با جنگِ اوکرائین جنگِ جهانی سوم عملاً آغاز شده، بیدار شوید
![](https://mashal.org/media/osmannajib.jpg)
۲۴- ۰۳- ۲۰۲۲
آسیا خود قدرتِ بزرگ تر از قدرتهای استعماری و آمپریالیستی غرب و اروپا است غرب در افول است.
ادریسِ رحمانی سخن گوی سیا است نه افغانستانی
پوتین دیوانه نیست، آمریکاومتحدانِ غربیاش را
دیوانه کردهاست.
نوشتهی محمدعثمان نجیب
آدم سازی های دنیای استخبارات و استکبارات در سراسرِ جهان مروج است و پیشینهی دیرینه دارد. هدفِ همه یک است. تربیتِ جواسیس، پرورشِ باند ها و رهبرانِ باندیست ها، پخش و اشاعهی پروپاکندا و استفاده از تریبون های مختلف برای توضیحات اغواگرانهی شان اند. رسیدن به اهداف شان اما متناسب است به تجارب، امکانات، ظرفیت ها و شرایط و به خصوص داشتنِ وزنهی آگاهی جاسوس یا شخصِ موردِنظرِ دستگاه های جاسوس پرور. کسی در امورِ اوپراتیفی و شگرد های استخباراتی، کسی در امورِ بازی های گونه گون و کسی هم در بخش های تبلیغاتی و پروپاکندا و دیگر بخش های ویران گری دیگران و معماری خودی ها. این جا به گونهی گذرا هدف از پروپاکندا را بررسی و بعد بر می گردیم به بحثِ اوکرائین و افغانستان و بافت های پیچیده یی که ساخته و پرداختهی طراحانِ اتاق های کهنه فکری دنیای استخبارات انگلیس و غرب است، البته کرزی، غنی، وحید وحیدالله، ادریس رحمانی، محب، زاخیل وال، حکمت یار، سیاف، گیلانی ها، مجددی ها و دیگران مهره های کارگزارِ تاریخ امروزِ افغانستان از سوی سیا اند. برای آگاهانِ مسلکی ناظر بر سیاست ورزی های نظامی و سیاسی یا ماهرانِ مطالعهی نبردهای جهانی و منطقهوی حوادثِ اوکرائین بحثِ غیرِقابلِ پیش بینی نبود. پسا سقوط و انحلالِ عمدی اتحادِ قدرت مند و یکی از دو قطبِ قدرت جهانی جماهیر شوروی به دستِ گورباچف و یلتسین دو مهرهی خاین به وطنِ شان و خادم به امپریالیسم یک دورانِ طولانی نزدیک به نیم قرن نیاز {خواهد} بود تا شوروی سابق به حالتِ کنونی برگردد. برگرداندن اتوریتهی قبلی شوروی سابق و روسیهی امروز جزء در وجودِ مردِ کارکُشته یی چون پوتین میسر نبود. ما عملاً شاهد بودیم که روسیه داشت آرام آرام در نقشهی جهان فقط نامی از خود داشت و هر روز به قهقرای نیستی می رفت. اثراتِ منفی این عقب گرایی خیانت کاری گرباچف و یالتسین با ترورِ چرننکو، اندروپوف و یکی دیگر از کهنه رهبران و سربازانِ حزب کمونیست شوروری و جانشینانِ بریژنف آغاز شد و تا فروپاشی کاملِ شوروی به نفع آمپریالیسم نتیجه داد. محاسبات اما نزد انگلیس و آمریکا و اروپا غلط بودند. به همان نوستالژی است که حالا دست به دامانِ پروپاگاندا شده اند تا اگر برچسبی در توجیه جنایاتِ شان بیابند. روایاتِ پژوهش گرانِ کهنی عرصهی تبلیغات و اطلاع رسانی پروپاگاندا را به گونهی علمی و مستدل و جامع بررسی کرده اند. یک پژوهش اثرگذاری پروپاگاندا در دوهزار سال پیش و پیش تر از آن ها را توسل به نوعی اقدامی در اثرگذاری سریع و صریح بر اذهانِ عمومی یا فردی می دانستند. از عمل کردهای مارک انتونی سه دهه پیش از میلاد مسیح و شکست انتونی از هجومِ اگوستوس در نبرد های فیصلهک ُنِ اکتیوم توسنِ مرادِ امپراطوری توسط آگوستوس تا ۱۲ سال پس از میلادِ مسیح هم چنان به روم تاخته می شد و تا امروزه مراحلِ مختلفی درنوردیده است. به هر حال پروپاگاندا یا تبلیغاتِ سیاسی بخشِ اساسی از پروپاگاندا است که توسطِ سازمان های استخباراتی بیش تر کاربرد دارد. امروزه و با سرعتِ سریع شبکه های اطلاع رسانی اجتماعی و استخباراتی بر مردم اثر دارد. امپریالیسم و انگلیس با روی کردِ نابخردانهی جهانی حالا با استفاده از ابزارهای گونه گونِعوام فریبی از جمله پخشِ مصاحبه ها و تحلیل های از پیش افاده شده به مهره های شان نوعی خود فریبی هم دارند. چند سال است که ماجرای اوکرائین به عنوانِ بازی های سیاسی و استخباراتی بین شرق و غرب کاربرد دارد. مفکرینِ سیاسی و جنگی غرب مانندِ اسپِ گادی فقط مستقیم روان اند و همه چیز را از چشمانِ خودپسندِ و خودنگرِ خود می بینند. غربیها آرزو ندارند عقبِ شان را نگاه کنند. چون کابوسِ وحشت باری از حقیقتِ شکست را می بینند که نه میخواهند با آن مواجه شوند. غرب از آمریکا تا انگلیس و اروپا می دانند و به خوبی می دانند که حالا شرق یک نیرو و یک ابَر قدرتِ غیرِمهار و درحال پوینده گی است. فصلِ فروپاشی اتحادِشوروی توسطِ گرباچف و یالتسین ایادی آمپریالیسم اختتام یافته و جهان حالا در پنجه های قدرتِ آسیا است. امروزه شرق است که تعیین کنندهی سیاست های جهانی است و نه غرب. غرب حداقل برای یک دورهی طولانی نابود شده است. کشورهای قدرت مندِ آسیایی از جاپان تا کوریای شمالی، از هند تا روسیه از چین تا ایران و حتا عربستان و کشورهای خلیج که همیشه سوی قدرت های منطقهی یا جهانی در حال نوسانِ رفتار اند. ورشکسته گی های نظامی غرب و اروپا در دو دههی پسین نتیجهی باروری های اندیشمندانهی رهبرانِ آسیایی بوده است. شکست های پیاپی آمریکا و متحداناش در همه معادلاتِ مربوط به سیاست های اقتصادی، سیاسی، نظامی در آسیا و جهان نماد هایی از این باربری ها اند. روسیهی مقتدِر عصرِپوتین، کوریای شمالی مقتدرِ عصرِ کیم های کوریای شمالی و رهبران باثباتِ هند و چین و حتا ایرانِ آخوندی مستبد، روگردانی شیخ نشینهای شبه جزایر عرب به خصوص عربستانِ سعودی از آمریکای دوران بایدنِ «گوزوک» در معادلات افغانستان، عراق و سوریه اویزه های شرم ساری آمریکا و متحدینِ نانوی آن است. دیدیم که روسیه چه گونه امریکا را در سوریه شکست داد، دیدیم که کیم چه گونه رهبرانِ احمقِ آمریکا را به پابوسی خود در خانهی خود کشاند و سرانجام هم برایش استهزا کرد، دیدیم که جهان چه گونه دست به دستِ هم دادند و آمریکا را در افغانستان شکست دادند که دزدانه فرار کرد. البته آن چه را به عنوان سرقت و دزدی از ذخایرِ زیرزمینی کشورِ ما دزدیدند بخشی از اهدافِ آمریکا و دزدانِ بینالمللی شریک او را برآورده ساخت، اما هرگز به آرامی نبودند. حاکم ساختنِ طالبانِ تروریست بالای ملتِ افغانستان آخرین جفایی بود که آمریکا و متحدانش به ملتِ ما روا داشتند و حاکمیتِ یک دستِ پشتونِ اقتدارگرا و تروریست را در افغانستان اعمال کردند تا بخواهند از آنان در خراب کاری های آسیای میانه علیه کشورهای مشترکالمنافع و روسیه استفاده کنند و تقاصِ شکستِ شان از روسیه در الحاقِ کریمیه را بگیرند. غلط سنجیهای راه بردی رهبرانِ غرب به صورتِ عموم نه تنها خطای محاسباتی نه دیده گرفتنِ روسیه بودند که سرمایه گذاریهای آنان در حساب کردن بالای گویا یک هزار و پنج صد انتحاری حقانی ها هم یک اشتباهی بود که غلط از آب در آمد. حملاتِ روسیه بالای اوکرائین شوکهی غیرِقابلِ تصور و انتظاری بودند که امریکا و ناتو حتا در مخیلهی شان هم نه می گنجانیدند. شکستی که معادلاتِ جهانی را برهم زد و روسیهی بَرنده را در محراقِ توجهِ جهان قرار داد و تقلای عبور از بن بست را مانندِ طوقِ شکسته برگردنِ امریکا و متحدانش انداخت. اقتصادِ شدیداً وابستهی غرب به انرژی گاز و بنزینِ روسیه، مواد ـ ارتزاقی مصرفی آسیایی، بازرگانی های عرصه هایمختلف، قطع پرواز های خطوطِ هوایی و ده ها معضلِ دیگر دامن گیرِ آمریکا و اروپا است. امریکا با آن همه بدهکاریهای نجومی از اقتصادِ آسیا و با آن سرنوشتِ پنهانی فقرِ درجه دو سوم در بخشهای مختلفِ ایالاتِ خودش، با آن همه ارتشِ خسته از شکست های پیهم و اُفتِ شدید روحیه و مورال جنگی و صدمه دیدنِ ماشینِ جنگی اش پسا فرار از افغانستان، اروپا با آن و ابسته گی مصرفی از چین و هند و کشورهای حوزهی نفتی آسیا و ده ها مورد دیگر را تجربه می کنند. جنگِ سوم عملاً درگرفته است ما باید بیدار شویم. این جنگ ها جنگ های زمانِ هیتلر نیست که از پنجاه میلیون کُشتهی جنگی تنها {بیش از} بیست میلیونِ آن را شوروی قربانی داد. این جنگ جنگِ قدرت های اتمی است که دکمه های فشارِ بیش ترینِ های شان در دستِ رهبرانِ آسیا قرار دارند. اینجا و حالا دیگر جنگِ پیاده نظام ارزشی ندارد که حقانی با ده میلیون دلار جایزهی دروغِ دریافتِ اطلاع از حضور برعلیه روسیه بجنگد و انتحاری هایش یه حورانِ خیالی بهشتی هم بستر شوند. پوز شان در نبرد های منتهی به حواشی سرحدات روسیه یا نقاطِ موردِ نظرِ اهمیتِ امنیتِ روسیه و کشورهای مشترکالمنافع به خاک مالیده می شود و نبرد های جهانِ غرب با روسیه نبردِ جاده های افغانستان نیست که انتحاری های حقانی ملتِ مظلومِ آن را به شهادت برسانند و بالای شان حاکم شوند. در صورتِ درگیری جنگ این انتحاری ها خود اهدافی برای سرگرمی نیروهای جابه جای روسیه خواهند بود. نبود خِرد و تعقلِ سیاسی و استخباراتی نزد رهبرِ کمیدِ اوکراین نشانهی آن است که او تشخیص نداده بود اروپا و آمریکا اهدافِ خود را دارند و اوکرائینی که حتا یک دهه استقلال در حیاتِ خود را نداشته است، لقمهی دهنِ توپ هم برای ناتو و انگلیس و آمریکا و هم شکارِ بی فرار برای روسیه است و ما دیدیم. آماده گیهای ظرفیت سازی اروپا در مقابله با روسیه، بلندبردنِ هزینههای نظامی، خریداری عاجلِ هواپیماهای جنگی، استقرارِ نیرو در سرحداتِ اوکرائین آلمان و کشورهای دیگر اروپایی نه برای اوکرائین که برای حفاظت از خودشان است. فرستادنِ انواع کمک های نظامی علنی و مخفی در محاذاتِ جنگی اوکرائین به طرف داری اوکرائین نشانه های دست وپاچهگیهای اروپا است از سرایتِ جنگ به کشورهای شان. جلوگیری نکردنِ عمدی از پیوستنِ گروهای اروپایی برای جنگ در اوکرئین خود بیان گر دخالت در جنگ است؛ جنگی که شروع شده اما ختم نه شده. در این میان چنانی که در اولین ساعاتِ درگیری جنگ گفتیم، بازندهی اصلی مردمِ افغانستان است که در دامِ گروهِ تروریستی پشتونِ اقتدارگرا گیر افتاده و به حال خود رها شده و فراموش گردیده اند. مضحکه بار تر و دردآور تر آناست که برخیها مثلِ ادریسِ رحمانی خود را تحلیل گر معرفی می کنند و در حقیقت مهره های ساختهی سی.آی. اِی. اند که مدام دروغ پراکنی کرده و توضیحات و توجیهاتِ گم راه کننده میدهند. آقای رحمانی و کسانی که در بالا نام بردم و برخی هایی که مثل احدی و دیگران از رده مانده اند همه مأمور اند تا بر مرده های آمپریالیسم هم صدای زنده بودن بِکَشند. آقای رحمانی در یکی از بحث هایش با رزاق مأمون نزدیک به یک ساعت را گذشتاند تا از ارابهی پاسخ به پرسش محوری طفره رود. همه از بلندی های کوه های هندوکش درسِ دروغ جغرافیا داد که جغرافیا شناس هم نیست. در بحثِ دیگر اقداماتِ پوتین در اوکرائین را مربوط به کهولتِ عمر و گویا دیوانه شدنِ پوتین عنوان کرد، در همین بحث اقرار کرد که او عضو سی آی ای {سیا} است. او گفت که ما در مورد تخلیهی بگرام مشکل داشتیم…یعنی او دخیل آن برنامه بوده است. در برنامهی دیگر شرمنده شرمنده باز سعی کرد خطای افشا کرده اش را بپوشاند که نتیجه نداد و این بار دروغِ دیگری گفت که سرنوشتِ جنگِ اوکرائین تا پانزده روزِ دیگر تعیین می شود. حالا که من این مقاله را می نویسم حدودِ یک ماه کم و بیش از آن اولتیماتومِ آقای رحمانی گذشت و عنانِ قدرت هم چنان در کفِ اقتدارِ آسیا و پوتین قرار دارد. بس کنید به لحاظ خدا ای وطن فروشان و جواسیس خارجی علیه ملتِ تان. بحثِ مقایسهوی من این جا هرگز به معنای توجیه اعمالِ پوتین در اوکرائین یا کارهایی که علیه کشور ما کَرده است نیست و جنایاتش در طالب پروری علیه ملتِ ما فراموش هم نه می شود.
پایان