شعر «نغمهی عاشقانه دختری دیوانه»
شاعر «سیلویا پلات» مترجم «مرضیه سدیدی»
مینهم برهم دیده را، میمیرند عالمها
میگشایم پلک، زاده میشود ز نو دنیا
گویی ساختهام باز تو را در رویا
میروند رقص کنان ستارهها، در آبی و قرمز جامهها
مطلق ِتاریکی، میتازد تا کجا
مینهم برهم دیده را، میمیرند عالمها
دیدم در رویا، کردی مرا افسون، چرا؟
خواندی غم زده آوازِ ماه را، دیوانه وار بوسیدی مرا
گویی ساختهام باز تو را در رویا
وارون میشوند اَسما، دیگر نیست دوزخ را شعلهها
میشوند خارج، سَراف هاُ و شیطان بندهها
مینهم برهم دیده را، میمیرند عالمها
دیدم که بازگشتی در رویا، به این بسته چَشم از دنیا
آه که شدهام خورده سال، کردم فراموش نامت را
گویی ساختهام باز تو را در رویا
باید دوست میداشتم جای تو، فاختهی دلباخته را
میپرسی چرا؟ آری چون باز میگردد به معشوق دلربا
مینهم برهم دیده را، میمیرند عالمها
گویی ساختهام باز تو را در رویا