تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۹)

– انقلاب چین و خیانت تروتسکیسم: موئیسای جی. اُلجین/ آمادور نویدی
مانند بسیاری از «ایده های» تروتسکی، تکذیب انقلاب چین و مقصر دانستن باصطلاح تفکر شیطانی استالین که دقیقاً برخلاف حقایق تاریخی اند، ممکنست برای تازه کارها (جوانان و بیتجربهها) عجیب و غریب بنظر بیاید. اما در واقع، دارای منطق، و منطق ضدانقلابی ست. این از درک بنیادین منشویکی تروتسکی سرچشمه میگیرد. این در همآهنگی کامل با نگرش ضدانقلابی تروتسکی نسبت به انقلاب، اتحاد جماهیر شوروی، و کمونیسم بین الملل ست..تروتسکی ایجاد سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی را انکار میکند، – پس چرا او نباید وجود شوراهای چین را انکار نکند؟ تروتسکی ادعا میکند که استالین انقلاب روسیه را نابود کرده است – پس چرا نگوید که استالین انقلاب چین را نابود کرده است؟ این آن واقعیتی ست که در منظر تمام ادعاهای دروغین تروتسکی شفاف است، اما هرگز او را به اندازه سر ناخُنی هم نگران نمیکند… ). تروتسکی در سال ۱۹۲۵ مدافع صنعتی شدن و اشتراکی کردن در روسیه بود، اما در سال ۱۹۳۵ صنعتی سازی استتاری و « کارناوال» اشتراکی را می بیند. او می گوید، «هیچ تناقضی وجود ندارد». نه، هیچ تناقضی وجود ندارد. سیاست تروتسکی همواره ضدانقلابی بوده است؛ او یا مدافع تجزیه نیروهای انقلابیست، یا یک جنگ انقلابی را «کارناوال» میداند. آن «کارناوال شورایی» کانتون، یکی از قهرمانه ترین قیامهای کارگران و دهقانان در یادها میماند. پس از سرکوبی قیام بیش از ۷هزار جنگجو بهتنهایی در کانتون کشته شدند…درحالیکه کارگران و دهقانان چین تحت رهبری کمونیستی قهرمانانه میجنگیدند و جانهای خود را در میدانهای جنگی فدا میکردند که حاکمیت شورایی را تأسیس نمایند، تروتسکی، آسوده خاطر در آلما – آتا، انزجار سمی خود را علیه استالین و کمونیستهاً نشان داد… سلطه خارجی، که شیره جان چین را گرفت و مانع رشد آن شد، یکی از منابع مهم انقلاب چین بود. توده های دهقان، صدها میلیون نفر از آنها، منبع اصلی انقلاب چین بودند. سرشت انقلاب چین به بخاطر ترکیب ضدامپریالیستی و ارضی انقلاب، و نقش کارگران و حزب آنها، حزب کمونیست، نمیتواند بیشتراز آنی تعریف شود که در این سند حتی قبل از شروع واقعی انقلاب در سال ۱۹۲۵ تعریف شده است. کمونیسم بین الملل، که هنوز تحت رهبری لنین بود، هرگز نقش پرولتاریا در انقلاب را دستکم نگرفت. با اینحال، این را هم دید که انقلاب، شورش یک کشور ستمدیده علیه یوغ امپریالیسم بود که نیروی اصلی آن، اکثریتی از جمعیت متشکل از توده های دهقانی ست. نظر تروتسکی چه بود؟ درست بدون درنظر گرفتن دهقانان، تروتسکی به سادگی میلیونها دهقان فقیر و سرکوب شده را ندید که جهت مبارزه علیه زمینداران شروع به تشکیل کمیته های محلی کرده بودند. بنظر تروتسکی دهقانان وجود نداشتند، بنابراین، در این کشور نیمه فئودالی، نیروی اصلی مبارزات انقلابی وجود نداشت. تروتسکی سرشت ضدامپریالیستی انقلاب چین را درک نکرد. اگر نادیده گرفتن جنبش دهقانی توسط تروتسکی به عنوان یک نیروی انقلابی در نگرش وی به انقلاب روسیه یک ویژگی قدیمی آشکار بود، اما در اینجا او خود را از یک زاویه جدید آشکار افشاء کرد. تروتسکی نتوانست ببیند که برای اکثریت قریب به اتفاق جمعیت سرکوب شده چین، رهایی از یوغ قدرت خارجی مسئله مرگ و زندگی بود. چیزیکه او در انقلاب دید به هیچ وجه انقلاب نبود: تروتسکی تمام جنبش را متقاعد کرد که تولیدکنندگان چینی تلاش کنند تا کنترل خارجی بر حقوق گمرکی را بردارند و «حقوق گمرکی مستقل» را تأسیس نمایند…فردی مانند تروتسکی، نمیتواند درک کند که هردو جنبش دهقانی ضدفيودالی و جنبش ملی ضدامپریالیستی انقلاب، موظف بودند تا از طرحهای ضدانقلاب جلوگیری نمایند. … کمونیسم بین الملل هرگز هیچ توهمی درباره یک بلوک پایدار از پرولتاریا با بورژوازی نداشت. چیزیکه بر روی آن تأکید داشت، استفاده از انقلابیون بورژوایی تا آنجاییکه امکان داشت بهمنظور دستیابی به حداکثر دستآوردها بود… . تروتسکی که هرگز گذار انقلاب از یک مرحله به مرحله دیگر را درک نکرد، حال (۱۸۰ درجه ) تغییر جهت داد و به کمونیستها «نصیحت کرد» که در کمین تانگ شرکت کنند. او در مقاله خود، انقلاب چین و تزهای رفیق استالین، (ماه مه ۱۹۲۷) اعلام کرد، «ما موافق کار کمونیستها در کومین تانگ هستیم و صبورانه کارگران و دهقانان را به سمت آنها میکشانیم». چرا حالا؟ نیروهای وُاهان قبل از ماه مارس۱۹۲۷، در اصول فرقی با نیروهای چیان کای شیک نداشتند. اما در اینجا ما یکی از چرخشهای زیاد (از شاخهای به شاخه ای دیگر پریدنهای) تروتسکی را می بینیم که مختص و نشاندهنده شخصیت تروتسکی ست… شعار شوراها انقلابی بنظر میرسد، اما تحت شرایط موجود استفاده از آن زمانیکه تحقق آن غیرممکن باشد، می تواند یک اقدام ضدانقلابی باشد. این شعار میتوانست انقلاب را فلج سازد. اجازه دهید فراموش نکنیم که شوراها ابزارهای قدرت هستند. تروتسکی آنها را به عنوان اُرگانهای دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان نمیبیند. او میخواست که ضرورت تاریخی مرحله انقلاب را حذف کند و فوراً بسوی شوراها به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا جهش کند. «استالین در پاسخ به درخواست تروتسکی در ارتباط با تشکیل بلافاصله شوراها، شرح داد از آنجایی که این امر به معنای جهش از فاز توسعه چپِ کومین تانگ است، «میتواند یک «ماجراجویی» باشد، «یک ماجراجویی که از روی مراحل می پَرَد »، زیرا کومین تانگ در وُاهان هنوز خودش را نزد توده های کارگر و دهقان بی اعتبار و افشاء نکرده بود؛ خودش را از یک سازمان انقلابی بورژوایی تُهی نساخته بود». تروتسکی پیشبینی میکند – اما پیشبینیهای او احمقانه هستند. بدینترتیب، او در پایان سال ۱۹۲۹ «چشم انداز سرنگونی هولناک وانحطاط ماجراجویانه بقایای حزب کمونیست را میبیند. اما اگر خلاف آن رُخ داد، این دیگر ربطی به اشتباه تروتسکی ندارد… کافیست خیانت ناجوانمردانه یک ضدانقلابی که دیوانه شده است. ما میتوانیم نمونههای بیشتر و بیشتری بیاوریم و ثابت کنیم تروتسکی دشمن خشمگین انقلاب چینست، که نمیتواند در شوراهای چین حتی یک دستآورد انقلابی را ببیند، کسیکه تا اوت ۱۹۳۰، ادعا میکرد: «دهقانان توانایی ایجاد دولت شورایی مستقل را ندارند»، و در قضاوت تروتسکی رهبری شوراهای چین، در دست حزب کمونیست نیست، اما «به دست احزاب دیگری افتاده است»، غیره و غیره، اما ماهیت نقل قول های ارائه شده به اندازه کافی گویای اثبات تصویری از این دشمن انقلاب جهانیست… ضدانقلاب شکست خورده ای که به علت ضعف و کف آلود شدن دهان خود در طول انقلاب افشاء شده است – این آن چیزیست که تروتسکی در ارتباط با انقلاب چین به آن تبدیل گشته است. به نفرت او از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نفرت زننده او نسبت به چین شورایی نیز اضافه شده است. وقتیکه میبیند این دو باهم متحد شده اند، زمانیکه میبیند کمونیستهای چین شعار جنگ انقلابی ملی علیه امپریالیسم ژاپن را صادر میکنند، تروتسکی بجوش می آید و درست به همان روشی «هشدار» میدهد که علیه دفاع از راه آهن شرق چین «هشدار» داد. تروتسکی سعی کرد که از اشتباهات حزب کمونیست چین سود ببرد، و تلاش نمود که موفقیتهای تاریخی جهانی حزب کمونیست چین را پنهان کند. تروتسکی با دقت از ذکر یک چیز اجتناب ورزید، ولی با اینحال، آن رهبری که بیش از دیگران مسئول اشتباهات اپورتونیستی حزب کمونیست چین بود، فردی بنام چن- دو- هسیو بود، که بعدها از حزب اخراج و به رهبر تروتسکیستهای ضدانقلابی در چین تبدیل شد.
تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء (۹) – انقلاب چین و خیانت تروتسکیسم
نوشته: موئیسای جی. اُلجین
برگردان: آمادور نویدی
انقلاب چین و خیانت تروتسکیسم
انقلاب چین پس از انقلاب روسیه، بزرگترین دستآورد توده های زحمتکش جهان است. برای اولین بار در تاریخ، امپریالیسم جهانی در یکی از دژهای نظامی خود به لرزه افتاد – در کشوری عقب افتاده که بیرحمانه توسط سرمایه داری انگلیس، فرانسه، ژاپن و آمریکا غارت شده بود. انقلاب چین اثباتیست عالی از صحت مارکسیسم – لنینیسم، که دو نیروی اساسی انقلاب جهانی: جنبش پرولتاریایی کشورهای سرمایه داری و جنبش آزادیبخش ملی کشورهای مستعمره را میبیند و تأکید میکند که این دو نیروی اصلی در یک جبهه مشترک علیه دشمن مشترک – امپریالیسم متحد شوند.
این تئوری لنین بر مسئله استعماری و ملی در کنگره کمونیسم بین الملل (۱۹۲۰) ارائه شد، که میگوید:
«سرمایه داری اروپایی قدرت خود را بطور عمده، نه از کشورهای صنعتی اروپایی، بلکه از قلمرو استعماری -(کشورهای مستعمره) خود بدست می آورد. و برای بقای خود، کنترل بازارهای وسیع استعماری و میدان گسترده ای از استثمار ضرورت دارد…
« منبع اصلی ابزار مدرن سرمایه داری، سود بسیار زیادیست که از مستعمرات کسب میشود. طبقه کارگر اروپایی تنها زمانی موفق به سرنگونی سیستم سرمایه داری میشود که این منبع درآمد را بخشکاند.
«جدا کردن مستعمرات [از ًسرزمینهای مادریً]، و انقلاب پرولتری در داخل کشور خود، سیستم سرمایه داری را در اروپا سرنگون خواهد کرد. بنابراین، کمونیسم بین الملل باید نزدیکترین تماس را با آن نیروهای انقلابی داشته باشد که در حال حاضر درگیر در کار سرنگونی امپریالیسم در کشورهایی هستند که از نظر سیاسی و اقتصادی تحت ستم قرار گرفته اند. برای موفقیت کامل انقلاب جهانی، اقدام مشترک هر دو این نیروها ضروریست.» [تأکید از نویسنده – ام. جی. اُ].
در دهه گذشته، انقلاب چین بزرگترین نیرویی بوده است که سرمایه داری را در جنبه استعماری خود به لرزه در آورده است – و با تلاش، در خلع ید از کنترل آن بر بازار وسیع نیمه – استعماری و عرصه استثمار گسترده، تاحدودی موفق بوده است.
امروز شاهد عظمت کارکرد شوراهای چینی هستیم. پرچم سُرخ با داس و چکش برفراز سرزمینی در اهتزاز ست که جمعیتی حدود نود میلیون – حدود یک پنجم تمام جمعیت چین دارد. یک منطقه مرکزی وجود دارد، همه تحت حکومت شوراها، و مناطق دورافتاده دیگری که شوراهای پراکنده حوزه ها قرار گرفته اند. شوراها دارای یک دولت مرکزی و دولتهای محلی، متشکل از کارگران و دهقانان هستند و توسط حزب کمونیست چین رهبری میشوند، که در شمارش سال ۱۹۳۵، بیش از ۴۰۰ هزار عضو داشته است.
در قلب کشوری که توسط امپریالیسم محاصره، فقیر، و لگدمال شده است، زندگی جدیدی در این بهشت حکومت دهقانان و کارگران به جنب و جوش درآمده است! مردم آزادند و آقای سرنوشت خودشان هستند. زحمتکشان آزاد تحت رهبری حزب کمونیست و کمونیست بین الملل بسوی سیستم سوسیالیستی گام برمیدارند. سیستم هنوز سوسیالیسم نیست. تا زمانیکه بخش عمده چین در دست انقلاب نباشد و تا زمانیکه سرزمینهای شوراهایی بطور کامل تثبیت نشده؛ و نتوان کارخانه ها و کارگاههایی را مصادره کرد – که در مناطق شورایی بزرگ نیستند- تا زمانیکه قدرت شوراها بسوی بیشتر صنعتی کردن بخشهای کشور گسترش یابد، ملی کردن زمین نمیتواند عملی شود. چیزیکه تحت شوراها بدست آمده، با اینحال، پایه سیستم سوسیالیستی آینده را بنا می نهد، که مرحله بعدی انقلاب خواهد بود. قدرت دولتی و محلی در دست زحمتکشان است و توسط حزب کمونیست کنترل میشود. نیروهای مسلح کشور در دست زحمتکشان است. کارگران مکان رهبری را اشغال می کنند. آنها قویترین نمایندگی را در شوراها دارند. وحدت انقلابی واقعی بین کارگران و دهقانان وجود دارد.
ارتش سرخ شوراهای چین، جهان را به تعجب واداشته است. نیروهای مسلح حدود یک میلیون نفر حساب میشود، که ۴۰۰ هزار نفر از آنها در ارتش سرخ منظم هستند، در حالیکه دیگران دسته های غیرمنظم را تشکیل میدهند. ارتش سرخ ارتش واقعی خلق است. در صورت نیاز کارگران و دهقانان بیشتر و بیشتری به هردو نیروهای منظم وغیرمنظم می پیوندند، و همچنین گاردهای سرخ که وظیفه نظامی را در پشت (جبهه) انجام میدهند. ارتش سرخ شوراهای چین، مانند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، تنها یک ارتش نیست، بلکه همچنین یک نیروی فرهنگی است. در صفوف ارتش آموزش سیاسی داده میشود، و پیروزیهای شوراهای چین توسط نه تنها سازمانهای برتر نیروهای مسلح توضیح داده میشوند، بلکه همچنین در اصل با توجه به این واقعیت است که جنگجویان از چیزی دفاع میکنند که برایشان بسیار عزیزست – سرزمین پدری شورایی خودشان.
نامه ای از جمهوری شورایی چین، نوشته شده در بهار ۱۹۳۰، نحوه سازماندهی یک شورا توصیف میکند:
«در حال حاضر فوکین غربی که شورایی شده است، کاملاً دنیایی متفاوت از بقیه استانهایی دارد که هنوز زیر کنترل کومین تانگ هستند. پس از پیروزی شورش، دهقانان زمین ها را میان خود تقسیم کردند و دستمزد کارگران افزایش یافت. استاندارد زندگی توده های زحمتکش بطور جدی تغییر پیدا کرده است. قوانین مربوط به زمین، سُفته بازی، رهن و امثالهم همه از بین رفتهاند. شعارهای «هیچ اجاره ای به مالک زمین، هیچ مالیاتی به مقامات کومین تانگ، هیچ پرداختی به رُباخواران»، اکنون واقعیت یافته است. آژانسهای جمع آوری مالیات قدیمی (از بین) رفته اند، خراج گیرها تیرباران شده اند. اکنون ما به بهترین وجهی به کشورهای دیگر کمک میکنیم تا ارتجاعیون را از بین ببرند، و کار ساخت و ساز را شروع کنند؛ تولید را افزایش دهند، سیستم آبیاری مزارع کشت برنج را بهبود دهند، و جاده ها را تعمیر کنند و مدارس را تأسیس نمایند و …
« شوراها در هر شهرستانی از فوکین غربی وجود دارند… هر شخصی، از هر دو جنس مذکر و مؤنث که ۱۶ سال یا بیشتر داشته باشد، میتواند رأی بدهد و انتخاب شود. تنها کسانی که متعلق به طبقه استثمارگر هستند از حق رأی محرومند … در این لحظه تمام نمایندگان از دهقانان فقیر، کارگران، سربازان، دانشجویان انقلابی و صنعتگران هستند.
«دولت شورایی کار احیای اراضی واصلاحات را شروع کرده است. هر دهقانی اکنون جهت آبیاری مزارع خود به اندازه کافی آب دریافت میکند… ما انجمنهای تعاونی داریم… انجمنهای اعتباری و دهنده وام داریم، جاییکه ما دهقانان میتوانیم پول قرض کنیم بدون اینکه توسط وام دهنده سرمان کلاه برود و غارت شویم… کلاسهای شبانه برای بزرگسالان سازماندهی شده است… در میان نمایندگان منتخب شوراها زن ها وجود دارند؛ زنان با مردها از هرنظری برابر شده اند. شوق انقلابی آنها نیز تحقیر نمیشود… شما حتی میتوانید آنها را در ارتش سُرخ بیابید.
«ما نه دزد، و نه گدا در کشور نداریم. هرکسی میتواند کار کند… آنهایی که ناتوانند توسط شوراها مراقبت میشوند… ما بیماستانها و داروخانه ها را مجانی تأسیس کرده ایم؛ اگر قبلاً، زمانیکه دهقانان مریض بودند، جایی نداشتند بروند، بجز اینکه به یک پوسا – خدای بودایی ها مراجعه بکنند، اما اکنون آنها به نهادهای شورایی میروند… هر انجمن مخصوص به خود نه تنها جایی برای تفریح ست، بلکه جایی جهت روشنفکری و روشنگریست.»(ویکتور ا. یاخونتوف، شوراهای چینی، صص.۸۸-۸۹).
دولت نانکینگ در طول پنج سال گذشته شش جنگ علیه دولت چین راه اندازی کرده است،اما تمام آنها با شکست روبرو گشته اند. جنگ ششم (که آنها آن را در چین «اردوکشی» میگویند)، در سپتامبر ۱۹۳۳ شروع شد، و تا پایان سال ۱۹۳۴ ادامه داشت. طرح حمله توسط یکی از خدمتگزاران قدیمی قیصر، ژنرال آلمانی، ون سیکت، که اکنون رئیس ستاد ارتشهای نانکینگ است، استادانه طراحی شد. چیان کای شیک بین ۶۵ تا ۷۰ لشکر علیه شوراها متمرکز کرد، که هر لشکری از ۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سرباز داشت. او دارای توپخانه زمینی، تانک، ۳۰۰ هواپیما بود، که بخشی از آن را با وام پولی که تحت پوشش «وام گندم و پنبه» گرفته بود، در آمریکا خرید. طرح او محاصره سرزمین شوراها از همه طرف بود تا ارتش سرخ را از قلمرو خویش مرحله به مرحله درهم کوبد و به عقب براند.
اما نتیجه چه شد؟ او به تنهایی در منطقه مرکز شوروی، بیش از ۱۰۰هزار سرباز، در میان آنها ۴۰ تا ۴۵ هزار نفر کشته، ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر اسیر جنگی و ۴۰ تا ۴۵ هزار نفر زخمی داد. تمام نیروهای نظامی ارتش سچوان، حدود ۳۵ تا ۳۵ لشکر، شکست خوردند و حدود ۷۰ هزار نفر کشته شدند. در همان زمان شمار نفرات وقدرت ارتش سرخ همچنان در حال افزایش بود؛ قدرتش در حوزه های مختلف از ۵۰ تا ۱۰۰۰ درصد افزایش یافت. در طول یکسال، ارتش چهارم به تنهایی از ۱۵ هزار به ۱۴۰ – ۱۵۰ هزار نفر افزایش یافت. در طول این جنگ، شوراها مقدار کمی قلمرو را از دست دادند، اما ارتش سرخ سرزمینهای جدیدی را در حوزه های مختلف، دو برابر اندازه آنچیزیکه از دست داده بود، اشغال کرد. این در تاریخ شوراهای چین چیز تازه ای نیست. ارتش سرخ ممکنست که بطور موقت مجبور به تخلیه جایی بشود –اما جاهای دیگری را اشغال میکند. حتی دشمن مجبورست اعتراف کند که آنها (شوراهای چین) آمده اند که بمانند.
باید موقعیت آنها را در جبهه جنگ بین سرمایه داری و سوسیالیسم درنظر گرفت. در اینجا اتحاد جماهیر شوروی، دژ مستحکم پرولتاریا و ستمدیدگان جهان است. در اینجا این امپریالیسم ژاپن است که منچوری را بلعیده است، استان جیهول را اشغال نموده، به جمهوری خلق مغول حمله میکند – همه اینها تمرینیست جهت حمله نهایی به اتحاد جماهیر شوروی. اینجا ارتش چیان کای شیک، رهبر دولت نانکینگ، خدمتگزار امپریالیسم ژاپن است، که از تمام اوامر جنگسالاران ژاپنی اطاعت میکند و به آنها اجازه میدهد که خودشانرا به حساب چین قوی سازند تا قادر شوند علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیشروی کنند. در اینجا این امپریالیستهای انگلستان و آمریکا و دیگران هستند، که نسبت به امپریالیسم ژاپن و کسیکه آرزومندست سهم غارت و چپاول چین را داشته باشد، حسادت می ورزند، اما به ژاپن اجازه میدهند که همچنان پیشروی کند، بدینجهت که ژاپن نوک حمله امپریالیسم جهانی علیه اتحاد جماهیر شوروی در خاور دورست. و اینجا، در مسیر واقعی ژاپن و امپریالیسم جهانی، در یکی از حاصلخیزترین و پرجمعیت تری بخش چین، که قلمرو بزرگی را در جنوب شرقی اشغال نموده و بسوی استانهای مرکزی گسترش یافته، جمهوری شورایی چین ایستاده است – سنگری علیه امپریالیسم جهانی، و دولت ارتجاعی مالکین و سرمایه داران خود چین. خارج از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در تضاد بزرگ تاریخی بین دیکتاتوری سرمایه داری و دیکتاتوری پرولتاریا در جهان، هرگز هیچ کشوری نقش بزرگتری بازی نکرده است.
در سندی که توسط دولت ژاپن در اواخر سال ۱۹۳۲ به کمیسیون تحقیق لیگ ملل، کمیسیون به اصطلاح لیتون ارائه شد، ما میخوانیم:
«آینده جنبش کمونیستی چین موضوعی جدی ست که باید درنظر گرفته شود و مشکلی ست که باید با آن برخورد گردد. در ظاهر، ممکنست که جنبش یک پدیده اتفاقی بنظر بیاید، که از سال ۱۹۲۰ و با تشکیل حزب کمونیست چین و بوسیله تدبیر کمینترن شروع شده باشد. اما، در حقیقت، ریشه آن در شرایط عمیق خاص اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چین نهفته است؛ و اگر اینها حذف نشوند، نه تنها جنبش خاتمه نمی یابد، بلکه احتمالاً گسترش خواهد یافت. از دولت نانکینگ در وضعیت ناتوانی فعلی خود نمیتوان انتظار داشت که وظیفه پاکسازی ارتش سُرخ و مناطق شورایی چین را به انجام برساند. خوشبختانه، این دومی ها(مناطق شورایی چین) از نقطه نظر جغرافیایی، هنوز از روسیه جدا هستند. در صورتیکه آنها بتوانند در سرحدّات سیبری، بخش خارجی مغولستان، یا ترکمنستان تماس جغرافیایی مستقیم برقرار سازند، ممکنست موقعیتی ایجاد شود که هیچ دولت چینی هرگز نتواند بهتنهایی از عهده اش برآید.[تأکید از نویسنده – ام. جی. اُ]. از کشورهای همسایه آنها، مانند ژاپن هیچ نمیگوییم – شورایی کردن کل چین یک غیرممکن قاطع نیست – سئوالی ست که باید در پی روند جنبش کمونیستی در چین در نظر داشت – ترکیب ارتش سرخ ۴۰۰ میلیونی و منابع طبیعی بیکران چین و روسیه شوروی که دارای یک ششم کره زمین ست باید برای جهان به چه معنا باشد ».
برفرض که حتی دولت ژاپن تا حدودی اغراق کند، اما باید گفته شود که برداشت بطور کلی درست است. قدرتمندترین دشمن کمونیسم در خاور دور، شوراهای چین را بهوضوح خطری برای امپریالیسم ژاپن و امپریالیسم جهانی می بینند.
شوراهای چین و ارتش سرخ قویترین قدرت ضدامپریالیستی در چین هستند که در برابر استثمار چین توسط سرمایه های خارجی مخالفت و ایستادگی میکنند. آنها مشعل فروزان توده های زحمتکش سرزمینهای دیگر چین هستند. آنها نشان میدهند که چگونه، وقتیکه رژیم نانکینگ سرنگون گردد، زندگی توده ها بلافاصله بهبود یافته و عوامل امپریالیسم نابود میشوند. آنها همدردی هر شهروند میهنپرست چینی را کسب میکنند که بشدت آرزومندست ببیند از اسارت خارجی رها شده است. به این دلیلست که شوراهای چین اکنون در موقعیتی هستند تا در سمت خودشان نه فقط در صفوف مقامات بلندپایه ارتش نانکینگ، بلکه در تمام ارتش ها، از جمله کارکنان و پرسنل فرماندهی پائین تر برنده شوند. و به همین دلیلست که شوراهای چین شکست ناپذیرند و قلمرو آنها افزایش می یابد.
در مصاحبه ای که چان یان گون لین با خبرنگار ماهانه ژاپنی، در ژوئن ۱۹۳۳ داشت، چیان کای شیک، فرمانده ارشد ارتش نانکینگ، از شکست مرگبار نیروهای مسلح خود توسط ارتش سُرخ توضیح زیر را ارائه داد:
«این خیلی دشوارست فهمید که در جمعیت بومی چه کسی عنصر خوب و کدامیکی عنصر بدیست. علاوه بر واحدهای منظم ارتش سرخ، دسته های پارتیزانی نیز وجود دارند، که به اصطلاح دهقان پارتیزان هستند … این پارتیزانها، با هدف سردرگم کردن بخش عقب نیروهای اعزامی (وابسته به قشون) یا با حملات غافلگیرانه به واحدهایی که به نیروهای اعزامی می پیوندند، همراه با توده ها چنانچه شرایط عینی ایجاب کند جنگ پارتیزانی را راه می اندازند.
«آنها همچنین (مواضع دشمن را) شناسایی میکنند، نارضایتی را در میان سربازان تحریک میکنند و مکانهایی را استتار میکنند که پرسنل ارتش منظم سرخ حضور دارد. بطور خلاصه، آنها هر کاری را که در قدرتشان است جهت خنثی کردن طرحهای ما انجام میدهند… زمانیکه آنها جنگ نمیکنند، در مزارع کار میکنند، اما هرزمانی که به آنها نیاز باشد، آنها خودشان را مسلح میکنند و جهت کمک به ارتش کمونیست می آیند… دقیقاُ بدینجهت غیرممکنست که بتوان بین یک شهروند خوب و یک پارتیزان سُرخ خط تمایز گذاشت و ارتش ما نمیتواند بجز اینکه «دشمن در همه جا در کمین است»، چیز دیگری احساس کند. حتی در مناطقی که هنوز جمعیت با فعالیتهای کمونیستی آلوده نشده باشند، پرسنل احساس میکنند تا وقتیکه تمام جمعیت نابود نشود هیچ آرامشی وجود نخواهد داشت.
«این دشواری، مشقاتی را که نیروهای اعزامی با آنها روبرو میشوند، افزایش میدهد. من آنها را بشرح زیر خلاصه میکنم:
(۱) ثابت شده است که این کاملاً غیرممکنست که مواد غذایی یا هر گونه خدمات شخصی را برای پرسنل انجام داد؛
(۲) جمعیت حوزه هایی که مجاور یا تنها نزدیک مناطق راهزنان هستند، از ترس این که مبادا بدون استثنا توسط نیروهای اعزامی کشته شوند، غالباً بیشتر و بیشتر ، سُرخ میشوند» (نقل از وان مینگ، چین انقلابی امروز، صص. ۳۹-۴۰).
موضع تروتسکی نسبت به این مرکز بزرگ انقلاب جهانی چیست؟
ما وقتیکه دوره تشکیل و توسعه شوراهای چین در سالهای ۱۹۲۹ و ۱۹۳۰ را بیاد می آوریم، از تروتسکی تقدیر میکنیم، چونکه تروتسکی ارتش سرخ را «راهزنان» نامید و پس از آن عقبنشینی موقت انقلاب در پایان سال ۱۹۲۷ و اوایل سال ۱۹۲۸، او همچنان فریاد میزد «شکست، شکست و شکست»، «سقوط و سقوط»، تلاشهای اولین رهبران ارتش سرخ، هو لانگ و یح تین را «ماجراجویی» اعلام کرد، جار میزد که شوراها اختراع استالین خرابکار ست، و دائم درباره «انقلاب اعدام شده»، درباره حزب کمونیست چین که «مرده است»، درباره اینکه استالین «انقلاب چین را خلع سلاح نموده» و «آنر از پشت خنجر زده» مینوشت و وراجی میکرد. در آنزمان کنگره شوراها در حوزه های زیادی سازماندهی شده بود، ازجمله در حوزه های کیانگسی، هوپه، فوکین، هونان، کوانگتونگ، کیانگسو، آنهویی، چیکیانگ، هونان و طرحهایی جهت اولین کنگره شوراهای چین آماده شده بود، در حالیکه تروتسکی همچنان درباره استالین زار میزد،
«… کارگران چینی فرمانبردار بورژوازی شده اند، بر جنبش ارضی ترمز زده اند، از ژنرالهای ارتجاعی حمایت کرده اند، کارگران را خلع سلاح کرده اند، از ظهور شوراها جلوگیری کرده اند و آنهایی را که ظهور کرده بودند پاکسازی کرده اند.»(لئون تروتسکی، استالین و انقلاب چین، نوشته شده در اوت ۱۹۳۰. از جمله در کتاب تروتسکی، مشکلات انقلاب چین، صص. ۳۰۷-۳۰۸).
***
مانند بسیاری از «ایده های» تروتسکی، تکذیب انقلاب چین و مقصر دانستن باصطلاح تفکر شیطانی استالین که دقیقاً برخلاف حقایق تاریخی اند، ممکنست برای تازه کارها (جوانان و بیتجربهها) عجیب و غریب بنظر بیاید. اما در واقع، دارای منطق، و منطق ضدانقلابی ست. این از درک بنیادین منشویکی تروتسکی سرچشمه میگیرد. این در همآهنگی کامل با نگرش ضدانقلابی تروتسکی نسبت به انقلاب، اتحاد جماهیر شوروی، و کمونیسم بین الملل ست.
تروتسکی ایجاد سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی را انکار میکند، – پس چرا او نباید وجود شوراهای چین را انکار نکند؟ تروتسکی ادعا میکند که استالین انقلاب روسیه را نابود کرده است – پس چرا نگوید که استالین انقلاب چین را نابود کرده است؟ این آن واقعیتی ست که در منظر تمام ادعاهای دروغین تروتسکی شفاف است، اما هرگز او را به اندازه سر ناخُنی هم نگران نمیکند.
در رویکرد تروتسکی به انقلاب چین، در «پند و اندرز)»، «سفارشات»، « مقالات»، و یادداشتها (نامه های غیررسمی) او، در رابطه با سیاست کمینترن در چین، خط ضدانقلابی تروتسکی، همواره با عبارات «فوق انقلابی»، خودش را حتی بیشتر از نگرش او نسبت به انقلاب روسیه نشان میدهد. در اینجا ما تروتسکیسم را در شکل متمرکز و تحکیم شده آن داریم، – بطوریکه میتوان گفت این ماهیت تروتسکیسم است.
برای شروع، تروتسکی موضع منشویکی را در خصوص ماهیت انقلاب چین تصور میکند. تروتسکی نمی تواند ببیند که این انقلابی برای انقلاب آزادیبخش ملی در یک کشور نیمه مستعمره، جایی بود که نیروی محرک اساسی آن انقلاب ارضی علیه بقایای فئودالیسم بود. بنظر تروتسکی هیچ فرق اساسی بین چین و هر کشور امپریالیستی وجود ندارد.
نیازی به گفتن اثبات زیادی ندارد که چین از یک سو کشوری نیمه مستعمره، و از سوی دیگر نیمه فئودالی بوده است . با آغاز دومین انقلاب چین در سال ۱۹۲۵ (اولین در سال ۱۹۱۱ بوقوع پیوست و چین را از رژیم سلطنتی رها ساخت)، چین توسط امپریالیستهای خارجی از هر دو نظر اقتصادی و سیاسی در بردگی بهسر میبرد. حدود ۸۰ درصد از راه آهن و ۷۸ درصد از ناوگان اقیانوسی و رودخانه ای چین در دست سرمایه خارجی بود. شبکه ای از بانکهای تحت کنترل خارجی خون حیاتی جمعیت چینی را میمَکید. تجارت خارجی و درآمد گمرکی در دست امپریالیستهای خارجی بهرهبری بریتانیای کبیر بود. امپریالیستها به زیان کارخانه های تولیدی داخلی چینی (محصولات بومی چین) – تعرفه های کم بر کالاهای وارداتی از کشورهای خود برقرار کردند. سرمایه دارهای خارجی انحصار مالیات بر نمک، شراب و تنباکو را در دست داشتند، که در سال ۱۹۳۱، ۲۴۵ میلیون دلار چینی بازده داشتند. بهترین معادن زغال سنگ، چاههای نفتی، اسکله ها و ماشین آلات کارگاهها، ایستگاههای برق، کارخانه های شیمیایی، کارخانه های آرد، پنبه، شکر ، تنباکو، کاغذ، کبریت سازی در دست سرمایه داران خارجی بود. سرمایه خارجی هر کاری را که ممکن بود انجام داد تا مانع توسعه مستقل نیروهای تولیدی چین گردد.
جهت حفظ آزادی کامل برای استثمار اقتصادی، دولتهای امپریالیستی خارجی برای خودشان امتیازات سیاسی تأمین نمودند که از کشور سلب استقلال نمودند. آنها باصطلاح پیمان بنادر را در چین، در جایی داشتند که جهت حفاظت از تأسیسات صنعتی و مالی خود نیروهای ارتشی، پلیس و ژاندارمری خود را داشتند. آنها برای خارجی ها معافیت (از پرداخت) مالیات و معافیت از مقررات داخلی را تأمین نمودند. کشتی های تجار خارجی، آزادانه، و بدون هر کنترلی توسط مقامات محلی در رودخانه های چین تردد میکردند. حدود پنجاه شهر در چین وجود دارد که در آنجا سرمایه داران خارجی حاکمان واقعی هستند. آنها مالک اجاره سرزمینهایی هستند که هنوز هم امتیازات آنها بیشترست. آنها بهاصطلاح دارای مزایا و کُلنی (شهرک) هایی هستند که مانند دولت در درون دولت در چین هستند. حل و فصل بین المللی در شانگهای توسط یک شهردار خارجی اداره میشود. علاوه براین، تمام ساکنان خارجی از امتیازات فرا- مرزی (مصونیت از قوانین حقوقی یا سیاسی کشور میزبان) لذت میبرند، یعنی این که خارجیان در چین میتوانند فقط توسط دادگاههای خارجی محاکمه شوند.
این آن شرایطیست که یک میهنپرست چینی آنرا توصیف میکند:
«ابتدا مردی در لباس سیاه (مبلغ مذهبی) نزدیکم میشود و میگوید، ًمرا مانند برادر دوست بدار، درغیراینصورت ترا به کوره آتش بزرگی میفرستم که فراتر از کباب سوخته شوی ً. سپس مردی در لباس سفید با کالاهایی نزدیکم میشود و میگوید، ًاین آشغال را با قیمت بالا بخر، درغیراینصورت به مرد لباس سفید با اسلحه بزرگ شکایت میکنمً. درنهایت، مرد لباس سفید می آید و میگوید، ً تو نباید مرد لباس سیاه را بهعنوان برادرت دوست داشته باشی، تو نباید کالاها را با قیمت خوب از مرد لباس سفید بخری. این موقعیت ماست، از خانه ات برو بیرون و زمین ات را به مرد لباس سیاه و مرد لباس سفید واگذار کن، در غیراینصورت من ترا میکشم ً. اما بهرحال او مرا میکشد قبل از اینکه بتوانم دهانم را بازکنم، و هر سه تای آنها بر من حکومت میکنند: یکی قطره قطره بر رویم آب میریزد، دیگری جیبم را خالی میکند، سومی بدنم را جلوی سگ می اندازد. سپس همه آنها خانه، سرزمین، زن، فرزندان و تصاویر مقدس اجداد مرا از من میگیرند .» (نقل شده توسط پ. میف، انقلاب چین، ص. ۲۱).
سُلطه خارجی، که شیره جان چین را گرفت و مانع رشد آن شد، یکی از منابع مهم انقلاب چین بود.
سلطه خارجی با حکومت جنگ سالاران و اربابان زمیندار در چین پیوندی جدا ناشدنی داشت. جنک سالاران با ارتش مزدور خود اراده امپریالیستها را در درون چین پیاده میکردند – و امپریالیست در ازای ارائه کمک جنگسالاران، مردم چین را زیر پاشنه های آهنین حکومت آنها سرکوب و له میکردند. جنگ سالاران – چندین نفر از آنها بر چین حکومت میکردند، که قدرتمندترین آنها تسو لین، دیکتاتور شمال بود – کسی که مانند تزار بود، یک نیمه فئودال ستمگر. قدرت او برمبنای ترکیبی از قدرت زمینداران محلی، به سبک فئودال واقعی، قدرت اقتصادی، اداری و قضایی بر تمام دهقانان بود. ارباب زمیندار از طریق عرق جبین و مکیدن خون دهقانان زندگی میکرد.
در اوایل سالهای بیست قرن بیستم، آمار نشان میدهد که ۲ میلیون و هشتصد هزار مالک بیش از نیمی از کُل مناطق قابل کشت و زرع، بخش خاصی از چین را در دست داشتند، جایی که ۳۱ میلیون دهقان (دو گروه پائین تر) باهم زمین کمتری از تمام مالکان داشتند. متعاقباُ، دهقانان نمیتوانستند با قطعه زمینهای کوچک خود یک «اقتصاد» را اداره کنند و می بایست زمین از مالکان اجاره کنند، و برای آن بین ۶۰ تا ۹۰ درصد از محصول را (درعوض کرایه زمین) پرداخت کنند. دهقانان مستأجر مجبور بودند شمار معینی مرغ و خروس و اُردک و مرغابی و مقدار معینی شراب مجانی به ارباب ها ارائه دهند. علاوه براین، دهقان مجبور بود روزهای معینی را برای ارباب کار کند. از هر صد دهقان در مرکز و جنوب چین، ۴۰ نفر مستأجر بودند (زمین اجاره میکردند)، ۲۸ نفر نیمه مستأجر بودند، و تنها ۳۲ نفر صاحب مزارع خود بودند. همه دهقانان مالیات گزافی پرداخت میکردند. علاوه بر مالیات اصلی، شماری از مالیاتهای ویژه: برای ارتش، شبه نظامیان، پادگانها، نگهبانها، و غیره – همه باهم حدود ۳۰ نوع مالیات وجود داشت. دهقانان اغلب مجبور بودند که مالیاتهای خود را جلوتر بپردازند. مواردی شناسایی شده که مالیات ۹۰ سال جلوتر از دهقانان گرفته شده بود. همه این مالیاتها به جیب مالکان و جنگ سالاران میرفت.
دهقانان چینی نهایت سعی خودشانرا میکردند و با استقامت باورنکردنی، ساعات طولانی باورنکردنی، بر روی قسمتهایی باورنکردنی از زمین کوچک کار میکردند تا زندگی خود را بچرخانند، اما بازهم نمیتوانستند. برای میلیونها زحمتکش این سرزمین، قحطی، بیماریهای همه گیر و سیل چیزهایی معمولی بودند.
توده های دهقان، صدها میلیون نفر از آنها، منبع اصلی انقلاب چین بودند.
کارگران (از تمام ۵ میلیون کارگر در سرتاسر چین، ۲ میلیون کارگر صنعتی در شهرهای بزرگ ) وجود داشتند که از آن نوع استثماری زجر میکشیدند که تنها در اوایل قرن نوزدهم در اروپا شناخته شده بود. قانون کار روزانه دوازده ساعته بود، که برخی از کارگران مجبور بودند تا شانزده ساعت و هیجده ساعت در روز کار کنند. هیچ محدودیتی برای کار کودک وجود نداشت، کودکان هفت یا هشت ساله، دوازده ساعت در روز کار میکردند. دستمزد معمولی کارگران ماهر حدود ۲۰ سنت در روز بود. حداقل دستمزد چیزی تا حدود ۴ سنت در روز بود. مواردی شناخته شده که پسران بین ۹ تا ۱۵ ساله در رقابت کارخانه ای در یک فضای مسموم از ۴ صبح تا ۸:۳۰ غروب، تنها با یک استراحت جهت شام یا ناهار کار میکردند، که ۳ تا ۶ سنت در روز دستمزد میگرفتند. استثمار وحشیانه این امکان را برای سرمایه داری بوجود آورد که سودهای ۱۰۰ درصدی و بیشتر انباشت کند. زندگی کارگران به گونه ای بود که ۴۰ درصد مجبور بودند حتی زیر استاندارد زندگی کولبران چینی زندگی کنند. به این ترتیب کارگران در دست امپریالیستها هم به عنوان بومیان یک کشور تحت ستم و هم به عنوان کارگران رنج میبردند.
کارگران یکی از نیروهای بزرگ انقلاب چین بودند. اما از آنجایی که شمار کمتری نسبت به تمام جمعیت کارگر روسیه بودند، آنها نمیتوانستند بلافاصله آن نقشی را در انقلاب چین بازی کنند که کارگران روس انجام دادند؛ آنها نمیتوانستند بلافاصله دیکتاتوری پرولتاریا را ایجاد نمایند به همانگونه که در نوامبر ۱۹۱۷ در روسیه بوقوع پیوست. اما با این وجود نقش آنها در انقلاب بهعنوان یک نیروی مهم و برجسته بود. این اعتصاب عمومی ماه های مه و ژوئن ۱۹۲۵ بود، که شروع انقلاب بزرگ در نظر گرفته شده است. اعتصابات در شهرهای دیگر دنبال شد. در تمام [این جنبشها] پس از سال ۱۹۲۵، طبقه کارگر به رهبری حزب کمونیست، صفوف اول جنبش را اشغال نمود. در شوراهای کنونی چین کارگران به عنوان رهبران شناسایی برسمیت شناخته شده اند. بااینحال، بطور خلاصه، انقلاب چین در ماهیت، نه یک انقلاب سوسیالیستی، بلکه انقلابی دهقانی و ضدامپریالیستی بوده است.
این ماهیت از همان اوایل توسط کمونیسم بین الملل برسمیت شناخته شد. کمونیسم بین الملل در سال ۱۹۲۳ در دستورالعمل خود به کنگره سوم حزب کمونیست چین گفت:
«انقلاب ملی در چین و ایجاد یک جبهه ضدامپریالیستی به ناچار با انقلاب ارضی دهقانان علیه بقایای فئودالیسم همراه خواهد بود. انقلاب فقط در آنزمان پیروزمندست که موفق به جلب توده های اساسی جمعیت چین، دهقانان فقیر شود.
«بنابراین، سئوال اساسی کل سیاست، مسئله دهقانی ست… به همین دلیل ست که حزب کمونیست به عنوان حزب طبقه کارگر باید برای ائتلاف/اتحاد کارگران و دهقانان تلاش نماید. این امر تنها از طریق تبلیغات دائمی و تحقق تکرار شعارهای انقلاب ارضی امکانپذیرست، مانند مصادره زمینهای مالکان، مصادره زمینهای اماکن راهبان مذهبی و کلیساها و برگردان بدون غرامت آنها به دهقانان، لغو اجاره گرسنگی زا (پرداخت اجاره با مرغ و خروس یا غاز)، لغو سیستم مالیاتی کنونی، لغو اجاره مالیات ها، لغو عوارض گمرکی بین استانها، لغو حکومت ماندرینی ها، ایجاد ارگان های مستقل دهقانی در دست آنهایی که زمینهای مصادره شده تعلق میگیرد.
«جهت انجام این خواسته های اساسی لازمست که کل توده های فقیر دهقانی ضرورت مبارزه علیه امپریالیسم خارجی را درک کنند… تنها زمانیکه پایه های ارضی تحت شعارهای جبهه ضدامپریالیستی قرار بگیرد، ما میتوانیم به یک موفقیت واقعی امیدوار باشیم.
«لازم نیست که گفته شود رهبری باید در دست (متعلق به) حزب طبقه کارگر باشد. حوادث اخیر ناشی از (اعتصابات عظیم) جنبش کارگری اهمیت جنبش کارگری را در چین به روشنی اثبات کرده است.
حزب کمونیست موظف است که پیوسته حزب کومین تانگ را به سوی انقلاب ارضی سوق دهد».
سرشت انقلاب چین به بخاطر ترکیب ضدامپریالیستی و ارضی انقلاب، و نقش کارگران و حزب آنها، حزب کمونیست، نمیتواند بیشتراز آنی تعریف شود که در این سند حتی قبل از شروع واقعی انقلاب در سال ۱۹۲۵ تعریف شده است. کمونیسم بین الملل، که هنوز تحت رهبری لنین بود، هرگز نقش پرولتاریا در انقلاب را دستکم نگرفت. با اینحال، این را هم دید که انقلاب، شورش یک کشور ستمدیده علیه یوغ امپریالیسم بود که نیروی اصلی آن، اکثریتی از جمعیت متشکل از توده های دهقانی ست.
نظر تروتسکی چه بود؟ درست بدون درنظر گرفتن دهقانان، تروتسکی به سادگی میلیونها دهقان فقیر و سرکوب شده را ندید که جهت مبارزه علیه زمینداران شروع به تشکیل کمیته های محلی کرده بودند. بنظر تروتسکی دهقانان وجود نداشتند، بنابراین، در این کشور نیمه فئودالی، نیروی اصلی مبارزات انقلابی وجود نداشت.
تروتسکی در اواخر دهه ۱۹۲۰، سه سال پس از مبارزه قهرمانانه دهقانی، درباره دهقانان و انقلاب چین چنین گفت:
«از حیت تعداد، توده ای دهقانی چین حتی خیلی بیشتر از دهقانان روسیه هستند؛ اما در فساد تضادهای جهانی له شده و برای راه حل آن که به هر طریقی سرنوشت اش به آن بستگی دارد، دهقان چینی حتی کمتر از نوع روسی آن توانایی دارد که نقش پیشرو را بازی کند. در حال حاضر نظریه تئوریک دیگری وجود ندارد؛ این واقعیتی ست که کاملاً و از آغاز تا انتها و از تمام جوانب آزمایش شده است.» (لئون تروتسکی، مشکلات انقلاب چین، ص. ۱۳۳).
به کلمه بندی توجه کنید:« فساد تضادهای جهانی». بنظر میرسد که تضاد بین منافع میلیونها دهقان و منافع زمینداران و جنگ سالاران در چین به تضادهای جهانی وابسته نیست؛ انگار که تضاد بین منافع دهقانان و منافع سرکوب کنندگان وهمچنین استثمارگران امپریالیستی به تضادهای جهانی مربوط نیستند. بنظر می آید که دهقانان باید منتظر برخی از نیروهای دیگر بمانند که مشکلات آنها را حل کنند.
تروتسکی سرشت ضدامپریالیستی انقلاب چین را درک نکرد. اگر نادیده گرفتن جنبش دهقانی توسط تروتسکی به عنوان یک نیروی انقلابی در نگرش وی به انقلاب روسیه یک ویژگی قدیمی آشکار بود، اما در اینجا او خود را از یک زاویه جدید آشکار افشاء کرد. تروتسکی نتوانست ببیند که برای اکثریت قریب به اتفاق جمعیت سرکوب شده چین، رهایی از یوغ قدرت خارجی مسئله مرگ و زندگی بود. چیزیکه او در انقلاب دید به هیچ وجه انقلاب نبود: تروتسکی تمام جنبش را متقاعد کرد که تولیدکنندگان چینی تلاش کنند تا کنترل خارجی بر حقوق گمرکی را بردارند و «حقوق گمرکی مستقل» را تأسیس نمایند.
با چنین رویکردی او تنها توانست اشتباهات بیشتر، و یکی دیگر از خنده دارترین طرحهایی را پیشنهاد کند که، اگر بوقوع میپیوست، برای انقلاب چین فاجعه ببار می آورد.
کومین تانگ که در بالا در دستورالعمل کمونیسم بین الملل به آن اشاره شد، تا اواسط سال ۱۹۲۷، یک حزب انقلاب ملی بود، که در سال ۱۹۱۲ توسط سو یات سین تشکیل شد، در اوایل سالهای بیست (قرن بیستم) نفوذ و قدرت زیادی کسب کرد. تا سال ۱۹۲۵ شهر کانتون در جنوب چین و سرزمینهای اطراف را در دست داشت، دارای ارتش خود بود، و نفوذش را افزایش یافت. نخستین حزب روشنفکران و خرده بورژوایی بود، که بسیار زود شمار زیادی از دهقانان و کارگران را بخود جذب نمود. در اواسط سال ۱۹۲۶، ارتش آن، بهرهبری چیان کای شیک، که هنوز انقلابی بود، راهپیمایی معروف به شمال (اردوکشی شمالی) را آغاز نمود.
این بزرگترین جنبش انقلابی ست که تابحال جهان خارج از روسیه بخود دیده است. در زمانی کوتاه ارتش های انقلاب مهمترین استانهای چین را تسخیر کردند: هونان، هوپه، کیانگسی، هانان، چیکیانگ، و غیره. راهپیمایی از مناطق کمترصنعتی شده تا صنعتی ترین و توسعه یافته ترین بخشهای چین بهپیش رفت. هرجایی که ارتش میرسید، یک دولت انقلابی برقرار می گشت، قانون حمایت خارجیان لغو میشد، امتیازات خارجی قطع میشد. راهپیمایی به شمال با پیشرفت بسیار عظیم جنبش کارگری همراه بود. هرجایی که دولت انقلابی خود را تأسیس نمود، طبقه کارگر که توسط جنگ سالاران مجبور به مبارزه زیرزمینی شده بود، علنی گشت و در فضای آزاد سیاسی شروع به فعالیت نمود. اتحادیه های کارگری را سازماندهی کرد؛ از سلاح اعتصاب جهت بهبود شرایط خود استفاده نمود. افراد حزب کمونیست را بسیار افزایش داد. اعتصابات بزرگ طبقه کارگر را سازماندهی نمود که ده ها هزار نفر در آن شرکت میکردند. بعلاوه، کارگران خود را در اینجا و آنجا در استانهای آزادشده مسلح کردند. در همان زمان پیشرفت عظیمی از جنبش دهقانی وجود داشت. درواقع، میلیونها دهقان علیه اربابان زمیندار خود بپاخاستند، کمیته های فقرا را تشکیل دادند، از پرداخت کرایه خودداری نمودند، دولتهای محلی خود را در روستاها تأسیس کردند، و اغلب به املاک اربابان حمله مینمودند، و زمینها را مصادره میکردند.
این یک سیل انقلابی گسترده بود که بخشهای عمده چین را در خود غرق نمود، جنگسالاران و امپریالیستها را بیرون کرد، انرژی خلاق انقلابی کارگران و دهقانان را رها ساخت.
دیدگاه کمونیسم بین الملل و حزب کمونیست چین نسبت به این انقلاب ملی چه می بایست بوده باشد؟ در سال ۱۹۲۳ کمونیسم بین الملل به حزب کمونیست چین مشاوره داد که «کومین تانگ را به سمت چپ سوق دهد». در نوامبر سال ۱۹۲۶، در قطعنامه هفتمین پلنوم کمینترن اعلام کرد:
«اگر پرولتاریا یک برنامه ارضی را بهپیش نبرد، قادر نخواهد شد دهقانان را به مبارزه انقلابی بکشاند و هژمونی در جنبش آزادیبخش ملی را از دست خواهد داد».
کمینترن بارهاعلیه سرمایهدارها و جنبش ارضی علیه زمیندارها، بر گسترش جنبش کارگری انقلابی اصرار نمود. سفارشات کمینترن به حزب کمونیست چین، که در دسامبر ۱۹۲۶ صادر شد، میگوید:
«سیاست کلی عقبنشینی از شهرها و تضعیف مبارزه کارگران جهت بهبود شرایط خود اشتباه است. مبارزه در روستاها باید گسترش یابد، اما در همانزمان ضرورت دارد که در لحظه مناسب جهت بهبود شرایط مادی و قانونی کارگران استفاده شود، از هر جهت تلاش نمود تا به مبارزات کارگران یک سرشت سازمانیافته دهد که مانع افراط و بیاحتیاطی شتابزده شود. این بویژه ضروریست که تلاش شود مبارزه در شهرها علیه قشر بورژوازی بزرگ و قبل از هر چیز علیه امپریالیستها باشد تا بدینترتیب خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط چینی تا آنجایی که ممکنست در درون چارچوب جبهه متحد علیه دشمن مشترک باقی بماند… ما معتقدیم که این ضرورت دارد هشدار دهیم که احکام علیه آزادی اعتصابات، و جلسات کارگران، و غیره، کاملاً جایز نیست».
در اوایل سال ۱۹۲۷ کمینترن در پیشنهادات خود گفت:
«ضرورت دارد که بسوی مسلح کردن کارگران و دهقانان، بسوی تغییر کمیتههای دهقانی محلی به ارگانهای واقعی قدرت با خوددفاعی مسلح، شتافت.
«لازمست همه جا بنظر برسد که برای حزب کمونیست: سیاست دادوطلبانه نیمه قانونی غیرقابل قبولست؛ حزب کمونیست نباید به عنوان ترمزی در برابر جنبش توده ای ظاهر شود؛ حزب کمونیست نباید سیاست ارتجاعی خیانت آمیز کومین تانگیستهای راست را مخفی کند؛ اما برای نقاببرداری و افشای آنها باید تودهها را اطراف کومین تانگ و حزب کمونیست بسیج کرد».
بدینطریق واضحست درحالیکه کمونیسم بین الملل تلاش میکرد تا انقلاب علیه امپریالیسم به حداکثر ممکن توسعه یابد، سعی میکرد تا حداکثر دستآورد ممکن را برای کارگران و دهقانان در درون این انقلاب و از طریق این انقلاب کسب نماید.
فردی مانند تروتسکی، نمیتواند درک کند که هردو جنبش دهقانی ضدفيودالی و جنبش ملی ضدامپریالیستی انقلاب، موظف بودند تا از طرحهای ضدانقلاب جلوگیری نمایند.
تروتسکی پیشنهاد کرد که حزب کمونیست از کومین تانگ خارج شود و شوراها را تشکیل دهد. اومخالفت میکرد که بلوک ضدامپریالیستی بین پرولتاریا و بورژوازی در طول راهپیمایی به شمال علیه لنینیسم بود. او اصرار میکرد که تشکیل فوری شوراها تنها راه لنینیستی بود.
«اگر، در آغاز مبارزات شمال [تروتسکی میگوید]، در حوزه های ًآزادشده ً ما شروع به تشکیل شوراها کرده بودیم (و توده ها بطور غریزی برای آن میجنگیدند)، ما میتوانستیم شورش ارضی را بسوی خود جلب کنیم، ما میتوانستیم ارتش خودمان را بسازیم؛ ما میتوانستیم ارتشهای مخالف را تضعیف کنیم و – حزب کمونیست چین علیرغم جوانی – قادر بود، با یک راهنمای قضایی کمینترن، در این سالهای استرس وپریشانی رشد کرده و به قدرت برسیم، اگر نه فوراً در تمام چین، اما حداقل در بخش قابل توجهی از آن. و قبل از همه چیز، ما میتوانستیم یک حزب داشته باشیم.» (لئون تروتسکی، مشکلات انقلاب چین، ص. ۱۳۴).
اجازه دهید فراموش نکنیم که شوراها ابزارهای قدرت هستند. تروتسکی آنها را به عنوان اُرگانهای دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان نمیبیند. او میخواست که ضرورت تاریخی مرحله انقلاب را حذف کند و فوراً بسوی شوراها به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا جهش کند.
وظیفه چنین ارگانهایی چه میتوانست باشد؟ آنها میتوانستند دولتی باشند که علیه دولت ملی عمل میکنند. آنها دهقانان را علیه آن ارگانها تحریک میکردند، بدیندلیل که دهقانان میدیدند که تلاش میکنند برای کومین تانگ انقلابی که هنوز به آنها اعتماد داشتند، مزاحمت ایجاد شود، تلاشی که جهت دخالت با انقلاب ارضی ست. آنها قادر نمیشدند یک ارتش شورایی بسازند، زیرا اکثریت قریب به اتفاق دهقانان و بخش بزرگی از کارگران معتقد بودند که چیان کای شیک در آنزمان یک انقلابیست. آنها نمیتوانستند ارتش چیان کای شیک را ضعیف کنند، زیرا که ارتش در یک انقلاب پیروزمند درگیرشده بود. آنها نمیتوانستند حزب کمونیست را تقویت کنند، زیرا که حزب کمونیست خودش را از توده های انقلابی ایزوله میکرد. درنتیجه کمونیستها در بخش قابل توجهی از چین بقدرت رسیدند، و آنها موفق به اینکار شدند فقط بدیندلیل که در چشم توده ها بعنوان مُختل انقلاب ملی دیدیده نمیشدند، اما با تجارب خود به توده ها ثابت کردند که چیان کای شیک یک خائن بود.
شعار شوراها انقلابی بنظر میرسد، اما تحت شرایط موجود استفاده از آن زمانیکه تحقق آن غیرممکن باشد، می تواند یک اقدام ضدانقلابی باشد. این شعار میتوانست انقلاب را فلج سازد.
یکی از رهبران کمینترن، کویوسینین، تجارب انقلاب چین را در ششمین کنگره کمونیسم بین الملل اینچنین خلاصه کرد:
«خوب، رفقا، آیا این همان سوبژیکتیویسم (ذهنیت گرایی) یک انقلابی افراطی با وُلتاژ بالای خرده بورژوایی ست که وحشی شده – یا چیز دیگری است؟ من نمیدانم که به لحاظ ذهنی چیست، اما کاملاً بخوبی میدانم که معنای هدف چنین اقدامی در عمل چه میتوانست بوده باشد. اگر برای یک چنین چیزی تلاش میشد، مطمئنترین روش جهت سقوط بلافاصله انقلاب یا حداقل … جنبش ارضی بود. پیشبرد یک چنین شعاری در مرحله کنونی در چین میتواند تنها دارای یک اثر تحریک آمیز باشد.»(گزارش ششمین کنگره کمینترن، چاپ آلمانی، جلد سوم، ص. ۲۴).
این واقعیت که در ماه مارس ۱۹۲۷، چیان کای شیک به انقلاب خیانت کرد و به ابزار امپریالیسم جهانی تبدیل شد، توسط تروتسکی جهت اثبات تیزهوشی خودِخودش درک شده است. آیا او قبلاً نمیدانست که نمیتوان به بورژوازی تکیه کرد؟ آیا تروتسکی پیشنهاد شوراها را نداد؟ تروتسکی وانمود میکند که نمیداند وقتیکه بورژوازی به انقلاب خیانت میکند یک چیزست، و وقتیکه حزب کمونیست تلاش کند که انقلاب را مُختل کند، چیز دیگریست. تروتسکی «فراموش میکند» – چیزیکه او پیشنهاد کرد منجر به جنگ کارگران علیه دهقانان میشد. او مرتب تکرار میکند، به درجه تهوع، که حزب کمونیست نمیتواند «دنبالچه یک حزب بورژوازی» باشد. تروتسکی کمینترن را گمراه میکند هنگامیکه که میگوید «میلیونها کارگر و دهقان را میتوان بحرکت درآورد و آنها را رهبری کرد اگر تنها ًپرچمً کومین تانگ را کمی در هوا چرخاند.» (لئون تروتسکی، انقلاب چین و تزهای رفیق استالین، ماه مه ۱۹۲۷). تروتسکی دقیقاً «فراموش میکند» یک چیز کوچک را ببیند – و این که میلیونها دهقان همزمان با مبارزه جبهه متحد ضدامپریالیستی واقعاً در یک انقلاب ارضی واقعی درگیر بودند. او هرگز مراحل مختلف انقلاب و گذار از یک مرحله به محله دیگر را درک نکرد.
آیا کمونیسم بین الملل از این واقعیت آگاه بود که انقلاب نمیتواند برای مدت طولانی به بورژوازی تکیه کند؟ تمام پیشنهادات بر این نکته تأکید دارند که اگرچه یک جبهه متحد، بلوکی از توده ها با بورژوازی وجود داشت، اما سرنوشت انقلاب به (اتحاد) کارگران و دهقانان بستگی دارد. کمینترن توصیه کرد که کارگران و دهقانان در صورت نیاز مسلح شوند؛ علیرغم مخالفت رهبران کومین تانگ. کمینترن به آنها توصیه کرد که کمیته های دهقانی را تشکیل دهند، تا علیه راستگرایان کومین تانگ بجنگند، تا کومین تانگ را به سمت چپ سوق دهند، و جسورانه، حزب کمونیست را به جلو بیاورند. کمینترن به کمونیستها هشدار داد که ضرورت دارد آن جنبش توده ای را توسعه داد که بهتنهایی میتواند انقلاب را نجات دهد. «در غیراینصورت»، دستورالعمل ماه دسامبر ۱۹۲۸ کمونیسم بین الملل گفت، « انقلاب با یک خطر عظیمی تهدید شده است».
حزب کمونیست چین، جوان، ستیزه جو، تند و تیز، اما بی تجربه، ومرتکب اشتباهاتی شده است. برخی از رهبران کمونیست وجود داشتند که موفق به ضرورت جنبش انقلابی مستقل کارگران نشدند. رهبران کمونیستی بودند که گفتند، « ما نباید جبهه متحد ضدامپریالیستی را با انقلاب ارضی بسیار برآشفته سازیم ». کمونیستهایی بودند که میگفتند، «ما نباید اعتصابات زیادی داشته باشیم، زیرا بورژوازی را از انقلاب منزوی میسازد». کمونیستهایی بودند که، به همین دلیل، از مسلح کردن کارگران شانه خالی میکردند. چنین اشتباهات زیادی شده است: بعضی ها به علت بغرنجی و تازگی شرایط، اجتناب ناپذیر بودند. رهبری کمونیستی آن دوران، به علت شرایط تاریخی، خرده بورژوازی (از شهرها) و روشنفکر بود. هنوز در مبارزه فولاد آبدیده نشده بود. هنوز کاملاً اصول لنینیستی انضباط کمونیستی را جذب نکرده بود. اما این به هیچ وجه به این معنا نیست که خط کمونیسم بینالملل یا استالین اشتباه بود.
در ششمین کنگره کمونیسم بین الملل، اشتباهات کمونیسم بین الملل به صورت زیر توصیف شدند:
« حزب کمونیست چین یک سری از شکستهای بزرگ را متحمل شد که به گذشته با یک سری از اشتباهات اپورتونیستی خطرناک مرتبط هستند: فقدان استقلال و آزادی انتقاد در رابطه با کومین تانگ؛ عدم درک گذار از مرحله انقلاب به مرحله دیگر و ضرورت آمادگی برای مقاومت در زمان (مناسب)؛ و درنهایت جلوگیری از انقلاب ارضی.» ( گزارش ششمین کنگره، چاپ آلمانی، جلد چهارم، ص. ۴۰).
بااینحال، خط کمینترن، مطابق با آموزه های لنین و با منافع انقلاب بود.
اینست آن چیزیکه لنین در مورد حمایت از بورژوازی در انقلاب گفت:
«کمونیست بین الملل باید در یک ائتلاف موقت دست در دست با دمکراسی بورژوازی کشورهای مستعمره و عقب افتاده برود، اما با آن ادغام نشود و با تمام وجود استقلال جنبش پرولتری را حتی در ابتدایی ترین شکل خود حفظ نماید.» (و. ا. لنین، مجموعه آثار، جلد ۱۵، ص. ۲۹۰).
«ما به عنوان کمونیست فقط در چنین مواردی ازجنبشهای آزادیبخش بورژوایی در کشورهای مستعمره حمایت میکنیم که این جنبشها واقعاً انقلابی باشند، زمانیکه نمایندگان آنها مانع ما در تعلیم و سازماندهی دهقانان و توده های عظیم استثمار شده با روحیه انقلابی نشوند.» (همانجا، ص. ۳۵۳).
جنبش کومین تانگ از سال ۱۹۲۶ تا ماه مارس ۱۹۲۷، واقعاً انقلابی بود و نمایندگانش نه فقط مانع کمونیستها از تعلیم و سازماندهی توده های دهقانی و کارگران با روحیه انقلابی نشدند، بلکه آنها حتی از کمونیست هم حمایت زبانی میکردند. بنابراین، در هفتمین پلنوم کمینترن (نوامبر ۱۹۲۶)، نماینده چیان کای شیک اعلام کرد: «چیزیکه کومین تانگ برای آن میکوشد اینست که پس از انقلاب ملی در چین سُلطه بورژوازی برقرار نگردد، همانگونه که در غرب اتفاق افتاد و اکنون آنرا در تمام کشورها بجز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی میبینیم … ما همه متقاعدیم شده ایم که کومین تانگ تحت رهبری حزب کمونیست و کمینترن وظیفه تاریخی خود را به پایان میرساند.» (گزارش پلنوم هفتم، چاپ آلمانی، ص. ۴۰۴).
کمونیسم بین الملل هرگز هیچ توهمی درباره یک بلوک پایدار از پرولتاریا با بورژوازی نداشت. چیزیکه بر روی آن تأکید داشت، استفاده از انقلابیون بورژوایی تا آنجاییکه امکان داشت بهمنظور دستیابی به حداکثر دستآوردها بود.
چیان کای شیک خیانت کرد. زمانیکه امپریالیستها در ماه مارس ۱۹۲۷، شروع به بمباران نانکینگ کردند، چیان کای شیک علیه انقلاب به آنها پیوست. چرا؟ بدینجهت که بورژوازی بوحشت افتاد که مبادا دهقانان و کارگران قدرت بسیار زیادی کسب کنند. بورژوازی که با آلترناتیو یا عذاب در دست امپریالیستهای خارجی و یا نابودی توسط افزایش موج شورش دهقانان و کارگران روبرو شده بود، اولی را برگزید. چیان کای شیک پیشنهاد اربابان خود را پذیرفت. او از کومین تانگ انشعاب کرد.
مرحله دوم انقلاب، مرحله وُاهان شروع شد. « بورژوازی ملی از انقلاب جدا شد، درحالیکه جنبش ارضی به یک انقلاب قدرتمند متشکل از دهها میلیون دهقان رشد کرد» (استالین). جناح چپ کومین تانگ دولت وُاهان را تشکیل داد. کمونیستها در آن شرکت کردند. تروتسکی که هرگز گذار انقلاب از یک مرحله به مرحله دیگر را درک نکرد، حال (۱۸۰ درجه ) تغییر جهت داد و به کمونیستها «نصیحت کرد» که در کمین تانگ شرکت کنند. او در مقاله خود، انقلاب چین و تزهای رفیق استالین، (ماه مه ۱۹۲۷) اعلام کرد، «ما موافق کار کمونیستها در کومین تانگ هستیم و صبورانه کارگران و دهقانان را به سمت آنها میکشانیم». چرا حالا؟ نیروهای وُاهان قبل از ماه مارس۱۹۲۷، در اصول فرقی با نیروهای چیان کای شیک نداشتند. اما در اینجا ما یکی از چرخشهای زیاد (از شاخهای به شاخه ای دیگر پریدنهای) تروتسکی را می بینیم که مختص و نشاندهنده شخصیت تروتسکی ست.
دوره وُاهان چه بود؟ استالین با وضوح بیحد اینرا در سخنرانی خود در برابر جلسه پلنوم کمیته مرکزی و کمیسیون کنترل مرکزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در ۱ اوت، ۱۹۲۷ توضیح داد:
«اگر اولین مرحله با این واقعیت مشخص شد که لبه تیز انقلاب عمدتاً علیه امپریالیسم خارجی هدایت شده بود، ویژگی دومین مرحله این واقعیت است که انقلاب لبه اولیه خود را علیه دشمنان داخلی، در وهله اول علیه فئودالیستها، علیه رژیم فئودالی متمرکز میکند. آیا مرحله اول مسئله سرنگونی امپریالیسم خارجی را حل کرده است؟ نه، آنرا حل نکرده است. تحقق این وظیفه را، به عنوان وارث آن، به مرحله دوم انقلاب چین واگذار نمود. این به توده های انقلابی فقط اولین انگیزه را علیه امپریالیسم داد تا به دوام آن پایان دهد، و هدف را به آینده بسپارد. مرحله دوم هم آنطوریکه ما احتمالاً تصور میکنیم، نمیتواند موفق به حل وظیفه دفع امپریالیستها گردد. این به توده های گسترده کارگران و دهقانان چینی انگیزه های بیشتری علیه امپریالیسم میدهد، اما این کار را بمنظور تکمیل این هدف به مرحله آینده انقلاب چین، مرحله شوراها میدهد.» (جوزف استالین، مارکسیسم و مسئله استعمار ملی، چاپ روسی،صص. ۱۸۲-۱۸۳).
استالین، این لنینیست، چیزی را درک کرد و شرح داد که برای تروتسکی قابل درک نیست: گذار از یک مرحله از انقلاب به مرحله دیگری. استالین مرحله بعدی انقلاب را پیشبینی کرد که مرحله شورا ها خواهد بود. استالین میدانست که بلوک با بورژوازی در دولت وُاهان عمر طولانی نخواهد داشت. با اینحال، او نمیتوانست به حزب کمونیست پند دهد که تلاش کند و خود را علیه رژیم وُاهان قرار دهد. زیرا درحال حاضر، این عمل برای انقلابی که علاوه بر امپریالیستها و جنگسالاران، همچنین بخش بزرگی از بورژوازی به رهبری چیان کای شیک – باصطلاح رژیم نانکینگ، علیه آن صف آرایی کرده بود، ضرر داشت.
چرا لازم بود کمونیستها در درون دولت وُاهان بمانند؟ وظایف آنها طبق نظر استالین، آن بود که:
« آشکارا از امکان سازماندهی حزب، پرولتاریا (اتحادیه های کارگری)، دهقانان (اتحادیه های دهقانی)، و انقلاب بطور کلی، کاملاً بهره برداری کنند. کومین تانگیست ها را بطرف چپ، در مسیر انقلاب ارضی سوق دهند. کومین تانگ وُاهان را به مرکز مبارزه علیه ضدانقلاب و به هسته آینده دیکتاتوری دمکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان تبدیل سازند.» (همانجا، ص. ۱۸۳).
استالین در پاسخ به درخواست تروتسکی در ارتباط با تشکیل بلافاصله شوراها، شرح داد از آنجایی که این امر به معنای جهش از فاز توسعه چپِ کومین تانگ است، «میتواند یک «ماجراجویی» باشد، «یک ماجراجویی که از روی مراحل می پَرَد »، زیرا کومین تانگ در وُاهان هنوز خودش را نزد توده های کارگر و دهقان بی اعتبار و افشاء نکرده بود؛ خودش را از یک سازمان انقلابی بورژوایی تُهی نساخته بود».
انقلابات بهسرعت متحول میشوند. مرحله دوم انقلاب در پایان سال ۱۹۲۷، تا یک سوم موفق شده بود. بورژوازی در چشم کارگران و دهقانان کاملاً بی اعتبار شد. بخش بزرگی از سرزمینی که با راهپیمایی به شمال تسخیر شد، اکنون در دست رژیم نانکینگ است، همچنین بورژوازی رژیم وُاهان که بههمراهش راهپیمایی کرد. حزب کمونیست اکنون بهتنهایی کارگران و دهقانان را رهبری میکند. اختلافات طبقاتی عملی شد. بورژوازی دوباره به سوی امپریالیستهای خارجی برگشت تا امنیت داشته باشد، اگرچه، علیه موج سُرخ انقلاب ارضی و کارگری بهای خیلی زیادی پرداخت. گام بعدی انقلاب، ناگزیر، شوراها بود. انقلاب دمکراتیک بورژوایی به مرحله دیکتاتوری دمکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان گذار کرد.
اولین شورا در کانتون پس از قیام مسلحانه ۱۱ دسامبر ۱۹۲۷ سازماندهی شده بود. کمون کانتون تنها سه روز عُمر کرد. این قیام توسط نیروهای متحد بورژوازی چین، جنگسالاران و امپریالیست های بین المللی در خون جنگجویان قهرمان غرق شد. اما این پایان انقلاب نبود. یکی از شکستهای آن بود. درست است، که در قلمرو نانکینگ حزب کمونیست مجبور شد زیرزمینی شود. توده های بزرگی از کارگر و دهقان توسط چیان کای شیک دژخیم، اعدام شدند. اما انقلاب همچنان ادامه دارد. حتی قبل از شکست کمون کانتون، کمونیستهای چینی تحت ریاست ژنرال یح تین، رو لانگ و چو تح، شورش موفقی را در میان بهترین سپاهیان ارتش کومین تانگ در استانهای نانچنگ، و کیانگسی انجام دادند. آنها موفق شدند که حزب کمونیست بر یک نیروی مسلح حدود ۱۵۰ هزار نفری پیروز گردد، و به عنوان هسته آینده ارتش سُرخ خدمت کند. ارتش سرخ برای مدتی به مناطق کوهستانی عقبنشینی کرد، اما حال در فوریه ۱۹۲۸، ما یک رژیم شورایی در استانهای فوکین، و یونگتین تأسیس کرده ایم. در ماه مه، کنگره کارگران و دهقانان و سربازان سرخ در شرق کیانگسی خواهد بود. در سپتامبر و اکتبر، ما رژیم شورایی را در وُاهان، و کیانکسی تأسیس میکنیم. از حالا بهبعد شوراهای چینی همچنان رشد میکنند تا اینکه آنها بتوانند مرحله کنونی خود را قوی و تثبیت سازند.
کسی نمیتواند اهمیت این توسعه را در مواجهه با مشکلات فراوان، زیاد تخمین بزند. شوراها تا حد زیادی از مراکز بزرگ با توده های مدرن پرولتاریا جدا بوده اند و هنوز هم هستند. آنها از مداخله و تحریم رنج برده اند. طرحهای زیادی علیه آنها، نه فقط از طرف ارتش، بلکه همچنین ازنوع تبلیغاتی سازماندهی شده بود. جمهوری شورایی جدید باید ارتش سرخ خود را ایجاد کند تا خود را در کشوری مسلح نماید که بشدت صنعتی نیست. سلاح هایش عمدتاً از ارتشهای چیان کای شیک در جنگهای پیروزمند بدست آمده است. ولی با اینحال – چه پیشرفت حیرت آوری!
کمون کانتون چه بود؟ کمونیسم بین الملل، در تزهای ششمین کنگره (سال ۱۹۲۸) گفت:
« باوجود اشتباهات بزرگ رهبری، قیام کانتون، به عنوان گارد قهرمان جنگ پرولتاریای چین در دوران گذشته انقلاب چین، و مشعل فاز شورایی جدید انقلاب، باقی میماند».
حدود همان دوران، زمانیکه کمونیسم بین الملل تزهایی درباره شورای کانتون ساخت، و پرچم فاز جدید انقلاب را شکل داد، تروتسکی اعلام کرد:
«شورای [کانتون] که با عجله تأسیس شده بود، تنها همانگونه که نظارت بر تشریفات مذهبی میشود، صرفاً استتاری برای یک کودتای ماجراجویانه بود. به همین دلیل پس از آنکه تمام شد، ما میبینیم که شورای کانتون فقط یکی از آن اژدهاهای چینی قدیمی بود- که به سادگی روی کاغذ نقاشی شده بود.» (لئون تروتسکی، قیام کانتون، نوشته شده در ژوئیه ۱۹۲۸؛ قرار داده شده در کتاب خود، مشکلات انقلاب چین، ص. ۱۵۷).
نمی بینید، که استالین، بسادگی یک «مراسم مذهبی» را جهت اثبات اینکه او یک انقلابی خوبست، براه انداخت. او کودتایی براه انداخت تا نشان دهد که او بدتر از تروتسکی نیست! اما تروتسکی فریب نمیخورد.«ما مدافع ایجاد شوراها در چین در سال ۱۹۲۶ بودیم. ما علیه کارناوال شوراها در کارتنون در دسامبر ۱۹۲۷بودیم» (همانجا). تروتسکی در سال ۱۹۲۵ مدافع صنعتی شدن و اشتراکی کردن در روسیه بود، اما در سال ۱۹۳۵ صنعتی سازی استتاری و « کارناوال» اشتراکی را می بیند. او می گوید، «هیچ تناقضی وجود ندارد». نه، هیچ تناقضی وجود ندارد. سیاست تروتسکی همواره ضدانقلابی بوده است؛ او یا مدافع تجزیه نیروهای انقلابیست، یا یک جنگ انقلابی را «کارناوال» میداند. آن «کارناوال شورایی» کانتون، یکی از قهرمانه ترین قیامهای کارگران و دهقانان در یادها میماند. پس از سرکوبی قیام بیش از ۷هزار جنگجو بهتنهایی در کانتون کشته شدند.
درسالهای پس از ۱۹۲۷، تروتسکی از بهرسمیت شناختن گسترش انقلاب چین و تأسیس شوراها امتناع ورزید. چیزیکه در واقعیت گذار به مرحله بالاتری از انقلاب است، از نظر او پایان همه چیزست – سیاهی و شکست. ما به چیزی باور میکنیم که آرزوی درست بودنش را داریم. در اینصورت، شرارت تروتسکی هممرز با تناقض میشود. «هولانگ و یح تین، حتی اگر سیاست اپورتونیستی خود را کنار بگذارند، نمیتوانند یک ماجراجویی مجرد باشند، شبهکمونیست برجسته ماچونو[ماچونو نیمه راهزن، نیمه انقلابی در طول جنگ داخلی در روسیه]؛ «نمیتواند با کسی بجز انزوای خودش مقابله کند، و مقابله کرده است.» (مشکلات انقلاب چین،صص.۱۴۹-۱۵۰). اینست آنگونه که تروتسکی تشکیل هسته ارتش سرخ آینده را خوشآمد میگوید. گزارش حزب کمونیست چین به ششمین کنگره (تابستان ۱۹۲۸)، درباره رشد شمار اعضای حزب، گزارشی که نشان داد انقلاب شکست نخورده بود، و توسط تروتسکی به عنوان «اطلاعات هیجان انگیز» خوش آمد گفته شده بود، و سزاوار «تکذیب خشم)» شده است (همانجا، ص. ۱۶۰) . تروتسکی واقعاً نمیتوانست ارقام را رد کند، اما سپس او خطای دیگری پیدا کرد: تروتسکی گفت که اکثریت اعضای جدید حزب دهقانان هستند، و بنابراین، حزب کمونیست چین «در انطباق با مقصد تاریخی خود متوقف شده است» (همانجا، ص. ۱۶۱)، برای مثال، مطابق با مباحثه تروتسکی، دهقانان نمیتوانند یک نقش انقلابی بازی کنند. از نظر او، انقلاب، منحرف شده است. « در حال حاضر این انقلاب به یک آینده نامعلوم واگذار میشود. وعلاوه براین، پیآمدهای شکست این انقلاب هنوز کاملاً تمام نشده است.» (همانجا، ص. ۱۷۷،اکتبر ۱۹۲۸).
تروتسکی شکلگیری شوراها را در طول سال ۱۹۲۹ یک شوخی تلقی کرد. «شاید کمونیستهای چینی به این دلیل که آخرین نظرات مولوتوف را درباره قطعنامه «دوره سوم» دریافت کرده اند، به شورش برخاسته اند…آیا این شورش از موقعیت چین یا بهعبارتی دیگر از دستورات مربوط به «دوره سوم» سرچشمه میگیرد؟ (همانجا، ص. ۲۳۳، نوامبر ۱۹۲۹).
درحالیکه کارگران و دهقانان چین تحت رهبری کمونیستی قهرمانانه میجنگیدند و جانهای خود را در میدانهای جنگی فدا میکردند که حاکمیت شورایی را تأسیس نمایند، تروتسکی، آسوده خاطر در آلما – آتا، انزجار سمی خود را علیه استالین و کمونیستهاً نشان داد. آه، که تروتسکی بالاخره رمز هو لانگ و یح تین و قیام سال ۱۹۲۷ کانتون، همچنین معنای نادرست تشکیل شوراها را در سال ۱۹۲۹ کشف کرد.
« مبارزات ماجراجویانه هو لانگ و یح تین در سال ۱۹۲۷ و قیام کانتون برای اخراج اپوزیسیون از حزب کمونیست روسیه تعیین شده [بودند].» (همانجا، صص. ۲۳۳-۲۳۴) – آنها سازماندهی شده بودند، به این معنا، که توجه کارگران را منحرف سازند؛ که بخودی خود آنها هیچ بودند. در مورد تشکیل شوراها در بخشهای خاص چین در سال ۱۹۲۹- راز اینجاست، و افشای آن تروتسکی را «مضطرب ساخت»، در واقع:
«آیا کمونیستهای چین به این علت قیام کرده بودند که چیان کای شیک راه آهن شرق چین را تسخیر کرده بود؟ آیا این قیام، در ماهیت کاملاً پارتیزانی بود، که هدفش ایجاد ناآرامی در پشت چیان کای شیک باشد؟ اگر این آن چیزیست که وجود دارد، ما میپُرسیم چه کسی چنین مشاوره ای به کمونیستهای چینی داده است؟ چه کسی مسئولیت سیاسی را برای حرکت به سوی جنگی چریکی بدوش میکشد؟» (همانجا، ص. ۲۳۵).
به دشمنی مضاعف توجه کنید: بیاعتنایی به یکی از بزرگترین دستآوردهای انقلاب جهانی، و تحقیر امنیت اتحاد جماهیر شوروی. تروتسکی دوباره علیه کارگران و دهقانان چین است که از امنیت مرزهای شوراها دفاع میکنند (آیا اگر نیروهای چیان کای شیک موفق به ضربه زدن به اتحاد شوروی می شدند، تروتسکی ترجیحاً خوشحال نمیشد؟). تروتسکی اظهار داشت:
«پرولتاریای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، که قدرت و ارتش را در دستان خود دارد، نمیتواند ااز پیشتاز پرولتاریای چین بخواهد بهیکباره جنگی را علیه چیان کای شیک آغاز کند، بدین معنا، که ابزارهایی را بکار ببرد که خود دولت شوروی درستی انجام آنرا امکانپذیر نمیداند.» (همانجا، ص. ۲۳۴).
این طرز تفکر تروتسکی را نسبت به اتحاد جماهیر شوروی کاملاً روشن میسازد. درضمن، حمله امپریالیستها به راه آهن شرق چین توسط اقدام سریع و قاطع ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – ارتش کارگران و دهقانان متوقف شد.
طبق معمول، تروتسکی پیشبینی میکند – اما پیشبینیهای او احمقانه هستند. بدینترتیب، او در پایان سال ۱۹۲۹ «چشم انداز سرنگونی هولناک وانحطاط ماجراجویانه بقایای حزب کمونیست را میبیند. اما اگر خلاف آن رُخ داد، این دیگر ربطی به اشتباه تروتسکی ندارد.
کافیست خیانت ناجوانمردانه یک ضدانقلابی که دیوانه شده است. ما میتوانیم نمونههای بیشتر و بیشتری بیاوریم و ثابت کنیم تروتسکی دشمن خشمگین انقلاب چینست، که نمیتواند در شوراهای چین حتی یک دستآورد انقلابی را ببیند، کسیکه تا اوت ۱۹۳۰، ادعا میکرد: «دهقانان توانایی ایجاد دولت شورایی مستقل را ندارند»، و در قضاوت تروتسکی رهبری شوراهای چین، در دست حزب کمونیست نیست، اما «به دست احزاب دیگری افتاده است»، غیره و غیره، اما ماهیت نقل قول های ارائه شده به اندازه کافی گویای اثبات تصویری از این دشمن انقلاب جهانیست.
با اینحال، باید یک نمونه را جهت تکمیل تصویر تروتسکی ذکر کرد. پس از سال ۱۹۲۸، تروتسکی بهناگهان تحت رژیم نانکینگ ثبات اقتصادی چین، افزایش نیروهای تولیدی، «بهبود واقعی اقتصادی» و، به همان نسبت، یک «ثبات (سیاسی) نسبی بورژوایی» را پیشبینی می کند، که «بطور اساسی از یک موقعیت انقلابی تشخیص داده شده است»، ما نیازی نداریم که درباره این واقعیت فکر کنیم که چین امروز در یک بحران عمیقتری قرار دارد و اینکه نیروهای انقلابی در مناطق نانکینگ خیلی سریع رشد میکنند. چیزیکه برای ما جالب است شعار تروتسکی: برای یک مجلس مؤسسان است:
«حزب کمونیست میتواند و باید شعار مجلس مؤسسان را با قدرت تمام، که با رأی عمومی، برابر، مستقیم و مخفی انتخاب شده، فرموله کند.»(همانجا، ص. ۱۸۹، نوشته شده در اکتبر سال ۱۹۲۸).
تروتسکی میگوید، نه به انقلاب. نه به شوراها. نه به مسلح کردن کارگران و دهقانان. حزب کمونیست باید «از آغاز» شروع بکند – و این به معنای اینست که به بورژوازی کمک کند تا قدرت دولتی خود را مستحکم سازد، به بورژوازی کمک کند که همه چین را تحت یک مجلس مؤسسان متحد سازد، تا اپوزیسیونی تشکیل دهد، که در سرشت خود، در درون پارلمان بورژوازی مشروع باشد.
ضدانقلاب شکست خورده ای که به علت ضعف و کف آلود شدن دهان خود در طول انقلاب افشاء شده است – این آن چیزیست که تروتسکی در ارتباط با انقلاب چین به آن تبدیل گشته است. به نفرت او از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نفرت زننده او نسبت به چین شورایی نیز اضافه شده است. وقتیکه میبیند این دو باهم متحد شده اند، زمانیکه میبیند کمونیستهای چین شعار جنگ انقلابی ملی علیه امپریالیسم ژاپن را صادر میکنند، تروتسکی بجوش می آید و درست به همان روشی «هشدار» میدهد که علیه دفاع از راه آهن شرق چین «هشدار» داد .
تروتسکی سعی کرد که از اشتباهات حزب کمونیست چین سود ببرد، و تلاش نمود که موفقیتهای تاریخی جهانی حزب کمونیست چین را پنهان کند. تروتسکی با دقت از ذکر یک چیز اجتناب ورزید، ولی با اینحال، آن رهبری که بیش از دیگران مسئول اشتباهات اپورتونیستی حزب کمونیست چین بود، فردی بنام چن- دو- هسیو بود، که بعدها از حزب اخراج و به رهبر تروتسکیستهای ضدانقلابی در چین تبدیل شد.
***
Next: 10. The Third Period
درباره نویسنده:
اُلجین، موئیسای جی. (۱۸۷۸-۱۹۳۹)، در سال ۱۸۷۸ در شهرک یهودی نشین (شتلت) نزدیک کییف، اکراین بدنیا آمد. پس از حضور در مدرسه سنتی یهودیان ( چدر) وارد دانشگاه کییف شد، جایی که کار خود را بعنوان یک انقلابی آغاز کرد. در سال ۱۹۰۱، به عنوان رئیس کمیته مرکزی دانشجویان انتخاب شد، در حالیکه همچنین عضو گروه انقلابی فریهیت بود. در آوریل سال ۱۹۰۳ رژیم تزاری به دلیل نقش او در تشکیل گروههای دفاع از خود یهودی دستور دستگیری او را صادر کرد، که در آنزمان مجبور به مهاجرت به ویلنا، لهستان شد.
در ویلنا او عضو بوند یهودی بود، و برای فعالیتهایش دستگیر شد. در طول انقلاب سال ۱۹۰۵ در وین بود، و تمام اعلامیه های صادر شده توسط بوند را در آن دوره تألیف و تصنیف میکرد.
از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ در هیلدربرگ تحصیل کرد، و در آلمان تا زمانی بود که جنگ جهانی اول شروع شد. او قادر به بازگشت به روسیه نبود، و در سال ۱۹۱۵، به آمریکا مهاجرت کرد، جایی که بلافاصله به روزنامه روزانه سوسیالیست «به پیش» کمک نمود.
در سال ۱۹۱۷ نویسنده اولین کتاب درباره انقلاب روسیه (روح انقلاب روسیه) بود و زمانیکه فدراسیون سوسیالیستی یهودیان در سال ۱۹۲۱ انشعاب کرد، او رابطه اش را با «به پیش» قطع کرد و یکی از اعضای بنیانگذار حزب کارگران شد. او یکی از پیشتازان سازماندهی در بخش یهودیان حزب، و بینانگذار روزنامه کمونیست روزانه ییدیش «صبح فریهیت»، و تا هنگام مرگ ویرایشگر آن بود. او همچنین برای سالها یکی ازعضای کمیته ملی حزب کمونیست آمریکا بود.
گذشته از مقالات بیشمار روزنامه و سرمقالات، او کتابهای بسیاری نوشت، و مسئول ترجمه چندین جلد کتاب از مجموعه آثار لنین به انگلیسی، همچنین مترجم کتاب جنگ دهقانی انگلس در آلمان، ده روزی که دنیا را لرزان از جان رید، و آوای وحش از جک لندن به ییدیش است. او در ۲۲ نوامبر، ۱۹۳۹ درگذشت. دهه ها پس از مرگش، و تا زمانیکه روزنامه در سال ۱۹۸۸ بسته شد،عکس او در سرصفحه «فریهیت» چاپ میشد.
https://www.marxists.org/glossary/people/o/l.htm#olgin-moissaye
برگردانده شده از:
Moissaye J. Olgin
Trotskyism
Counter-Revolution in Disguise
The Chinese Revolution
https://www.marxists.org/archive/olgin/1935/trotskyism/10.htm