آلمان و دویچه بانک در کانون توفان
![](https://mashal.org/media/logo_new.jpg)
ربر ریبو
![](http://10mehr.com/sites/default/files/styles/img_228_162/public/images/articles/DeutscheBank.jpg?itok=FNCczhTJ)
در مقیاس بینالمللی، ناکامیهای دویچه بانک ثابت میکند که امروزه آلمان بار دیگر در بطن اقتصاد اروپا و جهان در چهارراه حوادث قرار گرفته است. توسعه اقتصادی آن، آلمان را در نقطه مقابل توسعه سرمایه آمریکا، سرمایه چین، سرمایه روس در اروپای مرکزی قرار داده است. ائتلافات جدید بار دیگر نضج میگیرند. از یکسو روسیه پیوندهای خود را با چین تنگتر میکند و همچنین بریتانیا. و از سوی دیگر فرانسه پیوندهای خود را با آمریکا محکمتر میکند در حالی که آلمان، منفرد، تلاش میکند کشورهای اروپایی تحت نفوذ خود را جمعوجور کند.
با ملاحظه روزانه عملیات بانکی و بورسی دویچه بانک، شما نخواهید توانست دلایل ورشکستگی نگرانکننده این بانک را دریابید. درواقع، این بررسی منتقدانه عملیات بانک آلمانی بدین معناست که بانک میتوانست بهگونه دیگری عمل کند یعنی دولت میبایست قوانینی برای تحت کنترل درآوردن بانکها میگذراند، و مانع میشد که آنها سوداگری و عملیات بورسبازی بیش از حد ریسکدار را مانند عملیات «ساب پرایم» در سال ۲۰۰۷ به مرحله عمل برسانند. ولی هرگاه بانکی را مانع شوند به پسانداز کنندگانش وام دهد، آن بانک فوراً، و نه در پنج سال آتی، ورشکست میشود.
به نکات مختلفی که در «وب ماگازین» در اینباره مطرح شده توجه کنیم و پوچی آنها را نشان دهیم.
«دویچه بانک دارای سرمایهای برابر با ۱۷هزار میلیارد دلار بهصورت وام است. با وجود این پارسال زیانی به مقدار ۷ میلیارد دلار داشته است و آنهم بهدلیل این که بانک مرکزی اروپا نرخ بهرهای برابر با صفر درصد تحمیل کرده است و به این ترتیب، چون وامها سود کمی را در پی خواهند داشت بانکها مجبورند در جستوجوی بورسبازیهایی باشند که سود بیشتری میدهد ولی در عینحال ریسک بیشتری را هم در پی دارد. بدتر این که، دولت ایالات متحده دویچه بانک را بهعلت مداخلهاش در شیادی «ساب پرایم» (سالهای ۸ـ۲۰۰۷) تحت پیگرد قانونی قرار داده است و از آن مبلغ ۱۵ میلیارد دلار مطالبه میکند. سرمایه دویچه بانک برای وام دادن، به حد اشباع میرسد چون هرساله، مازاد بازرگانیاش از چندین میلیارد دلار فراتر میرود (۲۷۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵).»
در تجزیه و تحلیل مزبور چنین ادامه داده شده است که در آلمان پسانداز بیش از حد است و وام به اندازه کافی نیست. این مطلب پس از بررسی اعداد و ارقامی که توسط صندوق بینالمللی پول منتشر شده است تا اندازهای تکذیب میشود. به یاری این اعداد و ارقام درمییابیم که مقروض بودن در تمام کشورهای نیم کره شمالی، از جمله آلمان، به سطوح رکورد رسیده است. آری این درست است که پسانداز زیاد است ولی در عینحال مقدار وام گرفته شده نیز زیاد است. آنچه سرمایهگذاران آلمانی در پیاش هستند بازارهای کمخون بدون توانایی بازپرداخت هستند که «لاشخورهای مالی» بهعلت نداشتن طعمهای که پوستش را بکنند، از دست یکدیگر میربایند. سرمایه موجود به وفور یافت میشود ولی چون دیگر نمیتواند ارزش خود را نشان دهد، بهصورت «سودآور» سرمایهگذاری کند (آنچه که اقتصاددانان مارکسیست «انباشت سرمایهای» مینامند) و از آنجا، بانکداران مجبور میشوند به آن جریانی اجباری در مدار مالی تحمیل کنند که فقط میتواند ارزشش را تا حد منفجر شدن، از دست بدهد.
زیرا جریان مالی پول، فقط ارزشهای بورسی تخیلی از طریق جریانی انگلگونه ایجاد میکند که بخش فزایندهای از ارزش افزوده را به زیان بخشهای تولید کننده اقتصاد (صنعت، ساختمان، حملونقل) به خود اختصاص میدهد. این پدیده در این مرحله نهایی امپریالیستی شیوه تولید سرمایهداری، پدیدار نشده است بلکه از همان اوان این شیوه تولید وجود داشته و در مرحله امپریالیستی تا حد انفجار نظام شدت یافته است.
چرا آلمان در کانون توفان قرار گرفته است؟
آلمان در کانون توفان قرار گرفته است زیرا اقتصاد آلمان شکوفاست، مدرنترین، رباتیزهترین اقتصادها در تمام دنیاست. اقتصاد آلمان آن اقتصادیست که به نیرومندترین ترکیب ارگانیک از لحاظ سرمایه رسیده است (سرمایه ثابت/سرمایه متغیر). در یک مدار اقتصادی، ارزش فروش تولید شده نسبت به سرمایه بهکار گرفته شده، یک ضریب سطح بازدهی اقتصاد را بهدست میدهد. (۱) از این نقطهنظر، اقتصاد آلمان بسیار کاراست. زیرا اقتصادیست که بسیار مکانیزه و روباتیزه و بنابراین دارای بازدهی زیادی است. در نتیجه، اقتصادیست که همچنین با کاهش بسیار زیاد نرخ میانگین سود روبهروست. رابطه کاهش گرایش نرخ سود به قرار زیر تعیین میشود: «هنگامیکه ترکیب ارگانیک سرمایه سریعتر از نرخ ارزش افزوده افزایش مییابد، نرخ سود کاهش مییابد.» (۲)
بدینسان، محاسبات اخیر نشان میدهد که در آلمان، بازدهی کار دستمزدی به بالاترین حد خود رسیده است در حالی که نرخ ارزش افزوده برای مجموعه اقتصاد کاهش مییابد. درست مانند آنچه که در ایالات متحده میگذرد. حتی بدتر: هنگامی که نرخ ارزش افزوده کاهش مییابد این بدان معناست که سرمایه قادر نیست دیگر برای احیاء و برای رشد، خود را به اندازه کافی بازتولید کند. و این نشانهای از انحطاط شیوه تولید سرمایهداریست. این همان فرایندیست که مرحله امپریالیستی شیوه تولید سرمایهداری مینامند و در ابتدا برای اقتصادهایی رخ میدهد که پیشتر از سایر اقتصادها قرار دارند، کاراترند و از همه مکانیزهتر شدهاند. مرحله یا تناقضات ذاتی این شیوه تولید کاملاً پیشرفته توسعه آن را فلج میکند و باعث فرسودگیاش میگردد. این مرحله هیچ ربطی با پدیدار شدن «سرمایه مالی»، به اصطلاح «مالی کردن یا پولی کردن» اقتصاد و «مونوپولیزاسیون و سوسیالیزاسیون تولید» ندارند و نه با مثلاً «صادر کردن سرمایهها به جای کالاها» که فقط نشانههایی یا نتایجی از انحطاط آن شیوه و نه ذات وجودی آن هستند.
لنین در کتاب خود به نام «امپریالیسم بهمثابه عالیترین مرحله سرمایهداری» میگوید: «به بیانی روشنتر این بدان معناست که توسعه سرمایهداری به آن حدی رسیده است که تولید تجاری با وجودی که بر “تسلط” خود ادامه میدهد و بهصورت بنیاد هر اقتصادی درنظر گرفته میشود، سود حداکثر آن به جیب “نوابغ” دسیسهکاران مالی میرود. در پایه این دسیسهها و این زدوبندها، سوسیالیزاسیون تولید قرار دارد؛ ولی پیشرفت عظیم بشریت که تا حد این سوسیالیزاسیون افزایش مییابد، به سود … سوداگران میباشد.»
لنین در اینجا یک موضع رفورمیستی میگیرد بههمان شکلی که تحلیلگران «وب ماگازین» که ادعا دارند دسیسهکاران و زدوبندها از سوی سوداگران مالی دلایل بحران سیستمیک سرمایهداری در مرحله امپریالیستی است که مرحلهای متفاوت از «سرمایهداری کلاسیک» میباشد.
بیائیم به جنبه عملی ورشکستگی قریبالوقوع دویچه بانک بنگریم. با گذاشتن سرمایه مالی خود در وامهای آکنده از ریسک و سوزاننده، بانکداران آلمانی زدوبند نکردند، آنها فقط وظیفه خود را انجام دادند؛ امری که بانکداران تمام دنیا انجام دادند. زیرا خیلی کم موقعیت معاملههای پُرسود به فراست آنها عرضه میشد. اگر آنها این کار را نمیکردند، بانکشان سقوط میکرد. بانکداران و سوداگران بورسها در اثر وجود قوانین اقتصادی و مالی، مجبور بودند این عملیات آکنده از ریسک را انجام دهند چون هر راه دیگر سودآور کردن سرمایهشان (مالی پولی و غیره) بر روی آنان بسته بود. در موقعیتی دیگر، آنها میباید همین راه را میرفتند. هیچ نظام کنترل دولتی، هیچ مقررات دولتی سرمایهداری هرگز نخواهد توانست مانع این شود که سرمایه بکوشد تا در تلاشی بیهوده، راهی در بطن روبنای مالی برای سرمایه خود بیابد؛ چه، این هدف غایی اوست.
نتیجهگیری
توضیح نهایی بحران دویچه بانک همچنین بحرانهایی که نظام مالی سرمایهداری را تکان میدهد، در فرایند تولید (زیربنایی که بر روی آ ن روبنا قرار گرفته است) قرار گرفته است و هرگز بر مناسبات تولید، هرگز بر مسئولیت این یا آن مامور اقتصادی یا فلان کارمند سرمایه قرار ندارد. اختلاسهای بانکداران آلمانی دلیل ورشکستگی دویچه بانک را بهدست نمیدهد. اختلاسها صرفاً واکنش زنده ماندن هستند که بانکداران برای نجات دادن نهاد خود پیدا کردهاند همانند آنچه سایر بانکداران سیتی و وال استریت انجام دادند و خواهند داد. راهحل برای خروج از بحران سیستمیک سرمایهداری افزودن مقررات یا تلاش برای کنترل کردن فعالیت بانکداران نیست؛ راهحل نابود کردن نظام بانکی و مجموع شیوه تولید سرمایهداری همچنین دولت سرمایهداری و ستاد آن است بهگونهای که دیگر هرگز نتواند تحت هیچ شرایطی سر بلند کند. حتی اگر این مطلب آخر به مذاق اصلاحطلبان و فرصتطلبان خوش نیاید.
در مقیاس بینالمللی، ناکامیهای دویچه بانک ثابت میکند که امروزه آلمان بار دیگر در بطن اقتصاد اروپا و جهان در چهارراه حوادث قرار گرفته است. توسعه اقتصادی آن، آلمان را در نقطه مقابل توسعه سرمایه آمریکا، سرمایه چین، سرمایه روس در اروپای مرکزی قرار داده است. ائتلافات جدید بار دیگر نضج میگیرند. از یکسو روسیه پیوندهای خود را با چین تنگتر میکند و همچنین بریتانیا. و از سوی دیگر فرانسه پیوندهای خود را با آمریکا محکمتر میکند در حالی که آلمان، منفرد، تلاش میکند کشورهای اروپایی تحت نفوذ خود را جمعوجور کند.
این اعمال شاقه امپریالیسم که بهدنبال جنگ است به طبقه زحمتکش که باید این تدارکات ژئوپلیتیک را خوب درک کند، ربطی ندارد و باید بکوشد که طرف هیچیک از این درگیریهای بین امپریالیستی قرار نگیرد و انرژی خود را برای ماراتن نهایی محفوظ نگهدارد.
(Valeur ajoutée/capital investi =rémunération (۱
(Karl Marx (۲