عید در پهنه دود و آتش
در ا نتظار عید م ، اما نمی شود
هرجا شود ، دریغ که آنجا نمی شود
میدانم اینکه عید رسوم مبارک است
اما چه چاره اینکه بهر جا نمی شود
جز بر گروه مقتد ر اما بد یگران
عیدی بجوی خون شهیدا نمی شود
هرجا دلیست درغم نی بسته شهرها
غمها ی ما تکا نه ی د نیا نمی شود
آنجاکه نیست ممکن لقمه نان خشک
رنج ی غریب ما تم دارا نمی شود
غار تگران غا فل از آنند که دایماً
ثروت دلیل خنده بلبها نمی شود
آنجاکه فیرراکت خمپاره و بم است
تجلیل عید و غلغله بر پا نمی شود
جاییکه جوی خون روانست روزشب
عیدی میان ماتم و عزا نمی شود
آنجا که فیر آتش مزدور طالب است
شا دی بروی چکله ی خونها نمیشود
آنجا که مرد خانه برکبار بسته گشت
عیدی برای بیوه ی تنها نمی شود
آنجا که زن بوقت ولادت شهید شد
نوزاد او مسرت دلها نمی شود
جا یی که فیر راکت نوزاد را بکشت
عیدی به اشک خون مادرهانمی شود
آنجا که وضع جامعه درتنا قض است
شادی که با وجود کرونا نمی شود
جا یی کسی بخا طر عیدی نمی رود
پس عید بی اقارب وهمپا نمی شود
بر خیز تا که عید حقیقی بپا کنیم
عید ی که جزبه همد لی ما نمی شود
باید کنون زفرصت موجود بهره برد
کا مروزودی ضمانت فردا نمی شود
فر خنده باد یاد همان عید واقعی
مثلش بروی جامعه پیدا نمی شود
عبدالو کیل کوچی