خاموشی
ایکاش نبودیم درین عالم و دنیا
نی با همه این درد و نه آواره به هر جا
ایکاش که جایی نه با آن نام کهن بود
از خون منش سرخ نه دامان وطن بود
ایکاش که مارا نه بسی معدن و زر بود
دزدان جهانرا نه به آن خاک نظر بود
ایکاش وطن بین حریفان نه که جا داشت
از روس و ز ایران و ز چین فاصله ها داشت
پنجاب نه همسایه به دیوار و درم بود
چون کوه سیه دور ز آن دَور و برم بود
آورده نبودند همه قاتل و خونخوار
خاکم نسپردند به ویرانگر و غدار
نی چشم عدو سوی در و کشورما بود
نی آنکه زده گردن ما، سرور ما بود
جاسوس و بسی خاین و مکار نمیبود
آن خانه سرای غم و اغیار نمیبود
خونخوار و بسی قاتل و ویرانگر آن خاک
آورده نبودند ز هر معصیتی پاک
دشمن پي نابودی یی ما تیغ کشیده ست
تاریخ چنین معرکهء سخت ندیده ست
قربانی جنگ و ز بسی معامله ها ایم
آتش بگرفتیم و صدایی نه بر آریم
هیهات ؛ که خوابیم و نه بیداري ماراست
در مُهلکه هاییم و نه هوشیاري ماراست
مهرو