حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

آغاز یک توطیه ی جنایت بار و کوچ اجباری پنجشیریان

ویسنده: مهرالدین مشید امروز روستای دشتک پنجشیر و فردا هم دشتک…

آغوش مادر وطن!

امین الله مفکر امینی       2024-08-12! مــرا مادر وطن ومردمش بس گرامیســـت هرکه مادروطن…

نور کهن 

رسول پویان  نـور کهن ز روزن دل جلوه گر شدست  هـور از…

بمناسبت  ۷۶ و مین  سالروز  تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر  

نوشته از بصیر دهزاد  اوضاع وخیم کنونی بین المللی، حلقه تنگ…

دادخواهی برای مهاجرین افغان که از تاجیکستان اخراج اجباری می…

من محمدآصف فقیری نویسنده و پژوهشگر و مدرس حقوق و…

عرفان در سیاست

– دکتر بیژن باران ایران از سده 19 با نپذیرفتن…

دعوت صالح به آمریکا و" هفت خوان رستم "اختلاف های…

نویسنده : مهرالدین مشید  چرخش در سیاست آمریکا یا ابزاری برای…

پردۍ ناولې پروژې ودروئ

عبدالصمد ازهر                 …

حقوق بشر 

تدقیق و نگارشی از سخی صمیم.   حقوق بشرچه نوع حقوق راگویند…

ترجمه‌ی شعرهایی از آقای "آسو ملا"

(به کُردی: ئاسۆی مەلا) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی  (۱) مفت مفت‌اند، شلوار،…

فرهاد پیربال

استاد "فرهاد پیربال" (به کُردی: فەرهاد پیرباڵ) نویسنده، شاعر، مترجم،…

«
»

قزلباش ها کیانند؟

                              ا. واصل

 قزلباش ها درافغانستان: 

عکس ‏‎Ehsan Wassel‎‏

ااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بارها، ازشماری دوستان، به این سوال برخورده ام که قزلباشها کیانند؟ بعضی انها را یک ملیت، برخی صرف جنبهٔ مذهبی به انها میدهند و تعداد زیاد هموطنان «روشنفکر» ما متاسفانه قزلباش هارا بنابر داشتن «مذهب تشیع» بیگانه پنداشته با تعصب درمورد آنها برخورد نموده و مینمایند.

دی شیخ با چراغ ​همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

مقدمهٔ تاریخی:

              سرزمین خراسان قدیم مشتمل  بر سرزمین های امروزی افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قسمتهای از پاکستان، قرقیزستان و قزاقستان بوده که در دوره های مختلف و قدرت های بزرگ، این ساحه ها کم وزیاد شده است. 

در دورهٔ ساسانی ها، خراسان به چهار قسمت تقسیم می شد: هرات، بلخ، مرو ونیشاپور.

بلاذری دانشمند عرب درمورد خراسان چنین می نویسد: « خراسان چهار جزء است. جزء نخستین ایران شهراست  و آن نیشاپورست و قهستان وطبسین وهرات و پوشنج و بادغیس وطوس. جزء دوم مرو شاهجان است وسرخس ونساو باورد ومرورود وطالقان وخوارزم وزم وآمل واین هردو برساحل نهربلخ اند- و بخارا جزء سوم که درطرف باختری نهر است وتانهر هشت فرسنگ فاصله، فاریاب است وجوزجان وطخارستان علیا وآن طالقان است – وختل وآن وخش است – و قوادیان، وخست واندرابه وبامیان و بغلان، و والج واین شهر مزاحم بن بسطام است – و روستای بنک و بدخشان- واین ورودگاه مردم است به تبت و اندرابه راه ورود مردمان است به کابل. وترمذ وآن درخاور بلخ است وچغانیان و زم وطخارستان سفلی وخلم وسمنجان، جزء چهارم ماورالنهراست وچاج، وطراربند و سغُد وآن کس (کش) است ونسف ( نخشب) و روبستان واسر وشنه، وسنام، دهکدهٔ مقنع وفرغانه و شم وسمرقند و ابارکت وبناکت وترک .»(ابن فقیه، مختصرالبلدان، ترجمه مسعودص۱۶۱)

درطول تاریخ درسراسر جهان مردم به سبب جنگها، حوادث طبعی، پیدانمودن کار، مسایل مذهبی و دینی، فشارحاکمان وغیره مجبور به مهاجرت ها وبیجا شدن درداخل سرزمین خود و خارج از آن شده اند.

درخراسان بزرگ هم، درزمان استیلای اعرا ب، و انتصاب حاکمان عربی دراین ایالات، ازدواج ها، جنگها بین خود اعراب ویا با مردمان محلی، خانواده ها و دانشمندان ، حتی قبیله ها ازیک شهر به شهر ها و محلات دیگر بی جا شده اند ویا به سرزمین های دیگر مهاجرت نموده اند. 

دردوران عباسیان،  برمکی ها ازبلخ ( ایالتی ازخراسان) که دردربار عباسیان کار های مهم دولتی را پیش می بردند، تعداد زیاد خانواده ها از خراسان به عراق و برعکس عربها در دوران طاهریان  (۲۰۵ – ۲۵۹هـ.ق) ازبغداد به خراسان آمدند وبیش از۵۰ سال بااینکه حافظ منافع خلیفه بغداد بودند، به ملیت خراسانی خود ارج بیشتر میگذاشتند. حنظله بادغیسی، ابوحفص سغدی، عباس مروزی سخنگویان و چکامه سرایانی، به زبان دری آن زمان هستند. 

خراسان در دوران حکمروایی صفاریان، سامانیان وطاهریان از نگاه علم ومعرفت به پیشرفت های نایل شد و دو مرکز خلافت  یکی در عراق ودیگری در بخارا بوجود آمده بود. 

در دوران غزنویان (قرن چهارم تا ششم) پایتخت خراسان شهر غزنه یا غزنی که شهر اباد و بانفوذی بود، انتخاب شده بود. درتاریخ ادبیات ایران، از ابواسحاق اصطخری مشهوربه کرخی نقل قول است  که« درهمه نواحی، شهر توانگرو تجارت تراز غزنی نیست.»(ص۲۱۹)، همچنان از محمد ابن احمد (مؤلف عجایب المخلوقات) نقل قولی است که« دراین شهر دوازده هزار گرماوه است.» (طوسی ص۲۵۲)

پس ازغزنویان سلجوقیان برخراسان حکمروایی داشتند. دراین دوران ، خراسان که یکی ازولایات مهم خلافت اسلامی بود. طی چند دهه، پس ازحکمروايی ملکشاه سلجوقی جنگهای فرقه ای میان پیروان حنفی ها و شافعی ها وهمچنان مبارزات حسن صباح رهبرشیعیان اسماعیلی صلح وثبات را دراین ولایت برهم زد، ولی در زمان سلطان سنجر باردیگر این آرامش به خراسان برگشت وبه پیشرفتهای، بخصوص درعرصهٔ فرهنگی نایل آمد. اکثرگارگزاران این دوران ترک ولی اهل خراسان بودند . مدارس هرات، مرو، بلخ ونیشاپور درهمین زمان زیر نظرنظام الدین طوسی تاسیس گردید.

سلجوقیان ازتبار ترکمن وغز صحرا نشین بوده، با امدن تدریجی خود از ماورالنهربه داخل دیگر شهرهای خراسان و پذیرفتن دین اسلام، به قدرت رسیدند. اینها هرچند مردمان بدوی بودند درسایهٔ آمیزش با مردم محلی، مردان دانشمند وکاردان را ازبین خود مردم بحیث وزیر ودبیربکارگرفتند، از آنجمله است عبدالملک کندری وزیرطغرل وخواجه نظام الملک وزیرمقتدرآلپ ارسلان.  

فتوحات سلجوقی ها تا قسمت های اناتولی( اسیای صغیر) وروملی هم رسید. « ازبین سپه سالاران سلاجقهٔ روم، سلاطین مشهور وجهانکشای عثمانی برخاسته بودند… .» یکی دیگر ازحوادث مهم دوره سلجوقی ها، جنگهای صلیبی است که بین مسیجیان و مسلمانان از اواخر قرن یازدهم میلادی براه افتاد، و تا دوصد سال به وقفه ها، دوام داشت این جنگ ها تاثیرات ناگواری بخصوص در شرق بجا گذاشت. کشور های اروپایی ازهمین دوران به تحقیق وکشف اماکن ومنابع ثروت کشور های شرق متمایل شدند، راه بحری بسوی هندوستان را کشودند، سود و امتیازات راه ابریشم وتجارت ادویه ومساله جات را بخود اختصاص دادند. 

خوارزمشاهیان به رهبری محمد خوارزمشاه که با دربارهای غزنوی ها وغوری ها در خراسان پیوند های خویشی داشتند، از خوارزم در شمال غرب هرات بر خراسان حاکم شدند (۴۹۱-۶۱۷ هـ ق).  دراین دوران هم، جنگها با پیروزی ها وشکست ها، متحد شدن ها و جدایی ها با غزنوی ها وسلجوقی ها،همراه بوده است، تااینکه قدرت بدست سلطان علاوالدین محمد تکش افتاد و « درمدت کوتاه دولت وسیعی را رویکار آورد وبه آرزوی ازبین بردن خلافت بغداد و فتح چین بود وبر اثر رویهٔ نادرست با۴۰۰نفر تاجراعزامی چنگیزخان وکشتن آنها، خشم وقهر(تموچین) را به جوش آورد و چنگیزاین مرد سفاک، تمدن بزرگ خراسان را زیر سم ستوران پایمال کرد.»(۶۱۷هـ ق)

با آمدن مغولها، خراسان زمین یکبار دیگرزیرسم ستوران چنگیزیان خراب شد، مردمان از شهر به شهری واز ملکی به ملک دیگر به منظور زنده ماندن کوچیدند. این جنگها وکوچیدن ها، ازیکسوکشتن انسانها و ویرانی سرزمین های خراسان را ببار آورد واز جانب دیگرآمیزش فرهنگ وتمدن هارا سبب شد، که جانشینان چنگیزخان در ولایات وشهر های خراسان، عراق و هندوستان ازخود بجا گذاشتند.

 قزلباش ها کیانند؟   با مروری بر تاریخ ومقدمه مختصر فوق دیده میشود که خراسان بزرگ که        « ولایات اباد» دارای منابع مادی ومردمان پیشه ور، دامدار، مالدار وتجارت پیشه بودند، پس از استیلای عرب ها، مورد تاخت وتازغز نشینهاو صحرا نشینان سلجوقی های ترکمن تبارو بعداً مغول ها (چنگیزخان) وخوارزمشاهی ها قرار گرفت که با پذیرفتن دین جدید اسلام، خود به جهانکشایی مبادرت نمودند. مردمان وساکنان اصلی این سرزمین دراثرآمیزش باعرب ها، ترک ها، مغول ها وسایر اقوام و قبایل وانتخاب محل سکونت خودِ که درنتیجه جنگها ولشکر کشی ها، اوضاع نامساعد اقلیمی، ظلم وفشار حاکمان محلی، ترس ازکشته شدن وسایر ملحوظات ازیک شهر به شهر دیگرو عمدتاً در محدودهٔ خراسان بزرگ و سایر نقاط دنیا پراگنده شدند و درطی قرنها، سکونت و ازدواج ها، ملیتهای گذشته شان به ملیتها و قوم وقبایل جدید ومحل سکونت شان تبدیل گردید.  

مردمان قزلباش(کلاه سرخ ها) که خود یک نام، از شکل ظاهری برای مردمان ایل وقبیله های مختلف بخاطر وظیفهٔ شان انتخاب گردیده است، ازامر بالا( امیزشها، مهاچرت ها، بیجاشدن ها…) عاری نمی باشند.

«سلاله وتبار سلجوق که باقوم وقبایل بیشمارغزان ترکمان درپیوند بودند، ازاوایل قرن چهارتا اواخر قرن پنج هجری قمری باحرکت جمعی ازترکستان به سمرقند[ماوراالنهر] وازآنجا به دیگرشهرهای خراسان ورفته رفته به عراق عجم ومناطق غربی سرازیرشدند و به فتوحات حیرت انگیزدست یازیدند. دامنهٔ فتوحات شان به سرزمین های امپراتوری روم شرقی[ ترکیه] نیزکشیده شد. چنانچه قیصر روم برای جوابگوئی دربرابراین حرکت بگفتهٔ خاوندشاه بلخی “ لشکرعظیم ازفرنگ و روس وارمن وسریانیان ویونانیان فراهم آورده” وبه عزم سرکوبی سلاجقه به هجوم پرداخته بود.»

ازاسکندربیگ، درتاریخ عالم آرای عباسی نقل قول شده که «تیمورلنگ درقرن های هشت ونه، باجنگ وبه خاک وخون کشیدن مردمان بسیار، گذارَش به آسیای صغیرافتاده و«ایلدرم بایزید» را شکست داده، بیشتراز سی هزار نفرازمردمان جنگی بقایای سلاجقه را اسیرگرفته وباخود همراه برداشته پس گشت میکند.»

براساس روایات تاریخی (پیدایش دولت صفوی ص۱۳۰، میشل مزاوی- ص ۱۶ تاریخ عالم آرای عباسی اسکندربیگ وص ۹ تشیع وقدرت درایران،بهزادکشاورز)، تیموردر راه بازگشت، به شهر اردبیل به غرض بازدید و«گرفتن دعا» نزد شیخ خواجه علی، مرشد بزرگ خانقاه میرود(1402م). شیخ خواستارآزادی اسیران از تیمورجهانکشا میشود که مورد قبول واقع شده، همه اسیران را به رئیس خاندان صفوی بخشیده، پول وپیسهٔ بسیارهم دراختیار خانقاه ودرویشان اردبیل گذاشت. تیمورخود علاقمند پیران ومرشدان بود و وانمود میکرد که انسان باید پیرو یک مذهب باشد و تعصب درمقابل مذاهب آن زمان، منجمله تشیع نداشته وخود مرید شیخ محمودشبستری بود. این آسان گیری تیمور، درانتخاب مذهب وحمایت از«پیران ومرشدان» سبب شد تا مردمان ازشهرها و ولایات مختلف خراسان ازهر قوم وقبیله بطرف صفوی ها که هنوز مصروف خانقا، پیری ومرشدی بودند جلب وجذب گردند. 

براساس تاریخ جهانکشای تیمور«… درحدود پنجاه هزارخانواراز مردمان (قره تاتار) که شاید ازدورهٔ سلجوقیان(قرن پنج) ویا هلاکو(قرن هفت) جزء سپاه آورده و درشامات جابجا بودند، تیموردستور برگشت شان را به ماورالنهر داده و اسباب سفر آنهارا با زن وفرزند ومالداری شان فراهم نمود که از این عده هم تعدادی جذب شیوخ اردبیل گردیدند.»(ص۱۶۵) .

 بدون شک این آزاد شدگان خودرا مدیون شیخ ها وخانقا های صفوی میدانستند که مذهب تشیع داشتند. باید توجه داشت که هنوز دسته های قزلباش تشکیل نشده بود واین مردمان به قوم وقبیله، ایلها و سران  مختلف عمدتاً مردمانی که سکونت اصلی شان خراسان و ماورالنهر بوده، مربوط بودند وازیک شهر، و ولایت خراسان به دیگر شهر وولایت خراسان کوچیده بودند.

این شهر ها و ولایات که دردوران حملات چنگیز وتیمور ویران شده بود، طبق روایات اکثر مؤرخین دروقت حکمروایی های اولادهٔ شان که« مقهورفرهنگ قدیم خراسان شده بودند» به اعمار شهر ها اقدام نمودند. مردمان مختلف که پیرو عقاید ومذاهب مختلف از( بت پرستی تا اسلام ) ولی دراجرای مناسک خود آزاد بودند، در شهرها و ولایات خراسان وماوراالنهردرکنارهم زندگی میکردند. «نجوم، طبابت، هنر، شعر وشاعری، معماری وسایر علوم دراین شهرهای رشد نموده بود.» 

صفوی ها که درابتدا مردمان مذهبی (تشیع) وخانقائی بودند و حیثیت پیری ومرشدی داشتند، اهسته آهسته مرشدان روحانی «فقیرمشرب» به فکر قدرت وسازمان سیاسی و نظامی افتاده وبا روحیهٔ پر ازشورو جذبه اقدام به تشکل نمودند. اطرافیان این شیخ ها و« مرشد» ها که عمدتاً شاگردان مدرسه هایشان بودند، افراد جنگجو، باسواد و بافهمی از بازماندگان سلاجقه بودند، که توسط تیمورلنگ چنانچه قبلاً تذکر داده شد، اورده شده بود، وهمه شاگردان، پیرومذهب تشیع بودند. 

شیخ های صفوی قبل از رسیدن به تخت شاهی، بنابرحیثیت پیری ومرشدی درشهر ها و ولایات مختلف آن زمان ریاست روحانیت مردم را بر عهده داشتند. 

شیخ حیدر(۸۶۰-۸۹۲هـ ق) نبیرهٔ شیخ صفی الدین، مرشد خانقاه اردبیل ازبین « قبایل ترک و ترکمن های جنگجو و پراگنده» در سراسر اناتولی[ ترکیه] ، ارمنستان ودیگر ایلات شمال ایران[ خراسان]  تشکیلات منظم « نیمه درویشی ونیمه سربازی» را تنظیم و سازمان داد. این سربازان یا گروه طرفدارانش را که به ایل ها و قبیله های مختلف متعلق بودند، با کلاه های سرخ مخروطی شکل که دوازده تَرک داشته، مشخص نمود، که به ترکی( قزلباش) معنی می دهد، یاد شدند.

قزلباش ها مخلوطی ازقبیله های مختلف هستند. پطروشفسکی در( تاریخ اسلام درایران) می نویسد:« قزلباشهای را که منشا ترکمن دارند بعضی ها« کرد» وبعضی آذربایجانی وبیشترینه «غز» میدانند سه بار درتاریخ منطقه برسر اقتدار امده، دولت تشکیل داده اند. دردوره سلجوقی ها برتمام عراق عجم، عراق عرب، ماورالنهر، شامات، خراسان، واسیای صغیرو در دوردوم بنام «اتحادیهٔ آق قوینلو» و « قره قوینلو» دراناطولی، دیار بکر وآ ذربایجان ومدتی برهرات وغیره ودر دور سوم تحت نام «صفوی ها» درقسمتی از جهان، مطرح وحکومت کرده اند.»

قزلباش ها در خراسان شرقی( افغانستان):

قزلباش ها، برخلاف ادعای کسانیکه مدعی هستند که توسط نادرافشار(۱۰۶۷-۱۱۲۶خورشیدی) به افغانستان اورده شدند، طوریکه درفوق تذکار داده شد، صد ها سال قبل از آمدن نادر افشاربه خراسان شرقی که بعد ها نام افغانستان به ان گذاشته شد، ازیک شهر به  شهر های دیگر خراسان بنا برعوامل مختلف برای زندگی وکار خود کوچیده ویا کوچانیده شده اند. دراین رفت وآمدها و آمیزش با مردمان محل که قبلاً متوطن شده بودند، خانواده ها باهم گره خورده ، زبان، دین ومذهب، ملیت وعنعنات شان باهم رنگ محلی بخود گرفته است. 

 اسکندربیگ، در تاریخ عالم آرای عباسی (ص۴۰) تذکر میدهد که ظهیرالدین محمدبابردرجنگ شیبک خان شکست خورد[۹۰۶هـ ق] وازشاه اسماعیل صفوی که او نیزبا شیبک خان دشمن بود تقاضای کمک مینماید. شاه اسماعیل تقاضای بابر را پذیرفته، سی هزارنفر پیاده و سوارقزلباش آذری و خراسانی را تحت قیادت صاحب منصب خراسانی امیربیردم یا امیر شیردم می فرستد. این سپاه ازراه هرات به بلخ آمده، پس ازعبوراز رود آموبه کمک بابر میرسند.

ارسکین در«ایران وبابر» می نویسد که:« بابر برای اینکه ازخطرشیبک خان ایمن باشد ازشط جیحون گذشت و وارد کشوری شد که امروزموسوم است به ( افغانستان). وقتی بابر، وارد ( کابلستان) شد[۹۱۰ هـ ق]، این کشوردارای پادشاه بود و پسر ارغون آنجا سلطنت میکرد، یک قسمت از سربازان بابر [قزلباشان] ، سواران و پیادگانی بودند که امیر شیردم آنهارا ازرورد جیحون گذرانیده بود.» (ص۴۰۴)

براساس امر بابریک قسمت ازسپاه، دور از خانه های نشیمن مردم به قسم ( چنداول) [ واژهٔ ترکی بوده، ساقهٔ لشکرمعنی داده ویا فوجی را گویندکه برای حفاظت لشکر ازپس لشکر می آید .] به ساختن خانه ها و قلعه ها پرداختند. به این اساس چنداول دو قرن قبل از آمدن نادر افشارموجود بود و درآن زمان تقریباً نصف کابل را احتوا مینمود که مردمانی از قبایل مختلف قزلباش ها عمدتاً پیروان مذهب تشیع و نیز خانواده هایی از پیروان دیگرمذاهب ازجمله تسنن، برادرانه ودرهمسایگی با یکدیگرزندگی مینمودند.

درسال۱۱۵۲هـ ق (دوقرن بعد) نادرافشاردربرگشت ازهندوستان تعدادی ازافراد(عساکر) خودرا در کابل باقی گذاشت  که عمدتاً در چنداول و دیگر ساحات شهر جابجا شدند. 

دراثرجنگها و لشکرکشی ها بین شهر های بلخ، نیشاپور، خراسان غربی[ ایران- مشهد]، هرات، بلخ، قندهار، زمین داور(هلمند)،قلات، کابل وبعد ها هندوستان وغیره این بیجا شده گی مردمان منجمله قزلباشها که مربوط ایل ها وقبایل مختلف بودند، سکونت اختیارنمودند و درهرجا ومحلیکه ساکن شدند، با ملیت ، زبان وفرهنگ همان محل ، درهرات-هراتی، درهلمند-هلمندی، درکابل-کابلی، درپشاور-پشاوری، درقندهار-قندهاری،  درکشمیر- کشمیری، … زندگی نمودند. 

احمدشاه ابدالی، یکی از قوماندانهای نادر افشار، پس ازمرگش دررهبری افغانستان قرارگرفت واز آنجاییکه درخراسان باقزلباشان معرفت حاصل نموده بود، خانواده های صاحب قلم، مردمان جنگجو وصاحب منصبان قزلباش را باخود ازیک شهرخراسان به شهر های دیگر آن سرزمین اورده آنها را در هرات، نیمروز، قندهار، فراه، هلمند، قلات وغیره شهرهای خراسان جابجا نمود. که همه دارای صلاحیت و دررهبری کشور سهم داشتند. علی رضاخان مستوفی احمدشاه ابدالی ومحلی بنام( توپ خانه) درجوار ارگ شاهی قندهار، برای حفظ تاج وتخت شاهی بود.

تیمورشاه پایتخت راازقندهار با همه لاولشکر، عمله وفعله پادشاهی به کابل انتقال و محلاتی را درکابل برای آنها تقسیم نمود که مطابق میل خود به ساختمان ها مبادرت ورزیدند. مرادخانی، محلهٔ علی رضاخان، قلعهٔ حیدرخان، گذر سردارجان خان، کوچه اچکزی ها، کوچه های خافیا(خواف بین مشهد وهرات واقع است) شاه سمندها، کردها(قرتا)، شاهنجی ها( توپ های که از بالای شتر فیر میشود)، کباری ها، جوانشیرها در چنداول، گذرباغ  نواب، گذرریکاخانه(مردمانی ازشاخه های طوایف بساک بودند که بخاطر تعصب مذهبی تسنن در زمان صفوی به هرات کوچیده بودند، و تیمورآنهارا به کابل انتقال ودر منطقه که بنام ریکا خانه یاد شد مستقر شدند.)، گذرقاضی فیض الله، افشار، افشار دارالامان وغیره در شهر کابل که دراین جایجایی ها قزلباش ها هم اندک نبودند.

«دردوران سلطنت تیمورشاه، گاردشاهی سپاهیان قزلباش بیشتر، و افسران بزرگ ان ازطايفهٔ بیات بودند. » (درمسیر تاریخ ص۳۷۷)

پس ازفوت تیمور، رؤسای طوایف افغان هریک طرفدار یکی ازشهزادگان[۲۴ پسر] بودند. مهمترین آنها فتح محمدخان سدوزایی، سردارپاینده خان(سرفرازخان)بارک زایی، اخترمحمدخان نورزایی، نورمحمدخان امین الملک بابری و امیراصلان خان جوانشیرو جعفرخان قزلباش بودند که برای جانشینی تیمورشاه مشوره نموده وبا قوای اصلان خان جوانشیر شاهزادگان را دربالاحصارکابل محبوس، وشهزاده زمانشاه را به پادشاهی انتخاب نمودند. قزلباشها در افغانستان منحیث افراد قابل اعتماد بحیث دبیر پادشاه ها، مستوفی المالک ومستوفی های ولایات، حکومت داری ها وظایف شانرا انجام داده اند. 

قزلباشها، درکنار دیگر مردمان، باشندگان اصیل این سرزمین بوده طی قرن ها دراین سرزمین زندگی، کار وفعالیت نموده وتقریباً درهمه شهر های افغانستان امروزی زندگی میکنند که ملیت و مذهب شان به همان منطقه ومردم ارتباط میگیرد. ن.کاویانی در نظری به( ندای خلق) قزلباش هارا «یک اتحادیه نظامی میداند که ازملیت وقبیله های مختلف تشکیل شده بودند ودرشهرقدیم کابل، عمدتاًدرچنداول، مرادخانی زندگی میکردند وزبان شان فارسی است.» طوریکه توضیح شد، ملیتی بنام قزلباش وجود ندارد. قزلباشهای گردیز ویا لوگرچه ملیتی دارند؟ ویا قزلباش های لاهورو کویته پاکستان دارای کدام ملیت هستند؟ [ملیت ماه جبین قزلباش چه بود؟]، ولی متاسفانه بنابرعدم آگاهی مردم ما، بخصوص در مسایل دینی ومذهبی با قزلباشها، نه تنها مردمان عادی، بلکه درسطح ادارات و دولت ها هم، با تعصب برخورد نموده و مینمایند.

پس ازسالهای ۱۹۷۳(۱۳۵۲) پاکستان وایران هم ازاین تعصب مذهبی استفاده نموده وباایجاد تنظیم ها و سران تنظیم ها براساس مذهب، قوم وملیت های مردمان افغانستان این جدایی ها را بیشتر نموده که باعث قتل وقتال های فراوان  شده اند، وتا امروزهم ادامه دارد. 

۲۴ مارچ ۲۰۲۰

منابعی که دراین نوشته استفاده شده:

  • احمدعلی محبی ، قزلباش وهزاره درلابلای تاریخ افغانستان
  • م. غ .غبار، ۱- افغانستان درمسیر تاریخ، ۲- جغرافیای تاریخی افغانستان
  • ن. کاویانی – نگاهی به زمانه وکارنامهٔ ندای خلق 
  • میخاییل ولودارسکی، شوروی ها وهمسایه های جنوبی شان افغانستان وایران
  • تاریخ سیاسی افغانستان – سید مهدی فرخ