تبدیل شدن افغانستان به بزنگاۀ تروریسم و افزایش نظاره گری جهان
نویسنده: مهرالدین مشید
طالبان لقمۀ زهر آگین در گلوی کشور های منطقه و جهان
این پرسش در ذهن بسیاری ها خطور می کند که چگونه شده و چه علل و عواملی دست بدست هم داده که به هر اندازه ایکه افغانستان خطرناک تر شده و بیشتر به جولانگاۀ و بزنگاۀ گروههای تروریستی بدل می شود؛ به همان اندازه علاقمندی جهانیان نسبت به اوضاع افغانستان کاهش یافته و بازتاب حوادث این کشور در بیرون سیر معکوس دارد. با یک نگاۀ کلی چنین برداشت می شود که اوضاع افغانستان در حال رفتن از متن به حاشیه است و هر روز از میزان علاقمندی کشور های جهان نسبت به حوادث این کشور کاسته می شود. افزون بر این پرسش شواهد و علایم زیادی وجود دارد که دلالت به این حقیقت تلخ و دردناک دارد. مگر حوادث دیگری چون، درگیری در اوکراین و رقابت تنگاتنگ آمریکا و هم پیمانان اروپایی آن با روسیه؛ بحرانی تر شدن اوضاع تایوان و تشدید تنش ها میان آمریکا و چین؛ رو به وخامت نهادن اوضاع شرق میانه و درگیری های تازه در فلسطین و بحران های شدید اقتصادی ناشی از این حوادث، قدرت های بزرگ را چنان مصروف نگهداشته که فرصت پرداختن به افغانستان را از آنان گرفته است. گاهی هم که در نشست های رهبران کشور ها و نشست های بین المللی یادی از افغانستان می شود، نه چندان جدی و بیشتر شکل یاد دهانی را دارد. افزون بر این یک سلسله عوامل داخلی چون؛ تشتت و پراگنده گی نیرو های مخالف طالبان و نبود یک محور قوی در برابر آنان در داخل افغانستان، دست بدست هم داده که سبب بی علاقگی کشور های منطقه و جهان نسبت به اوضاع افغانستان شده است.
در پشت این منظر چیز های کلانتری وجود دارد که کشور های منطقه و جهان را نسبت به افغانستان مایوس گردانیده است و آن فساد، خیانت و جفا های رهبران گروههای جهادی و غیر جهادی و سایر سیاستگران افغانستان، در حق مردم این کشور است که هیچ گاه به تعهد و وعده های شان برای مردم این کشور وفادار نبوده اند و هر از گاهی اعتماد و باور مردم را به بازی گرفته اند. این آقایان با رویکرد های زشت و سیاست های ضد انسانی و ضد ملی خویش چنان آبروی خود را از دست دادند که حتا آبروی مردم افغانستان را نیز خدشه دار نموده اند. پس آنانی که طی چهل سال از آزمون های گذشته ناکام مطلق بیرون شده اند، چگونه ممکن است تا کشور های جهان بار دیگر حاضر به سرمایه گذاری بالای آنان شوند.
ناکامی و سیاه رویی زمامداران و رهبران گروههای سیاسی و مذهبی افغانستان و سرانجام سناریوی تحویلی ارگ بوسیلۀ غنی برای طالبان، برگ برنده ای در دست دستگاۀ جهنمی آی اس آی پاکستان قرار گرفته است تا با استفاده از این ضعف و بیماری رهبران گروه های سیاسی، قومی و مذهبی افغانستان، از فرصت پیش آمده استفادۀ اعظمی نماید. به قدرت رسیدن طالبان، عمق استراتیژی پاکستان را از دو سوی دیورند به کناره های دریای رساند و با سفر بری گروههای تروریستی از جنوب به شمال و انتقال وزیرستان شمالی پاکستان به شمال افغانستان، به مثابۀ پروژۀ رویایی آی اس آی در مشورت و حمایت های مالی شبکه های استخباراتی کشور های غربی و اسرائیل تحقق عملی پیدا کرده است.
حوادث کنونی افغانستان سال های دهۀ هشتاد را در افکار تداعی می کند که چگونه پس از تهاجم شوروی به این کشور هزاران بریگارد های سبز اسلامی به شمول عبدالله اعزام و اسامه، زیر چتر ” رابطۀ عالم اسلامی” و ” مکتب خدمات” با حمایت های سی آی ای، ام آی 6 و … به قصد دفاع از جهاد مردم افغانستان از گوشه و کنار جهان به پشاور پاکستان سرازیر شدند. هرچند این سفربری از کشور های آمریکایی و اروپایی و شرق میانه و جنوب آسیا زیر نام دفاع از جهاد افغانستان صورت گرفت؛ اما در پشت این فراخوان استخباراتی و سناریوی ابریشمین اهداف خطرناکی نهفته بود که از آن روز تا کنون سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته است. در عقب این برنامه بیرون کردن تمامی گروههای افراطی از کشور های یاد شده و بسیج آنان در صفوف مجاهدین افغانستان بود که بعدها هزاران مدرسه با کمک های عربستان سعودی تحت نظر نظامیان پاکستان و مشاوران سیا تاسیس و زیر چتر این مدرسه ها گروههای افراطی مانند، القاعده، جیش محمد، لشکر طیبه، سپاۀ صحابه و بعدتر طالبان افغانستانی و طالبان پاکستانی و سایر گروههای افراطی تشکیل شدند. امروز ما شاهد فعالیت بیش از هفتاد گروۀ تروریستی در پاکستان و بیش از بیست گروه تروریستی در افغانستان هستیم. این گروههای تروریستی ضمن برقراری ارتباط با یکدیگر در تمام پاکستان ریشه دوانیدهاند که حتا تفکیک آنان از یکدیگر دشوار است.
در میان این گروه ها، القاعده دارای داعیۀ برپایی نظام خلافت؛ تحریک طالبان پاکستان خواهان دولت اسلامی در پاکستان؛ انصارالمجاهدین وابسته به تحریک طالبان؛ جنبش اسلامی ازبکستان خواهان براندازی حکومت ازبکستان؛ حزب اسلامی تاجکستان، حزب اسلامی ایغور های ترکستان سرقی، لشکر جهنگوی شاخه نظامی «سپاه صحابه»؛ لشکر خراسان شاخه ای از القاعده؛ جندالله یکی از شاخههای دیگر القاعده و «غازی فورس» از متحدین تحریک طالبان پاکستان در کنار گروه های دیگر تروریستی دیگر چون لشکر طیبه، جیش محمد، حرکتالمجاهدین وابسته به جیش محمد، تحریک قلبای اسلام شاخۀ دیگری از جیش محمد، جیشالعدل فعال در بلوچستان و مخالف مسلمانان شیعه، گروه حافظ گل بهادر فعالیت در وزیرستان شمالی و شاخه ای از فضل الرحمان، شبکه حقانی و سایر گروه های تروریستی از گروههایی اند که در پاکستان تخت نظر نظامیان پاکستان تشکیل شده اند. پاکستان پس از به قدرت رسیدن طالبان بسیاری از رهبران و مرکز های این گروه های تروبیستی را از دو طرف دیورند و سایر شهر های این کشور به شمال افغانستان منتقل کرده است. با انتقال کامل این گروهها به ولایت های شمال افغانستان چون؛ بغلان، کندز، بدخشان، تخار، مزار، فاریاب پروسۀ وزیرستان سازی شمال افغانستان تکمیل می شود.
در میان این گروهها «شبکه حقانی» که در گذشته در شرق و جنوب شرق افغانستان به ویژه در ولایت «خوست» و «پکتیکا» فعال بود، خطرناک تراز همه است. این گروه با القاعده و نظامیان پاکستان رابطۀ تنگاتنگ دارد و همه حمله های تروریستی در مرکز های آموزشی، مسجد، تکیه خانه ها، مکتب ها، شفاخانه ها، هوتل ها و چهار راه ها بوسیلۀ این شبکه سازماندهی می شد. بعید نیست که بسیاری از حمله های انتحاری که اکنون زیر نام داعش در افغانستان انجام می شود؛ بوسیلۀ شاخۀ حقانی انجام می شود. این شبکه استاد ربانی را ترور کرد و حملۀ تروریستی آن بر ضد حامد کرزی به نتیجه نرسید.
در حالیکه افغانستان گام به گام در دامن گروههای تروریستی بیشتر سقوط می کند و مردم افغانستان با محدودیت های روز افزون طالبان رو برو اند. طالبان با صدور فرمان های پی در پی دست ها و پا های مردم افغانستان را می بندند و بیشتر این فرمان ها متوجه زنان است؛ اما جهان تا کنون این رویکرد طالبان را مورد انتقاد قرار داده و واکنش جدی در برابر طالبان نشان نداده اند. شاید دلیل این خشونت ها تنها زن ستیزی طالبان نباشد و در ضمن گمانه زنی هایی را بوجود آورده که وضع محدودیت دستوری باشد تا طالبان از آن بحیث سکویی برای شناسایی شان سود بگیرند. اظهارات اخیر مقام های سازمان ملل مبنی بر رفع محدودیت بر زنان و به رسمیت شناسی حکومت طالبان چراغ سبزی برای طالبان و اشعۀ کشنده ای برای مردم افغانستان است. این موضعگیری سازمان ملل جفای آشکار در برابر مردم افغانستان است که چگونه این سازمان جهانی در صدد شناسایی یک حکومت تروریستی، استبدادی و زن ستیز است. همچو نظری اگر در میان مقام های سازمان ملل وجود داشته باشد. این خیانت آشکار به مردم افغانستان و جفا به منشور های این سازمان است و مصداق این سخن که از آن به عنوان ” مجمع ابر قدرت ها” یاد شده است.
این موضوع گمانه زنی ها در مورد بی تفاوتی کشور ها در مورد افغانستان را به حقیقت مبدل می کند که گویا افغانستان را قربانی بازی های استخباراتی خود شمرده اند یا اینکه جنگ های چهل سالۀ این کشور آنان را خسته کرده و در عین حال بدیلی بجای طالبان هم ندارند. این موضعگیری کشور ها طالبان را برای ستم روایی بر مردم افغانستان و صدور فرمان های پیهم برای به بند کشیدن زنان فربه تر کرده است. از نظر کشور های یاد شده افغانستان از دست رفته و هر گونه امید برای بازگشت آن به حکومت مشروع و حاکمیت قانون به یأس بدل شده است. این کشور ها که در موقعیت خاصی قرار گرفته و در یک طرف پرتگاه و در سوی دیگر پلنگ وحشی را می بینند؛ ناگزیر شده اند تا به دامن پلنگ تروریسم روی آورند. از این رو بر سر یک افغانستان افتاده در کام تروریسم و تحت حاکمیت گروه های تروریستی به توافق رسیده و طالبان را بحیث لقمۀ زهر آلود در گلو پذیرفته اند تا مانند دهۀ هشتاد تمامی گروههای تروریستی از سراسر جهان وارد افغانستان شوند و این کشور به سکوی پرش جنگ های نیابتی مانند پاکستان در دهۀ هشتاد شود. پاکستان بحیث سردمدار گروههای تروریستی نقش بایسته ای در این روند دارد تا با انتقال رهبران و مرکز های گروههای تروریستی به افغانستان، از اتهام تروریست پروری و تمویل و تسلیح تروریستان رهایی و از فهرست تعزیرات صندوق جهانی پول بیرون شود.
در این تردیدی نیست که وضعیت موجود افغانستان برای بسیاری از کشور ها مانند، روسیه، چین و ایران و کشور های آسیای میانه نگران کننده است و از ناحیۀ افغانستان احساس خطر می کنند. این کشور ها جابجایی گروههای تروریستی در شمال را پروژۀ غرب می خوانند؛ اما باز هم از بازی با طالبان دست نبرداشته اند؛ البته به این امید که از شر گروههای تروریستی درامان بمانند. اما بی خبر از اینکه اژدهای تروریسم قابل مهار نیست و چون مار های آستین اند که از نیش زدن صاحب خود هم دریغ نمی کنند. بنا براین هر نوع بازی کشور های روسیه و چین با تروریزم بازی با آتش است و موضعگیری های متناقض روسیه، چین و ایران نسبت به طالبان نه تنها از رویکرد های تروریستی طالبان چیزی کم نمیکند و برعکس آنان را افعی تر می سازد.
این در حالی است که رهبران این کشور ها می دانند، افغانستان و مردم آن قربانی توطیۀ خطرناکی شده اند و این توطیه با تهاجم ناعاقبت اندایشانۀ شوروی آغاز شد و افغانستان را به کام نظامیان پاکستان افگند. پس از سقوط حکومت نجیب و درگیری های گروهی فاجعۀ افغانستان بزرگ و بزرگ تر شد تا آنکه دستان خون آلود نظامیان پنجابی بار دیگر از آستین گروۀ طالبان بیرون شد و با حاکمیت بار نخست این گروه، افغانستان به لانۀ تروریستان جهانی بدل گردید. تروریست پروری آن زمان حادثۀ یازدهم سپتمبر را به بار آورد و امریکا بدون درس گرفتن از تهاجم ناکام شوروی، افغانستان را مورد حمله قرار داد. امریکا در یک سناریوی افتضاح بار دوباره قدرت را به طالبان واگذار کرد و اکنون افغانستان به مفرزۀ گروههای تروریستی بدل شده است.
روسیه، چین و ایران به یاد داشته باشند که حاکمیت های نوع طالبانی زودگذر اند و نباید به بهای گرفتن نقد قلیل طالبانی نسیۀ کثیر مردم افغانستان را مورد معامله قرار بدهند. کشور های روسیه، چین و ایران مطمئن باشند که طالبان وابسته به شبکه های استخباراتی اند و از خود اراده و استقلال ندارند. طالبان یک پروژۀ استخباراتی و جنگجویان نیابتی اند و برای صدور جنگ و صدور گروه های تروریستی و جنگ های نیابتی به کشور های آسیای میانه تا مرز های روسیه و چین توظیف شده اند. بر کشور های روسیه، چین و ایران لازم است تا از موضع گیری های دوگانه و ناروشن در برابر طالبان خودداری کنند و با ایستاد شدن در کنار مردم افغانستان و با ارج گذاشتن به حق همسایگی از معامله با طالبان خودداری کنند. این کشور ها بجای بازی با سرنوشت مردم افغانستان و رقابت با کشور های غربی، برعکس برای گشودن بن بست سیاسی موجود مردم افغانستان را یاری رسانند. این کشور ها می توانند، با اتخاذ سیاست های اخلاقی و فضيلت محور؛ کشور های غربی را نیز از رقابت های ناسالم در افغانستان برحذر دارند و با وارد کردن فشار های لازم بر طالبان، مردم افغانستان را برای رسیدن به حکومت مشروع و مردمی و حاکمیت قانون یاری رسانند. این کشور ها می دانند که افغانستان نه تنها از لحاظ سیاسی از هم پاشیده و به کام تروریسم افتاده است؛ بلکه در جمیع عرصه ها دچار گسست شده است. این گسست بیش از هر زمانی گروه های سیاسی و مذهبی و قومی افغانستان را دچار گسست نموده است. این کشور ها می توانند، با استفاده از نفوذ شان به آشفتگی های گروهی در افغانستان نیز نقطۀ پایان بگذارند.