ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

«
»

دغدغه های آرمان شهری نباید قربانی وسوسه های قومی روشنفکر شود

نویسنده : مهرالدین  مشید

روشنفکر در اوج آرمان شهر جهانی و حضیص جهان وطنی  قومی و مذهبی

روشنفکر و چه باید کردها، از آرمان شهر جهانی تا جهان وطنی قومی! ؟

در کتاب ها آمده است که مترجم حیثیت پیامبر یک قوم را  دارد؛ اما جایگاۀ روشنفکران در نشیب و فراز آن فرود و فراز دیگری دارد. روشنفکر نه یک مترجم، مورخ، جامعه شناس و فیلسوف است؛ بلکه در همۀ  این ها محکم تنیده شده است. باری از همه را در سر دارد و هنر به کارگیری از آنان را در عرصۀ روشنفکری خوب آموخته است. هرچند مترجم است که از طریق ترجمه علوم، فلسفه و بالاخره فرهنگ بیگانه را به کشور خود منتقل می سازد و با ارایۀ آنها چیز های تازه را به مردم خود ارایه می کند. مترجم یعنی شخصی که پیام آور ارزش های بکر و جدید معنوی در جامعۀ خود است  و دستاورد های علمی، فلسفی و فناوری های تازه را به مردم خود ترجمه و تفسیر می کند. رسالت پیامبری مترجم در امانت داری او است که چگونه و با چه صداقت وایمانداری کتاب های مختلف علمی، فلسفی و ادبی را ترجمه کند و آنها را در اختیار مردم خود قرار بدهد؛ زیرا پیامبران الهی در انتقال وحی امانتدار اند و پیام الهی را با حفظ امانت برای مردم خود رسانیدند. بنا بر این هرچند مترجمان به گونه یی نقش روشنگرانه را در جوامع خود دارند و با ترجمه های خود دگر اندیشان را تغذیۀ فکری می نمایند؛ اما جایگاۀ روشنفکر در میان مترجمان شاید بیشتر خالی باشد؛ زیرا روشنفکر هنر هم آمیزی را دارد تا مجموعه یی از آگاهی را در راستای بیداری و تحرک مردم خود طوری باهم بیامیزد که به قوت برنده یی مبدل گردد و خاموشان را به فریاد، نشستگان را به قیام و ایستاده گان را به تکان وادارد.

در این شکی نیست که پدیدههای فکری و اجتماعی بصورت خودجوش بوجود نمی آیند؛ بلکه هرکدام دارای علل و عواملی اند که ممکن نیست تا بدون در نظرداشت آنها به تعریف و تفسیر شان پرداخت. از مطالعۀ تاریخ برمی آید که پدیدۀ روشنفکری کمتر یک جریان خودجوش بوده تا جریانی متاثر از حوادث بیرون از محیط و ماحول. مثلی که در تحولات اجتماعی محصول یک سلسه علل و عوامل داخلی چون موجودیت رژیم های استبدادی، بی عدالتی، افزایش فقر و بیکاری  بوده که به گونه یی از جنبش های فکری و سیاسی خارج از کشور های شان نیز متاثر گردیده اند.  هرگاه سلسلۀ تحولات اجتماعی در جهان از شرق تا غرب مورد مطالعه قرار بگیرد. به ساده گی معلوم می شود که چگونه تحولات بزرگ اجتماعی به همت کار و پیکار شبانه روزی روشنفکران و مصلحین در گوشه یی از جهان هویدا گردیده است و بعد از مدتی مرز های آن کشور را طی کرده و به  سرعت به کشور های دیگر رسیده است. جریان های یادشده در بسیاری مواقع در کشور اصلی سرکوب گردیده و از نفس کشیدن بازمانده است؛ اما بالاخره نسیم تحول و تغییر از کشور های میزبان به آن سرزمین ها وزیده است. تمدن و فرهنگ شرق و غرب محکوم به چنین سرنوشتی بوده و آن زمان که چراغ تمدن در شرق خاموش گردیده است، به زودی در غرب دوباره روشن گردیده است. تمدن و فرهنگ بشری به همین گونه بار بار این فراز و نشیب را پیموده است. غرب در زمانی که از گردنۀ عصر تاریک می گذشت و چراغ  نواندیشی و آزادی بوسیلۀ کلیسا در اروپا خاموش گردیده بود. شرق  در آن روزگار حالت دیگری داشت و دوران شگوفایی و ترقی را می پیمود.

در واقع روشنفکران بوده اند که با داشتن نبوغ فکری به گونۀ طبیبان حاذق از متن جامعه برخاسته اند و از اندیشه های جدید بومی و بین المللی سود جسته اند تا توانسته اند، در کوره راهان دشوار جامعه نقبی به سوی رستگاری بزنند و با  روشن کردن چراغ روشنگری سنگ بنای تحولات بزرگ اجتماعی را در جامعۀ خود نهاده اند. از این رو ست که پدیدۀ روشنفکری در تاریخ بی پیشینه نیست و روشنفکران در هر برهه یی از تاریخ در جوامع گوناگون ظهور کرده اند. با پشت کار تمام و حوصله مندی فراخ در برابر مستبدان تاریخ ایستاده اند و  کشتی فلاکت بار کشور شان را به ساحل نجات رهنمایی کرده اند . از همین روهر از گاهی از سوی مراجع حاکم و پاسداران تاریکی آماج طغره و اتهامات قرار گرفته اند و باری از اتهامات ناروای کفر و زندقه را ناگزیرانه بر شانه های نحیف خود حمل نموده اند؛ اما تمامی رنج ها و مصایب را تحمل کرده اند و تن به ذلت وسازش نداده اند.  

روشنفکران در هر برهه یی از تاریخ از نسل عصیان گران دلیر و حماسه آفرینان شجاع بوده اند که با نه گفتن در برابر زر و زور چراغ روشنگری را در جامعۀ خود روشن کرده اند کشتی توفان زدۀ آن را به ساحل نجات رهنمایی کرده اند. روشنفکران در عصری از پا برهنگانی بوده اند که هر از گاهی از تاریخ تابو شکنی کرده اند و از لاک های زشت و کریه قومی و گروهی پایمردانه بیرون شده اند. روشنفکران مردان شجاع و نترسی بوده اند که به افکار و اندیشه های خویش عشق داشته اند و به بهای جان از آن حمایت به عمل آورده اند. برای رسیدن به هدف تمامی دشواری ها را پذیرفته اند و یک خطوه هم عقب نشینی نکرده اند. روشنفکران در واقع افراد فراقومی و فراگروهی اندد که با وجود پیوند های قومی و گروهی از تمامی پیوند ها بریده اند و با چنگ زدن به رسن روشنفکری و روشنگری عاشقانه در راۀ رسیدن به آرمان انسانی شان که همانا جامعۀ عادلانه و عاری از فساد و خیانت است، تلاش و کار نموده اند. روشنفکران در واقع عاشقان جان باخته اند که پیش از مردن در راۀ هدف خود را به قربانی گرفته اند. هدف اصلی روشنفکران از مبارزه رهایی و رستگاری جامعه است و نه تلاش برای رسیدن به قدرت با استفاده از ابزار روشنفکری؛ زیرا که روشنفکران عاشقان آزادی و رستگاری انسان اند و جان باختگان آگاهی و عدالت. از این رو است که مبارزه برای آنان معنی رسیدن به قدرت را نداشته و هم با هر نوع معامله گری برای قدرت را شرک عظیم می خوانند و گناهی نابخشودنی .

روشنفکر باید جرئت نه گفتن را داشته باشد، بر سکوی چه باید کرد ها استوار تمکین نماید و  از لاک های قومی و گروهی با جرئت بیرون شود. حرف اول را  برای تغییرات سازنده در جامعۀ خود بزند و سعادت و رفاۀ همگانی یگانه آرزویش باشد. برای ایجاد تغییرات مثبت شجاعت داشته و در عقب هر تغییر، تحول تازه یی را سراغ نماید تا با تداوم آن تغییرات گسترده در جامعه نهادینه شود. تغییر نباید برایش تابو جلوه کند و به تغییر باور کامل داشته باشد.  بدین باور باشد که تنها تغییر است که بی تغییر باقی می ماند و دیگر همه چیز تغییر می کند. به تعبیر قرآن کریم “کل یوم هو فی شان” هر لحظه حالت تازه یی دارد و روشنفکر باید به دنبال تازه ترین ها بشتابد تا در میان تغییرات گوناگون گزینۀ خود را دریابد و در پیوند به چه باید کرد هایی تمرکز کند که به گزینۀ مورد نظر خود برسد.

روشنفکران اند که گذشته را در حال و حال را در آینده به تماشا نشسته اند و به اصل تداوم در پروسۀ تحول باور کامل دارند؛ اما در عقب هر تحولی رفاه و شگوفایی مردم خود را می خواهند و تداوم هر تحولی را در بقای اصالت مبارزاتی خود تلقی می دارند. هرچند روند تغییر و تداوم قاعدۀ اجتماعی است که با بازی سیاسی آغاز می شود و در سکوی قدرت قرار می گیرد. با تفاوت این که روشنفکر در داعیۀ خود صادق بوده و از بازی سیاسی جز تعبیری انتقال قدرت برای مردم و به نفع مردم هدف دیگری ندارد. در ضمن مشروعیت قدرت را در مشارکت گستردۀ تودهها جستجو می نماید و از قوم گرایی و قبیله سالاری گریزان است؛ زیرا روشنفکر هر از گاهی” تابو” شکن است و نه تنها جرئت نزدیک شدن به تابو های قومی و گروهی را دارد که توان شکستن آنها را نیز دارد.  تابو شکنی های قومی و گروهی را نباید دستاویزی برای تکفیر روشنفکران تلقی کرد؛ بلکه آنان باورکامل به اصول های قومیت و گروهی دارند، با تفاوت این که تعریف شان از قوم و گروه چیز دیگر است که با نظر قوم گرایان و گروه پرستان فرسنگ ها فاصله دارد؛ زیرا از نظر این ها قوم و گروه گل های رنگارنگ در باغستان سبز کشور است که از چسپیدن به آن ها گریزان است . با آن که با پیوند های قومی و گروهی خود افتخار می کند و به آنها ارج می گذارد؛ اما هیچ گاهی ارزش های والای عدالت و آزادی و برابری را قربانی آنها نمی کند. روشنفکر شخصیت مستقل و آگاه است که با عینک زره بینی زشتی ها و زیبایی ها را نگاه می کند و با انسانی ترین آرزوها به سراغ زیبایی ها می رود. از این او از عاشقان زیبایی های راستین است و از زیبایی های کذایی دلگیر است. بنابر این روشنفکران مانند عاشقان کور نیستند که هر زشتی معشوق را زیبا بنگرند و مانند آن دوست عزیز ما ( خ – م) رخ تاریک و داغدار معشوق را ماۀ شب چهارده به تماشا بنشینند. چه رسد به آنکه شعار روشنفکرانه بدهند و در سکوی قومیت و گروه تمکین نمایند و با پررویی تمام و چشم پوشی از جنایت های آشکار یک گروۀ خاص و برای دفاع ناحق از آن دیگران را به زنجیر بدکاری و جنایت و خیانت ببندند. هرچه در چانته دارند، بی محابا از آن بیرون کرده و بر روی دیگران بیافگنند.

چنین روشنفکر نمایان به گونۀ طبیعی در زیبا نشان دادن زشتی ها مهارت کاذبانه دارند و با پوشیدن عبای روشنفکری و قبای دینی در لجن قومیت فرو رفته و لاف گروهی می زنند و در قضاوت های شان هر از گاهی افراط و تفریط می نمایند. در حالی که روشنفکر باید به قضایای ملی و بین المللی کشور اش با دیدۀ باز نگریسته وبه دور از افراط  و تفریط مسایل را به بررسی بگیرد و عاقلانه در مورد آنها قضاوت نماید. پس بر  روشنفکران افغانستان است تا بدور از وابستگی های گروهی و قومی رخداد های گذشته را به قضاوت یگیرند؛ زیرا افغانستان در شرایط حساس و سرنوشت سازی قرار دارد. در چنین حال رسالت روشنفکران آن است تا کشتی توفان زدۀ کشور را بی آن که در لجن زار قومیت بیافگنند، سمت و سویی درست بدهند. از این رو است که روشنفکر به معنای سادۀ آن به کسی خطاب می شود که واقعیت های عینی جامعۀ خود را به دیدۀ باز نگریسته و تمامی رخداد ها را از عینک آگاهی مسؤولانه به بررسی می گیرد. از همین رو است که درک چهار رسالت و چهار مسؤولیت از ابتدایی ترین ویژه گی های یک روشنفکر به شمار می روند. در این صورت است که روشنفکر از لاک قومی و گروهی بیرون می شود و با قوت ایمان و باور قوی به قضاوت رخداد ها می نشیند . نه این که زیر پوشش وبار روشنفکری به تحریف حوادث پرداخت و با سیاه گفتن سفید و با سفید گفتن سیاه حوادث را تحریف نمود و با پوشیدن لباس روشنفکری از لاک قومی و گروهی دیگران را مورد حمله  قرار داد. در حالی  که رسالت اصلی روشنفکر درک و تشخیص بیماری های مزمن جامعه و ارایه و دریافت نسخۀ جدید برای رهایی آن از بدبختی های گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. پس اگر روشنفکری از این مشی انسانی و رسالتمندانه عدول می نماید. در این صورت نه تنها وجهۀ روشنفکری او به شدت زیر سوال می رود؛ بلکه گذشته های روشن او نیز زیر سوال رفته و پرده از سیمای اصلی آن فرو می افتد.

روشنفکر جهان را به مثابۀ کابوس نمی بیند و به آینده بد بین نیست؛ بلکه به عکس به آینده امیدوار و به زنده گی خوش بین است؛ اما خوش بینی ها نسبت به زنده گی را قربانی نوعی خود شیفتگی ها نمی نماید؛ زیرا خودشیفتگی ها وسوسه آفرین اند و انسان را به سوی از خودبیگانگی های جانکاه می کشاند. روشنفکر به جهان وطنی هدفمندانه باور دارد و به الگوهای رفتاری به دیدۀ مطلق نگاه نکرده و با دید باز شخصیت ها را سره وناسره می کند. جغرافیای جهان وطنی او سرزمین مطلوبی برای انسان این سرزمین است؛ برای انسانی که هرچند با او مخالف باشد و اما یارای تحمل اش را دارد تا آنکه او داوطلبانه آمادۀ پذیرش اش گردد. در این حال مفهوم روشنفکری در قاموس جهان وطنی روشنفکر دینی، می تواند، مصداق واقعی برای روشنفکر غیر دینی نیز باشد تا آنکه بالاخره مرز های مدینۀ فاضله میان هر دو به آرمان شهر مشترک مبدل شود.

روشنفکر ناگزیر است تا برای رسیدن به آرمان شهر جهانی یا بشری گام ها را فراتر بگذارد و از نشیب و فراز های بحران هویتی سلامت عبور کند و با شکستن تابو های قومی، زبانی و مذهبی و فروریزی قشر های کشنده و انسان دشمن به  جغرافیای عاشقان زنده گی به مولانای بزرگ روم “عاشقان را ملت و مذهب جدا است   پادشاهی کشور دل ها خداست” نایل آید. از این رو است که روشنفکر عاشق زیبایی ها است وبرای او نوعیت و چگونگی آن فرقی نمی کند؛ زیرا عشق ورزیدن به زیبایی به زنده گی شادابی وطراوت می بخشد وبالنده گی و شگوفایی می آورد. روشنفکر در موج بالنده گی های آن موفق به دریافت خود می شود، با عبور از مرز خود شناس آزمون ها دشورا خدا شناسی را به موفقانه پشت سر می گذارد و بالاخره به خودآگاهی های انسانی، تاریخی و جغرافیایی نایل می آید. در این صورت است که روشنفکر به مثابۀ نسل پیشرو جایگاۀ بلند خود را در جوامع گوناگون پیدا می کند و به سکوی استغنا تمکین می کند. اینجا است که روشنفکر به خودیابی خاص می رسد یعنی خودیابی روشنفکرانه که از ابهت و شکوۀ خاص انسانی برخوردار است؛ شکوهی که در خوان فقر در تلولو است، از نام و نان یا قدرت و ثروت احتراز دارد و غرور و وقار را بزرگترین پناه گاۀ انسانی حساب می کند. او برای رسیدن به قدرت نمی رزمد؛ بلکه برای تامین عادلانۀ قدرت در جامعه می رزمد و تلاش های شبانروزی را برای رشد آگاهی، آزادی و حاکمیت قانون در کشورش سپری می نماید. شگوفایی کشور و جهان خود را در اصلاح همگانی تلقی می دارد.

این روشنفکر از زبونی و ذلت نفرت دارد و با قناعت هم آویز است وبا توکل هم آغوش؛ زیرا او به خوبی دریافته است که باید خودش باشد، نه دیگران؛ زیرا او مجسمه و بت نیست و این جهان هم کارگاۀ مجسمه سازی که هر از گاهی مجسمه یی ساخت و اسم آن را انسان نهاد و بعد مومیایی اش کرد و آن را از سلالۀ روشنفکران خواند. با این تعبیر روشنفکر باید در سکوی خودش بودن را برتر از دیگر بودن تلقی کند؛ زیرا او ناخدای بی باک است و هرگاه کشتی اش توفانی شود، نه تنها یارای شناوری و توانایی نجات خود را دارد؛ بلکه انرژی بایسته یی برای رهایی کشتی نشستگان نیز دارد تا در دل توفان ها به نجات شان بشتابد و از خشم تندباد ها بیرون شان کند؛ زیر او طلایه دار نجات انسان است و به رهایی انسان عشق می ورزد؛ البته عشقی فراتر از عشاق نامدار جهان؛ بلکه از جنس عشق انسان با انسان مانند عشق مولانا با شمس.

روشنفکر متعهد بیشتر جهان محور است تا کشور محور؛ زیرا او به انسان عشق دارد، هر انسانی که باشد و هر پیوندی که داشته باشد.  از همین رو بی خیال و بی پروا از افتادن در چالۀ ملیت است و این افتادن برایش دیوار آهنین است که او را از رسیدن به هدف مانع میشود.  زمانی که او حوادث کشوری و جهانی را به تحلیل می گیرد، با گام های بلند و سیر و صعود نموده و در بررسی ها و قضاوت های خود بجای کوتاه بینی، به عکس دورنگر و تیزبین است تا مبادا با افتادن در چالۀ قومی و گروهی از سنت روشنفکری عدول نماید و به کفر و ارتداد در عرصۀ روشنگری سقوط کند.  روشنفکر راستین بخاطر اثبات هویت معنوی خود زمانی که رخداد های کشور خود را بررسی می کند. بجای گریز و فرار از واقعیت ها به اصل امانتداری پرداخته و سیاه روی را سیاه روی، سفید روی را سفید روی معرفی کند، نه این که سیاه را سفید و سفید را سیاه وجنایتکار را خدمتگزار و خاین را قهرمان بشناساند و به این ترتیب با افتادن در گودال قومیت به قول معروف ” برف خویش را به بام دیگران افگند” و از افشای جنایتکاران خود داری کند و جنایت های شان را کتمان نماید .

د رحالی که روشنفکر واقعی به مفهوم شهروندی باور دارد و شهروند در جه اول و درجه دوم در قاموس اندیشه هایش باطل شناخته شده اند؛ زیرا از دیدگاۀ او بر مصداق آیت قرآن کریم معزز ترین انسان نزد خداوند، متقی ترین و پاک ترین شما است؛ یعنی آنانی که توان ایستاده گی و قیام را در برابر مستبدان داشته باشند.  این روشنفکر با توجه به اصل عدالت و برابری از هر نوع التقاط اندیشی برائت جسته و با آن که به حد اقلی از اندیشه های نیچه، فیخته، سارتر، برشت تا فلاسفۀ منتقد مدرنیزم و فلاسفۀ هرمنوتیک چون پوپر؛ لیونتار، ژاک بودریا، ریچارد روتی،فوکو، دانیل بل، فردریکج جیمسون، اسکات لش و فوکو آگاهی دارد؛ اما باز هم تمامی برتری ها را نفی کرده است و برتری را علامۀ شرک اجتماعی می خواند. وی هرچند به تفاوت خلقت آیمان داردو رنگارنگی انسان را نماد گل های رنگارنگ در باغستان سبز و شادات طبیعت تلقی می دارد.  روشنفکر را زمانی می توان آزمود و وزن کرد که سخن از قوم ، زبان و گروۀ مربوط خود بزند. در چنین حال است که صداقت و راستی او را در گفتن و افشای حقایق می توان محک زد. این زمانی است که جرئت و درایت او را در افشای حقیقت می توان آزمود و دریافت که او به چه میزانی زنجیر های وابستگی را از گردن اندیشۀ خود بدور زده و در شناسایی جنایت و جنایتکاران چقدر اصل امانتداری را رعایت کرده است. به گونۀ مثال تمامی گروههای جهادی اعم از سنی و شیعه در حوادث خونین بعد از سقوط نجیب با اندکی تفاوت دست دراز داشتند و به اندازۀ کافی مرتکب جنایت چه که حتی جنایت بشری شدند. آیا ممکن است که با پوشیدن نقاب روشنفکرانه سخن از جنایت و خیانت گفت و با خاین و جانی خواندن شخصی یا گروهی، گروۀ مورد نظر خود را برائت داد. در حالی که همه چیز در افغانستان آفتابی شده و مردم از بسا ستم و ظلم های گروهی در افغانستان اطلاعات کافی دارند و آیا ممکن است که با خاک افگندن در چشم مردم پرده بر روی حقایق کشید و با وارونه نشان دادن حقایق سفید را سیاه نشان داد. پس بر روشنفکران متعهد است تا در این موارد دقیق باشند و در الگو های رفتاری و نوشتاری این اصل را بصورت جدی رعایت کنند. در غیر این صورت نه تنها شخصیت حال؛ بلکه شخصیت گذشتۀ آنان نیز به شدت زیر سوال می رود. در واقع نقاب ها از روی آنان می افتد مشت ها گشوده و چهرههای آنان  عریان می شود.  در چنین حال روشنفکر از سکوی نه فرو افتاده، در لجنزار ذلت و فساد غرق می شود و نیروی ستیزنده گی در برابر استبداد، ارتجاع و فساد را به کلی از دست می دهد. یاهو