نان آوران کوچک
ساجده میلاد
در ازدحام جاده در شب ها
کودکی پرسه میزند هر جا
همه در میز ها نشسته خوشند
کودکی دل شکسته ی تنها
از یکی پول نان میخواهد
از یکی آب سرد می جوید
همه کس بی خیال اند از او
کودک است ،کودکانه می گوید
کودک است ،مادر مریض دارد
پدری که ،دست هایش را
داده در انتحار کابل جان
قطع کرده ست هر دو پایش را
نیمه شب است و مردمان شاد اند
همه گی غرق خورد و نوشیدن
کودکی با همه پریشانی
است در فکر چیزی بر چیدن
پا های برهنه ی دارد
تا گلو جامه های ، تار شده
کودکی است نازنین و قشنگ
و اما چرک و گنده ،خار شده
کودک سر زمین افغان است
جنگ دیده آواره شده
رفته در کام درد های عمیق
او به شمشیر درد، پاره شده
او که بیچاره است بی وطن است
جاده های جهان از او پر است
جاده های، پشاور و تهران
سر خط هر چه قصهی درد است
زیر هفت آسمان از او پر است