هجران وطن

از فرا ق آن میهن حال ا بتری دارم
روزشب به آرمانش دیده ی تری دارم
ما نده داغ آن میهن از گذ شته در قلبم
حال هم زهجرا نش زخم د یگری دارم
در هوای عشق آن تکروی ندارد سود
ما ا گر بهم با شیم خیل لشکری دارم
وای از همجوارانی که بما جفا کردند
داغ هر مها جر در سینه محشری دارم
دشمنا ن بخا ک ما دید و چشم بد دارند
لیک نیست بیصاحب خاک پروری دارم
چهارسمت این دنیا تشنگان این خاک اند
قلب آسیا را بین وه چه کشوری دارم
اینخاک دلیرانست ،زاد گاه شیران است
میرا ث نیا کا نم ، در و گوهری دارم
تاکه هست اخلا فش میهن من آزاد است
گربیایی خواهی دیدکه چه سنگری دارم
عبدالوکیل کوچی