کهن افسانه ها

رسول پویان برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان شب یلـدای تار…

مهدی صالح

آقای "مهدی صالح" با نام کامل "مهدی صالح مجید" (به…

جنگ های جدید و متغیر های تازه و استفادۀ ی…

نویسنده: مهرالدین مشید تعامل سیاسی با طالبان یا بازی با دم…

                    زبان دری یا فارسی ؟

میرعنایت الله سادات              …

همه چیز است خوانصاف نیست !!!

حقایق وواقعیت های مکتوم لب می کشاید  نصیراحمد«مومند» ۵/۴/۲۰۲۳م افغانها و افغانستان بازهم…

مبانی استقلال از حاکمیت ملی در جغرافیای تعیین شده حقوق…

سیر حاکمیت فردی یا منوکراسی تا به حاکمیت مردمی و…

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛…

زما  یو سم تحلیل چې غلط؛ بل غلط تحلیل چې…

نظرمحمد مطمئن لومړی: سم تحلیل چې غلط ثابت شو: جمهوریت لا سقوط…

کابل، بی یار و بی بهار!

دکتر عارف پژمان دگر به دامنِ دارالامان، بهار نشد درین ستمکده،یک سبزه،…

ارمغان بهار

 نوشته نذیر ظفر. 1403 دوم حمل   هر بهار با خود…

چگونه جهت" تعریف خشونت" به تقسیم قوای منتسکیو هدایت شدم!

Gewaltenteilung: آرام بختیاری نیاز دمکراسی به: شوراهای لنینیستی یا تقسیم قوای منتسکیو؟ دلیل…

تنش نظامی میان طالبان و پاکستان؛ ادامۀ یک سناریوی استخباراتی

عبدالناصر نورزاد تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان…

بهارِ امید وآرزوها!

مین الله مفکر امینی        2024-19-03! بهار آمــــد به جسم وتن مرده گـان…

از کوچه های پرپیچ و خم  تبعید تا روزنه های…

نویسنده: مهرالدین مشید قسمت چهارم و پایانی شاعری برخاسته از دل تبعید" اما…

سال نو و نو روز عالم افروز

 دکتور فیض الله ایماق نو روز  و  نو  بهار  و  خزانت …

میله‌ی نوروز

یاران خجسته باد رسیده‌ است نوبهار از سبزه کوه سبز شد…

تحریم نوروز ، روسیاهی تاریخی طالبان

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی        در لیست کارنامه های…

طالب چارواکو ته دريم وړانديز

عبدالصمد  ازهر                                                                       د تروو ليموګانو په لړۍ کې:           دا ځلي د اقتصاد…

    شعر عصر و زمان

شعریکه درد مردم و کشور در آن نبوُدحرف از یتیم…

مبارک سال نو

رسول پویان بهـار آمد ولی بـاغ وطـن رنگ خـزان دارد دم افـراطیت…

«
»

درباره هنرهای زیبا دانشگاه کابل

این مضمون در سایت پوهنتون کابل گذاشته شده بود که جواب آن اینک در ختم مضمون آورده شد:

تاریخچۀ هنرهای زیبا: «اگرچه بخش هنرهای زیبا در افغانستان به مشکلات زیادی در رژیم های گذشته و جنگهای داخلی روبرو بوده خوشبختانه دریک دهه اخیر هنر توانسته است جایگاهش را پیدا نماید. هنر یک پدیده است که توسط آن میتوانیم پیامهای مهم و ضروری را به جامعه برسانیم. مخصوصاً هنرمندان از طریق رسانه های تصویری و ایجاد نمایشگاه ها میتوانند پیام های خویش را به مردم برسانند که از این طریق میتوانیم سطح آگاهی مردم را بلند برده و در زندگی روزمره شان پیشرفت و تغییر بوجود بیاید. 

در سال 1345 هـ ش مطابق 1966 میلادی توسط يک تن از استادان مجسمه سازی کشور محترم  استاد امان الله  حيدر زاد  که در رشته مجسمه سازی سند ماستری از ایتالیا آورده بودند و همزمان با برگشتن شان از تحصيل  کورسهای مجسمه سازی و نقاشی را در چوکات  پوهنحی ادبيات  و علوم بشری  وقت اساس گذاشتند.  تدريس بخشهای متذکره توسط استاد موصوف  پيش برده ميشد. کارگاه عملی کورس های متذکره در تالار مدور  پوهنحی هنرهای زيبا که بنام تعمير زرد مسما بود،  موقيعت داشت.  محصلان  مستعد و علا قمند  به هنر از پوهنحی های مختلف پوهنتون کابل  در اوقات  فراغت  جهت فراگيری رشته های مورد نظر شان مراجعه می نمودند.  در سال  1347 هـ ش مطابق  1968م در پهلوی  رشته های  نقاشی و مجسمه سازی  کورسها ی موسيقی، نطاقی، تمثيل، خطاطی و عکاسی  نيز  افزوده گرديد که بخش  موسيقی شرقی آن توسط استاد محمد حسين سرآهنگ و بخش غربی آن توسط استادان آلمانی پيش برده ميشد. در بخش تمثيل استاد لطيفی و در بخش عکاسی  استاد عبدالحميد فياض استاد رشته ژرناليزم همکاری داشتند. درسال 1354 هـ مطابق 1975م نظر  به پيشنهاد محترم استاد امان الله حيدرزاد که عضو کادر علمی پوهنحی ادبيات  بودند و موافقه محترم پوهاند مير حسين شاه رئيس پوهنحی ادبيات و علوم بشری محترم  عنايت الله شهرانی  را که استاد پوهنحی تعليم و تربیه بودند، به بخش هنرهای زيبا پوهنحی ادبيات و علوم بشری تبديل و در پهلوی  استاد حيدرزاد  قرار گرفتند که از جمله اولين استادان رسمی ديپارتمنت هنرهای زيبا محسوب ميشوند.

بالاخره نظر به تلاش استادان مذکور در همان سال شعبه هنرهای زيبا از سطح کورس به سطح ديپارتمنت در چوکات پوهنحی ادبيات و علوم بشری وقت رسما قبول و استاد امان الله حيدرزاد به صفت اولين آمر ديپارتمنت مذکور تعيين گرديد. سپس استادان محترم آقای  حيدرزاد و آقای دوكتور شهرانی سعی بليغ نمودند تا برای بهبود و پيشرفت ديپارتمنت هنرهای زيبا، استاد حامد نويد را که جديداّ از آمريکا  با ديپلوم ماستری برگشته بودند با محترم استاد محمد همايون اعتمادی ميناتوريست شناخته شده کشور و محترم استاد محمد تميم اعتمادی که از تحصيل يافته گان کشور ايتاليا بود منحيث استاد استخدام نمايند. با تذکر اينکه استاد همايون اعتمادی منحيث استاد غير رسمی و ديگران استادان رسمی پذيرفته شده بودند.

پوهنحی هنرهای زیبا که یکی از پوهنحی های پوهنتون کابل میباشد و در سال ۱۳۴۵ هـ مطابق ۱۹۶۶ میلادی اساسگذاری شد. فعلا پوهنحی مذکور یکی از مراکز مهم،  بزرگ و اکادمیک هنری در افغانستان میباشد. پوهنحی هنرهای زیبا وظیفه دارد تا  هنرمندان شایسته را تربیه نماید تا در راستای ترقی و پیشرفت جامعه مصدر خدمت قرارگیرند.»

(برگرفته از سایت مذکور)

این بود مضمون در رابطۀ فاکولتۀ هنرهای  زیبا که در سایت پوهنتون گذاشته شده بود، مضمون ذیل بجواب نوشتۀ بالا. 

بقلم دکتور عنایت الله شهرانی 

بریاست های محترم پوهنتون کابل،

فاکولتۀ هنرهای زیبا

و متصدی امور سایتی پوهنتون

پوهنتون کابل یک دستگاه سابقه دار علمی در افغانستان میباشد که مقام علمی و هنری آن در کشور عزیزمان بلند و قابل افتخار است، همانگونه که علم و هنر قدسیت و ارزش عالی را داراست به همان اندازه لازم است که موقف و منزلت آن با وجدان پاک و صفای نیت حفظ گردد. 

امیدوارم که تاریخ پوهنتون کابل از جانب دفتر مسؤول با صداقت و نوشتن همه حقایق بدون درنظرداشت غرض و مرض تحریر و به بازمانده گان طور تحفۀ علمی و تاریخی گذاشته شود. 

این نگارنده عنایت الله شهرانی یکی از اولین شاگردان فاکولتۀ تعلیم و تربیه در سال (1962م) بودم، مؤسس فاکولتۀ مذکور شادروان پوهاند غلام حسن مجددی بودند، بنده در بارۀ آن فاکولته رسالۀ کوچکی را تحریر داشته و بچاپ رسانیده ام و سعی نموده ام که جزئی ترین موضوع ساخته گی و دور از حقیقت در آن داخل نشود مگر اینکه سهو و خطایی غیر عمدی رخ داده باشد. 

در سطور ذیل در بارۀ «تاریخچۀ هنرهای زیبا» که توسط دستگاه سایتی پوهنتون کابل گذاشته شده است یک اندازه مبالغات و اشتباهات صورت یافته است، مذاکره میگردد که باید قبل از طبع آن از ریاست فاکولتۀ هنرهای زیبا مشوره میگردید و فرضاً اگر مشوره گرفته شده باشد، شاید دلیل آن خواهد بود که بوقت تأسیس آن جمله جوانان خورد سال بودند که از مسایل اداری واقف نبودند و شاید هم تعدادی از آنها در سنین خورد سالی در مکاتب ابتدائی مصروف تعلیم بودند. 

اینجانب یکی از سابقه داران پوهنتون کابل بودم که با سه فاکولتۀ تعلیم و تربیه، ادبیات و علوم بشری و هنرهای زیبا ارتباط مستقیم داشتم و اکنون عمر من به سن بعد از تقاعد رسیده است و در بین هفتاد و هشتاد قرار دارم. 

چون در نوشتن کتابها در بارۀ فرهنگ و ثقافت افغانستان مصروفیت های زیاد دارم از آن سبب فرصت میسر نمیگردد تا با کامپیوتر ارتباط داشته باشم. 

یک دوست دانشمند که دارای «سایت» مستقل میباشد «تاریخچۀ هنرهای زیبا» را بروی کاغذ چاپ و برای این کمینه فرستادند و از حضور شان متشکرم. 

بعد از مطالعۀ آن معلوم گردید که معلومات داده شده در بارۀ تاریخچۀ فاکولتۀ هنرهای زیبا دقیق و درست نمیباشد و حتی عنوان هم باید دقیق تر و مشخص تر «تاریخچۀ فاکولتۀ هنرهای زیبای پوهنتون کابل» گذاشته میشد، چونکه عنوان بصورت عموم و شرح و بسط به شکل مشخص تحریر یافته است همچنان تعریف هنر باید بشکل درست آن در ارتباط با کیفیت و موقف آن در جامعه و رول آن در حیات مردم نوشته میشد که نشده است. 

رسالۀ تاریخچۀ فاکولتۀ هنرهای زیبا را که اینجانب عنایت الله شهرانی یکی از اشخاص تاریخ زندۀ آن میباشم با اشتباهات زیاد نوشته و بچاپ رسانیده بودم که در بعضی موارد بعد از نوشتن متوجه شدم چونکه در کابل بطبع رسیده بود و من در امریکا بودم و نتوانستم در آن اصلاحات وارد نمایم بناً بعد از آن علی العجاله موضوع مذکور را تغییر داده، صورت درست آنرا زیر عنوان «یادی از گذشته های فاکولتۀ هنرهای زیبا» نوشتم و در سایت ها از جمله در «کابل ناتهـ» و نیز در جریدۀ پر تیراژ «امید» بنشر سپرده شد. 

بعداً جناب ایشرداس که مسؤلیت امور سایت مذکور را دارند، فرمودند که شخصی «…» برعلیه نوشته من چیزی نوشته و چون جناب آنها و من دوستان قدیم بودیم برایش تیلفون کردم وی جواب قانع کننده نگفت، بدتر اینکه چندی پیش طی تیلفونی صحبت کردیم و موضوع تأسیس فاکولتۀ هنرهای زیبا در میان آمد و گفتم که بهترین چیز در حیات یک انسان حقیقت گویی میباشد، فاکولته را رسماً پوهاند صاحب میر حسین شاه تأسیس نموده اند که اینجانب عنایت الله شهرانی در مجلس شان به اثر خواهش ایشان اشتراک داشتم. 

یکباره جناب آقای «…» برآشفتند و گفتند «اگر داؤود خان نمی بود (…) نمیتوانست تأسیس کند و آقای حیدرزاد مؤسس است». و این کلمۀ آخرین در میان ما بود. و من ندانستم که داؤود خان چه ارتباطی داشت به این شعبه. و این شخص چنان تحت تأثیر آقای حیدرزاد قرار گرفته است که حتی به بزرگان دانشگاه بخاطر او کلمات ناسزا را می آورد که آنهم طرفداری از خلاف واقعیت. 

و باید به آن محترم بگویم که ما دوستان بسیار قدیم و خوب بودیم و از خیر و شر یکدیگر آگاهی داشتیم و با همدیگر معاونت مینمودیم این چه اتفاقی افتاد که بخاطر شخصی دیگر این جدایی رخ داده است. 

ما مردم مسلمان و افغانستانی میباشیم، از قدیم الایام به بزرگان خاصتاً علماء و دانشمندان احترام داریم و نه تنها این احترام از اسلام بما آمده بلکه وارث افغان ها و افغانیت نیز می باشد. 

حضرت آغا صاحب میر حسین شاه از پروفیسوران بزرگ پوهنتون کابل است و بیش از شصت سال عمر پر بار و برکت شان را در خدمت جامعه بمصرف رسانیده اند، مؤلف بزرگ و از احترام خواص و عوام برخوردار بوده و اصل شان از جمع سادات کرام و از پشتون های قندهار می باشند. 

بعد از صحبت بالا دانستم که شاید این آقا تاریخچۀ هنرهای زیبا را به آقای حیدرزاد نوشته باشند، (چونکه محترم حیدرزاد سابقۀ پشتو ویا فارسی نویسی را ندارند) و علی الفور بشکل هستریک در سایت وزین پوهنتون کابل گذاشته باشند. والله اعلم. 

من شخصاً یک زمانی از یک دوست شنیده بودم که میگفت یک آوازۀ دروغین در کورسهای نقاشی و مجسمه سازی بلند شده بود که میگفتند، سردار محمد داوود خان کورسهای غیر رسمی نقاشی و مجسمه سازی را تأسیس کرده است، گفتم چطور؟ گفت شاید تیلفونی بالای رئیس فاکولتۀ ادبیات امر کرده باشد و رئیس نسبت امر فوق العادۀ او کورسها را تأسیس و سپس استادان را وظیفۀ تدریس داده باشد. 

این عجب منطق است، اولاً داوود خان مؤسسات بسیار بزرگ را اگر تأسیس کرده باشد امکان آنرا خواهد داشت، ولی مشکل است که بپذیریم داوود خان به پوهنتون بیاید ویا تیلفونی هدایت تأسیس دو کورس هنر را داده باشد، ثانیاً اینکه بعضی ها که ادعا دارند، آنها کورسهای هنر را تأسیس نموده اند گفتۀ شان با گفته بالا مطابق نیست، چونکه مؤسس داوود خان است و نه آقای حیدرزاد، که ناقرارانه در هر جای خود را بنیانگذار معرفی مینمایند. 

اگر داوود خان امر کورسهای مذکور را داده باشد، پس چرا بدون کریدت ویا غیر رسمی؟ از جانب دیگر محمد داوود خان در سال (1966م) خانه نشین بود و به کارهای رسمی مداخله کمتر داشت و این چه اتفاقی افتاد که محمد داوود خان بجای اینکه ترتیبات کودتا را بمقابل ظاهرشاه بگیرد، ترتیبات تأسیس کورسهای غیر رسمی را میگیرد. 

اساساً باور کس نمی آید که داوود خان راجع به هنرهای زیبا چیزی را میدانست و شخص کم تحصیل بود و بدوران ریاست جمهوری اش بسا اشخاص را اعدام نمود. بعد از اینکه محمد نادرشاه خان توسط یک مکتبی کشته شد، همه اعضای سلطنتی از رفتن و رابطه یافتن به مکاتب بیزار بودند. 

بالاخره از گفته های بالا چنین بر می آید که کسی ادعای مؤسس بودن را مینماید خواسته است موضوع را بسیار مهم و بلند جلوه دهد، گویا اینکه او شخص مهمی است که بزور داوود خان آنرا تأسیس کرده است، در حالیکه بصورت اتومات ادعای خود را طوریکه گفتیم رد میکند، مؤسس او نیست بلکه داوود خان است. 

تمنا میرود خواننده گان محترم به سطور ذیل مراجعه فرمایند: 

نوشتن تاریخ مسؤلیت دارد، نویسنده باید آنرا با قلب پاک و وجدان صاف، مسایل و موضوعات را با دقت تام و صداقت بنویسد. 

در سال (1966م) اینجانب شهرانی معلم دارالمعلمین کابل بودم و گاهی در فاکولتۀ تعلیم و تربیه که از فارغان دورۀ اول آن فاکولته میباشم در مضمون تدریس آموزی و روانشناسی با پوهاند محمد امین و داکتر یاسین صاعد منحیث اسیستانت همکاری میکردم. 

با استادان فاکولته های شرعیات و ادبیات ارتباطات زیاد داشتم، پوهاند داکتر جاوید و پوهاند داکتر مجروح شهید و پوهاند حبیب الرحمن هاله و دیگران را بارها زیارت میکردم که در مسایل هنر و ادبیات مکرراً سخن ها در میان می آمد. 

پروفیسور داکتر سید بهاءالدین مجروح که شیفته و عاشق هنرها خاصتاً نقاشی بود از سالها پیش بفکر آن بود که باید فاکولتۀ هنرهای زیبا در پوهنتون کابل ایجاد گردد. 

در سال (1966م) یک تعداد استادان فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری چون شهید پروفیسور داکتر مجروح، پروفیسور داکتر عبدالاحمد جاوید (یکی از عاشقان هنر) و پروفیسور استاد حبیب الرحمن هاله در یک نشست گفتند که در تمام یونیورستی های جهان فاکولتۀ هنرهای زیبا موجود است و چرا ما نداشته باشیم؟ 

روی این منظور گفتند که آسان ترین و بهترین راه رسیدن بآن مطلب اینست که اولاً بصورت امتحانی جوانانیکه دارای استعداد و علاقه در هنر می باشند آنها را با استخدام کدام معلم از مکتب صنایع کابل بصورت غیر رسمی و غیر کریدت شامل کورس میسازیم و اگر این پلان کار و نتیجه داد و کامیاب شد، قدم بعدی آنست که بدان کورس ها شکل رسمی داده شود و ادارۀ آنرا فاکولتۀ ادبیات بدست گیرد. 

موضوع فوق که شکل جدی را بخود گرفت، به پیشنهاد پروفیسور مجروح از مجلس فاکولته پاس گردید و بعداً اقدامات بعدی صورت پذیرفت. 

از روی گفتار مرحوم پوهاند مجروح و دیگر استادان باید گفت که اساس کورسهای غیر رسمی هنرهای زیبا در پوهنتون کابل ویا مشخص تر بگوئیم در فاکولتۀ ادبیات بدست پوهاند مجروح و بعداً دو شخصیت هنر دوست استادان جاوید و هاله گذاشته شده است. 

آقای امان الله پارسا و آقای امان الله حیدرزاد در آن وقت ها در خارج تحصیل کرده بودند که آقای حیدرزاد معلم مکتب صنایع کابل و آقای پارسا در مطبوعات غالباً در ریاست گرزندوی تشریف داشتند. و این نویسنده قبلاً با هردوی شان مصاحبه انجام داده بودم و نتیجۀ مصاحباتم را در کتاب «هنر در افغانستان» بیاری ارواح شاد استاد برشنا شامل و بعدها کتاب مذکور به امر علی احمد خان پوپل وزیر معارف در مطبعۀ معارف بطبع رسید. 

جنت مکان پوهاند صاحب مجروح برای این نگارنده گفت که در مکتب صنایع تیلفون کردند که استاد غوث الدین ویا کسی دیگری اگر به پوهنتون آمده و شاگردان را درس نقاشی بدهد، استاد غوث الدین علاقمندی نشان نداد، بالاخره آقای حیدرزاد به این موضوع علاقمندی نشان داد و در فاکولته با اشخاص مؤظف تماس گرفت. 

چون آقای حیدرزاد در مجسمه سازی تحصیل کرده بود، بناً کسی دیگری را بنام امان الله پارسا که سابقۀ نقاشی داشت، پیدا کردند، یکی را به صفت معلم هیکل تراشی و دیگری را بحیث معلم نقاشی مؤظف ساختند. 

این بود فرمودۀ دانشمند و فیلسوف عالیقدر وطن استاد داکتر مجروح شهید که عین موضوع را استادان داکتر جاوید و هاله گفته بودند. 

اولاً سوال اینجاست که چطور یک شخصیکه چون آقای حیدرزاد در کادر پوهنتون نیست و سابقۀ اکادمیکی ندارد از بیرون در پوهنتون کابل میآید و کورسها را اساس گذاری مینماید و باز خویشتن را بنیانگذار فاکولتۀ هنرهای زیبا معرفی مینماید؟ 

دو دیگر اینکه جناب آقای حیدرزاد لیسانس مجسمه سازی است و نه دارای شهادتنامۀ ماستری، چون من نگارنده بحیث آمر عمومی فاکولتۀ هنرهای زیبا کار میکردم، سوانح های همه استادان را مطالعه کرده بودم، خوشتر آن که استاد یوسف کهزاد در ایتالیا تحصیل نموده و با آقای حیدرزاد به یک دروه در آنجا تشریف داشتند، از نالایقی و لیاقت همدوره های خود معلومات کافی دارند، امید است کسانیکه میگویند لسانس یا ماستری دارند، مضامین و نمرات شان را بدیگران نشان دهند. 

چون نام استاد کهزاد در میان آمد و نیز کلمۀ بنیانگذار آورده شد، باید بگویم که استاد یوسف کهزاد بنیانگذار اصلی و اولی «سازمان هنری پروفیسور غلام محمد میمنگی» میباشد، از اینکه شخص شهرت طلب نیست و متواضع و صاحب کمالات متعدده است، این خدمتش را بروی دیگران نمیکشد. 

درین روزها شنیده میشود که جناب حیدرزاد خودرا پوهاند معرفی کرده اند، امید است که تألیفات شان را با مقالات شان که در خارج و داخل چاپ شده نام بگیرند و اگر نشان ندهند یقیناً این پوهاندی شان غلط خواهد بود و اگر بکدام وسیله یی پوهاندی خودرا از پوهنتون گرفته باشند، وای بر حال یک دستگاه علمی که دارای نام و نشان بود و حالا مقام با عظمت علمی و اسم اکادمیک را برزمین میزند. 

بهتر آنست که تألیفات و مقالات شان ذکر گردد و از جانب دیگر تناسب و زیبایی های کارهای هیکل تراشی و نقاشی های استادان مورد ارزیابی قرار داده شود. 

الحمد لله اکنون جوانانی را در هیکل تراشی داریم که نبوغ دارند و در بارۀ کارهای هیکل تراشان نظریات داده اند. و خوشبختانه تعدادی از آنها با این کمینه ارتباط دارند. 

کورسهای نقاشی و هیکل تراشی در آغاز در تعمیر زرد فاکولتۀ سابق زراعت قرار داشت و در سال (1975م) در مقابل فاکولتۀ مذکور چند اتاقی بشکل گاراج بدون دروازه بود که آقای حیدرزاد و من شهرانی در آن تدریس مینمودیم که در زمستان بسیار سرد و در تابستان بسیار گرم بود. 

با تأسف تمام باید بگویم که در تاریخچۀ یک صفحه یی هنرهای زیبا چنین آمده است: 

«در سال 1968میلادی در پهلوی رشته های نقاشی و مجسمه سازی، کورسهای موسیقی، نطاقی، تمثیل، خطاطی و عکاسی نیز افزوده گردید که بخش موسیقی شرقی توسط استاد محمد حسین سرآهنگ و بخش غربی آن توسط استادان آلمانی پیش برده میشد، در بخش تمثیل استاد لطیفی و در بخش عکاسی استاد عبدالحمید فیاض استاد شعبۀ ژورنالیزم همکاری داشتند». 

جای تأسف است که در این پاراگراف خلاف آنچه که حقیقت است آورده شده و این به معنی آنست که گویا آقای حیدرزاد کورسهای مذکور را شامل ساخته است، استادان عبدالحمید فیاض و استاد تواب لطیفی که هردو اکنون مرحوم شده اند و دوستان نهایت صمیمی این نگارنده و استادان فاکولتۀ ادبیات بودند با ما همکار نبودند و ارتباطی هم بخاطر موضوعات اکادمیکی نداشتند. 

و با استاد سرآهنگ بارها دیدار بعمل آمده است، وی را اگر می پرسیدند در خنده میشد و میگفت که یکبار به پوهنتون جهت کانسرت رفته بود و بس. از بسی گفتار و نوشتار دانسته میشود که چرا بر تاریخ زیبای فاکولتۀ هنرهای زیبا اینقدر معلومات نازیبا و نادرست را می آورند، من کتاب قانون طرب استاد سرآهنگ را تجدید و بچاپ رسانیده ام و چندین مقاله در بارۀ حیات شان نوشته ام. 

تأسیس یک فاکولته، یک شعبه و یک کورس از خود پلان دارد، اهداف دارد، فهرست دارد، حتی گاهی هم یک کتابچۀ کوچک جهت اعلان چاپ و بدسترس مردم قرار میگیرد و آیا اینقدر گفتار مبالغه آمیز و خلاف حقیقت می تواند بمردم کمک کند ویا به نویسندۀ آن شهرت مشروع دهد؟ بلکه کسی که این ادعاهای دروغین را مینماید، شهرت بد را بدست می آورد. 

در جای دیگر «تاریخچه هنرهای زیبا» چنین آمده: 

«در سال 1975 میلادی نظر به پیشنهاد محترم استاد امان الله حیدرزاد که عضو کادر علمی فاکولتۀ ادبیات بودند و موافقۀ محترم پوهاند میر حسین شاه رئیس فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری محترم عنایت الله شهرانی را که استاد فاکولتۀ تعلیم و تربیه بودند به بخش هنرهای زیبای فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری تبدیل و…» 

اینجانب الحمد لله هنوز حیات دارم و آغا صاحب پوهاند میر حسین شاه نیز بفضل خداوند زنده هستند. جای تعجب اینجاست که من در آن وقت مؤلف سه کتاب هنری بودم: 

  • آرت تربیوی برای معلمین مکاتب ثانوی و دارالمعلمین ها، چاپ مؤسسۀ تعلیم و تربیه 
  • اصول تدریس آرت تربیوی، چاپ مطبعۀ معارف  
  • هنر در افغانستان، چاپ مطبعۀ معارف  

مقالات زیاد را در مطبوعات و حتی در مجلۀ مشهور «ادب» نشریۀ فاکولتۀ ادبیات بچاپ میرسانیدم و چندین نمایش در مطبوعات و مراکز کلتوری خارجی ها برپا نموده بودم و حتی یکی از بزرگترین نویسنده های افغانستان ارواح شاد استاد علی اصغر بشیر هروی در بارۀ من در مجلۀ «ژوندون» نوشته و تقدیرها کرده بود، همچنان بارها جنابان شفیع راحل و نور سوانح مرا با آثارم در «کابل تایمز» بزبان انگلیسی نوشته بودند. و همه استادان پوهنتون بخوبی میشناختند، این چه اتفاقی بوده که بمانند آقای حیدرزاد یک شخص کم شهرت و نام گم مرا به محترم پوهاند صاحب میر حسین شاه معرفی میکند و پیشنهاد مینماید که اورا منحیث استاد هنرهای زیبا مقرر نماید. 

بیاد دارم که حضرت آغا صاحب پوهاند میر حسین شاه برایم تیلفون کرد که میخواهند دو شعبۀ نقاشی و هیکل تراشی را در چوکات فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری رسماً تأسیس نمایند و می خواهند با من دیدار کنند، بحضورشان رفتم و همه مسایل را شرح دادند و گفتند که فاکولتۀ تعلیم و تربیه لغو خواهد شد و فعلاً هردو فاکولته مربوط ریاست ادبیات میباشد و فرمودند که فردا حتماً بیا و در مجلس فاکولته اشتراک نما که خودت منحیث استاد در دیپارتمنت هنرهای زیبا مقرر خواهی شد، چونکه همه خودت را درین رشته که خدمات زیاد کرده یی میشناسند و خوش هستند که موضوع را بپذیری. 

پس باید گفت که فرمودۀ نویسندۀ «تاریخچه هنرهای زیبا» کاملاً نادرست است و من به تقاضای پوهاند صاحب میر حسین شاه استاد هنرهای زیبا شدم و نه آقای حیدرزاد. و آقای حیدرزاد هرگز نمیخواست که من آنجا مقرر شوم، خصوصاً کسی که اطرافی باشد و من بدخشانی بودم، چونکه تنها در فکر آن بود که اشراف زاده گان در آن فاکولته مقرر شوند، و این موضوع بعد از مدت کوتاه به اثبات رسید. 

ناگفته نباید گذاشت که فارغان دورۀ اول و دوم فاکولتۀ هنرهای زیبا که حق استادی را در فاکولتۀ مذکور داشتند، این جانب شهرانی بحیث اسیستانت مقرر نمودم ورنه چون اکثراً اطرافی و نیز تعدادی که اطرافی نبوده و از جمع سرداران بشمار نمی آمدند و ارتباطی به خاندان سلطنتی نداشتند، تقرر شان منحیث استاد نمیتوانست صورت بپذیرد، چنانچه در سطور اول گفته شد شخصی که با من تیلفونی صحبت کرد و نامش را لزوماً ننوشتم که «اگر داود خان نمیبود (پدر…) نمیتوانست این دیپارتمنت را تأسیس نماید» و از این معلوم است که داود خان برای سرداران این دیپارتمنت را تأسیس کرده بود، وگرنه بحیث بزرگترین مرد مملکت آیا نمیتوانست انستیتوت های تخنیکی، کمپیوتری، رشته های مختلفۀ ساینس و تکنالوژی، علوم اجتماعی و ادبیات را تأسیس نماید؟ 

بازهم باید گفت که این یاوه گویی ها به تاریخ و مقامات علمی مضر تمام میشود و من یقین دارم هر کسیکه این تاریخچه را نوشته است با آقای حیدرزاد مصاحبه یا مشوره کرده است، ورنه جوانان از موضوع خبری نداشتند و ندارند. 

در آن تاریخچه باز چنین می آورند: 

«بالاخره نظر به تلاش استادان مذکور (حیدرزاد و شهرانی) در همان سال شعبۀ هنرهای زیبا از سطح کورس به سطح دیپارتمنت در چوکات فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری وقت رسماً قبول…» 

درینجا چند سطر پیش نویسنده گفته بود که به اثر پیشنهاد آقای حیدرزاد رسمی گردید، ولی در سطر بالاتر می آورد که «نظر به تلاش استادان مذکور آقای حیدرزاد و شهرانی» بازهم طوریکه گفته آمد این نوشته مذبذب است و نمیتواند تاریخچۀ واقعی فاکولتۀ هنرهای زیبا باشد. 

مکرراً به جهت اینکه به حقیقت کتمان داده نشود، باید بگویم اساس فاکولتۀ هنرهای زیبا که در آن وقت تنها دو کورس بود پوهاند صاحب میر حسین شاه به خواهش و امر خود هردو کورس را رسمی ساخته و منحیث یک دیپارتمنت کوچک بنام هنرهای زیبا در چوکات فاکولتۀ ادبیات گنجانید، چونکه میخواست بسیاری جنجال های غیر رسمی بودن و مصارف این دو کورس را رفع نموده و راساً ضم فاکولته بسازد. 

تأسیس فاکولتۀ هنرهای زیبا مستقیماً بدست پوهاند صاحب میر حسین شاه صورت گرفته است، بخاطریکه جناب شان از سابقۀ کورسها کاملاً آگاهی داشتند و در جملۀ کسانی بودند که با شادروان استاد مجروح شهید، ارواح شاد پوهاند جاوید و استاد حبیب الرحمن هاله وغیره در فاکولتۀ ادبیات تشریف داشتند و همکار بودند. 

بدبختانه کسیکه مقاله یا مضمون «تاریخچۀ مختصر هنرهای زیبا» را نگاشته، شاید غرضی داشته ویا اینکه از موضوع واقف نمیباشد ویا اصول نویسنده گی و واقعه نگاری را مراعات ننموده است. 

در حالیکه بسیاری از ما هنوز نفس میکشیم و زنده هستیم، این نوع دروغ بافیها و کارهای ساخته گی صورت می یابد، آیا بعد از مرگ ما چه مبالغه ها صورت خواهد گرفت؟ 

اصل قضیۀ تأسیس فاکولته در سطور بالا گفته شد، ولی شکل دقیق آن با آنکه تکرار است چنین می باشد: 

در سال 1966 مسیحی به سرکرده گی و فعالیت های بیدریغ شهید پوهاند مجروح و همکاری های پوهاند جاوید و پوهاند هاله، دو کورس نقاشی و مجسمه سازی تأسیس شد که مؤسس اصلی غیر رسمی آن پوهاند مجروح میباشد. و پوهاند مجروح و دیگر استادان تنها میخواستند که نقاشی تأسیس شود و نه مجسمه سازی. 

و اولین استادان آقایون امان الله پارسا و امان الله حیدرزاد بودند که از بیرون خواسته شدند، آقای حیدرزاد معلم مکتب صنایع و آقای پارسا در مطبوعات کار میکردند. مدتی بعد آقای پارسا به تدریس دوام نداد ولی آقای حیدرزاد بکار خود ادامه داد، من نمیدانم که چرا نام آقای پارسا از میان برداشته شده است. زیرا که وی نقاش بود، استادان اورا میخواستند که نقاشی را تدریس نماید، چون وی خودرا کنار گرفت، معلم مجسمه سازی جایش را بدست گرفت و در آغاز هیچکس در بارۀ مجسمه سازی فکر نکرده بود. 

در سال 1975 مسیحی حضرت آغا صاحب پوهاند میر حسین شاه رسماً کورسهای نقاشی و مجسمه سازی را تأسیس نمود و جناب آقای حیدرزاد راساً بصورت رسمی در آن دیپارتمنت منحیث استاد مقرر شد و همزمان به پیشنهاد و امریه شخص پوهاند صاحب که با عنایت الله شهرانی آشنایی و از خدمات هنری او آشنا بود اورا منحیث استاد مقرر نمود. البته این درست است که جناب حیدرزاد و شهرانی اولین استادان فاکولتۀ هنرهای زیبا میباشند ولی آنها مؤسس نمی باشند. 

در سال 1989 مسیحی محمد طاهر علمی رئیس فاکولتۀ ادبیات بود، در آن وقت آقای حیدرزاد بفکر فرار از کشور بود و بعدها بخارج رفت، آقای علمی اگرچه رئیس فاکولته از کمونستان مغرور و دو آتشه بود بازهم بخاطر ظاهر داری بدفتر من آمد و گفت که آمریت شعبۀ هنرهای زیبا را بدست بگیرم. و چون به هنر نمیدانست گفت هر آنچه که به نفع شعبه است اختیار داری و چون کمونست نبودم به هیچ صورت دوست هم نشدیم. 

بعد از آقای علمی داکتر مجاور احمد زیار رئیس فاکولته، با وی در دارالمعلمین کابل بصورت همدوره درس خوانده بودم و شناسایی داشتم، وی مکرراً میگفت که چون به هنر نمیداند لذا بمن گفت که در انکشاف دادن هنرهای زیبا اختیار کلی دارم. 

و از اینکه در انکشاف دادن شعبۀ هنرهای زیبای فاکولته آقایون علمی و زیار بمن اختیارات کامل داده بودند اولین کار من (عنایت الله شهرانی) آن بود که دو دیپارتمنت تیاتر و موسیقی را در مجلس استادان شعبۀ هنرهای زیبا پیشنهاد نمودم و با اکثریت قاطع تأیید و پذیرفته شد، ریاست مجلس را شخصاً بدوش داشتم و پروگرامهای هردو دیپارتمنت را قبلاً بوقت تحصیل از یونیورستی اریزونا آورده بودم. و تقریباً بمدت شش ماه آنرا مطابق روحیه و ثقافت افغانی ترجمه و تکمیل نمودم، همه استادان در آن مجلس فارغان جدید هنرهای زیبا بودند که در اساس گزاری شعبات جدید موسیقی و تیاتر احساسات خاص نشان میدادند. آن سال، سال 1979م بود که دو شعبۀ مذکور به دست خودم (عنایت الله شهرانی) تأسیس گردید. 

و هیچ سندی در تأسیس آن نه در فاکولتۀ ادبیات و نه در مرکز پوهنتون وجود دارد که بجز از آن مجلس در جایی دیگری در زمینه بحث شده باشد. رئیس پوهنتون کابل در دارالمعلمین کابل شاگرد مضمون رسامی و رونشناسی من بود، او و داکتر رسول معاون علمی و رئیس فاکولتۀ ساینس در قسمت ارتقای شعبۀ هنرهای زیبا با من کاری نداشتند و اینجانب اختیار کلی داشتم. 

همان بود که بزودی شعبات تعلیم و تربیه و عکاسی را در همان سال علاوه کرده و هنرهای زیبا را بشکل یک فاکولتۀ مستقل ارتقا دادیم. 

در همان سال بودجۀ یکساله را که بالغ به چهارصد و پنجاه هزار افغانی میشد از ریاست پوهنتون به امر فوق العادۀ انجنیر سعیدی رئیس پوهنتون کابل تخصیص گرفتیم و خود را مستقل ساختیم و آن سند شاید اکنون در دفتر ریاست موجود باشد. 

بناً باید گفت که ارتقاء دهندۀ شعبات نقاشی و مجسمه سازی به سویۀ یک فاکولته در کنار فاکولته های دیگر پوهنتون کابل نگارندۀ این سطور (عنایت الله شهرانی) میباشم. 

زمانیکه دیپارتمنت های جدید چون تیاتر، موسیقی، تعلیم و تربیۀ آرت و سینماتوگرافی را در کنار دو رشته نقاشی و هیکل تراشی اساس گذاشتیم، اجازۀ تقرر یک تعداد استادان را از بیرون پوهنتون از مرحوم انجینر سعیدی رئیس پوهنتون بدست آوردیم و در قسمت اینکه کی- کی ها را مقرر نمائیم با ما کاری نداشت و اختیار را برای این نگارنده داده بود. 

در شعبۀ تیاتر: آقای داکتر محمد نعیم فرحان، محترمه زلیخا جان نورانی و مرحوم استاد عبدالقیوم بیسد؛ 

در شعبۀ موسیقی: آقای استاد حسین آرمان، مرحوم استاد سلیم سرمست و مرحوم استاد فقیر محمد ننگیالی؛ 

در شعبۀ تعلیم و تربیۀ هنر، مرحوم استاد غلام محی الدین شبنم غزنوی که از تجارب و دانش او آگاهی داشتم و در دارالمعلمین کابل استاد مضمون نقاشی ام بودند. 

در قسمت شعبۀ هیکل تراشی بجای جناب حیدرزاد یکنفر پولیندی را که پدرش مامور ملل متحد در کابل بود مقرر کردیم و نامش پال و رشتۀ تخصصی اش هیکل تراشی بود. 

در قسمت شعبۀ سینماتوگرافی یک شخص که من آنرا بصورت قطع نمی شناختم یا از طریق سازمان اولیه ویا از طریق ریاست فاکولته ویا ریاست پوهنتون فرستاده شده بود من در تقرر وی مداخله نداشتم. وی از کمونستان دو آتشه و شخص مغرور و خود ستا بود. 

امیدوارم نوشتۀ فوق بمعنی حسادت تعبیر نشود، چونکه همین حالا که جملات را می نویسم بجز از خداوند کسی بالای سرم قدرت  ندارد و هیچکس نه فشاری می آورد و نه تقاضا دارد که چون و چرایی را بنگارم و نزد وجدان خود خجالت خواهم بود که اندک ترین حرف ساخته گی ویا لحاظ کسی را در نظر بگیرم. 

اگر موضوع حسادت در میان باشد و بصورت قطع هم نیست چونکه هر انسان بصورت مختلف آفریده شده و هیچکس بجز خودش کسی دیگری شده نمیتواند، اکنون اینجانب بیش از هفتاد کتاب، ده ها رساله و صدها مقاله را تحریر و بچاپ رسانیده ام، تألیفات من بزبان های پشتو، دری و انگلیسی و ندرتاً به ترکی میباشد و کارکردهای هنری ام در سوانح مکمل من تحریر شده است. 

وقتیکه میگویم که شهادتنامۀ داکتری دارم، اینک نمرات ماستری و داکتری را رسماً از یونیورستی که تحصیل کرده ام بدست دارم، نمرات و مضامین را بنام «ترانسکرپت» میگویند. 

از اینکه جناب حیدرزاد ماستری را با لیسانس از کدام پوهنتون ایتالیا بدست آورده اند باید بوقت تقرر شان در ریاست پوهنتون در شعبۀ ارزیابی تسلیم کرده باشند که من در زمان آمریتم بدیدن سابقۀ شان در خصوص مضامین و نمرات یا ترانسکرپت مؤفق نشدم. 

امیدوارم هرکسی که کاری مینماید مطابق کارش مزد بگیرد، اگر کسی مدال طلا و نقره و الماس را از کشور ایتالیا میگیرد، متوجه باید شد که آن کشور مهد هنر و وطن میکلانژلو میباشد و هزاران هیکل تراشان وجود دارند که کارهای شان حیرت آور است. 

تنها در شهر نیویارک بیست و پنج هزار هنرمند وجود دارد، بنام سازمان های مختلف کار میکنند، هرکدام هنرمندی که میخواهد در آنها عضویت پیدا نماید، آن سازمان ها در مقابل پول برایش عضویت میدهند، برای آنها مهم نیست که آن شخص چقدر مقام هنری دارد، چونکه آنها پول میگیرند و متباقی بر آن شخص یا اشخاص کاری ندارند که کارش چیست و کی میباشد. 

در خصوص نقاشی و خطاطی دو شخصیت ممتاز و نابغه بدورۀ رنسانس شرق زیر حمایۀ شهریاران تیموری هرات استاد کمال الدین بهزاد و استاد میر علی هروی نه تنها در افغانستان بلکه در جهان همه میدانند و نوشته های زیاد صورت گرفته است. 

در بارۀ هنر نقاشی مرحوم پروفیسور غلام محمد مصور میمنگی و مرحوم استاد عبدالغفور برشنا قدامت و حقدار درجه یک میباشند، پروفیسور غلام محمد خان مؤسس مکتب صنایع نفیسه در کابل میباشد و این کمینه کتاب مستقل در باره اش نوشتم که دو بار بطبع رسیده است و وی در نقاشی سبک کلاسیک علامۀ زمان بود. استاد برشنا بعد از پروفیسور میمنگی از شهنشاهان هنر بوده و ابعاد مختلف داشت که اسم مبارکش را با حیات پر بارش در چندین نشریه های داخلی و خارجی نوشته و به نشر سپرده ام. 

علامه صلاح الدین سلجوقی که رساله یی را در باره اش این نگارنده نوشته در ایران بطبع رسیده است، وی مؤسس تیاتر در هرات است، استادعبدالواحد بهره معاون او بود، استاد سلجوقی در کابل نیز مفکورۀ تیاتر را بار اول در دورۀ شاه امان الله غازی بمیان آورد، وی درامه ها نوشت و به تمثیل گذاشت. 

بعد از آنها مرحوم استاد عبدالرشید لطیفی در کابل آنقدر در قسمت تیاتر کار کرد که لقب «پدر تیاتر» را بدست آورد، مرحوم استاد عبدالغفور خان هیکل تراش ماهر و نخبۀ افغانستان هیکل های بزرگ پغمان و هرات و کابل را ساخت و افتخار اولین هیکل تراش معاصر در کابل بنامش ثبت گردیده است. 

چون در بارۀ همۀ این بزرگان نوشته ها و تألیفات دارم مقامات عالیۀ شان را بخوبی درک کرده ام، شادروان استاد محمد حسین سرآهنگ و استاد قاسم افغان از سرآمدان موسیقی معاصر کشور میباشند که در کنار کتاب در بارۀ استاد سرآهنگ، کتابی دیگری را بنام «پیر خرابات» یا استاد قاسم افغان نوشته و بچاپ رسانیده ام. 

روی این ملحوظات امیدوارم استادان هنرهای زیبا که هرکدام به این بندۀ عاجز ارجمند و عزیز میباشند و من آنها را فرشته های زمانه گفته ام بنام هر یک از بزرگان یادشده که در تاریخ هنر وطنمنان کارهای بنیادی نموده اند، سالون ها، عمارات و کتابخانه ها را بنام شان بگذارند. 

از اینکه بنام های جناب حیدرزاد، جناب داکتر فرحان و من شهرانی سالون ها و کتابخانه را بنام آقای حامد نوید گزارده اند از حضور آن عزیزان مشکور و ممنون میباشیم و باید ما این مردانه گی را داشته باشیم از آن امتیازات تیر شویم و کتابخانه را بنام استاد عبدالغفور برشنا و سالون ها را بنام آن بزرگان یاد شده بگذارند. 

البته ما هر کدام بعد از آنها از روی کارهای واقعی خود امتیاز و لقب بگیرم بهتر است، بدون اینکه فعالیت ها و امتیازات غیر حقیقی را به جوانان به غلط نشان داده و فریب بدهیم. 

در خاتمه آرزومندم تا ادارات مربوطه در زمینه تجدید نظر نموده و آنچه که حقیقت است در سایت ها ویا در کتابها چاپ نمایند، حضرت افصح المتکلمین فرموده اند: 

مراد ما نصیحت بــود و گفتیم

توکل بــــا  خدا کردیم و رفتیم

با احترام 

دکتور عنایت الله شهرانی 

بلومینگتن اندیانا، ایالات متحدۀ امریکا 

اول جنوری 2017 مسیحی 

———————————————- 

یادداشت: 

از حضور محترمه بانوی دانشمند و نویسندۀ مقتدر معاصر کشورمان ماریا جان دارو نسبت دفاعیه شان در بارۀ «تاریخچۀ فاکولتۀ هنرهای زیبای دانشگاه کابل» ممنون و مشکور میباشم، ماریا جان دارو در این اواخر کتابهای زیادی را مخصوصاً در بارۀ هنر و چهره های جاودان مردم افغانستان نوشته و بطبع رسانیده اند، از آنرو اینجانب شهرانی که تاریخ زنده در قسمت موضوع متذکره میباشم، مفصلتر نوشتم تا کسانیکه از تاریخ فاکولته خبر ندارند، آگاه شوند. 

نام بانو ماریا جان دارو در کتاب «بیگم های برگزیدۀ خاور زمین» در قطار زنان نامور ثبت گردیده است. (شهرانی)