سرنوشت خواهرانما چه خواهد شد؟!
نگارنده: حاکی خاور
فرستنده: محمدعثمان نجیب
سال جاری سومین سال است، که درب مکاتب و دانشگاهها به روی خواهرانما بسته است. با گذشت روزها و ساعتها امید مردم به باز شدن درب دانشگاهها و مکاتب، قطع میشود، امیدها آهسته آهسته به ترس و نا امیدیها عوض میشوند. علاوه بر آن، زنان این سرزمین، اجازهی هیچگونه کار و فعالیت دگر را ندارند. این رهبرانِ دست نشاندهای بیگانهگان، نیمی از پیکر جامعه را که زنان هستند، بیجان کردهاند. خواهرانما هر روز از درخت زهرآلود اینها مسموم میشوند، رنج میبرند، عذاب میکشند. رنج بیسوادی، عذاب بیکاری. ایشان به خواهرانما، بیماری بی درمانی ایجاد کرده اند. این بیماری ثانیه به ثانیه آب بدن آنها را خشک میکند. این در حالیست که زنان در سرزمین های دیگر با مردان پهلو میزنند، دوش به دوش آنها حرکت میکنند، از تمام حقوق برخودار هستند. لذا بسیاری از انسان های چیزفهم و نخبه این پرشش را در ذهن خود پرورش میدهند:« سرنوشت خواهرانما چه خواهد شد؟» این پرشش به دغدغهی فکری هر فرد آگاه و چیزفهم تبدیل شده است، ذهن بسیاری را مغشوش ساخته است. در حقیقت این پرسش، پرسش پخته و جانداری است. پرسش بیپاسخ، پرسشی که خون زیادی را مانند مگس میمکد. این جانداران( طالبان) تا چی زمانی، زنان را بیسواد نگه میدارند؟ تا چی زمانی از ایشان استفاده سیاسی و ابزاری میکنند؟. مگر زنان انسان نیستند؟ آنها آدم نیستند؟ مگر ایشان چه گناهی را مرتکب شده اند، که قربانی این سیاست غلط و دور از انسانیت شده اند.
به این همه پرسش، طالبان باید پاسخی ارایه کنند، البته که ایشان پاسخی ندارند، اگر پاسخی هم بگویند، منطقی نیست، عجب منطقی! زن درس نخواند. این کجایش منطق است، درس نخواندن زن کجایش منطقی است؟ در هیچ زمان و مکانی درس خواندن برای زن حرام نبوده/ نیست. این تنها منطق و عقل گروه تروریستی طالبان است که آموزش و پرورش را برای زنان حرام میداند. در این زمینه علاوه بر طالبان، مردم این سرزمین نیز به نوبهی خود مسوول هستند، ایشان در مقابل عملکرد طالبان نباید به لب بخیهی سکوت بزنند، باید صدا بلند کنند، عرش کنند، اعتراض کنند، گلو پاره کنند. از طالبان بخواهند، تا در این مورد اقدام جدی کنند، به راههای گونهگون متوصل شوند، بر بالای طالبان فشار بیاورند، تا ایشان به آموزش و پرورش زنان، این سرزمین توجه نموده و درب مکاتب و دانشگاهها را به چهرهای زنان پاره کنند. تا باشد این دغدغه و پرسشها- سرنوشت خواهرانما چه خواهد شد- از ذهن مردم فرار کند، دیگر مغز مردم را نخورد، ذهن کسی را آزار ندهد، دیگر زنان رنج نبرند، عذاب نکشند، بخاطر عدم آموزش و پرورش، زنی به خودکشی دست نزند، بخاطر بیکاری، هیچ دختری به دیوانهگی و جنون مبتلا نشود. زنان با کار و فعالیت خویش، بتوانند خاک این سرزمین را به باغچه های گل مبدل کنند.
در غیر این صورت، اگر افکار عمومی مردم بالای طالبان چیره نشود و این گروه به بازی خود ادامه دهند، زنان روزگارِ خوشی نخواهند داشت، آیندهی تاریک و غبارآلودی در انتظار ایشان خواهد بود، به ایشان اجازهی کار و فعالیت داده نخواهد شد. در این صورت زندگی ایشان تبدیل به جهنم میشود، جهنمی که پر از درخت زهرآلود است. زهر غذای هر روز آنهاست، همیشه زهر، نوش جان میکنند، غم میخورند، درد میکشند، آه میکشند، ناله سر میدهند. اگر چنین چیزی رخ دهد، کشور از بحران دور نمیشود، همیشه به بنبست مواجه میباشد، بر چتر آن بدبختی میبارد، زیرا این سرزمین، دگه از نیمِ جمیعت خود استفاده نمیکند، پنجاه فیصد نیروی کاری خود را دور انداخته، آنها را به ماشین های پر مصرف و بیکار تبدیل نموده است. گفتهی یکی از دانشمندان مصری بیجا نیست، او گفته بود:« یکی از عوامل عقب ماندهگی مسلمانان، کنار گذاشتن زنان از کار و فعالیت است» این سخن، سخن قوی و جانداری است. زمانیکه نیمی از جمیعت جامعه به گروه خواب و خور تبدیل شوند، کار نکنند، به درستی امید پیشرفت از آن جامعه قطع میگردد. آن جامعه دگه بوی پیشرفت را حس نمیکند، در گودال عقب ماندهگی غرق میشود. گذشته از آن، بسیاری از زنان در صورت بیکاری و عدم آموزش و پرورش، دست به خودکشی میزنند، بعضی مشکل عصبی پیدا میکنند، اندکی هم به ترک وطن موفق میشوند.