وحدت ملی یا دموکراسی ملی ؟
نوشته: دکتر حمیدالله مفید
افغانستان از سده ها به اینسو در گرو واژه ها و اندیشه هاس سیاسی در گیر مانده است.
امروز این گروگان گیری به اوج خود رسیده است.
هیچ کسی از خود نپرسیده است که چرا یک کمونیست دو آتشه دارای دکترای سرخ از اتحاد جماهیر شو،روی سوسیالیستی وقت ، عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان که طی دهه هشتاد در نبرد با مجاهدان و ساختار های افراطی اسلامی در صف نخست می رزمید ، امروز در دفاع از گروه بنیاد گرایی اسلامی طالبان قرار دارد.
راز این مساله در چی است؟
چرا امروز برخی زیاد خلقی های که دیروز در ارتش دولت برای سوسیالیسم می جنگیدند امروز در دفاع از نیرو های طالبان که نه به جنبش دادخواهی ، نه به آزادی ، نه به اندیشه های رهایی بخش و نه به دموکراسی باورمند اند و زیر نام عنعنه و رسم ورواج افغانی دوشیزگان و بانوان را از کار و آموزش مانع شده اند ، قرار کرفته اند؟
رمز این گرایش و واین نگرش در چیست؟
اگر به سده های پیشین با ژرفکاوی بنگریم در می یابیم که نخستین سنگ پایه های فکری تباری پس از جنگ دوم جهانی که ناسیونالیسم در جهان سایه افگند ، نخست در کشور آلمان ، سپس در ترکیه زیر نام پانترکیسم و در پی آن در ایران زیر نام پان ایرانیسم شاهنشاهی پهلوی و در پی آن سایه شوم آن توسط محمود طرزی در دوران امیر حبیب الله خان و امان الله خان در افغانستان زیر نام پان افغانیسم گذاشته شد و سپس گسترش یافت. گرچه امیر حبیب الله خان به این گرایش چندان دلچسپی نشان نداد ، مگر این تفکر در دوره امیر امان الله خان ودر پی آن در دوران شاهی نادرخان و به ویژه در دوره صدارت محمد هاشم خان در کشور اثرات بسا شوم و تفرقه برانگیزانه را بار آؤرد
گرچه برخی ها این اندیشه را به امیر عبدالرحمان خان پیوند می دهند ، مگر امیر عبدالرحمان خان که یک پادشاه خود خواه بود ، به خاطر گسترش قدرتش با استفاده از شیوه های جنگ های قدرت خواهی از سر تاجیک ها و ازبیک هادر تخار و از سر هزاره های در هزارجات کله منار ها ساخت ، او زبان اداری و رسمی اش فارسی بود ودر ارتشش نیز تاجیکان ، پشتون هاو دیگر تبار های کابلی سهم برجسته داشتند، از دید این قلم ، امیر عبدالرحمان خان نه تنها از تبار افغان یا پشتون بلکه از تبار تاجیک کابلی و شمالی نیز برای بقای قدرتش استفاده نمود ، او زبان پشتو نمی دانست و در اداره ودفترش تنها یک زبان فارسی دری رسمیت داشت و خودش نیز تنها به همین زبان دسترسی و توانایی نوشتن داشت و کتاب تاج التواریخ او بیانگر این ادعای نویسنده است.
در حقیقت گرایش های افغانتباری به گونه رسمی آن با آمدن انور پاشاه از ترکیه با محمود طرزی با پیشکشی زبان افغانی ، نژاد افغانی و قوم افغان مطرح کردید.
محمود طرزی در نشریه سراج الاخبار الافغانیه شماره ۹ تاریخ ۳ دلو سال ۱۲۹۱ خورشیدی نوشت :
(( زبان افغانی ( یعنی پشتو از دید نویسنده در اصل تنها زبان افغانی است ) اجداد زبان هاست و ملت افغان ( یعنی قبایل پشتون) اجداد اقوام آریایی می باشد )) .
در جستار پسین که در شماره ۲ تاریخ ۲۰ سنبله سال ۱۲۹۴ خورشیدی به نشر رسانید چنین نوشت :
(( ما زبان مخصوص را مالک می باشیم که آن زبان را زبان افغانی( نویسنده پشتو ) می گویند. تنها به مردمان افغانی زبان بلکه به همه افراد اقوام مختلف افغانستان واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خود را یاد بگیرند .)).(در این جا به دیده می آید که ملت افغان یعنی ملیت پشتون و دیگر اقوام مختلف افغانستان ذکر شده است ، یعنی در آن زمان ملیت پشتون وملیت افغان یکی بود و ودیگر اقوام مختلف افغان گفته نشده بلکه همه افراد مختلف افغانستان گفته شده است. پس طرح ناسوده و نادرست ملت افغان و اطلاق آن به تبار های تاجیک ، هزاره ، ازبیک و غیره که امروز برخی چرد نویسان مطرح می کنند ، نادرست است.)
در پی آن می افزاید:(( در مکتب های ما اهم ترین آموزش ها باید تحصیل زبان افغانی باشد .))(۱).
جالب اینجاست که خود محمود طرزی در تمام نشرات سراج الاخبار حتی یک جستار به زبان افغانی یاپشتو به نشر نرسانیده است.
این طرز تفکر و این دیدگاه موجب ایجاد نخستین جرقه های ناسیونالیسم قومسالاری در افغانستان گردید.
این گرایش و این نگرش موجب شد ، تا دوران شاه امان الله خان تبار های تاجیک ، هزاره ، ازبیک وترکمن به گونه مستقیم و غیر مستقیم علیه این تفکر به ویژه اندیشه نظامنامه ناقلین او قرار بگیرند.
چیزی که با درد ودریغ درنشرات داخل کشور به جعل پرداخته شده و آن خیزش حبیب الله خان کلکانی است که او در حقیقت علیه سیاست های تبارگرایانه امیر امان الله خان برخاسته بود ، که تاریخ نگاران به دستور دولت های شاهی نادرخان و ظاهر خان ودیکر دولت ها آن را قیام دزدان و رهزنان نامیده وهویت خیزش تباری آن را پنهان کرده اند.
با همه حال !
گرایش های تباری در طی حاکمیت خانواده شاهی به اوج خود رسید ودر قانون اساسی مصوب ۲۹ سنبله سال ۱۳۴۳ خورشیدی برابر به ۲۰ سپتامبر سال ۱۹۶۲ ترسایی مساله ملت افغان و زبان های ملی پشتو ودری مطرح گردید. (۲). البته در این دوره واژه زبان دری بجای زبان فارسی به کار رفت ، که موجب شد ، تا دشواری های زیادی فرهنگی وزبانی را در کشور بار آورد و همچنان ملت واحد افغان زیر نام وحدت ملی یا وحدت قومی که هدف آن نابودی هویت های تباری تاجیک ، هزاره ، ازبیک و غیره بود و ادغام آنها در ملیت افغان یعنی پشتون در همین دوره مطرح شد، که خودش عامل اصلی گرایش های تباری در کشور گردید.
این دشواری زمانی به اوج خود رسید. که از همین جا مساله ملت افغان و قوم افغان و وحدت ملی یا قومی به مثابه تیوری ارزشمند دولتی مطرح گردید.
شعار هر کی افغان نیست از افغانستان نیست ، شعار ناسیونالیست های افغان یعنی پشتون قرار گرفت.
در دهه جمهوریت داوود خان که از ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی تا ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی دوام یافت ، نیز مساله وحدت قومی به مثابه ادغام دیگر تبار ها در تبار افغان یا پشتون شعار قرار گرفت و خود داوود خان حزب غورزنگ ملی خود را تحت همین شعار ایجاد کرد. او حتی گام های فراخترگذاشت و مساله ادغام پشتونستان را به افغانستان جز سیاست خارجی خود قرار داد ، که موجب دخالت پاکستان در امور افغانستان گردید و مناسبات سیاسی دو کشور به بغرنجترین مرحله تبلیغاتی خود رسید.
طرح ناسیونالیسم افغانی زیر نام و شعار وحدت ملی ، وحدت قومی و ملت واحد افغان دردوره های بعدی به شعار روز قرار گرفت . در این طرح نابودی و ادغام دیگر تبار ها در تبار پشتون یا افغان شعار سیاست همان زمان گردید که تا امروز ادادمه دارد.
پس از ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی یعنی در دهه هشتاد که به حاکمیت تک تباری و افغانتباری پایان داده شد و یک دولت ورژیمی که شالوده فکری و سیاسی آن را دموکراسی ملی تشکیل می داد ایجاد گردید ، وزارت قبایل وسرحدات که بر بنیاد تفکر وحدت قومی و وحدت ملی قومی ایجاد شده بود به وزارت امور ملیت ها تغییر نام داد، پشتو تولنه که یک ارگان همه جانبه قومی و زبانی بود به اکادمی علوم افغانستان مبدل گردید ، سرود ملی به زبان اکثریت مردم به زبان فارسی دری شد، واژه فارسی دری بجای واژه دری که ویژگی نفاق افگنانه داشت جایگزین شد. نامگذاری اکثر وزارت ها به زبان فارسی انجام شد. مرستون کابل که یک نام ترکیبی پنجابی بود به پرورشگاه وطن که یک نام فارسی دری بود تغییر نام داده شد، افغانستان به هفت ایالت یا زون سیاسی تقسیم شد، حاکمیت برای نخستین بار در افغانستان مردمی گردید واز قریه داران که به نام ریسان شورا های روستایی یا قریوی وشورا های آن ها شورا های روستایی یا د می شد اغاز و تا شورا های علاقداری ، ولسوالی ، ولایت و زون ها که همه انتخابی بودند ، انجام یافت ،مردم برای نخستین بار در حاکمیت سهم گرفتند و قدرت دولنی در محلات و مرکزی انتخابی و مردمی گردید.
در این دوره جای وحدت ملی را دموکراسی ملی گرفت و حاکمیت کاملآ مردمی شد و به مردم تعلق گرفت ،
در ساختار دولتی هم حاکمیت بر پایه دموکراسی ملی تنظیم گردید و اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان بر بنیاد همین تفکر پی ریزی شد.
افزون از زبان های فارسی دری و پشتو زبان های ازبکی ، ترکمنی ، پشه یی ، بلوچی نورستانی نیز در آموزشگاه ها تدریس شد و به منظور جلوگیری از نابودی زبان های محلی به ویژه پامیری در اکادمی علم افغانستان بخش زبان های پامیری ، نورستانی و پشه یی نیز ایجاد شد و تحقیقات همه جانبه به منظور رشد زبان ها بعمل آمد.
اندیشه و تفکر دموکراسی ملی بجای ، وحدت ملی وقومی در کشور نهادینه شد و برای نخستین بار در افغانستان مردم در حاکمیت دولتی سهم ارزنده گرفتند. ویک بخش زیاد صلاحیت های دولتی مرکزی به ارگانهای محلی قدرت واداره دولتی انتقال پذیرفت که در حقیقت نماد عالی دموکراسی برای نخستین بار در افغانستان بود .
بادرد ودریغ پس از شش سال و با تغییر رژیم از جمهوری دموکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان پس از پلینوم هجدهم ، یکبار دیگر جای دموکراسی ملی را تفکر وحدت قومی و تفکر وحدت ملی یعنی یکبار دیگر نابودی دیگر تبار ها وادغام آنها در یک تبار افغان یا پشتون عملی شد و تمام نهاد های مردمی از جمله شورا های قریوی ، ولسوالی ، ولایتی و ایالتی انحلال و آمریت زون ها زیر این تفکر که افغانستان تچزیه می شود ، برداشته شدند.
تفکر وحدت قومی باردیگر در کشور مستولی گردید و تا سقوط حاکمیت به دست مجاهدان این وضع ادامه داشت .
در دوران حاکمیت مجاهدان و جنگ های وحشتناک داخلی به دموکراسی ملی کمترین رویکردی صورت نگرفت .
در دوران حاکمیت نخست امارت اسلامی طالبان (از ۱۳۷۵- ۱۳۸۰ خورشیدی نه تنها به دموکراسی ملی توجه صورت نگرفت که به گفتاورد سنزیل نوید : (( ظهور طالبان در سال ۱۹۹۶ میلادی که اساسآ پشتون بودند منتج به ظهور مجدد قوم گرایی پشتون شد.))(۳).
پس از آن که حاکمیت طالبان از سوی امریکا سقوط داده شد و به دموکراسی غربی و حقوق بشر روی آورده شد ، بر بنیاد سازشنامه (بن )دولت جدید بدبختانه یکبار دیگر بر بنیاد وحدت قومی و ملی پیریزی شد و حکومت برپا شده یک حکومت ناقص سیاسی که در آن حاکمیت سیاسی بر بنیاد جعل ، فریب و سازش استوار بود پدیدار شد.
علی الرغم تلاش های جهانی چون شیرازه دولت بر بنیاد وحدت قومی و ملی استوار بود نه بر بنیاد دموکراسی ملی ، از اینرو طی تمام مدت حاکمیت ، نه تنها کوچکترین رویکردی به تغییر سیستم رونما نگردید که در نتیجه دولت بالاثر توطیه خود رژیم و سازش های غیر مسؤلانه ، قدرت سیاسی به طالبان واگذارشد.
بادرد ودریغ حاکمیت موجود دولت سرپرست نیز نه تنها بر بنیاد دولت وحدت قومی استوار است ، بلکه با گرایش های شدید تباری و زبان ستیزی که دارند ، کوچکترین امیدی بر تغییرحاکمیت موجود وجود ندارد.
از اینرو اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، کمونیست ها و چپی های که باورمند به سوسیالیسم ،و مارکسیسم بودند ، چون ایدون منافع قومی و زبانی خود را در این رژیم یافته اند و از دل و جان معتقد و باورمند به اندیشه والای چپ نبودند ودر ساختار های سیاسی حزب هم به خاطر منافع قومی و تباری آمده بودند ، اکنون سر شان از آستین راست ترین ساختار سیاسی یعنی طالبان تبار گرا برآمد.
برای اینکه افغانستان از گرو وحدت ملی و وحدت قومی رهایی یابد و یکبار دیگر درخت دموکراسی ملی ، آزادی ، دادخواهی و ترقی اجتماعی در کشور به شگوفه بنشیند ، لازم است تا نیرو های دموکراتیک بجای گرایش های ملی گرایانه قومی و تباری به دموکراسی ملی روی آورند.
حل مسایل قومی و زبانی و احترام به تبار های دیگر که افغانستان یک گلستان تبار های گوناگون است، تنها از طریق تقسیم قدرت دولتی از مرکز به ارگانهای محلی قدرت دولتی و سهم فعال تبار ها درحاکمیت امکانپذیر است و بس ،
با زور و سر نیزه نمی توان تا هویت اقوام و تبار های کشور را نابود وکرد و ادغام تبار ها در یک تبار به زور و سر نیزه نا ممکن خواهد بود.
بهترین راه نجات افغانستان از تشنج های قومی و تباری ، روی آؤردن به دموکراسی ملی و ایجاد یک افغانستان دادخواه ، آزاد ،مترقی تنها با ایجاد یک افغانستان دموکرات که شالوده ای آ بر بنیاد سهم فعال مردم در حاکمیت ممکن است و بس . باقی همه راه ها آب در آسیاب افتراق قومی و تباری و شاید به تجزیه افغانستان ببرد .
در چنین حالت دیگر یک مارکسیست دو آتشه نیاز ندارد ، تا به خاطر قوم و زبانش بر اندیشه های انسانی اش گام بگذارد و با چشمان بسته به افراطی ترین گروه های اسلامی بپیوندد.
پدرود
——————
۱- سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان … نجم کاویانی رویه ۲۰ و ۲۱ سال نخست انتشارات فروغ
۲- از کتاب مجموعه کامل قوانین اساسی افغانستان چاپ وزارت عدلیه در ۲۸۶ رویه .
۳ language Policy and language Conflict in Afghanistan and itsNeighbors . Birlin,2011 p4y .
سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین ، نجم کاویانی رویه ۵۵ – ۵۶