طالبان به دنبال ماموریت ناتمام کرزی و غنی
نویسنده: مهرالدین مشید
طالبان پروژهء ناتمام کرزی و غنی یا جاده صافکن پروژهء جدید
به یقین که در ذهن هر شهروند افغانستان این پرسش خطور می کند که آیا طالبان پروژهء ناتمام کرزی و غنی است و یا این که نه؛ طالبان بخشی از یک بازی جدید سیاسی شبکهء استخباراتی کشور های منطقه و جهان به رهبری آی اس آی پاکستان است که جاده را بر روی پاکستان بخاطر رسیدن به عمق استراتیژی اش هموارتر می کند. این در حالی است که طالبان در ظاهر استوار و ناشکننده و حتا شکست ناپذیر معلوم می شوند؛ اما در عین حال از نام حکومت سرپرست آنان فهمیده می شود که نیاز به جایگزینی تازه دارند. اینکه چه نوع حکومتی جای آن را پر خواهد کرد؛ هنوز روشن نیست و شاید هرچیزی باشد و به غیر از حکومت فراگیر که جهان آن را پیش شرط شناخت حکومت طالبان عنوان کرده است.
با توجه به اینکه افغانستان و مردمش پس از کودتای ثور و تهاجم شوروی و بعد حملهء امریکا تا حالا خود را قربانی بازی ها و پروژه های خطر ناک استخباراتی تلقی می کنند که در کنار فعالیت های مداخله گرانه و گستردهء سی آی ای و کا جی بی؛ شبکهء جهنمی آی اس آی پاکستان سپاهء پاسداران ایران نقش اصلی و ویرانگرانه و مخرب و مرکزی را در این بازی از آغاز تا کنون داشته اند. در این میان نقش پاکستان در تحولات افغانستان از آغاز تا کنون محوری و تعیین کننده بوده است. چنانکه دیروز با حمایت از حکمتیار اختلاف گروهی و تنظیمی را تا سرحد بخاک و خون کشاندن هزاران شهروند کابلی ادامه داد و نگذاشت که با اتفاق گروه های جهادی حکومت مقتدر و همه شمول در افغانستان تشکیل شود و بازی های استخباراتی پاکستان برای پیوستن حکمتیار به حکومت تحت رهبری استاد ربانی به ثمر نرسید. درست آن زمانی بود که طالبان سکوی حکمتیار را در ادارهء آی اس آی اشغال کرده بودند. به همین گونه دیدیم که چگونه پاکستان توانست خواست خود را بر آمریکایی ها تحمیل کند و با تطمیع فهیم و قانونی و عبدالله و گزینش کرزی به مثابهء مهره پیشین طالبان از به قدرت رسیدن جبههء شمال جلوگیری به عمل آورد. بازهم آی اس آی با بازی دوگانه با سی آی ای توانست که با مطرح کردن عبدالله به مثابهء مهره بازی بقای کرزی در قدرت و انتقال آن را به غنی زیر پوشش دموکراسی تقلبی خیلی قشنگ سازماندهی کند. بازهم دیدیم که آی اس آی چگونه با استفاده از احساسات کرزی توانست عملیات های شبانه و هوایی امریکایی ها را بر طالبان مانع شود و میلیون ها دالر را به طالبان وسیله شود که یک قلم درشت بیش از ۶ صد میلیونی آن را روزنامهء تایمز لندن افشا کرد. باردیگر عرادهء آی اس آی به حرکت درآمد و با فرصت سازی دیدار غنی و شبکهء حقانی و همکاری کرزی در یک تقلب سازمان یافته غنی را دوبار به قدرت برساند و تا آنکه غنی به عهد خود وفا کرد و با دزدیدن ۲۷۰ میلیون دالر کلید ارگ را به شبکهء حقانی تسلیم کرد. حال سر و صدا هایی وجود دارد که حاکی از بازگشت غنی بحیث مشاور طالبان به کابل است و این ادامهء بازی آی اس آی و زنگ خطر برای طالبان است. این خبر ها چندان بی مورد هم نیست؛ زیرا غنی در آغاز ظهور طالبان از جمله کسانی بود که در کنار خلیل زاد و کرزی به سود طالبان کار می کرد؛ اما غنی با سپردن ارگ به حقانی مرتکب خیانت ملی و جنایت تاریخی شد که هرگز قابل بخشش نیست و سخنان داکتر صاحب رهین از شخصیت اصلی غنی پرده بر می دارد و او باید محاکمه شود. هنوز روشن نیست که طالبان پروژهء ناتمام کرزی و غنی است که باید به وسیلهء طالبان به انجام برسد و یا اینکه نه طالبان بخشی از این پروژه اند که آی اس آی در صدد جایگزینی آنان است. شاید غنی منتظر پاداش از سوی آی اس آی باشد و اما هرچه باشد، غنی به مهرهء سوخته آی اس آی بدل شده است.
گذشته از جنگ های زرگری میان طالبان و پاکستان از این واقعیت نمی توان انکار کرد که وضعیت گروه هایی مثل طالبان در حال جنگ و بعد از جنگ به شدت شکننده و غیرقابل کنترل است. بنابراین کشیده گی ها میان طالبان و پاکستان حاکی از این واقعیت است که تحریک طالبان پاکستان به مثابهء بدنه ای از طالبان نه برای طالبان قابل کنترل و نه از سوی آنان طرد شدنی است. این نکته سبب تشنج میان طالبان و اسلام آباد شده است.
این درحالی است که طالبان هنوز به دنبال اهداف مبهم مرموز خود زیر نام شریعت در افغانستان سرگردان اند و از شریعت هر روز قلاده های رنگین تر درست کرده و آن را به زور در گردن های مردم افغانستان می آویزند و بوسیلهء آن هر روز بیشتر از روز دیگر دست و پای مردم ما را می بندند. به این ترتیب زنده گی را هر روز بر آنان دشوارتر و مصیبت ها را بر آنان هولناک تر می سازند و تمامی دریچه های امید را برروی مردم افغانستان می بندند. طالبان تا کنون کاری که کرده اند، هر روز اسلام و ارزش های فرهنگی آن را زیر نام شریعت در اسارت فرهنگ قبیله درآورده اند و پیهم بر دست و پای اسلام زنجیر های جدیدی می بندند. طالبان نه تنها ابزاری برای عقده گشایی فاشیست های قوم گرا و شبکه های استخباراتی منطقه بویژه آی اس آی شده اند؛ بلکه آنقدر در خود چسپیده اند که نتوانسته اند، اندکی هم خود را همساز با خواست های مردم و مصلحت و منافع ملی نمایند و تا هنوز هیچ کاری برای مشروعيت بخشیدن خود در سطح ملی و بین المللی انجام نداده اند. اکنون طالبان تحفهء دیورند خواهی مشتی سیاستگزان خاین اند که دیروز آی اس آی حکمتیار را جاده صافکن آن برگزیده بود. با تاسف که طالبان در دام خطرناکی افتاده اند که حتا مجال تپیدن را از آنان ربوده است. حالا طالبان برای رهایی از این دام یک راه دارند و آن همسازی با مردم و کنار آمدن با مردم افغانستان است تا راه را برای یک حکومت مشروع و قانونی در افغانستان هموار بسازند. در غیر آن وابستگی طالبان به آی اس آی روز افزون و خواست های اين شبکه از طالبان بیشتر خواهد شد. طالبان دو گزینه دارند یا با پاکستان کنار آیند و به خواست های اين کشور تن بدهند و یا اینکه قربانی پروژه های جدید آی اس آی خواهند شد و نظامیان پنجابی گروه های جدید جنگ نیابتی را برضد آنان بسیج خواهد کرد؛ زیرا جنرالان پاکستانی از این جنگ سود هنگفت مالی می برند و بخش ۴ میلیاردی در سال قاچاق هروئین به جیب آنان می ریزد. این در حالی است که طالبان در برابر پاکستان خیلی آسیب پذیر اند و هسته گذاری ها و شبکه سازی ها از سوی آی اس آی قدرت یک دست گروهی طالبان را به شدت صدمه زده است. گروهء طالبان در واقع متشکل از شبکه های گوناگون است که بوسیلهء افراد گوناگون زیر چتر ملاهیبت الله غایب از سوی آی اس آی رهبری می شود. آی اس آی مثلی که دیروز چندین سال مرگ ملاعمر را پنهان کرد و فرمان های استخباراتی خود را به نام آن نشر می کرد و امروز هم در غیاب ملاهیبت الله فرمان ها صادر می کند. هرچند گزینهء آی اس آی در میان طالبان شبکهء حقانی است و اما با تمامی شبکه های طالبان رابطهء خود را حفظ کرده و در دیدار های استخباراتی هر یک را بهتر از دیگران نزدیک به خود می داند. آی اس آی توانسته با این هسته گذاری ها طالبان را آسیب پذیر و ابتکار را در دست خود حفظ نماید. بعید نیست که در صورت تن ندادن طالبان به خواست اسلام آباد با جنگ نیابتی جدید رو برو شوند.
در همین حال طالبان ناگزیر اند تا برای بقا و نبرد با جنگ احتمالی جدید نیابتی نظامیان پنجابی آماده گی داشته باشند. حمایت های مردمی و عرضهء خدمات و فراهم آوری زمینه های کار و مبارزه با فقر و استبداد زدایی دینی و برتری جویی زدایی های قومی از مقدمه های آن می باشد که طالبان از انجام آن ناتوان اند و هنوز هیچ نوع مشروعیتی بدست نیاورده اند.
ممکن طالبان برای تحقق اهداف شان و فریب افکار عامه دست به ترفند هایی بزنند و شاید نشست بزرگی را که قرار است از سوی آنان برگزار شود، سکویی برای پرش سیاسی از حکومت سرپرست به حکومت بدون سرپرست به جهانیان وانمود کنند؛ اما طالبان بدانند که این نسخه های ناجور نه پاسخگوی خواست های انسانی و اسلامی و معقول مردم افغانستان است و نه هم پاسخگوی حکومت فراگیر که جهانیان خواهان آن اند.
طالبان در حالی سرگرم این بازی ها اند که در اذهان منجمد آنان حتا باری هم اجماع سیاسی خطور نکرده و حکومت آنان تا کنون کمترین مشروعيت ملی و بین المللی کسب نکرده است و رابطهء آن نه تنها با مردم افغانستان؛ بلکه با تمام جهان قطع است. در همین حال هزاران متخصص و کارشناس و افراد مسلکی و چیزفهم افغانستان را ترک کرده اند و سیستم اداری آن در حال فلج شدن است و هزاران زن از کار هزاران دختر از آموزش محروم شده اند. اوضاع سياسی و افتصادی و اجتماعی در حال فروریزی کامل قرار دارند؛فقر و بیکاری به اوجش رسیده و چنان فضای خفقان آور گلوگیر و کشنده در افغانستان حاکم است که مانند کابوسی بر روان مردم افغانستان سنگینی دارد که در تاریخ افغانستان کم پیشینه است. این در حالی است که هنوز از گفتمان سازنده و نجات بخش خبری نیست. این موضوع نه تنها در میان طالبان؛ بلکه در میان نیرو های مخالف طالبان هم تشتت و پراگنده گی حاکم است و نتوانسته اند، دور یک محور جمع شوند و بیشتر آنان در نوعی بلاتکلیفی بسر می برند و ممکن هم شماری منتظر اشاره و نگاهء لطف آمیز طالبان باشند. از همین رو آنان با احتیاط سخن می گویند تا مبادا طالبان برآنان خشمگین نشوند.
در این میان آنچه مهم است، موضوع گفتمان است تا ریشه های دشواری ها کشف و شناسایی شوند. برای رسیدن به هدف نخست باید دریافت که نزاع کنونی افغانستان قومی، دینی یا ایدیولوژیکی است یا نتیجهء مداخله های حاکمان پنجابی و آخوند های ایرانی به بهانهء آب یا هم حضور تروریست های بین المللی است یا اینکه بررغم این دشواری ها افغانستان و مردمش قربانی استراتیژی های بزرگ و بازی های کلان سیاسی قدرتهای بزرگ جهانی است که با وقوع هر رخدادی در جهان بیشترین ضربه برپشت و پهلوی مردم افغانستان وارد می شود. آنهم بر پشت و پهلوی مردمی که گرفتار بدترین بحران بشری اند؛ انسانیت در آن مرده و کرامت انسانی در آن پایمال شده است و روح سرشار انسان در زیر کوله بار توهین و هتک حرمت سخت ضجه می کشد.
از سیاست های سخت گیرانهء طالبان فهمیده می شود که بیشتر تصامیم از سوی رهبران نسل اول آنان که محافظه کار اند، اتخاذ می شود. این نشاندهندهء سیطرهء محافظه کاران سنتی و سختگیر در میان طالبان است؛ نیرومندی این رهبران طالبان را روابط استخباراتی آنان کلید می زند که نسل جوان از آن دور نگهداشته شده و به نحوی به حاشیه رانده شده اند. از این رو نمی توان به تعامل و ایجاد تغییر از سوی نسل جوان طالبان امیدوار بود؛ چه رسد به اینکه خوش بین بود و به این دل بست که نسل جوان طالبان ابتکار سیاسی را در دست گیرد و با نسل جوان مخالفان طالبان از در تعامل پیش آیند و طلسم بدفرجامی کنونی را بشکنند و با تشکیل حکومت همه شمول راه برای مشروعيت بخشیدن حکومت در سطح ملی و بین المللی هموار گردد. بعید است که باتوجه به وابستگی های استخباراتی طالبان چنین معجزه ای در افغانستان بوجود آید؛ برعکس باور ها براین است که حکومت طالبان اکنون مانند انبار اسلحه است که با یک جرقه جهان را به آتش بدل خواهد کرد.
آشکار است که طالبان مست پیروزی زود هنگام اند و هوای غلبه بر آمریکا آنان را از خودبیگانه کرده است. از این رو حاضر به تقسیم قدرت نیستند و تنها شریکان قانع و کم ادعا و مطیع و گپ شنو می خواهند و بس. بنابر این حال بر نیرو های مخالف است تا چگونه گام بردارند و بدون رفتن به کوره راهان نقشهء راه را خوب ترسیم کنند و هدف را خوب نشانی و شناسایی کنند تا بدون رفتن در فضای مه آلود و تیره و تار به جنگ برتری طلبی های قومی و استبداد دینی بروند. این زمانی ممکن است که ظرفیت های گفتمان را در سطح ملی بلند برد و بدور از افترا و عصبانیت های مذهبی و تضاد های قومی و گروهی صادقانه عمل کرد؛ بجای رفتن به دراز راهء نافرجام داوری های شتاب زده و پیشداوری های مبهم و کج اندیشانه و نزاع قومی و مذهبی و تمسک ورزیدن به اتهام و دروغ، راهی را برگزید که بتوان بدور از هیاهو و عصبانیت به گونه صاف و روشن و شسته و رفته به رسن محکمی دست یافت که زمینه ساز رهایی و رستگاری کشور و مردم از بحران کنونی بویژه استبداد دینی و برتری جویی های قومی طالبان زیر نام شریعت شود. در غیر آن فاجعه هر روز بزرگ تر و آب در آسیآب دشمن هر روز بیشتر سرازیر خواهد گردید و تمامی فرصت ها برای مهار بحران و رسیدن به گفتمان ملی و نجات بخش از دست خواهد رفت و آنگاه کار از کار گذشته و جز ندامت بی حاصل ره توشهء دیگری نخواهیم داشت. حال بر طالبان است تا نخست با مردم افغانستان و بعد با جهان وارد تعامل شوند؛ اما طالبان از زمانی که به قدرت رسیده اند؛ از داشتن چنین ظرفیت معذور بوده و در این رابطه دستاورد و موفقیت مهم و چشمگیر نداشته اند. بنا براین وقوع چنین معجزهء سیاسی از سوی طالبان بخاطر شادکامی مردم ناشاد افغانستان بعید به نظر می رسد. یاهو