رنج روزگار
ای زندگی ز توست همه آرزوی من
همواره با تو درد دل و گفت و گوی من
نگذارمش که سر ز چنگم رهد رقیب
یک روز بخت خنده زند گر به روی من
نسبت به هیچ کس نبود کینه در دلم
خوشبینی است با همه کس خلق و خوی من
رفتی به ملک غیر که شد مدتی مدید
تا بینمت دوباره تویی جست و جوی من
آه از غم غریبی وز رنج روزگار
باقی نمانده تار سیاهی به موی من
با من همیشه لطف تو ز اندازه است برون
یا رب مریز پیش کسان آبروی من
محمد اسحاق ثنا