مخمس بر غزل ( سیر گلزار..) حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل
داکتر رحیم رامشگر
عطرنازی در دم باد سحر دارد بهار
از شمیم زلف او گوئی خبر دارد بهار
بیقرارست و بدل شور و شرداردبهار
سیر گلزار که یارب درنظردارد بهار
کز پر طاوس دامن برکمردارد بهار
میرسد ازجلوه گاهت در دماغم بوی ناز
جیب و دامان خیالم شد پراز عطر نیاز
ای چمن پیرا نگاری پای تاسرعشوه باز
گل زرخسارتودارد رنگ زیبائی بساز!
نازکن ! نازتو را بردیده بردارد بهار!
بوی جان ! می آید اینجا ! از کلام بیدلی
حرفی چون از دل بخیزد می نیشند بردلی
بی ثمر ضایع مگردان عمر را گرعاقلی
حاصلی آور ببار و بگذر از بی حاصلی
بذر قابل را به هر جا بارور دارد بهار
غفلت ازبزم طرب آزاده گان را کیش نیست
ساقیا می ده که بی می سینه بی تشویش نیست
اختیارعمرت ایجان چون بدست خویش نیست
سیراینگلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست
در طلسم خندۀ گل بال و پر دارد بهار !!
زندگی ! سیر سرابی ! کو نمی ارزد به غم
بگذر ای (رامشگر) از اندیشه های بیش و کم
بشنو از( بیدل )که می گوید به گوشت باز هم
چند باید بود؟ ! مغرور طراوت های وهم
شبنمستان نیست (بیدل )چشم تر دارد بهار