چرا دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد؟
(قسمت ۱: دیباچه)آمادور نویدی
منبع: سایت آینده را بساز
برگردان: آمادور نویدی
با ترجمه این سلسله مقالات تلاش میشود تا با نگاهی ژرف به عوامل اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی، به دلایل فروپاشی (از این ببعد تخریب – م) اتحاد شوروی پی بُرد.
چرا باید نبشقبر کرد؟ زیرا که ما باید به تاریخ مراجعه کنیم و از گذشته درس عبرت بگیریم. زیرا که دیگر نه نخستین کشور سوسیالیستی جهان وجود دارد، و نه حتی خبری از دمکراسیهای خلقی اروپا، که متحدان نزدیکش بودند. چنانچه اشتباهاتی صورت گرفته، ضروری است که بار دیگر تکرار نشوند. کشورهای سوسیالیستی موجود با بسیاری از فشارهای خارجی مشابهی مواجه هستند که اتحاد جماهیر شوروی با آنها روبرو بود؛ و قطعا کشورهای سوسیالیستی آینده نیز روبرو خواهند شد. بعلاوه، کشورهای سوسیالیستی تابحال جهت حفظ حرکت انقلابی خود در طول نسلهای دوم، سوم و چهارم با مشکلات زیادی روبرو بوده اند؛ و این امر بهمان اندازه در باره کوبا یا چین معاصر صادق است که در باره اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. آشکارست که پرداختن به این مسائل ضروری است، زیراکه جزئیات تخریب شوروی، برخی از دادههای خام و حلنشده را جهت چنین تجزیه وتحلیلی تشکیل میدهد. ما هرچه بیشتر بتوانیم در مورد تخریب شوروی یاد بگیریم، در آینده، جهت جلوگیری از شکستها و بازگشتهای تاریخی، آمادگی بیشتری خواهیم داشت، و مجهزتر خواهیم بود تا از سوسیالیسم دیدگاهی جذاب و قانعکننده توسعه دهیم که برای زمان ما مناسب و قابل اجراء باشد.
چرا اتحاد شوروی دیگر وجود ندارد؟
فهرست:
* قسمت ۱: دیباچه
* قسمت ۲: رکود اقتصادی
* قسمت ۳: عقبنشینی ایدئولوژیک و محوتدریجی اعتمادبنفس
* قسمت ۴: بیثباتی امپریالیستی و فشار نظامی
* قسمت ۵: پرسترویکا و گلاسنوست
* قسمت ۶: ازهم گسیختن کارها (۹۱-۱۹۸۹)
* قسمت ۷: احیای سرمایهداری فاجعه ای برای طبقه کارگر جهانی
*قسمت ۸: آیا جمهوری خلق چین به سرنوشت اتحاد شوروی سوسیالیستی دچار میشود؟
امید که با ترجمه این سلسله مقالات بتوانم اطلاعات مفید و روشنگرانه ای به جامعه فارسیزبان تقدیم کنم.
آمادور نویدی
چرا دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد؟
قسمت ۱: دیباچه
این نخستین مقاله از مجموعه مقالات هشت قسمتی درباره تخریب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی(USSR، اتحاد شوروی) است. اگرچه بیش از ۳۰ سال از آنروز سرنوشتساز در سال ۱۹۹۱میگذارد که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ازهم پاشیده شد، اما درکُل، هنوز درک چپ از تخریب شوروی محدودست و افراد زیادی از مضامین مهم، درک ضعیفی دارند.
چرا باید نبشقبر کرد؟ زیرا که ما باید به تاریخ مراجعه کنیم و از گذشته درس عبرت بگیریم. زیرا که دیگر نه نخستین کشور سوسیالیستی جهان وجود دارد، و نه حتی خبری از دمکراسیهای خلقی اروپا، که متحدان نزدیکش بودند. چنانچه اشتباهاتی صورت گرفته، ضروری است که بار دیگر تکرار نشوند. کشورهای سوسیالیستی موجود با بسیاری از فشارهای خارجی مشابهی مواجه هستند که اتحاد جماهیر شوروی با آنها روبرو بود؛ و قطعا کشورهای سوسیالیستی آینده نیز روبرو خواهند شد. بعلاوه، کشورهای سوسیالیستی تابحال جهت حفظ حرکت انقلابی خود در طول نسلهای دوم، سوم و چهارم با مشکلات زیادی روبرو بوده اند؛ و این امر بهمان اندازه در باره کوبا یا چین معاصر صادق است که در باره اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. آشکارست که پرداختن به این مسائل ضروری است، زیراکه جزئیات تخریب شوروی، برخی از دادههای خام و حلنشده را جهت چنین تجزیه وتحلیلی تشکیل میدهد. ما هرچه بیشتر بتوانیم در مورد تخریب شوروی یاد بگیریم، در آینده، جهت جلوگیری از شکستها و بازگشتهای تاریخی، آمادگی بیشتری خواهیم داشت، و مجهزتر خواهیم بود تا از سوسیالیسم دیدگاهی جذاب و قانعکننده توسعه دهیم که برای زمان ما مناسب و قابل اجراء باشد.
نیازی به گفتن نیست، و ادعا هم نمیکنم که پاسخهای قاطعی دارم. ناپدید شدن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی موضوعی بسیار پیچیده است، زیرا که تاریخ، سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی، فلسفه، علم نظامی، روانشناسی اجتماعی و غیره را دربر میگیرد. شاید دیگران از من بیشتر بدانند و تحقیقات کاملتری انجام داده باشند. هدف در اینجا صرفا اینستکه با ارائه طرح کلی تاریخی، چند سئوال، و دو فرضیه مطرح شود، که به مشارکت در بحث جاری کمک کند. جهت تحقیق عمیقتر درباره این موضوع، مایلم توجه خواننده را به کتابهای بسیار مفید زیر جلب کنم. هرکدام از کتابهای زیر نقاط قوی و ضعیف خود را دارد، اما همه آنها درباره موضوع تخریب شوروی درک گرانبهایی دارند و ازنظر پیکربندی نظرات به خود من کمک فوق العاده ای کرده اند.
* انقلاب از بالا: دیوید کوتز و فرد ویر(۱)
* سوسیالیسم خیانت شده: راجر کیران و توماس کنی(۲)
* اکتبر سرخ: ویجی پراشاد(۳)
* سیاه جامگان و سرخ ها: مایکل پرنتی(۴)
من از اینکه دیدگاهی حزبی دارم؛ و از دستآوردهای اتحاد شوروی دفاع کرده ام؛ از اینکه در جنگ طبقاتی جهانی بین امپریالیسم و کشورهای سوسیالیستی، «در سنگر کارگران» ملتهای استثمار شده، و کارگران و توده های تحت ستم کشورهای امپریالیستی بوده ام، عذرخواهی نمیکنم.
اگر خواننده بدنبال روایتی پیروزمندانه و ضدکمونیستی از مرگ شوروی میگردد، چنین چیزی را به آسانی میتوان پیدا کرد، اما نه در اینجا. نقطه آغازین سخن من اینستکه مشکلات بسیار زیادی که بشریت با آن روبروست را نمیتوان در چارچوب اقتصادی و سیاسی سرمایه داری حل نمود؛ و اینکه گذار بسوی سوسالیسم و، درنهایت، کمونیسم، هم مفید و هم ضروریست.
موضوعهای گسترده ایکه در این مجموعه مقالات پوشش داده میشود عبارتند از: دستآوردهای مثبت اتحاد شوروی؛ مشکلات زیاد اقتصادی دهه های ۱۹۷۰و ۱۹۸۰؛ عقبنشینی ایدئولوژیک و نارضایتی از دهه ۱۹۵۰ ببعد؛ ریگان، افغانستان، مسابقه تسلیحاتی و «دست نکشیدن از تلاش برای به دست آوردن خواسته ها تا زمان دستیابی»؛ میخائیل گورباچف و پرسترویکا و گلاسنوست وی؛ حوادث هرج و مرج دو سال آخر وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی(۹۱-۱۹۹۰)؛ اثرات ضدانقلاب، هم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و هم در سراسر جهان؛ و اینکه آیا جمهوری خلق چین احتمالا به سرنوشت مشابه سوسیالیست قبلی دچارمیشود؟
اما آیا تجربه شوروی شکستی غمانگیز نبود؟
تا زمانیکه شیرها فاقد مورخان خود باشند، تاریخ شکار همواره شکارچی را می ستاید (ضرب المثل آفریقایی)(۵)
بیش از سی سال از تخریب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پایان جنگ سرد میگذرد، اما تاریخ آن کشور که بوسیله مورخان رسانههای اصلی(بخوان سرمایهداری-امپریالیستی) نوشته و گفته شده، اینستکه اتحاد شوروی پروژه ای مخوف و جنایتکارانه بود؛ اینکه سوسیالیسم شوروی در تضاد با آزادی و دمکراسی بود؛ و اینکه کُل تجربه شوروی شکستی مطلق و در تضاد آشکار با موفقیت دمکراسی بازار آزاد غربیبود. همه این نوشتهها و گفتهها در اروپای غربی و آمریکای شمالی با زیرکی مورد قبول عامه واقع شده است، تا درجه ای که وقتی افرادی در رسانهها درستی این ادعا را زیر سئوال میبرند، با آنها مانند اصطلاح «اعضای زمین مسطح است» برخورد میکنند. این اصطلاح جهت توصیف افرادی بکار میرود که از باور به چیزی که آشکارا درست است خودداری میکنند (۶).
همه اینها نسبتا بچیزی کمک میکنند که مطمئنا مهمترین موضوعات سیاست، اقتصاد، تاریخ، فلسفه و جامعه شناسی مدرن است: کمونیسم یک ایدئولوژی مُصر در اشتباه (لجباز در عقیده و عمل) است که در تضاد با ماهیت سرشت بشری است.
حتی درون چپ سیاسی، تعداد کمی هستند که زحمت دفاع از رکورد اتحاد شوروی را بخود میدهند. اما ما مُشتهای گره کرده خودرا بالا میبریم و میگوئیم: «ما هنوز به سوسیالیسم معتقدیم»، اما روسها اشتباه کردند». شاید سوسیالیسم واقعی هرگز ساخته نشده باشد؛ شایداویل قرن ۲۰، روسیه با عقبماندگی اقتصادی و اکثریت دهقانی گسترده خود، محیط مناسبی برای چنین پروژه جاهطلبانهای نبود؛ شایدسوسیالیسم در اثر خودنمایی و بیرحمی رهبری شوروی، بویژه ژوزف استالین منحرف و نابود شد(نویسنده «معتقد به سوسیالیسم است»، اما با یک «شاید» به رفیق استالین – معمار سوسیالیسم – درست مانند بورژوازی بین الملل- افترا میزند و گفتههای بورژوازی و امپریالیستها را تکرار میکند- م) .
هرکدام از روایتهای گوناگون «شکست» را که انتخاب کنید، شما بدون مشکل خاصی میمانید که چرا، در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از نقشه جهان محو شد: (آیا) این یک تجربه شکست خورده بود، و (اگر چنین است)، تجارب شکست خوردهبالاخره باید خاتمه یابند.
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از بسیاری جهات، فوقالعاده موفق بود
مسیر ۷۴ سال طیشده اتحاد شوروی برابرست با یک دوره کامل تاریخی. شاید تاریخ هرگز چنین پیشرفت عالی از شرایط عقبماندگی، بدبختی و تباهی به عظمت یک قدرت بزرگ مدرن با فرهنگ بسیار پیشرفته و رشد دائم رفاه توده ای را بخود ندیده باشد. (۷)
واقعیت اینستکه، وظیفه درک انفجاراز درون شوروی چندان ساده نیست. اتحاد شوروی چندین دستآورد تاریخی جهانی بنام خود ثبت کرد. در دوران شوروی، خلقهای قلمرو اتحاد شوروی پیشرفت بیسابقه ای را در استانداردهای زندگی تجربه کردند. روابط مالکیت فئودالی و عقبماندگی محو گردید، و اتحاد شوروی بعنوان یک ابرقدرت – دومین اقتصاد بزرگ جهان در علم و تکنولوژی پیشرفته ظهور کرد. برای نخستین بار در تاریخ روسیه، فاجعه قحطی شکست خورد. فاشیسم اروپایی، اغلب از طریق تلاشها، فداکاریها، شجاعت و درخشش خلاقه خلقهای شوروی شکست خورد. خلقهای شوروی نخستین دولت رفاه فراگیر جهان را برپا کردند و از آن لذت بردند. هر کسیکه خواهان و قادر بکارکردن بود، بیکار نمیماند. آموزش و پرورش، و مراقبتهای بهداشتی جامع و رایگان بود. مسکن اغلب کوچک، اما همگانی و ارزان بود. برای نخستین بار در تاریخ، برتری سیاسی فرهنگی طبقه کارگر برقرار شد: دولت اعتبارخود را براساس چگونگی کیفیت خدمت به توده ها، و نه به ثروتمندان کسب نمود. با کمک خلقهای شوروی، جنبشهای آزادیبخش سراسر جهان قادر شدند که از زنجیرهای استعمار و امپریالیسم آزاد گردند.
مایکل پرنتی با مسخره کردن ضدکمونیسم تاریخی مورخان رسانههای سرمایهداری و امپریالیستی، مینویسد:
گفتن«سوسیالیسم کارایی ندارد» بمعنای نادیده گرفتن این واقعیت است که سوسیالیسم کارایی داشت. در اروپای شرقی، روسیه، چین، مغولستان، کره شمالی، و کوبا، کمونیسم انقلابی یک زندگی برای توده های مردم ایجاد کرد که خیلی بهتراز زندگی تیره و تار گذشته بود که تحت سُلطه اربابان فئودال، رؤسای نظامی، استعمارگران خارجی، و سرمایهداران غربی تجربه کرده بودند. نتیجه نهایی، پیشرفت چشمگیر شرایط زندگی صدها میلیون نفر در مقیاسی که هرگز قبل یا پس از آن در تاریخ مشاهده نشده است… سوسیالیسم دولتی کشورهای بشدت فقیر را به جوامع مدرن مبدل ساخت بطوریکه در آنها همه باندازه کافی غذا، پوشاک، و مسکن و سرپناه داشتد؛ و جائیکه همه سالخوردگان از حقوق بازنشستگی مطمئن برخوردار بودند؛ و جائیکه همه کودکان(و بسیاری از افراد بالغ) به مدرسه میرفتند و هیچکسی از مراقبتهای پزشکی و بهداشتی محروم نبود. (۸).
قطعا، سوسیالیسم در عمل، بسیاری از بدترین مشکلات انسانی را حل نمود؛ مشکلاتیکه سرمایه داری نتوانسته بود(و هنور هم نتوانسته است) آنها را حل کند. بوریس پونوماریف، تئوریسین برجسته حزب کمونیست اتحاد شوروی(و یکی از نمایندگان باهوشتر سالهای ۷۰ و ۸۰)، سوسیالیسم را در جملات زیر خلاصه کرده است:
«سوسیالیسم به مشکل بیکاری که بدترین و حلنشدنیترین مشکل اجتماعی در جهان سرمایه داری است برای همیشه پایان داده است. کشورهای جامعه سوسیالیستی طرحهای امنیت اجتماعی را معرفی کرده اند که کل جمعیت را برای مراقبتهای پزشکی و آموزش مجانی، مسکن تضمینی همراه با بسیاری دیگر از موهبتهای اجتماعی و حقوق اقتصادی پوشش میدهد و همه از آن لذت میبرند. سوسیالیسم توزیع منصفانه منافع مادی و فرهنگی را ضمانت کرده است … سوسیالیسم به دستمزد نابرابر زنان و جوانان خاتمه داده است… رکورد اتحاد شوروی بعنوان یک دولت سوسیالیستی چندملیتی بطور قانع کننده ای ثابت میکند که سیستم سوسیالیستی حقوق مساوی برای همه مردم را تضمین میکند، و جهت پیشرفت اقتصادی و فرهنگی پویا، روابط دوستی برادرانه بین مردم برقرار میکند.» (۹).
آغاز از یک شالوده بسیار پائین
جهت ارزیابی از دستآوردهای اتحاد شوروی، این مهم است تا شالوده بسیار پائینی را برسمیت بشناسیم که از آنجا آغاز نموده است. روسیه قبل از انقلاب با گرسنگی عمومی، اقتدارگرایی مطلق، نابرابری کریه، نژادپرستی فراگیر و قربانیان ضدسامی(که سهوا یا عمدا به آن یهودیستیزی میگویند- م)، و استثمار وحشیانه مشخص میشد. کارگران و دهقانان حتی از دسترسی به تحصیلات ابتدایی محروم بودند. رژیم ورشکسته تزاری(و درواقع دولت موقت پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷)، بجز توسعه استعماری و فدا کردن جان میلیونها آدم معمولی فکر دیگری نمیکرد. همانگونه که کوتز و ویر در کتابشان در انقلاب از بالا مینویسند:
«اقتصاد روسیه در سال ۱۹۱۷، خیلی عقبتر از سرمایهداری پویای قدرتهای بزرگ بود. در سال ۱۹۸۰، حدود ۶۳ سال بعد از انقلاب روسیه، اتحاد شوروی قطبی از قطبهای جهان دوقطبی بود. اتحاد شوروی به کشوری مدنی و صنعتی با جمعیت ۲۶۵ میلیون نفر تبدیل شده بود. اتحادشوروی با معیارهای مانند امید به زندگی، مقدار دریافت کالری، و سواد به مقام کشورهای توسعهیافته رسیده بود. اتحاد شوروی به بسیاری از کشورهای جهان کمکهای اقتصادی و نظامی ارائه داد. اتحاد شوروی در بسیاری از حوضه های علم و تکنولوژی پیشگام بود. اتحاد شوروی اقدام به پرتاب نخستین ماهواره فضایی کرد. اتحاد شوروی در برخی از حوزههای دیگر، از فلزات تخصصی گرفته تا ماشینهایی جهت جوشکاری یکپارچه و بدون درز یا خطوط راه آهن، تا تجهیزات جراحی چشم، یک پیشرو جهانی بود. هنرمندان و ورزشکاران اتحاد شوروی در میان بهترین های جهان بودند. اتحاد شوروی با متحدان پیمان ورشویی خود، ازنظر نظامی برابر با اتحاد ناتو برهبری آمریکا بود».
بوسیله ما، برای ما: مردم معمولی در رأس رهبری جامعه
اتحاد شوروی نخستین دولتی بود که بوضوح خواسته های طبقه کارگر و توده های تحت ستم را نمایندگی کرد. همانگونه که لنین گفت، اهمیت انقلاب «قبل از هرچیزی اینستکه ما یک دولت شورایی، سازمان قدرت خود را خواهیم داشت، که در آن بورژوازی بهیچطریق سهمی نخواهد داشت. خود توده های تحتستم قدرتی برقرارمیسازند. دستگاههای دولتی قدیمی هم از پایه متلاشی خواهند شد و دستگاه اداری جدیدی بشکل سازمانهای شورایی تنظیم میگردد.» (۱۰)
در بنیادیترین سطح، منافع رشد اقتصادی بجای اینکه به دست طبقه سرمایه دار برسد، برای مردم عادی هدایت شد. درحالیکه بطور کلی در آمریکا، اروپای غربی و ژاپن در دوره پساجنگ، رشد تولید ناخالص داخلی محترم شمرده میشد، اما همتای آشکار خود- نابرابری درحال توسعه را داشت. ثروتمند بسیار بسیار ثروتمندتر میشدند؛ اما شرایط برای فقرا اندکی پیشرفت داشت. بنابه گفته آلبرت شیمانسکی، «در کل دوره ۱۹۸۰-۱۹۴۵، دستمزدهای واقعی کارگران کارخانه و ادارات شوروی ۷/۳(۳ و هفت دهم) برابر افزایش یافت. جهت مقایسه، باید توجه داشت که دستمزدهای واقعی همه کارگران آمریکا طی دهه ۱۹۷۰، و اوایل دهه ۱۹۸۰ حدود یک درصد(۱٪) کاهش یافت». باضافه، در اتحاد شوروی، مواد غذایی اساسی، مسکن و حمل و نقل، همگی بشدت سوبسید(یارانه) میشدند. «مسکن، دارو، حمل و نقل و بیمه، بطور میانگین ۱۵٪ از درآمد یک خانواده شوروی را تشکیل میشد، در مقایسه با آمریکا که ۵۰٪ بود، درحالیکه حتی خدماتی مانند آموزش عالی و مراقبت از کودکان یا مجانی بود یا بشدت سوبسید میشدند.» (۱۱)
اتحاد شوروی بطور غیرقابل مقایسه ای مساواتتر از کشورهای سرمایه داری بود: «تفاوت درآمد بین پُردرآمدترین و کم درآمدترین(فراد) در اتحاد شوروی حدود پنج به یک بود. اما در آمریکا، این تفاوت درآمد سالانه بین مولتی میلیاردرها و کارکنان فقیر شاغل بیشتر از ده هزار به یک (۱۰ هزار به ۱) است» (۱۲).
فائق آمدن به بیکاری در شوروی پیشرفتی غیرمنتظره بود. حقوق فردی جهت استخدام بارور در اعلامیه جهانی حقوق بشر برسمیت شناخته شده است، اما هنوز تحت سیستم سرمایه داری تضمین چنین حقی تقریبا غیرممکنست، و آنچه را که مارکس بعنوان «ارتش ذخیره کار»(یعنی شمار قابل توجهی از کارگران بیکار) در سرمایهداری توصیف نمود، جهت اعمال فشار بر کاهش دستمزدها اعمال میشود. برعکس، در سیستم سوسیالیستی، جاییکه سود حاصل از کار بجای اینکه در انحصار صاحبان ابزار تولید (یعنی طبقه سرمایه دار) قرار گیرد، بین مردم به اشتراک گذاشته میشود، وجود بیکاری بمعنای هدردادن واضح منابع است، و به هیچکسی کمک نمیکند.
بنابراین، اتحاد شوروی اولین اقتصاد صنعتی مدرن بود که به بیکاری طویل المدت خاتمه داد. نتایج منطقی این امر از لحاظ رفاه مردم بسیار عظیم بود؛ گذشته از همه اینها، بیکاری بطور گسترده بعنوان مشکل شماره یک اجتماعی – اقتصادی در جهان سرمایه داری درنظر گرفته میشود (۱۳). ریشسفید سرخ کانتربری، هیولت جانسون، در مطالعات کلاسیک خود از سوسیالیست یک ششم جهان، براساس سفرهای متعدد خود به اتحاد جماهیر سوسیالیستی در دهه ۱۹۳۰، از تأثیرات اجتماعی استخدام کامل و دولت رفاه صحبت نمود:
«دستآوردهای معنوی گسترده اتحاد شوروی تا حد زیادی بخاطر رفع ترس هستند. کارگران در یک کشور سرمایهداری در ترس بسر میبرند. ترساز اخراج، ترس از اینکه هزار انسان بیکار خارج از درب بایستند و در آرزوی شغل خود باشند، روح و روان یک انسان را میشکند و نوکرصفتی را تولید میکند. ترس از بیکاری، ترس از سقوط، ترس از رکود تجاری، ترس از بیماری، ترس از سالمندی فقیرانه سنگینی شکننده ای بر ذهن کارگر دارد. دستمزدهای چند هفته فقط بین او و فاجعه قرار دارد، زیرا که وی فاقد اندوخته است.
هیچ چیزی باندازه فقدان ترس به فکر بازدیدکننده از اتحاد شوروی نمیرسد… هیچ ترسی والدین شوروی را برای نگهداری یک کودک تازه متولد شده عاجز نمیکند. هیچ ترسی جهت هزینه دکترها، هزینه مدرسه، یا هزینه دانشگاه وجود ندارد. نه ترسی از کمکاری است، نه ترسی از کار زیاد. هیچ ترسی از کاهش دستمزد، در قلمروی که هیچکسی بیکار نیست وجود ندارد… تا زمانیکه به کار نیازست، کار برای همه آزاد است. در اتحاد شوروی کارگران مورد تقاضا میباشند؛ و دستمزدها افزایش می یابد.» (۱۴)آگهیها
REPORT THIS ADحریم خصوصی
رسم و رسوم طولانی و قابل ستایش موسیقی، ادبیات و تئاتر روسیه با اندوخته غنی رسوم فولکوریک از سراسر اتحاد شوروی ترکیب شدند، و فرهنگی فراگیر، قابل دسترسی، خلاقانه و غرورآفرین ساختند. ازهمه مهمتر، زندگی فرهنگی نه متعلق به ثروتمندان یا روشنفکران، بلکه در مالکیت جمعی توده ها بود.
یونسکو گزارش داد که شهروندان شوروی بیشتراز هر شهروند دیگری در جهان کتاب میخوانند و فیلم تماشا میکنند. هرسال شمار مردمی که تقریبا برابر با نیمی از کل جمعیت است از موزه ها بازدید میکنند، و حضور در تئاترها، کنسرتها و سایر اجراها نسبت به کُل جمعیت برتری دارد. دولت جهت بالابردن سطح باسوادی و استانداردهای زندگی عقبمانده ترین مناطق، و با تشویق مکاتبات فرهنگی بیش از ۱۰۰گروه ملیتی که اتحاد شوروی را تشکیل میدهند، با کوششی همآهنگ عمل کرده است. برای نمونه، در سال ۱۹۱۷، در قرقیزستان، فقط یکنفر در هر ۵۰۰ نفر سواد خواندن و نوشتن داشت، اما ۵۰ سال بعد، تقریبا همه میتوانستند و باسواد شده بودند. (۱۵)
ایجاد یک دولت چندملیتی پیروزمند
دولت شوروی در مرزبندی با استعمار وحشیانه امپراتوری تزاری موفق شد دهها ملت و قوم را در یک دولت چندملیتی برمبنای احترام وبُردباری متحد سازد. «برابری کامل حقوق برای همه ملتها؛ حق ملتها برای تعئین سرنوشت؛ اتحاد کارگران همه ملتها.» (۱۶) شعاری بسیار پیشرفته در هرجایی ازنظر سیاسی در اوایل قرن ۲۰، خصوصا در روسیه، آنزمان «زندان ملل» بود.
تصمیم به حل مسئله ملی در اتحاد شوروی دستآوردی تاریخی بود. آموزش مشهور مارکس در ریشه رویکرد شوروی بود که «هرملتی که به ملت دیگری ظلم کند، زنجیرهای خود میسازد.» (۱۷). ملل گوناگون، با مذاهب، قومیت ها، تاریخ ها و آداب و رسوم گوناگون خود، در دولتی چندملیتی گردهم آمدند که فعالانه جهت غلبه بر شوینیسم و سُلطه روسی تلاش میکردند که درطول قرنها تحت زمان تزارها ساخته شده بود. ملل سابقا سرافرازی مانند آذربایجان و گرجستان – مراکز پُرجنب و جوش در امتداد جاده ابریشم که از استبداد و عقبماندگی اجباری بعنوان بخشی از امپراتوری روسیه رنج برده بودند – به بازیکنانی برابر در اتحاد سوسیالیستی تبدیل شدند، که در پروسه، پیشرفتهای فوقالعاده ای در استانداردهای زندگی، سطوح آموزشی، دسترسی به امکانات فرهنگی، و غیره را تجربه کردند.
سمیر امین اشاره کرد:
« جهت بهتر شدن، سیستم شوروی تغئیراتی را به ارمغان آورد. به این جمهوریها، مناطق، و حوزهها خودمختاری داد، تا در سرزمینهای عظیم زندگی کنند، حق بیان فرهنگی و زبان مادری خود را داد که در دولت تزاری مورد نفرت قرار گرفته بودند. آمریکا، کانادا، و استرالیا هرگز با بومیان خودشان چنین رفتار نکردند و مطمئنا الان هم آماده انجام اینکار نیستند. دولت شوروی کارهای بیشتری انجام داد: سیستمی ایجاد کرد تا سرمایه را از مناطق ثروتمند اتحاد شوروی(روسیه غربی، اوکراین، بلاروس، و بعدها کشورهای بالتیک) به مناطق درحال توسعه شرق و جنوب انتقال دهد. شوروی سیستم دستمزد و حقوق اجتماعی را در سراسر قلمرو اتحاد شوروی مرسوم کرد، کاریکه البته قدرتهای غربی هرگز با مستعمره های خود انجام ندادند. بعبارت دیگر، شوروی مساعدتی موثق مخترع نمود، که در تضاد کامل با مساعدتهای دروغین باصطلاح توسعه کشورهای اهدا کننده امروزیست.» (۱۸)
زمانیکه جنبشهای رادیکال در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز امپراتوری روسیه قدرت شوراها را تأسیس کردند، رژیمهای جدید بلافاصله دستبکار لغو میراث سُلطه روسی شدند، درگیر توزیع رادیکال زمینها – اهدای همان زمینهایی به دهقانان محلی گستند که توسط استعمارگران روسی تصرف شده بود. این امر با «دامنه وسیعی از پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در زندگی مردم، ازجمله کارزار سوادآموزی توده ای، آموزش همگانی، مدرنیزه کردن کشاورزی، صنعتی کردن، و تدارک خدمات ابتدایی پزشکی و رفاهی ادغام شد.»(۱۹)
جمهوریهای شرقی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که توسط رژیم تزاری در وضعیت عقبماندگی و وابستگی استعماری ابدی نگه داشته شده بودند، دورانی از پیشرفتهای اقتصادی و فرهنگی بیسابقه ای را تجربه کردند، که بین کُل جمعیت به اشتراک گذاشته شده بود. «قبل از انقلاب بلشویکی، اغلب قریب به اتفاق مردم آسیای شوروی بیسواد بودند. حتی در سال ۱۹۲۶، یک دهه بعداز انقلاب، فقط ۸/۳ ٪(سه و هشتدهدم درصد) جمعیت در تاجیکستان، ۶/۱۱٪(یازده و ششدهم درصد) از مردم ازبکستان، ۰/۱۴٪ (چهارده درصد) از مردم ترکمنستان، و ۵/۱۶٪ (شانزده و نیم درصد) از مردم قرقیزستان باسواد بودند؛ اغلب باسوادها درواقع مهاجران روسی بودند. در پایان دهه ۱۹۳۰، اغلب مردم سراسر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باسواد بودند، و در پایان دهه ۱۹۵۰، درواقع سواد همگانی شده بود.» (۲۰)
اینرا با هند سرمایه داری مقایسه کنید، با جاییکه نرخ سواد خواندن و نوشتن فقط۷۴٪ است – یا شاید بیشتر مربوط به افغانستان، که مرزی مشترک و شباهتهای زیادی با ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان دارد، جاییکه نرخ باسوادی امروز در پائين ترین سطح جهان، و فقط ۳۱٪ (و برای زنان۱۷ ٪) است.
پیروزی بر تبعیض نژادی
شهروندان شوروی تلاش کردند که جامعه ای فاقد تبعیضنژادی بسازند. درست همانطوریکه «سرمایه داری بدون نژادپرستی وجود ندارد.»(مالکوم ایکس)، اتحاد شوروی براین بنیاد و اساس ساخته شد که سوسیالیسم با نژادپرستی غیرممکنست. قانون اساسی فاقد ابهام بود:
«طبق قانون، هرگونه کاهش مستقیم یا غیرمستقیم حقوق، یا، برعکس، ایجاد هرگونه امتیاز مستقیم یا غیرمستقیم برای شهروندان براساس نژاد یا ملیت آنها، همچنین هرگونه حمایت ازانحصار نژادی یا ملی یا نفرت و تحقیر، تنبیه میشود». نمایانترین واژه ها، طرز برخورد با یهودیهای قبل و بعداز انقلاب بود. یهودیها در دوره تزار در معرض آنتی سمیتیسم(یعنی ضدسامی و نه ضدیهودی- اشتراک) خشن و وحشیانه، ازجمله پوگروم (آزار و کشتار همگانی رسمی تصویب شده) قرار داشتند. روسیه مرکز قربانیان ضدسامی قدیمی اروپایی بود که منجر به ظهور طاعون نازیسم شد. «یهودیها بطور سیستماتیک از پُستهای خاص و ممتاز محروم بودند، و بسیاری از آنها در نسلهای قبل از انقلاب ۱۹۱۷بعلت تبعیض و پوگروم از کشور فرار کرده بودند که تعداد زیادی از آنها در آمریکا مستقر شدند.» (۲۱)
پس از انقلاب، کاربُرد واژه ضدسامی توهینی جنایی بحساب میآمد. درواقع، «روشنفکران و کارگران یهودی بطور غیرمتناسبی در جنبش انقلابی در امپراتوری روسیه فعال بودند. در سال ۱۹۲۲، یهودیها ٪۲/۵ (پنج و دو دهم درصد) از اعضای حزب کمونیست (حدود پنج برابر درصد جمعیت خود) را نمایندگی میکردند».
روزنامههای شوروی توجه قابلتوجهی به شرایط سخت سیاهپوستهای آمریکا داشتند. خیلی از آمریکاییهای آفریقاییتبار برجسته از اتحاد شوروی دیدن کردند و تحت تأثیر قرار گرفتند که چقدر با آنها در شوروی بهتر از کشور محل تولدشان برخورد میشود. فعال برجسته حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار و پان آفریقایی، دبلیو. ایی. بی. دو بوریس(W. E. B. Du Bois)، نوشت: «بنظرم میرسد اتحاد شوروی تنها کشور اروپایی است که کم و بیش مردم آموخته نشده و تشویق نمیشوند که از برخی طبقات، گروه ها و نژادها متنفر باشند و نگاهی تحقیرآمیز داشته باشند. من کشورهایی را میشناسم که تبعیض نژادی و رنگ پوست فقط تظاهرات جزیی را نشان میدهند، اما هیچ کشور سفیدپوستی را نمیشناسم که کاملا فاقد تبعیض نژادی و رنگ پوست باشد. در پاریس برخی توجهات را جلب میکنم؛ در لندن با طبقه وازده اجتماع روبرو میشوم؛ در هرجای آمریکا با هرچیزی، از نادیده گرفتن تا کنجکاوی کامل، و اغلب توهین برخورد میکنم . در مسکو، بدون توجه میگذرم. روسها کاملا بطور طبیعی از من اطلاعات میپُرسند؛ زنها کاملا مطمئن و ناخودآگاه کنارم مینشینند. کودکان همواره مؤدب هستند (۲۲).
آزادی زنان
قدرت شوروی برای آزادی زنان و موقعیت آنها در برابری با مردها( جنس «قوی»)، فقط بمدت دو سال، در یکی از عقبمانده ترین کشورهای اروپایی، بیش از همه جمهوریهای پیشرفته، روشنفکر، و «دمکراتیک» جهان انجام داد که طی ۱۳۰ سال انجام گرفته بود (۲۳).
اتحاد شوروی در گسترش حقوق زنان بمدت چند دهه رهبر جهان بود. ماده ۱۲۲ قانون اساسی سال ۱۹۳۶، نه فقط اصل برابری جنسی را تعئین کرد، بلکه ابزاری را ایجاد نمود که دولت آن برابری جنسی را تسهیل ساخت:
«زنان در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از حقوق برابر با مردان در همه حوزههای زندگی اقتصادی، دولتی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند. امکان استفاده از این حقوق با اهدای حق مساوی با مردها جهت کار، حقوق و مزایای پرداخت کار، استراحت و اوقات فراقت و خوشگذرانی، بیمه اجتماعی و آموزش، و حمایت دولتی از منافع مادر و کودک، قبل از زایمان و مرخصی زایمان با حقوق کامل، و فراهم ساختن شبکه گستردهای از زایشگاه ها، مهدکودک ها و کودکستانها تضمین شده بود».
قانون خانواده جهت ایجاد زمینه شکوفایی حقوق زنان نوشته شده بود. یارانه مراقبت از کودکان همگانی بود، که درنتیجه، تا اواخر دهه ۱۹۷۰، درصد زنان شاغل ۸۳٪ بود- در مقایسه با ۵۵٪ در آمریکا – و بیش از ۴۰٪ از دانشمندان متخصص زن بودند. زیمانسکی مینویسد که:
«در سال ۱۹۷۰، زنان پزشک در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بیشتر از بقیه سراسر جهان بود، و تقریبا ۲۰ بار بیشتر از آمریکا بود». وی نتیجه گیری کرد که: «زنان بطور قابل ملاحظه ای بیشتر از مردان مستقل بودند، و فرصتهای بسیار بیشتری نسبت به قبل، حتی در مقایسه با زنان مشابه در کشورهای سرمایه داری برای آنها دایر شده بود.» (۲۴)
این دستآردها، بویژه با توجه به عقبماندگی سیستم پدرسالاری امپراتوری روسیه تحت تزار، دستآوردهای قابلتوجهی بودند.
حمایت از مبارزات جهانی علیه استعمار و امپریالیسم
مقایسه پیشرفتهایی که در اتحاد شوروی بین سال های ۱۹۹۱-۱۹۱۷ انجام گرفت، با پیشرفتهایی که درهمان دوره در جهان سرمایهداری حاصل شد، ضروریست است که بدانیم پیشرفتهای سرمایهداری بر بستر استعمار و امپریالیسم ساخته شده است.
صنعتیسازی و نوسازی در بریتانیا، بدون سرقت در مقیاس گسترده زمینهای حاصلخیز در آمریکا، تجارت برده فراآتلانتیکی، انقیاد استعماری هند، ایرلند و بخش بزرگی از آفریقا، امکانپذیر نمیشد.
پیشرفت اقتصادی برهبری آمریکا در قرن ۲۰، ناشی از سود استثمار نواستعماری بخش بزرگی از جهانست.
نه فقط پیشرفتهای شوروی مطلقا اصیل بود، بلکه چندین برابر چشمگیرتر بود، زیراکه بدون توسل به امپریالیسم حاصل شده بود.
ایگور لیگاچف (معاون گورباچف در اواسط دهه ۱۹۸۰، برای اینکه نمیخواست سوسیالیسم را نابود کند، برکنار شد)، تذکر میدهد:
«باید بخاطر داشت که ما هر دستآوردی که داشته ایم ناشی از تلاش خودخودمان بود، درحالیکه کشورهای توسعه یافته سرمایهداری، اغلب ثروتشان را از غارت آشکار استعمارگران در گذشته و با انتقال بخارج منابع طبیعی ارزان کشورهای جهان سوم امروزی انباشته نموده، و نیروی کار ارزان آنها را استثمار کرده اند. کشورهای سرمایهداری از اینطریق توانسته اند استاندارد زندگی نسبتا بالایی برای جمعیت خود تأمین کنند. (۲۵)
اتحاد شوروی نه فقط درگیر استثمار امپریالیستی نبود؛ بلکه علیه استثمار امپریالیستی مبارزه میکرد، و خود را بعنوان موتور عمده جنبش ضداستعماری وضدامپریالیستی میدید- و دوست همیشگی خلقهای تحت ستم و مبارز آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بود. این موضع صرفا از روی حُسن تفاهم و اخلاق سوسیالیستی نبود، بلکه بمعنای ابزار توسعه وحدت ممکن جهانی علیه امپریالیسم بکار گرفته شد.
بقول لنین:
«[طبقه کارگر اروپا] بدون کمک زحمتکشان همه ملتهای تحت ستم استعماری، اول و مهمتراز همه، ملتهای شرق، پیروز نخواهد شد.»(۲۶)
اتحاد شوروی ازخودگذشتگیهای مهمی جهت حمایت از جنبشهای آزادیبخش (ازجمله کنگره ملی آفریقا(ANC) در آفریقای جنوبی، نیروهای مسلح آزادیبخش خلق آنگولا(MPLA) در آنگولا، حزب استقلال آفریقا برای گینه و کیپ وردی(PAIGC)، جبهه آزادیبخش موزامبیک(MLF)، و دولتهای مترقی (ازجمله دمکراسیهای خلقی اروپای مرکزی و شرقی، کوبا، ویتنام، کره، مغولستان، افغانستان، آنگولا، موزامبیک، مالی، گینه، غنا، اتیوپی، هند، مصر، لیبی، گرانادا، نیکاراگوئه، اندونزی و …) انجام داد. این حمایتها صرفا نمادین نبودند؛ درواقع در بسیاری موارد- ازجمله پیروزی تاریخی نیروهای میهنپرست ویتنامی- تعئین کننده بود.
فیدل کاسترو تا آنجا پیش رفت که گفت:
«بدون وجود اتحاد شوروی، انقلاب سوسیالیستی کوبا غیرممکن بود… یعنی بدون وجود شوروی، امپریالیستها هر انقلاب آزادیبخش ملی را در آمریکای لاتین خفه میکردند… اگر اتحاد شوروی وجود نداشت، امپریالیستها حتی مجبور نبودند متوسل به سلاح شوند. آنها چنین انقلابی را با گرسنگی خفه کرده بودند. آنها فقط با یک محاصره اقتصادی آنرا ازبین میبردند. اما برای اینکه اتحاد شوروی وجود داشت، ثابت شد که نابودی انقلاب ما غیرممکنست.» (۲۷)
اتحاد شوروی بعنوان یک پایگاه حمایتی کلیدی برای پروژه های دیگر تحول سوسیالیستی در قرن ۲۰، ازجمله انقلاب چین خدمت کرد، که در طول هشت دهه گذشته بطور جامع ملت چین را دوباره جوان کرده است، و به عقبماندگی فئودالی و سُلطه استعماری پایان داده و چین را به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل کرده است.
همانطوریکه خود مائو تسه تونگ، بلافاصله بعداز پیروزی انقلاب گفت:
«اگر اتحاد شوروی وجود نداشت، اگر پیروزی ضدفاشیستی جنگ جهانی دوم، و شکست امپریالیسم ژاپن نبود، … اگر مجموع این عوامل نبود، آیا ما میتوانستیم پیروز شویم؟ آشکارست که خیر. این امر همچنین غیرممکن بود که در صورت پیروزی انقلاب، بتوان آنرا تثبیت نمود.» ۲۸)
پل روبسون حمایت اصولی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از اتیوپی علیه ایتالیای موسولینی، و جمعیت بومی آفریقای جنوبی علیه دولت برتریطلب سفیدپوست را یادآوری نموده، و نتیجهگیری میکردکه:
«اتحاد شوروی دوست آفریقا و مردم هندغربی بود.» (۲۹)
گامی به پیش در تاریخ
بعداز کمون پاریس سال ۱۸۷۱، که فقط دو ماه طول کشید، انقلاب اکتبر اولین تلاش جهان جهت ایجاد یک جامعه سوسیالیستی، جهت خاتمه دادن به وحشیگری، عدم برابری و بیکفایتی سرمایهداری بود. بدینطریق، اکتبر «طلسم افسانه جاودانگی سرمایهداری بعنوان ًنظم طبیعی کارها ً را باطل کرد. این امر ثابت نمود که سرمایهداری ابدی نیست و جایگزینی آن با سوسیالیسم در دستورکار تاریخ قرار دارد.» (۳۰)
اتحاد شوروی در طول عمر ۷۴ ساله خود، موفق شد جامعه ای کاملا متفاوت ایجاد کند: جامعه ای که عمیقا به برابری، رفاه مشترک، عدالت اجتماعی، همبستگی، فرهنگ و آموزش و پرورش ارج مینهاد. این جامعه در دوره حیات خود نسبت به رقبایش در جهان سرمایهداری، پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی، علمی و فرهنگی بیشتری داشت. و این امر علیرغم تحمل خسارتهای انسانی و اقتصادی عظیمی بود که جهت دفاع از خود در برابر تهاجمات خارجی(در«جنگ داخلی» ۱۹۲۱-۱۹۱۸ و تهاجم آلمان و اشغال شوروی، بین سالهای ۱۹۴۴-۱۹۴۱) صورت گرفت.
گنادی زیوگانف، کمونیست روسی پیشکسوت و رهبر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، با غرور برحقی خاطرنشان میکند:
«سوسیالیسمی که در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و شماری از کشورهای دیگر ایجاد شد، البته که کامل نبود، اما برخی از دستآوردهای تاریخی را ارائه داد. سیستم سوسیالیستی ما را قادر ساخت که کشوری قدرتمند با اقتصاد ملی توسعه یافته بسازیم. ما اولین کشوری بودیم که جهت رفتن به فضا مبادرت کردیم. فرهنگ ما به ارتفاعات بیسابقه ای رسید. ما کاملا به دستآوردهای خود در علم، تئاتر، فیلم، آموزش و پرورش، موزیک، ادبیات، و هنرهای تجسمی افتخار میکردیم. زحمتهای زیادی جهت توسعه فرهنگ فیزیکی بدن، ورزش، و هنرهای مردمی انجام گرفت. هر شهروند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از حق کار، آموزش و مراقبتهای پزشکی مجانی، و تضمین امنیت دوران کودکی و پیری برخوردار بود. تخصیص بودجه مناسب، کمک مالی مسکن و نیازهای کودکان را ارائه میداد. مردم از فردای خود مطمئن بودند. در کشورمان و در دیگر کشورهای سوسیالیستی جایگزینی انجامشدنی در برابر سرمایهداری ایجاد شده بود… و همه این تغئیرات در کوتاهترین زمان ثبتشده در تاریخ جهان جهت چنین دگرگونی بوقوع پیوست.» (۳۱)
اتحاد شوروی مانند هر کشوری از سهم بجای مشکلات بغرنج خود رنج برد و در سهم منصفانه اشتباهات خود مقصر بود، اما دوره شوروی را با هیچ معیار منطقی نمیتوان یک شکست درنظر گرفت.
برانگاشت «تجربه شکستخورده» سقوط شوروی، صرفا گسترش تبلیغات به سبک و سیاق جنگ سرد دیرینه است.
در ادامه مقاله، رکود اقتصادی که در اوایل دهه ۱۹۷۰ ظهور کرد، مورد بررسی قرار میگیرد و ثابت میشود که چگونه این امر منجر به احساس سرخوردگی شد و به تضعیف پروژه سوسیالیستی کمک نمود.
برگردانده شده از:
Why doesn’t the Soviet Union exist anymore? Part 1: Introduction
منابع:
- David Kotz and Fred Weir, Revolution From Above – The Demise of the Soviet System, Routledge, 1997
- Roger Keeran and Thomas Kenny, Socialism Betrayed – Behind the collapse of the Soviet Union, International Publishers, 2004
- Vijay Prashad (editor), Red October – The Russian Revolution and the Communist Horizon, LeftWord Books, 2017
- Michael Parenti, Blackshirts and Reds, City Lights Publishers, 2001
- Paris Review: Chinua Achebe, The Art of Fiction No. 139, 1994
- See for example Daily Mail: Key Corbyn ally who helped run election campaign is speaking at event to celebrate the Russian Revolution, 2017
- Yuri Andropov, Report on 60th anniversary of the USSR, 21 December 1982
- Blackshirts and Reds, op cit
- Boris Ponomarev, Marxism-Leninism in Today’s World, Pergamon Press, 1983
- Lenin: Meeting Of The Petrograd Soviet Of
Workers’ And Soldiers’ Deputies, 1917 - Albert Szymanski: Human Rights in the Soviet Union, Zed Books, 1984
- Parenti, op cit
- Brookings: Long-term Unemployment Is #1 Social and Economic Problem in America, 2014
- Hewlett Johnson: The Socialist Sixth of the World, Victor Gollancz, 1939
- Keeran and Kenny, op cit
- Lenin: The Right of Nations to Self-Determination, 1914
- Marx: Confidential Communication on Bakunin, 1870
- Samir Amin: Saving the Unity of Great Britain, Breaking the Unity of Greater Russia, 2014
- Szymanski, op cit
- ibid
- Szymanski, op cit
- Cited in William Mandel, Soviet But Not Russian: The ‘Other’ Peoples of the Soviet Union, Ramparts Press, 1985
- Lenin: Soviet Power and the Status of Women, 1919
- Szymanski, op cit
- Inside Gorbachev’s Kremlin: The Memoirs Of Yegor Ligachev, Westview Press, 1996
- Lenin: Address to the Second All-Russia Congress of Communist Organisations of the East, 1919
- Fidel Castro: Speech at Red Square, 1963
- Cited in Li Lisan: The Chinese Labour Movement, 1950
- Philip S Foner, Paul Robeson Speaks: Writings, Speeches, Interviews, 1918-74, Kensington Publishing Corp, 1998
- Ponomarev, op cit
- My Russia: The Political Autobiography of Gennady Zyuganov, Routledge, 1997
Why doesn’t the Soviet Union exist anymore?