دفاغ از داعیۀ زنان افغانستان، رسالتی بس بزرگ و تاریخی
نویسنده : مهرالدین مشید
داعیه برحق زنان افغانستان را نباید قربانی هنجار شکنی های اخلاقی کرد
زنان و دختران افغانستان نخستین قربانیان و در ضمن نخستین حماسه آفرینان پس از حاکمیت طالبان در این کشور اند. جا دارد تا از مبارزات برحق زنان افغانستان پشتیبانی کرد و نباید با رویکرد های نادرست مبارزاتی بویژه هنجار شکنی های و برهنه نمایش ها از حقانیت و قداست مبارزاتی زنان افغانستان کاست. بجای رویکرد های منفی مبارزاتی که با ارزش های فرهنگی افغانستان ناسازگار است؛ به شیوه هایی از مبارزه باید متوسل شد که حقانیت و قداست مبارزاتی زنان و دختران افغانستان را بیشتر و باطل بودن فرمان های زن ستیز طالبان را به اثبات رساند. حال بر زنان افغانستان است که در هر گوشه ای از جهان زنده گی میکنند تا با اجتناب از شیوه های منفی و بویژه تقلید های بوزینه وار از زنان ایرانی و سایر کشور های جهان مبارزات برحق زنان افغانستان را جریحه دار نسازند. این به معنای نفی استفاده از تجارب مبارزات زنان سایر کشور ها نیست؛ اما برای پیش گیری از خدشه دار شدن مبارزه، هیچ گاهی نباید چهار اصل رسالت و خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی را فراموش کرد؛ زیرا اصول یاد شده چراغی بر فراز راه ی مبارزاتی زنان افغانستان است که با استفاده از تجارب خوب زنان سایر کشور ها غنامندتر می شود.
تاریخ هیچ گاهی رزمایش مستقل و مبارزات برحق زنان افغانستان را فراموش نخواهد کرد و کارنامه های مبارزاتی آنان را با خط زرین خواهد نوشت. طالبان با همان حدت و شدتی که لبه ی تیز ستم خود را بر روی زنان و دختران افغانستان نشانه گرفتند و رهبر عقده ای و زن ستیز آنان با صدور فرمان هایی زنان را از حق کار کردن و دختران را از حق آموزش محروم ساخت. زنان و دختران افغانستان هم با همان شتاب به تنهایی واکنش نشان داده و با برگزاری تظاهرات و راه اندازی محفل های اعتراضی خشم و نفرت خود را بر طالبان و رژیم زن ستیز آن ابراز کردند. حالا نباید با تلاش های منفی و مبارزات هنجار شکنانه به داعیه ی برحق میلیون ها زن مظلوم و دردمند افغانستان جفا و خیانت کرد؛ بویژه به آن زنانی که در زیر چتر حاکمیت زن ستیز و آموزش دشمن طالبان با از دست دادن حق کار و سایر حقوق انسانی ناخواسته محکوم به زنده گی شده اند و یا آن دختران محرومی که از سه سال بدین سو از حق آموزش محروم ساخته شده اند. هرچند مبارزه در برابر یک رژیم انسان دشمن و زن ستیز نمی تواند، دارای قاعده ی معین باشد و حتا در شماری موارد ایجاب مبارزات هنجار شکنانه را نیز دارد؛ اما برای اثبات حقانیت مبارزاتی هزاران زن و دختری که در داخل افغانستان زنده گی می کنند؛ باید قداست مبارزاتی را رعایت کرد و نباید دست به کاری زد تا طالبان بدوی و دشمن ارزش های انسانی از آن ابزاری برای سرکوب زنان و دختران بویژه آنانیکه در زندان های طالبان بسر می برند، استفاده نمایند. حرکت های منفی و برهنه نمایش ها نه تنها از عزت و شکوه ی مبارزاتی زنان افغانستان می کاهد؛ بلکه سیمای برحق مبارزات زنان را خدشه دار گردانیده و بر جرات طالبان برای تجاوز گروهی بر زنان زندانی نیز می افزاید؛ زیرا هنجار شکنی ها تیغ آخته و خون آلود تجاوز طالبان بر زنان را برهنه تر می سازد.
از آنجا که مبارزه رویکرد و یا منطق ویژه و قاعده ی خاص ندارد و هر شرایط اقتضای رویکرد های جدید مبارزاتی را دارد؛ اما هیچ گاهی ممکن نیست تا با حرکت های هنجار شکنانه و برهنه پنداری ها و برهنه نمایش ها بر یک رژیم خودکامه و سرکوبگر در جامعه ی سنتی افغانستان به پیروزی رسید؛ زیرا دست یازی به رویکرد های نادرست نه تنها حقانیت و وجهه ی مبارزاتی هزاران زن مظلوم تحت حاکمیت طالبان را زیر پرسش می برد؛ بلکه این گونه مبارزات منفی توجیه کننده ی ستم و وحشت آفرینی طالبان بر زنان افغانستان نیز خواهد بود. مبارزات منفی، به یک گروه سنتی و قبیله گرا که اسلام را بر روی شمشیر قبیله نشانه رفته است و با پررویی تمام زنان و مردان افغانستان را غنیمت جنگی می خواند، فرصت می دهد که هر جفا و خیانت به زنان را زیر نام اسلام روا بداند. بنابراین مبارزه ی زنان برضد حاکمیت استبدادی و زن ستیز طالبان، دشوارتر از پای برهنه رفتن روی لبه ی شمشیر تیزی است که بر روی دریای توفانی نهاده شده باشد. این نکته حساسيت و دقت و اهمیت مبارزاتی زنان افغانستان را بر می تابد؛ آنهم زنانی را که بی هراس از کیبل، چماق و تفنگ های طالبان گویا سر ها را به کف گرفته، از مقابل طالبان در جاده های کابل رژه می روند و چه با شکوه و با عظمت دست به اعتراض می زنند.
هرچند پس از حاکمیت طالبان در افغانستان اقشار گوناگون جامعه ی افغانستان به گونه ی هولناکی آسیب دیده است؛ اما در این میان بیشترین آسیب را زنان و دختران این کشور متحمل شده اند. دلیل اش این است که لبه ی تیز فرمان های رهبر عقده ای و زن ستیز طالبان متوجه ی زنان مظلوم افغانستان است. چنانکه در گزارش سازمان ملل آمده است که طالبان بین ماه سپتامبر ۲۰۲۱ و ماه مه ۲۰۲۳ طالبان بیش از ۵۰ فرمان محدودکننده علیه زنان و دختران افغانستان صادر کردهاند که یکی از نمونههای برجسته تبعیض سیستماتیک علیه زنان افغانستان بهشمار میرود. این فرمانهای طالبان حقوق زنان و دختران، مانند حق آزادی رفتوآمد، آزادی پوشش، سلوک و رفتار، دسترسی به آموزش، اشتغال، سلامتی و بهداشت و عدالت را محدود و بهشدت توانایی زنان و دختران را در عرصه مشارکت در جامعه، دسترسی به خدمات اساسی و کسب درآمد، تضعیف کرده است.
صدور این اوامر در ماه سپتامبر ۲۰۲۱ با منع آموزش دختران بالاتر از صنف ششم آغاز شد و تا صدور فرمان در ماه ی آپریل ۲۰۲۳ که زنان افغانستانی را از کار در نهادهای سازمان ملل منع میکند؛ هنوزهم ادامه دارد. این فرمان ها زنان و خانوادههای آنها را با فشارهای شدید روبهرو کرده و گراف افسردگی و خودکشی میان زنان و دختران افغانستان را بالا برده است. اکنون بیش از ۹۰ درصد زنان و دختران جوان افغانستان از مشکلات روحی و روانی رنج میبرند. در این مدت تنشها در خانه و خشونت خانگی افزایش یافته و فشارهای اقتصادی بسیاری از زنان را به ازدواجهای اجباری و زیر سن قانونی، فروش کودکان و اعضای بدن وادار کرده است. نه تنها این؛ بلکه حالا هزاران زن نان آوران خانواده ها بیکار و اکنون با فقر جانکاه دست و پنجه نرم می کنند. همچنان وضع محدودیت های دست و پا گیر بر زنان بسیاری از بخش ها مانند، خیاطی ها و آرایشگاه های زنانه که زنان در آنها نقش کلیدی داشتند، به کلی فلج گرديده اند. طالبان با این کار حتا کود های اخلاقی را در جامعه ی افغانستان شکستانده اند و بعید نیست که بسیاری از خانواده ها را به قربانی گرفته باشد. این گوشه های اندک و به تعبیری ” مشت نمونه ی خروار ” از رنج های بی پایان زنان و دختران افغانستان تحت حاکمیت طالبان است که به ثبت رسیده و ده ها و صد های دیگر هنوز هم ناگفته مانده است.
پس با این حال مبارزه برای برگرداندن حقوق انسانی زنان و دختران افغانستان نه تنها برای زنان؛ بلکه برای مردان این کشور نیز فرض عین و مسؤولیت انسانی است. هرچند وحشت آفرینی های طالبان چماق در دست، جرات مردان را برای رفتن به خیابان ها سلب کرده و تنها زنان با شهامت افغانستان است که سر ها را در دست گرفته به جنگ طالبان می روند. حال پرسش این است که چگونه باید مبارزه کرد تا مردم افغانستان و بویژه زنان را از ستم طالبان نجات داد. از همین رو اصل بحث هم در محور چگونگی مبارزه با طالبان می چرخد و برای تحقق بخشیدن چنین مبارزه، نخست از همه باید کود های اخلاقی را رعایت کرد تا برای طالبان بهانه ای برای اذیت و آزار زنان معترض فراهم نشود. بنابراین مبارزه در برابر یک رژیم چماق در دست به همان اندازه که نیاز به تدابیر تاکتیکی دارد، حتا بیشتر از آن نیاز به اتخاذ تدابیر رویکرد های مبارزاتی بویژه در بیرون از افغانستان دارد. زنانیکه در داخل افغانستان چه به گونه ی علنی و یا محل های پوشیده دست به اعتراض می زنند، آنان خواسته و ناخواسته ناگزیر به رعایت های کود اخلاقی اند. اینجا روی سخن طرف زنانی است که در بیرون از افغانستان خود را همصدا با هزاران زن معترض در داخل این کشور می دانند. شاید این زنان در رعایت های کود اخلاقی دست باز داشته باشند؛ اما آنان ناگزیر اند که بخاطر هزاران زنی که در داخل افغانستان تحت حاکمیت طالبان بسر می برند، خود را ملزم به رعایت کود های اخلاقی جامعه ی افغانستان بدانند. بنابراین زنانی که در خارج از افغانستان با زنان مظلوم این کشور همصدا اند. آنان رسالت دارند تا توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی افغانستان به اصول های درست مبارزاتی پایداری خود را در مبارزه حفظ کنند.
شاید رعایت اصول های مبارزاتی در برابر یک رژیم زن ستیز و خودکامه پرسش برانگیز باشد؛ دلیل اش این است که مبارزه در برابر این گونه رژیم ها به مراتب دشوارتر و پرخم و پیچ تر از رژیم های قانونمدار است. مبارزه برضد این گونه نظام ها دشوارتر از حرکت کردن روی لبه ی شمشیری است که بر روی دریای توفانی نهاده شده باشد. هرچند استفاده از تجارب مبارزاتی دیگران و ابتکار آفرینی ها در مبارزه یک نیاز است؛ اما نباید اصل هدف را بی توجه به ساختار های اجتماعی و فرهنگی کشور قربانی تقلید های کورکورانه ی زنان سایر کشور های جهان نمود.
اشاره به نکات بالا دست کم گرفتن مبارزات شجاعانه ی هزاران زن افغانستان بویژه انانیکه در داخل کشور اند، نیست؛ بلکه هدف اصلی نوشته حمایت و پاسداری از قهرمانی های آنان است که شانه های پرعاطفه ی خویش را سپر چماق و کیبل طالبان قرار داده و سر ها بر کف در برابر طالبان مبارزه و مقاومت می کنند. آنانیکه در بیرون از افغانستان برای احقاق حقوق زنان این کشور مبارزه می کنند. آنان هر گامی که بر می دارند، خود را در خیابان های کابل و سایر شهر های افغانستان طوری احساس کنند که طالبان چماق در دست در مقابل آنان قرار دارد. از این رو آنانیکه در بیرون برای رهایی زنان افغانستان از ستم طالبان مبارزه می کنند؛ حتا ببشتر از زنان معترض در داخل، ناگزیر به رعایت هنجار های اخلاقی جامعه ی افغانستان اند. این نکته به این حقیقت مهر تایید می گذارد که هنجار شکنی های اخلاقی زیر نام دفاع از حقوق انسانی زنان افغانستان، نه تنها برای آنان کمکی نمیکند؛ بلکه برعکس مبارزات حق طلبانه ی آنان را زیر پرسش برده و خدشه دار می سازد. یاهو