بهایم استعمار و وحوش صهیونیزم این بار در سوریه
ا. م. شیری
بدنبال سقوط ناگهانی سوریه بعد از ١۴ سال مقاومت در برابر جنگافروزان جهانی با حمایت ایران، روسیه و حزبالله لبنان، اینک خاک این کشور به میدان تاخت و تاز گلههای بهایم استعمار و وحوش صهیونیزم تبدیل شده است.
رژیم ماهیتاً تروریستی آمریکا با سرعت تمام به از بین بردن زیرساختهای سوریه و ایجاد پایگاههای تروریستی- تنبیهی در سراسر سوریه مشغول است؛ لشکر جهود در قالب ارتش اسرائیل نیروی دریای، هوایی و دفاعی، مراکز علمی-تحقیقاتی سوریه را بطور کامل از بین برده، تمام زرادخانۀ تسلیحاتی این کشور را نابود کرده است.
مهرهها، مباشران، کارچاقکنها، روسپیان و لواطیان و قوادهای صهیونیزم و استعمار یکی بعد از دیگری وارد سوریه میشوند و بر «حقانیت» تروریزم بینالمللی مُهر تأئید اربابان خود را میزنند. به این ترتیب خلافت تروریستی عادیسازی میشود.
از کارگزاران شبهکشورهایی مانند قطر و امارات عبری گرفته تا عربستان آمریکایی، ترکیۀ اخوانی، اردن صهیونی و… به پابوس «خلیفۀ شام»، تربیتیافتۀ کمپ آمریکایی بوکا میروند تا مراسم بیعت با «خلیفه» بجای آورند. و امروز نوبت «شرفیابی» و اعلام بیعت به آنالنا بائربوک و ژان نوئل بارو، وزرای خارجه (کارچاقکنهای) آلمان و فرانسه رسید. در این «شرفیابی» دلالۀ آلمانی خواستار برچیدن پایگاههای روسیه در سوریه شد.
این مضحکه از دهۀ آخر قرن گذشته تا کنون به دلیل اینکه نیروهای مدافع و حافظ ارزشهای انسانی، مبارزان صلح و دوستی، استقلال و آزادی، امنیت و آرامش، از اتحاد شوروی تا اروپای شرقی، از افغانستان تا عراق، از لیبی تا سوریه و غیره، دچار شکست سخت و سنگینی شده و سنگرهای خود را یکی را بعد از دیگر از دست میدهند، همچنان تکرار و بازتولید میشود.
سقوط سریع سوریه در پی هجوم ناگهانی تروریسم بینالملل بلافاصله پس از ترور رهبران و فرماندهان میدانی حزبالله لبنان، یکی کارآمدترین نیروهای جبهۀ مقاومت خاورمیانه، ترک مقاومت ارتش سوریه و دیگر پشتیبانان آن، در رأس همه، نیروهای ایران و روسیه، بخودی خود تأئیدی است بر این واقعیت، که مدافعان داخلی و خارجی سوریه، طی توافق پنهانی تسلیمنامۀ سوریه را امضاء کرده و در روزهای حمله، پرچم سفید برافراشتند.
تردیدی نیست که برای اثبات این مدعا به این زودیها و شاید هرگز هیچ سند و مدرکی یافت نشود. در چنین وضعیتهایی معمولا یک قاعدۀ کلی میتواند معیار راستیآزمایی و داوری قرار داد: عمل، تنها معیار حقیقت است!
بیعمل حامیان سوریه، اعم از داخلی (ارتش و دولت) و خارجی (ایران و روسیه) و توجیهات آنها بعد از سقوط این کشور جای هیچ تردیدی در این مدعا که آنها در خفا پیمان تسلیم سوریه را امضاء کردند، باقی نمیگذارد. در اینجا منطق سادۀ ریاضی: ٢ ضرب در ٢ برابر است با ۴، واقعیت را بوضوح نشان میدهد.
توجه کنید به توجیهات!
روسیه: «ما آنجا بودیم تا نگذاریم یک منطقۀ تروریستی شکل گیرد…». اگر این ادعا را با موضعگیری اتحاد شوروی در جریان جنگ یوم کیپور (١٩٧٣) مقایسه کنیم، واقعاً جا دارد سرمان را به دیوار بکوبیم. در آن زمان اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی از تصمیم اسرائیل مبنی بر بمباران اتمی قاهره و دمشق مطلع شد و با صراحت به اسرائیلیها هشدار داد که اگر تصمیم به اجرای طرح خود بگیرند، چه اتفاقی میافتد. پس از آن، در آسمان تلآویو هواپیمایی ظاهر شد که نه موشکهای زمین به هوا و نه جنگندههای مافوق صوت امکان دسترسی به آن را نداشتند. اسرائیل موضوع را فهمید و فکر حملۀ هستهای به دمشق و قاهره را از سر بیرون کرد».
جمهوری اسلامی ایران: «اسد به توصیههای ما گوش نداد… ما نمیتوانستیم ارتش یک کشور دیگر باشیم…» و مرتباً بر تقصیر بشار اسد در سقوط سوریه پافشاری میکند.
در اینجا پرسشهای منطقی پیش میآید:
پرسش اول: آیا واقعاً یک منطقۀ تروریستی در سوریه شکل نگرفته است؟ اگر نه، پس به قدرت رسیدن هیئت تحریرالشام، وارث القاعده، داعش، جبهةالنصره که ایران، روسیه، اروپا، آمریکا و سازمان ملل متحد آن را در لیست گروهای تروریستی وارد کرده بودند، چه معنی دارد؟
سوریه، پل ارتباطی و یکی از اعضای مهم محور به اصطلاح مقاومت نابود شد، بجای خود! محور مقاومت ادعایی جمهوری اسلامی بکلی از هم پاشید، آن هم بجای خود! جنبش مقاومت فلسطین زمینگیر شد و حزبالله لبنان چنان مستأصل که حتی سید هاشم صفیالدین فرصت نکرد خود را دبیر کل حزبالله اعلام کند، این نیز بجای خود و… اما هولناکترین فاجعۀ سدۀ اخیر یعنی فاجعۀ کودککشی و قتلعام کودکان فلسطین بدست رژیم صهیونیستی نه تنها متوقف نشد، حتی با شدت ادامه دارد تا جائی که همین دیروز، در اثر بمبارانهای رژیم اسرائیل ٧١ زن و کودک فلسطینی و دومین روزنامهنگار در سال جدید کشته شد.
بنابراین، سؤال میشود: وظیفۀ حاکمیت جمهوری اسلامی و نیروهای دفاعی ایران که تقریباً ٢٠ سال مشغول گُندهگوییهای تبلیغاتی، فعالیت نظامی (ظاهراً مستشاری)، سازماندهی نیروهای محور مقاومت از عراق و سوریه تا فلسطین و لبنان بودند، چه باید میکردند؟ یا باید با تمام قوا برای توقف کودککشی رژیم صهیونیستی وارد صحنه نبرد میشدند و یا همه را با توجیهات فاقد پایه و اساس منطقی: «ما نمیتوانستیم ارتش یک کشور دیگر باشیم»، به حال خود رها میکردند؟
در این رابطۀ یک تجربۀ بسیار ارزشمند تاریخی را یادآور میشوم و قضاوت را به عهدۀ شما وامیگذارم.
در جنگ جهانی دوم، هیچیک از ارتشهای کشورهای اروپایی در مقابل نیروهای آلمان نازی و فاشیسم تاب مقاومت نیاورند. از جملۀ آنها، ارتشهای دانمارک پس از ۶ ساعت؛ هلند- ٧ روز، بلژیک- ١٨ روز، یونان- ٢۴ روز، لهستان، ٣۵ روز، فرانسه- ۴۶ روز، نروژ- ۶١ روز مقاومت، شکست خوردند و از هم پاشیدند. اما ارتش سرخ زمانی که نیروهای نازی و فاشیست را در قلمرو اتحاد شوروی در هم کوبید، بدون درنگ و بدون اینکه رهبری اتحاد شوروی و فرماندهی ارتش سرخ ادعا کنند که «ما نمیتوانیم ارتش یک کشور دیگر باشیم»، با ادامۀ نبردهای رهاییبخش، نه تنها اروپا را در آغوش طاعون قهوهای رها نکرد، حتی کل این قاره و جهان را از چنگال خونچکان فاشیزم و میلیتاریسم رهانید.
اما حالا، در غیاب اتحاد شوروی و ارتش سرخ کارگران و دهقانان، کودکان و زنان فلسطین، تنها و بیدفاع، در زیر باران بمبهای دولت تروریستی یهود گروه گروه کشته میشوند و ما مدعی هستیم که «منطقۀ تروریستی شکل نگرفته» و یا «اسد توصیههای ما را نشنید» و گرنه آقای عراقچی «شقالقمر» میکرد!
با همۀ این احوالات، شایسته است هنگامی که نام اتحاد شوروی و ارتش سرخ بمیان میآید، کلاه از سر برگیریم و به احترام آنها سر تعظیم فرود آوریم.
یادآوری: آنچه در سالهای ١٩٩٠ بر سر اتحاد شوروی آمد، انتقام سخت دشمنان بشریت از این کشور بود، که طی چندین دهۀ آمادهسازی ستون پنجم اتفاق افتاد و جز این، هر حرف دیگری باد هواست!
١۵ دی- جدی ١۴٠٣