نهادینه نشدن ارزش های دموکراسی در کشور جامعه را به فساد کشاند مقامات را فاسد تر گردانید
نویسنده : مهرالدین مشید
تحول دموکراسی و دموکراتیزه ساختن یک جامعه و نقش شخصیت های دموکراتیک در آن
هرچند پیشینۀ دموکراسی به عصر یونان باستان بر می گردد؛ اما دموکراسی به معنای کنونی آن محصول تحولات فکری و اجتماعی قرون جدید بعد از رنسانس در اروپا است . حامعه شناسان دموکراسی را مولود سرمايهداري،جامعه صنعتي، تجدد و فرهنگ نو دانسته و بدین باور اند که رابطۀ تنگا تنگی میان این ها موجود است. عوامل گوناگوني همچون فئوداليسم قرون وسطی ، پراگنده گی و عدم تمرکز قدرت سياسي، جنبش اصلاح ديني پروتستان به رهبری جان کالون، رشد طبقات تاجر پيشه جديد یا خورده بورژو و ظهور روابط تولیدی، مناسبات تولیدی و سیستم تولیدی جدید سرمايهداري، انقلاب صنعتی بریتانیا، انقلابهاي ملی دموكراتيك مانند انقلاب فرانسه ميتوان نام برد كه در تكوين، رشد و استقرار دموكراسي نقش اساسي را در اروپا بازی نمودند. شماری ها ایجاد دموکراسی در اروپا را محصول رنسانس اروپا می دانند که مذهب پروتستان در آن نقش برجسته را بازی نمود. لوتر و کالون بنیانگذاران مذهب پروتستان در فاصله سالهاى 1509-1564 میلادى بحیث اساسگذاران تجد و اصلاح دینی در اروپا در واقع اولین گام ها را برای ایجاد دموکراسی در این قاره گذاشتند. این ها مدعی بودند که با کشف عناصر پویای دین مسیحی که در کلیسا ها بوسیلۀ کشیش ها به اسارت برده شده بودند، توانستند، دستیابی به نظام مردم سالار را میسر بگردانند. گرچه جان ویگلف انگلیسى كه در قرن چهارم میلادى مى زیست و در واقع بنیانگذار هسته اولیه مذهب پروتستان در تاریخ مسیحیت به شمار می رود. دانشمندان بدین نظر اند که آنچه را قرنها بعد «لوتر» و «كالون » مى گفتند، همان حرفهاى «جان ویگلف » بود. ویگلف بالاخره قربانى تعصب کورکورانه و آزمندانۀ پاپ شد.
گفته های بالا بدین معنا نیست که گویا دموکراسی پیش از آن در تاریخ بشری پیشینه یی نداشته است؛ بلکه دموکراسی در فاصلۀ سال های 508 تا 338 پیش از میلاد در یونان تجربه شد. هرچند در این دموکراسی امکان مشارکت شمار گسترده یی از شهروندان در حیات سیاسی فراهم شد و اما زنان، برده گانو بیگانگان از جمله شهروندان آتنی به حساب نمی رفتند. سولون در سال 594 قبل از میلاد دست به اصلاحات زد و در پی تعدیل توزیع ثروت، کنترل مصرف و تجمل، رهانیدن برخی برده گان و تامین مشارکت سیاسی گسترده تر برآمد؛ اما اصلاحات سولون دیردوام نکرد و جای خود را به حکومت جباران سپرد.
كليستن بعد ها در اواخر قرن ٦ ق.م برای تقويت نهادهاي دموكراتيك برآمد و به بازسازي سياسي شهر آتن پرداخت و ساختار قبيلهيي آن را دگرگون كرد. در قرن ٥ ق.م گسترش چشمگیری در نهادهاي مدني و دموكراتيك اوليۀ آتن رونما گردید مجلس شهروندان جانشين مجمع اشرافي شد و زمینۀ مشاركت برای تمامی شهروندان فراهم گردید. شوراي اجرايي خاصي تاسیس شد که در هر سال حدود ٤٠ بار تشكيل ميشد. رییس و اعضای شورا به اساس قرعه در آن عضویت پیدا می کردند و هر ماه تغيير ميكرد. در حدود هزار مقام هر سال بدین شیوه اشغال می شد و دارایی مقامات هر سال پس از خدمت مورد بررسی قرار می گرفتند. مهمترين مقامات شهر به ده فرماندۀ نظامی سپرده می شد. پريكلس رهبر بزرگ دموكراسي آتن، از جمله١٠ فرمانده منتخب آتن بود و به مدت ٢٠ سال هرساله به این مقام برگزیده می شد. دموكراسي آتن حدود ١٧٠ سال طول كشيد و بالاخره با فتح يونان به وسيله فيليپ مقدوني در سال ٣٣٨ ق. م به پایان رسید.
گفتنی است که با ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی در عرصۀ حکومت داری تحول چشمگیری بوجود آمد و اسلام اصل نظام شورایی را برای بشریت به ارمغان آورد و این اصل به نحوی بوسیلۀ جانشینان پیامبر اسلام بر اساس بیعت عملی گردید و اما بعد از خلافت حضرت علی، ملوکیت جای خلافت را گرفت و هرگونه مجال برای رشد و تقویت یک نظام اسلامی مردم سالار از میان رفت.
از بحث بالا بر می آید که دموکراسی در غرب به معنای قدیمی آن پس از ظهور اسکندر مقدونی و در شرق بعد از دورۀ خلافت اسلامی از میان رفت و چندین قرن دموکراسی به زندان پاپ ها به اسارت برده شد تا آنکه بعد از عصر رنسانس در اروپا جان دوباره یافت. هرچند نخستين نهادهاي دموكراتيك در يونان و روم باستان پيدا شدند و اولين نظریۀ هاي فلسفي درباره دموكراسي از جانب فلاسفه آن سرزمينها مطرح شد؛ اما برخي از محققان اشكال حكومت در قرون وسطي و قرون جديد را از قرن يازدهم تا هفدهم به عنوان زمينه و پیشینۀ اوليه نهادهاي دموكراتيك ذكر كردهاند. دولتهاي شمال ايتاليا، فلورانس، ونيز، كنفدراسيون سويس و جمهوري هلند را تجربه های تازه در عرصۀ دموکراسی می دانند؛ اما آنچه مسلم است، این که در عصر رنسانس در اروپا، بار دیگر تجارب عملی و نظری دموکراسی های عهد باستان در یونان و روم مطرح بحث قرار گرفت و انديشمندان رنسانس برتقليد از تجربه يونان و روم تاكيد داشتند؛ اما در این میان اصول دموكراسي آتني و دموكراسي يوناني و تجربۀ سياسي آن توجه انديشمندان سياسي را بیشتر به خود جلب کردند كه در فاصله سالهاي ٥٠٨ تا ٣٣٨ قبل از ميلاد در اروپا رخ بنمودند.
در نتیجۀ ظهور اندیشمندان بزرگ و نظریه پردازان نظام مردم سالاری بستر و زمینه های فرهنگی دموکراسی در اروپا فراهم گردید. اروپایی ها در نتیجۀ مبارزات خستگی ناپذیر و تلاش های بی پایان از قرن هفدهم به بعد توانستند تا نظام دموکراسی را به تجربه بگیرند و پایه های آن را به مرور زمان تقویت ببخشند. دموکراسی امروز در واقع نتیجه مبارزات و تجارب اضافه تر از پنج قرن مردم اروپا است تا بالاخر ه موفق به ارایۀ مودل خاصی از نظام مردم سالاری در سطح جهان گردیدند. دموکراسی کنونی نتیجۀ تلاش های قانونمند میلیون های انسان روی زمین است که در نتیجۀ تحمل قربانی های فراوان توانستند، نظام قانونمندی را به نام دموکراسی برای بشریت به ارمغان آورند. هرچند دموکراسی در اروپا راۀ درازی را پیموده است؛ اما فرهنگ سیاسی دموکراسی در اواخر قرن نوزدهم بوجود آمد.
برخي از متفکران علوم سياسي دموكراسي را به عنوان جزیی از فرهنگ سیاسی بحیث مجموعهيي از نگرش هایی تلقی می دارند كه به فرايندها و زندگي سياسي سر و صورت می تاره بخشند. بحث فرهنگ سياسي در قرن ٢٠ بويژه در رابطه با زمينههاي فرهنگي ظهور دموكراسي مطرح شده است. سوال اساسي اين بوده است كه کدام نوعی از فرهنگ سياسي ظرفیت بهتر برای گسترش دموكراسي دارد? و از همه مهمتر این که زمينههاي اجتماعي، اقتصادي و تاريخي كه سبب به قوام رسیدن فرهنگ سياسي دموكراتيك ميشوند، كدام ها اند. از همین رو زمينههاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بيش از عوامل ديگر به عنوان مقدمه لازم براي ظهور دموكراسي مورد توجه قرار گرفتند. يكي از ديدگاههاي عمومي در مورد پيدايش دموكراسي ديدگاه، اصالت كاركردي تالكوتپارسنز (جامعهشناس امريكايي) است كه در آن بر رابطه متقابل ميان سيستم سياسي و ديگر سيستمهاي جامعه تاكيد ميشود. تقویت و تکوین دموكراسي نيازمند تحول در حوزههاي گوناگون زنده گی است. برای رسیدن به یک دموکراسی سالم باید تحول در عرصه های مختلف زنده گی بصورت چشمگیر رونما گردد و به شکل فراگیری تمامی حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را فرابگیرد.
با جان گرفتن دموکراسی در اروپا آهسته آهسته جامعۀ مدنی در اروپا شکل گرفت. در این میان رشد جامعۀ مدنی بحیث یکی از ارکان مهم و موثر مطرح بحث قرار گرفت؛ زیرا جامعۀ مدنی نقش سازنده و حتا در شماری موارد نقش تعیین کننده را در نظام های مردم سالاری دارد و در بیشتر موارد حرف آخر را می زند که منجر به قیام های مدنی و سازمان یافته در جوامع مردم سالار گردیده و در تعیین سرنوشت ملت ها نقش بایسته را بازی می نماید. جامعۀ مدنی در واقع بریگارد های راستین و پیشاهنگان واقعی دموکراسی به شمار می رود که دموکراسی را از زوال و انحطاط رهایی می بخشد. هر زمانی که ارزش های دموکراسی با خطر مواجه می شود و بویژه زمانیکه دموکراسی در معرض تقلب های سازمان یافته و کودتا های ویرانگر قرار می گیرد. در این صورت جامعۀ مدنی است که با مردم را در قیام های گستردۀ مدنی یاری می رساند.
جامعه مدني زمانی قوام مييابد كه نه تنها دارای استقلال سیاسی بوده و از خود مختاری لازم برخوردار باشد؛ بلكه برنهادهاي دولت نيز اعمال قدرت يا نفوذ كند. رابطۀ نهادي و انداموار ميان جامعه مدني و دولت بصورت معمول در قالب نهادهاي پارلماني، حزبي و ارتباط جمعي صورت ميپذيرد در این حال است که مجلس های قانونگذاري، احزاب، مطبوعات و رسانهها مجاري متعارف ارتباط ميان جامعه مدني و دولت هستند. تقویت و توانایی جامعۀ مدنی وابسته به رابطۀ تنگاتنگ آن مجاری یاد شده است که چگونه می تواند، در مواقع مهم و لازم بر آنان اعمال نفوذ کند و از طریق آنان سیاست های دولت را به سوی دموکراسی واقعی سمت و سوی درست بدهد.