ننگ عصر و زمان
ساقی ، شراب کهنه که غمها زداید آن
این کوه یأس را ز سر ما ، زداید آن
تشویش قبضه کرده جهان و روان ما
رزمی؛ که منشأِ غم دنیا زداید ، آن
ماییم اسیر دست فرومایگان دهر
سیل اجیر زاده ی « آقا » زداید آن
معکوس گشته گردش عصر و زمان ما
راهی که رفته کج به ثریا، زداید آن
آن دستهایی که همه ویرانی آورند
از بند بند شکسته ، ز هر جا زداید آن
آواره گي ما شده ننگِ زمان ما
این ننگ را ز دامن فردا زداید آن
مرگ ست و کشتن ست و اسارت در آن سرا
بیداد و فقر وماتم آنجا زداید آن
ای شاعر زمانه ، سرودی که تا ز ما
احساس مُرده را چو مسیحا، زداید آن
مهرو ولیزاده جولای ۲۰۲۳