غم مخور
گر نه يابد كار ما امسال سامان غم مخور!
ميشود آسوده اوضاع در بهاران غم مخور!
رفته تأثير اى عزيزان از بيان و زين قلم….
رنج ما هرگز نخواهد يافت پايان غم مخور!
گر بساط نظم و آسايش ز كشور چيده شد!
يا كه رسم نيكى و يا لطف و احسان غم مخور!
حال ما با غربت و رنج و تعب ، دلواپسى…….
گشته است بد تر ز سومالى و سودان غم مخور!
ملك ويران ، خلق نالان ، زنده گى برباد رفت…
دشمنان گشتند خرسند، شاد و خندان غم مخور!
گر نباشد كلبه يى تا يك نفس گيريم قرار!!!!!!
هست ما را سنگ و خار اندر بيابان غم مخور!
ور تن طفل تو عريان است و أحزان كلبه ات!
او كه دارد پول و قصر و شوكت و شان غم مخور!
گر كه با اشغالگر و بيگانه همدستند چه باك…
ميهن و ماوأ گر اشغالست و ويران غم مخور!
دستگيرى نيست لازم از فقير و بى نوا…….
گر بود آهش طنين انداز كيهان غم مخور!
جانيان را گر نباشد جز هواى كشت و خون!
اين سر شوريده ! باز آيد به سامان غم مخور!
دور گردون گر دو روزى بر مراد ما نه گشت!
هم نمى ماند به كام جمله دزدان غم مخور!
گر چه منزل دور ، دشمن در كمين و راه صعب!
بعد هر ظلمت رسد يك نور رخشان غم مخور!
ميرسد روزى كه يك سر در عدالت گاه خلق….
كيفر اعمال شان ، گردد نمايان غم مخور !
وا رسيد بر من نداء ، با مژده ى نيكو چنين :
هيچ راهى نيست كانرا نيست پايان غم مخور!
همچو حافظ نغز گوى و راست باش اى واعظى!
” سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور “!!!!
زبير واعظى