد. 

      رمـان سـنـدگـرایـانـۀ اوت 1914 تـا حـدودی نـوعـی رئـالـیـسـم اتـیـکـی اسـت. سـولـژنـیـت سـیـن در تـضـاد کـامـل بـا هـمـآهـنـگـی و ثـبـات تـصـنـعـی ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی”، ولـی بـا سـنـت تـو لـسـتـوی و داسـتـایـوفـسـکـی یـک بـار دیـگـر ارزش ایـدئـولـوژی هـا را زیـر عـلامـت سـئـوال مـی بـرد.

      او در ایـن اثـر در بـسـتـر بـحـث بـیـن اسـتـاد زن اُلـگـا ارسـتـوفـنـا و دانـشـجـویـان بـه تـعـمـیـق مـسـائـل مـی پـردازد. دانـشـجـویـان مـعـتـقـدنـد، کـه آدمـی بـرای مـبـارزه فـقـط مـحـتـاج تـحـلـیـل مـحـیـط اجـتـمـاعـی و شـرایـط مـادی اسـت. نـویـسـنـده پـاسـخـش را در چـنـد جـا از زبـان اسـتـاد زن بـه مـا مـی دهـد: ” اگـر آدم صـرفـاً تـولـیـد مـحـیـط مـادی بـود، ایـن طـور درسـت بـود. صـرف تـغـیـیـر مـحـیـط مـادی کـار را بـسـیـار سـاده مـی کـرد. امـا درجـوار مـحـیـط چـیـزیـسـت کـه نـامـش سـنـت مـعـنـوی، زنـدگـی مـعـنـوی فـرد انـسـان و مـسـئـولـیـت شـخـصـی مـی بـاشـد، کـه گـاه در تـنـاقـض بـا مـحـیـط قـرار مـی گـیـرد.”

      هـمـان گـونـه کـه سـولـژنـیـت سـیـن بـیـمـاران مـبـتـلاء بـه سـرطـان در رمـانـش بـخـش سـرطـان را بـا مـرگ روبـه رو مـی سـازد، در بـحـبـوحـۀ جـنـگ سـربـازان و افـسـران در رمـان دیـگـرش اوت 1914 را نـیـز از درون سـاخـت اجـتـمـاعـی بـیـرون کـشـیـده، مـانـنـد داسـتـایـوفـسـکـی سـلـفـش آن هـا را در نـقـطـۀ صـفـر قـرار مـی دهـد. مـا آن هـا را در بـحـبـوحـۀ آلام و خـشـونـت، عـریـان و گـرسـنـه، رو در روی امـر مـطـلـق مـشـاهـده مـی کـنـیـم. مـا بـا مـبـارزۀ فـرد عـلـیـه آلام، تـنـهـایـی و مـرگ مـواجـه مـی گـردیـم. و ایـن مـبـارزه در تـضـاد کـامـل بـا بـرخـوردهـای نـظـامـی صـورت مـی پـذیـرد؛ چـارچـوب اجـتـمـاعـی را درهـم مـی شـکـنـد؛ روابـط انـسـانـی، زنـدگـی خـصـوصـی نـابـود مـی گـردد؛ فـرد انـسـان مـیـان امـور بـدوی – ابـتـدایـی و مـتـافـیـزیـکـی نـوسـان مـی کـنـد.

      هـمـچـون رمـان هـای پـیـشـیـن سـولـژنـیـت سـیـن ایـن رمـان نـیـز یـک واقـعـیـت ژرف تـر را در خـود بـازمـی تـابـد، و تـضـاد مـطـلـق مـاتـریـالـیـسـم دیـالـکـتـیـک مـی بـاشـد.

      خـلاقـیـت سـولـژنـیـت سـیـن نـمـایـشـگـر تـداوم اخـلاقـی ادبـیـات روسـیـه اسـت.

4

سـال هــای بـحـث سـنـدگــرایـی در ادبـیّـات شـوروی. اعـادۀ حـیـثـیـت

بـه شـخـصـیّـت هـای فـرهـنـگـی. انـدیـشـگـی نـو. نـقـش چـهـار ایـد ئـولـوژی اُپـوزیـسـیـون

از 1967، سـال سـپـسـیـن مـحـاکـمـۀ سـیـن جـاوسـکـی و دانـیـل، مـحـاکـمـۀ تـازه ای صـورت گـرفـت، کـه بـه پـا کـنـنـدۀ جـنـجـالـی در غـرب شـد، امـا بـی آن کـه هـنـایـشـی ژرف در دگـرگـونـی فـرهـنـگـی در شـوروی داشـتـه بـاشـد. مـنـظـور مـحـاکـمـۀ جـیـنـزبـورگ، دوبـروفـسـکـی، جـی. گـالانـسـکـوف و ورا لاسـیـکـوفـا مـی بـاشـد.

      اتـهـام رسـمـی بـه ایـنـان تـهـیـیـج ضـدشـوروی بـود، ولـی عـلـت اصـلـی دسـتـگـیـری شـان بـه داوری حـقـیـقـت اعـتـراض ایـن چـهـار تـن بـه مـحـاکـمـۀ سـیـن جـاوسـکـی، دانـیـل و هـمـکـاران آن هـا در روزنـامـۀ غـیـرقـانـونـی فـنـیـکـس بـود، کـه در سـال 1966 در آن نـوشـتـۀ سـنـدگـرایـانـۀ جـیـنـز بـورگ سـرگـردانـی سـخـتـم بـه چـاپ رسـیـده بـود. جـیـنـزبـورگ مـادر نـویـسـنـدۀ مـشـهـور شـوروی آکـسـیـونـف بـود. سـرگـردانـی سـخـتـم، چـنـان کـه در پـیـش گـفـتـه شـده اسـت، یـکـی از گـزارشـات سـنـدگـرایـانـۀ زیـاد از زنـدان هـا یـا اردوگـاه هـای کـار اجـبـاری اسـت، کـه پـس از یـک روز از زنــدگـی ایـوان دِنـیـسـویـچ اثـر سـولـژنـیـت سـیـن انـتـشـار یـافـتـنـد، امـا سـپـس چـاپ شـان در نـشـریـات قـانـونـی غـیـر مـمـکـن گـردیـد.

      پـس از مـحـاکـمـۀ گـالانـسـکـوف، دوبـروفـسـکـی و دو تـن دیـگـر، اشـخـاص اُپـوزیـسـیـون از قـبـیـل پـتـرو گـریـگـورنـکـو(Petro Grigorenko)( 87 – 1907) لاریـسـا و پـاول لـیـتـویـنـوف در صـحـنـه ظـاهـر گـشـتـنـد. در ایـن جـا قـصـد اشـتـغـال بـا ایـنـان نـیـسـت، کـه یـا هـنـایـشـی بـی اهـمـیـت در زنـدگـی ادبـی شـوروی داشـتـه انـد، یـا کـلاً بـدون هـنـایـش بـوده انـد.

      دسـتـگـیـری هـا و مـحـاکـمـات نـامـبـردگـان مـتـأسـفـانـه بـرخـی رویـدادهـای مـهـم دیـگـر در زنـد گـی فـرهـنـگـی شـوروی در فـاصـلـه زمـانـی 68- 1966، یـعـنـی اعـادۀ حـیـثـیـت بـه چـنـدیـن نـو یـسـنـدۀ دهـه هـای 20 و 30 و بـازانـتـشـار نـوشـتـارهـای شـان، درضـمـن نـامـۀ سـولـژنـیـت بـه چـهـار مـیـن کـنـگـرۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی، نـامـۀ تـواردوفـسـکـی بـه فـدیـن( ریـیـس وقـت اتـحـادیـه) و بـالاخـره شـنـاسـایـی گـروه مـوسـوم بـه ” لـنـیـنـگـراد”( یـک مـکـتـب فـلـسـفـه بـا اسـلاف مـعـنـویـش سـولـوفـچـوف و بـردیـایـف) بـه وسـیـلـۀ مـقـامــات را تـحـت الـشـعـاع خــود گـرفـت. گــروه ” لـنـیـنـگـراد” یـکـی از نـخـسـتـیـن نـمـونـه هـای عـمـلـی یـک اُپـوزیـسـیـون فـرهـنـگـی غـیـرقـانـونـی بـا دکـتـریـن مـشـخـص بـود. ذیـلاً بـه تـرسـیـم یـک تـصـویـر کـلـی از رویـدادهـا و مـلاحـظـۀ مـرتـب شـان مـی پـردازیـم:

      بــه کـوتـاهــی مـی تــوان گـفـت، کــه در سـطـح رسـمـی دو گــرایـش فــرهـنـگـی – سـیـاسـی دارای

هـنـایـش در زمـان پـس از بـیـسـت وسـومـیـن کـنـگـرۀ حـزب بـوده انـد: 1) تـلاش دُگـمـاتـیـسـیـن هـا بـرای تـثـبـیـت مـوضـع شـان بـا حـمـلـه بـه اُپـوزیـسـیـون، خـاصـه بـه آن هـایـی کـه در کـار تـرویـج نـگـرش فـرهـنـگـی تـاریـخـی یـاد شـده بـودنـد؛ 2) اعـادۀ حـیـثـیـت بـه چـنـدیـن نـویـسـنـدۀ اُپـوزیـسـیـون. احـتـمـالاً ایـن یـک حـرکـت بـه خـوبـی نـقـشـه ریـزی شـده بـود. عـلـی رغـم مـوقـعـیـت مـسـتـحـکـم دُگـمـاتـیـسـیـن هـا بـعـد از بـیـسـت وسـومـیـن کـنـگـرۀ حـزب، سـال 1966 در زنـدگـی فـرهـنـگـی شـوروی بـا رنـسـانـس مـدرنـیـسـت هـای دهـه هـای 20 و 30 مـشـخـص گـردیـد. بـه تـدریـج روشـن گـشـت کـه عـلـت اصـلـی اعـادۀ حـیـثـیـت بـه ایـن نـویـسـنـدگـان مـورد مـنـازعـه کـوشـش جـهـت تـضـعـیـف بـحـث هـا و تـضـادهـا پـیـش از جـشـنـوارۀ بـزرگ انـقـلاب در 1967 بـوده اسـت.

      رنـسـانـس 67- 1966 را قـبـل از هـمـه مـدرنـیـسـت هـای دهـه هـای 20 و 30 بـا ذوق هـزل و تـخـیـل شـان آزمـون نـمـودنـد. ایـن شـایـد نـشـانـۀ آن بـوده اسـت کـه ادبـیـات غـیـرقـانـونـی سـیـن جـاو سـکـی عـلـی رغـم تـمـامـی مـسـائـل، در هـر حـال نـفـوذش را در نـخـبـگـان ادبـی رسـمـی داشـتـه اسـت، کـمـا ایـن کــه حـال دو آنـتـولـوژی مـنـثـور از اسـتـیــلـیـسـت کـامـلاً نـمـونــه آنـدری پـلاتـونـوف(Andrej

Platonov)( 1951- 1899) انـتـشـار یـافـت، کـه در آن هـا ازجـمـلـه روایـت ” شـهـر گـرادوف” را مـی یـابـیـم، یـک هـزل گـزنـده دربـارۀ گـرایـشـات بـوروکـراتـیـک در دولـت جـوان شـوروی.

      نـقـطـۀ اوج ایـن پـروسـه اعـادۀ حـیـثـیـت جـالـب تـوجـه بـه بـولـگـاکـوف بـا رمـانـش اسـتـاد و مـارگـاریـتـا و بـازانـتـشـار آن بـود. بـولـگـاکـوف در دهـۀ 30 بـه ” نـویـسـنـدۀ بـورژوایـی نـو در جـنـاح راسـت” بـودن مـتـهـم و بـه خـامـوشـی کـشـانـده شـده بـود.

      بـولـگـاکـوف تـوسـط وفـق مـاده بـا روایـت انـجـیـل از سـرگـذشـت شـکـنـجـه و تـصـلـیـب عـیـسـی مـسـیـح(Jesus Christ)(مـصـلـ. 30م – 749رومـی) یـک گـزارش فـلـسـفـی ژرف از قـدرت نـیـکـی و زشـتـی در اخـتـیـار مـا گـذاشـتـه اسـت، کـه نـظـیـر آن تـنـهـا در آثـار پـاسـتـرنـاک و سـولـژنـیـت سـیـن بـه چـشـم مـی خـورد.

      کـتـاب بـولـگـاکـوف فـعـلـی تـر از آن بـود کـه تـصـورش بـه رود. تـرکـیـب او از مـورد خـیـالـی – مـحـل و مـوارد واقـعـی مـشـابـه آزمـایـشـات سـیـن جـاوسـکـی و دانـیـل در هـمـان رشـتـه بـود.

      جـنـبـۀ دیـگـر قـضـیـه ایـن کـه شـاعـران سـابـقـاً مـورد مـنـازعـه ازقـبـیـل گـومـیـلـجـوف و مـانـدل اسـتـام عـمـلاً مـشـمـول اعـادۀ حـیـثـیـت نـبـودنـد. مـانـدل اسـتـام مـوفـق گـشـت بـعـض اشـعـارش مـتـعـلـق بـه دهـۀ 60 را بـیـرون دهـد، ولـی بـه نـظـر مـی رسـد انـدیـشـۀ انـتـشـار یـک آنـتـولـوژی بـا اشـعـار مـانـدل اسـتـام بـرای هـمـیـشـه تـرک شـده بـاشـد.

      ایـن مـوضـوع کـه دُگـمـاتـیـسـیـن هـا عـلـی رغـم اعـادۀ حـیـثـیـت بـه نـویـسـنـدگـان مـذکـور، مـوضـع شـان را در 67- 1966 تـثـبـیـت نـمـوده بـودنـد، صـریـحـاً در چـهـارمـیـن کـنـگـرۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی در مـه 1967 بـیـان گـردیـد. هـیـچ رویـدادی روشـن تـر از ایـن کـنـگـره نـشـان گـر مـوضـع ادبـیـات شـوروی در زنـدگـی فـرهـنـگـی ایـن کـشـور نـبـوده اسـت. بـرگـذاری کـنگـره سـه بـار بـه دلـیـل تـضـاد ژرف بـیـن دوایـر مـتـعـصـب و آزادی خـواه نـویـسـنـدگـان بـه تـعـویـق افـکـنـده شـد. حـزب انـدکـی پـیـش از گـشـایـش کـنـگـره مـصـرانـه از اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی بـرای مـحـدودیـت انـدیـشـۀ ادبـیـات دعـوت بـه عـمـل آورد، زیـرا پـنـجـاهـمـیـن سـالـگـرد انـقـلاب مـی بـایـد جـشـن گـرفـتـه شـود. و زمـانـی کـه کـنـگـره بـرگـذار گـردیـد، بـی سـر و صـدا مـوافـقـت شـد، کـه در بـحـبـوحـۀ تـدارک بـرای جـشـنـواره مـسـائـل مـنـازعـه انـگـیـز لـمـس نـگـردد.

      کـنـگـره، بـا ایـن وصـف، مـفـهـوم واقـعـیـش را از دسـت داد، و اضـافـه ایـن کـه آن از سـه کـنـگـرۀ گـذشـتـۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی( 1934 و 1954 و 1959) بـه شـکـل اسـاسـی مـتـمـایـز گـشـت. اولـیـن کـنـگـرۀ اتـحـادیـه در 1934 تـا درجـۀ زیـادی از سـخـن رانـی هـای مـنـازعـه بـرانـگـیـز نـیـکـلای ایـوانـوویـچ بـوخـاریـن(Nikolaj Ivanovitj Bukharin)(مـقـتـ. 1938- 1888)، ایـسـاک امـانـو ئـیـلـوویـچ بـابـل(Isaak Emmannuilovitj Babel)(1940- 1894) و پـاسـتـرنـاک هـنـایـیـده بـود. در کـنـگـرۀ 1954 طـرح مـسـائـل ادبـی واقـعـاً مـورد بـحـث قـرار گـرفـتـه بـود. فـضـای بـازی پــدیـد آمـده، ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” مـورد بـازبـیـنـی واقـع شـده، پـیـرامـون خـدمـات انـکـارنـاپـذیـر بـعـض آثـار بـحـث گـردیـده بـود. و در 1959 خـروشـچُـف از دودیـنـتـسـسـف دفـاع نـمـوده بـود. درصـورتـی کـه چـهـارمـیـن کـنـگـرۀ اتـحـادیـه خـود را بـا سـکـوت مـرگـبـار در تـمـامـی زمـیـنـه هـا مـشـخـص مـی سـاخـت. نـگـاهـی بـه صـورت جـلـسـه هـا نـشـان مـی دهـد، کـه ابـداً بـحـثـی حـول مـسـائـل ادبـیـات صـورت نـپـذیـرفـتـه بـود؛ نـطـق هـایـی دراز بـا خـوانـدن قـطـعـاتـی از آثـار نـویـسـنـدگـان مـعـروف، مـتـعـاقـبـاً دعـوت بـه خـلـق ادبـیـاتـی بـا روح ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” بـه عـمـل آمـده بـود.     

      یـکـی از نـطـق هـایـی کـه بـایـد ذکـر شـود، نـطـق شـولـوخـوف اسـت، نـه بـه ایـن جـهـت کـه مـحـرک بـحـث بـود، بـلـکـه از ایـن روی کـه نـکـات زیـادی دربـارۀ دگـرگـونـی ادبـیـات شـوروی، جـوّ فـرهـنـگـی در ایـن کـشـور در اواخـر دهـۀ 60 را بـیـان مـی دارد. شـولـوخـوف ازجـمـلـه ارقـام قـابـل یـادداشـت زیـر را ارائـه داد:

      در نـخـسـتـیـن کـنـگـرۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی 71% شـرکـت کـنـنـدگـان پـایـیـن تـر از 40 سـال داشـتـنـد. در دومـیـن کـنـگـره 6/20%، در سـومـیـن کـنـگـره 9/13% و در چـهـارمـیـن کـنـگـره تـنـهـا 2/2%. نـتـیـجـه روشـن بـود: ادبـیـات رسـمـی شـوروی در ایـن زمـان پـشـتـیـبـانـی بـزرگـی از جـانـب نـسـل جـوان را از دسـت داده بـود.

      مـی تـوان انـدکـی پـیـش تـر رفـت و گـفـت، کـه چـهـارمـیـن کـنـگـرۀ اتـحـادیـه بـا تـرکـیـبـش از اکـثـریـت غـالـب مـسـن هـا نـتـیـجـه ای کـامـلاً روشـن از شـکـاف پـیـوسـتـه ژرف و ژرف تـر مـیـان ادبـیـات سـوسـیـالـیـسـتـی رسـمـی و ادبـیـات زیـرزمـیـنـی بـود، شـکـافـی وجـه مـشـخـصـۀ نـمـونـۀ وضـعـیـت ادبـیـات در اواسـط و اواخـر دهـۀ 60.

اعـتـراضـنـامـه هـای سـولـژنـیـت سـیـن و تـواردوفـسـکـی 

A.T..jpg

تـغـیـیـر کـانـال هـای بـحـث پـس از چـهـارمـیـن کـنـگـرۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی بـه وضـوح نـمـایـان گـشـت. آن چـه در کـنـگـرۀ بـهـار 1967 صـریـحـاً بـه بـیـان درآمـده بـود، بـیـش از هـمـه چـیـز ازطـریـق نـامـه هـای سـولـژنـیـت سـیـن و تـواردوفـسـکـی بـه دبـیـرخـانـۀ کـنـگـره و ریـیـس اتـحـادیـه فـدیـن بـه صـورت غـیـرمـسـتـقـیـم بـیـان گـردیـد. ایـن دو نـامـه دربـرگـیـرنـدۀ ارزیـابـی هـای بـا ارزشـی از وضـعـیـت کـلــی ادبـیـات شـوروی در دهـۀ 60 هـسـتـنـد.

      اگـر بـحـث دربـارۀ سـولـژنـیـت سـیـن تـا اواسـط دهـۀ 60 مـربـوط بـه کـارهـای مـنـتـشـرشـدۀ او در شـوروی، به ویـژه یـک روز از زنـدگـی ایـوان دِنـیـسـویـچ، ” بـاغ مـاتـریـونـا “، ” دیـداری در ایـسـتـگـاه

کـرچـتـوفـکـا ” و ” بـه خـاطـر قـضـیـه” بـود، درعـوض جـالـب اسـت کـه مـحـاکـمـۀ 67 – 1966 بـه کـارهـای غـیـرقـانـونـی، بـه ویـژه بـخـش سـرطـان مـربـوط مـی بـاشـد. و ایـن دو نـتـیـجـه بـه دنـبـال داشـت: سـولـژنـیـت سـیـن شـخـصـاً پـا بـه مـیـدان مـبـارزه گـذارد، و خـارج ازطـریـق کـتـب غـیـرقـانـو نـی او – و بـرخـلاف تـمـایـل شـخـص خـود او – عـمـیـق تـر بـه قـضـیـه کـشـانـده شـد. ایـن جـریـان نـقـطـۀ اوجـش را در سـال 1970 بـا تـصـمـیـم ” آکـادمـی سـوئـد” درمـورد اعـطـاء جـایـزۀ ادبـی نـوبـل بـه سـولـژنـیـت سـیـن یـافـت. 

      سـولـژنـیـت سـیـن در نـامـۀ مـورخ 16/5/1967 خـود یـک پـیـشـنـهـاد عـمـلـی آشـکـار مـبـنـی بـر لـغـو ” هـر سـانـسـور عـلـنـی یـا سـرّی آثـار هـنـری” را بـه اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان شـوروی بـه پـیـش کـشـیـد. اسـتـدلال سـولـژنـیـت سـیـن فـشـار تـحـمـل نـاپـذیـر وارد بـر ادبـیـات از سـوی سـانـسـور بـود. بـه عـقـیـدۀ او حـق بـه روشـنـی آفـتـاب نـویـسـنـدگـان بـرای بـیـان انـدیـشـه هـای پـیـشـرو را مـی بـایـد بـه رسـمـیـت شـنـاخـت. هـمـزمـان وی بـه بـرمـلاء سـاخـتـن بـرچـسـب هـای مـسـخـره و بـی مـعـنـی اخـتـراع سـانـسـور( ” زیـانـبـخـش ازحـیـث ایـدئـولـوژیـک”، ” غـیـراخـلاقـی” و غـیـره) پـرداخـت.

      سـولـژنـیـت سـیـن بـه ایـن مـوضـوع غـیـرقـابـل قـبـول اشـاره نـمـود، کـه آثـار یـکـی از بـزرگ تـر یـن اسـامـی در ادبـیـات جـهـان، داسـتـایـوفـسـکـی، در مـیـهـن خـود وی مـنـتـشـر نـمـی گـشـت؛ بـسـیـاری از اشـعـار آخـمـاتُـفـا اغـلـب ” ضـدشـوروی” بـه حـسـاب مـی آمـد؛ نـخـسـتـیـن تـلاش هـا بـرای انـتـشـار اشـعـار مـاریـا سـوتـایـف مُـهـر ” یـک خـطـای سـیـاسـی نـابـخـشـودنـی” خـورده بـود؛ آثـار نـو یـسـنـدگـانـی ازقـبـیـل بـونـیـن، پـلاتُـف و بـولـگـاکـوف را بـا 30- 20 سـال تـأخـیـر مـنـتـشـر سـاخـتـه بـودنـد.

      تـجـاوز سـانـسـور بـه نـظـر سـولـژنـیـت سـیـن دارای عـواقـب تـأسـف بـاری بـه حـال ادبـیـات مـدرن شـوروی بـوده اسـت. ادبـیـات روسـیـه مـوقـعـیـت پـیـشـرویـی را کـه در خـاتـمـۀ سـدۀ نـوزدهـم و بـدو سـدۀ بـیـسـتـم در ادبـیـات جـهـان داشـت، از دسـت داده بـود. وانـگـهـی، آن جـرأت آزمـایـش چـون در دهـۀ 20 را نـداشـت. سـولـژنـیـت سـیـن نـوشـت، کـه زنـدگـی ادبـی شـوروی بـنـابـرایـن درواقـع بـیـش از حـد فـقـیـر و یـک جـانـبـه بـه نـظـر مـی رسـیـد. و ادامـه داد، کـه ایـن در نـهـایـت نـه تـنـهـا ضـا یـعـه ای بـرای ادبـیـات شـوروی، بـلـکـه بـرای کـل ادبـیـات جـهـان خـواهـد بـود.

      سـولـژنـیـت سـیـن نـامـه اش را بـا سـطـوری بـه اتـمـام رسـانـد، کـه در آیـنـده در یـاد بـسـیـاری بـاقـی مـانـد: ” هـیـچ کـس را نـمـی تـوان از راه حـقـیـقـت کـنـار زد، و بـرای طـی آن مـن حـاضـر بـه پـذیـرش مـرگ هـسـتـم. آیـا مـگـر آزمـون هـای زیـادی بـه مـا نـیـآمـوخـتـه کـه نـبـایـد قـلـم مـان را تـا زمـانـی کـه در قـیـد حـیـاتـیـم زمـیـن بـگـذاریـم؟ چـنـیـن چـیـزی هـرگـز بـه نـفـع تـاریـخ مـا نـبـوده اسـت.”

      نـامـۀ سـولـژنـیـت سـیـن هـرگـز دراخـتـیـار جـامـعـۀ شـوروی قـرار نـگـرفـت! آن بـه صـورت یـک سـنـد ” غـیـرقـانـونـی” بـاقـی مـانـد. هـمـیـن درمـورد نـامـۀ تـواردوفـسـکـی بـه فـدیـن نـیـز صـدق مـی کـنـد. تـواردوفـسـکـی، هـمـان گـونـه کـه قـبـلاً ذکـر شـد، در سـایـۀ مـبـارزۀ نـسـتـوهـانـه اش بـرای آزاد سـازی زنـدگـی فـرهـنـگـی شـوروی یـکـی از بـرجـسـتـه تـریـن شـخـصـیـت هـای فـرهـنـگـی پـس از دورۀ اسـتـالـیــن گـشـت. مـی تــوان گـفــت، او در نــامـۀ مـورخ 7/3/1968 خـود بـه فــدیـن، بــرخـلاف 

اکـثـر بـحـث کـنـنـدگـان دربـارۀ مـحـاکـمـۀ سـولـژنـیـت سـیـن، صـرفـاً بـا جـوانـب ایـده ای و فـرهـنـگـی – تـاریـخـی قـضـیـه اشـتـغـال یـافـت.

      تـواردوفـسـکـی سـعـی داشـت جـنـبـۀ شـخـصـی مـحـاکـمـۀ سـولـژنـیـت سـیـن را حـذف، و از آن یـک قـضـیـۀ فـرهـنـگـی اصـولـی بـه سـازد. او بـه صـراحـت تـمـام نـشـان داد، کـه مـمـنـوعـیـت انـتـشـار بـخـش سـرطـان نـه فـقـط مـخـل تـکـامـل فـردی یـک نـویـسـنـده بـوده اسـت، بـلـکـه هـم چـنـیـن مـخـل یـک نـوع کـامـلاً نـو ادبـیـات بـا مـوضـوع گـزیـنـی پـذیـرفـتـه شـده!

      تـواردوفـسـکـی در نـامـه اش نـوشـت، کـه الـگـوهـای سـولـژنـیـت سـیـن در ادبـیـات شـوروی، مـثـلاً نــوول هــای اوت شـیـکــیـنـس و تــنــدریــاکـوف، نـیــز رمـان بــاکـلانــوف یـک جــریــب زمـیــن( 1959) بـوده انـد، کـه بـه نـظـر تـواردوفـسـکـی بـرخـوردی تـازه بـه واقـعـیـت داشـتـه انـد. در ضـمـن، اکـثـر خـاطـرات ارنـبـورگ اولـیـن نـوشـتـارهـایـی بـوده کـه بـه لـمـس آن رویـدادهـایـی در گـذشـتـه پـرداخـتـه، کـه تـا بـه آن زمـان فـکـر مـی کـردنـد بـایـد مـسـکـوت گـذارده شـونـد. ایـن خـط سـولـژنـیـت سـیـن پـیـروز گـردیـده بـود. تـواردوفـسـکـی بـا سـخـنـان بـاکـلانـوف در ایـن بـاره کـه در و بـا آثـار سـولـژنـیـت سـیـن روشـن اسـت کـه دیـگـر ” نـوشـتـن بـه روال گـذشـتـه مـمـکـن نـیـسـت”، در سـعـی نـمـودن ایـن بـود، کـه ” گـروهـی از نـویـسـنـدگـان بـرخـلاف ایـن سـخـنـان دقـیـقـاً تـرجـیـح داده انـد بـه سـیـاق گـذشـتـه بـه نـویـسـنـد، زیـرا ایـن کـار آسـان تـر و بـی دردسـر اسـت.”

      بـه پـنـدار تـواردوفـسـکـی هـم چـنـیـن حـمـلات تـازه بـه سـولـژنـیـت سـیـن در اواخـر دهـۀ 60 جـای تـأسـف داشـت، چـر اکـه یـک روز از زنـدگـی ایـوان دِنـیـسـویـچ بـه مـنـزلـۀ نـقـطـۀ اوج کـنـونـی ایـن ادبـیـات حـقـیـقـت جـوی نـو، نـه تـنـهـا اسـلافـش را داشـتـه، بـلـکـه هـم چـنـیـن مـقـلـدیـنـش را در ادبـیـات شـوروی یـافـتـه اسـت. تـواردوفـسـکـی اشـاره مـی کـنـد، بـه عـنـوان مـثـال روایـات زالـی گـیـن و نـوول بـلـنـد آیـتـمـاتـوف ” بـه درود گـولـسـاری” چـگـونـه الـهـام شـان را از نـثـر سـولـژنـیـت سـیـن گـرفـتـه انـد؛ بـه عـبـارت دیـگـر سـخـن از ” اصـل واحـد حـقـیـقـت در ادبـیـات” بـوده اسـت. بـه نـظـر تـواردوفـسـکـی قـضـیـۀ مـحـاکـمـۀ سـولـژنـیـت سـیـن بـنـابـرایـن نـه صـرفـاً مـسـئـلـۀ بـودن بـرلـه یـا بـرعـلـیـه سـولـژنـیـت سـیـن، بـلـکـه بـه طـور عـمـده مـنـازعـه ای ” بـیـن دو گـرایـش مـتـضـاد کـامـل در وجـدان اجـتـمـاعـی ادبـیـات مـا ” بـوده اسـت. 

      اسـاسـی بـودن نـامـۀ تـواردوفـسـکـی هـم چـنـیـن در گـفـت و گـوی خـاصـی دربـارۀ آثـار سـولـژ نـیـت سـیـن مـشـهـود گـشـت. تـواردوفـسـکـی خـطـاب بـه کـسـانـی کـه در بـخـش سـرطـان فـقـط یـک واقـعـیـت بـدبـیـنـانـه و تـاریـک در شـوروی دیـده بـودنـد، نـوشـت: ” تـعـالی روح، تـحـریـک شـجـاعـت و شـرافـت آدمـی را مـعـیـار ارزیـابـی تـان از یـک کـتـاب قـرار بــه دهــیـد.” و در خـاتـمـۀ نـامــه ذکـر کـرد: ” آنـان کـه از جـسـتـار (…) و نـمـادهـا لـذت مـی بـرنـد، بـه دلـیـلـی مـتـوجـه نـشـده انـد کـه چـه نـور و نـمـادیـت جـسـورانـه ای آخـریـن فـصـل کـتـاب را پـر مـی کـنـد – شـخـص اصـلـی در یـک روز بـهـاری از بـخـش سـرطـان بـیـمـارسـتـان خـارج مـی شـود، و ایـن مـصـادف اسـت بـا تـغـیـیـرات سـعـادت آمـیـزی کـه پـس از کـنـگـرۀ حـزب صـورت گـرفـتـه اسـت.”

      مـطـالـعـۀ نـامـه هـای سـولـژنـیـت سـیـن و تـواردوفـسـکـی بـرای کـسـانـی کـه عـلاقـمـنـد بـه مـلا حـظـۀ بـحـث هـای فـرهـنـگـی در شـوروی دهـۀ 60 بـه مـفـهـومـی وسـیـع تـرنـد، یـک ضـرورت اسـت.

***

مـلاحـظـه گـردیـد چـگـونـه از زمـان قـریـب بـه بـیـسـت وسـومـیـن کـنـگـره حـزب از نـو داخـل دوره ای بـا مـحـدودیـت ایـدئـولـوژیـک شـدیـم. هـم چـنـیـن چـه سـان دُگـمـاتـیـسـیـن هـا ازطـریـق نـطـق هـا و اشـکـال سـازمـانـی قـادر بـه تـثـبـیـت مـوضـع خـود – درهـرحـال از نـظـر بـرونـی – گـشـتـنـد. بـالاخـره ایـن کـه چـگـونـه انـتـقـاد و اعـتـراض روشـنـفـکـران اُپـوزیـسـیـون در هـمـیـن دوره داخـل سـمـت هـای تـازه ای گـردیـد. بـرخـلاف گـسـسـتـگـی قـانـونـی دورۀ ” یـخ شـکـسـتـگـی” و عـصـیـان در چـارچـوب دکـتـریـن، مـا از دهـۀ 60 بـه بـعـد اُپـوزیـسـیـونـی را مـشـاهـده مـی کـنـیـم کـه غـیـرقـانـونـی و دارای فـعـالـیـت زیــرزمـیـنـی اسـت، و بــرجـسـتـه تــریـن اشـکـال بـیـانـش در عــلاوه بــر آثــار و نـشــریـات “غـیـرقـا نـونـی”، هـم چـنـیـن در تـظـاهـرات و اعـتـراض نـامـه نـویـسـی هـاسـت. نـیـز مـا در ایـن رابـطـه یـادداشـت کـردیـم، کـه چـگـونـه ایـن اُپـوزیـسـیـون مـورد پـشـتـیـبـانـی نـویـسـنـدگـان مـسـن قـرار داشـت.

      از اواخـر دهـۀ 60 فـاصـلـۀ بـیـن ادبـیـات قـانـونـی و انـتـشـار نـیـافـتـه ژرف تـر مـی گـردد؛ اُپـوز یـسـیـون روشـنـفـکـران داخـل مـرحـلـه ای نـویـن مـی شـود. نـه تـنـهـا انـدیـشـه هـا، تـصـورات و ایـده هـای مـخـالـف آن هـا از حـال بـه بـعـد بـا انـتـشـار آثـار و جـریـانـات، نـوشـتـارهـا و تـظـاهـرات نـشـر مـی یـابـد، بـلـکـه آن هـا اکـنـون درتـلاش تـثـبـیـت مـوضـع شـان بـا سـازمـان دهـی خـویـش زیـر بـیـرق ایـدئـولـوژی یـا دکـتـریـن مـشـخـصـی نـیـز هـسـتـنـد. آمـالـریـک در کـتـابـش بـا عـنـوان آیـا اتّـحـاد شـوروی تـا 1984 بـاقـی خـواهـد مـانـد؟ گـروه بـنـدی هـای اُپـوزیـسـیـون فـلـسـفـی را بـا چـهـار ایـدئـو لـوژی مـشـخـص کـرده اسـت: 1) ایـدئـولـوژی اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه – 2) ایـدئـولـوژی اسـلاووفـیـل نـو – 3) ایـدئـولـوژی مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم واقـعـی – 4) ایـدئـولـوژی لـیـبـرال.

      ایـن هـر چـهـار ایـدئـولـوژی نـمـایـنـدگـان جـنـبـش هـایـی بـودنـد کـه عـلـی رغـم پـیـوسـتـن نـه چـنـدان بـالای مـردم بـه آن هـا، درهـرحـال چـه از نـظـر ایـده ای – تـاریـخـی و چـه ادبـی مـورد تـوجـه بـسـیـاری قـرار گـرفـتـه بـودنـد. مـا مـی تـوانـیـم تـکـامـل ایـن انـدیـشـگـی نـو را بـه شـکـل اجـمـالـی زیـر طـرح کـنـیـم:

      ” اُپـوزیـسـیـون کـابـیـنـه ای” یـا ” یـخ شـکـسـتـگـی” قـانـونـی دهـۀ 50 جـایـش را در دهـۀ 60 بـخـشـاً بـه جـریـانـات انـتـقـادی – رئـالـیـسـتـی و فـرهــنگـی – تـاریـخـی بـخـشـیـده، بـا گـذار بـه دهـۀ 70 در سـازمـان هـا یـا گـروه بـنـدی هـایـی بـا یـک هـدف ایـدئـولـوژیـک و فـلـسـفـی مـشـخـص مـتـبـلـور گـشـتـه اسـت.

      اطـلاعـات مـا دربـارۀ ایـن مـرحـلـۀ نـویـن بـا چـهـار ایـدئـولـوژی در زنـدگـی فـرهـنـگـی شـوروی حـاصـل رویـدادی اسـت کـه تـحـت الـشـعـاع قـضـیـۀ مـحـاکـمـۀ جـیـنـزبـورگ، گـالانـسـکـوف، دوبـرو فـسـکـی و لاسـیـکـوفـا قـرار گـرفـت، و آن رویـداد مـحـاکـمـۀ  28 روشـنـفـکـر در 1967 در لـنـیـنـگـراد بـود. آن هـا مـتـهـم بـه تـدارک یـک قـیـام مـسـلـحـانـه گـردیـده بـودنـد، درصـورتـی کـه جـرم حـقـیـقـی شـان تـعـلـق بـه اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه بـوده اسـت. آن هـا هـمـه بـه حـبـس از 1 تـا 15 سـال در زنـدان مـحـکـوم گـردیـدنـد. مـی تـوان گـفـت، ایـدئـولـوژی سـوسـیـال مـسـیـحـی بـه هــمـراه گــروه اسـلاووفــیـل نـو نـتـیـجـۀ سـازمـانـی اُپــوزیـسـیـون فــرهـنـگـی – تـاریـخـی و فــلـسـفـی پـیـش گـفـتـه بـوده اسـت.

چـهـار ایـدئـولـوژی اُپـوزیـسـیـون

1) ایـدئـولـوژی اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه: عـمـدةً بـردیـایـف فـیـلـسـوف و تـا حـدودی فـیـلـسـوف مـعـروف سـدۀ پـیـشـیـن سـولـوفـچـوف اسـاتـیـد ایـن ایـدئـولـوژی مـحـسـوب مـی گـردیـدنـد.

      جـالـب اسـت کـه ایـن هـر دو فـیـلـسـوف در یـکـی از مـهـم تـریـن آثـار زمـان، بـخـش سـرطـان، عـنـوان شـده، مـورد بـحـث قـرار گـرفـتـه انـد، و تـز سـوسـیـالـیـسـم اتـیـکـی نـیـز دررابـطـه بـا افـکـار هـمـانـان تـنـظـیـم گـردیـده اسـت.

      درک ایـن ایـدئـولـوژی و تـعـیـیـن درسـت جـایـگـاه آثـار ادبـی مـتـعـلـق بـدان مـقـتـضـی آشـنـایـی بـا ایـن فـیـلـسـوفـان، بـه ویـژه بـردیـایـف اسـت.

      بـردیـایـف فـعـالـیـت فـلـســفـی و ادبـیـش را بـا مـارکـسـیـسـم مـورد عـلاقـه اش بـه صـورت مـبـدأ کـار خـود آغـازیـد. او در 1922 مـجـبـور از تـرک کـشـور، ازجـمـلـه دراثـر نـوشـتـار مـجـادلـه ایـش دربـارۀ لـنـیـن و مـوضـع مـخـالـفـش درقـبـال بـلـشـویـک هـا گـردیـد. او در پـاریـس رحـل اقـامـت افـکـنـده، آن جـا بـه عـنـوان پـروفـسـور در انـسـتـیـتـوی ایـدئـولـوژی روسـی – ارتـودوکـسـی بـه تـدریـس سـرگـرم شـد.

      اعـضـاء اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه، هـم چـنـیـن بـخـشـی از ادبـیـات غـیـرقـانـونـی شـوروی، بـا تـعـقـیـب هـدف تـکـامـل نـظـریـات بـردیـایـف درواقـع امـر انـدیـشـه هـای مـهـم فـلـسـفـۀ کـلاسـیـک روسـیـه را ادامـه مـی دهـنـد، انـدیـشـه هـایـی کـه بـا بـیـانـی مـتـجـددانـه مـی تــوانــد نــوعـی اکــزیـسـتـانـسـیـالــیـسـم مـتـافـیـزیـکـی نـامـیـده شـود. در آن هـا، وانـگـهـی، پـیـوسـتـگـی  

مـعـنـوی بـا داسـتـایـوفـسـکـی بـرجـسـتـه اسـت.

      دقـیـقـاً هـمـچـون داسـتـایـوفـسـکـی و بـردیـایـف اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر رو سـیّـه انـدیـشـۀ آزادی نـوع سـرمـایـه داری را مـحـکـوم مـی سـازد، بـا ایـن اسـتـدلال کـه در ایـن نـوع آزادی نـه تـنـهـا حـق اقـویـاء بـه بـهـای عـدم آزادی ضـعـفـاء کـسـب مـی گـردد، بـلکـه هـم چـنـیـن سـتـم اقـویـاء بـر ضـعـفـاء مـوجـد اسـاس عـدم آزادی خـود اقـویـاء مـی بـاشـد. ایـن، هـمـان گـونـه کـه آگـاهـیـم، انـدیـشـۀ بـنـیـادی در خـاطـرات خـانـۀ امـوات اثـر داسـتـایـوفـسـکـی اسـت. 

      انـدیـشـۀ بـردیـایـفـی و سـوسـیـال مـسـیـحـی مـذکـور، مـلـهـم از داسـتـایـوفـسـکـی، در نـخـسـتـیـن اثـر سـولـژنـیـت سـیـن یـک روز از زنـدگـی ایـوان دِنـیـسـویـچ صـریـحـاً بـه بـیـان درمـی آیـد، کـه در آن مـحـافـظـان اردوگـاه از وضـعـیـت تـاریـخـی عـمـلـی( عـصـر اسـتـالـیـن) فـراتـر رفـتـه، بـه تـصـاویـری از خـشـونـت و مـصـیـبـت قـدرت خـارج از کـنـتـرل، نـیـرویـی کـه ازلـحـاظ انـسـانـی هـم مـوجـب تـبـاهـی صـاحـبـان آنـسـت و هـم قـربـانـیـانـش، بـدل مـی گـردنـد.

      هـم بـردیـایـف، داسـتـایـوفـسـکـی، ایـدئـولـوژی سـوسـیـال مـسـیـحـی و هـم سـولـژنـیـت سـیـن روشـن تـر از هـر کـس دیـگـری بـه مـا نـمـوده انـد، آن کـه فـرد انـسـان را تـحـقـیـر نـمـایـد، خـود آزادیـش را از دسـت داده، نـابـود مـی گـردد.

      تـنـاقـض فـلـسـفـی بـردیـایـف آن چـیـزی بـود کـه وی خـود آزادی بـرضـد تـسـاوی مـی دانـسـت. و او مـی کـوشـیـد ایـن تـنـاقـض را بـا فـلـسـفـۀ ” شـخـصـی گـرایـی” یـا ” پـرسـونـالـیـسـم” حـل کـنـد، کـه یـکـی از سـنـگ بـنـاهـای بـرنـامـۀ سـوسـیـال مـسـیـحـی مـتـجـدد روسـیـه بـود. ایـن جـنـبـۀ شـخـصـی در فـلـسـفـۀ بـردیـایـف هـم چـنـیـن بـه صـورت شـاعـرانـه نـزد پـاسـتـرنـاک و سـولـژنـیـت سـیـن مـشـهـود مـی بـاشـد.

      مـبـدأ در ایـن جـا تـز خـدا بـه مـثـابـۀ خـالـق قـادر و خـالـق انـسـان در تـصـویـر خـویـش اسـت. درنـتـیـجـه انـسـان بـه صـورت تـصـویـر خـالـق خـود بـایـد بـه یـک نـیـروی خـلاقـه مـجـهـز بـاشـد. آزادی انـسـان بـا ایـن وصـف – و مـا ایـن جـا پـیـونـد نـزدیـک بـا اکـزیـسـتـانـسـیـالـیـسـم را مـی بـیـنـیـم – مـی تـوانـد بـرحـسـب امـکـان و اسـتـعـداد او بـرای عـمـلـی سـاخـتـن نـیـروی خـلاقـه اش تـعـیـیـن گـردد، آن چـه کـه در وی مـوجـود اسـت. ایـدئـولـوژی بـردیـایـف و سـوسـیـال مـسـیـحـی ایـن جـا نـه فـقـط سـتـایـشـگـر فـرد انـسـان بـه مـثـابـۀ ارزشـی در خـودسـت، بـلـکـه هـم چـنـیـن – و در وهـلـۀ نـخـسـت – مـروج حـق فـرد بـرای تـکـامـل امـکـانـات خـلاقـانـه اش مـی بـاشـد.

      انـدیـشـۀ بـردیـایـف درخـصـوص ارزش نـفـس مـطـلـق فـرد خـلاق پـیـش از تـثـبـیـت شـدن در ایـد ئـولـوژی سـوسـیـال مـسـیـحـی، اهـمـیـت اسـاسـی و پـرثـمـری بـرای یـکـی از نـویـسـنـدگـان مـرکـزی دورۀ سـپـسـیـن اسـتـالـیـن، پـاسـتـرنـاک، یـافـتـه بـود. و مـعـقـولانـه اسـت بـاور بـه ایـن کـه فـیـلـسـوفـان سـوسـیـال مـسـیـحـی در ایـن نـکـتـه در انـدیـشـگـی شـان مـورد پـشـتـیـبـانـی پـاسـتـرنـاک قـرار گـرفـتـه بـاشـنـد. در رابـطـه بـا رمـان او دکـتـر ژیـواگـو1 مـا اگـر تـنـهـا مـعـیـاری تـاریـخـی – سـیـاسـی بـرای بـررسـی زنـدگـی ژیـواگـو بـه کـار گـیـریـم، نـاگـزیـر از تـشـخـیـص آن بـه صـورت یـک نـافـرجـامـی خـواهـیـم بـود. یـوری ژیـواگـو از شـرکـت در فـعـالـیـت هـای جـامـعـۀ نـو خـودداری ورزیـد؛ خـانـواده اش ازهـم پـاشـیـد. زنـدگـی ای کـه یـوری در چـارچـوب اجـتـمـاعـی – سـیـاسـی جـامـعـه نـمـود، بـی اهـمـیـت و بـلاارزش بـود، امـا بـرعـکـس زنـدگـیـش بـا روح بـردیـایـف در هـنـر ارزشـی ابــدی داشـت.

آن هـنـر گـنـجـیـنـه ای جـاودان، یـک مـنـبـع الـهـام بـرای انـسـان هـای امـروز و فـردا گـردیـد.

      امـا بـردیـایـف هـم چـنـیـن اسـتـاد هـدف اجـتـمـاعـی جـنـبـش اُپـوزیـسـیـون مـتـجـدد، اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه، بـوده اسـت.

      تـحـقـق آزادی فـرد، اسـتـعـداد خـلاقـه اش از دیـدگـاه بـردیـایـف و فـیـلـسـوفـان سـوسـیـال مـسـیـحـی نـه تـنـهـا در یـک جـامـعـۀ خـالـصـاً سـرمـایـه داری، یـعـنـی در آن جـا کـه قـوی سـتـمـگـر ضـعـیـف اسـت، بـلـکـه هـم چـنـیـن در جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی، کـه اعـضـائـش درنـتـیـجـۀ تـعـریـف خـالـصـاً مـاتـریـالـیـسـتـی مـارکـسـیـسـتـیِ انـدیـشـۀ آزادی بـه بـردگـان بـدل گـشـتـه انـد، غـیـرمـمـکـن مـی بـاشـد. 

      شـرط تـکـامـل آزادانـۀ شـخـصـیـت از نـظـر بـردیـایـف جـامـعـه ای اسـت، کـه نـه تـنـهـا از واحـد سـیـاسـی، بـلـکـه هـم چـنـیـن ذاتـی تـشـکـیـل مـی یـابـد، یـعـنـی جـامـعـه ای مـبـتـنـی بـر هـمـزیـسـتـی اخـتـیـاری و رهـنـمـودهـای مـشـتـرکـی کـه ریـشـه در ایـده هـای عـالـی و شـریـف دارد: عـشـق، حـقـیـقـت و نـیـکـی. ایـن عـالـی تـریـن نـقـطـۀ انـدیـشـگـی در ایـدئـولـوژی سـوسـیـال مـسـیـحـی اسـت، و بـرطـبـق بـرنـامـۀ عـمـلـیـات گـروه مـی بـایـد اسـاس چـیـزی بـاشـد، کـه آن هـا ” آزادسـازی خـلـق” نـا مـیـدنـد.

      درهـرحـال گـروه تـا دسـتـگـیـریـش در 1967 بـه قـول اکـثـر اعـضـاء آن ” گـروه بـردیـایـف” خـوانـده مـی شـد. 

      مـشـکـل نـیـسـت درک ایـن کـه فـلـسـفـۀ سـوسـیـال مـسـیـحـی دارای پـیـونـد نـزدیـکـی بـا سـوسـیـا لـیـسـم اخـلاقـی سـولـوفـچـوف اسـت، کـه عـلاوه بـر مـنـبـع الـهـام بـزرگ دیـگـر اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه بـودن، نـفـس چـارۀ جـامـعـۀ مـحـکـوم، فـاسـد نـیـز مـی بـاشـد، کـه سـو لـژنـیـت سـیـن آن را در رمـان بـخـش سـرطـان  تـوصـیـف مـی کـنـد.

      مـا بـاز مـلاحـظـه مـی نـمـایـیـم چـگـونـه ایـدئـولـوژی و ادبـیـات اُپـوزیـسـیـون مـتـجـدد عـلی رغـم بـرخـورداری از طـرف داری نـازل مـردم مـکـانـی کـامـلاً مـرکـزی در رابـطـۀ فـرهـنـگـی – تـاریـخـی مـی یـابـد. اُپـوزیـسـیـون سـوسـیـال مـسـیـحـی، هـم چـنـیـن سـولـژنـیـت سـیـن، بـا رجـوع دادن بـه بـردیـا یـف و سـولـوفـچـوف درواقـع ادامـه دهـنـدگـان یـکـی از سـرکـوب شـده تـریـن و مـنـازعـه آمـیـزتـریـن سـنـن در زنـدگـی مـعـنـوی روسـیـه بـودنـد. فـیـلـسـوف مـسـیـحـی سـولـوفـچـوف بـا فـلـسـفـۀ اجـتـمـاعـی اسـاسـاً اخـلاقـیـش طـی تـقـریـبـاً یـک صـد سـال نـیـروی هـادی و مـنـبـع الـهـام انـدیـشـگـی اُپـوزیـسـیـون روسـی بـوده اسـت. انـدیـشـه هـای او، کـه زمـیـنـۀ بـلـوغ چـنـدیـن نـویـسـنـده از داسـتـایـوفـسـکـی تـا پـاسـتـرنـاک بـوده اسـت، بـه گـفـتـۀ یـک انـدیـشـمـنـد هـمـتـبـار آنـان مـیـخـائـیـلـوفـسـکـی سـوسـیـالـیـسـم فـردگـرایـانـه مـی تـوانـد نـامـیـده شـود: جـامـعـه بـایـد اصـلاح گـردد، امـا نـه در وهـلـۀ نـخـسـت از نـظـر اشـکـالـش، بـلـکـه از لـحـاظ انـسـان هـایـش بـا شـکـل زنـدگـی شـان.

      هـدف مـبـارزۀ شـهـرونـدان جـامـعـه در حـقـیـقـت چـیـزی مـگـر نـفـس انـسـان نـیـسـت، از یـک طـرف آزادی و شـخـصـیـت او، از طـرف دیـگـر حـس وحـدت و آمـیـزشـش بـا سـایـر انـسـان هـا.

      انـدیـشـۀ سـوسـیـال مـسـیـحـیـان در ایـن بـاره کـه تـکـامـل و رشـد انـسـان در جـامـعـه بـایـد دارای انـگـیـزه ای درونـی بـاشـد، یـکـی از مـوضـوعـات مـهـم در ادبـیـات سـولـژنـیـت سـیـن، خـاصـه در بـخـش سـرطـان، نـمـایـشـنـامـه ” نـور درونـت” و در اوّلـیـن مـحـفـل اسـت. در کـار اخـیـر نـویـسـنـده تـا

جـایـی مـی رود کـه مـی گـویـد: ” زمـانـی کـه تـو کـل دارایـی یـک مـرد را از او گـرفـتـی، او دیـگـر در قــدرت تــو نـیـسـت، از نــو آزاد اسـت.” درضـمـن، شـولــوبـیـن پـیــر در بـخـش سـرطـان مـی گـویــد: ” خـطـرنـاک تـریـن هـدف بـرای تـکـامـل انـسـان سـعـادت اسـت. زنـدگـی فـرد نـبـایـد سـمـت سـعـادت[2] را داشـتـه بـاشـد، امـا سـمـت وحـدت، سـمـت مـکـان مـا در هـمـزیـسـتـی مـشـتـرک مـان را.”

      ایـن هـمـواره  انـدیـشـه ای مـرکـزی در فـلـسـفـه و ادبـیـات روسـیـه بـوده اسـت. نـزد داسـتـایـو فـسـکـی گـوهـر یـک داسـتـان گـشـتـه اسـت: هـنـگـامـی کـه انـدیـشـه هـای راسـکـولـنـیـکـوف( شـخـص اصـلـی رمـان جـنـایـت و مـکـافـات(1866)) بـه ایـن تـز مـنـتـهـی مـی گـردد، کـه هـمـه چـیـز مـجـاز اسـت، او از جـهـان و جـامـعـۀ انـسـانـی مـی گـسـلـد. بـخـشـش و بـازوحـدت بـا جـهـان و انـسـان هـا تـنـهـا بـه ایـن گـونـه صـورت مـی پـذیـرد، کـه او بـه زمـیـن درافـتـاده، خـاک را، مـام خـاک را مـی بـوسـد، و بـه گـنـاهـش اعـتـراف مـی نـمـایـد.

      بـا ایـن وصـف هـنـگـامـی کـه اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه و سـولـژنـیـت سـیـن فـلـسـفـه یـا ایـدئـولـوژی مـتـفـاوت شـان را پـدیـد مـی آورنـد، بـر یـک اسـاس مـسـتـحـکـم قـرار دارنـد.

      ایـن فـلـسـفـه بـیـان دیـگـرش را در کـتـاب جـنـجـال بـرانـگـیـز انـسـان مـسـئـلـه ای فـلـسـفـی (1970) اثـر کـاکـابـادزه یـافـت. آن اولـیـن بـررسـی ادبـی تـخـصـصـی در جـوانـب فـردگـرایـانـۀ هـسـتـی انـسـان هـا بـود. کـاکـابـادزه در پـیـشـگـفـتـار کـتـابـش نـوشـت: ” بـررسـی مـسـئـلـۀ انـسـان بـه صـورت فــرد خـلائـی حـقـیـقـی در ادبـیـات فـلـسـفـی مـاسـت.” کـاکـابـادزه کـامـلاً هـمـانـنـد وضـع جـامـعِ(synthèse) ” شـخـصـی گـرایـی” و وحـدت ذاتـی جـامـعـه، مـبـتـنـی بـر ارزش هـای مـاوراء شـخـصـی بـردیـایـف و سـوسـیـال مـسـیـحـیـان، بـر ایـن بـود، کـه تـعـریـف انـسـان در خـلاق آزاد و جـهـانـی بـودن او خـلاصـه مـی شـود.  

      امـا آیـا انـسـان بـودن بـا هـسـتـی مـتـنـاقـض، بـه دشـواری تـحـقـق پـذیـر یـعـنـی چـه؟

      درک ایـن نـکـتـه مـسـتـلـزم شـنـاخـت مـفـهـوم واقـعـیـت عـیـنـی اسـت: واقـعـیـت عـیـنـی تـرکـیـبـی از دو گـرایـش مـتـضـاد مـی بـاشـد: 1) گـرایـش کـور، کـه بـیـانـش را در پـروسـه هـای فـیـزیـکـی – مـکـانـیـکـی هـسـتـی مـی یـابـد؛ 2) گـرایـش دیـالـکـتـیـکـی، کـه تـحـقـق نـفـس، تـغـیـیـر خـلاقـه یـا دگـر گـونـی از فـرد بـه جـمـع اسـت.

      انـسـان بـه نـظـر کـاکـابـادزه یـکـی از ایـن دو گـرایـش را مـی تـوانـد بـرگـزیـنـد. درصـورت گـزیـنـش گـرایـش نـخـسـت بـرطـبـق اهـدافـی عـمـل خـواهـد نـمـود، کـه در گـذشـتـه تـعـیـیـن گـشـتـه انـد. رفـاهـش در سـمـتـی پـیـش خـواهـد رفـت، کـه ” دنـیـا بـه آن مـایـل اسـت”. انـسـان بـرطـبـق مـعـیـارهـای عـیـنـی عـمـل خـواهـد کـرد، و قـادر بـه تـحـقـق نـفـس نـخـواهـد بـود. بـا ایـن وصـف انـسـان بـر جـنـبـۀ کـور – مـکـانـیـکـی هـسـتـی بـایـد چـیـره شـود. ایـن امـر نـیـز ازطـریـق زیـسـتـن در رابـطـه بـا دومـیـن گـرایـش عـمـلـی اسـت. ایـن در اسـتـعـداد کـلـیـۀ انـسـان هـا بـرای انـجـام کـاری نـو، امـری مـتـبـایـن بـا بـرنـامـه هـای دیـگـران نـهـفـتـه اسـت. درغـیـر ایـن صـورت تـهـاجـم و اسـتـعـداد ” اداره و قـدرت انـسـان هـا بـر انـسـان هـای دیـگـر”عـمـلـی خـواهـد گـردیـد. آزادی مـن دقـیـقـاً در اسـتـعـداد خـلاقـۀ تـازه و لـذا احـتـراز از گـذشـتــه و حـال قــرار دارد. حــداکـثـر آزادی بــیـانـش را در خـلاقـیـت نـو، انــد یـشـگـی نـو مـی یـابـد. هـمـان سـان کـه مـلاحـظـه شـد، گـوهـر انـدیـشـه هـای بـردیـایـف درخـصـوص ار

زش نـفـس مـطـلـق فـرد خـلاق و وانـگـهـی در فـلـسـفـه ای کـه پـشـت یـوری ژیـواگـو در رمـان پـاسـتـر نـاک مـی بـاشـد، در هـمـیـن جـا قـرار داشـت. تـنـهـا یـک مـسـئـلـه بـاقـی مـی مـانـد: مـبـارزۀ انـسـان بـرای آزادی بـایـد هـم چـنـیـن عـمـلـکـرد واقـعـیـت عـیـنـی، جـهـانـی بـاشـد. ولـیـکـن ایـن چـگـونـه مـمـکـن اسـت؟ بـه ایـن صـورت کـه مـبـارزۀ مـن بـرای آزادی نـه فـردی، شـخـصـی، بـلـکـه بـه نـفـع آزادی کـل بـشـریـت بـاشـد.

      مـا بـه نـکـتـه ای مـرکـزی در بـررسـی کـار کـاکـابـادزه رسـیـده ایـم: رابـطـۀ آزادی فـرد – جـمـع، نـظـیـر فـلـسـفـی ایـدئـولـوژی سـولـوفـچـوف، بـردیـایـف و اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه.

      کـاکـابـادزه مـی نـویـسـد، کـه انـطـبـاق یـافـتـگـی بـا یـک ایـدئـولـوژی جـمـعـی مـی تـوانـد راه تـحـقـق امـر عـیـنـی – جـهـانـی بـاشـد. امـا او هـمـزمـان اشـاره مـی نـمـایـد، کـه امـکـانـات هـر شـکـلـی از هـسـتـی جـمـعـی بـه بـخـشـیـدن آزادی بـه افـراد در فـعـالـیـت خـلاقـانـۀ شـان مـنـحـصـر مـی گـردد. مـبـارزۀ انـسـان بـرای آزادی ایـن زمـیـنـه را ابـتـداء هـنـگـامـی بـه صـورت عـیـنـی، جـهـانـی مـی یـابـد، کـه امـکـانـاتـی بـرای اشـکـال و سـاخـت هـای نـو را بـه وجـود آورد. و دقـیـقـاً نـیـز یـک چـنـیـن سـاخـت اجـتـمـاعـی نـو آن چـاره ای بـود کـه اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه مـی پـنـداشـت آن را یـافـتـه بـاشـد. مـبـارزۀ آزادی بـایـد عـبـارت از تـقـویـت و تـوسـعـه بـاشـد، نـه صـرفـاً آزادی فـردی، بـلـکـه هـم چـنـیـن آزادی جـمـعـی. مـبـارزۀ آزادی خـواهـانـۀ فـرد بـایـد در مـتـن مـبـارزۀ آزادی خـواهـانـۀ جـمـع صـورت پـذیـرد. تـنـهـا در ایـن سـطـح، مـبـارزۀ آزادی خـواهـانـه و اسـتـقـلال طـلـبـانـۀ فـرد بـا گـرایـش جـهـانـی هـسـتـی مـی تـوانـد سـرشـتـه گـردد.

      کـاکـابـادزه هـمـخـط بـا اکـزیـسـتـانـسـیـالـیـسـم و بـا انـدیـشـگـی بـردیـایـف و پـاسـتـرنـاک خـاتـمـةً آزادی انـسـان را یـک گـزیـنـش بـرطـبـق مـعـیـارهـا تـبـیـیـن مـی نـمـایـد، و بـرایـنـسـت، کـه مـا در گـزیـنـش مـان بـه خـوبـی مـی تـوانـیـم حـق عـیـنـی مـان را بـرخـلاف روح زمـان دنـبـال کـنـیـم. امـا آیـا کـدام امـری تـعـیـیـن کـنـنـدۀ گـزیـنـۀ مـن و پـذرفـتـار درسـتـی، مـسـئـولانـه بـودن آنـسـت؟

      انـدیـشـۀ کـامـلاً سـنـت شـکـن کـاکـابـادزه در رابـطـۀ شـوروی ایـنـسـت، کـه مـوارد مـسـئـولـیـت و درسـتـی تـوسـط یـک رابـطـۀ قـدرت بـرونـی، مـثـلاً ” اکـثـریـت در جـمـع” تـعـیـیـن نـمـی گـردد. ” مـا هـرگـز نـبـایـد از نـظـر دور داریـم، کـه اکـثـریـت نـاگـهـان مـی تـوانـد راه نـادرسـت را بـرگـزیـنـد!” و ایـن بـرخـلاف مـنـاسـبـت اخـلاقـی اسـت. مـطـالـبـۀ بـرونـی بـه صـورت امـری مـطـلـقـاً اخـلاقـی بـدون مـوافـقـت درونـی مـن بـه دسـتـور، جـبـر، مـطـالـبـه ای بـا ” مـاهـیـت حـقـوقـی” بـدل مـی گـردد.

      از دیـدگـاه ایـن فـیـلـسـوف فـرد بـا اسـتـعـداد اخـلاقـی مـذکـور بـه نـیـروی اصـلاح و تـنـظـیـم کـنـنـدۀ مـکـانـیـسـم جـامـعـه تـبـدیـل مـی گـردد و نـه بـرعـکـس. بـه ایـن سـبـب کـه گـزیـنـش مـطـابـق مـوافـقـت درونـی، اخـلاقـی دقـیـقـاً چـون مـبـارزۀ آزادی خـواهـانـۀ فـرد عـمـلـی ذهـنـی نـیـسـت، آن مـطـالـبـه ای جـهـانـی اسـت، از مـنـافـع جـمـع مـنـشـأ مـی گـیـرد، و بـه ایـن صـورت مـرتـبـط بـا تـکـلـیـف فـرد بـه صـورت انـسـان اسـت.

      پـژوهـش هـای کـاکـابـادزه بـا مـطـالـبـه اش مـبـنـی بـر اصـلاح و نـوسـازی رسـوم جـمــعـی بــراسـاس فــردی – اخـلاقـی مــع الـوصـف آخــریـن و فـعـلـی تــریـن تـفـسـیـر تــز سـولـژنـیـت سـیـن دربـارۀ ” سـوسـیـالـیـسـم اخـلاقـی”، مـلـهـم از کـلاسـیـک هـا و گـوهـر ایـدئـولـوژی اُپـوزیـسـیـون سـوسـیـال مـسـیـحـیـان در شـوروی گـردیـد.

2) ایـدئـولـوژی اسـلاووفـیـل نـو: مـقـامـات شـوروی تـنـهـا قـادر بـه اقـدامـات حـقـوقـی درخـصـوص اتّـحـادیـه سـوسـیـال مـسـیـحـیـان سـرتـاسـر روسـیّـه ازطـریـق دسـتـگـیـری ” گـروه بـردیـایـف” در 1967 گـردیـدنـد. کـسـی واکـنـشـی مـشـابـه درقـبـال جـریـان تـنـدروتـر مـنـشـأ گـرفـتـه از انـدیـشـه هـای فـلـسـفـی مـذکـور، ایـدئـولـوژی اسـلاووفـیـل، را ثـبـت نـنـمـوده اسـت، سـواء مـمـنـوعـیـت نـمـایـش فـیـلـم ” آنـدری روبـلـیـوف” از تـارکـوفـسـکـی، و بـرخـورد انـتـقـادی رژیـم بـه نـویـسـنـدگـان اسـلاووفـیـل مـانـنـد کـراسـنـوف و پـومـرانـتـز. ایـن هـر دو گـروه فـلـسـفـی و ایـدئـولـوژیـک( سـوسـیـال مـسـیـحـیـان و اسـلاووفـیـل هـای نـو) بـه گـونـۀ نـتـایـج سـازمـانـی اُپـوزیـسـیـون فـرهـنـگـی – تـاریـخـی بـایـد تـلـقـی گـردنـد، کـه از ایـن در پـیـش سـخـن رفـتـه اسـت.

      در عـصـر اسـتـالـیـن قـدرت اتـحـاد شـوروی در یـد یـک قـشـر اجـتـمـاعـی قـرار داشـت، کـه در زمـان تـزاری کـم و بـیـش فـاقـد قـدرت بـود. مـوضـع آن قـشـر بـرخـلاف مـوضـع ایـده آلـیـسـت هـا و انـتـرنـاسـیـونـالـیـسـت هـای انـقـلابـی دهـۀ 20 مـشـحـون از مـحـافـظـه کـاری، روشـنـفـکـرسـتـیـزی و نـفـرت از بـیـگـانـگـان بـود. قـشـر اجـتـمـاعـی ای کـه در دهـۀ 30 بـه قـدرت رسـیـد، الـبـتـه قـشـری غـیـرمـذهـبـی، نـافـی خـدا بـود، امـا آن چـه مـا بـایـد درنـظـر گـیـریـم ایـن کـه تـصـرف قـدرت از سـوی آن بـه مـفـهـوم وسـیـع مـرهـون بـرنـامـۀ ضـدغـربـیـش بـود، و آن بـنـابـرایـن فـرهـنـگ دیـگـری بـه جـز مـسـکـویـی بـرای الـتـجـاء نـداشـت.

      رهـبـران سـیـاسـی بـا اسـتـالـیـن در رأس شـان در دهـه هـا 30 و 40 بـه مـانـنـد اسـلاف مـسـکـو یـی شـان بـر ایـن بـودنـد، کـه چـیـزی جـز در زمـیـنـه هـای تـکـنـولـوژیـک و راهـبـردانـه بـرای آمـوخـتـن از غـربـیـان نـدارنـد.

      ایـمـان بـه نـقـش پـیـشـوایـی روسـیـه، بـرخـورد مـظـنـونـانـه بـه غـرب و عـنـاصـر غـیـرروس در مـیـهـن بـه صـورت نـکـات غـالـب در انـدیـشـگـی و ادبـیـات اسـلاووفـیـل قـدیـم بـه اشـکـال زیـادی بـرای سـیـاسـت داخـلـی و خـارجـی رسـمـی شـوروی بـه مـیـراث رسـیـده بـودنـد. نـتـیـجـةً ایـدئـولـوژی اسـلاوو فـیـل کـه ازلـحـاظ نـظـری مـی بـایـد تـضـاد مـطـلـق مـارکـسـیـسـم بـاشـد، ظـاهـراً اغـلـب مـنـابـع الـهـام مـهـم کـمـونـیـسـم مـتـعـصـب شـوروی بـوده اسـت!

3) مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم واقـعـی: درمـقـابـل ایـدئـولـوژی هـای سـوسـیـال مـسـیـحـی و اسـلاووفـیـل نـو، کـه مـنـشـأشـان را در اُپـوزیـسـیـون فـرهـنـگـی – تـاریـخـی در بـدو و اواسـط دهـۀ 60 داشـتـنـد، مـی تـوان گـفـت، مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم واقـعـی ادامـه دهـنـدۀ انـدیـشـگـی دورۀ ” یـخ شـکـن” در چـارچـوب دُگـم و دکـتـریـن بـود. روشـنـفـکـران مـارکـسـیـسـت – لـنـیـنـیـسـت نـو در شـوروی بـا روح ارنـبـورگ، جـفـتـوشـنـکـو و ورا فـیـودوروفـنـا پـانـوفـا(Vera Fjodorovna Panova)( 73- 1905) مـدعـی بـودنـد، کـه مـقـامـات سـیـاسـی و فـرهـنـگـی ایـدئـولـوژی اصـلـی مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم را تـحـریـف و مـسـخ نـمـوده، از سـیـاسـت اصـلـی در اعـمـال شـان پـی روی نـمـی کـردنـد. بـه ادعـای آنـان ظـهـور و سـقـوط جـامـعـه و فـرهـنـگ در آیـنـده بـسـتـه بـه ایـن بـود، کـه بـازگـشـت بـه اصـول اصـلـی مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم در سـیـاسـت و ادبـیـات تـا چـه حـدی امـکـان پـذیـر بـاشـد.

      ایـن اپُـوزیـسـیـون را بـه طـور خـلاصـه مـی تـوان انـتـقـاد مـؤمـنـان بـه ایـدئـولـوژی از مـرتـدان آن فـهـمـیـد.           

      شـواهـد حـاکـی اسـت، کـه ایـن گـروه کـوچـک اُپـوزیـسـیـون ” مـؤمـن” پـشـت انـتـشـار خـاطـرات سـیـاسـی بـه شـدت بـحـث بـرانـگـیـزنـده بـوده اسـت. مـی تـوان گـفـت، اکـثـر نـویـسـنـدگـان آن دارای روابـط حـسـنـه بـا دسـتـگـاه حـزب شـوروی بـودنـد. آن هـا درهـرصـورت وفـاداری عـلـنـی شـان بـه اسـاس سـیـسـتـم شـوروی را اعـلام داشـتـنـد. اکـثـرشـان مـارکـسـیـسـت هـای عـمـیـقـاً مـتـعـصـب بـه شـمـار مـی رفـتـنـد، و افـزون ایـن کـه دارای مـوقـعـیـت هـایـی عـالـی در جـامـعـه بـودنـد. انـدیـشـه هـای شـان غـالـبـاً بـیـاد آورنــدۀ انـدیـشـه هـایـی بـود کـه در کـوشـش هـای عـمـلـی آلـکـسـانـدر دوبـچـک (Alexander Dubček)( 92- 1921) و سـایـر اصـلاح طـلـبـان اروپـای شـرقـی بـرای دادن ” چـهـرۀ انـسـانـی تـر” بـه کـمـونـیـسـم تـبـلـور یـافـتـنـد، کـوشـش هـایـی کـه در دهـۀ 60 بـا مـثـلاً اشـغـال چـکـسـلـواکـی در 1967 بـه وسـیـلـۀ نـیـروهـای نـظـامـی شـوروی عـقـیـم مـانـدنـد، و ابـتـداء در چـنـد دهـۀ بـعـد از آن ثـمـرات شـان را بـا فـروریـخـتـن ” پـردۀ آهـنـیـن” در اروپـا بـه بـار آوردنـد.

      مـارکـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم واقـعـی  ازلـحـاظ ادبـی در وهـلـۀ نـخـسـت خـود را در سـنـدگـرایـی شـوروی نـمـوده اسـت، ازجـمـلـه در نـوشـتـارهـای آلـکـسـی کـوسـتـریـن(Aleksej Kosterin)( 1968- 1896) و خـاطـرات مـشـهـور گـریـگـورنـکـو، کـه بـه چـنـد زبـان غـربـی تـرجـمـه شـده انـد. کـو سـتـریـن در گـذشـتـه بـه عـلـت فـعـالـیـت انـقـلابـی سـال هـای زیـادی در زنـدان هـای تـزاری بـه سـر بـرده بـود. در دهـۀ 20 در چـنـد جـامـعـۀ نـویـسـنـدگـان عـضـویـت داشـتـه، و در عـصـر اسـتـالـیـن 17 سـال از عـمـرش را در اردوگـاه هـای کـار اجـبـاری سـپـری سـاخـتـه بـود. امـیـد و دعـوت او بـه یـک رنـسـانـس مـارکـسـیـم نـو در 1956 در روایـاتـی از سـیـبـری سـنـدگـرایـانـه و دیـرتـر در رسـالـه هـا و اعـتـراضـنـامـه هـایـش بـه بـیـان درآمـد، کـه در آن هـا هـم چـنـیـن بـرای آزادی سـیـاسـی و فـرهـنـگـی کـمـیـتـه هـای خـلـقـی مـبـارزه مـی نـمـود.

4) ایـدئـولـوژی لـیـبـرال: بـرخـلاف سـه ایـدئـولـوژی اُپـوزیـسـیـون فـوق الـذکـر ایـدئـولـوژی لـیـبـرال سـخـنـگـوی انـتـقـال بـه جـامـعـه ای از نـوع غـربـی، امـا بـا حـفـظ کـمـاکـان اصـل مـالـکـیـت دولـتـی بـود. درزمـرۀ مـبـارزیـن مـعـروف ایـن فـلـسـفـه پـی. لـیـتـویـنـوف فـیـزیـسـیـن و سـاخـاروف عـضـو آکـا دمـی، فـیـزیـسـیـن هـسـتـه ای و نـویـسـنـده را مـی تـوان نـام بـرد. مـانـیـفـسـت تـرقّـی، هـمـزیـسـتـی و آزادی مـعـنـوی نـوشـتـۀ سـاخـاروف بـر تـز مـوجـودیـت کـمـاکـان شـوروی بـا نـزدیـکـی بـیـش تـر بـه کـشـورهـای غـربـی و یـک بـرنـامـۀ چـهـار نـکـتـه ای بـا دعـوت بـه هـمـکـاری بـیـن الـمـلـلـی بـراسـاس خـطـوط سـیـاسـی گـونـاگـون مـبـتـنـی بـود.

      بـه دلایـلـی مـی تـوان بـاور داشـت، کـه لـیـبـرالـیـسـم ضـعـیـف تـریـن فـلـسـفـه از بـیـن چـهـار ایـد ئـولـوژی مـورد بـحـث بـود. 

      عـلـی الـظـاهــر فـاصـلـۀ مـیـان دکـتـریـن غـربـی – لـیـبـرال و اُپـوزیـسـیـون شـوروی در سـدۀ بـیـسـتـم بـه ژرفـای فـاصـلـۀ مـیـان اشـرافـیـت مـقـلـد غـرب و روشـنـفـکـران دمـوکـرات در روسـیـه در سـدۀ نـوزدهـم بـود.  

      دکـتـریـن غـربـی – لـیـبـرال در دهـۀ 70 ظـاهـراً فـاقـد پـایـگـاه چـنـدان قـابـل اتـکـایـی بـیـن مـردم عـادی روسـیـه: دهـقـانـان، کـارمـنـدان جـزء، کـارگـران بـود، اقـشـاری کـه نـه تـنـهـا پـیـشـا انـقـلاب اکـتـبـر، بـلـکـه هـم چـنـیـن پـس از آن بـا فـرهـنـگ غـرب بـدون ارتـبـاط بـودنـد.

      مـلاحـظـه گـردیـد، رژیـم هـای دهـه هـای 30 و 40 چـگـونـه بـر مـوضـع ضـدغـربـی شـان تـأکـیـد داشـتـنـد. انـتـرنـاسـیـونـالـیـسـم دهـۀ 20 در سـیـاسـت و ادبـیـات دو دهـۀ مـذکـور عـمـلاً بـی مـعـنـا بـود. ایـن را بـه چـنـیـن شـکـل مـی تـوان تـدقـیـق نـمـود، کـه انـقـلاب رژیـم سـلـطـنـتـی و حـق مـالـکـیـت خـصـوصـی را از بـیـن بـرد، و دهـه هـای آتـی بـه نـوبـۀ خـود واپـسـیـن بـقـایـای نـخـبـگـان غـرب گـرا را، یـعـنـی نـخـبـگـانـی را کـه طـی دو سـده، از زمـان پـطـر کـبـیـر بـه بـعــد، مـرتـبـط سـازنـدۀ روسـیـه بـا غـرب بـوده انـد.

      ایـن سـیـاسـت رسـمـی جـداسـازی مـسـلـمـاً حـتـی هـنـایـشـش را در ایـدئـولـوژی هـای اُپـوریـسـیـون  سـدۀ بـیـسـتـم بـرجـای گـذاشـت. جـریـان اصـلـی در اُپـوزیـسـیـون ایـدئـولـوژیـک، فـلـسـفـی و ادبـی قـرن، هـمـان گـونـه کـه مـلاحـظـه شـد، بـر جـوانـب تـاریـخـی – مـلـی مـتـمـرکـز بـود، و در درازمـدت نـه بـه نـفـع ایـدئـولـوژی لـیـبـرال، بـلـکـه بـه نـفـع یـکـی از سـه ایـدئـولـوژی دیـگـر: مـارکـسـیـسـم نـو، سـوسـیـال مـسـیـحـی یـا اسـلاووفـیـل نـو مـی تـوانـسـت بـاشـد.

دورنـمـای تـاریـخـی

قـدری تـعـجـب آورسـت کـه چـرا آمـالـریـک – اولـیـن کـسـی کـه ایـدئـولـوژی هـای اُپـوزیـسـیـون در زمـان سـپـسـیـن اسـتـالـیـن را بـررسـیـده اسـت – بـه عـنـوان مـورخ ایـن ایـدئـولـوژی هـا را هـمـزمـان در رابـطـۀ تـاریـخـی مـهـم شـان قـرار نـداده اسـت؟

      بـه عـنـوان مـثـال ایـدئـولـوژی هـای سـوسـیـال مـسـیـحـی و لـیـبـرال درواقـع نـمـایـنـدگـان گـروه هـای سـیـاسـی و ایـده ای – تـاریـخـی مـهـمـی هـسـتـنـد کـه در و بـا انـقـلاب اکـتـبـر 1917 مـغـلـوب مـار کـسـیـسـم – لـنـیـنـیـسـم گـشـتـه انـد: پـوپـولـیـسـت هـا(” نـارودنـیـسـت هـا “)، سـوسـیـالـیـسـت هـای غـیـر مـارکـسـیـسـت روسـیـه و غـرب گـرایـان.

      جـمـهـوری دمـوکـراتـیـک در 1917، یـعـنـی دوره ای کـه ایـن سـمـت هـای مـنـظـور نـمـایـنـدگـی گـردیـده بـودنـد، هـمـان گـونـه کـه واقـفـیـم، عـمـر کـوتـاهـی داشـت. آن پـس از تـنـهـا شـش مـاه مـوجـودیـت بـه وسـیـلـۀ حـزب بـلـشـویـک سـاقـط شـد. اسـلاووفـیـلـیـسـم قـدیـم در ایـن زمـان فـی الـنـفـسـه هـیـج واقـعـیـت سـیـاسـی مـحـسـوب نـمـی گـردیـد.

      امـا پـوپـولـیـسـت هـا، غـرب گـرایـان و اسـلاووفـیـل هـای نـو بـه هـیـچ وجـه گـروه هـایـی نـا مـنـسـجـم، پـراکـنـده در یـک زمـان مـبـارزۀ بـحـرانـی نـبـودنـد. آن هـا مـعـرف پـایـگـاه هـایـی بـا سـنـن غـنـی در یـک مـبـارزۀ فـرهـنـگـی بـسـیـار قـدیـم روسـیـه بـودنـد، کـه وارثـیـن جـالـبـش را در عـصـر سـپـسـیـن اسـتـالـیـن یـافـت: تـمـایـلات غـرب گـرایـان بـه اروپـای غـربـی ازطـریـق دکـتـریـن لـیـبـرال ایـام مـا، اسـلاووفـیـل هـای قـدیـم ازطـریـق ایـمـان تـقـریـبـاً مـقـدس آمـیـز اسـلاووفـیـل هـای نـو بـه نـقـش مـلـت روسـیـه در تـاریـخ جـهـان و سـوسـیــالـیـسـم غـالـبـاً مـبـتـنـی بـر مـذهـب پـوپـولـیـسـت هـا، اکـنـون بـه تـرویـج  سـوسـیـال مـسـیـحـیـان. 

      ایـن تـشـابـه اخـیـر درصـورت نـگـرش بـر اسـاس ” گـروه بـردیـایـف” و رمـان مـتـجـددی کـه در آن شـدیـدتـریـن بـیـانـش را یـافـتـه اسـت، بـخـش سـرطـان( بـا تـز سـوسـیـالـیـسـم اخـلاقـی)، شـایـد جـالـب تـریـن تـشـابـه بـاشـد.

      هـمـان گـونـه کـه در قـبـل اشـاره رفـت، مـسـیـحـیـت قـدیـم روسـیـه حـاوی نـوعـی سـوسـیـالـیـسـم بـوده اسـت. مـثـال هـا ایـن جـا نـظـریـۀ قـدیـم دربـارۀ اجـتـمـاع اشـتـراکـی روسـتـای آزاد( مـیـر) و دیـر تـر انـدیـشـۀ مـجـمـع مـردمـی نـورگـودی(Vetsje) بـه مـثـابـۀ وجـدان و مـدافـع خـلـق هـسـتـنـد. مـا ایـن جـا هـم چـنـیـن مـی تـوانـیـم بـه فـیـلـسـوف اسـلاووفـیـل یـوری فـیـودوروویـچ سـامـاریـن(Yuri Fjodorovitj Samarin)( 76- 1819) و تـز او دربـارۀ ” اصـول اشـتـراک”(obsjtsjina) رجـوع دهـیـم. ایـن انـدیـشـه هـای اشـتـراکـی دقـیـقـاً مـبـتـنـی بـر اصـول اخـلاقـی ای بـوده انـد، کـه بـه وسـیـلـۀ پـوپـو لـیـسـت هـای سـده هـای 19 و 20 ادامـه یـافـتـه انـد، و سـپـس ازحـیـث فـلـسـفـی تـنـویـر و بـه وسـیـلـۀ نـظـریـات بـردیـایـف، سـولـوفـچـوف، سـولـژنـیـت سـیـن و سـوسـیـال مـسـیـحـیـان تـرویـج گـردیـده انـد.

      از دیـدگـاه بـسـیـاری از مـورخـیـن اسـلاووفـیـلـیـسـم، پـوپـولـیـسـم و غـرب گـرایـی در 1917 مـرده بـودنـد. 

      دلایـلـی حـاکـی از اشـتـبـاه صـاحـبـیـن ایـن دیـدگـاه وجـود دارد. نـویـسـنـدۀ ایـن بـررسـی کـه مـی خـوانـیـد بـر آنـسـت، کـه مـا  در ایـن مـورد بـا یـک نـمـونـۀ مـهـم آن چـه کـه تـداوم فـرهـنـگـی – تـاریـخـی و ایـدئـولـوژیـک مـی تـوان نـامـیـد، و نـیـز بـا اسـتـعـداد ایـن ایـده هـا در مـقـاومـت دربـرابـر نـیـروهـای نـابـودگـری چـون دیـکـتـاتـوری اسـتـالـیـن و حـزب روبـه رو هــسـتـیـم. مـحـتـوای کـلاسـیـک – روسـی اغـلـب مـلـهـم از پـوپـولـیـسـم در ادبـیـات سـولـژنـیـت سـیـن، جـریـانـات اسـلاووفـیـل در آثـار کـراسـنـوف و پـومـرانـتـز و در فـیـلـم تـارکـوفـسـکـی، هـم چـنـیـن روح غـربـی – لـیـبـرال در مـانـیـفـسـت سـاخـاروف، هـمـه مـبـیـن نـیـروی حـیـاتـی ایـده هـا در تـاریـخ، فـرهـنـگ و فـلـسـفـۀ روسـیـه مـی بـاشـنـد.

(7/3/1369)

یـادداشـت هـا

1- بــرای ایـن رمـان مـی تـوانـیـد بــه نـگـریـد بــه بـخـش نـخـسـت هـمـیـن بــررسـی ” در تـارنـمـای مـشـعـل، ژوئـن 2020.

2- مـقـایـسـه شـود بــا اسـتـنــبـاط رومــن رولان(Romain Rolland)( 1944- 1866) از انــدیــشـۀ ” سـعـادت” در جـلـد دهـم

    رمـان او Jean – Christophe( ژان کـریـسـتـوف ).