میترسم
من از دنیای در آشوب و با آزار میترسم
دکانِ پر ز رنگ است و از این بازار میترسم
ز آن همسایهء خر پول و با رشوه سر و کارش
نباشد با خبر از همجوارِ زار ، میترسم
ز آنانیکه از خونِ خلایق باده در جام اند
ز مستانِ برون از خانهء خمار ، میترسم
دیاری که بسی خلق اش گرسنه صبح تا شام اند
ز سیل تن فروشانِ غمین ، بسیار میترسم
ز ملا های با تذویر و اندر جامهء تقوا
ز این وابستگان دالر و کلدار ، میترسم
ز آن دولت که باشد با عدو و دور از ملت
ز آن حیله گران و فتنه در افکار ، میترسم
ز ترسا ، آن یهودِ پر دغا بر مسندِ قدرت
ز اسلام اش قبا و بر سر اش دستار ، میترسم
ز دلالان جنگ و در سیاست منفعت جو ها
ز جلادان رو در پردهء اظهار ، میترسم
تن رنجور ملت را بباید کرد درمان چون
ز مرگ ملتی درمانده و بیمار ، میترسم
هراسم از تباهی ماست کاین سیل تبه کاران
تباه کردند ملت ها و من زین کار ، میترسم
به نابودی کشانندت اگر با خویش و خاموشی
و من از این خموشی یی تأسف بار ، میترسم
مهرو چهارم سپتامبر ۲۰۱۷