عاشقان قدیمی
بیژن باران به تو فکر می کردم. اینجا بهار در ایوان آمده گل و پرستو در نسیم. آسمان جایی ست- خارج از سطله قلدران. تو راه را بدوش گرفتی، رفتی. بعد از تو راه در نقشه نبود؛ فلات خشگ و گردآلود. هر اعدام دیدار آخرین طلوع را تاریک می کند. در افق شرابی شهر…
بیشتر بخوانید