حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

آغاز یک توطیه ی جنایت بار و کوچ اجباری پنجشیریان

ویسنده: مهرالدین مشید امروز روستای دشتک پنجشیر و فردا هم دشتک…

آغوش مادر وطن!

امین الله مفکر امینی       2024-08-12! مــرا مادر وطن ومردمش بس گرامیســـت هرکه مادروطن…

نور کهن 

رسول پویان  نـور کهن ز روزن دل جلوه گر شدست  هـور از…

بمناسبت  ۷۶ و مین  سالروز  تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر  

نوشته از بصیر دهزاد  اوضاع وخیم کنونی بین المللی، حلقه تنگ…

دادخواهی برای مهاجرین افغان که از تاجیکستان اخراج اجباری می…

من محمدآصف فقیری نویسنده و پژوهشگر و مدرس حقوق و…

عرفان در سیاست

– دکتر بیژن باران ایران از سده 19 با نپذیرفتن…

دعوت صالح به آمریکا و" هفت خوان رستم "اختلاف های…

نویسنده : مهرالدین مشید  چرخش در سیاست آمریکا یا ابزاری برای…

پردۍ ناولې پروژې ودروئ

عبدالصمد ازهر                 …

حقوق بشر 

تدقیق و نگارشی از سخی صمیم.   حقوق بشرچه نوع حقوق راگویند…

ترجمه‌ی شعرهایی از آقای "آسو ملا"

(به کُردی: ئاسۆی مەلا) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی  (۱) مفت مفت‌اند، شلوار،…

فرهاد پیربال

استاد "فرهاد پیربال" (به کُردی: فەرهاد پیرباڵ) نویسنده، شاعر، مترجم،…

«
»

” گـلاسـنـوسـت ” فـرهـنـگـی

در شـوروی پـیـشـن

مـجـسـمـۀ زنـدان.png

( بـخـش دوّم )

تـوفـان آراز

بـه رغـم وجـود هـمـآهـنـگـی بـیـن بـیـانـات و تـمـایـلات حـزب در هـشـتـمـیـن کـنـگـره اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان شـوروی – بـر خـلاف دورۀ بـرژنـف -، وضـعـیـت نـو بـرای نـویـسـنـدگـان بـه دور از مـسـائـل نـبـود. فـعـالـیـت سـیـاسـی شـدیـد یـک نـویـسـنـده یـا هـنـرمـنـد، مـی دانـیـم، بـهـایـی دارد. در کـنـگـره وی. بـلـوف بـرزخ پـیـش گـفـتـه را بـه ایـن صـورت تـصـویـر کـرد: ” مـا حـال بـیـش از ده سـال مـبـارزۀ نـابـرابـر بـر ضـد سـد سـازی کـرده ایـم. گـاه مـی تـوانـد چـنـیـن بـه نـظـر بـه رسـد، کـه انـگـار کـسـی ایـن طـرح هـا را بـا ایـن مـقـصـود ریـخـتـه اسـت، کـه آن هـا مـانـع اشـتـغـال نـویـسـنـدگـان بـا کـار اصـلـی شـان و نـوشـتـن کـتـاب شـونـد. مـطـمـئـنـاً مـدت زیـادی اسـت کـه دسـتـنـویـس هـای نـاتـمـام روی مـیـز تـحـریــر دانـیـل گـرانـیـن(Daniil Granin)( 2017- 1919) مـانـده، زیـرا او مـجـبـور از صـرف حـرارتـش بـرای فـعـالـیـت بــر ضـد یـک طـرح ســد سـازی عـظـیـم، امـا کــامـلاً غـیـرضـروری شــده اسـت. سـرگـی زالـی گـیـن(Sergej Zaligin)(2000- 1913) چـنـد سـال اسـت مـبـارزۀ شـجـاعـانـه ای بـر عـلـیـه ارگـان هـای اداری عـالـی بـه پـیـش بـرده، اغـفـال گـری شـان را افـشـاء کـرده اسـت. مـا بـالاخـره کِـی تـنـفـسـی بـرای فـرو دادن هـوا خـواهـیـم کـرد؟”

      وضـعــیـت حـیـات فـرهـنـگـی شـوروی از آغـاز دهـۀ 30 چـنـیـن بـوده اسـت، کـه حـزب اسـتـالـیـنـیـسـتـی رهـنـمـود غـیـرقـابـل سـر پـیـچـی بـرای سـیـاسـت فـرهـنـگـی بـه شـدت مـرکـزگـرایـانـه1 را بـه نـویـسـنـدگـان و هـنـرمـنـدان تـحـمـیـل کـرده بـوده اسـت. در دورۀ ” یـخ شـکـن” در شـوروی2 مـوضـع اجـتـمـاعـی  نـویـسـنـدگـان زیـادی در بـرابـر تـحـولات جـامـعـۀ پـسـا اسـتـالـیـنـی در مـخـالـفـت بـا  نـکـات مـهـمـی بـر ضـد سـیـاسـت رسـمـی بـوده اسـت. 

      مـوضـوع اصـلـی دیـگـر در هـشـتـمـیـن کـنـگـره مـیـراث فـرهـنـگـی، مـوضـوعـی بـا گـسـتـرده تـریـن چـشـم انـداز بـود. در ایـن رابـطـه عـمـدةً نـمـایـنـدۀ نـسـل دهـۀ 60 جـفـتـوشـنـکـو و پـژوهـشـگـر مـسـن ادبـیـات لـیـچـاچـوف بـااهـمـیـت تـریـن سـخـنـگـویـان بـودنـد. پـیـش از کـنـگـره جـفـتـوشـنـکـو گـفـتـه بـود، کـه بـایـد بـه نـیـکـولای گـومـیـلـجـوف(Nikolaj Gu

miljov)(مـقـتـ. 1921- 1886) شـاعـر اعـادۀ حـیـثـیـت گـردد، و ایـن گـامـی فـراتـر از دیـگـران در ایـن جـهـت بـود، زیـرا گـومـیـلـجـوف بـه عـلـت مـشـابـه اسـحـاق بـابـل(Isaac Babel)(1940- 1894)، اوسـیـپ مـانـدل اسـتـام(Osip Mandelstam) (1938- 1891) و چـنـد ادیـب دیـگـر – کـه بـه آنـان پـس از درگـذشـت شـان اعـادۀ حـیـثـیـت شـد – در یـک اردوگـاه کـار اجـبـاری درنـگـذشـتـه بـود. گـومـیـلـجـوف از حـیـث شـدت مـحـکـومـیـت بـه ضـدانـقـلابـی بـودن در زمـرۀ نـویـسـنـدگـان انـگـشـت شـمـار بـود، و در 1921 نـیـز اعـدام گـشـت. وی افــسـر سـواره نـظـام و سـتـایـشـگـر رودیـارد کـیـپـلـیـنـگ(Rudyard Kipling( 1936- 1865) بـود. مـوضـوع اعـادۀ حـیـثـیـت بـه او بـه دلـیـل اسـتـعـداد شـاعـریـش در دهـۀ 50 مـطـرح بـود، بـی آن کـه بـه جـایـی بـه رسـد؛ آن ابـتـداء در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” نـتـیـجـه بـخـشـیـد.

      کـار اصـلـی جـفـتـوشـنـکـو در کـنـگـره دفـاع از بـوریـس پـاسـتـرنـاک(Boris Pasternak)(1960- 1890)، خـصـو صـاً از رمـانـش دکـتـر ژیـواگـو3 بـود، کـه بـا چـاپ آن در مـرحـلـۀ اول دورۀ ” یـخ شـکـن” بـه عـلـت ضـدسـوسـیـالـیـسـتـی و ضـدانـقـلابـی بـودن از سـوی هـیـئـت تـحـریـریـۀ وقـت نـوی مـیـر مـخـالـفـت بـه عـمـل آمـده بـود. جـفـتـوشـنـکـو ارجـاعـیـه ای بـه ریـاسـت کـنـگـره تـحـویـل داد، کـه در آن 40 نـمـایـنـده( 9- 8% از کـل نـویـسـنـدگـان حـاضـر در کـنـگـره) پـیـشـنـهـاد تـبـدیـل مـسـکـن پـاسـتـرنـاک در شـهـر نـویـسـنـدگـان پـردل کـیـنـو در حـومـۀ مـسـکـو بـه مـوزه ای را نـمـوده بـودنـد. تـمـایـل بـه بـرقـراری ایـن مـوزه بـه مـنـاسـبـت یـک صـدمـیـن سـالـگـرد تـولـد او بـود. پـیـشـنـهـاد بـرانـگـیـزنـدۀ بـحـثـی گـردیـد، نـه کـامـلاً نـامـحـقـانـه، زیـرا چـنـیـن امـری بـه ایـن دلـیـل نـمـی تـوانـسـت بـرای ریـاسـت اتـحـادیـه قـابـل قـبـول بـاشـد، کـه تـا بـه آن تـاریـخ مـسـکـن هـیـچ نـویـسـنـدۀ مـشـهـوری در آن شـهـر مـعـروف بـه مـوزه تـبـدیـل نـگـردیـده بـود. در عـوض، تـقـریـبـاً سـریـع، تـصـمـیـم چـاپ جـدیـدی از دکـتـر ژیـواگـو، جـنـجـالـی تـریـن رمـان شـوروی، کـه روس هـا خـود اجـازۀ خـوانـدنـش را نـیـافـتـه بـودنـد(!)، اخـذ گـردیـد. نــوی مـیـر در پـائـیـز 1986 بــرنــامـۀ چـاپ ایــن رمــان را 

بـیـن آثـار دیـگـری بـرای سـال 1988 آگـهـی کـرد، و بـرنـامـه عـمـلـی نـیـز گـردیـد.

boris_pasternak.jpg

پـاسـتـرنـاک

      لـیـچـاچـوف، مـتـخـصـص در ادبـیـات روسـیـه قـدیـم، در نـطـقـش خـاصـه ضـرورت پـیـشـبـرد سـیـاسـت آزادانـه تـری در زمـیـنـۀ انـتـشـار کـلاسـیـک هـای مـلـی، هـم چـنـیـن آن هـایـی کـه تـا بـه آن تـاریـخ بـه عـنـوان فـرمـالـیـسـتـی مـنـحـط و بــه عـنـاویـن دیـگـری مـحـکـوم گـشـتـه بـودنــد، را تـأکـیـد کـرد. او عـمـدةً از سـمـبـلـیـسـت بــرجـسـتـه آنــدری بـلـی(Andrej 

Beli)( 1934- 1880) اسـم بـرد، کـه تـنـهـا رمـان اصـلـیـش پـتـرزبـورگ در دهـۀ 70 بـه چـاپ رسـیـده، بـاقـی آثـارش، هـم چـنـیـن خـاطـرات سـه جـلـدی حـجـیـمـش بـیـن دو انـقـلاب، بـه دلایـل ایـدئـولـوژیـک مـنـفـی ارزیـابـی، و از چـاپ و نـشـر شـان پـیـشـگـیـری شـده بـود. لـیـچـاچـوف هـم چـنـیـن اطـلاع داد، کـه چـاپ کـامـل آثـار پـاسـتـرنـاک بـه مقـتـضـی کـنـگـره در کـمـیـسـیـونـی بـرگـزیـدۀ اتّـحـادیـه نـویـسـنـدگـان تـحـت ریـاسـت وزنـسـنـسـکـی شـاعـر بـررسـی خـواهـد گـردیـد.

      ایـن جـا امـکـان بـررسـی ” کـشـفـیـات نـو” بـا جـزئـیـات وجـود نـدارد، کـه در نـتــیـجـۀ انـدیـشـگـی سـیـاسـی نـو در ادبـیـات شـوروی صـورت پـذیـرفـتـه اسـت. نـگـارنـده تـنـهـا بـه یـکـی از چـنـیـن نـویـسـنـدگـانـی بـسـنـده مـی کـنـد، کـه ادبـیـاتـش تـنـویـر انـسـجـام بـیـن ادبـیـات قـبـلاً مـرئـی و ادبـیـاتـی کـه ابـتـداء در دهـۀ 80 مـرئـی گـردیـد، مـی بـاشـد. ایـن نـویـسـنـده پـلاتـونـوف اسـت، کـه بـداقـبـالـی تـراشـیـدن دشـمـنـی از اسـتـالـیـن بـرای خـود را داشـت. وی در 1951 در 52 سـالـگـی درگـذشـت. تـنـهـا جـزئـی از ادبـیـات مـفـصـل او در زمـان حـیـاتـش مـنـتـشـر گـشـتـه اسـت. سـه رمـان حـجـیـم بـه هـمـراه چـنـد دسـتـنـویـس نـمـایـشـنـامـه اش ابـتـداء در دهـۀ 80 بـه طـبـع رسـیـده انـد. آن چـه در زمـان حـیـات او از وی انـتـشـار یـافـتـه، در غـالـب مـوارد بـا انـتـقـاد مـحـکـوم گـرانـه روبـه رو گـشـتـه اسـت.

Platanov.jpg

پـلاتـونـوف

      پـلاتـونـوف شـایـد یـکـی از نـخـسـتـیـن نـویـسـنـده هـای مـوسـوم بـه ” فـرامـوش شـده” شـوروی بـاشـد، کـه در دهـۀ 80 بـرای روس هـا کـامـلاً فـعـلـیـت یـافـتـنـد. او در هـمـان زمـانـی کـه نـویـسـنـده ای جـوان در دهـۀ 20 بـود، ایـن هـدف را بـرگـزیـده بـود، کـه مـی خـواهـد چـیـز تـازه ای بـه گـویـد، کـمـا ایـن کـه پـلاتـونـوف جـوان در اولـیـن رمـانـش چـونـگـور در بـارۀ یـکـی از اشـخـاصـش نـوشـتـه اسـت: ” بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه چـقـدر مـی خـوانـد و مـی انـدیـشـیـد، پـیـوسـتـه نـقـطـه ای خـالـی در او بـود – تـهـیـتـی کـه جـهـان نـانـوشـتـه و روایـت نـگـشـتـه مـی بـایـد چـون بـادی نـاآرام در آن جـریـان یـابـد … او نـامـی غـریـبـه بـه آن زنـدگـی بـی نـام داد، کـه پـیـش رو داشـت. امـا نـه حـتـی مـایـل بـود کـه دنـیـا بـی نـام بـه مـانـد – او تـنـهـا گـوش بـه زنـگ شـنـیـدن نـام واقـعـی آن از دهـان خـویـش، بـه عـوض بـعـضـی گـفـتـمـان هـای بـرگـزیـده بـود.” عـنـوان رمـان روسـتـای حـقـیـر و مـتـروکـی در یـک ایـالـت اسـت. و رمـان در نـیـمـۀ آخـر دهـۀ 20 بـه نـگـارش درآمـده. تـنـهـا یـک فـصـل آن بـه طـبـع رسـیـده بـود؛ نـسـخـۀ کـامـلـش ابـتـداء در سـال 1988 در شـمـاره هـای 4-3 نـشـریـه دروژبـا نـارادوف در اخـتـیـار خـوانـنـدگـان شـوروی قـرار گـرفـت.

      یـکـی از نـخـسـتـیـن روایـات مـهـمـی کـه از پـلاتـونـوف در دهـۀ 80 انـتـشـار یـافـت، ” آبـگـیـر اپـی فـان”( 1927) نـام داشـت، و داسـتـان در زمـان پـتـر کـبـیـر( 1725- 1672) روی مـی دهـد.

      شـک و ظـن پـلاتـونـوف نـسـبـت بـه مـعـجـزه سـازان و رنگ کـنـنـدگـان واقـعـیـت از هـر نـوع و دسـتـی در ادبـیـاتـش نـکـتـه ای بـرجـسـتـه اسـت. او طـالـب احـتـرام بـه واقـعـیـات در تـوصـیـف انـسـان هـا و زنـدگـی شـان بـود. بـنـابـرایـن نـیـز او پـیـوسـتـه بـیـش تـر و بـیـش تـر در سـمـت تـصـادم بـا وارثـیـن اسـتـالـیـنـیـسـتـی پـرومـتـه و آزمـایـشـات عـظـیـم شـان تـحـت ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری اراضـی”4 در دهـۀ 30 و بـرنـامـه هـای پـنـج سـالـه حـرکـت نـمـود. عـلـت عـدم طـبـع رمـان چـونـگـور در زمـان اتـمـام آن دقـیـقـاً ایـن بـود، کـه پـلاتـونـوف ایـن جـا بـا روشـن بـیـنـی یـک هـجـونـویـس تـوصـیـف مـی کـنـد، کـه وقـتـی اهـالـی یـک روسـتـای حـقـیـر ابـتـدایـی بـا جـدیـت مـحـض آغـاز بـه مـتـحـقـق سـاخـتـن کـمـونـیـسـم در دهـۀ 20 مـی نـمـایـنـد، کـار چـقـدر بـه خـوبـی پـیـش مـی رود. رؤیـای زیـبـا – کـه از نـظـر روسـتـایـیـان بـی سـواد شـایـد بـه جـای آن کـه مـربـوط بـه تـعـالـیـم مـارکـس بـاشـد، نـوعـی تـبـلـیـغ مـسـیـحـی اسـت – بـا رویـارویـی بـا یـک واقـعـیـت وحـشـی و ابـتـدایـی نـاپـدیـد مـی گـردد. پـلاتـونـوف بـه یـک هـجـونـویـس مـنـفـی مـلـقـب گـشـتـه بـود، و زمـانـی کـه در 1931 بـرخـی از طـرح هـایـش شـامـل بـرداشـت هـایـش از پـروسـۀ ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری” را بـه طـبـع رسـانـد، بـا چـنـان انـتـقـاد شـدیـدی مـواجـه گـردیـد، کـه در واقـع در بـاقـی دهـۀ 30 مـجـبـور از سـکـوت شـد. 

      کـوشـش پـلاتـونـوف نـویـسـنـده بـرای تـوصـیـف رونـد واقـعـی امـور در جـریـان انـقـلاب در سـرنـوشـت او تـعـیـیـن کـنـنـده گـردیـد؛ انـقـلابـی کـه تـحـت آن رهـبـران گـم گـشـتـه در انـدیـشـۀ تـسـخـیـر آیـنـدۀ تـابـنـاک بـه طـور کـلـی( شـایـد عـامـداً ) ایـن نـکـتـه را فـرامـوش نـمـوده بـودنـد، کـه انـسـان هـای عـادی بـار سـنـگـیـن عـادات و هـوس هـای شـان را بـه هـمـراه شـان بــه ” واقـعـیـت نـو” آورده انــد. هـمـیــن اکـثـریـت مـتــنـوع شـهـرونــدان شـوروی، خـوب یـا بـد، افـکـار پـلاتـو 

نـوف نـویـسـنـده را بـه خـود مـشـغـول داشـتـه بـودنـد. او بـه ابـلـه هـای نـابـغـه ای کـه روسـیـه هـمـواره از وجـودشـان مـمـلـو بـوده اسـت، بـیـش از آن کـه بـه دلـیـل اعـمـال بـزرگ بـرای تـحـقـق بـخـشـیـدن بـه جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی جـلـب شـود، بـه دلـیـل امـر دیـگـری جـلـب شـده بـود. بـنـابـرایـن، پـلاتـونـوف بـه زودی لـقـب هـجـونـویـس مـنـفـی را یـافـتـه بـود، و بـه هـمـیـن جـهـت نـیـز بـخـش اعـظـم آثـارش ابـتـداء در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت”، در زمـانـی امـکـان چـاپ و نـشـر را بـه دسـت آورد، کـه روس هـا جـسـارت دیـوانـه وار و اعـمـال ” ایـرادنـاپـذیـر” نـسـل انـقـلاب گـذشـتـه را پـشـت سـر نـهـاده بـودنـد.

      رویـداد اصـلـی در سـال 1986 انـتـشـار رمـان بـر جـای مـانـدۀ پـلاتـونـوف دریـای دوبـاره جـوان، نـوشـتـه شـده در 1934، امـا هـرگـز طـبـع نـشـده بـود. آن راجـع بـه یـک اشـتـراکـی سـازی بـا قـوانـیـن تـکـامـل خـویـش اسـت.

      پـلاتـونـوف نـه مـخـالـف بـا انـقـلاب اکـتـبـر بـود، و نـه مـخـالـف بـا تـکـامـل صـنـعـتـی آتـی شـوروی. نـگـرانـی او تـنـهـا از بـابـت آن دیـکـتـاتـوری سـیـاسـی ای بـود کـه سـنـةً نـافـی عـامـل انـسـانـی در رابـطـه بـا تـحـقـق پـیـش رفـت بـوده اسـت، پـیـش رفـتـی کـه هـرگـز نـه شـکـل ثـمـرۀ یـک رشـد بـطـیء، ارگـانـیـک، بـلـکـه هـمـواره صـورت جـهـش هـای اسـبـی، بــزرگ را داشـتـه اسـت. ایــن بـیـنـش اسـاسـی پـلاتــونـوف خـاصـه صــراحـةً در یـک روایــت مـعــروفــش بـه نـام ” شـک مـاکـار”( 1929) بـه بـیـان درمـی آیـد. مـاکـار تـهـیـدسـت رؤیـایـی دارد: ” کـوهـی یـا بـلـنـدایـی… نـظـرش را جـلـب کـرد، کـه بـر فـرازش انـسـان عـلـمـی ایـسـتـاده بـود. مـاکـار زیـر ایـن کـوه دراز کـشـیـده، خـمـار سـرگـرم نـگـاه بـه آن انـسـان عـلـمـی بـود، و مـنـتـظـر سـخـن یـا عـمـلـی از جانـب او. امـا انـسـان عـلـمـی پـیـوسـتـه خـامـوش آن جـا ایـسـتـاده، مـتـوجـه مـاکـار غـمـگـیـن نـبـود، افـکـار وی تـنـهـا بـه چـشـم انـداز مـطـلـق عـظـیـم مـشـغـول بـود، و نـه بـه مـاکـار، فـرد انـسـان. چـهـرۀ انـسـان عـلـمـی از نـور یـک هـسـتـی تـوده ای تـابـنـاک بـود، کـه در دورنـمـایـه ای دراز جـنـبـش و حـرکـت داشـت … انـسـان عـلـمـی سـاکـت بـود، و مـاکـار هـم چـنـان دراز کـشـیـده، غـرق در رؤیـایـی مـحـزون. مـاکـار پـرسـیـد: – مـن در ایـن زنـدگـی چـه بـایـد بـه کـنـم تـا بـه تـوانـم بـرای خـود و دیـگـران مـفـیـد بـاشـم؟ و از وحـشـت زبـانـش بـنـد آمـد. انـسـان عـلـمـی کـمـاکـان در جـای خـود ایـسـتـاده بـود، و جـوابـی نـداد، و تـصـویـر مـیـلـیـون هـا زنـدگـی در دیـدگـان مـاتـش مـنـعـکـس گـشـت.”

      پـرومـتـه، کـه جـسـورانـه درصـدد ربـودن آتـش از خـدایـان و عـرضـۀ آن بـه انـسـان هـا بـود، فـرامـوش کـرده بـود کـه فـرد یـک مـوجـود اسـت، حـال آن کـه هـمـان فـرد در نـظـر پـلاتـونـوف مـکـان کـانـونـی داشـت. هـم چـنـیـن رمـان پـلاتـونـوف شـکـاف، مـتـعـلـق بـه دهـۀ 30، سـرانـجـام در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” بـه چـاپ رسـیـد. بـه نـظـر مـی رسـیـد در نـتـیـجـۀ ایـن امـر پـلاتـونـوف بـه یـک شـخـصـیـت کـامـلاً مـهـم بـیـن نـویـسـنـدگـان فـرامـوش شـده در بـحـث هـای هـنـر و اخـلاق تـبـدیـل خـواهـد گـردیـد. بـیـتـوف در یـک بـحـث مـیـزگـرد تـشـکـیـل یـافـتـه بـه ابـتـکـار نـشـریـه لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا در سـپـتـامـبـر 1987 از جـمـلـه گـفـت: ” بـرای مـن سـه شـخـصـیـت در هـنـرمـان یـافـت مـی شـونـد کـه کـامـلاً نـمـونـه انـد: پـلاتـونـوف و نـیـکـلای زابـولـوتـسـکـی(Nikolaj Zabolotskij)( 58- 1903) در ادبـیـات، پـاول فـیـلـونـوف(Pavel Filonov)( 1941- 1883) در هـنـر نـقـاشـی – ایـن هـا سـه پـایـه انـد. و وجـه مـشـتـرک شـان ایـن کـه (هـر قـدر هـم شـگـفـت بـه نـظـر آیـد)، آن هـا نـه نـتـیـجـۀ یـک اسـلـوب هـنـری، امـا انـدیـشـۀ یـک کـس انـد – نـیـکـلای فـئـودوروویـچ فـئـودوروف(Nikolaj Fyodorovitj Fyodorov)( 1903- 1829). اهـمـیـت او، هـر انـدازه نـیـز بـه گـوش مـا عـجـیـب بـه رسـد، از آن نـوع اهـمـیـت هـایـی اسـت، کـه از حـیـث مـعـنـوی فـعـال انـد، عـمـل مـی کـنـنـد، و حـتـی امـروز نـیـز پـرثـمـرنـد. آن فـعـال بـوده، و دقـیـقـاً نـزد ایـن سـه هـنـرمـنـد مـثـل انـقـلاب از درون بـیـان مـی شـود، هـر چـنـد هـم زبـان شـان را از آنـان گـرفـتـه بـودنـد.”

      فـئـودوروف یـک فـیـلـسـوف اسـرارگـرای مـسـیـحـی بـود، کـه تـعـالـیـمـش دربـارۀ راه هـای هـمـاهـنـگـی نـهـایـی، دنـیـوی هـنـایـشـی ژرف بـر داسـتـایـوفـسـکـی و تـولـسـتـوی داشـتـه اسـت. او عـصـر فـضـا و بـسـیـاری از مـسـائـل مـحـیـط زیـسـت را کـه مـا امـروز بـا آن روبـه رو هـسـتـیـم، پـیـش بـیـنـی نـمـوده بـود. مـارکـسـیـسـت هـای روسـی هـمـواره او را یـک پـیـغـمـبـر سـاخـتـگـی نـامـیـده بـودنـد. پـلاتـونـوف ارزش خـاصـی بـه افـکـار فـلـسـفـی فـئـودوروف دربـارۀ تـکـامـل، نـبـوغ، فـرهـنـگ بـشـری قـائـل بـود. پـلاتـونـوف در حـیـن حـیـاتـش غـالـبـاً از سـوی مـنـتـقـدیـنـی طـرد مـی شـد، کـه مـدعـی بودنـد وی بـه مـسـخ واقـعـیـت اجـتـمـاعـی در آثـارش، بـه ویـژه در رمـان هـایـش مـی پـردازد. در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” نـاقـد ادبـیـات بـوریـس واسـیـلـیـف(Boris Vasiljev)( 2013- 1924)، نـاشـر یـک مـونـوگـرافـی کـامـل دربـارۀ پـلاتـونـوف ( الـبـتـه بـدون ذکـر رمـان هـای طـبـع نـشـدۀ پـلاتـونـوف در آن) گـفـت، کـه ” شـگـفـتـی دنـیـای درونـی[ مـنـظور در رمـان هـا ]، شـگـفـتـی ای کـه بـرای شـکـل اسـتـنـبـاط مـا غـیـرعـادی اسـت، – در وهـلـۀ نـخـسـت نـتـیـجـه ای از بـدشـکـلـی شـنـاخـت اجـتـمـاعـی مـی بـاشـد.”    

4- نـویـسـنـده بـیـن اسـطـوره و تـاریـخ

مـوضـوع دیـگـری کـه خـصـوصـاً در هـشـتـمـیـن کـنـگـره اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان شـوروی مـورد بـررسـی قـرار گـرفـت، ادبـیـات و تـاریـخ( تـوأمـاً تـاریـخ مـعـاصـر) بـود. مـسـئـلـه بـه صـور چـنـدی حـسـاس بـود. بـه دلایـل فـنـی بـرای یـک نـو یـسـنـدۀ شـوروی نـوشـتـن مـوضـوع مـهـمـی دربـارۀ زمـان او کـار مـشـکـلـی بـه شـمـار مـی رفـت. مـدت تـولـیـد کـتـاب مـعـمـولاً 5-3 سـال بـود. ایـن وضـع از جـوانـب بـسـیـاری مـورد انـتـقـاد قـرار گـرفـت، و رئـیـس جـدیـد کـمـیـتـۀ دولـتـی فـعـالـیـت انـتـشـاراتـی( گـوس کـومـیـزدات) پـی. نـنـاشـف قـول مـعـقـولانـه کـردن و بـهـسـازی ایـن امـر حـیـاتـی را داد. ولـیـکـن عـلاوه بـر ایـن مـشـکـلات جـدی از نـوع فـنـی، مـوانـعـی بـا مـاهـیـت ایـدئـولـوژیـک نـیـز بـرای نـویـسـنـدگـان وجـود داشـت. نـویـسـنـدۀ لـنـیـنـگـراد گـرانـیـن، کـه مـسـائـل را شـخـصـاً تـجـربـه نـمـوده بـود، بـا گـفـتـار ذیـل در نـطـقـش بـه احـتـمـال قـوی چـیـزی را بـیـان داشـت، کـه بـسـیـاری دیـگـر بـه فـکـرش بـودنـد: ” رفـقـا، اعـزام بـه یـک شـنـاسـایـی زمـیـن را تـصـور کـنـیـد. وقـتـی کـه وظـیـفـه را انـجـام دادیـد، بـازمـی گـردیـد، و گـزارش مـی دهـیـد کـه تـوانـسـتـه ایـد یـک صـد تـانـک دشـمـن را شـمـارش بـه کـنـیـد. آن وقـت بـه شـمـا مـی گـویـنـد، کـه ” خـیـر، ایـن تـعـداد زیـاد اسـت! بـه گـو حـد اکـثـر بـیـسـت تـا. ایـن را مـی تـوانـیـم قـبـول کـنـیـم.” ادبـیـات مـا تـا هـمـیـن تـازگـی هـا چـنـیـن وضـعـیـتـی داشـت. از یـک سـال و نـیـم پـیـش مـا شـروع بـه افـشـای پـلـیـدی کـرده ایـم، کـه مـجـهـز بـه روابـط و امـتـیـازات گـسـتـرده ای اسـت. لـجـام گـسـیـخـتـه اسـت، بـلـی، مـن حـتـی مـی خـواهـم بـه گـویـم بـعـضـی اوقـات بـی شـرمـانـه اسـت. مـعـلـوم شـده کـه مـاهـیـت چـنـان انـبـوهـی دارد، کـه بـه فـکـرمـان هـم خـطـور نـمـی کـرده. کـار تـصـفـیـه ای کـه در حـزب در جـریـان اسـت، شـجـا عـت مـردانـه و سـازش نـاپـذیـری مـی خـواهـد؛ کـار سـریـع پـیـش مـی رود، و ادامـه هـم خـواهـد یـافـت. ایـن کـار خـیـلـی خـوبـی در زمـان مـاسـت. بـسـیـاری چـیـزهـا خـود را مـتـفـاوت نـشـان مـی دهـنـد، بـسـیـاری چـیـزهـا حـال در کـتـاب هـای مـا خـودشـان را پـوسـیـده، بـی اهـمـیـت و مـطـیـع نـشـان مـی دهـنـد. ایـن تـقـصـیـر کـیـسـت؟ اطـاعـت جـویـی مـا؟ فـشـار وا رده از حـقـیـقـت مـسـخ شـده؟ وضـعـیـت اتـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان؟ دلایـل زیـادسـت، عـذرهـا کـم.”

      هـمـکـار گـرانـیـن در نـگـارش کـتـاب مـحـاصـره( راجـع بـه مـحـاصـرۀ لـنـیـنـگـراد از سـوی آلـمـان هـا در جـنـگ جـهـانـی دوم) نـویـسـنـده و فـیـلـمـسـاز آلـس آدامـوویـچ(Ales Adamovitj)( 94- 1927) نـیـز بـه نـوبـۀ خـود انـتـقـاد شـدیـدی از اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان و عـرصـۀ ادبـیـات بـه پـیـش کـشـیـد. او خـاصـه تـأکـیـد ورزیـد، کـه آثـارِ از لـحـاظ تـاریـخـی حـقـیـقــت گـرا دربـارۀ مـوضـوعـات حـسـاس بـه طـور خـودکـار مـنـازعـه آمـیـز اسـتـنـبـاط مـی گـشـت، و دو مـثـال عـمـلـی بـر ایـن مـوضـوع عـرضـه کـرد، کـه رمـان هـای بـسـیـار مـهـمـی بـودنــد، و طـبـع شـان سـال هــا بـه تـعـویـق افـتـاده بــود: ” اتـحـادیـۀ مـا در آیـنـده نـبـایـد وضـعـیـت گـذشـتـه را تـحـمـل کـنـد. آثـاری از نـوع رمـان تـازۀ جـامـه هـای سـپـیـد (مـن شـخـصـاً آن را اثــر مـهـمـی بــه شـمـار مـی آورم) و یــا رمـان غـیـرعـادی و پـراسـتـعـداد آنـاتـولـی پـریـسـتـافـکـیـن(Anatolj 

Pristavkin)( 2008- 1931) دربـارۀ کـودکـان در زمـان جـنـگ[5] سـال هـای سـال در شـبـکـۀ هـیـئـت تـحـریـریـه هـای انـتـشـارات اسـیـر مـانـده انـد.”   

      هـم گـرانـیـن و دودیـنـتـسـسـف و هـم پـریـسـتـافـکـیـن سـهـم مـهـمـی بـه ادبـیـات دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” اداء نـمـودنـد. آثـار آنـان، کـه مـورد تـقـاضـای بـسـیـاری خـوانـنـده بـود، در بـحـث هـای ادبـی آن دوره تـسـلـط داشـتـنـد.

      رمـان سـنـدگـرایـانـۀ گـرانـیـن نـاآرام در شـمـاره هـای 3-1، 1987 نـوی مـیـر بـه چـاپ رسـیـد. آن یـکـی از نـمـونـه هـای بـرجـسـتـۀ عـیـنـی گـرایـی مـی بـاشـد، چـه در کـار انـتـشـاراتـی، چـه در مـونـوگـرافـی شـرح حـالـی – غـالـبـاً دربـارۀ اشـخـاص از لـحـاظ سـیـاسـی مـنـازعـه بـرانـگـیـزی، کـه در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” بـه صـورت شـهـدای قـضـیـه ای نـیـک بـه پـیـش کـشـیـده مـی شـدنـد – و چـه در رمـان هـایـی کـه بـا کـاربـری اسـنـاد و مـواد بـایـگـانـی بـه تـوصـیـف راه گـشـای زنـدگـی و فـعـالـیـت اشـخـاص – اغـلـب دانـشـمـنـدان – مـی پـرداخـتـنـد.

granin.jpg

گـرانـیـن

      گـرانـیـن نـویـسـنـده ای اسـت کـه هـمـواره بـه کـسـانـی ابـراز عـلاقـه نـمـوده، کـه راه خـود را رفـتـه انـد. چـنـان کـه در 1964 یـکـی از نـویـسـنـدگـان مـعـدودی بـود، کـه بـه دفـاع از جـوزف بـرودسـکـی(Joseph Brodskij)( 96- 1940) در جـریـان مـحـاکـمـۀ او کـه مـنـجـر بـه ارسـال وی بـه یـک اردوگـاه کـار اجـبـاری بـه اتـهـام انـگـل جـامـعـه و بـیـکـاره بـودن گـردیـد، بـرخـاسـت. بـنـابـر ایـن، تـعـجــب نـداشـت کـه گـرانـیـن چـنـان عـلاقـۀ شـدیـدی بـه سـرنـوشـت نـاکـام تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی زیـسـت شـنـاس یـافـت، کـه بـه جـمـع آوری مـاده دربـارۀ وی پـرداخـت. نـاآرام، عـنـوان رمـان گـرانـیـن، هـمـان تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی اسـت، مـوجـودی کـه سـرنـوشـتـش را بـا سـر افـراخـتـه مـی پـذیـرد، نـامـتـزلـزل راه خـود را مـی رود، و بـهـایـی را نـیـز کـه یـک جـامـعـۀ تـا مـغـز اسـتـخـوان پـلـیـسـی، مـجـهـز بـه ایـدئـولـوژی دیـکـتـاتـوری مـعـیـن کـرده اسـت، مـی پـردازد.

      پـس از انـقـلاب 1917 تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی – چـون بـسـیـاری دیـگـر از روشـنـفـکـران – بـه غـرب مـهـاجـرت نـمـود. در بـدو دهـۀ 20 بـه دنـبـال در ارتـبـاط قـرار گـرفـتـن بـا  انـسـتـیـتـوی بـیـولـوژی قـیـصـر ویـلـهـلـم مـعـروف در بـر لـیـن، در آلـمـان رحـل اقـامـت افـکـنـد. در آن جـا خـدمـت پـژوهـشـی شـایـانـی نـمـود، و نـامـش در زمـرۀ پـیـش روان زیـسـت شـنـاسـی زمـان درآمـد. در 1938 اسـتـالـیـن او را بـه بـازگـشـت بـه شـوروی و کـار در مـیـهـنـش دعـوت کـرد، کـه تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی رد نـمـود، و بـه پـژوهـشـاتـش در آلـمـان هـیـتـلـری ادامـه دارد.

      زمـانـی کـه روس هـا در بـهـار 1945 در آلـمـان شـرقـی پـیـشـیـن پـیـش روی نـمـوده، مـاه مـه هـمـان سـال بـرلـیـن را اشـغـال کـردنـد، تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی  کـوشـشـی بـرای فـرار بـه عـمـل نـیـاورد. وی را دسـتـگـیـر و بـه مـسـکـو بـازگـردانـدنـد، و در آن جـا بـه دنـبـال چـنـد نـوبـت بـازجـویـی بـه کـار اجـبـاری در یـک اردوگـاه مـحـکـومـش سـاخـتـنـد. و ایـن سـرنـوشـت مـسـلـم کـلـیـۀ کـسـانـی بـود کـه – داوطـلـبـانـه یـا اجـبـاراً – بـرای آلـمـان هـا کـار کـرده بـودنـد.

      در 1947 فـیـزیـسـیـن اتـم روس و سـازنـدۀ بـمـب اتـمـی شـوروی ایـگـور کـورچـاتـوف(Igor Kurchatov)(60- 1903) نـیـازمـنـد بـه یـک مـحـقـق زیـسـت شـنـاس بـا تـخـصـص در مـحـاسـبـات دقـیـق عـواقـب هـنـایـش انـفـجـارات اتـمـی در ارگـانـیـسـم انـسـان بـود. بـه یـاد تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی  افـتـادنـد، کـه تـقـریـبـاً بـه کـل فـرامـوش شـده بـود. اطـلاعـات حـاکـی از هـمـکـاری نـزدیـک سـابـق او بـا پـژوهـنـدگـان بـااهـمـیـتـی چـون مـاکـس فُـن لائـو(Max von Laue)(1960- 1879) و ورنـر هـیـسـنـبـرگ(Werner Heisenberg)( 76- 1901) در آلـمـان بـود. امـا بـه راسـتـی تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی کـجـا بـود، و چـه بـر سـرش آمـده بـود؟ از سـوی عـالـی تـریـن ارگـان دسـتـور جـسـت و جـوی آن پـژوهـنـدۀ گـمـشـده، هـمـه جـا در سـیـسـتـم اردوگـاه هـای کـار اجـبـاری ” گـولاگ” صـادر گـشـت، ولـیـکـن صـدهـا اردوگـاه کـار اجـبـاری در نـقـاط مـخـتـلـف سـیـبـری وجـود داشـت، و دیـوان سـالاری نـیـز بـرای امـور فـوری بـرنـامـه ریـزی نـشـده بـود. چـنـدیـن مـاه سـپـری گـردیـد، تـا آن کـه نـتـیـجـۀ مـطـلـوب بـه دسـت آمـد، و شـخـص مـنـظـور را نـیـمـه مُـرده در اثـر تـغـذیـۀ نـاکـافـی و نـاسـالـم در اردوگـاهـی واقـع در شـمـال شـرقـی کـازاخـسـتـان یـافـتـنـد.

      بـقـیـۀ رمـان عـبـارت اسـت از روایـت خـوشـآیـنـدتـری در ایـن بـاره کـه چـگـونـه آن انـسـان تـقـریـبـاً از دسـت رفـتـه، بـازگـردانـده شـده از اردوگـاهـی بـه مـسـکـو بـه آهـسـتـگـی نـیـروی حـیـاتـش را بـازمـی یـابـد. وی در یـک گـروه عـلـمـی بـه کـار مـشـغـول مـی گـردد، و تـدریـجـاً مـوقـعـیـت یـک عـضـو قـابـل اعـتـمـاد عـالـی رتـبـه در جـمـع هـمـکـاران پـرو فـسـور کـورچـاتـوف را کـسـب مـی نـمـایـد. تـیـمـوفـیـف – رزوفـسـکـی تـابـعـیـت مـلـیـش را از نـو بـه دسـت آورده، چـنـد تـشـویـق دریـافـت داشـت، و یـک شـرح حـال جـالـب نـیـز در آخـریـن چـاپ انـسـیـکـلـوپـدی بـزرگ شـوروی بـه او اخـتـصـاص داده شـد.

      نـاآرام تـنـهـا سـنـدگـرایـانـه نـیـسـت، آن هـم چـنـیـن تـا درجـۀ زیـادی یـک رمـان فـلـسـفـی مـی بـاشـد، کـه انـگـیـزۀ انـدیـشـۀ فـراوان روس هـا گـردیـد. مـطـالـعـۀ رمـان عـلـی الـظـاهـر بـایـد مـوجـد شـوکـی در عـدۀ زیـادی بـوده بـاشـد. تـمـامـی کـسـانـی کـه بـه قـدر کـافـی مـسـن بـودنـد، مـی تـوانـسـتـنـد بـه خـاطـر آورنـد، کـه مـقـامـات صِـرف بـقـای فـرد تـحـت نـازیـسـم را بـرای خـائـن پـسـت بـودن او کـافـی مـی دانـسـتـنـد! رمـان هـای مـهـمـی مـربـوط بـه جـنـگ از نـوع زنـد گـان و مـردگـان( 1959) اثـر کـنـسـتـانـتـیـن مـیـخـائـیـلـوویـچ سـیـمـونـوف(Konstantin Mikhailovitj Simonov)( 79- 1915) و بـسـیـاری دیـگـر بـا ایـن مـسـئـلـه اشـتـغـال یـافـتـه انـد. 

      بـه قـول شـخـص گـرانـیـن: ” عـنـوان رمـان نـمـاد یـک نـژاد مـحـتـضـر اسـت. مـن دربـارۀ کـسـی مـی نـویـسـم، کـه بـزرگـی پـذیـرش سـرنـوشـتـش را دارد، مـردی کـه مـتـمـلـق نـیـسـت، بـرعـکـس، در سـعـی حـفـظ ارزش نـفـسـش در چـار چـوبـی اسـت، کـه قـادر بـه درهـم شـکـسـتـن آن نـمـی بـاشـد. امـر سـاده ایـسـت تـنـزل مـوضـوعـی رمـان بـه یـه مـسـئـلـۀ نـسـل. مـا نـبـایـد فـریـبـکـار بـاشـیـم، نـبـایـد پـدیـده هـایـی چـون اسـتـالـیـن و آدولـف هـیـتـلـر(Adolf Hitler)( 1945- 1889) را بـه مـلاحـظـاتـی مـعـتـرضـه در تـاریـخ مـان بـدل سـازیـم.”

      شـگـفـت نـیـسـت اگـر نـاآرام سـریـعـاً به چـنـد به زبـان خـارجـی، از جـمـله آلـمـانـی تـرجـمـه و مـنـتـشـر گـردیــد. روس

هـای بـسـیـاری، خـاصـه مـسـن هـا نـاراحـت بـه نـظـر مـی رسـیـدنـد از ایـن کـه گـرانـیـن آن انـدازه سـر و صـدا اطـراف شـخـصـی بـه راه انـداخـتـه بـود، کـه کـار در آلـمـان هـیـتـلـری را بـه بـازگـشـت بـه مـیـهـنـش و یـاری بـه اسـتـالـیـن جـهـت تـدارک روس هـا بـرای جـنـگ تـرجـیـح داده بـود.

      مـقـالـه ای طـولانـی بـا عـنـوان ” تـرحـم” از گـرانـیـن در رابـطـه بـا بـحـثـی کـه نـاآرام بـرانـگـیـخـت، در شـمـارۀ 18 مـارس 1987 لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا بـه طـبـع رسـیـد، کـه نـویـسـنـده در آن  ایـن انـدیـشـه را مـطـرح سـاخـت، کـه چـنـد نـسـل از شـهـرونـدان شـوروی چـنـان بـرای مـبـارزه فـرهـیـخـتـه گـشـتـه انـد، کـه بـه نـظـر مـی رسـد انـدرز قـدمـا دربـارۀ تـرحـم و هـمـنـوع پـرسـتـی واقـعـی از یـادهـاشـان رفـتـه بـاشـد. گـرانـیـن کـه خـود از 1942 عـضـو حـزب کـمـونـیـسـت شـو روی بـوده اسـت، مـی دانـسـت چـه مـی گـفـت: ” کـسـادی بـازار تـرحـم تـصـادفـی نـیـسـت. در دوره ای کـه تـصـفـیـۀ کـولاک هـا در جـریـان بـود، در آن سـال هـای دشـوار آکـنـده از سـتـم انـبـوه بـر مـردم اجـازۀ کـمـک بـه بـاقـی مـانـدگـان قـر بـانـیـان، هـمـسـایـگـان و خـانـواده هـا را نـمـی دادنـد. بـه دسـتـگـیـرشـدگـان و کـودکـان آواره پـنـاه نـمـی دادنـد. مـردم مـجـبـور از مـوافـقـت بـا مـجـازات هـای حـاد گـردانـده مـی شـدنـد. احـسـاسـاتـی کـه مـی تـوانـسـت تـرحـم انـگـیـز بـاشـد، مـظـنـون یـا حـتـی تـبـهـکـارانـه طـبـقـه بـنـدی گـردیـده بـود. امـر غـیـرسـیـاسـی، غـیـرطـبـقـاتـی در یـک زمـان مـبـارزه بـازدارنـده، دفـن کـنـنـدۀ بـسـیـج اسـت … در هـنـر نـاپـذیـرفـتـنـی اسـت. تـرحـم در واقـع مـی تـوانـسـت مـانـع قـانـون شـکـنـی و وحـشـی گـری، دسـتـگـیـری هـا، تـجـاوز بـه مـصـونـیـت حـقـوقـی، بـدرفـتـاری و نـابـودی گـردد. ایـن گـفـتـمـان در دهـه هـای 30 و 40، امـا، از فـرهـنـگ مـا نـاپـدیـد گـشـتـه بـود. حـتـی رسـم قـدیـم ” نـشـان دادن آخـریـن مـلاحـظـه بـه شـکـسـت خـورده” مـنـسـوخ شـده بـود، یـا تـنـهـا مـخـفـیـانـه صـورت مـی گـرفـت، و نـمـایـانـدنـش خـطـر داشـت.”

      هـمـیـن مـسـئـلـۀ کـلاسـیـکِ قـدرت و حـقـوق مـوضـوع اصـلـی رمـان جـامـه هـای سـپـیـد اثـر دودیـنـتـسـسـف را تـشـکـیـل مـی دهـد، کـه – بـا چـنـد ده سـال تـأخـیـر – در 1987 در شـمـاره هـای 3-1 نـشـریـۀ لـنـیـنـگـراد نـوا بـه چـاپ رسـیـد. دودیـنـتـسـسـف چـون در رمـان دیـگـرش بـا اهـمـیـت مـرکـزی در دورۀ ” یـخ شـکـن”  نـه فـقـط نـان6، کـه در سـال انـتـشـارش، 1956، بـرانـگـیـزنـدۀ تـوجـه بـیـن الـمـلـلـی گـشـت، در جـامـه هـای سـپـیـد نـیـز مـبـارزۀ بـیـن کـاشـفـیـن عـلـوم بـاشـرافـت و مـصـلـحـت بـیـن را در کـانـون قـرار داده اسـت. از دهـۀ 50 بـه بـعـد مـردم چـنـدان از نـویـسـنـده نـشـنـیـده بـودنـد، تـا آن کـه او سـیـاحـتـش در نـشـریـات ادبـی و انـتـشـارات را بـا دسـتـنـویـس حـجـیـم تـازه ای (جـامـه هـای سـپـیـد)، کـه بـرنـامـۀ چـاپ آن در واقـع در اواسـط دهـۀ 60 آگـهـی شـده، امـا اجـازۀ نـهـایـی ایـن امـر را نـیـا فـتـه بـود، آغـازیـد.

      مـشـکـل بـزرگ دودیـنـتـسـسـف ایـن بـود، کـه لـیـسـنـکـو، کـه پـس از تـلاش فـراوان سـرانـجـام در آخـریـن سـال هـای حـیـات اسـتـالـیـن بـه مـوقـعـیـت زیـسـت شـنـاس پـیـشـرو کـشـاورزی شـوروی نـائـل گـردیـده بـود، نـه فـقـط ایـن مـوقـعـیـت را در دورۀ خـروشـچُـف حـفـظ نـمـود، بـلـکـه او – بـا وجـود بـرمـلاء گـشـتـن نـتـایـج عـلـمـیـش بـه صـورت شـیـادی – کـمـا کـان پـی روان و طـرف داران هـمـیـشـه اش را در پـسـت هـای بـانـفـوذ داشـت. دودیـنـتـسـسـف در رمـانـش مـسـتـقـیـمـاً نـام لـیـسـنـکـو را نـمـی بـرد، امـا عـضـو آکـادمـی عـلـوم شـوروی پـروسـشـکـوف در رمـان تـصـویـر هـمـوسـت.

      جـامـه هـای سـپـیـد تـنـهـا رمـان مـفـصـلـی دربـارۀ اشـراف عـلـوم بـا روپـوش هـای سـپـیـد نـیـسـت، آن هـم چـنـیـن شـاد بـاشـی اسـت بـه آن اشـخـاص عـادلـی کـه در روز حـسـاب بـا جـامـه هـای سـپـیـد در مـلاء عـام حـاضـر خـواهـنـد گـشـت. دودیـنـتـسـسـف بـر یـک اسـاس اخـلاق مـسـیـحـی ایـسـتـاده بـود، و اتـفـاقـی نـبـود کـه عـنـاویـن انـجـیـلـی بـرای هـر دو رمـانـش بـرگـزیـده بـود.

      دودیـنـتـسـسـف در 25 مـارس 1987 در مـصـاحـبـه ای بـا لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا تـأکـیـد کـرد، کـه  ” مـسـئـلـه تـنـهـا وجـود دیـوان سـالاران بـزرگ نـیـسـت، هـم چـنـیـن کـمـبـود ” روان شـنـاسـی مـرد کـوچـک”، کـه مـانـع تـکـامـل اسـت. فـرد نـیـازمـنـد نـمـونـه هـایـی از گـلاسـنـوسـت اسـت، کـه اعـتـمـاد بـه نـفـس او را تـقـویـت کـنـنـد.” 

Dutintssev.jpg

دودیـنـتـسـسـف

      بـا اعـلام گـردیـدن خـدانـاشـنـاسـی(atheism) بـه صـورت جـزئـی ثـابـت از درک مـارکـسـیـسـتـی – مـاتـریـالـیـسـتـیِ زنـدگـی، کـلـیـسـای روسـیـه و تـعـالـیـم ارتـدوکـس( کـاتـولـیـک یـونـانـی) طـی دهـۀ 20 و خـاصـه دهـۀ 30 بـا کـلـیـۀ امـور سـرکـوب گـردیـد. نـتـیـجـۀ مـنـطـقـی ایـن مـبـارزۀ تـاریـخـی عـلـوم عـلـیـه دُگـم هـای کـلـیـسـا تـرفـیـع یـافـتـن عـلـوم بـه نـوعـی ” کـلـیـسـا”ی دنـیـوی نـو بـود، کـه مـردم آن جـا مـی تـوانـسـتـنـد رؤیـای آیـنـدۀ شـان را بـه ودیـعـه بـه سـپـارنـد، و مـجـریـان عـلـوم بـه صـورت کـشـیـشـان نـو اعـلام گـشـتـنـد، کـه تـوانـایـی تـحـقـق آن رؤیـاهـا را در زمـانـی نـزدیـک دا شـتـنـد! وضـعـیـتـی کـه عـلـوم بـه ایـن گـونــه تــا خـاتـمـۀ دهــۀ 60 بــه تـنـهـایـی در یـک فــرهـنـگ نـظـام مـنـد یـافـتـه بــود، 

پـیـش شـرط مـهـم تـمـایـل بـه مـطـالـعـۀ رمـان هـای مـفـصـل عـلـمـی در دهـۀ 80 در شـوروی را تـشـکـیـل داد.( نـوا در 1987 در تـقـریـبـاً 300000 و نـوی مـیـر در تـقـریـبـاً نـیـم مـیـلـیـون نـسـخـه انـتـشـار یـافـتـنـد.)

      نـیـاز بـه کـاوش در گـذشـتـه و بـررسـی تـازۀ تـعـالـیـمـش، کـه دو رمـان فـوق الـذکـر مـبـیـنـش مـی بـاشـنـد، شـامـل حـال رمـان سـومـی نـیـز مـی گـردد، کـه در هـشـتـمـیـن کـنـگـره اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان شـوروی بـه ویـژه بـر آن تـأکـیـد شـد. از پـریـسـتـافـکـیـن چـنـد مـاه پـیـش از کـنـگـره رمـانـی بـا عـنـوان ابـرک طـلایـی شـب در شـمـاره هـای 4-3، 1987 نـشـریـه زنـامـجـا انـتـشـار یـافـتـه بـود. دسـتـنـویـس رمـان در 1981 بـه اتـمـام رسـیـده بـود، امـا آن چـون بـی سـرپـرسـتـی از دفـتـر هـیـئـت تـحـریـریـه ای بـه دفـتـر هـیـئـت تـحـریـریـۀ دیـگـر سـرگـردان بـود، بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه پـریـسـتـافـکـیـن در هـمـان زمـان نـیـز نـویـسـنـده ای پـرخـوانـنـده بـود. سـردبـیـرهـای چـنـدی مـوضـوع رمـان را جـالـب، شـایـد حـتـی بـه قـدر کـافـی مـهـیـج مـی دانـسـتـنـد، امـا بـا ایـن حـال کـار طـبـعـش بـه جـایـی نـمـی رسـیـد. ابـتـداء پـس از بـرگـزیـده شـدن بـاکـلانـوف بـه سـردبـیـری زنـامـجـا در پـائـیـز 1986 بـا چـاپ رمـان در نـشـریـه مـوافـقـت بـه عـمـل آمـد. 

      پـریـسـتـافـکـیـن در مـصـاحـبـه ای بـا هـفـتـه نـامـۀ اخـبـار مـسـکـو در آغـاز مـارس 1987 بـه مـزاح گـفـت، کـه دقـیـقـاً دسـتـنـویـس او مـی بـایـد سـرنـوشـت یـک ” بـی سـرپـرسـت” را بـیـابـد! زیـرا رمـان اتـفـاقـاً دربـارۀ چـنـدصـد پـسـربـچـۀ بـی سـرپـرسـتـی اسـت کـه در جـنـگ جـهـانـی دوم بـا نـزدیـکـی آلـمـان هـا بـه مـسـکـو در جـریـان پـیـش روی شـان، از پـرورشـگـاه تـخـلـیـه مـی شـونـد. پـسـربـچـگـان کـه هـمـه 16-14 سـالـه انـد، بـه نـاحـیـه ای در شـمـال قـفـقـاز ارسـال مـی گـردنـد، آن جـا کـه هـزاران خـانـه و سـاخـتـمـان پـس از تـبـعـیـد اقـلـیـت قـومـی چـچـن بـه سـیـبـری – احـتـمـالاً بـه عـلـت هـمـکـاری بـرخـی شـان بـا نـیـروهـای اشـغـالـگـر آلـمـانـی – تـهـی و بـی سـکـنـه انـد.

      تـبـعـیـد و بـخـشـاً انـعـدام چـچـن هـا، تـاتـارهـای کـریـمـه و چـنـد اقـلـیـت قـومـی دیـگـر در جـریـان جـنـگ جـهـانـی دوم یـکـی از واقـعـیـت هـای غـم انـگـیـز بـود کـه عـواقـبـش را بـه طـور جـدی از دهـۀ 80 بـه بـعـد نـشـان داد؛ تـظـاهـرات اقـلـیـت هـا در تـابـسـتـان 1987 آغـاز گـردیـد، و نـقـطـۀ انـفـجـارش را در واقـعـۀ ژانـویـه 1990 آذربـایـجـان شـمـالـی یـافـت. در رمـان شـرح داده مـی شـود چـگـونـه پـسـربـچـگـان مـسـکـویـی بـا هـراس مـداوم در مـسـکـن تـازه شـان بـه سـرمـی بـرنـد، بـخـشـاً بـه دلـیـل وجـود یـک فـرمـانـده خـشـن و فـاسـد در اردوگـاه؛ بـخـشـاً بـه دلـیـل ایـن کـه عـده ای از اهـالـی اصـلـی روسـتـایـی، کـه در جـریـان تـبـعـیـد مـوفـق بـه فـرار بـه کـوه هـا گـشـتـه بـوده انـد، مـخـفـیـانـه بـه شـهـرشـان بـازمـی گـردنـد. تـدریـجـاً رابـطـه ای نـاهـنـجـار بـیـن پـسـربـچـگـان بـی سـرپـرسـت روس و پـسـربـچـگـان چـچـنـی بـی قـانـون پـدیـد مـی آیـد. چـنـد تـن شـان بـا آمـیـزش خـون و سـوگـنـد دوسـتـی بـا یـکـدیـگـر عـقـد بـرادری مـی بـنـدنـد.

      پـریـسـتـافـکـیـن کـه تـوصـیـفـش را بـخـشـاً بـر شـرح حـال شـخـصـیـش بـنـا مـی کـنـد، بـا رمـانـش یـکـی از بـحـث شـده تـریـن سـهـمـیـات را بـه گـشـودگـی نـو حـول مـسـائـل مـلـیـت هـا، مـسـائـل تـا بـه آن زمـان تـحـریـم شـده اداء نـمـود. او حـامـل پـیـغـامـی بـود، کـه فـعـال سـازنـدۀ خـوانـنـدگـان زیـادی در واقـعـیـت گـردیـد، و بـه اقـرار شـخـص وی هـمـیـن بـرای او مـهـم تـریـن نـتـیـجـه بـود.

rybakov_0.jpg

ریـبـاکـوف

      یـکـی از مـثـال هـای مـسـتـنـد بـاشـمـول بـر وجـود یـک جـریـان تـحـتـانـی در ادبـیـات بـا رونـمـای رسـمـی دورۀ بـرژ نـف رمـان مـهــم آنـاتـولـی ریـبـاکـوف(Anatolj Rybakov)( 98- 1911) کـودکـان آربـات مـی باشـد، کـه بـا چـاپ نـهـایـیـش در شـمـاره هـای 6-4، 1987 نـشـریـه دوسـتـی مـلـل بـرانـگـیـزنـدۀ تـوجـهـی غـیـرعـادی بـود. در 1966، هـنـگـامـی کـه تـواردوفـسـکـی هـنـوز سـردبـیـری نـوی مـیـر را بـرعـهـده داشـت، ایـن نـشـریـه چـاپ بـخـش اول رمـان را بـرای سـال بـعـد آگـهـی نـمـود، امـا بـی آن کـه عـمـل گـردد. پـس از گـذشـت 12 سـال از آن تـاریـخ نـشـریـه اکـتـبـر، کـه در آن زمـان بـه مـراتـب کـم تـر آزاد بـود، اطـلاع داد، کـه بـخـش دوم دسـتـنـویـس ریـبـاکـوف را بـه چـاپ خـواهـد رسـانـیـد، امـا حـتـی ایـن بـار نـیـز بـی نـتـیـجـه. در آغـاز 1980 یـکـی از آن دوره هـای شـبــانـۀ بـسـیـار مـحـبـوب نـویـسـنـدگـان در مـقـر اتّحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان مـسـکـو تـرتـیـب یـافـت. آن دورۀ شـبـانـه بـه افـتـخـار نـویـسـنـدۀ 69 سـالـه ریـبـاکـوف تـرتـیـب داده شـد، کـه در آن نـقـطـه زمـانـی تـنـهـا کـار مـوفـق مـنـتـشـرشـده اش رمـان شـن هـای درشـت( 1979) نـام داشـت. شـب مـذکـور ریـبـاکـوف فـصـولـی از دسـتـنـویـس کـودکـان آربـات را خـوانـد. آن زمـان وی بـر روی سـومـیـن بـخـش رمـانـش کـار مـی کـرد. هـنـگـامـی کـه سـپـس گـفـت و گـوی بـیـش تـری دربـارۀ کـارش روی رمـان خـود کـرد، تـمـام مـسـکـو بـاخـبـر شـد کـه چـیـزی غـیـرعـادی در راه اسـت. در آن تـاریـخ کـپـی هـایـی از دسـتـنـویـس رمـان بـیـن هـمـکـاران ریـبـاکـوف دسـت بـه دسـت مـی گـشـت، امـا بـا ایـن احـوال او مـی بـایـد هـفـت سـال دیـگـر نـیـز تـا طـبـع نـهـایـی رمـانـش مـنـتـظـر بـه مـانـد. دلـیـل ایـن کـه دوسـتـی مـلـل پـذیـرای دسـتـنـویـس گـردیـد، بـخـشـاً مـی تـوانــد ایـن بــوده بـاشـد، کـه آن نـشـریــه اخـتـصـاص  

بـه نـویـسـنـدگـان غـیـرروس داشـت، و ریـبـاکـوف نـیـز عـلـی رغـم نـام روسـیـش یـهـودی الاصـل بـود.

      در غـرب از رمـان کـودکـان آربـات بـه صـورت رمـانـی دربـارۀ قـتـل سـرنـوشـت سـاز رئـیـس پـلـیـس لـنـیـنـگـراد سـرگـی کـیـروف(Sergej Kirov)(مـقـتـ. 1934- 1886) سـخـن گـفـتـه شـد؛ روی دادی کـه خـشـم مـردم را در جـامـعـۀ شـوروی دامـن زد. ایـن روی داد مـصـیـبـت بـار بـه خـوبـی از سـوی اسـتـالـیـن بـه مـقـصـود شـروع یـک مـبـارزۀ طـبـقـاتـی تـشـدیـد شـده و عـامـل سـوء ظـن خـصـمـانـه بـه هـمـه چـیـز و هـمـه کـس کـه مـنـحـرفـیـن از رسـم مـطـلـوب بـودنـد، مـورد سـوء اسـتـفـاده قـرار گـرفـت. قـتـل کـیـروف هـم چـنـیـن بـهـانـۀ تـدارک تـصـفـیـه هـای بـزرگ و مـحـاکـمـات صـحـنـه سـازی شـدۀ مـسـکـو بـود، کـه در سـال هـای 38- 1937 بـه اجـراء درآمـدنـد. داسـتـان رمـان در سـال هـای 34- 1933 رخ مـی دهـد، و کـیـروف جـزو اشـخـاص اصـلـی آن نـیـسـت. بـا ایـن حـال از بـرخـی گـزارشـات درونـی رمـان بـرمـی آیـد، کـه کـیـروف جـداً نـگـران شـکـل کـار و سـمـتـی بـوده کـه اسـتـالـیـن در پـیـش گـرفـتـه بـوده اسـت. ریـبـاکـوف در رمـانـش فـرصـت مـلاحـظـۀ جـوانـب غـیـرعـادی تـکـامـل روانـی اسـتـالـیـن را بـه خـوانـنـدگـانـش عـرضـه مـی کـنـد، یـعـنـی بـه آن سـان کـه او خـود اسـتـنـبـاط نـمـوده بـود: انـزجـار واقـعـی و عـمـیـقـاً اجـتـمـاعـی اسـتـالـیـن از بـشـریـت( و از خـویـش)، بـرنـامـۀ بـه دقـت طـرح شـده اش بـرای تـحـمـیـل وجـود خـود بـه صـورت لـنـیـن وقـت بـر مـردم، مـسـتـی روزافـزونـش از قـدرت و اعـتـقـاد بـه وحـشـت زایـی بـه مـثـابـۀ مـهـم تـریـن سـلاح. تـصـویـر روانـاً مـتـفـاوت ریـبـاکـوف از اسـتـالـیـن در رمـانـش یـکـی از بـهـتـریـن و قـابـال اعـتـمـادتـریـن تـصـاویـری اسـت کـه ادبـیـات شـوروی از اسـتـالـیـن ارائـه نـمـوده اسـت. 

      امـا کـودکـان آربـات هـم چـنـیـن تـصـویـر جـامـعـه ای رو بـه انـحـلال مـطـلـق اسـت. در خـیـابـان آربـات در مـرکـز مـسـکـو، آن جـا کـه بـعـضـی اشـخـاص جـوان رمـان بـار مـی آیـنـد، تـرامـواهـای پـر بـیـن درشـکـه هـایـی روان هـسـتـنـد، کـه تـاریـخ هـنـوز قـادر بـه روبـیـدن شـان از تـصـویـر جـامـعـه نـگـشـتـه اسـت. شـبـکـۀ مـتـرو نـو، گـسـتـرده، زیـبـای مـسـکـو بـا نـظـر بـه آیـنـدۀ تـابـنـاک در دسـت سـاخـتـمـان سـریـع اسـت. در اتـاق هـای انـتـظـار مـاتـم زدۀ ایـسـتـگـاه هـای راه آهـن ده هـا هـزار دهـقـان قـربـانـی ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری اراضـی ” اسـتـالـیـن اجـتـمـاع کـرده انـد. 

      کـودکـان آربـات خـوانـنـده را بـی اخـتـیـار بـه یـاد رمـان نـورداهـل گـریـگ(Nordahl Grieg)( 43- 1902) Ung Verden endnu Være( دنـیـا هـنـوز جـوان بـایـد بـاشـد) مـی انـدازد، کـه در سـال 1938 در زمـان قـرار داشـتـن دمـوکـراسـی هـای بـورژوایـی در مـوضـع تـدافـعـی مـنـتـشـر گـشـت، و سـهـم مـهـمـی در حـفـظ امـیـد بـه وجـود چـاره ای بـرای نـازیـسـم، بـه رغـم آن اوضـاع نـامـسـاعـد اداء کـرد. 

      قـابـل درک اسـت اگـر کـودکـان آربـات بـرانـگـیـزنـدۀ بـحـث مـؤثـری بـه دنـبـال انـتـشـارش گـردیـد. پـس از بـیـسـتـمـیـن کـنـگـرۀ حـزب در 1956 کـمـیـسـیـونـی بـه مـنـظـور تـحـقـیـق شـرائـط قـتـل کـیـروف تـرتـیـب یـافـت. دنـبـالـۀ تـحـقـیـق بـا سـقـوط خـروشـچُـف دراثـر کـودتـای حـزبـی مـتـوقـف گـردیـد، و سـپـس رئـیـس کـمـیـسـیـون نـیـز درگـذشـت، و بـه ایـن تـرتـیـب ظـاهـراً نـتـیـجـه ای از تـحـقـیـق بـه دسـت نـیـآمـد. کـیـفـیـت احـسـاسـات گـونـاگـونـی را کـه ریـبـاکـوف بـا رمـانـش بـرانـگـیـخـت نـامـه هـای بـی شـمـار خـوانـنـدگـان، چـاپ شـده در مـطـبـوعـات روشـن سـاخـت، از آن مـیـان یـک واکـنـش مـنـفـی در نـامـۀ زیـر:

” شـهـرونـد ریـبـاکـوف!

مـن نـمـی تـوانـم از نـوشـتـن بـه شـمـا و مـطـلـع سـاخـتـن تـان از افـکـارم دربـارۀ ” شـاهـکـار” شـمـا، رمـان کـودکـان آربـات خـودداری کـنـم. بـه نـظـر مـن کـتـاب مـضـر و غـیـرحـقـیـقـی اسـت، و بـرایـنـم کـه در آن پـاره ای نـقـطـه نـظـرات یـک جـا نـبـه دربـارۀ تـاریـخ مـا وجـود دارد، امـا آن خـصـوصـاً بـرای جـوانـان زیـان بـخـش مـی بـاشـد، زیـرا عـاری از شـنـاخـت خـوبـی از بـرخـی امـور در تـاریـخ مـا از 1917 تـا 1956 هـسـت. شـمـا ظـاهـراً شـجـاعـت صـادق بـودن و ایـن اقـرار را نـداریـد، کـه از سـرنـوشـت و اشـخـاصـی تـلـخ کـام هـسـتـیـد کـه در تـشـکـلـش سـهـیـم بـوده انـد. آلام شـخـصـی شـمـا در نـقـطـۀ مـشـخـصـی ردهـایـش را در کـتـاب گـذارده اسـت. امـا مـن نـسـبـت بـه شـمـا دلـسـوزی حـس نـمـی کـنـم …

      ضـمـنـاً مـن درصـدد ارسـال افـکـارم دربـارۀ کـتـاب بـه مـطـبـوعـات هـسـتـم، و احـتـمـالاً نـامـه ای نـیـز بـه ک.جـی.بـی خـواهـم فـرسـتـاد.

ل. اسـتـریـزیـاکـوفـا

کـارمـنـد، لـنـیـنـگـراد “

      خـوانـنـدۀ کـتـاب اسـتـریـزیـاکـوفـا در انـتـقـادش تـنـهـا نـبـود، امـا در تـهـدیــدش بـا ک.جـی.بـی کـامـلاً. واکـنـش مـثـبـتـی 

در بـرابـر رمـان در نـامـۀ خـوانـنـدۀ زیـر بـود:

” مـن چـهـل سـال تـمـام مـنـتـظـر چـنـیـن کـتـابـی بـودم، از زمـان بـازگـشـتـم از جـبـهـه بـه مـنـزل در سـن بـلـوغـم، و آغـاز جـسـت و جـوی حـقـیـقـت. مـن تـدریـجـاً از بـسـیـاری چـیـزهـا سـردرآورده ام، امـا ایـن یـک … از حـد انـتـظـارم فـراتـر مـی رود. کـار شـمـا دشـوار، بـلـی، زجـرآلـود بـوده اسـت، امـا شـنـاخـت مـا، امـیـد و انـتـظـارات نـاشـکـیـبـای مـان یـار و یـاور تـان خـواهـد بـود. در واقـع آن چـه بـه رشـتـۀ تـحـریـر درآورده ایـد، تـنـهـا یـک پـیـش درآمـد اسـت! مـا امـیـدواریـم پـی بـه بـریـم چـگـونـه او[مـراد اسـتـالـیـن] قـادر بـه چـشـم بـنـد زدن بـه دیـدگـان بـرجـسـتـه تـریـن اشـخـاص و مـجـبـور سـاخـتـن شـان بـه راه پـیـمـایـی از مـیـان خـون هـای جـاری رفـقـای خـودشـان بـوده اسـت. مـا هـم چـنـیـن عـلاقـمـنـدیـم بـه دانـیـم چـرا وروشـیـلـوف[ کـمـیـسـر خـلـق بـرای دفـاع ] تـوانـسـتـه اسـت کـامـلاً بـه طـرف داری از ارتـش بـه پـردازد، چـرا نـیـروهـای سـالـم قـادر بـه مـقـاومـت نـبـوده انـد، چـرا او نـیـازمـنـد اعـدام ایـن رهـبـران نـظـامـی در آسـتـانـۀ جـنـگ بـوده اسـت، و هـنـوز سـئـوالات بـسـیـار دیـگـری کـه از چـنـگ شـان خـلاصـی نـیـافـتـه ایـم.

پ. نـیـکـیـتـنـکـو

ژنـرال”

      ایـن دو نـامـه بـه هـمـراه چـنـدیـن نـامـۀ دیـگـر در 19 اوت 1987 در لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا درج شـدنـد.

      مـیـراث اسـتـالـیـنـی از زمـان نـطـق مـحـرمـانـۀ خـروشـچُـف در بـیـسـتـمـیـن کـنـگـرۀ حـزب در 1956، نـطـقـی کـه او در آن مـحـتـاطـانـه از ثـمـرات تـلـخ اسـتـالـیـنـیـسـم، خـاصـه در دهـۀ 30 فـاصـلـه گـرفـت، یـک مـسـئـلـه گـردیـد. حـجـم مـسـئـلـه را شـایـد بـهـتـر از هـر چـیـزی بـه تـوان بـا مـلاحـظـۀ تـاریـخ رسـمـی حـزب تـجـدیـدنـظـر شـده در اواخـر دهـۀ 80 دریـافـت. در ایـن جـا از اسـتـالـیـن تـقـریـبـاً تـنـهـا در یـک صـفـحـه و نـیـم سـخـن گـفـتـه شـده اسـت، کـم و بـیـش بـه انـدازۀ یـک صـدمـیـن سـالـگـرد تـولـد لـنـیـن و جـشـنـوارۀ 1970 بـه هـمـیـن مـنـاسـبـت. از اسـتـالـیـن و رهـبـری شـوروی در فـاصـلـۀ سـال هـای 56- 1932 ابـداً ذکـری بـه مـیـان نـیـآمـده اسـت. نـفـس حـجـم ایـن صـرف نـظـر مـبـیـن حـجـم مـسـئـلـه مـی بـاشـد.

      ادبـیـات، هـمـان گـونـه کـه مـلاحـظـه گـشـت، آغـاز بـه بـیـان نـسـخـۀ تـجـدیـدنـظـر اسـاسـی شـدۀ شـکـل اسـتـالـیـنـیِ رهـبـری در خـود نـمـوده بـود. ایـن نـکـتـه مـثـلاً در رمـان آیـتـمـاتـوف و یـک روز طـولانـی تـر از یـک قـرن اسـت، در رمـان هـای بـرجـای مـانـده از قـبـل و انـتـشـاریـافـتـۀ پـلاتـونـوف در دهـۀ 80، کـه در آن هـا سـیـاسـت ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری” اسـتـالـیـن تـقـریـبـاً بـه طـور کـامـل مـحـکـوم گـردیـده اسـت، رمـان بـرجـای مـانـدۀ آلـکـسـانـدر آلـفـردوویـچ بـک (Aleksander Al’fredovič Bek)( 72- 1903) گـزیـنـۀ نـو، کـه بـه رد آن نـوع رهـبـری مـی پـردازد، کـه افـراد را بـه چـشـم مـهـره هـایـی در یـک مـکـانـیـسـم بـزرگ مـی نـگـرد، وجـود دارد. گـفـتـی در دهـۀ 80 پـایـانـی بـرای بـحـث دربـارۀ اسـتـالـیـن نـبـود. مـسـئـلـه ایـن بـود کـه روشـنـفـکـران روس پـی روان سـنـت شـک و ظـن نـسـبـت بـه نـمـاد قـدرت مـسـتـبـدا نـه بـوده انـد، چـون در عـصـر تـزاری. بـرعـکـس، مـردم روسـیـه، بـرخـلاف آن کـه تـصـور مـی شـد، هـرگـز بـه مـانـنـد روشـنـفـکـران بـرضـد سـیـسـتـم تـزاری نـبـوده انـد، و بـخـش اعـظـم تـوضـیـح ایـن کـه اسـتـالـیـن قـادر بـه ادامـۀ سـنـت پـس از دهـۀ بـحـرانـی 20 در شـوروی گـردیـد، هـمـیـن جـا قـرار داشـت.

      حـتـی در دهـۀ 80 نـیـز قـابـل مـلاحـظـه بـود کـه بـخـش مـردمـی ادبـیـات، کـه بـدون اهـداف هـنـری پـاسـخـگـوی نـیـاز دسـتـۀ بـزرگـی از خـوانـنـدگـان بـود، آرمـانـی کـنـنـدۀ رهـبـر قـدرت مـنـد سـنـتـی، سـخـت گـیـر، نـیـرومـنـد بـود، کـه سـرنـو شـت کـشـور را در یـد مـحـکـم خـود گـیـرد. ایـن خـط در ادبـیـات مـحـبـوب از روسـیـه کـیِـف قـرون وسـطـایـی بـا شـاهـزاد گـان قـدرت مـنـدش آغـاز و در طـول ادوار ایـوان چـهـارم(Ivan IV)(مـلـقـب بـه مـخـوف)(مـقـتـ. 84- 1530) و کـاتـریـن دوّم(Katarina II)(مـلـقـب به بـزرگ)( 96- 1729/ سـلـط. 96- 1762) ادامـه مـی یــابــد. بـت سـازی از پـتـر اوّل(Peter I) ( 1725- 1672/ سـلـطـ. 1725- 1682)( مـلـقـب بـه کـبـیـر) بـه وسـیـلـۀ آلـکـسـی نـیـکـلایـویـچ تـولـسـتـوی(Aleksej Nikolajevitj Tolstoj) ( 1945- 1883) در دهـۀ 30 آغـاز و تـا دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” ادامـه داشـتـه اسـت. از هـمـیـن خـط وی. پـیـکـولـی بـسـیـار مـحـبـوب در رمـان هـای تـاریـخ گـرایـش پـی روی نـمـوده، کـه بـا تـیـراژهـای مـیـلـیـونـی بـه فـروش رسـیـده انـد، آن چـه کـه – حـتـی در رابـطـۀ شـوروی – غـیـرعـادی بـوده اسـت.

      چـنـیـن عـنـاصـری در مـصـرف فـرهـنـگـی را بـرای درک ایـن نـکـتـه بـایـد مـنـظـور داشـت، کـه انـتـقـاد از اسـتـالـیـن در یـک سـطـح جـدی تـر فـرهـنـگـی در دهـۀ 80 بـا چـه مـوانـعـی روبـه رو بـود.                  

5- بـیـداری حـافـظـه ادبـیّـات   

ادبـیـات شـوروی، هـمـان سـان کـه دیـدیـم، دارای یـک کـارکـرد اجـتـمـاعـی بـود. نـویـسـنـده مـی دانـسـت کـه حـرفـش وزن ویـژه ای دارد، و سـنـگـیـن تـر از حـرف دیـگـران، حـتـی سـیـاسـتـمـداران اسـت؛ بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه ادبـیـات زیـبـایـی شـنـاخـتـی در اصـل داسـتـان اسـت، و نـمـی تـوانـد بـازتـابـنـدۀ حـقـیـقـی واقـعـیـت بـاشـد. در شـوروی از تـاریـخ عـمـلـی گـرد یـدن دکـتـریـن اسـتـالـیـنـیـسـتـی ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” در دهـۀ 30 تـوصـیـف واقـعـیـت در یـک چـشـم انـداز خـوش بـیـنـانـۀ آیـنـده وظـیـفـه ای تـحـمـیـلـی بـر نـویـسـنـده بـوده اسـت. خـودشـنـاسـی نـویـسـنـده بـه صـورت خـالـق آگـاهـی در روسـیـه از سـنـتـی دراز بـرخـوردار مـی بـاشـد، آن چـه یـقـیـنـاً بـخـشـی از تـوضـیـح ایـن نـکـتـه اسـت، کـه نـقـش نـویـسـنـده بـه عـنـوان راهـنـمـای مـردم حـتـی در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت”، زمـانـی کـه دکـتـریـن ” رئـالـیـسـم سـوسـیـالـیـسـتـی” بـخـش اعـظـم اهـمـیـتـش را از دسـت داد، و آثـار واقـعـاً بـحـث بـرانـگـیـز غـالـبـاً پـی رو ” رئـالـیـسـم انـتـقـادی” گـشـتـنـد، نـیـز تـغـیـیـری نـیـافـت.

      بـا وجـودی کـه مـنـطـقـی بـه نـظـر مـی رسـد ایـن انـتـظـار از ادبـیـات کـه آن بـخـشـی از کـارکـرد اجـتـمـاعـیـش را در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” بـه خـودی خـود مـی بـایـد از دسـت داده بـاشـد، دوره ای کـه حـتـی سـیـاسـتـمـداران خـود نـیـز بـی پـرده از آن مـسـائـل بـسـیـار مـهـمـی در جـامـعـه سـخـن مـی گـفـتـنـد، کـه در دورۀ سـکـون سـیـاسـی غـالـبـاً مـمـنـوع بـوده اسـت، بـه اسـتـثـنـاء بـرخـورد غـیـر مـسـتـقـیـم زبـان بـخـصـوص ادبـیـات بـه آن هـا، بـا ایـن حـال امـر مـخـالـف صـادق بـوده اسـت: در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” خـوانـنـدگـان بـیـش از هـر زمـان دیـگـری نـویـسـنـدگـان را بـاور داشـتـنـد، و سـیـاسـتـمـدا ران را کـمـافـی الـسـابـق حـیـلـه گـران در تـلاش کـتـمـان قـضـایـای مـهـم تـلـقـی مـی کـردنـد.

      مـیـراث تـاریـخ و مـشـکــل ادارۀ درسـت آن یـکـی از مـوضـوعـات بـخـشـنـدۀ وضـعـیـتـی ویـژه بـه نـویـسـنـده در شـنـاخـت خـوانـنـدگـان بـود. مـورخـیـن، کـه بـه دلایـل ایـدئـولـوژیـک در لـگـام سـفـت و سـخـت نـگـاه داشـتـه شـده بـودنـد، شـخـصـاً بـه ایـن واقـعـیـت اعـتـراف داشـتـنـد، کـمـا ایـن کـه مـورخ ویـکـتـور مـیـلـر(Victor Miller)(و. 1940) مـی نـویـسـد: ” در 1987 نـویـسـنـدگـان ادبـیـات زیـبـایـی شـنـاخـتـی بـیـش از مـورخـیـن در پـژوهـش تـاریـخ مـا کـار کـرده انـد. ادبـیـات زیـبـایـی شـنـاخـتـی گـاه نـقـطـۀ مـخـالـف ادبـیـات تـخـصـصـی درنـظـرگـرفـتـه مـی شـود. و ایـن کـامـلاً نـادرسـت اسـت. نـویـسـنـدۀ ادبـیـات زیـبـایـی شـنـاخـتـی در گـزیـنـش وضـعـیـت هـایـی کـه تـوصـیـف مـی کـنـد، در بـازسـازی مـحـاورات و غـیـره نـسـبـةً آزاد اسـت. در صـورتـی کـه یـک نـویـسـنـدۀ ادبـیـات تـخـصـصـی مـشـغـول بـا روایـات تـاریـخـی هـمـواره در کـوشـش آزمـایـش اسـاسـی واقـعـیـات و کـاربـرد مـحـتـاطـانـۀ اسـنـاد و خـاطـرات قـابـل اعـتـمـاد مـی بـاشـد. اسـتـعـداد ادبـی از آثـار او چـیـزی بـیـش از صـرفـاً شـواهـد قـابـل اعـتـمـاد تـاریـخـی مـی سـازد – آن هـا هـنـایـنـدگـان انـدیـشـگـی خـوانـنـدگـان امـروز هـسـتـنـد.”

      مـورخ نـیـز بـرایـن اسـت، کـه نـویـسـنـده از اسـتـعـداد ویـژه ای بـرای مـلاحـظـۀ پـدیـده هـای واقـعـیـت بـرخـوردار مـی بـاشـد، و در اثـرش بـه حـقـیـقـتـی از نـوع کـامـلاً مـخـصـوص دسـت مـی یـابـد. ایـن هـنـرنـگـری رمـانـتـیـک یـا حـتـی مـذ هـبـی در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” نـیـز در شـوروی مـسـلـط بـود. سـیـاسـتـمـداران قـابـل اعـتـمـادی چـون گـوربـاچُـف جـویـای یـاری نـویـسـنـد گـان و مـتـقـاضـی مـؤثـر بـودن آنـان در ” امـر نـیـک” بـودنـد. امـا از سـوی دیـگـر ایـن وضـعـیـت گـاه بـه هـنـرمـنـدان ایـن احـسـاس را مـی بـخـشـیـد کـه خـود را ” بـرگـزیـدگـان” از نـظـر مـنـفـی تـجـربـه کـنـنـد. اگـر چـنـان چـه هـیـئـت پـدرسـالار سـیـاسـی خـود را زشـت نـشـان دهـد، آن گـاه مـأمـوریـت هـنـرمـنـد بـه صـلـیـب سـنـگـیـنـی بـدل مـی گـردد، کـه بـه آسـانـی مـی تـوانـد خُـردش کـنـد، آن سـان کـه در فـیـلـم ” نـدامـت” تـمـاشـاگـرش بـودنـد.

      تـصـور هـیـئـت پـدرسـالار نـیـک بـا تـیـزبـیـنـی مـنـحـصـر بـه فـردی کـه وی را قـادر بـه حـل دشـوارتـریـن مـسـائـل مـی سـاخـت، حـتـی در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” در شـوروی زنـده بـود. از ایـن لـحـاظ نـمـایـشـنـامـۀ صـلـح بـرسـت8 اثـر نـمـایـشـنـامـه نـویـس مـشـهـور مـیـخـائـیـل شـاتـروف(Mikhail Shatrov)(2010- 1932) نـمـونـه اسـت. آن دربـارۀ پـیـمـان صـلـح ” بـرسـت – لـیـتـوفـسـک”(Brest-Litovsk)9 اسـت، کـه در مـارس 1918 بـیـن دولـت شـوروی و آلـمـان بـا مـتـحـدیـنـش مـنـعـقـد گـشـتـه بـود. کـارگـردان سـرشـنـاس اسـتـوروآ، کـه بـه صـحـنـه بـرنـدۀ ایـن نـمـایـش در پـائـیـز 1987 در تـئـاتـر ” واچـتـانـگـوف” در مـسـکـو بود، پـیـش از گـشـایـش اولـیـن شـب نـمـایـش در مـصـاحـبـه ای بـا  لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا( شـمـارۀ 43 سـال مـزبـور) از جـمـلـه گـفـت: ” نـمـایـشـنـامـۀ شـاتـروف عـمـدةً از ایـن لـحـاظ مـرا بـه خـود جـذب کـرده، کـه آن راجـع بـه لـنـیـن اسـت. (…) بـاز از ایـن لـحـاظ کـه آن نـشـان مـی دهــد حـتـی یـک هـمـچـو کـسـی درک نـمـی شـود. آن زمـان یـک وضـعـیـت تـنـاقـض آمـیـز بـرای دمـوکـراسـی پـیـش آمـده بـود، و اکـثـریـت ریـاضـی مـحـق نـبـود، فـقـط یـک نـفـر حـق داشـت، کـسـی کـه قـادر بـه دفـاع از عـقـیـده اش بـاشـد، و بـه تـوانـد دیـگـران را مـتـقـاعـد کـنـد، کـه حـق بـه جـانـب اوسـت.” و جـلـوتـر: ” وانـگـهـی، بـه نـظـر مـی رسـد از کـسـانـی کـه در نـخـسـتـیـن سـال هـای پـس از انـقـلاب رهـبـران کـشـور بـوده انـد، چـنـان کـلـیـشـه سـازی شـده کـه تـا درجـۀ قـابـل تـوجـهـی هـنـایـش حـسـیـش از بـیـن رفـتـه. مـن مـی خـواهـم ایـن نـمـای آرایـش شـده را بـه شـویـم، و نـشـان بـه دهـم کـه آن هـا – مـثـل انـسـان هـای زنـدۀ دیـگـر – مـردد بـوده انـد، کـه آیـا خـطـا کـرده انـد، و از ایـن بـابـت نـاراحـت نـیـز بـوده انـد. درسـت مـثـل خـود مـا. ایـن در مـورد آن اشـخـاصـی بـیـن بـازیـگـران هـم صـدق مـی کـنـد، کـه اسـامـی شـان نـیـم قـرن پـیـش از کـتـاب هـای تـاریـخ حـذف شـده، – آن هـا هـم انـسـان بـوده انـد.”

      ولـیـکـن در دهـۀ 80 مـبـارزۀ نـو بـر سـر انـقـلاب اکـتـبـر و رهـبـرانـش بـه اشـکـال دیـگـری نـیـز نـشـانـگـر ایـن بـود، کـه از روی دادهـا آن قـدر فـاصـلـه گـرفـتـه شـده، کـه مـحـلـی بـرای یـک مـوضـع گـیـری مـتـفـاوت تـر از گـذشـتـه نـبـود. بـرای شـخـص اصـلـی رمـان پـاسـتـرنـاک، دکـتـر ژیـواگـو، نـه سـابـقـاً جـایـی بـود و نـه در مـرحـلـۀ اول دورۀ ” یـخ شـکـن”. کـسـی مـایـل نـبـود مـوضـع مـتـزلـزل یـا مـسـتـقـیـمـاً نـافـی روشـنـفـکـران در قـبـال انـقـلاب روسـیـه را بـه خـاطـر داشـتـه بـاشـد. امـا در دهـۀ 80 رمـان پـس از سـال هـا تـأخـیـر بـرای کـتـاب خـوانـان شـوروی قـابـل حـصـول بـود. مـدیـر تـئـاتـر درامـاتـیـک بـزرگ لـنـیـنـگـراد ج. تـفـسـتـونـگـوف در اکـتـبـر 1987 خـبـر داد، کـه درصـدد بـه صـحـنـه بـردن نـسـخـۀ درامـاتـیـزه شـدۀ رمـان پـاسـتـرنـاک در آن تـئـاتـر اسـت. بـازبـیـنـی تـدـاتـری بـا هـمـکـاری پـسـر پـاسـتـرنـاک صـورت پـذیـرفـتـه بـود، کـه هـم چـنـیـن یـک خـاطـرات تـک جـلـدی دربـارۀ پـدر مـشـهـورش نـوشـتـه اسـت. قـابـل تـوجـه اسـت، کـه تـفـسـتـونـگـوف سـنـگـیـنـی چـنـدانـی بـر طـرح مـسـئـلـۀ ایـدئـولـوژیـک رمـان نـمـی نـهـاد، بـرعـکـس بـر اهـمـیـت ایـن نـکـتـه تـأکـیـد مـی ورزیـد، کـه نـبـایـد بـه سـطـحـی سـازی هـای مـولـود بـحـران دچـار گـشـت، امـا بـایـد مـطـمـئـن بـود کـه دکـتـر ژیــواگـو و آثـار مـنـازعـه بــرانـگـیـز مـشـابـه بـدون تـصـرف هـنـری بـه صـحـنـه بـرده شـونـد. او قـبـلاً گـفـتـه بـود: ” بـه نـظـر مـن چـنـیـن مـی رسـد، کـه زمـان مـا نـیـازمـنـد خـلـق کـارهـای واقـعـاً هـنـری اسـت. مـن کـار مـطـبـوعـاتـی در تـئـاتـر را تـنـهـا بـه صـورت یـک اسـتـثـنـاء کـه مـؤیـد قـاعـده اسـت، مـی پـذیـرم. اگـر آدم مـداومـاً بـه خـواهـد بـه ایـن رشـتـه رجـوع کـنـد، بـه طـور اجـتـنـاب نـاپـذیـر تـکـلـیـف امـکـانـات تـئـاتـر را مـحـدود خـواهـد کـرد. بـه مـسـائـل در جـامـعـه کـه شـورنـدۀ روح هـسـتـنـد، بـایـد بـا آن نـوع امـور هـنـری بـرخـورد شـود که نـقـطـۀ مـقـابـل عـمـق در درامـاتـیـک بـاشـد.”10 
      مـایـۀ شـگـفـتـی نـیـسـت، کـه مـبـارزه بـر سـر انـقـلاب اکـتـبـر در رابـطـه بـا بـرگـذاری هـفـتـادمـیـن سـال گـشـت آن در پـائـیـز 1987 بـه نـقـطـۀ اوجـش رسـیـد. در گـذشـتـه در جـشـنـواره هـای انـقـلاب اکـبـتـر مـعـمـولاً هـمـه چـیـز از پـیـش آراسـتـه و مـنـظـم مـی گـردیـد، امـا در آن زمـان چـنـیـن نـبـود. در پـائـیـز مـزبـور عـلایـم روشـنـی بـر ایـن بـود کـه گـارد قـدیـم سـرافـراز در مـوضـع تـدافـعـی قـرار گـرفـتـه اسـت. مـثـالـی سـاده ولـی بـااهـمـیـت مـتـصـور سـازنـدۀ ایـن قـضـیـه اسـت. در نـخـسـتـیـن روزهـای اکـتـبـر 1987 در لـنـیـنـگـراد، زادگـاه انـقـلاب، کـنـفـرانـس بـزرگـی بـرگـذار گـردیـد، کـه از جـمـلـه بـه بـحـث در مـوضـوع رابـطـۀ ادبـیـات و انـقـلاب مـربـوط مـی شـد. سـهـم اصـلـی بـه بـحـث از نـاقـد کـوزنـتـسـوف بـود، کـه پـس از 11 سـال سِـمـت ریـاسـت شـعـبـۀ مـسـکـوِ اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان شـوروی بـه ریـاسـت انـسـتـیـتـوی تـحـقـیـقـات ادبـیـات ” ایـمـیـل” در مـسـکـو تـرفـیـع یـافـت. لـذا کـوزنـتـسـوف مـردی بـود کـه تـا درجـۀ زیـادی سـیـمـای سـیـاسـت تـخـصـصی اتـحـادیـه را در دورۀ بـرژنـف تـرسـیـم نـمـوده بـود. سـیـاسـتـی کـه او در آن سـال هـا پـیـش بـرده بـود، در دهـۀ 80 مـزاح آمـیـز مـی نـمـود. آن را ” بـالای تـضـمـیـن” نـامـیـدنـد. آن سـیـاسـت در دهـۀ مـزبـور رسـمـاً و حـتـی از سـوی شـخـص کـوزنـتـسـوف تـرک شـد. کـوزنـتـسـوف تـحـت هـنـایـش تـغـیـیـر مـوضـع عـلـنـی در دهـۀ 80، زمـانـی کـه نـشـریـات و انـتـشـارات بـا حـرارت عـجـیـبـی ” اسـامـی قـدیـم” را از بـایـگـانـی هـای شـان بـیـرون مـی کـشـیـدنـد، در نـطـقـش در کـنـفـرانـس بـر ضـرورت حـفـظ تـعـادل تـأکـیـد ورزیـد. بـه قـول او لازم بـود نـمـودن ” مـتـانـت، خـردمـنـدی و حـداکـثـر احـسـاسـات نـیـک” در ایـن روابـط. او بـه مـوردی عـمـلـی در پـایـتـخـت اسـتـونـی، تـالـیـن، عـطـف تـوجـه داد، کـه آن جـا گـروهـی نـویـسـنـده و روزنـامـه نـگـار در نـامـه ای مـنـدرج در مـطـبـوعـات مـحـلـی بـه مـخـالـفـت بـا پـیـشـنـهـاد نـصـب یـک پـلاک یـادبـود بـرای نـویـسـنـده وسـفـولـود ویـشـنـفـسـکـی( Vsevolod Vishnevskij)( 51- 1900) بـر دیـوار یـکـی از مـنـازل در شـهـر بـرخـاسـتـنـد. کـوزنـتـسـوف در مـورد چـنـان گـرایـشـاتـی بـه زیـر و رو سـازی ادبـیـات شـوروی هـشـدار داد.

      زمـیـنـۀ ایـن قـضـیـۀ کـوچـک جـالـب اسـت. ضـدیـت نـویـسـنـدگـان بـا ویـشـنـفـسـکـی بـه ایـن عـلـت بـود، کـه او تـرتـیـب دهـنـدۀ پـی گـرد مـیـخـائـیـل بـولـگـاکـوف(Mikhail Bulgakov)(1940- 1891) بـود، و بـولـگـاکـوف بـه ایـن سـبـب هـرگـز مـوفـق بـه مـشـاهـدۀ چـاپ  و نـشـر رمـانـش اسـتـاد و مـارگـاریـتـا نـگـشـت، هـم چـنـان کـه نـمـایـشـنـامـه هـایـش نـیـز پـیـش از مـرحـلـۀ اول دورۀ ” یـخ شـکـن”، یـعـنـی زمـانـی دراز پـس از درگـذشـتـش تـوفـیـق رفـتـن بـه صـحـنـه را نـیـافـتـنـد.

      تـرکـیـب بـولـگـاکـوف – ویـشـنـفـسـکـی حـامـل کـل مـسـائـل ” پـرسـتـرویـکـا ” بـود. بـولـگـاکـوف – کـه پـدرش در آکـاد مـی روحـانـیـت کـیـف پـروفـسـور بـود – در رشـتـۀ پـزشـکـی تـحـصـیـل کـرده بـود، امـا خـیـلـی زود، از بـدو دهـۀ 20 در مـطـبـوعـات مـهـاجـران و شـوروی آغـاز بـه امـرار مـعـاش بـه عـنـوان نـویـسـنـده نـمـود. او بـه سـبـب رمـانـش گـارد سـفـیـد در1924 در مـعـرض انـتـقـاد شـدیـد قـرار گـرفـت، رمـانـی کـه در آن تـصـاویـر روان شـنـاخـتـی از ضـدانـقـلابـیـون تـرسـیـم نـمـوده، بـا دقـیـقـی تـشـخـیـص یـک پـزشـک بـه تـحـلـیـل اعـمـال آنـان پـرداخـتـه بـود. گـارد سـفـیـد ابـتـداء بـه صـورت داسـتـان مـسـلـسـل در یـک نـشـریـۀ ادبـی، روسّـیـا، بـه چـاپ رسـیـد، امـا نـشـریـه پـیـش از چـاپ آخـریـن فـصـول رمـان بـولـگـاکـوف تـعـطـیـل گـشـت.

      نـیـروی اصـلـی پـشـت ایـن قـضـیـه ویـشـنـفـسـکـی بـود. وی در 14 سـالـگـی داوطـلـبـانـه عـلـیـه آلـمـان هـا در جـنـگ جـهـانـی اول( 18- 1914) شـرکـت جـسـت. در 1917 بـه بـلـشـویـک هـا پـیـوسـت، و در قـیـام پـتـروگـراد فـعـال بـود. در جـنـگ داخـلی روسـیـه در ارتـش سـواره نـظـام یکـم مـشـهـور مـارشـال سـمـیـون بـودجـونـی(Semjon Budjonnyj)( 1973- 1883) رزمـیـد. سـپـس عـنـوان فـرمـانـدهـی در نـیـروی دریـایـی را داشـت. ایـن آمـوزش نـظـامـی سـخـت هـنـایـنـدۀ فـعـا لـیـت آتـی ویـشـنـفـسـکـی بـا سِـمـت کـارمـنـد شـعـبـۀ ادبـیـات و نـویـسـنـده بـود. وی در اواخـر دهـۀ 20 و در دهـۀ 30 در ایـن جـبـهـه در زمـرۀ نـویـسـنـدگـان رزمـجـوی عـضـو اتّـحـادیـۀ نـویـسـنـدگـان پـرولـتـاریـایـی روسـیّـه(راپ)(Russkaya Assotsiatsiya Proletarskikh Pisatelei(RAPP))11 بـود، کـه هـدف اخـراج کـامـل بـاقـی مـانـدۀ گـروه هـای مـقـاومـت بـورژوایـی از ادبـیـات شـوروی را دنـبـال مـی کـرد. سـه سـال پـس از آن کـه بـابـل بـحـث شـدیـدی دربـارۀ مـجـمـوعـۀ دا سـتـانـش ارتـش سـواره نـظـام را دامـن زده بـود، ویـشـنـفـسـکـی یـک پـاسـخ ایـدئـولـوژیـک بـا نـمـایـشـنـامـۀ اوّلـیـن ارتـش سـواره نـظـام را عـرضـه کـرد، کـه تـرسـیـم کـنـنـدۀ تـصـویـری یـک جـانـبـه از قـهـرمـان گـرایـی در جـنـگ داخـلـی روسـیـه بـود. او در 1931 نـمـایـشـنـامـۀ مـبـارزه در جـبـهـۀ غـرب را نـگـاشـت، کـه پـاسـخـی بـود بـه رمـان ضـدقـهـرمـان گـرایـی در جـنـگ Im Westen nichts Neues ( هـیـچ خـبـر تــازه ای در غـرب)(1929) اثـر اریـش مـاریـا رمـارکـو(Erich Maria Remarque)(1970- 1898)، کـه سـه سـال پـیـش از آن بـه مـوفـقـیـت بـیـن الـمـلـلـی دسـت یـافـتـه بـود. ویـشـنـفـسـکـی یـکـی از آن اسـامـی ” گـرم” در دنـیـای مـوسـوم شـده بـه سـوسـیـالـیـسـتـی دهـۀ 80 نـبـود، بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه – یـا شـایـد حـتـی زیـرا کـه – وی جـایـزۀ درجـه یـک اسـتـالـیـن را در 1949 دریـافـت نـمـوده بـود. 

Bulgakov.jpg

بـولـگـاکـوف

      ولـیـکـن بـابـل و بـولـگـاکـوف بـه هـیـچ وجـه تـنـهـا کـسـانـی نـبـودنـد کـه در چـنـبـرۀ ویـشـنـفـسـکـی گـرفـتـار آمـدنـد، بـسـیـاری نـویـسـنـدۀ دیـگـر نـظـیـر آن هـا نـیـز وجـود داشـتـنـد، کـه بـه نـظـر وی بـه ادبـیـات شـوروی مـتـعـلـق نـبـودنـد. مـنـازعـه بـر سـر نـصـب پـلاک یـادبـود بـر دیـوار مـنـزلـی در تـالـیـن در اکـتـبـر 1917 نـشـانـگـر ایـن اسـت کـه خـط مـبـارزه از اکـتـبـر 1917 تـا دهـۀ 80 ادامـه داشـتـه اسـت. بـسـیـاری از نـویـسـنـدگـانـی کـه بـه عـنـوان ” مـیـراث فـرامـوش شـده” در دهـۀ 80 بـه خـوانـنـدگـان مـعـرفـی گـردیـدنـد، مـارکـسـیـسـت نـبـودنـد، امـا فـلـسـفـۀ شـان را بـر یـک نـوع اخـلاق مـسـیـحـی بـنـا نـمـوده بـودنـد. ایـن مـورد در خـصـوص بـولـگـاکـوف، پـاسـتـرنـاک، پـلاتـونـوف، زامـجـاتـیـن – و ایـن هـا تـنـهـا مـهـم تـریـن شـانـنـد – صـادق اسـت. ایـن وضـعـیـت دشـوار کـار را بـرای مـسـئـولـیـن ایـدئـولوژی در شـوروی دهـۀ 80 سـاده نـمـی سـاخـت. کـوزنـتـسـوف در نـطـق نـامـبـرده نـمـونـه ای مـتـصـور بـر ایـن بـه دسـت مـی داد. او در سـعـیـش بــرای بـی اعـتـبـار سـاخـتـن دو نــویـسـنــدۀ سـمـبـلـیـسـت دی. مـرژیـکـوفـسـکـی و زیـنـایـدا جـیـپـیـوس(Zinaida Gippius) ( 1945- 1869)، کـه کـارهـای شـان هـرگـز در گـذشـتـه در شـوروی چـاپ و مـنـتـشـر نـگـشـتـه بـودنـد، بـه شـنـونـدگـانـش خـاطـرنـشـان سـاخـت، کـه هـر دو آنـان در مـهـاجـرت بـه هـمـفـکـران نـازی هـا بـدل شـدنـد، ولـی ایـن نـکـتـه امـروز بـه هـنـگـام چـاپ کـارهـای آنـان در نـشـریـات شـوروی عـنـوان نـمـی گـردد. الـبـتـه ایـن صـحـیـح بـود، امـا جـالـب ایـن بـود کـه کـوزنـتـسـوف از آنـان بـر اسـاس ایـدئـولـوژیـک فـاصـلـه نـمـی گـرفـت، ولـیـکـن بـه مـورد شـرح حـالـی مـتـوسـل مـی گـرد یـد، کـه – طـبـیـعـةً – نـاخـوشـآیـنـد بــود. کـوزنـتـسـوف بــه صـورت نـقـطـۀ مـقـابـل مـثـبـت آن دو نـیـکـلای بـردیـایـف(Nikol

aj Berdjajev)( 1948- 1874) فـیـلـسـوف12 را مـثــال آورد. او نـیـز مـهـاجــرت نـمـوده بــود. وی زمـانـی پــس از تـهـاجـم  

آلـمـان نـازی بـه شـوروی در 1941 نـوشـت: ” تـهـاجـم آلـمـان بـه خـاک روسـیـه مـرا عـمـیـقـاً تـکـان داد. روسـیـه مـن در مـعـرض خـطـر جـدی فـروپـاشـی و بـرده شـدن بـود … مـن هـمـواره بـه شـکـسـت نـاپـذیـری روسـیـه ایـمـان داشـتـه ام. مـیـهـن پـرسـتـی ای کـه چـون چـیـزی مـسـلـم هـمـیـشـه در مـن وجـود داشـتـه اسـت، بـه نـهـایـتـش رسـیـده بـود. مـن حـس مـی کـردم بـا ارتـش سـرخـم. مـن مـردم را بـه خـواسـتـاران پـیـروزی روسـیـه یـا آلـمـان تـقـسـم نـمـوده بـودم. تـمـایـلـی بـه بـودن در دسـتـۀ دوم نـداشـتـم، آن هـا را خـائـنـیـن تـلـقـی مـی کـردم. در مـحـیـط روس هـا در پـاریـس عـنـاصـر آلـمـان دو سـتـی بـودنـد، کـه آرزوی رهـا گـشـتـن روسـیـه از چـنـگ بـلـشـویـک هـا بـه وسـیـلـۀ هـیـتـلـر را داشـتـنـد. ایـن احـسـاس انـزجـار در مـن بـرانـگـیـخـتـه بـود.”

      تـا جـایـی کـه نـگـارنـدۀ ایـن بـررسـی اطـلاع دارد، آثـار بـردیـایـف هـرگـز در شـوروی چـاپ و نـشـر نـشـده بـودنـد، نـه حـتـی در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت”. امـا ایـن گـفـت و گـو از او بـه صـورت کـسـی کـه در مـهـاجـرتـش نـیـز یـک روس مـیـهـن پـرسـت واقـعـی بـاقـی مـانـده بـوده اسـت، چـنـیـن تـصـوری را بـه جـا مـی کـرد، کـه آثـار وی بـه یـقـیـن روزی در مـیـهـنـش مـنـتـشـر خـواهـنـد شـد. او از حـیـث ایـدئـولـوژیـک هـیـچ تـعـلـقـی بـه روسـیـه مـارکـسـیـسـت نـداشـتـه اسـت. وی بـه هـمـراه مـرژیـکـوفـسـکـی و جـیـپـیـوس در حـوالـی و پـس از تـحـویـل قـرن بـیـسـتـم در سـان پـتـرزبـورگ در مـحـیـط هـای فـلـسـفـی – مـذهـبـی یـکـسـانـی رفـت و آمـد داشـتـه انـد. هـدف شـان یـک انـقـلاب مـعـنـوی بـوده اسـت. فـلـسـفـۀ مـذهـبـی آرمـانـی آنـان شـدیـداً مـورد حـمـلـۀ لـنـیـن واقـع گـشـتـه بـود، انـتـقـادی کـه خـصـوصـاً بـا سـهـم بـردیـایـف و مـرژیـکـوفـسـکـی در 1909 بـه یـک مـجـمـوعـۀ رسـالـه بـا عـنـوان عـلائـم جـهـت، کـه مـارکـسـیـسـم را بـازدارنـدۀ روسـیـه از پـیـش رفـت اعـلام نـمـوده بـود، بـه مـحـکـوم سـاخـتـن آنـان تـبـدیـل گـردیـد. عـلائـم جـهـت در چـنـد نـوبـت انـتـشـار یـا فـت، و هـنـایـشـی درازمـدت داشـت. سـولـژنـیـت سـیـن آشـکـارا خـود را مـدیـون انـدیـشـه هـایـی مـی دانـسـت، کـه مـطـرح کـنـنـدۀ ” انـقـلاب مـعـنـوی” در ایـن مـجـمـوعـۀ رسـالـه بـود.

      امـا کـوزنـتـسـوف ضـمـن گـفـت و گـو از بـردیـایـف، مـرژیـکـوفـسـکـی و جـیـپـیـوس حـتـی یـک کـلـمـه نـیـز در ایـن خـصـوص بـر زبـان نـیـآورد، کـه لـنـیـن آنـان را بـه صـورت دشـمـنـان طـبـقـاتـی و آرمـان گـرایـان بـورژوایـی طـبـقـه بـنـدی نـمـوده بـود. و ایـن نـگـران کـنـنـده بـود، زیـرا هـمـیـن خـود مـی بـایـد بـهـتـریـن بـهـانـه بـرای یـک ادیـب مـارکـسـیـسـت جـهـت کـوبـیـدن آنـان در سـطـح ایـدئـولـوژیـک، یـعـنـی اصـل قـضـیـه بـوده بـاشـد. ایـن نـگـارنـده چـنـیـن احـتـرازی را تـنـهـا بـه ایـن شـکـل مـی تـوانـد تـوضـیـح دهـد، کـه صـرف نـظـر نـمـودن از ایـن انـدیـشـمـنـدان مـسـیـحـی در دورۀ ” گـلا سـنـوسـت” غـیـرمـمـکـن و مـیـهـن پـرسـتـی شـان در مـهـاجـرت حـائـز اهـمـیـت خـاصـی در شـوروی ایـن دوره بـوده اسـت.

      تـا چـنـد سـال پـیـش از تـکـامـل جـدی سـیـاسـت ” گـلاسـنـوسـت” در شـوروی نـتـیـجـۀ ارزیـابـی رسـمـی از ایـن انـد یـشـمـنـدان مـسـیـحـی نـو مـنـفـی بـود. فـیـلـسـوف مـعـروف وی. آ. کـوفـاکـیـن در اثـرش فـلـسـفـۀ مـذهـبـی روسـیـه در آغـاز سـدۀ بـیـسـتـم(1980) مـی نـویـسـد: ” در دوره ای کـه شـامـل حـوالـی و بـلافـاصـلـه پـس از انـقـلاب اکـتـبـر مـی گـردد، سـخـن گـویـان آخـریـن مـوج اسـرارگـرایـان در روسـیـه از نـوعـی ” رنـسـانـس مـعـنـوی” یـا مـذهـبـی در کـشـور در حـدود آغـاز قـرن گـفـت و گـو مـی کـردنـد. تـبـلـیـغـات ضـدشـوروی بـورژوازی بـا ایـن امـیـد بـه انـدیـشـۀ مـذکـور مـتـوسـل شـده، آن را حـتـی امـروز نـیـز بـا وانـمـود سـاخـتـن ایـن سـمـت مـذهـبـی – فـلـسـفـی، ضـدانـقـلابـی و عـلـنـاً مـنـحـط بـه صـورت یـک ” رنـسـانـس” عـمـلـی مـورد سـوء اسـتـفـاده قـرار مـی دهـنـد.”

پـایـان سـخـن

سـال 1987 پـدیـده ای بـی نـظـیـر در تـاریـخ 70 سـالـۀ ادبـیـات شـوروی گـردیـد. پـیـش از آن تـاریـخ هـرگـز آثـاری چـنـان مـهـیـج در زمـانـی کـوتـاه پـدیـد نـشـده بـودنـد، و دشـوارسـت تـصـور تـکـرار ایـن پـدیـده در آیـنـده.

      در ایـن جـا صـحـبـت چـنـدان بـر سـر یـک نـوسـازی واقـعـی و فـراهـم گـشـتـن زمـیـنـۀ سـیـطـرۀ مـشـخـص نـسـل جـوان در مـیـان نـیـسـت، امـا در واقـع بـر سـر یـک عـمـلـیـات بـزرگ ” در جـسـتـار ادبـیـات گـم شـده”ای اسـت، کـه در جـریـانـش یـک رشـتـه مـاهـنـامـۀ ادبـی بـا  مـدیـران پـرحـرارت و مـشـتـاق مـوفـق بـه ارزیـابـی دسـتـنـویـس هـای تـا بـه آن تـاریـخ طـبـع نـشـده بـا حـجـمـی قـابـل تـوجـه گـشـتـنـد. و ایـن هـا فـقـط دسـتـنـویـس هـای بـرجـای مـانـده از دورۀ بـرژنـف نـبـودنـد، هـم چـنـیـن آثـاری بـودنـد کـه بـسـیـار دورتـر، در اوایـل دهـۀ 20 بـه رشـتـۀ تـحـریـر درآمـده بـودنـد، بـه عـنـوان مـثـال داسـتـان نـمـایـشـی عـجـیــب بــلـنـدنـظـرانـۀ دیـکــتــاتــور اثــر سـمـبـولــیـســت والــری بــریــوسـوف(Valerj Brjusov)  

( 1924- 1873). آن در تـابـسـتـان 1921 بـه نـگـارش درآمـده، در یـک دائـرۀ مـتـعـاقـبـاً بـرچـیـده شـده قـرائـت گـردیـده بـود. ابـتـداء پـس از روی کـار آمـدن گـوربـاچُـف و سـمـت سـیـاسـی تـغـیـیـر یـافـتـه، هـم چـنـیـن در عـرصـۀ فـرهـنـگـی، چـاپ و مـنـتـشـر شـد.

      در خـارج ضـمـن بـحـث پـیـرامـون تـغـیـیـرات در اشـکـال اقـتـصـادی و اجـتـمـاعـی جـامـعـۀ شـوروی نـقـش تـعـیـیـن کـنـنـدۀ رهـبـران تـأیـیـد گـشـتـه اسـت، هـم چـنـیـن نـقـش گـوربـاچُـف. ضـمـنـاً آن تـغـیـیـرات را نـتـیـجـۀ ” قـیـام از بـالا ” نـامـیـده انـد. انـدیـشـۀ اصـلاحـات نـه در پـایـه( بـه زبـان مـارکـسـیـسـتـی گـفـتـه بـاشـیـم )، بـلـکـه در روبـنـا رویـیـده اسـت. ایـن خـاصـه در مـورد ادبـیـات صـدق مـی کـنـد، کـه نـویـسـنـدگـان سـنـةً نـقـش پـیـش رو بـه مـثـابـۀ مـبـاشـریـن انـدیـشـگـی نـو ایـفـاء نـمـوده انـد. تـعـویـض مـشـخـص خـط هـیـئـت تـحـریـریـه هـا در نـشـریـات مـهـمـی از قـبـیـل نـوی مـیـر و زنـامـجـا بـی شـک یـا مـسـتـقـیـمـاً بـه خـواسـت کـمـیـتـۀ مـرکـزی حـزب بـوده اسـت، یـا در هـر حـال بـه تـشـویـق آن. امـا مـبـهـم ایـن کـه آیـا کـمـیـتـۀ مـرکـزی حـزب در ایـن تـعـویـض خـط بـه مـحـاسـبـۀ آن عـواقـب غـم انـگـیـزی نـیـز پـرداخـتـه بـوده اسـت، کـه مـا طـی 1987 و حـتـی کـمـاکـان پـس از آن مـلاحـظـه نـمـوده ایـم. نـوی مـیـر بـلافـاصـلـه پـس از خـاتـمـۀ 1987 چـاپ رمـان پـاسـتـرنـاک دکـتـر ژیـواگـو را آغـازیـد، کـه از سـوی هـیـئـت تـحـریـریـه اش در سـپـتـامـبـر 1956 رد شـده بـود. زنـامـجـا طـی بـهـار 1988 درصـدد طـبـع رمـان مـا از زامـجـاتـیـن بـا اشـتـهـار جـهـانـیـش بـرآمـد. آن در 1920 بـه قـلـم درآمـده، هـرگـز در شـوروی بـه طـبـع نـرسـیـده بـود، امـا در عـوض طـی دهـۀ 30 در چـکـسـلـواکـی، انـگـلـسـتـان و فـرانـسـه طـبـع و نـشـر شـده، و زامـجـاتـیـن بـه ایـن سـبـب نـاگـزیـر تـن بـه مـهـاجـرت بـه خـارج داده بـود.

      هـیـچ تـردیـدی نـیـسـت کـه در وهـلـۀ نـخـسـت آگـهـی پـیـشـاپـیـش دو دسـتـنـویـس مـزبـور مـوجـب رشـد سـریـع و غـیـر عـادی اشـتـراک در 1987 در ایـن نـشـریـات گـردیـد. تـیـراژ نـوی مـیـر در 1987 بـه سـردبـیـری پـرحـرارت زالـی گـیـن بـه 495000 نـسـخـه و تـیـراژ زنـامـجـا بـه سـردبـیـری بـاکـلانـوف نـوسـازنـده بـه 277000 نـسـخـه افـزایـش یـافـتـنـد، و در 1988 بـه تـرتـیـب بـه قـریـبـاً 1/1 مـیـلـیـون و 550000 نـسـخـه، بـه عـبـارت دیـگـر تـیـراژشـان در 1988 نـسـبـت بـه 1987 بـیـش از دو بـرابـر افـزایـش را نـشـان مـی دهـد.( تـیـراژ نـوی مـیـر در 1957 177000 و زنـامـجـا در هـمـان سـال 170000 نـسـخـه بـوده اسـت.) چـنـیـن افـزایـش تـیـراژی حـتـی در رابـطـۀ شـوروی بـی نـظـیـر اسـت. از سـوی دیـگـر نـبـایـد فـرامـوش کـرد، کـه در 15 جـمـهـوری شـوروی و نـیـز در لـنـیـنـگـراد و مـسـکـو نـشـریـات ادبـی مـشـابـهـی وجـود داشـتـه انـد.  

      امـا تـکـامـل از نـظـر خـالـصـاً هـنـری چـنـدان چـنـگـی بـه دل نـمـی زد. روس هـا ” کـشـف کـردنـد” کـه مـیـراثـی بـس غـنـی تـر از آن چـه تـا بـه آن زمـان مـتـصـور بـود، از ادبـیـات شـوروی صـاحـب هـسـتـنـد. خـصـوصـاً پـلاتـونـوف را بـزرگ تـریـن ” کـشـف” بـه حـسـاب آوردنـد. 

      نـاقـد مـشـهـور ای. سـیـدوروف، رئـیـس ” مـدرسـه عـالـی نـویـسـنـدگـی مـسـکـو” مـجـمـوعـۀ رسـالـه ای بـا عـنـوان در راه یـک وضـع جـامـع را بـیـرون داد. ظـاهـراً انـتـظـار او آن بـوده اسـت، کـه بـه زودی یـک دورۀ حـمـاسـی نـویـن فـراخـواهـد رسـیـد، کـه بـرخـی از نـثـر پـردازان بـزرگ آن نـظـر مـهـمـی را بـازخـواهـنـد یـافـت، کـه بـه اقـتـضـای سـمـت گـیـری نـو در ادبـیـات در مـرحـلـۀ اول دورۀ ” یـخ شـکـن” در دهـۀ 50 و در ” مـوج نـو” در اوایـل دهـۀ 60 از دسـت رفـتـه بـود. ایـن انـتـظـار زیـبـا هـمـان گـونـه کـه واقـفـیـم بـرآورده نـشـد. جـریـان مـسـتـعـد مـطـبـوعـات گـرایـی در ادبـیـات در اواخـر دهـۀ 80 بـا تـوجـه بـه حـرکـت کـامـلاً مـشـخـص شـنـاخـت بـه نـقـطـۀ اوجـی رسـیـد، و عـلی الـظـاهـر مـی بـایـد نـمـودهـای تـازه، شـدیـداً فـعـالانـه ای در آیـنـده داشـتـه بـاشـد، اما یـک گـسـسـت هـنـری از رسـم، از نـوع آن چـه در نـیـمـۀ نـخـسـت دهـۀ 50 هـم در نـثـر( آکـشـونـوف بـا بـسـیـاری دیـگـر) و هـم در نـظـم( وزنـسـنـسـکـی بـا عـده ای دیـگـر) وجـود داشـت، در اواخـر دهـۀ 80 تـنـهـا مـلاحـظـۀ مـبـادی پـراکـنـده اش مـمـکـن بـود. 

      آن هـا کـه خـوش بـیـنـانـه عـقـیـده داشـتـنـد ” گـلاسـنـوسـت” فـرهـنـگـی بـدون پـس گـردهـای مـهـمـی ادامـه خـواهـد یـافـت، نـاگـزیـر مـی بـایـد ایـن سـئـوال را نـیـز از خـود بـه کـنـنـد: آیـا مـهـم تـریـن بـازدارنـده هـای تـحـقـق چـنـیـن تـکـامـلـی کـدام هـا مـی تـوانـنـد بـود؟ شـکـی نـیـسـت سـانـسـور یـکـی از بـازدارنـده هـای اصـلـی در بـرابـر نـوسـازی ادبـیـات بـود. امـا مـا – حـتـی – ایـن جـا در صـورت مـتـمـرکـز سـاخـتـن افـکـارمـان بـر سـانـسـور بـرونـی، رسـمـی، دسـتـخـوش تـصـورات سـطـحـی خـواهـیـم گـشـت. در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” کـه عـبـور از ایـن بـازدارنـده هـا بـه مـراتـب آسـان تـر از گـذشـتـه بـود، دلـیـل تـمـرکـز بـیـش تـر بـر ” سـانـسـور درونـی” وجـود داشـت. ایـن جـا مـوضـوع بـر سـر یـک عـامـل روان شـنـاخـتـی اسـت، کـه تــوصـیـف دقـیـقــش دشــوار مـی بــاشــد، ولـی نـظـریــات قــابــل اتـکــاء چــنـدی در خـصــوص یــک 

عـنـصـر مـهـم بـودنـش وجـود دارد. نـگـارنـده بـه نـام بـردن تـنـهـا یـکـی از ایـن نـظـریـات بـسـنـده مـی کـنـد: یـکـی از حـاضـریـن در جـمـع دسـتـه ای نـاقـد مـعـروف در ادارۀ هـیـئـت تـحـریـریـۀ لـیـتـراتـورنـاجـا گـازتـا در آغـاز 1988 ضـمـن یـک سـخـنـرانـی بـه ایـن نـکـتـه پـرداخـت، کـه ” آزادی نـو” بـه مـراتـب کـم تـر از آن کـه مـطـلـوب بـسـیـاری بـود، مـورد اسـتـفـاده قـرار مـی گـرفـت. سـیـدوروف در پـاسـخ بـه ایـن گـفـت: ” ایـن چـنـدان هـم عـجـیـب نـیـسـت: آزادی از بـالا اعـلام شـده، امـا فـطـرت بـرده در هـمـۀ مـا – هـم در سـردبـیـرهـا، نـاشـران و هـم در خـود نـویـسـنـدگـان – بـه قـدر کـافـی وجـود دارد. آن در سـبـک ، مـقـاصـدمـان، مـوضـوعـات و شـکـل بـرخـورد بـه هـمـه چـیـز هـسـت. شـرکـت مـا در آزادی گـاه بـرابـر بـا صـفـرسـت – ایـن کـامـلاً واضـح اسـت.”

      مـا بـا عـیـنـک خـود بـه خـوبـی مـی تـوانـسـتـیـم تـکـامـل جـاری ادبـیـات شـوروی را بـه صـورت عـادی سـازی بـه نـگـریـم. گـرچـه رهـایـی پـروسـۀ ادبـیـات از بـازدارنـده هـای ایـدئـولـوژیـک در دهـۀ 80 در قـیـاس بـا چـنـدیـن سـال پـیـش از آن بـه نـظـر بـسـیـار بـیـش تـر مـی رسـیـد، ولـیـکـن عـادی سـازی هـنـوز دارای حـدود مـشـخـصـی بـود. چـنـد نـویـسـنـدۀ بـرجـسـتـۀ شـوروی کـمـاکـان بـه عـنـوان مـهـاجـریـن در خـارج بـه سـر مـی بـردنـد، و در اواخـر دهـۀ 80 ذکـر نـام شـان اجـازه نـبـود؛ آن هـا ” غـیـراشـخـاص” مـحـسـوب مـی گـشـتـنـد! در دسـامـبـر 1987 نـسـخـۀ جـدیـدی از اشـعـار مـهـاجـرت بـرودسـکـی در نـوی مـیـر مـنـتـشـر گـشـت، و ایـن اصـولاً امـری تـازه بـود کـه هـنـوز یـک نـویـسـنـدۀ مـهـاجـر در قـیـد حـیـات بـه تـوانـد بـخـشـی از تـولـیـد ادبـیـش را در شـوروی انـتـشـار دهـد. امـا کـلـیـۀ اسـامـی گـم شـده تـشـکـیـل دهـنـدگـان بـسـیـاری از ” لـکـه هـای سـفـیـد” هـسـتـنـد، کـه بـایـد مـحـتـوای اصـلـی شـان را بـازیـابـنـد، تـا آن کـه نـگـارش یـک تـاریـخ ادبـیـات شـوروی عـادی امـکـان پـذیـر بـاشـد.

      مـهـم اسـت یـادداشـت ایـن نـکـتـه نـیـز کـه ظـاهـراً صـحـبـت بـوده اسـت بـر سـر مـسـتـقـیـمـاً ” خـارج از کـنـتـرل بـودن” بـخـشـی از فـشـار فـرهـنـگـی در اواخـر دهـۀ 80. بـا مـطـالـعـۀ آخـریــن اعـلام رسـمـی مـوضـع سـیـاسـت فـرهـنـگـی حـزب تـحـت ” گـلاسـنـوسـت” مـی توان تـأیـیـد کـرد، کـه در اواخـر دهـۀ مـزبـور عـلائـم تـازه ای از بـالا تـصـویـب گـشـتـه بـود. اعـلام رسـمـی مـوضـع سـیـاسـت فـرهـنـگـی حـزب نـیـز در یـک مـقـالـۀ ده صـفـحـه ای  در شـمـارۀ اکـبـتـر 1987 نـشـریـه کـمـونـیـسـت( ارگـان مـرکـزی حـزب بـرای مـسـائـل نـظـری سـیـاسـی) بـه چـاپ رسـیـده بـود. ایـن جـا از اخـتـلاف شـدیـد لـنـیـن بـا مـاکـسـیـم گـورکـی(Maksim Gorkij)( 1936- 1868) بـر سـر انـقـلاب اکـتـبـر و از سـرمـقـالـۀ مـجـادلـه ای گـورکـی در نـشـریـه نـوایـا ژیـزن( 18- 1917) نـقـل قـول شـده بـود، کـه گـورکـی در آن جـا بـلـشـویـک هـا را مـحـکـوم سـاخـتـه بـود. امـا پـس از ایـن نـقـل قـول هـا – کـه بـلاشـک مـی تـوانـد خـوانـنـدگـان شـوروی بـسـیـاری را شـگـفـت زده نـمـا یـد – تـأکـیـد گـشـتـه بـود، کـه بـحـران بـیـن آن دو شـخـصـیـت سـرانـجـام حـل شـده بـوده اسـت. در مـقـالـۀ کـمـونـیـسـت مـثـال هـایـی آورده شـده بـود بـر ایـن کـه لـنـیـن آشـکـارا پـس از 1920 بـا لـحـنـی پـذیـرا از بـرخـی نـویـسـنـدۀ مـهـاجـر صـحـبـت مـی کـرده، و آثـار آن هـا را پـراسـتـعـداد مـی نـامـیـده اسـت. وی حـتـی پـیـشـنـهـاد کـرده بـوده، کـه روایـاتـی از آرکـادی آور چـنـکـو(Arkadj Averchenko)( 1925- 1881) در شـوروی طـبـع و نـشـر گـردد. آن گـاه درمـقـالـه از قـطـعـنـامـۀ سـازش جـویـانـۀ 1925 در خـصـوص ادبـیـات بـه نـحـو مـثـبـت گـفـت و گـو شـد، و در عـوض از قـطـعـنـامـۀ مـخـوف، مـشـهـور 1946 کـه اعـلام کـنـنـدۀ جـوّ جـنـگ سـرد در حـیـات فـرهـنـگ بـوده، و از عـمـل اداری سـفـت و سـخـت نـتـیـجـه اش کـه در سـال هـای بـعـد بـه بـار آورنـدۀ آثـار زیـان بـخـش بـسـیـار جـدی، از جـمـلـه در سـطـح شـنـاخـت بـوده اسـت، فـاصـلـه گـرفـتـه شـده بـود. ایـن قـطـعـنـامـۀ تـعـیـیـن کـنـنـده قـبـلاً هـرگـز( نـه حـتـی در مـرحـلـۀ اول دورۀ ” یـخ شـکـن”) مـانـنـد در کـمـونـیـسـت رد و کـنـار گـذاشـتـه نـشـده بـود. در نـشـریـۀ مـذکـور بـیـان گـشـتـه بـود: ” هـیـچ ارجـاعـی بـه اقـتـضـای روابـط تـار یـخـی، بـه حـدت یـافـتـه تـریـن مـوارد در وضـعـیـتـی کـه مـا آن زمـان در چـنـبـره اش بـودیـم، نـمـی تـوانـد مـحـق سـازنــدۀ آن گـسـتــاخـی، بـی لـیـاقـتـی، بـی عــدالــتـی ای گــردد، کــه در مـورد هــنـر و فــرهـنـگ بــه عــمـل آمــد. ” بـازسـازی هـا “، پـی گـردهـا، مـمـنـوعـیـات، دخـالات نـالایـقـانـه در پـروسـۀ خـلاقـیـت بـه شـکـل مـطـلـق از سـوی حـزب مـحـکـوم نـگـشـتـه اسـت، بـازگـشـت آن هـا مـی تـوانـد خـسـارت جـبـران نـاپـذیـری بـرای قـضـیـۀ سـوسـیـالـیـسـم در پـی داشـتـه بـاشـد.” و جـلـوتـر گـفـتـه شـده بـود، کـه زمـان هـمـواره دیـر یـا زود امـور را در مـکـان واقـعـی شـان قـرار مـی دهـد، بـی آن کـه هـنـرمـنـد هـمـیـشـه مـوفـق بـه تـجـربـۀ ایـن جـریـان عـادلانـه گـردد.” مـقـالـه بـه دنـبـال ایـن مـلاحـظـات حـقـیـقـی، امـا نـه چـنـدان امـیـدبـخـش، بـه بـرخـی مـلاحـظـات شـوق آمـیـز مـبـالـغـه آلـود پـرداخـتـه بـود: ” جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی بـایـد ارج گـذاری و احـتـرام بـه آن هـنـرمـنـدانـش را بـیـآمـوزد، کـه از جـرأت گـفـتـن حـقـیـقـت بـرخـوردار هـسـتـنـد. ایـن جـا یـکـی از تـضـمـیـنـات تـکـامـل اجـتـمـاعـی کـامـلاً سـالـم و مـتـمـدنـانـه وجـود دارد.”

      نـیـز بـه گـفـتـار گـوربـاچُـف در بـیـسـت وهـفـتـمـیـن کـنـگـرۀ حـزب در 1987 در ایـن خـصـوص ارجـاع مـی شـد، کـه زمـانـی کـه جـامـعـه در یـک دورۀ گـذار نـیـازمـنـد تـکـامـلـی مـحـتـاطـانـه اسـت، افـرادی ظـاهـر مـی گـردنـد، کـه دارای نـیـاز درونـی بـه ابـراز انـدیـشـه هـای تـازه هـسـتـنـد، و تـأکـیـدشـان بـر ایـن اسـت کـه حـزب چـشـم امـیـدش را خـاصـه بـه هـنـرمـنـدان و ادیـبـان دوخـتـه اسـت. گـفـتـار لـنـیـن در ایـن بـاره کـه روشـنـفـکـران بـایـد طـرف حـزب را بـه گـیـرنـد13، کـمـافـی الـسـابـق مـعـتـبـر بـود. فـاصـلـه گـیـری از ادارۀ سـفـت و سـخـت ابـتـدایـی فـرهـنـگ بـه سـیـاق اسـتـالـیـنـیـسـم، مـع الـوصـف، عـلـنـاً ” از بـالا” الـهـام گـرفـتـه و تـشـویـق مـی شـد. راه پـیـش روی از طـریـق ” گـلاسـنـوسـت”، ” پـرسـتـرو یـکـا ” از حـیـث نـظـری بـه سـیـاسـت فـرهـنـگـی نـسـبـةً آزاد، گـشـوده، امـکـان پـذیـر سـازنـدۀ آزمـایـشـات هـنـری، بـحـث هـا، طـبـع و نـشـر و ایـجـاد تـشـکـلات فـرهـنـگـی در دورۀ ” نِـپ”14 بـازمـی گـشـت، بـه آن دوره ای کـه جـامـعـۀ شـوروی هـنـوز اصـلاح و بـازسـازی نـشـده بـود.

      در ایـن وضـعـیـت گـزیـنـش گـشـودۀ غـیـرعـادی – بـا نـظـر بـه روابـط شـوروی – مـیـلـیـون هـا خـوانـنـده اعـتـقـاد شـان بـه نـویـسـنـدگـان را بـازیـافـتـنـد، بـا ایـن امـیـد کـه ایـنـان چـون گـذشـتـه بـرای آنـان چـیـزی حـقـیـقـی دربـارۀ زنـدگـی شـان بـه نـویـسـنـد. در شـوروی دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” نـیـز بـه روال گـذشـتـه بـرخـوردی سـتـایـش گـرانـه بـه نـویـسـنـدگـان و هـنـرمـنـدان سـازش نـاپـذیـر وجـود داشـت. ویـسـوتـسـکـی بـهـتـریـن نـمـونـۀ آن هـا بـود، کـه شـرکـت انـبـوه، خـودجـوش مـردم در مـراسـم تـدفـیـنـش در تـضـاد شـدیـد بـا بـی عـلاقـگـی هـمـوارۀ مـسـئـولـیـن ادارۀ فـرهـنـگ نـسـبـت بـه او قـرار داشـت. در خـاتـمـۀ 1988 در مـسـکـو یـک کـنـسـرت بـزرگ بـا حـضـور شـخـصـیـت هـای قـیـام دهـۀ 60 بـه یـادبـود او بـر پـا گـشـت. ویـسـوتـسـکـی در یـکـی از آوازهـایـش سـروده بـود:

      ” هـیـچ حـرفـی از زنـدگـان نـیـسـت،

        دفـاع مـا فـقـط از مـردگـان مـاسـت.”

      در حـدود یـک صـد سـال پـیـش از دورۀ ” گــلاسـنـوسـت” فــرهـنـگـی، نـاقــد ادبـیـات و ادیــب ژرژ بــرانــدِس( Georg

Brandes)( 1927-1842)15 سـیـاحـتـنـامـه اش بـرداشـت هـا از روسـیـه را مـنـتـشـر سـاخـتـه بـود. وی سـال قـبـل از انـتـشـار ایـن کـتـابـش بـه دنـبـال سـفـری سـه مـاهـه بـه مـهـم تـریـن نـقـاط فـرهـنـگـی روسـیـه و مـطـالـعـۀ آثـار چـنـد نــویـسـنـدۀ بــزرگ بـه ایـن نـتـیـجـه رسـیـده بــود، کـه بـهـتـریـن نــویـسـنـدگـان روسـیـه سـرنـوشـت شـهـداء را( غـالـبـاً در تـبـعـیـد) و یـا رسـولان را(مـطـرود در مـهـاجـرت) یـافـتـه بـودنـد. او خـاصـه از داسـتـایـوفـسـکـی و آلـکـسـانـدر هـرتـسـن(Aleksandr Herzen)(70- 1812)( بـانـی فـرهـنـگ مـهـاجـرت روسـیـه) نـام بـرده، مـثـال هـای کـافـی در مـورد سـپـری گـشـتـن زنـدگـی نـویـسـنـدگـان روس مـهـاجـر در زجـر و آلام مـداوم آورده بـود. در هـمـیـن جـا بـخـش بـزرگـی از تـوضـیـح ایـن نـکـتـه نـهـفـتـه اسـت، کـه خـوانـنـدگـان شـوروی حـس خـوبـی بـرای ایـن داشـتـنـد کـه کـدام نـویـسـنـدگـانـی صـاحـب آثـاری هـسـتـنـد کـه خـوانـنـدگـان در آن هـا نـه تـنـهـا چـیـزی از زنـدگـی خـویـش مـی شـنـاخـتـنـد، بـلـکـه حـتـی آن را یـک دورنـمـایـۀ قـابـل اعـتـمـاد تـلـقـی مـی نـمـودنـد.

      در آن چـه دیـگـران( سـیـاسـتـمـداران، مـورخـان، جـامـعـه شـنـاسـان و نـظـریـه پـردازان از هـر نـوع ) قـصـور کـرده بـودنـد، بـهـتـریـن نـویـسـنـدگـان درصـدد عـمـلـی سـاخـتـنـش بـرآمـدنـد. درسـت یـا نـادرسـت هـنـوز بـه نـظـر مـی رسـیـد کـه خـوانـنـدگـان شـوروی بـر ایـن بـاور بـاشـنـد، کـه آن هـا جـهـت آگـاهـی افـزون تـر از مـفـهـوم زنـدگـی شـان بـایـد بـه ادبـیـات رجـوع کـنـنـد.

      بـا تـوجـه بـه سـنـت دراز وجـود ارتـبـاط نـزدیـک بـیـن تـکـامـل جـامـعـه و تـکـامـل ادبـیـات روسـیـه شـوروی، دلـیـل خـوبـی بـرای پـی گـیـری مـؤثـر تـحـول ادبـیـات در شـوروی در دورۀ ” گـلاسـنـوسـت” وجـود داشـت، دوره ای کـه ایـن جـامـعـه در آسـتـانـۀ یـک دگـرگـونـی تـاریـخـی قـرار گـرفـتـه بـود.

یـادداشـت هـا

1- بـرای ایـن سـیـاسـت مـی تـوانـیـد رجـوع کـنـیـد بـه بـخـش سـوم بـررسـی ” سـیـاسـت فـرهـنـگـی در شـوروی پـیـشـیـن از انـقـلاب اکـتـبـر تـا اسـتـو

    اری سـانـتـرالـیـزاسـیـون” از تـوفـان آراز در تـارنـمـای سـیـاسـی و فـرهـنگـی هـفـتـه، سـال یـازدهـم، آوریـل 2017.

2- بــرای ایـن دوره مـی تــوانـیـد رجـوع کـنـیـد بــه بــررسـی ” دورۀ ” یـخ شـکــن” در فــرهـنـگ شــوروی پــیـشـیــن” از تـوفـان آراز در تــارنـمـای

    فـلـسـفـی – اجـتـمـاعـی خـرمـگـس، نـوامـبـر 2019.

3- بـرای پـاسـتـرنـاک و رمـانـش دکـتـر ژیـواگـو مـی تـوانـیـد بـه نـگـریـد بـه بـخـش نـخـسـت بـررسـی ” دگـرگـونـی فـرهـنـگـی در شـوروی پـیـشـیـن 

    ( از 1957 تـا  1973)” از تـوفـان آراز در تـارنـمـای مـشـعـل، ژوئـن 2020.

4- ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری” فـی الواقـع جـنـگ داخـلـی خـونـیـن دولـت شـوروی عـلـیـه دهـقـانـان بـود.

    دولـت اسـتـالـیـنـی ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری” را بـا ادعـای سـاخـتـگـی ” تـصـفـیـۀ کـولاک هـا “( قـشـر دهـقـانـان مـرفـه)، کـه تـخـمـیـنـاً بـیـش

    از 3% از کــل دهـقــانــان را تـشـکــیـل نـمـی دادنــد، بــه اجــراء گــذاشـت. طـبــق بـعـضـی ارقــام، در 1929 افــزون بــر 150000، در 1930 

    240000 و در 1931 285000 خـانــوار طـبـقـه بـنـدی شــده بـه عـنـوان ” کـولاک هـا ” بــه سـیـبـری و مـنـاطـق شـمـالــی تـبـعـیــد گــردیــدنــد. 

    مـحـاسـبـه شــده اسـت 8 مـیـلـیـون و نـیـم تـا 9 مـیـلـیـون دهـقــان زن و مـرد و کـهـن سـال و خــردسـال دچـار سـیـاســت ” تـصـفــیـۀ کـولاک هـا ” 

    شـدنــد. بـسـیـاری از ایـن دهـقـانـان نـگـون بـخـت در نـتـیـجـۀ مـقـاومـت اعــدام گـردیـدنــد؛ بـسـیـاری دیـگــرشـان در ضـمـن تـبـعـیـدات نـابـود شـد 

    نـد. 8-6% دهـقـانـان اتـحـاد شـوروی در اثـر سـیـاسـت ” تـصـفـیـۀ کـولاک هـا ” مـعـدوم گـشـتـنـد.(Dmitrij Volkogonov: Triumf i tragedija. Političeskij portret I.V. Stalina(Moskva, 1990)     ( پـیـروزی و تـراژدی. پـرتـرۀ سـیـاسـی آی.وی. اسـتـالـیـن)) 

    هـالـدور کـیـلـجـان لاکـسـنـس(Halldór Kiljan Laxness)( 98- 1902) نـویـسـنـدۀ مـشـهـور که در دورۀ فـاجـعـه بـار ” اشـتـراکی سـازی اجـبـاری” 

    از اتـحـاد شـوروی دیـدار نـمـود، بـعـدهـا در خـاطـراتـش از ایـن سـفـر تحـت عـنـوان En Digters opgør( مـخـالـفـت یک نـویـسـنـده)(1963) در 

    بــارۀ دهـقـانـان اسـیــر ” اشـتـراکـی سـازی اجـبـاری” نــوشـت: ” آن هــا از چـارچـوب هــسـتـی شـان بـیــرون رانــده شـده بـودنـد. (…) دقـیـقـاً در

    هـمـان زمـان بــرآورد مـی شـد، کـه در حــدود 30 مـیـلـیـون دهـقـان از بـیـم اشـتـراکـی سـازی در کـشـور فـراری بـودنـد. (…) مـن فـکـر مـی کـر 

    دم هـر صـورتـی کـه مـی بـیـنـم عـنـوان رمـانـی از تـمـام تـبـایـنـات مـهـم زنـدگـانـی اسـت.”

    نـتـیـجـۀ سـیـاسـی بــااهـمـیـت ” اشـتــراکـی سـازی اجـبـاری” اسـتـالـیـنـیـسـتـی از بـیـن رفــتـن اتـحـاد طـبـقـۀ دهـقـانــان و طـبــقـۀ کــارگـران بـرای 

    هـمـیـشـه بـود.

5- مـنـظـور کــودکـان بـی سـرپــرسـت(besprizornje) اسـت، کـه بــه شـمـار چـنـد مـیـلـیـون در جـریـان جـنـگ داخـلـی در روسـیـه( 21- 1918) در 

    سـرتــاسـر کـشـور ویـلان و سـرگـردان بـودنــد. ایـنـان یـکـی از مـشـکــلات بــزرگ پــیـش روی کـمـیـسـاریــای خـلــق بــرای امــور اجـتـمـاعــی، 

    مـتـشـکـلـه پـس از بـرقـراری دولـت شـوروی در 1917 بـه شـمـار مـی رفـتـنـد.

6- بـرای ایـن رمـان مـی تـوانـیـد بـه نـگـریـد بـه ” دورۀ ” یـخ شـکـن” …”.

7- نـشـریـه نـووسـتـی پـرسـنـتـی، ش206، 1987.

8- مـنـتـشـر شـده در نـشـریـه نـوی مـیـر، پـائـیـز 1987.

9- گـفـتـنـی اسـت سـوسـیـال رولـوسـیــونــرهـای چـپ و آنـارشـیـسـت هـا از آغـاز بـر ضـد ایـن پـیـمـان صـلـح بـودنـد، زیـرا آن را گـامـی خـطـرنـاک 

    و خـیـانـت ســرنــوشـت سـاز بــلـشـویـک هــا بــه انـقـلاب تـلـقـی مـی نـمـودنــد. امـا گــلــدمــن(Emma Goldman)(1940- 1869) نـیــز در خـود 

    زیـسـت نـامـه اش Living my Life( آن گــونــه کــه مــن زیــسـتــم)( 1931) ایـن پــیـمـان را تـضـعـیــف کـنــنـدۀ سـخـت روحـیـۀ انـقــلا بـی تـوده

    هــا و نـخـسـتــیـن مـنـبـع تـفـرقـه بـیـن نـیـروهـای پـرولـتـاریـایـی دانـسـتـه اسـت.

10- نـشـریـه مـسـکـوفـسـکـی نـووسـتـی، ش43، 1986.

11- بـرای راپ مـی تـوانـیـد رجـوع کـنـیـد بـه بـخـش سـوم ” سـیـاسـت فـرهـنـگـی …”.

12- بـرای بـردیـایـف مـی تـوانـیـد رجـوع کـنـیـد بـه بـخـش پـسـیـن ” دگـرگـونـی فـرهـنـگـی …” در تـارنـمـای مـشـعـل، ژوئـیـه 2020.  

13- در ایــن رابـطـه مـثـلاً مـی تـوان مـقـالـۀ لـنـیـن ” سـازمـان حـزب و ادبـیّـات حــزب”( 1905) را خـوانــد، کـه از جـمـلـه در مـنـبـع زیـر مـنـدرج 

      اسـت: 

      V.I. Lenin, Collected Works, vol.10, 3.edi., pp.44-49(Moscow, Progress, 1972)

14- اخـتـصـار ” سـیــاسـت اقــتـصـادی نــویـن”(Novaja Ekonomičeskaja Politika(NEP)). ایــن سـیـاسـت را لـنــیـن در مـارس 1921 بــه کـنـگـرۀ 

      دهــم حـزب بـلـشـویـک مـعـرفـی نـمـود. ” نِـپ” سـرمـایــه داری خـصـوصـی را بــه طـور نـسـبـی تـحـت کـنـتـرل دولـت مـجـاز سـاخـت. ” نِـپ” 

      بــرخـلاف انـتـظـار لـنـیـن و بـلـشـویـک هـای گــروه او مـوجـب مـرتـبـط گـردیـدن بـیـش از پـیـش دهـقـانـان بـا اقـتـصـاد سـرمـایـه داری و دوری 

      فـزایـنـدۀ شـان از اصـل اشـتـراکـی حـزب شـد. و بـدتـر از آن، ” نِـپ” سـرمـایـه داران، تـجـار، مـعـامـلـه گـران، دلالان و صـاحـبـان صـنـعـت را 

      احـیـاء نـمـود. ” نِـپ” قـادر بــه حـل مـسـئـلـۀ تـهـدیـدآمـیــز گـرسـنـگـی در اولـیـن سـال هــای اجــرائـش نـشـد. خـشـکـسـالـی 1920 کـه پـیـش از 

      بــه اجـراء درآمـدن ” نِـپ” طـبـیـعـةً دارای هـنـایـش مـنـفـی در بــرداشـت مـحـصـول  بــود، پـس از بـه کـار افـتـادن ” نِـپ” ایـن امـر را مـشـکـل

      تـر سـاخـت، بـه طـوری کـه بـرداشـت مـحـصـول از 54% در 1920 بـه 43% در 1921 کـاهـش یـافـت. در نـقـاطـی در اثـر خـشـکـسـالـی کـل 

      جـمـعـیـت روسـتـاهـایـی مـجـبـور بــه کـوچـیـدن از دهـات شـان مـی گـردیــدنـد. وضـع طـبـقـۀ کـارگــر بـا پـیـاده شــدن ” نِـپ” دشـوارتـر گـشـت. 

      مــزدهـا بــه یـک سـوم زمـان پــیـش از جـنـگ کـاهـش یـافــت، یـعـنـی بــه حـداقــل ضـرور بــرای زنـدگـی رسـیـد. درصـد بـیـکـاری بـالا رفـت. 

      هـمـزمـان از تـعــداد اعـضـاء طـبـقـۀ کـارگـر کـاسـتـه شــد: رقـم کـل مـزدگـیـران ا ز تـقـریـبـاً 11 مـیـلـیـون در 1913 بـه 6 و نـیـم مـیـلـیـون در 

      22- 1921 رسـیــد؛ شـمـار کـارگـران صـنـعـت از نـصـف کـم تــر گـردیـد. وضـع زنــان نـیـز سـخـت شـد. در سـال هــای 22- 1921 تـقــریـبـاً 

      7% بـی کـاران(= 37934 نـفــر) را زنـان تـشـکـیـل مـی دادنــد. زنـان کـه در 1917 40% نـیــروی کـار در صـنـعـت بــودنــد، طـی دهـۀ 20 

      30% نـیـروی کـار در صـنـعـت را تـشـکـیـل مـی دادنـد، و مـزد مـیـان گـیـن شـان تـقـریـبـاً 40% مـزد مـردان زبـود. بـا بـه کـار افـتـادن ” نِـپ” 

      هــزیـنـۀ مـؤسـسـات خـدمـاتـی ویـژۀ زنـان و خـانـواده از بــودجـۀ دولـت حـذف گـردیـده، تـأمـیـن آن بـه اتـحـادیـه هـای کـارگـری، کـوپـراتـیـوهـا، 

      کـارگـاه هـای مـحـلـی و غـیـره مـحـول گـشـت. آن هـا نـیـز بـا عـنـوان ایـن کـه آن گـونـه مـؤسـسـات خـدمـاتـی مـقـتـضـی هـزیـنـۀ زایـد هـسـتـنـد، 

      بــه تـعـطـیـل بـیـش تــر آن هـا پـرداخـتـنـد، بـه طـوری کـه در آغـاز 1922 جـمـعـاً 2124 مـؤسـسـه( کـلاً مـؤسـسـلات مـرتـبـط بـا رابـطـۀ مـادر

      – کـودک، حـتـی مـشـاورۀ طـبـی ویــژۀ زنـان بــاردار و مـشـابـه آن) وجــود داشـتـنـد، در حـالـی کــه در 1923 تـعــداد ایـن مـؤسـسـات خـدمـاتـی

      بــه 1213 بـاب کـاهـش یـافـت. تـجـارت بــه ابـتـکـار خـصـوصـی واگــذار گـشـت. دیـگـر بــار سـیـسـتـم هـای بــازار بــه کـار افـتـادنـد، و سـودا 

      گـران بـازار سـیـاه در هـیـئـت خُـرده بـورژواهـای قـانـونـی(مـوسـوم بـه ” جـمـاعـت نِـپ” یـا بـه قـول بـعـضـی ” بـارون هـای نِـپ”) ظـاهـر گـرد

      یـدنـد. 

      بـا ” نِـپ” شـالـودۀ ” سـرمـایـه داری انـحـصـاری دولـتی” – کـه عـمـلاً دولـت را بــه کـارفـرمـای طـبـقـۀ کـارگــر تـبـدیــل مـی سـاخـت – ریـخـتـه 

      شـد، کــه در دورۀ اسـتـالـیـن نـهـادیــنـه، و بــا نــام سـاخـتـگـی ” ســوسـیـالـیـسـم” بــه خـلـق هـای شـوروی و بـه دنـیـای خـارج مـعـرفـی گـردیـد.

      حـتـی بـه آن در قـانـون اسـاسـی اتـحـاد شـوروی بـا نـام ” سـوسـیـالـیـسـم” رسـمـیـت داده شـد.

15- دربـارۀ زنــدگـی ادبـی و آثـار بــرانــدِس نـقـد ” دربــاب بــرانــدِس” از تـوفـان آراز در تــارنـمـای تــریـبـون زمـانـه، شـهـریـور 1397 ا نـتـشـار

      یـافـتـه اسـت.

تـصـویـر زیـر عـنـوان:

مـجـسّـمـۀ زنـدان

آفـریـدۀ فـاضـل نـجـف اوف