نمک بپاش

تو هی نمک بپاش
روی زخمها
روزی خونهای سرخ
جاری بر سیم خاردارها
به شکوفههای بهار
بتماشای آزادی خواهد نشست.
(۲)
چه رفتهست
بر مام میهنم
که همه مسلحاند
به سلاح دلتنگی؟!
(۳)
فقر!
هر سه وعده
از غذاهای سفرهاش را
با مهارت میچیند.
(۴)
چه عطر جهانشمولی دارد
وطن!
در هر غربتی
تعقیب میکند
پیراهنام را.
(۵)
مادران
ابرهای اندوهیاند
در آسمان
خدایا!
بباران باران
بر این خاک افسرده
(۶)
مساحت سرزمینم
چه وسیعست
هر کجای جهان که میروم
در گوشهی دنجاش
آرام میگیرم.
(۷)
خاک وطنم
که زخم بر میدارد
دوست دارم
شال سبزی شوم
بر تمام زخمهاش.
خالد بایزیدی (دلیر)