معشوقۀ خود خواه
![](https://mashal.org/media/hadad.jpg)
ذره یی از مبتداء ام ، نه ازخاکم، نه ازبادم
به افسانه نمی گنجم، زافسون ها من آزادم
بخودعاشق مخوانی ام،توای معشوقۀ خود خواه
نه تو از کوی شیرینی ، نه من از نسل فرهادم
به ختم آورتظلم را ، بِتَرس ازآن، رسد روزی
فِــتَد لرزه به عرشِ تو، زآه وســوز و فریادم
مکاتب،دین وآئین شد ، سرآغازِ خصومت ها
به هرمکتب که عدلی نیست،نه شاگردونه استادم
چو یک بیدی به باغِ عشق ، نمی لرزم زهر بادی
مزن لاف ، ای نسیمِ صبح ! بر اندازی ز بنیادم
شب وروزضد همدیگر، ولی آیند به پشت هم
هِرَاسَم نیست زضد خود، که چون محصول اضدادم
بریز درکوره،ای «حداد» ،کنون جهل وجهالت را
بهر چندی غـمش افزون ، بآن اندازه من شـادم
مسعود حداد
می 2016